زنده باد تساوی!!!

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
زنده باد تساوی!!!


بسم الله الرحمن الرحیم



ما به مردها گفتیم: می خواهیم مثل شما باشیم.
مردها گفتند: حالا که این قدر اصرار می کنید، قبول ! و ما نفهمیدیم چه شد که مردها ناگهان این قدر مهربان شدند!
وقتی به خود آمدیم، عین آن ها شده بودیم.
کیف چرمی یا سامسونت داشتیم و اوراقی که باید به آنها رسیدگی می کردیم و دسته چک و حساب کتاب هایی که مهم بودند.
با رئیس دعوایمان می شد و اخم و تَخم اش را می آوردیم خانه، سر بچه ها خالی می کردیم.
ماشین ما هم خراب می شد، قسط وام های ما هم دیر می شد.
دیگر با هم مو نمی زدیم!
آن ها به وعده شان عمل کرده بودند و به ما خوشبختی های بی پایان یک مرد را بخشیده بودند.

همه کارهای‌مان مثل آن ها شده بود فقط، نه! خدای من! سلاح نفیس اجدادی که نسل به نسل به ما رسیده بود، در جیب‌هایمان نبود.
شمشیر دسته طلا؟ تپانچة ماشه نقره ای؟ چاقوی غلاف فلزی؟
نه! ما پنبه ای که با آن سر مردها را می بریدیم، گم کرده بودیم.
همان ارثیه ای که هر مادری به دخترش می داد و خیالش جمع بود تا این هست، سر مردش سوار است.
آن گلولة الیافی لطیفی که قدیمی ها به اش می گفتند عشق، یک جایی توی راه از دستمان افتاده بود.
یا اگر به تئوری توطئه معتقد باشیم، مردها با سیاست درهای باز، نابودش کرده بودند.
حالا ما و مردها روبه روی هم بودیم.
در دوئلی ناجوانمردانه و مهارتی که با آن مردهای تنومند را به زانو درمی آوردیم، در عضله های روحمان جاری نبود.
سال ها بود حسودی شان می شد.
چشم نداشتند ببینند فقط ما می توانیم با ذوقی کودکانه به چیزهای کوچک عشق بورزیم.
فقط و فقط ما بودیم که بلد بودیم در معامله ای که پایاپای نبود، شرکت کنیم.
می توانستیم بدهیم و نگیریم.
ببخشیم و از خودِ بخشیدن کیف کنیم.
بی حساب و کتاب دوست بداریم.
در هستی، عناصر ریزی بودند که مردها با چشم مسلح هم نمی دیدند و ما می دیدیم.
زنانگی فقط مهارت آراستن و فریفتن نبود و آن قدیم ها بعضی از ما این را می دانستیم.

مادربزرگ من زیبایی زن بودن را می دانست...
وقتی زنی از شوهرش از بی ملاحظگی ها و درشتی های شوهرش شکایت داشت و هق هق گریه می کرد، مادر بزرگ خیلی آرام می گفت: مرد است دیگر، از مرد بودن مثل عیبی حرف می زد که قابل برطرف شدن نیست.
مادربزرگ می دانست مردها از بخشی از حقایق هستی محروم اند.
لمس لطافت در جهان، در انحصار جنس دوم است و ذات جهان لطیف است.
مادربزرگ می گفت کار زن ها با خدا آسونه.
مردها از راه سخت باید بروند.
راه میان بری بود که زن ها آدرسش را داشتند و یک راست می رفت نزدیک خدا.
شاید این آدرس را هم همراه سلاح قدیمی مان گم کردیم.

به هر حال، ما الان اینجاییم و داریم از خوشبختی خفه می شویم!
رئیس شرکت به ما بن فروشگاه سپه داده و ما خیلی احساس شخصیت می کنیم.
ده تا نایلون پر از روغن و شامپو و وایتکس و شیشه شور و کنسرو و رب و ماکارونی خریده ایم و داریم به زحمت نایلون ها را می بریم و با بقیة همکارهای شرکت که آن ها هم بن داشته اند و خوشبختی، داریم غیبت رئیس کارگزینی را می کنیم و ادای منشی قسمت بایگانی را درمی آوریم و بلندبلند می خندیم و بارهایمان را می کشیم سمت خانه.
چقدر مادربزرگ بدبخت بود که در آن خانه می شست و می پخت،
حیف که زنده نماند ببیند ما به چه آزادی شیرینی دست یافتیم.
ما چقدر رشد کردیم.
افتخارآمیز است که ما الان، هم راننده اتوبوس هستیم هم ترشی می اندازیم.
مهندس معدن هستیم و مربای انجیرمان هم حرف ندارد.
هورا ما هر روز تواناتر می شویم.
مردها مهارت جمع بستن ما را خیلی تجلیل می کنند.
ما می توانیم همه کار را با همه کار انجام دهیم.
وقتی مردها به زحمت بلدند تعادل خودشان را ایستاده توی اتوبوس حفظ کنند، ما با یک دست دست بچه را می گیریم با دست دیگر خریدها را، گوشی موبایل بین گردن و شانه، کارهای اداره را راست و ریس می کنیم.
افتخارآمیز است.
دستاورد بزرگی است، این که مثل هم شده ایم.

فقط معلوم نیست به چه دلیل گنگی، یکی مان شب توی رختخواب مثل کنده ای چوب راحت می خوابد و آن یکی مدام غلت می زند، چون دست و پاهایش درد می کنند.
چون صورت اشک آلود بچه ای می آید پیش چشمش.
بچه تا ساعت پنج مانده توی مهد کودک. همه رفته اند، سرایدار مجبور شده بعد از رفتن مربی ها او را ببرد پیش بچه های خودش.
شب ها خواب ندارد.
می افتد به جان زن.
مرد اما راحت است، خودش است.
نیمة دیگری ندارد.
زن گیج و خسته تا صبح بین کسی که شده و کسی که بود، دست و پا می زند.
مادربزرگ سنت زده و عقب افتاده‌ی من کجا می توانست شکوه این پیروزی مدرن را درک کند؟
ما به همة حق و حقوقمان رسیده ایم.
زنده باد تساوی!

سلام...

الان تساوی رو در نوشته های شما احساس کردم سرکار اذر بانو....

درود به این انصاف در مورد موجودی به نام ((مرد))

حق میخواین میدن یک درد هست ...

نمیدن یک درد دیگه....

ما با این روش پیش بریم و با این جانبداریها به کجا میخوایم برسیم؟؟؟؟؟

حالا اینا به کنار ، الان این تاپیک متعلق به خانمهاست تا بیاین درد و دل کنن و به افتخار هم سوت و کف

بزنن ....

باشه ، مردها همینطورند که شما گفتید ، ایشالا همینجور پیش بریم هیچ مشکل لا ینحلی در دنیا

باقی نمیمونه...

نمیشه اگه یک مرد یا یک زن اخلاق خاصی رو داشت ما بقیه رو هم به این اخلاق محکوم کنیم....

پدربزرگ منم خیلی چیزها راجبه خانمها فرموده ، خب بیام بگم که اقایون بخندند و خانمها غمگین بشن؟؟؟

من اینکار رو نمیکنم ....

با سلام و احترام

این نوشته رو تو فضای مجازی دیدم و تصمیم گرفتم اینجا هم بذارم.
هدفم از گذاشتن این متن در اینجا به هیچ عنوان محکوم کردن مردان و مظلوم نشان دادن زنان نیست،
بلکه به جهت متنبه شدن کسانی که فریاد عدل و تساوی! در تمامی امور زندگانی و اجتماعی و... بین زن و مرد، رو دارند گذاشتم.
چرا که این عدل و تساوی اینچنینی بیشتر از اینکه به نفع زنان واقع بشه، به ضررشون تموم شد.

و چه زیبا امیر کلام امیرالمومنین علیهم السلام عدل را توصیف می‌کنند و می‌فرمایند:

«العدل يضع الامور مواضعها»

عدل به معناي قرار گرفتن هر چيزي در جاي خويش است. (نه به معنای تساوی)
(نهج البلاغه، ح437)


آذر بانو;203027 نوشت:
با سلام و احترام

این نوشته رو تو فضای مجازی دیدم و تصمیم گرفتم اینجا هم بذارم.
هدفم از گذاشتن این متن در اینجا به هیچ عنوان محکوم کردن مردان و مظلوم نشان دادن زنان نیست،
بلکه به جهت متنبه شدن کسانی که فریاد عدل و تساوی!

در تمامی امور زندگانی و اجتماعی و... بین زن و مرد، رو دارند گذاشتم.
چرا که این عدل و تساوی اینچنینی بیشتر از اینکه به نفع زنان واقع بشه، به ضررشون تموم شد.

و چه زیبا امیر کلام امیرالمومنین علیهم السلام عدل را توصیف می‌کنند و می‌فرمایند:

«العدل يضع الامور مواضعها»

عدل به معناي قرار گرفتن هر چيزي در جاي خويش است. (نه به معنای تساوی)
(نهج البلاغه، ح437)



ایشالا روزی فرا میرسه که همه چی سر جای خودش باشه...

ببخشید ، من احساس میکنم این حرفها تشنج و زیاد کنه ، میشه بنظرم یه جوری مطرح

بشه که به یک نتیجه مطلوب برسیم...

یکیش خود من که ملاحضه فرمودین ، بحث جالبیه بشرط اینکه مواظب باشیم به یک

چالش نزدیک نشیم که باعث بشه از موضوع اصلی منحرف بشیم...

ببخشید
:Gol:

سلام خدمت تمام دوستان :
آخه کار کردن خانوم چه مشکلی داره . من که از خدامه همسر آینده ام همکارم باشه . از خدامه ...
اگر یه خانوم کار کنه ... شخصیتش رشد میکنه . توانایی های فردیش اضافه میشه ... اشتراکای ذهنی اش با مرد زیاد میشه . زنی که کار نکنه 10 سال دیگه مردخونه اونو به چشم یه کلفت میبینه . مغزش رشد نکرده .توانایی های اجتماعیش رشد نکرده .
من دوست ندارم خانوم خونم برام افاده بریزه . منو خامم کنه .
دوست دارم دوستم باشه . شریکم باشه . حرفام رو بفهمه . با هم بتونیم روش فکر کنیم . با هم برنامه ریزی کنیم .
خانومی که بیرون کار میکنه . قدر پول رو بیشتر میدونه . خستگی تن شوهرش رو بهتر درک میکنه .
من از خدامه ... که منو خانومم شب با هم برسیم خونه ... غذا نداشته باشیم و با همدیگه غذا درست کنیم و با همدیگه بخوریم و سر اینکه کی باید چایی بیاره با هم دعوا کنیم .

در پناه او

محسن ایلخانی;203138 نوشت:

آخه کار کردن خانوم چه مشکلی داره .

با سلام و احترام
این تاپیک به جهت مخالفت یا موافقت با اشتغال بانوان نیست!

متن پست اول برای کسانی هست که برای هر کدام از زن و مرد جایگاه خاصی قائل نیستند و بر این باورند زن و مرد در تمامی امور تساوی دارند!

محسن ایلخانی;203138 نوشت:

اگر یه خانوم کار کنه ... شخصیتش رشد میکنه . توانایی های فردیش اضافه میشه ... اشتراکای ذهنی اش با مرد زیاد میشه . زنی که کار نکنه 10 سال دیگه مردخونه اونو به چشم یه کلفت میبینه . مغزش رشد نکرده .توانایی های اجتماعیش رشد نکرده .

آدم بیکار رو خدا هم دوست نداره، منتهی تا کار رو چه معنی کنیم!
انسان میتونه حتی در محیط خونه بهترین فعالیت ها رو داشته باشه و آگاهی‌های مفید خودش رو به نحو احسن بالا ببره.

باورهای هر فردی برگرفته از رفتار اطرافیان و محیط او هست!

با سلام
حالا که ارسال متنی ظاهرا طنز کار را به این مباحث کشاند بد نیست این مطلب تقریبا مشابه (البته با نتیجه گیری نچندان مشابه!) را هم مطالعه نمایید

***
رنهای ناز و کوچولو!
سالها پیش، وقتی ازدواج می کردم من هم نگاهی معصوم و محجوب داشتم. من اون روزگار یک دانشجوی بی پول از یک خانواده ی متوسط بودم. همه چیز مرا خوشحال می کرد و اصغر چقدر از خوشحال کردن من لذت می برد. وقتی درسم تمام شد اصغر کنارم نشست و گفت عزیزم، تو لازم نیست کار کنی. من حتی اگه شده به زندان بیفتم هم برای تو بهترین زندگی رو فراهم می کنم. و من توی دلم احساس غرور کردم. از انجا که ذاتا موجود تنبلی هستم صبح ها تا لنگ ظهر می خوابیدم و بعد بلند می شدم و خانه را مرتب می کردم. چند جور غذا و سالاد و سوپ می پختم ( چون اصغر خیلی سوپ دوست داشت ) . از تلویزیون دستور پخت غذاهای جدید یاد می گرفتم که اصغر رو سورپرایز کنم. خمیازه می کشیدم و می نشستم تا شوهرم برگردد. زندگی ما خیلی خوب بود و من خوشحال بودم. تا اینکه یک تلفن ساده همه چیز را به هم ریخت

***
جمله خیلی ساده و خیلی بی رحمانه تا ته قلب من نشست:» این همه درس خوندی، دکتر شدی که بری توی آشپزخونه کلفتی کنی؟» مادرم بود.سعی کردم توضیح بدم که این که برای شوهرم غذا می پزم کلفتی نیست. گفت برو کار کن، برای شوهرت هم غذا بپز! و گوشی را گذاشت. چند روز بعد پدرم وسط حرفهایش گفت که کار جوهر آدمی است و ما را طوری تربیت نکرده که توی خانه بنشینیم و ما به جامعه سهمی داریم که باید برگردانیم. بعد هم تاکید کرد که کسی که خرج یک روز از زندگی اش را در نیاورد یک مفت خور است! فرداش رفتم سراغ استادم توی دانشگاه، چون شاگرد خوبی بودم همان روز توی بخش تحقیقات به من کاری دادند، کاری که از نظر علمی دوستش داشتم ولی حقوقش انقدر کم بود که خرج رفتن و آمدنم هم نمی شد. با این همه قبولش کردم، چون نمی خواستم مفت خور باشم.
***
اصغر با کار کردن من مخالفتی نکرد. اصغر آدم باهوشی بود. نه برای اینکه اعداد 4 رقمی را در هم ضرب می کرد و روی هوا انتگرال توابع سینوسی می گرفت. برای این که می دونست که اینجور موقع ها نباید مخالفت کند.خیلی آرام و مهربان گفت: عزیزم، اگر دوست داری کار کنی ، کار کن. اما تو خیلی لطیف و زیبایی . حیف تو نیست توی اون محیط مردونه خشن؟ توی اون راه دور؟من خودم می برم و میارمت، دوست ندارم خانوم کوچولوی خوشگلم وسط اون جاده قاطی راننده کامیون ها رانندگی کنه و خدای نکرده مشکلی پیش بیاد. راستش ،من باز هم احساس غرور کردم که شوهرم این طور از من محافظت می کند. به حدی که یادم رفت که من از 18 سالگی گواهینامه داشتم و اتفاقا خیلی هم خوب رانندگی می کردم.
***
مدتی به این منوال گذشت. اصغر هر روز من رو مثل یک کودک می برد دم در کارخونه و تحویل می داد و عصر هم تحویل می گرفت. اما کار آسونی نبود. چون کارخونه ها رو توی دو راهی قلهک نمی سازند. راه دور بود. اصغر خسته می شد. کم کم بهانه گیری می کرد، بد اخلاقی می کرد. نهایت سعی اش را کرد که به من بفهماند که این کار از نظر منطقی بیخود است و رهایش کنم. اما من توی کارم شروع به پیشرفت کرده بودم و از این که برای مردمم دارو می ساختم لذت می بردم. گفتم که کارم رو ول نمی کنم و خودم می خواهم رانندگی کنم و او هم در نهایت قبول کرد. از اون روز همه چیز عوض شد، می تونستم اضافه کاری وایسم ، تونستم به سرعت پبشرفت کنم ؛ حتی جمعه ها می رفتم سر تولید.دقیقا یک سال بعد به من یک پیشنهاد کاری با سه برابر حقوق داده شد که بلافاصله قبول کردم. پنجشنبه ها هم یک کار نیمه وقت توی یک شرکت خصوصی گرفتم که بابت یک نصف روز کلی پول می دادند. جمعه ها هم توی یک داروخانه شیفت وای میستادم.از اون پیشی کوچولوی ناز چیزی باقی نمونده بود،دوباره روی پاهای خودش فرود اومده بود و احساس ببر بودن می کرد.
***
سالها گذشت، من عوض شده بودم.دیگه از این که یک مرد ازم حمایت کنه احساس غرور نمی کردم.از این که خودم داشتم از عده ای به مراتب بزرگ تر و بیشتر حمایت می کردم خوشحال بودم. اما همه اش هم خوشحالی نبود.سختی و مبارزه و خستگی هم بود. اصغر شروع کرد به بی توجه شدن. به بی تفاوتی ، به بد زبانی و آزار دادن. لابد دلش برای پیشی کوچولوش تنگ شده بود. اما من دیگه اون آدم نبودم، من بالغ شده بودم . حالا بجای اینکه سالاد درست کنم و بشینم تا شوهرم برگردد، وقتی دیر می آمد ازش می پرسیدم کجا بودی و اصغر این رو دوست نداشت. توی حساب بانکی مشترک مان می دیدم که پولهایی کم می شود و وقتی ازش می پرسیدم دوست نداشت توضیح بدهد. اصغر زنی که بپرسد؛ مشارکت کند؛ نظر بدهد دوست نداشت. شاید هم حق داشت ، او با یک پیشی کوچولو ازدواج کرده بود وحالا با یک هیولا باید سر می کرد.من هم اصغر را دوست نداشتم. نگاه کردم و دیدم همه ی این مدت چیزی که مرا به او پیوند می داد نیاز بود و نه عشق. حالا دیگه بهش نیازی نداشتم، می تونستم روی پای خودم بایستم. به همین سادگی. چرا باید می ماندم؟ خداحافظی کردم. از زمانی که از اصغر جدا شدم خیلی مصیبت کشیدم. کارم را از دست دادم، ، گرسنگی کشیدم، ، اشک ریختم، زمین خوردم ، اما همه ی این ها را روی پاهای خودم کردم . گاهی از خودم می پرسم اگر آن روز مادرم به من زنگ نمی زد و مرا به زور به کار کردن وادار نمی کرد همه ی این اتفاق ها می افتاد؟ اگر هنوز هم داشتم توی آشپزخانه برای شوهرم غذا می پختم خوشحال تر نبودم؟ پاسخ این سوال را هرگز نخواهم دانست.
****
حالا می دونم چه بر سر اون زنهای ناز و کوچولو آمده است. آنها بزرگ شده اند، قد کشیده اند و دیگر کوچولو نیستند. توی کوچه ؛ توی خیابان دارند می دوند و سهم آدم بودنشان را می پردازند. توی زندگی جورهای مختلفی آدم را فلج می کنند. یک جورش هم این است که توی چشمهایت نگاه می کنند و می گویند: کوچولو! ... برای فلج کردن یک زن لازم نیست پاهایش را قطع کنی، کافی است به او بقبولانی که این پاهای زیبا برای دویدن و پریدن از روی موانع ساخته نشده است.برای فلج کردن یک زن لازم نیست بهش بگویی احمق و نصف عقل! می توانی در عوض بهش بگویی: تو فقط و فقط برای عشق ورزیدن ساخته شده ای. با همین حرفهای زیبا می توان از یک انسان، با همه ی قابلیت هایش یک عروسک بی خاصیت ساخت که »فقط و فقط برای عشق ورزیدن ساخته شده» و در نتیجه بدون عشق یک مرد، دلیلی برای بودن ندارد. موجودی که حتی یک روز هم نمی تواند روی پای خودش بایستد ( چون متاسفانه با عشق ورزیدن و این حرفها حتی یک نون بربری هم نمی شود خرید) . موجودی که نه در سطح روحی و نه در سطح اجتماعی هیچ هویت و استقلالی ندارد. می توان روی طاقچه گذاشت و پرستیدش. می توان هم به راحتی برش داشت و یک عروسک دیگر جایش گذاشت و در نهایت پر رویی بهش گفت : «عزیزم، ذات مردانه این است. ما مردها رام نشدنی هستیم. ما مردها ذاتا تنوع طلبیم! ما مردها دوست نداریم به کسی توضیح بدهیم. اصلا ما مردها خودخواه و سلطه جوییم . اما تو مظهر کمال و زیبایی و عشقی. تو یگانه دلیل آفرینشی ، تو وجودت سراپا مهر و وفاداری است، تو تندیس مادرانگی و شاعرانگی هستی! » بعد همان طور که این حرفها را می زنیم می توانیم آن تندیس نازنین را رها کنیم و راهمان را بکشیم و برویم ، .....




به نام خدا.

متن دومیه بهتر از اولیه بود ( با تشکر از نویسنده ی هر دو تا ). به خدا تقصیر مرد ها نیست که زن ها دنبال حقشون (؟ :Gig:) هستند.

با تشکر ، ستایشگر :Gol:

با عرض سلام و تشکر از امید به ظهور و آذربانو

هر دو پست که این دوستان حاوی حقایقی بود. مطلب امید به ظهور در واقع پرده از شیء انگاری تاریخی زنان توسط جامعه مردسالار بر میدارد. این مسئله ای است که دهه ها ذهن متفکران و سیاستمداران غربی را به خود مشغول کرده است و راه حل های متعددی تاکنون برای آن پیشنهاد شده و به کار گرفته شده است.
اما مطلب آذربانو از آن جهت صحیح است که به برخی از ایراداتی که در این مسیر وجود داشته است را بیان مینماید. برخی نحله های جنبش زنان در تشخیص مشکل تاریخی زنان دچار مشکل نشدند، اما راه حل این مشکل را در مردانه شدن یافتند. به عبارت دیگر آنان زن را از چاله در آورده و به چاه انداختند. زنی که ماحصل این دیدگاه ها بود از هویت زنانه خود رمیده و وارد دنیای بی رحم مردانه شد. ایراد این دیدگاه ها این بود که مردانگی را مساوی انسانیت تلقی کرده بودند.

البته اینکه چرا این تلقی در آنها ایجاد شد خود جای بررسی دارد و اینکه جنبش زنان باید واقعاً در پی چه چیزی باشد بحثی که پاسخی قطعی ندارد. اما به هر شکل مسئله این جنبش احیای انسانیت بوده است و بهمین دلیل است که جنبش زنان میتواند بخشی از هر نظام فکری باشد، از اسلام تا سکولاریسم.

با سلام و شكر از اميد به ظهور
داستان جالبي بود عكس اين حالت هم هست زني كه همه چيزش را فداي همسرش كرده و در نهايت بي وفايي ان مرد رهاش كرده شايد اگه تعادلي بين خانواده و كار باشه نتيجه بهتري بگيريم

ذهن زمستانی;210036 نوشت:
با عرض سلام و تشکر از امید به ظهور و آذربانو

هر دو پست که این دوستان حاوی حقایقی بود. مطلب امید به ظهور در واقع پرده از شیء انگاری تاریخی زنان توسط جامعه مردسالار بر میدارد. این مسئله ای است که دهه ها ذهن متفکران و سیاستمداران غربی را به خود مشغول کرده است و راه حل های متعددی تاکنون برای آن پیشنهاد شده و به کار گرفته شده است.
اما مطلب آذربانو از آن جهت صحیح است که به برخی از ایراداتی که در این مسیر وجود داشته است را بیان مینماید. برخی نحله های جنبش زنان در تشخیص مشکل تاریخی زنان دچار مشکل نشدند، اما راه حل این مشکل را در مردانه شدن یافتند. به عبارت دیگر آنان زن را از چاله در آورده و به چاه انداختند. زنی که ماحصل این دیدگاه ها بود از هویت زنانه خود رمیده و وارد دنیای بی رحم مردانه شد. ایراد این دیدگاه ها این بود که مردانگی را مساوی انسانیت تلقی کرده بودند.

البته اینکه چرا این تلقی در آنها ایجاد شد خود جای بررسی دارد و اینکه جنبش زنان باید واقعاً در پی چه چیزی باشد بحثی که پاسخی قطعی ندارد. اما به هر شکل مسئله این جنبش احیای انسانیت بوده است و بهمین دلیل است که جنبش زنان میتواند بخشی از هر نظام فکری باشد، از اسلام تا سکولاریسم.


سلام اميدوارم چيزي كه ميگم حذف نشه بنظرم بيشتر مردهاي مسلمان بودن كه اين ديدگاه حتي به جهانيان القا كردند كه زنها كمترند چنانچه در احاديث هم همچين مضموني به چشم ميخوره ...بيشترين ظلم به زن هم در اعراب مشاهده ميشه:Gol:

به نظر من زن و مرد میتونن با هم کار کنن و از زندگی هم لذت ببرن و همینطور بچه ها به داشتن این پدر و مادر افتخار کنن

سلام علیکم جمیعا

هر کسی بر اساس جنسیتش توانائیهائی دارد و ناتوانائیهائی.

مردها کارهائی را که زنها به سادگی از انجامش بر می آیند را بزور میتوانند بصورتی تقریبا مقبول انجام دهند و زنها نیز به همچنین.

حال با این توصیفات اگر بگوئیم مردها ناقصند یک کمپین درست میشود برای دفاع از حق تضئیع شده مردها
( چنانکه درست شده )

و اگر به ضعفهای زنان برسیم زنها هم یک کمپین میزنند در دفاع از حقوق از دست رفته اشان.
( باز چنانکه درست شده )

در حالیکه دین اسلام بر اساس شناخت کاملی که از هر دو این جنسیتها دارد تقسیم کار و نقش کرده و متاسفانه این امر برای عده ای تا زمانی که با حقیقت و ماهیت خود و توانائیهای خاص خود آشنا نشوند و آنرا کاملا نشناسند عجیب است و قابل درک نیست.

یاحق

قشنگ بود.
ممنون

بذارین منم براتون یه متن بنویسم .

از وقتی که رفتم خواستگاری بهم گفت باید کار کنم .

نمیتونم این همه درسی که خوندمو بذارم رو طاقچه . منم گفتم من مشکلی ندارم فقط محیطش مردونه نباشه و حجابتون کامل باشه مشکلی ندارم .
اون هم قبول کرد و شد خانوم خونه ی من .

ما یه جورایی با هم همکاریم ولی محل کارمون با هم فرق میکنه ولی خانومم و من طوری برنامه ریزی میکنیم که با هم سر کار باشیم و وقتی که خونه ایم با هم خونه باشیم .
این که خانومم به من تو مخارج خونه کمک میکنه خیلی خوشحالم و ازش ممنونم .
از اینکه میبینم اون بدون هیچ توقعی نذاشته که همه این مسئولیت سنگین، رو دوش من باشه ازش ممنونم.
و حتی توقعاتش ارز خیلی از خانومهای خونه دار فامیل کمتره.

من هم وقتی با هم رسیدیم خونه بهش تو اماده کردن غذا کمک میکنم .
البته آشپزی بلد نیستم ولی میتونم کمک کنم .

سفره میذارم و تو شستن ظرفها یا مرتب کردن خونه بهش کمک میکنم و هیچ از این کار ناراحت نیستم .
چون فداکاری اونو درک میکنم.

همسرم کار بیرون از منزل رو دوست داره . میگه بهش اعتماد به نفس میده و من هم جلوشو نمیگیرم و بهش احترام میذارم .

ما چند ساله که با هم ازدواج کردیم و زندگی به همین منوال پیش میره .
اگه جایی گیر کنم خانومم هست . ما به هم تکیه کردیم و از زندگیمون راضی هستیم .

نظرتون چیه؟

nakisa;221700 نوشت:
ما چند ساله که با هم ازدواج کردیم

همین دیگه
چندساله ازدواج کردین!
بزار به 40 برسین! مجبور بشی زنت رو از این فیزیوتراپی ببری به اون ارتوپد حساب کار دستت میاد!

8 ساعت خواب
8 ساعت کار بیرون
2 ساعت آشپزی
2 ساعت رسیدگی به بچه ها
2 ساعت عبادت و مطالعه
2 ساعت تمیزکاری خونه و جارو و مرتب کردن و شستن لباس و ...
اون وقت چقدر وقت برای خودش داره؟

بله به نظربنده بعضی مرداکاروخراب کردن ولی نبایداینوگذاشت به پای دین ومذهب.من واقعابانوشته سرکارنکسیاموافقم.البته یه چیزی بگم واون اینه که بعضی خانمهاغیرت به جای شوهرشون روبابی اعتمادی اشتباه میگیرند.خودمن وقتی همسرم اومدخواستگاری اینوبهم گفت که حتی اگه مجتهدهم بشم ایشون راضی نیستن تویه محیط مردونه کارکنم،هرجایی میتونم برم مگرجایی که اختلاط باشه.خب من اون موقع اینوقبول کردم اماالان دارم میبینم واقعاحق باایشونه.واقعااگه نصفه این زنایی که بااین وضع اسفناک دارن ازخونه خارج میشن وبی جهت توخیابونامیگردن اگه فقط یه درصدشوهراشون غیرت داشتن این جوری نمیشد.متاسفانه الان اگه مردی نسبت به همسرش غیرت داشته باشه میگن بددل!!!یکی ازخانمهای اقوام ماچندسالی خارج زندگی میکردباورتون نمیشه حجابش ازماهارم بهتربود.بعضیاهستن که نیازی به پلیس بیرونی ندارن هرجایی که باشن

افرادی که الان توجهان دارن دم ازتساوی زن ومردمیزنندبه نظربنده خوداین افرادمیخوان تساویروبردارن.اول بایدمعنای تساوی روشن بشه بعدبگیم آیامساوی هستیم یانه؟چراچون مردمیتونه جوشکاری کنه ولی زن نمیتونه بایدبگیم تساوی نداریم.همین احساسی بودن روببینیدوقتی به بعضی خانمامیکن شماهااحساسی برخوردمیکنین یه ژستی میگیره میکه نه کی گفته...واقعاجای تاسف داره که مازنابهترین ویژگیمون روکتمان کنیم یاازش خجالت بکشیم.اگه این احساس توی مازناقوی نبودکه جامعه منقرض میشد.مابایدبه این افتخارکنیم که خداوندچنین ویژگی برتری روبه ماداده

باران☂;221708 نوشت:
ساعت خواب 8 ساعت کار بیرون 2 ساعت آشپزی 2 ساعت رسیدگی به بچه ها 2 ساعت عبادت و مطالعه 2 ساعت تمیزکاری خونه و جارو و مرتب کردن و شستن لباس و ... اون وقت چقدر وقت برای خودش داره؟

خب واسه من که همون مطالعه کافیه .:Nishkhand:
در ضمن محاسباتت اشتباه بود عزیزم.اگه زن و مرد با هم کمک کنن تو کارهای خونه ، همه این کار ها نضف میشه و وقت برای دور هم جمع بودن زیاد هم میاد.
بقیش مال خودش

نقل قول:
بزار به 40 برسین! مجبور بشی زنت رو از این فیزیوتراپی ببری به اون ارتوپد حساب کار دستت میاد!

واه واسه چی؟
فکر میکنی خانومهای خانه دار پا درد ندارن یا احتیاج به پزشک پیدا نمیکنن ؟
اتفاقا از بی تحرکی ، بیشتر دردو مریضی میگیرن .

موضوع قفل شده است