سهوالنبی اری یا نه!!!!
تبهای اولیه
سهو النبی قضیه ای مورد اختلاف است. طبق تحقیقات بنده ی حقیر تعدادی از علمای
بزرگ مانند : شیخ صدوق قائل به سهوالنبی بودندو عده ای دیگر من جمله ی عده از علمای
این عصر قائل به این قضیه نیستند.:Gol::Gol::Sham::Sham:
حال با نگاه کردن به تاریخ انبیا می بینیم که : حضرت ادم مرتکب گناه شد و حضرت یوسف هم
طبق این ایه:وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِه به طرف زلیخا تمایل پیدا کرد که امام صادق فرمودند:
جبرئیل او را از این کار باز داشت .:Gol::Gol::Sham::Sham:
بنده چند وقت پیش همین سوال را از یک از علمای قم پرسیدم و ایشان فرمودند: گناهانی
وجود دارد که مخصوص انبیاست.:Gol::Gol::Sham::Sham:
ولی من نفهمیدم سهوالنبی وجود دارد یا نه:Gol::Gol::Sham::Sham:
با سلام
اماميّه، پيامبران و پيشوايان دين (عليهمالسلام) را معصوم ميشمرند و معتقدند كه پيامبران در اخذ وحي و حفظ و نگهداري و تبليغ و اجرا و نيز در كردارشان هيچگونه سهو و اشتباهي رخ نميدهد؛ وگرنه اطمينان و وثوق مردم از آنان سلب ميشود؛ زيرا با امكان لغزش آنان طمأنينه و آرامش به كلي رخت برميبندد. با اين حال، رواياتي درباره كيفيّت نماز رسولخدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است كه ايشان (صلي الله عليه و آله و سلم) نماز چهار ركعتي را دو ركعت گذارد و سلام داد، يا اين كه نماز چهار ركعتي را پنج ركعت خواند: "إنّ رسول اللّه (صلي الله عليه و آله و سلم) سها فسلّم فى ركعتين ثمّ ذكر حديث ذى الشمالين (ذى اليدين) فقال ثم قام فأضاف ركعتين"[1] "زيد شحّام" گويد: "إنّ نبىّ اللّه صلّي بالنّاس ركعتين ثمّ نسى حتّي انصرف، فقال له ذو الشمالين يا رسول اللّه! أُحدث فى الصلاة شىء؟ فقال: أيّها النّاس أصدق ذوالشمالين فقالوا: نعم لم تصلّ إلاّ ركعتين فقام فأتمّ ما بقى من صلاته"[2] اين حديث از ابو هريره نيز نقل شده است.
اكنون به بيان آراي علما درباره "سهو النبي" ميپردازيم:
"شيخ طوسي" (رحمهالله) در تهذيب گفته است: "روايات سهو النبي، مطابق مذهب ما نيست و عقول از پذيرش آنها سرباز ميزند"[3] وي در كتاب استبصار نيز درباره حديث "ذيالشمالين" درباره سهو النبي گفته است: "ممّا تمنع منه الأدلّة القاطعة فى أنّه لايجوز عليه السهو والغلط"[4]
"شيخ صدوق" = كه به قبول "سهو النبيّ" شهرت يافته است، ميگويد:
"سهو نبي، مانند سهو ديگر مردمان نيست؛ زيرا سهو او از ناحيه خدا ـ عزّ و جلّ ـ است و در حقيقت "اسها" و به سهو افكندن است؛ تا معلوم شود پيامبر نيز بشري مخلوق است و مبادا كه مردم او را به معبوديت فرا خوانند و از خداوند روي برتابند و اين، بر خلاف سهو ساير مردم است كه از ناحيه شيطان ونفوذ اوست و حال آن كه شيطان بر پيامبر و پيشوايان دين، سلطه و چيرگي ندارد: "و ليس للشيطان علي النّبى (صلي الله عليه و آله و سلم) و الائمّة سلطانٌ "إنّما سلطانه علي الذين يتولونه و الذين هم به مشركون" و علي من اتبعه من الغاوين". بنابراين، سهو النبي غير از "اسهاءُ النبى" است و اِسهاي پيامبر، برگشت به قدرت مطلق خداوند دارد كه هيچ كس منكر او نيست؛ يعني سهو النبي مثل موت النبي و... است"[5].
البته سخن در سهو و نسيان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است كه بسياري از دانشمندان اهل سنّت و قاطبه شيعه آن را نميپذيرند.
از اينرو، "محقّق طوسي" در تجريد الإعتقاد فرمود: "و يجب فى النبى العصمة ليحصل الوثوق... و عدم السهو". "علاّمه حلّي" در شرح تجريد نوشت: "ويجب فى النبى...أن لا يَصحَ عليه السهو لئلا يسهو ما أمر بتبليغه"؛ سهو بر او روا نيست تا برخي از آنچه مأمور به تبليغ آن است، فراموشش نشود.[6]
"محقّق اوّل" در كتاب نافع مينگارد: "و الحقّ رفع منصب الإمامة عن السّهو فى العبادة"؛ حق، آن است كه منصب امامت (اعمّ از نبوّت و امامت) بالاتر از آن است كه در عبادتها سهو داشته باشد.[7] علامه حلي نيز در كتاب منتهي فرمود: حديث "ابو هريره" (درباره سهو النبي) نزد ما باطل است؛ چون محال است كه سهو عارض پيامبران شود.[8] همچنين در كتاب مزبور و در كتاب تذكره، پس از ذكر خبر ابوهريره از "ذي اليدين"، اين حديث را از جهاتي مردود دانسته است: 1. متضمّن سهو در حقّ پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است كه عقلا ً محال است. 2. اسلام ابوهريره، دو سال پس از مرگ ذو اليدين است[9]
"شهيد اول" (م 786 هـ.ق) در ذكري بعد از ذكر خبر ذي اليدين گفته است: "و هو متروك بين الإماميّة لقيام الدليل العقلى علي عصمة النبى عن السهو"[10]
"فاضل مقداد" (م 826 هـ.ق) مينويسد: "لايجوز علي النّبى (صلي الله عليه و آله و سلم) السّهو مطلقاً، أى فى الشرع و غيره"[11]
"علامه مجلسي" نيز پس از ذكر سخنان سودمند گذشته، مينويسد:
"اماميّه بر عصمت پيامبران و ائمّه (عليهمالسلام) از گناهان صغيره و كبيره، عمدي و اشتباهي و از روي فراموشي، قبل از نبوّت و امامت و بعد از آن، بلكه از زمان ولادت تا زمان ملاقات خداي سبحان، اِجماع دارند و كسي با آن مخالفت نورزيده است؛ جز شيخ صدوق، محمد بن بابويه و استادش "ابن وليد"(قدّسسرّهما). اين دو بزرگوار، "اِسها" از جانب خداوند را ممكن دانستهاند، نه سهوي كه از ناحيه شيطان است؛ ليكن مخالفت اين دو نفر، زياني به اِجماع نميرساند (و باطل بودن سهو النبي به حال خويش باقي است). امّا سهو در غير واجبات و محرمات ـ مانند مباحات و مكروهات ـ ظاهراً بيشتر اصحاب ما اماميّه، نيز اِجماع بر عدم صدور آنها دارند؛ چنان كه آيات و رواياتي چند نيز بر آنها دلالت دارند؛ مانند: (و ما ينطق عن الهوي * إن هو إلاّ وحي يوحي)[12]. و (إن أتّبع إلاّ ما يوحي إليّ...)[13] ؛ من جز آنچه به من وحي شده است را پيروي نميكنم.
همچنين حضرت رضا (عليهالسلام) در وصف امام ميفرمايد: "فهو معصومٌ مؤيّدٌ موفّقٌ مسدّدٌ، قد أمِنَ من الخطاءو الزَّلَل" ،و امام اميرالمؤمنين (عليهالسلام) ميفرمايد: "فمنها أن يعلم الإمام المتولّى عليه أنّه معصومٌ من الذنوب كلّها، صغيرها وكبيرها، لايزل فى الفتيا، و لا يخطيي فى الجواب و لا يسهو و لا ينسي و لا يلهو بشىء من أمر الدنيا". چگونه سهو ميكند كسي كه در نمازش، آنان كه پشت سر او ايستادهاند را ميبيند؛ آنسان كه از جلو ميبيند، و خواب در او اثر ندارد و تغيير ايجاد نميكند و آنچه ميان مشرق و مغرب است ميداند؟!"[14]
وي سپس با اشاره به رسالههاي جداگانه در باب ردّ سهو النبي، رساله زيباي... "شيخ مفيد" را در اين زمينه به نگارش آورده است.
شيخ مفيد (رحمهالله) حديثهاي "سهوالنبي" را از نواصب (دشمنان اهلبيت) و مقلّدان شيعي آنان دانسته است؛ به ويژه اختلاف آنها را در اين كه نماز ظهر يا عصر يا عشا بوده است، دليل بر سستي اين حديث و سقوط آن از حجيّت و مايه حكم به وجوب ترك عمل به آن دانسته است. ايشان در رساله خود مينويسد:
"سُستي اين روايت (روايت ذواليدين)، مانند سُستي همان خبري است كه در آن آمده است كه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) در نماز صبح سهو كرد و در ركعت اوّل، سوره "النّجم" را تا آيات (أفرأيتم اللاّت و العزّي * و مناة الثالثة الأُخري)[15] تلاوت فرمود؛ آنگاه شيطان جمله "تلك الغرانيق العلي * وإن شفاعتهنّ لترتجي" را بر زبانش جاري كرد، سپس پيامبر متوجه شد. از اينرو، به سجده افتاد و مسلمانان نيز به پيروي او سجده كردند. مشركان نيز از روي خوشحالي و شادماني سجده كردند و پنداشتند پيامبر به دين آنان داخل شده است....
اگر ممكن باشد كه پيامبر در نمازش سهو كند (در حالي كه امام جماعت است) و پيش از اتمام نماز روي برگرداند و مردم ببينند و به او گوشزد كنند، بايد ممكن باشد در روزه نيز سهو كند و در روز ماه مبارك رمضان، در ميان مردم به خوردن و آشاميدن بپردازد و مردم نيز به او خيره شوند و به او بگويند: ماه رمضان است، اين چه خلافي است كه انجام ميدهي؟ دست از اين خلاف بردار... و در هنگام مناسك حج و در احرام، مجامعت كند و "سعي" را قبل از "طواف" انجام دهد و نداند چگونه "رمي جمرات" كند؛ بلكه بايد ممكن باشد در همه اعمال شريعت، سهو كند و آنها را از حدّ خود به جاي ديگر ببرد و در غير اوقاتشان قرار دهد، و عيب نباشد اگر ناسياً شرب خمر كرد يا به نظرش آمد كه شرابي حلال است و سپس امر بر او روشن شود، و عيبي نداشته باشد كه او از خود خبر ميدهد يا از كس ديگر كه پروردگارش نيست و....
اينها، همه چيزهايي است كه هيچ مسلماني و نه هيچ غالي و نه هيچ موحّدي، آن را اجازه نميدهد. بنابراين، كسي كه سهو النبي را تجويز ميكند، از حدّ اعتدال خارج شده، رسوايي به بار آورده است... . (افزون بر همه اينها) شخصي به نام "ذو اليدين" شناخته شده نيست و ما، نه در اصول و نه در راويان، نه حديثي از اين مرد پيدا كردهايم و نه ذكري از او به ميان آمده است".[16]
حاصل آن كه "سهو النبي" (صلي الله عليه و آله و سلم) از همه جوانب مردود است. معرفت سره از نبوت و شناخت ناب نسبت به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شايبه هرگونه نقص و عيب علمي يا عملي را از فاهمه محقّق ژرفانديش ميزدايد.[17]
[1] . بحارالأنوار، ج 17، ص 101..
[2] . بحارالأنوار، ج 17، ص 101
[3] . تهذيب، ج 2، ص 181
[4] . استبصار، ج 1، ص 371
[5] . من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 360.
[6] . كشف المراد، ص 349 ـ 350
[7] . النافع، ص 45
[8] . منتهي المطلب، ج 1، ص 419
[9] . منتهي المطلب، ج 1، ص 308؛ التذكرة، ج 1، فصل الثالث في التروك
[10] . الذكري، ص 215
[11] . ضد القواعد الفقهية، ص 68 ـ 69
[12] . سوره نجم، آيات 3 ـ 4
[13] . سوره انعام، آيه 50
[14] . بحارالأنوار، ج 17، ص 108 ـ 112
[15] . سوره نجم، آيات 19 ـ 20.)
[16] . بحارالأنوار، ج 17، ص 124 ـ 129. [17] . وحي و نبوت در قرآن/287؛ سيره رسول اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم) در قرآن/47.
رجوع کنید به:
http://www.hawzah.net/fa/QuestionView.html?QuestionID=9800
http://mortezamotahari.com/Forum/default.aspx?g=posts&t=1111
در دهه سوم قرن چهارم، محمد بن یعقوب کلینی (متوفای 328ه) اخبار سهو نبی صلی الله علیه و آله و سلم را در فروع کافی جمع آوری نموده است و در دهه پنجم همان قرن محمد بن حسن بن احمد بن ولید (متوفای 343ه) طبق این اخبار رأی به جواز سهو نبی صلی الله علیه و آله و سلم داده است و در دهه هشتم همان قرن، شیخ صدوق (متوفای 381ه) برنظریه استادش (ابن ولید) تأکیدنموده است.
تعبیر به «سهو النبی» تسامحی است و تعبیر درست و مورد نظر صدوق رحمه الله «اسهاء النبی» است و نسبت دادن «جواز سهو نبی صلی الله علیه و آله و سلم» بدون قید و شرط، به شیخ صدوق رحمه الله نارواست.
سلام به همگی موقع مطالعه فرمایشات کارشناس محترم نکته ای به ذهنم رسید البته فقط در مورد روایتی که در اینجا نقل کرده اند :
ایا مفهوم این روایت مطابق احکام دینی است؟
ایا بعد از سلام و گفتگو با مردم برای چرسیدن از اینکه ایا اشتباهی رخ داده است یا خیر؛ نماز اعاده میشود یا اینکه با دو رکعت تمام میشود؟
تا جایی که من اطلاع دارم ظاهرا با این شرایطی که در این روایت بیان شده است نماز باید اعاده شود نه اینکه دو رکعت به آن اضافه شود.
اگر اینطور باشد خود این دلیلی برای رد این روایت خواهد بود.
با سلام
البته به نظر من اسهاء النبی امریست موافق قرآن کریم وشیخ صدوق رحمه الله نوع شیطانی آنرا باطل دانسته و نوع ربانی آنرا دال بر بشریت نبی (ص) :
{مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ }البقرة106
ولما طمع الكفار في النسخ وقالوا إن محمدا يأمر أصحابه اليوم بأمر وينهى عنه غدا نزل: (ما) شرطية (نَنَسخ من آية) نزل حكمها: إما مع لفظها أو لا. وفي قراءة بضم النون من أنسخ: أي نأمرك أو جبريل بنسخها (أو نَنْسأها) نؤخرها فلا ننزل حكمها ونرفع تلاوتها أو نؤخرها في اللوح المحفوظ وفي قراءة بلا همز في النسيان {نُنْسِها}: أي ننسكها ، أي نمحها من قلبك وجواب الشرط (نأت بخير منها) أنفع للعباد في السهولة أو كثرة الأجر (أو مثلها) في التكليف والثواب (ألم تعلم أن الله على كل شيء قدير) ومنه النسخ والتبديل ، والاستفهام للتقرير .تفسیر جلالین
(سنقرئك فلا تنسى ، الا ما شاءاللّه )
ودليل اسهاء هم لطف خدای متعال بود که درآنجا دلیل بشر بودن باشد ودوری از غلو ودر اینجا هم تخفیف به بندگان و تعلیم قضای نماز :
مرحوم كليني در كافي در حديثي از اعرج از امام صادق نقل كرده (البته از طریق عامه هم وارد شده) كه مي گويد از امام صادق ـ عليه السّلام ـ شنيدم مي فرمود: رسول خدا نماز صبحش به قضا ماند، خدا او را در خواب داشت تا آفتاب طلوع كرد و اين رحمتي بود براي مردم، چون تا آن وقت اگر از مردم كسي نمازش به قضا مي ماند مردم او را سرزنش كرده و مي گفتند آيا به نمازت اهميت نمي دهي. تا اينكه خواب آن حضرت سنّت و طريقه اي گرديد تا اگر كسي نمازش قضا مي شد در جواب مردم مي گفت: كاري است كه براي رسول خدا نيز پيش آمده است. پس خواب ماندن آن حضرت اسوه و رحمتي براي مردم شد و خداي سبحان بدين صورت به اين امّت رحم كرد
طبري از علماء اهل سنت و ابن اسحاق اين قضيه را نقل كرده و گفته اند اين قضيه در ماه صفر در فتح خيبر اتفاق افتاد. و بلال خودش براي بيدار ماندن داوطلب شد .
با سلامالبته به نظر من اسهاء النبی امریست موافق قرآن کریم وشیخ صدوق رحمه الله نوع شیطانی آنرا باطل دانسته و نوع ربانی آنرا دال بر بشریت نبی (ص) :
{مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ }البقرة106
ولما طمع الكفار في النسخ وقالوا إن محمدا يأمر أصحابه اليوم بأمر وينهى عنه غدا نزل: (ما) شرطية (نَنَسخ من آية) نزل حكمها: إما مع لفظها أو لا. وفي قراءة بضم النون من أنسخ: أي نأمرك أو جبريل بنسخها (أو نَنْسأها) نؤخرها فلا ننزل حكمها ونرفع تلاوتها أو نؤخرها في اللوح المحفوظ وفي قراءة بلا همز في النسيان {نُنْسِها}: أي ننسكها ، أي نمحها من قلبك وجواب الشرط (نأت بخير منها) أنفع للعباد في السهولة أو كثرة الأجر (أو مثلها) في التكليف والثواب (ألم تعلم أن الله على كل شيء قدير) ومنه النسخ والتبديل ، والاستفهام للتقرير .تفسیر جلالین
(سنقرئك فلا تنسى ، الا ما شاءاللّه )
(و اذكر ربك اذا نسيت : بياد آر پروردگارت را هر گاه كه فراموش كردى ).{وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً }طه
ودليل اسهاء هم لطف خدای متعال بود که درآنجا دلیل بشر بودن باشد ودوری از غلو ودر اینجا هم تخفیف به بندگان و تعلیم قضای نماز :
مرحوم كليني در كافي در حديثي از اعرج از امام صادق نقل كرده (البته از طریق عامه هم وارد شده) كه مي گويد از امام صادق ـ عليه السّلام ـ شنيدم مي فرمود: رسول خدا نماز صبحش به قضا ماند، خدا او را در خواب داشت تا آفتاب طلوع كرد و اين رحمتي بود براي مردم، چون تا آن وقت اگر از مردم كسي نمازش به قضا مي ماند مردم او را سرزنش كرده و مي گفتند آيا به نمازت اهميت نمي دهي. تا اينكه خواب آن حضرت سنّت و طريقه اي گرديد تا اگر كسي نمازش قضا مي شد در جواب مردم مي گفت: كاري است كه براي رسول خدا نيز پيش آمده است. پس خواب ماندن آن حضرت اسوه و رحمتي براي مردم شد و خداي سبحان بدين صورت به اين امّت رحم كرد
طبري از علماء اهل سنت و ابن اسحاق اين قضيه را نقل كرده و گفته اند اين قضيه در ماه صفر در فتح خيبر اتفاق افتاد. و بلال خودش براي بيدار ماندن داوطلب شد .
سلام بر شما
در مورد ایاتی که اشاره فرموده اید بهتر است به تفاسیر مراجعه بفرمایید. به طور مثال در مورد ایه اولی که فرموده اید علامه طباطبایی بحثی را مطرح فرموده اند که عنوانش این است :
"" فراموشاندن ایه شامل پیامبر نمیشود"" و بعد با استفاده از خود ایات قران کریم موضوع را اثبات کرده اند.
و اما از نظر عقلی باید توجه داشته باشیم بر اساس دلایلی که در اصل نبوت و ویژگی های ان ارائه می شود؛ کوچکترین احتمال سهو / نسیان / اسهاء و مانند آن با هر قیدی که باشد اصل نبوت را زیر سوال خواهد بود.
چون ممکن دانستن و پذیرفتن هر یک از اینها مانند اسهاء با عث میشود که در هر جا و هرموردی این را ممکن بدانیم و در آن صورت همه چیز غیر قابل احتمال خواهد شد.
دقت کنیم با روا دانستن اسهاء دیگر به گزارش خود پیامبر نیز در جدا کردن موارد اسها از غیر ان نمیتوان اعتماد کرد.
اگر دو رکعت شدن نماز اسهاء بوده است احتمال دارد نحوه برخورد پیامبر با این ماجرا و کامل کردن نماز نیز اسها باشد. و ... .
البته مشکل پذیرش این بحث فراوان است.
عمده دلیل جواز سهو نبی صلی الله علیه و آله و سلم روایاتی است که در مورد سهو آن حضرت در نماز وارد شده است، چرا که این رو ایات نه تنها امکان سهو بلکه وقوع سهو را نیز ثابت میکند بر خلاف آیه ی مورد استدلال که بر فرض دلالت فقط امکان سهو را ثابت میکرد.
اینها روایات کثیری است که در منابع عامّه و خاصه وارد شده است. دوازده روایت در منابع شیعه و بیش از اینها در منابع عامه (ر.ک صحیح مسلم 2/85...، سنن ابن ماجه:1/383، ط بیروت.) آمده است.
این دوازده روايت در منابع شيعه عبارتند از:
1. روایت سماعة بن مهران از امام صادق علیه السلام فروع کافی:3/355، دار الکتب الإسلامیة، طهران.
2. روایت حسن بن صدقه از ابی حسن اول علیه السلام، فروع کافی:3/356.
3. روایت سعید اعرج از امام صادق علیه السلام، فروع کافی:3/294.
4. روایت سعید اعرج از امام صادق علیه السلام، فروع کافی:3/357.
5. روایت سعید اعرج از امام صادق علیه السلام، من لا یحضره الفقیه:1/233.
6. روایت أبی بکر حضرمی از امام صادق علیه السلام استبصار:1/370، دار الکتب الإسلامیة، نجف.
7. روایت جمیل از امام صادق علیه السلام التهذیب: 1/346.
8. روایت أبو بصیر از امام صادق علیه السلام التهذیب:1/346.
9. مضمره زید الشحّام از امام صادق علیه السلام التهذیب:1/352.
10. مضمره أبی سعید القماط از امام صادق علیه السلام التهذیب:1/355.
11. مضمره حارث بن مغیره از امام صادق علیه السلام الاستبصار:1/370.
12. مضمرة زید بن علی از علی علیه السلام، الاستبصار:1/377.
در اینجا یک نمونه از منابع شیعه و نمونه دیگر از منابع عامّه را می آوریم:
الف. سعید اعرج میگوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نماز خواند و در دو رکعتی سلام داد، کسی از پشت سرش پرسید در نماز تغییری رخ داده است؟ فرمود: چطور؟ گفتند: شما دو رکعت خواندید. فرمود: ای ذا الیدین آیا همینطور است که میگویند؟ عرض کرد بلی، سپس دو رکعت دیگر خواند و نماز را در چهار رکعتی تمام کرد.امام فرمود: خداوند از جهت رحمت به امت، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را مبتلا به فراموشی کرد...».(فروع الکافی:3/357؛ وسائل لاشیعة:5/311، ط اسلامیة)
ب. از ابن عمر روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سهو نمود و در دو رکعتی سلام داد و مردی به نام ذو الیدین پرسید که آیا نماز کم شده و یا فراموش کردی؟ پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نه نماز کم شده و نه فراموش کردم. مرد گفت: پس تو دو رکعت خواندی. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از مردم پرسید آیا همانطور است که ذو الیدین میگوید؟ گفتند: بله. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در جلو ایستاد و دو رکعت دیگر خواند و سلام داد و سپس دو سجده ی سهو به جا آورد».(سنن ابن ماجه:1/383، دار الفکر بیروت)
بنام خدا
صرف نظر از اینکه سند روایت مذکور بایستی بررسی شود که صحیح السند است یا نه چیزی که به نظر میاد این است که اگر چنین اتفاقی صحت داشته باشد حضرت رسول بایستی می ایستادند و یک نماز 4 رکعتی دیکر میخواندند نه اینکه 2 رکعت باقی مانده زا بجا آورند چنانچه روایت نقل شده است
دلیل آن هم این است که به اجماع فقها از صدر اسلام تا اکنون اکر کسی رکنی از نماز چه سهوا و چه عمدا کم کند بایستی نماز را اعاده کند و نمازش باطل است و طبق روایت حضرت 6 رکن از نماز را ترک کرده اند و وظیفه ایشان این بوده است که نماز را 4رکعتی بجا آورند نه 2رکعت باقی مانده را بخوانند-ضمن اینکه درنماز موالات شرط است و به فرض صحت روایت موالات چگونه رعایت شده است
با سلام
البته به نظر من اسهاء النبی امریست موافق قرآن کریم وشیخ صدوق رحمه الله نوع شیطانی آنرا باطل دانسته و نوع ربانی آنرا دال بر بشریت نبی (ص) :
{مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ }البقرة106
ولما طمع الكفار في النسخ وقالوا إن محمدا يأمر أصحابه اليوم بأمر وينهى عنه غدا نزل: (ما) شرطية (نَنَسخ من آية) نزل حكمها: إما مع لفظها أو لا. وفي قراءة بضم النون من أنسخ: أي نأمرك أو جبريل بنسخها (أو نَنْسأها) نؤخرها فلا ننزل حكمها ونرفع تلاوتها أو نؤخرها في اللوح المحفوظ وفي قراءة بلا همز في النسيان {نُنْسِها}: أي ننسكها ، أي نمحها من قلبك وجواب الشرط (نأت بخير منها) أنفع للعباد في السهولة أو كثرة الأجر (أو مثلها) في التكليف والثواب (ألم تعلم أن الله على كل شيء قدير) ومنه النسخ والتبديل ، والاستفهام للتقرير .تفسیر جلالین
(سنقرئك فلا تنسى ، الا ما شاءاللّه )
(و اذكر ربك اذا نسيت : بياد آر پروردگارت را هر گاه كه فراموش كردى ).
{وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً }طه
ودليل اسهاء هم لطف خدای متعال بود که درآنجا دلیل بشر بودن باشد ودوری از غلو ودر اینجا هم تخفیف به بندگان و تعلیم قضای نماز :
مرحوم كليني در كافي در حديثي از اعرج از امام صادق نقل كرده (البته از طریق عامه هم وارد شده) كه مي گويد از امام صادق ـ عليه السّلام ـ شنيدم مي فرمود: رسول خدا نماز صبحش به قضا ماند، خدا او را در خواب داشت تا آفتاب طلوع كرد و اين رحمتي بود براي مردم، چون تا آن وقت اگر از مردم كسي نمازش به قضا مي ماند مردم او را سرزنش كرده و مي گفتند آيا به نمازت اهميت نمي دهي. تا اينكه خواب آن حضرت سنّت و طريقه اي گرديد تا اگر كسي نمازش قضا مي شد در جواب مردم مي گفت: كاري است كه براي رسول خدا نيز پيش آمده است. پس خواب ماندن آن حضرت اسوه و رحمتي براي مردم شد و خداي سبحان بدين صورت به اين امّت رحم كرد
طبري از علماء اهل سنت و ابن اسحاق اين قضيه را نقل كرده و گفته اند اين قضيه در ماه صفر در فتح خيبر اتفاق افتاد. و بلال خودش براي بيدار ماندن داوطلب شد .
با توجه به متن روایت پس تنها راه آموزش مردم این بوده است که باید عملا یک کاری را حضرت انجام میدادند تا بعد از آن بگویند چنین کاری صحیح است یا غلط؟؟ خودتان فکر کنید که آنوقت چه چیزهایی را میتوان به رسول گرامی اسلام نسبت داد و بگوییم این رحمت خداوند بوده که میخواستند به ما آموزش دهند که چنین و چنان نکنیم
ثانیا اینکه لابد هیچ کسی هم نبوده است که حضرت را از خواب بیدار کنند حتی امیرالمومنین، آنهم در چه موقعیتی در زمان جنگ که انسان هشیارتر از همیشه است و منتظر شبیخون دشمنان میباشد
صدوق رحمه الله در اهمیّت این روایات، از استادش ابن ولید نقل میکند: «اگر ترک و ردّ این اخبار جایز باشد لازم می آید که ردّ همه ی اخبار جایز شود و در ردّ اخبار، ابطال دین و شریعت نهفته است».(من لا یحضره الفقیه:1/359)
و علاّمه ی تُستری (صاحب قاموس الرجال) در تأیید صدوق رحمه الله میگوید:«12 روایت از روایات سهو نبی صلی الله علیه و آله و سلم در منابع شیعه است و آنها را افرادی همچون سماعة بن مهران، حسن بن صدقه، سعید الأعرج، جمیل بن دراج، ابو بصیر و زید الشحام نقل کرده اند و حداقل 4 روایت از آنها صحیحه و یکی حسن است و اینها موافق قرآن است(مقصود، آیاتی است که ظهور در سهو و نسیان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دارند که نمونه اش قبلاً ذکر شد) که معیار صحّت روایت میباشد.
این اخبار را کلینی با آن دقت و تیز بینی که در نقل احادیث دارد و محدّثان دیگر نقل کرده اند بدون این که شبهه و اشکال بکنند. بنابر این اخبار «سهو نبی» در حدّ توان و یا لاحق به آن است و هیچ شیعه درست وحسابی در آنها شک نکرده است.
در پایان میگوید: سهو نبی در امور عادی از چیزهایی است که دلیل نقلی به آن دلالت میکند و دلیل عقلی از آن منع نمیکند پس لازم است که بپذیریم و در سهو نبی در نماز، احدی از امامیّه پیش از مفید رحمه الله اختلاف نکرده است، او اوّلین کسی است که به خاطر شبهه ای که به ذهنش رسیده است، سهو نبی را انکار کرده است و شیخ طوسی از او پیروی نموده و دیگران بر حسب روش متأخران در تبعیت از شیخ، به متابعت از او برخاسته اند ولی سید مرتضی با این که شاگرد شیخ مفیدرحمه الله است از او تبعیت ننموده است. سپس میگوید: درست است که مقتضای دلیل، جواز سهو است ولی در عصر ما عدم جواز سهو نبی صلی الله علیه و آله و سلم از ضروریات مذهب میباشد چنان که جزئیت شهادت به ولایت علی علیه السلام در اذان چنین شده است ولکن سزاوار این است که از حقّ پیروی شود».(رسالة فی سهو النبی. این رساله به صورت خطی در آخر جلد 11 قاموس الرجال، به چاپ رسیده است)
علامه توستری روایاتی را ذکر میکنند و آنرا موافق با قران میشمارند ولی در مقابل روایات، روایات دیگری داریم که مطلب روایات سهو را نفی میکند از جمله اینکه:
و باسناده، عن محمد بن علي بن محبوب، عن أحمد بن محمد، عن الحسن ابن محبوب، عن عبد الله بن بكير، عن زرارة قال: سألت أبا جعفر(: هل سجد رسول الله( سجدتي السهو قط؟ قال: لا؛ ۱ شيخ طوسي به سند خود، از محمّد بن علي بن محبوب، از احمد بن محمّد، از حسن بن محبوب، از عبدالله بن بکير، از زراره نقل ميکند: از امام باقر( سؤال کردم: آيا رسول خدا( سجده سهو به جاي آورده است؟ فرمود: خير.
اين حديث از نظر سند قابل اعتماد است؛ چون موثقه است و با احاديث سهو النبي معارض ميشود و در مقام تعارض بين دو دسته روايات، روايتي که مخالف با عامه است، اخذ شده و روايات موافق با عامه بر تقيه حمل ميشود. در نتيجه، روايات دال بر سهوالنبي چون موافق با روايات عامه است، بر تقيه حمل شده و طرد ميشوند.
و در مقابل با آیات هم آن آیات ظهور در سهو دارند بنابر نظر ایشان و ما آیات دیگری همچون ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی را داریم که اطلاق دارند و همه جا را در برمیگیرد. در این صورت کمترین حرفی که میتوانیم بزنیم این است که تعارض باهم دارند در نگاه اولیه
البته به نظر من اسهاء النبی امریست موافق قرآن کریم وشیخ صدوق رحمه الله نوع شیطانی آنرا باطل دانسته و نوع ربانی آنرا دال بر بشریت نبی (ص) : {مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ }البقرة106
با سلام
آیه مذکور دلالتی بر مدعا ندارد و نمی توان از این آیه شریفه سهوالنبی(اسهاء النبی) را نتیجه گرفت.
جمله" ننسها" كه در آيات مورد بحث بر جمله" ننسخ" عطف شده در اصل از ماده" انساء" به معنى تاخير انداختن و يا حذف كردن و از اذهان بردن است (در صورت اول از ماده" نسا" مىباشد و در صورت دوم از ماده" نسى").
اكنون اين سؤال پيش مىآيد كه مفهوم اين جمله با در نظر گرفتن جمله" ننسخ" چيست؟
در پاسخ مىگوئيم: منظور در اينجا اين است كه اگر ما آيهاى را نسخ كنيم و يا نسخ آن را طبق مصالحى به تاخير بيندازيم در هر صورت بهتر از آن يا همانند آن را مىآوريم، بنا بر اين جمله" ننسخ" اشاره به نسخ در كوتاه مدت است و جمله" ننسها" نسخ در دراز مدت (دقت كنيد).
در اينجا بعضى احتمالات ديگر دادهاند كه در مقايسه با تفسيرى كه گفتيم چندان قابل ملاحظه نيست(رک:تفسير نمونه، ج1، ص: 394)
{مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ }البقرة106 (سنقرئك فلا تنسى ، الا ما شاءاللّه )
علامه طباطبایی نیز می نویسد:
«(او ننسها) اين كلمه بصورت نون مضمومه و سين بصداى كسره قرائت شده كه بنا بر اين مشتق از انساء خواهد بود كه بمعناى بردن چيزى از خزينه علم و خاطر كسى است و توضيحش گذشت كه خدا چگونه ياد چيزى را از دل كسى مىبرد.
و اين خود كلامى است مطلق و بدون قيد و يا بعنايتى ديگر، عام و بدون مخصص كه اختصاصى برسولخدا (ص) ندارد و بلكه ميتوان گفت اصلا شامل آن جناب نميشود، براى اينكه آيه: (سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى، إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ: بزودى بتو قدرت خواندن ميدهيم، بطورى كه ديگر آن را فراموش نخواهى كرد مگر چيزى را كه خدا بخواهد). كه از آيات مكى است و قبل از آيه نسخ مورد بحث كه مدنى است نازل شده، فراموشى را از رسول خدا نفى مىكند و ميفرمايد: تو ديگر هيچ آيهاى را فراموش نميكنى، با اين حال ديگر چگونه انساء آيهاى از آيات شامل رسول خدا (ص) ميشود؟
خواهى گفت: در آخر آيه هفتم از سوره اعلى، جمله: (إِلَّا ما شاءَ اللَّهُ) آمده و از آن فهميده مىشود كه اگر خدا بخواهد، رسول خدا (ص) نيز فراموش ميكند، در پاسخ مىگوئيم: اين استثناء مانند استثناء در آيه: (خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ، إِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ، عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ، در حالى كه همواره و جاودانه در آن بهشتها هستند، ما دام كه آسمانها و زمين هستند، الا ما شاء ربك و اين عطائى است كه قطع شدن برايش نيست) مىباشد كه در آيهاى قرار گرفته كه سه بار جاودانگى بهشتيان را تكرار كرده، هم با كلمه (خالدين) و هم با جمله: (ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ) و هم با جمله: (عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ).
پس مىفهميم كه اين استثناء براى اين نيست كه بفهماند يك روزى اهل بهشت از بهشت بيرون ميشوند، بلكه تنها باين منظور آمده كه بفهماند خدا مانند شما انسانها نيست كه وقتى كارى از شما سر زد ديگر قدرت و اختيار قبل از انجام آن از دستتان بيرون مىشود، بلكه خدا بعد از انجام هر كار باز قدرت قبل از انجام را دارد،
در آيه مورد بحث هم استثناء براى همين معنا آمده، نه اينكه بخواهد بگويد: تو آيات قرآن را فراموش نمىكنى، مگر آن آياتى را كه خدا بخواهد، چون اگر منظور اين بود، ديگر جمله: (فلا تنسى، پس ديگر فراموش نميكنى) معنا نداشت چون از اين جمله بر مىآيد كه فراموش نكردن يك عنايتى است كه خدا بشخص آن جناب كرده و منتى است كه بر آن جناب نهاده و اگر مراد اين بود كه بفرمايد: هر چه را فراموش كنى به مشيت خدا فراموش كردهاى، اختصاصى براى رسول خدا (ص) نميشد چون هر صاحب حافظهاى از انسان و ساير حيوانات، هر چه را بياد داشته باشند و هر چه را از ياد ببرند، همهاش مشيت خدا است.
رسول خدا (ص) هم قبل از نزول اين آيه و اين اقراء امتنانى كه آيه: (سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى) وعده آن را مىدهد، هر چه بياد ميداشت و يا از ياد مىبرد بمشيت خداى تعالى بود، و آيه نامبرده هيچ عنايت زائدى براى آن جناب اثبات نمىكند، در حالى كه ميدانيم در مقام اثبات چنين عنايتى است.
پس استثناء در آن جز اثبات اطلاق قدرت، هيچ منظورى ندارد مىخواهد بفرمايد ما قدرت
خواندن بتو ميدهيم و تو ديگر تا ابد آن را از ياد نميبرى و خدا با اين حال قدرت آن را دارد كه آن را از يادت ببرد، (دقت فرمائيد).
همه اينها بر اساس قرائنى بود كه گفتيم، البته بعضى از قاريان جمله مورد بحث را با فتحه نون و با همزه خواندهاند كه بنا بر اين قرائت كلمه مورد بحث از ماده (ن- سين- ء) گرفته شده، و (نسىء) به معناى تاخير انداختن است و معناى آيه بنا بر اين قرائت چنين مىشود: كه ما هيچ آيتى را با از بين بردن نسخش نمىكنيم و با تاخير اظهار آن، عقبش نمىاندازيم، مگر آنكه آيتى بهتر از آن يا مانند آن مىآوريم و تصرف الهى با تقديم و تاخير در آيات خود باعث فوت كمال و يا فوت مصلحتى نمىشود.
دليل بر اينكه مراد بيان اين نكته است، كه تصرف الهى همواره بر طبق كمال و مصلحت است، جمله: (بِخَيْرٍ مِنْها، أَوْ مِثْلِها) است، چون خيريت هميشه با كمال موجود و يا مصلحت حكم مجعول ملازم است و در ظرف وجود است، كه موجودى در خيريت مماثل موجودى ديگر و يا بهتر از آن ميشود، (ترجمه الميزان، ج1، ص: 382)
لامه توستری روایاتی را ذکر میکنند و آنرا موافق با قران میشمارند ولی در مقابل روایات، روایات دیگری داریم که مطلب روایات سهو را نفی میکند از جمله اینکه: و باسناده، عن محمد بن علي بن محبوب، عن أحمد بن محمد، عن الحسن ابن محبوب، عن عبد الله بن بكير، عن زرارة قال: سألت أبا جعفر(: هل سجد رسول الله( سجدتي السهو قط؟ قال: لا؛ ۱ شيخ طوسي به سند خود، از محمّد بن علي بن محبوب، از احمد بن محمّد، از حسن بن محبوب، از عبدالله بن بکير، از زراره نقل ميکند: از امام باقر( سؤال کردم: آيا رسول خدا( سجده سهو به جاي آورده است؟ فرمود: خير. اين حديث از نظر سند قابل اعتماد است؛ چون موثقه است و با احاديث سهو النبي معارض ميشود و در مقام تعارض بين دو دسته روايات، روايتي که مخالف با عامه است، اخذ شده و روايات موافق با عامه بر تقيه حمل ميشود. در نتيجه، روايات دال بر سهوالنبي چون موافق با روايات عامه است، بر تقيه حمل شده و طرد ميشوند. و در مقابل با آیات هم آن آیات ظهور در سهو دارند بنابر نظر ایشان و ما آیات دیگری همچون ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی را داریم که اطلاق دارند و همه جا را در برمیگیرد. در این صورت کمترین حرفی که میتوانیم بزنیم این است که تعارض باهم دارند در نگاه اولیه
علامه مجلسي(ره) مي فرمايند:
با سلام خدمت شما دوست گرامي
اينكه مي فرماييد اين خبر با احاديثي كه دلالت بر سهو نبي(ص) مي كند تعارض دارد به نظر هيچ تعارضي ندارند زيرا حديث مورد نظر فقط اشاره به عدم سجده سهو توسط رسول اكرم(ص) دارد و نهايتا اخبار سهو النبي(ص)، تخصيص مي خورد.
به نظر آيه قرآن در مورد سخن پيامبر(ص) باشد و اگر هم اشاره به رفتار رسول خدا(ص) باشد باز هم مشكلي با نظر آن هايي كه قائل به اسهاء النبي(ص) هستند(نه سهو النبي) تعارضي ندارد زيرا اين رفتار نبي(ص) نيز از طرف خدا انجام گرفته است.
به نظر مي رسد دليل عقلي و بررسي سندي و دلالي احاديث بهترين راه براي رد نظريه سهوالنبي باشد كه علماي بزرگ ما نيز از اين دلايل براي رد اين قول بهره گرفته اند.
دوست گرامی عدم سجده سهو نشان دهنده چیست؟ اصلا محمل سجده سهو چیست و کجا باید بجا آورده شود؟ آیا در جایی نیست که انسان در نماز جزئی را فراموش کنند؟
حضرت سجده سهو بجا نیاورده پس نتیجه میدهد که علل سجده سهو برای حضرت اصلا بوجود نیامده است و از این حیث در مقابل حدیث سهو النبی است که میفرماید حضرت افعالی از نماز را فراموش کردند
ضمن اینکه دسته دیگری از روایات هم داریم که با مطلب سهو النبی سرناسازگاری دارد که در صورت لزوم بیان میکنم.
چون ممکن دانستن و پذیرفتن هر یک از اینها مانند اسهاء با عث میشود که در هر جا و هرموردی این را ممکن بدانیم و در آن صورت همه چیز غیر قابل احتمال خواهد شد. دقت کنیم با روا دانستن اسهاء دیگر به گزارش خود پیامبر نیز در جدا کردن موارد اسها از غیر ان نمیتوان اعتماد کرد. اگر دو رکعت شدن نماز اسهاء بوده است احتمال دارد نحوه برخورد پیامبر با این ماجرا و کامل کردن نماز نیز اسها باشد
با سلام وصلوات
متوجه نمیشم ! مثلا در جریان تغییر قبله خود پیامبر آنرا اعلام واصحابشان هم قبول کردند ، و موارد دیگر ... در این مورد هم چه اشکالی دارد که پیامبر آنرا اصلاح کنند وبه عموم اعلام نمایند ؟
در وصف امام ميفرمايد: "فهو معصومٌ مؤيّدٌ موفّقٌ مسدّدٌ، قد أمِنَ من الخطاءو الزَّلَل" ،و امام اميرالمؤمنين (عليهالسلام) ميفرمايد: "فمنها أن يعلم الإمام المتولّى عليه أنّه معصومٌ من الذنوب كلّها، صغيرها وكبيرها، لايزل فى الفتيا، و لا يخطيي فى الجواب و لا يسهو و لا ينسي و لا يلهو بشىء من أمر الدنيا". چگونه سهو ميكند كسي كه در نمازش، آنان كه پشت سر او ايستادهاند را ميبيند؛ آنسان كه از جلو ميبيند، و خواب در او اثر ندارد و تغيير ايجاد نميكند و آنچه ميان مشرق و مغرب است ميداند؟!"[ بحارالأنوار، ج 17، ص 108 ـ 112]
در اصول کافی آمده :
قال تعالی : وهم بامره یعلمون
ورد فی الکافی بالرقم 92 عن معمربن خلاد قال سأل أبا لحسن رجل من اهل فارس فقال له : اتعلمون الغیب ؟ فقال أبوجعفر علیه السلام : یبسط لنا العلم فنعلم ؛ ویقبض عنا فلا نعلم ..
پس بحث سر اطلاق علی العموم نیست ممکن است که گاهی خدای متعال اراده کند و این مسائل از پیامبر و سایر معصومین گرفته شود همچنانکه پیامبر هنگام قرائت نماز یادش رفت ... در اصل خدای متعال قرآن را ازیادش برد (اسهاء) بنابراین میتوان موضوعاتی دیگر مانند چگونگی شهادت ائمه مثلا با خوردن غذای مسموم را هم توجیه نمود .
در آيه مورد بحث هم استثناء براى همين معنا آمده، نه اينكه بخواهد بگويد: تو آيات قرآن را فراموش نمىكنى، مگر آن آياتى را كه خدا بخواهد، چون اگر منظور اين بود، ديگر جمله: (فلا تنسى، پس ديگر فراموش نميكنى) معنا نداشت چون از اين جمله بر مىآيد كه فراموش نكردن يك عنايتى است كه خدا بشخص آن جناب كرده و منتى است كه بر آن جناب نهاده و اگر مراد اين بود كه بفرمايد: هر چه را فراموش كنى به مشيت خدا فراموش كردهاى، اختصاصى براى رسول خدا (ص) نميشد چون هر صاحب حافظهاى از انسان و ساير حيوانات، هر چه را بياد داشته باشند و هر چه را از ياد ببرند، همهاش مشيت خدا است.
{وَإِذَا بَدَّلْنَا آيَةً مَّكَانَ آيَةٍ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا يُنَزِّلُ قَالُواْ إِنَّمَا أَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ }النحل101
بنابراین این قبیل مسائل در عهد پیامبر شایع بوده ومشکلی نبوده اما در قرون بعد بعلت نیاز به اقامه براهین عقلی ، مقداری تضعیف گشته و اگر تواتر نقلی بر عقل صرف ترجیح داده شود (همچنانکه در صدر اسلام چنین بوده) مشکلات مرتفع میشود .
دوست گرامی عدم سجده سهو نشان دهنده چیست؟ اصلا محمل سجده سهو چیست و کجا باید بجا آورده شود؟ آیا در جایی نیست که انسان در نماز جزئی را فراموش کنند؟ حضرت سجده سهو بجا نیاورده پس نتیجه میدهد که علل سجده سهو برای حضرت اصلا بوجود نیامده است و از این حیث در مقابل حدیث سهو النبی است که میفرماید حضرت افعالی از نماز را فراموش کردند ضمن اینکه دسته دیگری از روایات هم داریم که با مطلب سهو النبی سرناسازگاری دارد که در صورت لزوم بیان میکنم.
منم عرض كردم كه اين احاديث عدم سجده سهو در نماز فقط احاديثي را تخصيص مي زند كه مربوط به سهوهايي مي شود كه بايد سجده سهو براي آن ها به جا آورد
.اما برخي از احاديث و مواردي كه مورد استناد قائلين به سهو النبي(بهتر است بگوييم اسهاء النبي) است با اين حديث تخصيص نمي خورند.
مضافا بر اين شیخ طوسی(رحمه الله) به سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند که: رسول خدا(صلی الله علیه وآله)سهو کرد و بعد از نماز دو سجده سهو به جای آورد.... "(تهذیب الاحکام، ج 2، ص 180 ) كه حديثي كه شما فرموديد نمي تواند اين حديث را تخصيص بزند.
به هر حال مسئله سهو النبي از ديدگاه عموم علماي شيعه (مگر موارد خاص) مردود است و بر آن دلايل عقلي و نقلي ،گواهي مي دهد.
موفق باشيد