دوست دارید همسرتون به خاطر خودتون عاشقتون باشه یا به خاطر خدا؟؟

تب‌های اولیه

19 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دوست دارید همسرتون به خاطر خودتون عاشقتون باشه یا به خاطر خدا؟؟

سلام
یه سوال هم واسه خودم مطرح بوده هم توی عقاید بعضی از اطرافیانم دیدم:اینکه میخوایم همسرمون به خاطر خودمون دوستمون داشته باشه یا فقط به خار خدا؟وبه تعبیری حتی اگه دوستتم نداره ولی به خاطر خدا با من خوب باشه وابراز علاقه کنه.نظر بزرگواران هرچی بود،علتش رو هم ذکر کنن.منظورم ازاین دوست داشتن درواقعا تظاهربه دوست داشتنه،وبه تعبیری تحملمون کنه چون خودش(همسرمون)آدم خدایی هست وبااینکه بعد میفهمه که به درد هم نمیخوریم ولی تحملمون میکنه البته به هیچ وجه هم به رو خودش نمیاره.

من دوست دارم هسرم و هر کس دیگر مرا به خاطر خدا دوست داشته باشد. در اینصورت
1- تا خدا خدایی می کند او مرا دوست دارد.
2- دوست داشتن او هم نشانه خدایی بودنش است
3- حتی اگر من بد شوم یا تغییر کند دوست داشتن او تغییر نخواهد کرد.
4-به خاطر خدا با من با محبت است

سلام
اگه به خاطرخداباشه محبتش روطوری ابرازمیکنه که انگارواقعادوسمون داره .
اگه واقعااخلاص داشته باشه مثل شهدازندگی میکنه وزندگی شهداهم که پرازعشق ومحبت ودوستیه.
عشق اولش خدامیشه وشایدم عشق دومش همسرش .

لا حول و لا قوة الا بالله

سلامي به بزرگي آسمان
خب طبيعتاً اگر دوست داشتن بخاطر خدا باشه دوامش بيشتر هست ، بخشش ها بيشتر ميشه ، سوء تفاهمات و عصبانيت هاي بيجا كمتر ميشه و زندگي رنگ و بوي خدايي ميگيره ولي اين رو هم بايد دونست كه شخصي كه من رو فقط به خاطر خدا دوست داره يه جورايي داره من رو تحمل ميكنه در حاليكه ميتونست با كسي باشه كه هم بخاطر خودش و هم بخاطر خدا دوستش داشته باشه
شايد نوع اول مهمتر باشه ولي نميشه به كل منكر نوع دوم هم شد

سلام...
ببنین از عشق آسمانی و خدایی میشه به عشق زمینی رسید و همینطور از عشق زمینی میشه به عشق آسمانی و خدایی رسید و هردوش خوبه.... مهم اینه که انسان به تکامل برسه....
اما اینکه کسی بخاطر خدا به همسرش علاقه داشته باشه به قول دوستمون بیشتر داره تحمل میکنه و هیچ عشق و علاقه ای نیست.....
پس بهتره راههای تکامل و داشتن حب الهی رو بیشتر بشناسیم....

اینکه سرچشمه و غایت عشق، هر دو خداست که جای هیچ شکی نداره. اما اینکه یه نفر آدم رو بخاطر خدا بخواد اصلا اسمش نه عشقه و نه علاقه. به نظر من این مصنوعیته. یه جور ترحمه. من اصلا دوست ندارم کسی بخاطر رضای خدا دوستم داشته باشه! هر کدوم از شما هم که به درونتون توجه کنید متوجه میشید که اینکه یه نفر بخاطر رضای خدا دوستون داشته باشه رو اصلا نمی تونید عشق و علاقه بدونید.
بعدشم من معتقدم هر کس یک انسان رو به شکل واقعی دوست داشته باشه... یعنی بخاطر خود فرد اونو بخواد... قطعا به عشق الهی هم می رسه. البته بحث بر سر ترتیب عشق الهی و عشق زمینی نیست. اما قطعا اینکه کسی رو بخاطر خدا بخوایم کار درستی نیست.
انسان به محبت واقعی احتیاج داره. به عشقی که بر خواسته از دل عاشق و بخاطر خود معشوق باشه نیاز داره. نه اینکه بخاطر خدا یکی بیاد منو دوست داشته باشه! میخوام صد سال سیاه دوستم نداشته باشه. خود خدا که منو دوست داره!

من هم موافقم به نظرم اینجوری یک زندگی یکطرفه میشه. شاید اگر طرف مقابل رو به خاطر خدایی بودنش دوست داشته باشیم بهتر باشه

لا حول و لا قوة الا بالله

سرگشته;203245 نوشت:
اما اینکه یه نفر آدم رو بخاطر خدا بخواد اصلا اسمش نه عشقه و نه علاقه. به نظر من این مصنوعیته. یه جور ترحمه. من اصلا دوست ندارم کسی بخاطر رضای خدا دوستم داشته باشه!


البته منظور بنده از دوست داشتن بخاطر خدا هميني هست كه دوستمون جوانه گفتن نه از روي ترحم كه از روي خدايي بودن اگر نه من هم اين دوست داشتن رو قبول ندارم

جوانه;203261 نوشت:
من هم موافقم به نظرم اینجوری یک زندگی یکطرفه میشه. شاید اگر طرف مقابل رو به خاطر خدایی بودنش دوست داشته باشیم بهتر باشه

من دوست دارم که ، همسرم مرا به خاطر خودم دوست داشته باشه و تظاهر به دوست داشتنم نکنه فقط به خاطر خدا ، چون اگر هم با من مهربان باشه و اگر متوجه بشوم به خاطر خدا بوده و داره تظاهر میکنه و منو تحمل می کنه ، ازش جدا میشم !

در ضمن یکم این سوال مشکل داره از نظر من ..... انسان از خداست ، همه موجودات از خدایند و آخر هر انسانی به خدا میره و همچنین تمامی موجودات ، پس اگر در درجه اول یک زن ، منو به خاطر خودم دوست داشته باشه ، خود به خود به خدا هم میرسه ! اگر هم فقط می خواد منو تحمل کنه ، این یعنی تظاهر و خدا هم آدم نیست یا چیزی نیست که ما بخواهیم باهاش ازدواج کنیم !! و به خاطرش با کسی ازدواج کنیم !!!! چون او از نوع ما نیست و برتر از ماست و آخر ما هم به او ختم میشه ، پس اصلا دلیلی نداره که یک فرد به خاطر خدا بخواهد مارو دوست داشته باشه !!!!

این جور دوست داشتن مشکل داره ، هر کسی باید به خاطر خود اون فرد باهاش ازدواج کنه و به همین دلیل این دو فرد تا آخر عمر با هم خواهند ماند ! نه تحملی ، نه چیز بدی دیگری نمیشه چون از ته دل همدیگرو دوست دارن و حاضر به جدایی نیستن ! .... من این نوع دوست داشتن رو بیشتر می پسندم

اگر هم منظور شما این بوده که همسر اینده مثلا مرا به خاطر خدایی بودنم ، مرا دوست داشته باشه ....این سوالش یه جور دیگه است و سوالی که پرسیدید اصلا این منظور رو نمی رسونه و لطفا سوالتان را ویرایش کنید . خب معلومه که یک زن ، همسر یک مرد شیطانی نمیشه ! مگر اینکه آن مرد ، آن زن را گول بزنه و فریبش بده ! ...... و یکی از دلایلی که یک زن عاشق یک مرد میشه در بین دین داران و مومنان از همه نوع دین ، اینه که فرد مقابل با خدا هست ! این یکی از دلایلشه ....

اگربه خاطرخداعاشق باشه این عشق جاودانه خواهدبودولی اگربه خاطرظاهریابرخی ازخصوصیات اخلاقی باشه ممکنه دراثرتغییررفتارهمسر دیگه عشق ومحبت اولیه رانداشته باشه وشایدم بدش بیادیادنبال عشق دیگه ای باشه .
ولی این خودی که میگید اگه واقعاخودخودفردباشه نه چیزدیگه اونم براخدا به نظرم عشق روبه دنبال داره.
بعضیهامیگن اصلاعشقی وجودنداره همش عادته!واقعااینجوریه؟

اگه همسر واقعا طرف و به خاطر خدا بخواد عشقش پایدارتره و حتما حتما عشقی بدون وصف از طرف خدا بینشون ایجاد میشه.....
ولی خب اگه فقط به خاطر خودش بخواد و این وسط خدا مهم نباشه پس اگه همسرش خصوصیت غیر اخلاقی و غیر خدایی داشته باشه براش مهم نیست و به اون کمکی در راه رسیدن به آخرتی بهتر نمیکنه ...ولی مگه ما فقط واسه این دنیا ساخته شدیم؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
وهمینطور اینکه انسان میتونه در طول زمان عاشق یه شخصیت دیگه بشه یه انسان دیگه...ولی خدا تنها یه عقیده و یک عشق ثابته و اگه عشقی با خدا و به خاطر خدا باشه ثابت تر و پایدارتره چون از یه منبع پایدار سرچشمه میگیره..
اما اینکه عشق بیشتر عادته.. به خاطر اینه که ماها معنای عشق واقعی رو نمیدونیم ...آره ما میایم به طرف مقابلمون عادت میکنیم و بعد اسمشو میزاریم دوست داشتن و عشق....بعد یه مدت ممکنه این عادت از بین بره و اونوقت میگن عشق اصلا وجود نداره...
اگه عشق واقعی رو ببینیم نظرمون عوض میشه....به نظرتون شهدا به خدا عادت کرده بودن که تمام هستی شونو به پای عشقشون دادن؟
به نظرتون شهید چمران به همسرش غاده عادت کرده بود یا عاشقش بود؟اگه عادت بود باید هر لحظه کنارش میبود ولی این عشق بود که حتی تو این زندگی کوتاه چندساله شون بدون اینکه اکثر اوقات کنار هم باشن یا با هم زندگی کنن به بهانه عادت ... از هم فرسنگ ها فاصله داشتن ولی عاشق هم بودن که بعد شهادت دکترچمران غاده در اوج جوونیش به پای عشقش وایستاده تا به الان ....وسر آغاز این عشق پایدار فقط خدا بود نه اینکه عشق زمینی وجود نداشته باشه ولی عشق زمینی اگر به نیت به خدا رسیدن و داشتن یه همراه در این مسیر شروع بشه پایداره... همون طور که مهریه غاده فقط این بود که شهید چمران اون رو در راه رسیدن به خدا کمک کنه...فقط همین...این عشق خدایی نیست؟با عشقای ما فرق نداره؟

كبوتر حرم;203263 نوشت:
لا حول و لا قوة الا بالله

البته منظور بنده از دوست داشتن بخاطر خدا هميني هست كه دوستمون جوانه گفتن نه از روي ترحم كه از روي خدايي بودن اگر نه من هم اين دوست داشتن رو قبول ندارم


اگه منظور این باشه منم موافقم. قطعا اینکه همسر آدم با خدا باشه، آدمو بیشتر عاشق خودش میکنه. بنابراین اگر من هم با خدا باشم، همسر خداجوی من بیشتر به من علاقه مند خواهد شد. اما بازم فکر میکنم اینکه صرفا بخاطر با خدا بودنم منو بخواد کافی و صحیح نیست.

سایبون;203334 نوشت:
بعضیهامیگن اصلاعشقی وجودنداره همش عادته!واقعااینجوریه؟

در عشق خدایی که هیچ بحثی نیست. اما در مورد عشق زمینی اون بعضیا به این دلیل این حرف رو میزنن که خودشون هیچوقت عاشق نشدن. عشق و عادت واقعا متفاوته...

به خاطر خدا رو میشه معنی کنید؟ :Gol:
1) معیارهاش خدایی باشه و مطابق نظر او
2) فی سبیل الله چون شوهرشم و در حد وظیفه به من محبت کنه
3)...
4) ...
:Gig::Gig:

سلام
به نظر من پايه ي زندگي بايد خدا باشه
معياراي انتخاب همسر از همون اول بايد خدايي باشه... از يكي از امامان معصوم اين حديث هست كه اگه مردي زني رو بخاطر زيبايي يا مالش بخواد خدا هر دو رو ازشون ميگيره... اما اگه ملاكش (ملاك اصلي) ايمان باشه خدا هم مال ميده هم جمال... و من اينو توي مواردي واقعا ديدم
به نظر من هيچ وقت زندگي نبايد به سمت تحمل و عادت بره... مشكلي اگه هست بايد حل بشه... نشد مسير بايد عوض بشه... در هر صورت تحمل درست نيست... آدم با يك سري چيزا كنار ميآد... كنار اومدن با تحمل كردن فرق ميكنه
عشق و محبت بايد خدايي باشه ولي در بحث جنس و نگاهش... نه اينكه همسر هر كاري كرد و هر رفتاري داشت بگيم خدا بزرگه... فقط خدا... اين جوري ممكنه آدم بعد از مدتي كم بياره و يا در مقابل يك برخورد ترحمي از سوي ديگران و يه آخي طفلكي گفت داغون بشه و حتي به خدا بدبين بشه
مرزش از ديد من اينجاست كه آدم توي بحران ها و سختي ها با خدا معامله كنه و بخاطر صفاتي كه همسرش داره و اون صفات پسنديده ي خداست اون مشكلات رو تحمل كنه
يادمون نره همسر وسيله است براي رشد... تازه وسيله هم شايد نه... همكار... بايد با هم رفت بالا... زندگي اي كه پر از حسرت و افسوس باشه با نگاه صرفا خدايي جواب نميده... خود همسر بايد به خودي خودش داراي صفات و معيارايي باشه كه در كنار كمبودا و اختلافات همسرش بتونه باهاش كنار بياد
خدايا به هر كسي كه معيار اصليش ميزان بندگي طرف مقابل و در مسير تو بودنه همسري دلارام و دلدار بده

سلام
اگر بخواهیم به روایات نگاه کنیم
آمده همسر دیندار بگیرید که اگه خوش اخلاق و به تعبیر من عاشق و مهربان و رمانتیک نباشه، هیچگاه ظلم نخواهد کرد
یعنی خدا و ایمانش به خدا اونو از تجاوز به حق شما منع میکنه!
اما اینکه دوست دارید همسرتون شما رو برای خدا بخواد یا برای خودتون
تو جمع ایدآلیست و به دور از واقعیات اجتماعی که سطح تدین افراد آنقدر نیست که در امری مثل ادواج آنقدر خدا دخیل باشه که متعلق عشق خدا باشد،
به نظر حقیر همین هم که من رو واسه خودم دوست داشته باشه خیلی لطف کرده
در حالی که واقیات از این حکایت می کنند که بیشتر زوجین هنوز با اولیات عشق ]م آشنا نیستند
که گذاشتن یه قدم رو خود(منیت) و گذاشتن قدم دوم به دنیای همسرت!
آقای قرائتی می گفت:
عشق های مجازی(که من با تعبیر مخالفم عشق یه حالت بسیطه) خیلی انسان رو به یاد عشق الاهی می اندازه
معنی این حرف رو کسی می فهمه که حداقل در عشق مجازی درک کرده باشه و فهمیده باشه
همسرم مثل من انسان است
با همه کمبودها و کاستی های انسانی
همسرم ممکنه 10 تا صفت خوب و بی شمار کاستی داشته باشه
اگه بخوام روی کاستی هاش تمرکز کنم زندگیم جهنم میشه و اگه بتونم و این مهارت رو کسب کنم که همش خوبی ها رو تو ذهنم نگه دارم! همیشه برام دوست داشتنی می مونه
همسرم مهربانی داره، عصبیت داره، کوتاهس داره، بعضی اوقات منیت هم داره
همسرم رو تو خشم و عصبانیت دوست داشته باشم، همانطور که وقتی مهربونی میکنه دوست داشتنی هست...
همسرم
همسرم هست
هم سرم
خیلی واضحه
اما درک نمیشه
بگذریم

سرگشته;203245 نوشت:
اینکه سرچشمه و غایت عشق، هر دو خداست که جای هیچ شکی نداره. اما اینکه یه نفر آدم رو بخاطر خدا بخواد اصلا اسمش نه عشقه و نه علاقه. به نظر من این مصنوعیته. یه جور ترحمه. من اصلا دوست ندارم کسی بخاطر رضای خدا دوستم داشته باشه! هر کدوم از شما هم که به درونتون توجه کنید متوجه میشید که اینکه یه نفر بخاطر رضای خدا دوستون داشته باشه رو اصلا نمی تونید عشق و علاقه بدونید.
بعدشم من معتقدم هر کس یک انسان رو به شکل واقعی دوست داشته باشه... یعنی بخاطر خود فرد اونو بخواد... قطعا به عشق الهی هم می رسه. البته بحث بر سر ترتیب عشق الهی و عشق زمینی نیست. اما قطعا اینکه کسی رو بخاطر خدا بخوایم کار درستی نیست.
انسان به محبت واقعی احتیاج داره. به عشقی که بر خواسته از دل عاشق و بخاطر خود معشوق باشه نیاز داره. نه اینکه بخاطر خدا یکی بیاد منو دوست داشته باشه! میخوام صد سال سیاه دوستم نداشته باشه. خود خدا که منو دوست داره!

نه بابا.وقتی که خدایی 2 رو دوست داشته باشه.تا اخرش دوست داره.........................

با او
سلام و ادب؛

در مورد سوال موسّس تاپیک توجّه به چند نکته مفید است إن شا الله؛

اوّلا بحث اینکه علاقه به خدا و علاقه به همسر در طول هم است یا در عرض هم و اگر در عرض هم است، کدام بر دیگری ترجیح دارد، جدای از بحث دوم است که حالا اگر دید به درد هم نمی خوریم چه اثری روی علاقه ی همسر می گذارد.

ثانیا در مورد مساله اوّل اینکه اساساً جنس علاقه و دوست داشتن که یکی است، چه علاقه به خدا و چه علاقه به همسر چه علاقه به علم و....، چون دوست داشتن تعریف مشخص و واحدی داره که در تعریفش گفته اند: الحبّ إنجذاب النّفس نحو الکمال، بما أنّه جمیل. دوست داشتن، جذب شدن جان انسان است به سوی چیزی که کمال دارد، از آن جهت که زیباست. امّا تفاوت علاقه ها، به شدّت و ضعف اونهاست. بعضی چیز ها کم تر دوست داشته می شوند و بعضی چیزها بیشتر. طبیعتا برای فرد دین دار و چه بسا همه ی آحاد بشر، شدیدترین چیز از نظر علاقه، خالق و خداست.
امّا از آنجا که کمال و جمال هر چیزی، از سوی خدا عنایت شده، و جدای از خدا نیست، لذا علاقه به هر چیزی به عنوان آیت و نشانه ی کمال و جلال خدا، در طول علاقه به خدا خواهد بود.
پس اگر علاقه بر هر چیز از جمله همسر، در طول علاقه ی خدا باشه، دیگر سوال از اینکه برای خدا یا برای خودت معنی نداره، چون در عرض هم نیست که یکیش انتخاب بشه.
بلکه هر دو علاقه در طول هم هست، امّا طبیعتا علاقه به خالق برای عاقل، شدیدتر خواهد بود. چرا که علاقه به موجود ابدی، ابدی خواهد بود. لذا جناب مولوی فرموده: عشق آن زنده گزین که او باقی است/وز شراب جان فزایش ساقی است.

ثالثا اون بحث دوم، که یک بحث دیگری است که اوّلا افراد حین ازدواج باید دقّت کنند که هم کُفو کسی که باهاش ازدواج کی کنند باشند. هم کُفو، یعنی هم سطح، ولی هم سطح در چه چیزی؟ در فکر. از نظر فکری در یک سطح باشند، دغدغه ها و مسائل فکریشون هم سطح باشه. امّا حالا اگر دو همسر ازدواج کردند و از این نظر خیلی هم سطح نبودند، دیگه این نیست که بگن ما به درد هم نمی خوریم پس یا طلاق، یا سوختن و ساختن یا تحمّل به خاطر علاقه به خدا.
بلکه اینجا می تونن با استمداد از خدای متعال و مشورت با کارشناسان، سعی کنند فاصله های فکری و خُلقیشون رو کاهش بدهند و سطح فکری و دغدغه هاشون رو به هم نزدیک کنند.

آدم ها رُبات نیستند یا میوه نیستند که بگیم دیگه همینه که هست و تغییر نمی کنه، از ویژگی های خاص انسان اینه که لایتناهی می تونه تغییر و تحوّل پیدا کنه. رشد و پیشرفت کنه. دو همسری که بین خودشون فاصله و تفاوت فکری و خُلقی احساس می کنند، باید با توکّل به خدا و مشورت با عالِم یا کارشناس عاقل و پخته، و با عزم جدّی سعی کنند فاصله ها رو کم کنند و علایق مشترکشون رو افزایش بدهند.
وقتی فاصله ها کم شد و علائق و دغدغه های مشترک زیاد شد، زن و شوهر به دغدغه های هم احترام گذاشتند و براشون مهم شد و به هم کمک کردن و توجّه کردن، ناخودآگاه علاقه شون هم افزایش پیدا می کنه.

پیوسته متعادل و متعالی
یاحق

مومن عاشقه مومن میشه و تا زمانی که با ایمان باشه این دوست داشتن هست و اضافه میشه اما همین که از دین و ایمان فاصله بگیره،این دوست داشتن از بین میره و کم رنگ میشه.

پس دو نفر اگر واقعا بخاطر خدا ازدواج کرده باشن، همدیگرو بخاطر این حس مشترک ( ایمان و تقوا ) دوست دارن.

به نام خدا.

ما که همسر نداریم هم نظرمون قبوله؟ :khandeh!:

به نظر من افراد باید و باید و باید فقط خدا رو دوست داشته باشند و باقی دوست داشتن هاشون فقط و فقط بخاطر خدا باشه. چون خداست که به همه چیز ارزش میده و تنها خداست که میمونه و اگر کس دیگری رو دوست داشته باشیم بخاطر خودش ... اصلا بخاطر خودش یعنی چی؟ مگه از خودش چی داره؟ همش خداست ...

با آرزوی سلامتی ، ستایشگر :Gol:

موضوع قفل شده است