آیا وجدان همان فطرت است؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا وجدان همان فطرت است؟

آیا وجدان همان فطرت است؟

باسمه تعالی
«فطرت» در فارسي به «سرشت» ترجمه مي شود و دلالت بر نوع خلقت و آفرينش مي کند، و چيزي را «فطري» مي گويند که نوع خلقت انسان ، اقتضاي آن را داشته باشد و خدادادي و غير اکتسابي و کمابيش مشترک بين همه افراد انسان باشدو از اين رو شامل همه بينش ها و گرايش هاي خدادادي انسان مي شود.( ر.ک: معارف قرآن,ج1,ص26, آيت الله مصباح مد ظله)البته در مورد نقش عوامل محيطي و اجتماعي در طبيعت انساني، بايد گفت که نقش تقويت و تضعيف و يا جهت دهنده دارند.
ولي وجدان قوه‌اي در باطن شخص كه وي را از نيك و بد اعمال آگاهي دهد. در واقع مي‌توان گفت كه خداوندتبارك و تعالي براي تمام آدميان نيرويي را عنايت كرده كه آنها را در تمام لحظات بپايد و بر آنها متذكر شود كه پا از گليم اختيارات شرعي و عقلي خود فراتر نگذارند و نيز دايره نيك و بد را براي آنها مشخص كند و همچون چراغ فطري باشد كه آنها را از افتادن در چاه ندامت برحذر دارد.
بطور خلاصه مي توان گفت فطرت همان طبيعت و نوع آفرينش ما است که خداوند ما را آن گونه آفريده است ولي وجدان نيرويي است که درنفس آدمي است و او را از نيک و بد اعمال آگاه مي کند و در حقيقت می توان گفت همان عقل عملي است و و شايد به عبارت ديگر بتوان گفت که وجدان همان ندای و صدای فطرت است.( برگرفته از سایت نهاد مقام معظم رهبری دام ظله)
تشکر:Gol:

سعید;74731 نوشت:
بطور خلاصه مي توان گفت فطرت همان طبيعت و نوع آفرينش ما است که خداوند ما را آن گونه آفريده است ولي وجدان نيرويي است که درنفس آدمي است و او را از نيک و بد اعمال آگاه مي کند و در حقيقت می توان گفت همان عقل عملي است و و شايد به عبارت ديگر بتوان گفت که وجدان همان ندای و صدای فطرت است

سلام :Gol:
فطرت نقشی است که خدای حکیم بر خاک زد . این نقش که اول جسمانی است تکامل می یابد و ارتقاء وجودی پیدا می کند تا می شود : و انشاناه خلقا آخر . چیز دیگری می شود یعنی یک چیز غیر جسمانی . می شود روح می شود ساختار معنوی . این ساختار نو تمام حقایق ساختار پیچیده جسم را در یک مرتبه وجودی بالاتری برخوردار است . مهمترین ویژگی اش ادراک است . اما ادراک او در یک ساختار خاص تحقق می یابد که اورا از سایر موجودات ذی روح جدا می کند .
این ساختار چون مسیر خاصی را تا به این مرحله طی کرده یاد گرفته قدم بعدی کجاست . پله بعدی بطور اجمالی چقدر بلندتر است و چه ویژگیهایی دارد چون مدرک است . لذا اگر در طی طریق و مسیر قدم را اشتباه بگذارد آژیر خطرش به صدا درمی آید قلبش به طپش می افتد و مضطرب می شود . مسیرش حساس و خطیر است . قدم اشتباه برای او یعنی دور شدن از مقصد . هرچه قدمهای این موجود دقیقتر باشد در درک قدمهای بعدی آگاهانه تر عمل می کند تا جایی که می تواند عینا مسیر را ببیند و جای قدمهای تعیین شده اش را هم مشاهده کند و ...
فطرت ساختار وجودی ماست که از خاک شروع می شود و به مرتبه عقل و قلب می رسد . از مقام قلب انسان دارای وجدان است یعنی می یابد درست و غلط را . قلب او نشانگر اجمالی یا تفصیلی صحت طریق است .
در حدیث است که شخصی آمد نزد پیامبر ص و عرض کرد آقا در بعضی موارد ما دچار شک می شویم چه کنیم ؟ حضرت دستش را روی سینه او گذاشت و فرمود : از این بپرس .
موفق در پناه حق
:Gol:

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

همانطور که کارشناس محترم فرمودند:

فطرت از نوع خلقت وآفرینش مخصوص هر موجود خبر میدهد و ویژگی های نوعی از هر جنس راتعریف می کند .
معمولا" برای تعریف فطرت آن را به برنامه ای تشبیه می کنیم که به صورت نرم افزار برای کاربری مخصوص برای هر تخصصی به کامپیوتر میدهیم و بعد از نصب ان و زمینه سازی وبه عنوان پیش نیاز در مرحله ی بعدی از آن انتظار کار آیی های ویژه ای را داریم مثلا" اگر بر روی یک کامپیوتر برنامه ی گرافیکی نصب نشده باشد نباید انتظار انجام یک کار فتوشاپ را در آن کامپیوتر داشته باشیم .

یکی از موارد مخصوص فطرت انسانی (یا نرم افزار وجود انسان) فطرت خداجویی و فطرت خداپرستی است .

در واقع فطرت برنامه ریزی روحی انسانها است که خداوند آنرا ویژه ی انسانها قرار داده ودر تمام نوع انسانها یکسان ویکی است .
خداوند وژدان را نیز به عنوان برنامه ی ضمیمه براین فطرت قرار داده
و حدود این فطرت را بر آن عرضه نموده تا همینکه انسان بخواهد از این مرز فطری قدم بیرون نهد او را هشدار دهد ومؤاخذه نماید .

گاهی از وژدان به نفس لوامه نیز تعبیر میشود . یعنی نقس باز دارنده از بدی ها .

.................................................................................. حق یارتان :roz:..........................................................................................

با سلام به دوستان و تشکر از جواب خوبشان.
درباره اصل وجود وجدان، مدت های زیادی است كه بحث‏ها و مناقشات دامنه‏داري ميان انديشمندان جهان وجود داشته است.

گروهي اصل وجود وجدان را به طور كلّي نفي كرده و آن را وَهْم و خيالي بيش نمي‏دانند. بعضي آن را وجه تمايز انسان و حيوان دانسته‏اند. نه ماديون در مورد وجدان ديدگاه مشتركي دارند و نه الهيون، حتي دانشمندان اسلامي ديدگاه يكساني در اين موضوع ندارند.
"فرويد" براي وجدان اخلاقي اصالت طبيعي قائل نيست و آن را امري اكتسابي مي داند و مي گويد: "قضاوت‏هاي وجدان هم نمي‏تواند صد در صد صحيح و اطمينان بخش باشد، زيرا منشأ آن، تربيت‏هاي خانواده و اجتماع است و محتواي وجدان اخلاقي مردم را، مجموعه‏اي از واردات (= درك‏هاي) صحيح و ناصحيح تشكيل مي دهد".

بر خلاف نظريه فرويد، عده زيادي از دانشمندان غربي، وجدان اخلاقي فطري را قبول دارند و معتقدند: آدمي علاوه بر وجدان اكتسابي (كه ناشي از تربيت خانواده و اجتماع است) داراي وجدان اخلاقي فطري مي‏باشد.

ويكتور هوگو، ژان ژاك روسو، كانت و حتي راسل بر اين نكته تأكيد كرده‏اند. ويكتورهوگو وجدان را به قطب نماي كشتي انساني در اقيانوس هستي تشبيه كرده است.(1) به عقيده "ژان ژاك روسو" متفكر فرانسوي، هر يك از انسان‏ها در درون خود صاحب نيرويي به نام وجدان است كه فهم خوب و بد، حكم به انجام كارهاي خوب و اجتناب از كارهاي بد، نيز سرزنش و ملامت انسان به سبب انجام بدي‏ها و ترك خوبي‏ها، از شؤون و كارهاي آن است. وي با ستايش وجدان آن را غريزه ملكوتي و ملاك برتري انسان بر چارپايان مي داند.(2) "كانت" فيلسوف آلماني، اخلاق را دستورهاي صريح و قاطعي مي داند كه وجدان انسان، به وي الهام مي كند. او وجدان را ماهيت اعجاب انگيزي دانسته است.

"برترراند راسل" با آن كه پديده اخلاق را تقريباً انكار كرده، ولي در مورد وجدان با صراحت مي گويد: "در تاريخ جهان هرگز در هيچ زماني همكاري انديشه و وجدان فردي براي جهان مانند امروز مهم نبوده است".(3)

الهيون و پيروان مكتب پيامبران، وجدان اخلاقي فطري را ثابت دانسته و آن را مانند ساير موجودات جهان، آفريده حضرت حق مي دانند. اينان عقيده دارند خداوند اين راهنماي واقع بين را به اراده حكيمانه خود آفريده و در نهاد مردم مستقر نموده است تا با فروغش خوب و بد را بشناسند. اصول فضايل و رذايل را درك كنند و راه رستگاري و سعادت را از گمراهي و بدبختي تميز دهند.(4)

استاد مطهري، وجدان را يكي از ويژگي‏هاي روح انسان و منشأ امر و نهي‏هاي اجتماعي مي داند كه بر اساس آيه "و نَفْسٍ و ما سوّيها فألهمها فجورها و تقويها" خداوند كارهاي زشت و تقوا و پاكي را به آدمي الهام كرده و در ذات و سرشتش اين نكته را نهاده كه چه كاري زشت است و نبايد انجام داد، يا چه كاري خوب است و بايد انجام گيرد. از اين رو وقتي انسان كار قبيحي مي كند و به جرم و خيانتي دست مي زند، نفس لوّامه يا وجدان اخلاقي اش او را مورد ملامت و سرزنش قرار مي دهد.(5)

علامه محمد تقي جعفري نيز وجدان را غير از عقل و غريزه مي داند و معتقد است اين كه انسان‏ها بايد از احكام و دستورهاي عقل پيروي كنند، سندي جز وجدان ندارد.
در معناي عمومي وجدان، تمام حيوانات اشتراك دارند، ولي در انسان‏ها وجدان در معناي عمومي غريزي منحصر نمي گردد، بلكه دريافت‏هاي عالي‏تري وجود دارد كه حيوانات از آن محروم مي باشند.(6)
استاد مصباح يزدي، شناختن خوب و بد و تعيين مصاديق هر يك را بخشي از كار عقل ميداند و نسبت دادن فهم آن‏ها را به نيروي جداگانه به نام وجدان موجه نمي‏شناسد. وي درباره حكم وجدان مي گويد: وجدان غير از تحسين و تقبيح، امر و نهي حقيقي ندارد. او ندامت را نتيجه فهم و درك زيان وارد آمده و از كف رفتن منفعت و سرمايه مادي يا معنوي مي داند. به عقيده وي عذاب وجدان، فرع بر آن است كه شخصي ارزش هايي را پذيرفته باشد و صفات و ملكاتي را به دست آورده و آن‏ها را سرمايه و كمال معنوي خود بداند و كاري انجام داده باشد كه به اعتقاد خودش مستلزم زيان و نقص او است.(7)

بنابراين دانشمندان علوم اسلامي، همه اصل وجود وجدان را به عنوان امر فطري پذيرفته‏اند، ولي در حوزه كاري وجدان اختلاف نظر دارند.
قرآن مجيد به نفس سرزنش‏گر سوگند ياد كرده و مي فرمايد: "و لا أقسم بالنفس اللوامة".(8) در ايه ديگر نفس انسان را چنين توصيف مي كند كه خوبي و بدي‏ها را خداوند به او الهام كرده است. در احاديث اسلامي از آن به عنوان واعظ دروني ياد شده است. حافظ با توجه به اين نكته مي گويد:
در اندرون من خسته دل ندانم كيست
كه من خموشم و او در فغان و در غوغاست

البته بايد به اين نكته توجه داشت كه قدرت دعوت وجدان و پايه مقاومت او در مقابل طوفان‏هاي نفساني و منافع شخصي بسيار محدود است و تكرار عمل زشت، ديد وجدان را كور مي كند و تشخيص او را دگرگون مي سازد. گاهي كارهاي خلاف و زشت، موجّه جلوه مي كند و كار به جايي مي رسد كه انسان از كار خلاف، كوچك‏ترين احساس ناراحتي نمي‏كند و چه بسا انسان از كشتن جگر گوشه خود لذت مي برد، چنان كه قرآن مجيد مي فرمايد: "بر بسياري از افراد مشرك كشتن فرزندان، زيبا جلوه مي نمود".(9)

پي نوشت‏ها:
1. محمد تقي جعفري، جبر و اختيار، ص 196.
2. مجتبي مصباح، فلسفه اخلاق، ص 86 - 85.
3. محمد تقي جعفري، جبر و اختيار، ص 192.
4. محمد تقي فلسفي، اخلاق، ج 1، ص 161.
5. استاد مطهري، فلسفه اخلاق، ص 34 و 33، با تلخيص.
6. محمد تقي جعفري، جبر و اختيار، ص 196
7. مجتبي مصباح، فلسفه اخلاق، ص 89 - 88، با تلخيص.
8. قيامت (75) آيه 12.
9. انعام (6) آيه 137.

سلام مجدد
و اما در مورد فطرت باید عرض کنم بديهي است كه هر انساني احساس مي كند در نهان خود سرشتي وجود دارد كه اگر چه كسي از بيرون نيز به او تعليم ندهد و يا دستور ندهد خوبي را از بدي تشخيص مي هد و زشتي را از زيبايي جدا مي داند.

چنان كه در قرآن مجيد مي خوانيم: «و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها» (سوره شمس، آيه 7 و Dirol از آنجا كه دين خدا بر راستي و درستي است مورد پذيرش دروني هر انسان پاك نهاد است. مگر آن كه به طور خود خواسته و يا بر اثر تبليغات انحرافي انكار كند.

لذا در قرآن مي خوانيم:
«فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التي فطر الناس عليها لاتبديل لخلق الله ذلك دين القيم» «پس روي خود را به سمت دين پاك بگردان [اين دين براساس] فطرتي است كه خداوند انسان را بر آن آفريده است. تبديلي در آفرينش خداوند نيست و آن دين استوار است».
بنابراين فطرت همان سرشت نهاني انسان است كه ابزار آن عقل، قلب و وجدان است و قابل انكار نيست.

براي آگاهي بيشتر کتب زیر کمک زیادی می کنند:
1- فطرت درقرآن، آيت‏الله جوادي آملي؛
2- فطرت، شهيد مطهري، انتشارات صدرا.

با سلام بنده گمان می کنم فطرت به همراه عقل وجدان را می سازد. چرا که یک آدم دیوانه نمی تواند وجدان داشته باشد یا اگر هم داشته باشد نمی تواند سخن وجدان را بشنود و کسی که فطرت انسانی خود را با گناه و شرارت سرکوب کرده هم وجدان نخواهد داشت. نیروی وجدان در درون هرکس او را به سوی نیکی ها هدایت می کند چه او مسلمان باشد و چه مسلمان نباشد.

موضوع قفل شده است