تکامل بعد از مرگ
تبهای اولیه
سلام
روایات متعددی در خصوص تکامل برخی وجود دارد که دوستان انجمن حدیث زحمت آوردن آنها را می کشند
موفق باشید
بنام خدا و سلام
آیا مومنان بعد از مرگ راه تکامل را ادامه می دهند؟
تا منظور شما از تکامل چی باشه...اما به نظر من اونقدر که مومنان مشغولند در بهشت( گرفتی یا نه) اونجا اصلی فرصت سرخاروندن رو هم ندارند چه رسد به همین چیزی که شما گفتین. البته این نظر من است.
ارادتمند .:Gol:
با سلام و عرض ادب:
انسان در زندگى دنيوى، با علم و اختيار و ديگر توانايىهايى كه خداوند در او برنهاده است، مىتواند خويشتن را به كمال رساند.
روح انسانى، مجرّد و غير مادّى است؛ ولى با تعلّق به بدن تكامل مىيابد تا جايى كه از آن بىنياز مىگردد. حركت انسان همانند ديگر آفريدگان، به سوى خدا است با اين تفاوت كه او از آزادى و آگاهى بهرهمند است و راه كمال را از روى اختيار برمىگزيند. تكامل انسان در گرو آن است كه از پيامبران الهى (ع) پيروى كند و از حيات طيّبه برخوردار شود و در پندار و گفتار و كردار تعالى يابد و خود را براى زندگى جاودان اخروى آماده سازد.
ويژگىهاى حيات دنيوى و خصايصى كه انسان در اين حيات از آن برخوردار است، راه حركت به سوى خداى متعال را در پيش او مىگشايد. چون انسان مىميرد، با دو دوره زندگى ديگر رو برو مىشود:
زندگى برزخى و اخروى. از قرآن و روايات بزرگان معصوم (علیهم السلام) برمىآيد كه انسان در اين دو دوره از زندگى از گونهاى حركت تكاملى بهره مند است. حكيمان مسلمان با الهام از اين آيات و روايات، درباره تكامل برزخى بحث كردهاند هر چند بابى مستقل براى اين موضوع نگشودهاند و در ميان مباحث ديگر بدان پرداختهاند. درباره تكامل انسان پس از مرگ مسئلهاى عقلىمطرح است.
شرح مسئله بدین صورت است:
سؤال: حركت تكاملى به معناى خروج تدريجى كمالات وجودى از مرحله قوّه و استعداد به مرحله فعليّت است و مادّه در حيات دنيوى، حامل اين قوّه و استعداد است. با انتقال انسان به عالم برزخ و جهان آخرت، ديگر از مادّه خبرى نيست و استعداد به فعليّت نمىرسد. حال، چگونه حركت تكاملى تحقّق مىيابد؟
اين مسئله را به اين صورت نيز طرح كردهاند: حركت تكاملى انسان به سوى خداى متعال از رهگذر عبوديّت و طاعت و سلوك دينى تحقّق مىپذيرد و چون انسان مىميرد، اين حركت باز مىايستد. حال، چگونه مىتوان پس از مرگ حركت تكاملى را ممكن دانست؟
حكيمان مسلمان در همان حال كه تكامل برزخى را پذيرفتهاند، پاسخى استوار و پايدار بدين مسئله ندادهاند (هزار و يك نكته، 407- 396؛ معاد يا بازگشت به سوى خدا، 1/ 144). برخى محقّقان مسلمان پاسخ دادهاند كه روح انسانى در حيات دنيايى، كمالاتى دارد كه از آن محجوب است و چون به جهان برزخ پا مىگذارد، اين كمالات را مىيابد. بدين سان، استعداد و حركت به معناى دنيوى، در آن سراى وجود ندارد (همان، 1/ 154).
حركت تكاملى انسان در جهان آخرت، دنباله همان حركتى است كه انسان در حيات دنيوى داشته است و در حقيقت، انسان، در زندگى دنيايى است كه زمينه تكامل خويش در آخرت را پى مىريزد نه آنكه حركتى نو را پس از مرگ آغاز نماید.(همان، 155؛ پيام قرآن، 6/ 363).
درباره حيات برزخى، نبايد فراموش كرد كه ارتباط روح با زندگى و اعمال دنيايى به كلّى قطع نمىشود؛ زيرا انسان دو گونه عمل در دنيا دارد: يكى عملى كه به گونه مستقيم انجام داده است و دوم، عملى كه خود آن به گونه مستقيم از آنِ او نيست؛ بلكه پيامد عملِ مستقيم او است. به عنوان مثال، اگر كسى مسجدى بنا كند، بناى مسجد، عمل مستقيم او است؛ امّا اعمال نيكى كه از آن پس در مسجد انجام مىپذيرد، به گونه غير مستقيم به او پيوند مىخورند و تا مسجد برپا است، پيوسته بدو مىرسند و در زندگى برزخى نيز نصيب او مىشوند. روايات در اين باره از برخى اعمال نام بردهاند همانند پىريزى روشى نيكو كه ديگران از آن پيروى نمايند يا فرزندى صالح كه براى والدينش دعا كند.يا اعمال نيكى كه ديگران از آن بهره گيرند (بحارالانوار، 6/ 293 و 294).
در منابع دينى آمده است كه خيرات- از عبادت گرفته تا صدقات و انفاقات- در عالم برزخ و جهان آخرت ارواح مؤمنان را برخوردار مىسازند. بدين روى، فقها در ابواب مختلف فقه، مباحثى همچون قضاى عبادات ميّت و اجير گرفتن براى او مطرح ساختهاند.
رواياتى فراوان از تكامل نفوس ناقص در برزخ ياد كردهاند. برخى از اين روايات بيان كردهاند كه نفوس ناقص و اطفال، در عالم برزخ تحت تعليم انبياء و اولياى الهى قرار مىگيرند و براى ورود به عالم قيامت آماده مىشوند. از امام صادق (علیه السلام) نقل است كه فرمود: «اطفال شيعيان ما را حضرت فاطمه (سلام الله علیها) تربيت مىكند.» (همان، 226؛ معادشناسى، 3/ 119) در روايتى از امام كاظم (علیه السلام) آمده است.
«اگر يكى از دوستان و شيعيان بميرد و نتواند قرآن بخواند، در برزخ بدو مىآموزند تا خداوند متعال در قيامت درجات او را بالا بَرَد. درجات بهشت به شمار آيات قرآن است. به قارى قرآن گويند بخوان و بالا برو، و او مىخواند و بالا مىرود.» (الاصول من الكافى، 2/ 443).
ورود به برزخ، خود، حركتى تكاملى است؛ چنان كه ورود به قيامت فصلى ديگر است از حركت تكاملى انسان به سوى خدا. رنجهايى كه در برزخ با بالا رفتن درك و فهم و روشن شدن چهره برزخى اعمال زشت دامان مؤمن را مىگيرند، روح او را پالایش و پاك مىسازند. از آن سو، نعيم بهشتى كه در زندگى برزخى به مؤمنان صالح مىرسد، شوق آنان را به بهشت و ديدار حق افزون مىكند و بر حركت تكاملى آنان به سوى خدا مى افزايد؛ چنان كه به تصريح قرآن، شهيدان، پس از مرگ از روزىهاى الهى مىخورند (معاد، بازگشت به سوى خدا، 2/ 155 و 131؛ بحارالانوار، 6/ 369؛ آل عمران، 171- 169).
تكامل در قيامت با مرگ از حيات برزخى و نفخ صور اوّل (نفخ صور) آغاز مىشود. ارواح برزخى به نظامى بالاتر و اولين عالم از عوالم حشر گام مىنهند. اين انتقال نيز خود تحوّلى تكاملى براى روح است. روح، همراه بدن، به نخستين عالم از عوامل حشر وارد مىشود و منازل و مواقف را يك به يك طى مىكند. در هر عالمى، كمالاتى بر مىگيرد تا شايسته راه يافتن به عالم بالاتر مىشود.
از آيات قرآن بر مىآيد كه خداوند، برخى انسانها را در قيامت پاك مىكند و به برخى ديگر، بدين روى كه پيمان را شكستهاند و كتاب آسمانى را كتمان كردهاند، نمىنگرد و آنان را پاك نمىكند (آل عمران/ 77؛ بقره/ 74) اين نشان مىدهد كه تزكيه- يا كماليابى روح آدمى- در جهان آخرت هست؛ ولى برخى كسان از آن محروماند. در پارهاى آيات ديگر آمده است كه خداوند، مؤمنين را در جهان آخرت با ايمانشان به سوى بهشت راه مىنمايد (يونس/ 9) و در راهى مستقيم به سوى خود مىبرد (نساء/ 175) و ستمگران و كافران را به دوزخ مىاندازد (صافّات/ 22 و 23) و مشمول آمرزش خويش نمىكند و به راهى جز جاودانگى (خلود) در دوزخ نمىبرد (نساء/ 169- 167). اين آيات گواهى مىدهند كه سير تكاملى انسان در قيامت ادامه دارد و از آن سو، حركت برخى انسانها به سوى پستى و زشتى دوام مىيابد. بسيارى از مؤمنان گناهكار، در مواقف قيامت، از گذر رحمت و مغفرت خدايى و شفاعت اولياى الهى، از گناهان پاک می شوند. بنابر برخى روايات، گروهى از مؤمنان كه در رنج و عذاباند، هنگام برپايى رستاخيز با شفاعت اولياى الهى رهايى مىيابند و به بهشت مىروند. سير تكاملى مؤمنان در بهشت نيز ادامه دارد و آنان با برخوردارى از نعمتهاى بهشتى و عنايات الهى، پيوسته به كمال مىرسند.
در يك بيان كلى مراحلی را كه مؤمنين در برزخ و قيامت پشت سر مىگذارند موجب پاك شدن آنها از نواقص و عيوب است و با پاك شدن از گناهان و نواقص شايسته ورود در بهشت و جوار خداى متعال و اولياى الهى مىگردند. از اين روى هر اندازه در حيات دنيا با مجاهدات شرعى از نواقص و عيوب پاك گردند، حركت تكاملى آنان در جهان آخرت با درد و رنج كمترى همراه خواهد بود (معاد، بازگشت به سوى خدا، 2/ 172- 157؛ پيام قرآن، 6/ 366- 363).[1]
بنام خدا و سلام
حكيمان مسلمان در همان حال كه تكامل برزخى را پذيرفتهاند، پاسخى استوار و پايدار بدين مسئله ندادهاند
حركت تكاملى انسان در جهان آخرت، دنباله همان حركتى است كه انسان در حيات دنيوى داشته است و در حقيقت، انسان، در زندگى دنيايى است كه زمينه تكامل خويش در آخرت را پى مىريزد نه آنكه حركتى نو را پس از مرگ آغاز نماید
حرکت تکاملی قبول ولی یعنی چه ؟ در دنیا ما تکامل علمی و اخلاقی داریم و راه و روش آن هم مشخص است ولی در آخرت که اگر قرار باشد به می وانگبین و حوری و پری ( این نظر من نیست) بسنده شود ..دیگر تکامل چه معنا یی دارد.آیا شما ویژگی های دیگری برای بهشت سراغ دارید.؟
ارادتمند:Gol:
بنام خدا و سلامحرکت تکاملی قبول ولی یعنی چه ؟ در دنیا ما تکامل علمی و اخلاقی داریم و راه و روش آن هم مشخص است ولی در آخرت که اگر قرار باشد به می وانگبین و حوری و پری ( این نظر من نیست) بسنده شود ..دیگر تکامل چه معنا یی دارد.آیا شما ویژگی های دیگری برای بهشت سراغ دارید.؟
ارادتمند:gol:
سلام.
تکامل روحی تا قیامت برای هر انسانی میسر است،چون اعمال انسان بسان تخم هایی است که در ماده کاشته می شود ،نتیجتا بعدا ز مرگ نیز این اثار به انسان می رسد،پس تا قیامت پرونده ها باز است،ولی بعد از بر چیده شدن نظام دنیوی سیر تکامل بسته می شود و هدایت اغاز می گردد،حالا این هدایت می خواهد به طرف جهنم باشد و یا بهشت...قیامت دار قرار است نتیجتا مطلق تحرک پایان می یابد...
یاحق
[="] تکامل در برزخ : داستان سيّد جواد كربلائى و پيرمرد مستضعف سنّى
مرحوم آیت الله حسینی تهرانی(ره) به نقل از مرحوم علامۀ طباطبائی(رضوان الله تعالی علیه) داستانی را نقل نموده اند که قابل توجه است.[1]
در كربلا واعظى بود به نام سيّد جواد از اهل كربلا و لذا او را سيّد جواد كربلائى مىگفتند. او ساكن كربلا بود ولى در ايّام محرّم و عزا مي رفت در اطراف، در نواحى و قصبات دور دست تبليغ مي كرد، نماز جماعت مي خواند، روضه مي خواند و مسأله مي گفت و سپس به كربلا مراجعت مي نمود.
يك مرتبه گذرش افتاد به قصبهاى كه همه آنها سنّى مذهب بودند، و در آنجا برخورد كرد با پيرمردى محاسن سفيد و نورانى، و چون ديد سنّى است، از در صحبت و مذاكره وارد شد، ديد الان نمىتواند تشيّع را به او بفهماند؛ چون اين مرد ساده لوح و پاك دل چنان قلبش از محبّت افرادى كه غصب مقام خلافت را نمودند سرشار است كه آمادگى ندارد و شايد ارائه مطلب نتيجه معكوس داشته باشد.
تا در يك روز كه با آن پيرمرد تكلّم مي نمود از او پرسيد: شيخ شما كيست؟
(شيخ در نزد مردم عادى عرب، بزرگ و رئيس قبيله را گويند) و سيّد جواد مي خواست با اين سؤال كم كم راه مذاكره را با او باز كند تا بتدريج ايمان در دل او پيدا شده و او را شيعه نمايد.
پيرمرد در پاسخ گفت: شيخ ما يك مرد قدرتمندى است كه چندين خان ضيافت[2] دارد، چقدر گوسفند دارد، چقدر شتر دارد، چهار هزار نفر تيرانداز دارد، چقدر عشيره و قبيله دارد.
سيّد جواد گفت: بَه بَه از شيخ شما چقدر مرد متمكّن و قدرتمندى است!
بعد از اين مذاكرات پيرمرد رو كرد به سيّد جواد و گفت: شيخ شما كيست؟
گفت: شيخ ما يك آقائى است كه هر كس هر حاجتى داشته باشد بر آورده مي كند؛ اگر در مشرق عالم باشى و او در مغرب عالم، و يا در مغرب عالم باشى و او در مشرق عالم، اگر گرفتارى و پريشانى براى تو پيش آيد، اسم او را ببرى و او را صدا كنى، فوراً به سراغ تو مىآيد و رفع مشكل از تو مي كند.
پيرمرد گفت: بَه بَه عجب شيخى است! شيخ خوب است اينطور باشد، اسمش چيست؟
سيّد جواد گفت: شيخ علىّ.
ديگر در اين باره سخنى به ميان نرفت مجلس متفرّق شد و از هم جدا شدند و سيّد جواد هم به كربلا آمد.
امّا آن پيرمرد از شيخ علىّ خيلى خوشش آمده بود و بسيار در انديشه او بود.
تا پس از مدّت زمانى كه سيّد جواد به آن قريه آمد، با عشق و علاقه فراوانى كه مذاكره را به پايان برساند و شيخ را شيعه كند، و با خود مىگفت: ما در آن روز سنگِ زيربنا را گذاشتيم و حالا بنا را تمام مىكنيم،
ما در آن روز نامى از شيخ علىّ برديم و امروز شيخ علىّ را معرّفى مىكنيم و پيرمرد روشندل را به مقام مقدّس ولايت أمير المؤمنين عليه السّلام رهبرى مىنمائيم.
چون وارد قريه شد و از آن پيرمرد پرسش كرد، گفتند: از دار دنيا رفته است.
خيلى متأثّر شد، با خود گفت: عجب پيرمردى! ما در او دل بسته بوديم كه او را به ولايت آشنا كنيم.
حيف، از دنيا رفت بدون ولايت، ما مي خواستيم كارى انجام دهيم و پيرمرد را دستگيرى كنيم، چون معلوم بود كه اهل عناد و دشمنى نيست، إلقاءات و تبليغات سوء، پيرمرد را از گرايش به ولايت محروم نموده است.
بسيار فوت او در من اثر كرد و به شدّت متأثّر شدم.
به ديدن فرزندانش رفتم و به آنها تسليت گفتم و تقاضا كردم مرا سر قبر او بَريد.
فرزندانش مرا بر سر تربت او بردند و گفتم: خدايا ما در اين پيرمرد اميد داشتيم چرا او را از دنيا بردى؟ خيلى به آستانه تشيّع نزديك بود، افسوس كه ناقص و محروم از دنيا رفت.
از سر تربت پيرمرد بازگشتيم و با فرزندان به منزل پيرمرد آمديم. من شب را در همانجا استراحت كردم؛ چون خوابيدم، در عالم رؤيا ديدم درى است وارد شدم، ديدم دالان طويلى است و در يك طرف اين دالان نيمكتى است بلند، و در روى آن دو نفر نشستهاند و آن پيرمرد سنّى نيز در مقابل آنهاست.
پس از ورود، سلام كردم و احوالپرسى كردم، ديدم در انتهاى دالان درى است شيشهاى و از پشت آن باغى بزرگ ديده ميشد.
من از پيرمرد پرسيدم: اينجا كجاست؟ گفت: اينجا عالَم قبر من است، عالم برزخ من است و اين باغى كه در انتهاى دالان است متعلّق به من و قيامت من است.
گفتم: چرا در آن باغ نرفتى؟
گفت: هنوز موقعش نرسيده است؛ اوّل بايد اين دالان طىّ شود و سپس در آن باغ رفت.
گفتم: چرا طىّ نمىكنى و نمي روى؟
گفت: اين دو نفر معلّم من هستند. اين دو، دو فرشته آسمانيند آمدهاند مرا تعليم ولايت كنند، وقتى ولايتم كامل شد مي روم؛ آقا سيّد جواد! گفتى و نگفتى (يعنى گفتى كه شيخ ما كه اگر از مشرق يا مغرب عالم او را صدا زنند جواب ميدهد و به فرياد ميرسد اسمش شيخ علىّ است؛ امّا نگفتى اين شيخ علىّ، علىّ ابن أبى طالب است.) بخدا قسم همينكه صدا زدم: شيخ علىّ بفريادم رس، همينجا حاضر شد.
گفتم: داستان چيست؟
من دچار وحشت و اضطرابى سخت شدم و هر چه مىخواستم پاسخ دهم به زبانم چيزى نمىآمد، با آنكه من اهل اسلامم، هر چه خواستم خداى خود را بگويم و پيغمبر خود را بگويم به زبانم جارى نمىشد.
نكير و منكر آمدند كه اطراف مرا بگيرند و مرا در حيطه غلبه و سيطره خود درآورده و عذاب كنند، من بيچاره شدم، بيچاره به تمام معنى، و ديدم هيچ راه گريز و فرارى نيست؛ گرفتار شدهام.
ناگهان به ذهنم آمد كه تو گفتى: ما يك شيخى داريم كه اگر كسى گرفتار باشد و او را صدا زند اگر او در مشرق عالم باشد يا در مغرب آن، فوراً حاضر ميشود و رفع گرفتارى از او ميكند.
من صدا زدم: اى شيخ علىّ به فريادم رس!
فوراً علىّ بن أبى طالب أمير المؤمنين عليه السّلام حاضر شدند اينجا، و به آن دو نكير و منكر گفتند: دست از اين مرد برداريد، معاند نيست، او از دشمنان ما نيست، اينطور تربيت شده، عقائدش كامل نيست چون سعه نداشته است.
حضرت آن دو ملك را ردّ كردند و دستور دادند دو فرشته ديگر بيايند و عقائد مرا كامل كنند، اين دو نفرى كه روى نيمكت نشستهاند دو فرشتهاى هستند كه به امر آن حضرت آمدهاند و مرا تعليم عقائد مىكنند.
وقتى عقائد من صحيح شد من اجازه دارم اين دالان را طىّ كنم و از آن وارد آن باغ گردم.
[2] . خان ضيافت» به معناى مهمانسراست كه در ميان أعراب مشهور است، كه با اين خانها از هر كس كه وارد شود خواه آشنا و خواه غريب پذيرائى مي كنند.
بنام خدا و سلامحرکت تکاملی قبول ولی یعنی چه ؟ در دنیا ما تکامل علمی و اخلاقی داریم و راه و روش آن هم مشخص است ولی در آخرت که اگر قرار باشد به می وانگبین و حوری و پری ( این نظر من نیست) بسنده شود ..دیگر تکامل چه معنا یی دارد.آیا شما ویژگی های دیگری برای بهشت سراغ دارید.؟
ارادتمند:gol:
با سلام و عرض ادب
قرآن کریم در مورد نعمتهای بهشتیان می فرماید:
فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین ؛در بهشت آنچه دلها بخواهد و دیده از آن لذت برد محیا است، صرف نظر از عدم فهم لذات مادی بهشت که لایتناهی است، در بهشت لذتهای معنوی نیز وجود دارد که مورد تمنای بهشتیان است که البته فوق لذات مادی است و نهایتی نیز برای آن قابل تصور نیست، و بهشتیان هر کدام به اندازه سعۀ وجودیشان از آن بهره مند هستند.
برای اطلاع بیشتر به حدیث معراج مراجعه فرمائید .
موفق باشید.
بنام خدا
سلام
آیا مومنان بعد از مرگ راه تکامل را ادامه می دهند؟
دوست عزیز گاهی اوقات باید بر ناتوانی انسان در درک جهان هستی اقرار کرد...جهان پس از مرگ هم یکی از این موضوعات است .و در این موضوع هیچ انسانی از سر یقین سخن نگفته است چرا که راهی بر آن ندارد..بلکه هر چه هست ظن و گمان و توهمی است....آنانکه محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند / ره زنی ره تاریک نبردند برون /گفتند فسانه ای در خاک شدند.....اگر زمانی به نظر قابل اعتنایی برخوردی ما رو بی خبر نذار...( اوست دانا و توانا)
ارادتمند :Gol:
با سلام
عمرو بن یزید میگوید به امام صادق (ع) گفتم از شما شنیدهام که میفرمودید همه شیعیان ما با همه گناهانی که دارند بهشتی هستند فرمود: گفته تو را تصدیق میکنم بخدا قسم همه آنان در بهشت خواهند بود من گفتم فدایت گردم بسیاری از گناهان کبیرهاند فرمود: به شفاعت پیامبر و وصی او در قیامت همه به بهشت میروند ولکن به خداوند سوگند از برزخ برای شما خوفناکم و میترسم پرسیدم: برزخ چیست فرمود: قبر، از لحظهای که میمیرد تا روز قیامت .
از امام باقر (ع) سوال شده که گناهکارانی که میمیرند در حالی که امامی ندارند و عارف به ولایت شما نیستند ولی موحد و مقر به نبوت حضرت محمدند چه حالی خواهند داشت؟ حضرت فرمود: این افراد در همان گودالهای میمانند و بیرون نمیآیند هر کس عمل صالح داشته باشد و عداوت و دشمنی از او بروز نکرده باشد روزنهای به طرف بهشتی که خدا آن را در سمت مغرب خلق کرده باز میکنند آنگاه روح و راحت بهشتی در همان گودال به وی میرسد تا روز قیامت که خدا را ملاقات میکند و حساب خوبیها و بدیهایش رسیدگی میشود و به بهشت یا جهنم میرود کار این دسته معلق بر امر الهی است نسبت به مستضعفین و ابلهان و اطفال و اولاد مسلمین که هنوز بالغ نشدهاند نیز چنین میکنند. و در روایات آمده که از مستضعفین و متوسلین بین ایمان و کفر سووال قبر صرفنظر میشود.
http://www.pasokhgoo.ir/book/export/html/1170
پیامبر فرمود : حضرت عیسی از قبری عبور می کردند که صاحب قبر دچار عذاب سختی بود . بعد از یکسال کهاز آنقبر عبور کرد حضرت دید که عذاب از آن قبر برداشته شده است . از خدا خواست که چهاتفاقی افتاده است. خدا به او خطاب کرد که این فرد در دنیا فرزندی داشت که بالغ شد و راهی را برای مردم اصلاح کرد و یتیمی را سرپرستی کرد . به برکت این فرزند عذاب از این میت برداشته شد .