دریافت حقیقت درباره ی تخت جمشید و دست دیگری از یهود!!

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دریافت حقیقت درباره ی تخت جمشید و دست دیگری از یهود!!

با سلام




دریافت حقیقت درباره ی تخت جمشید، گام نهادن در نخستین پله ی صعود از نردبان درک صحیح تاریخ ایران و شرق میانه است.

در واقع اثبات نادرستی انبوه افسانه های پیچ در پیچی که گردا گرد این مجموعه ی سنگی بی خاصیت و نیمه تمام در باب هخامنشیان قرار داده اند، از همین مبحث ناتمام بودن آن ابنیه آغاز می شود و ما را نسبت به حضور و وجود گروهی آگاه می کند که دروغ سازی در باب تاریخ و هویت ایرانیان را از همین ابنیه ی سنگی آغاز کرده اند.
دروغ هایی که هرچه در درون این تاریخ فروتر رویم، غلیظ تر و کثیف تر و بد بو تر است.
بدین ترتیب و از این راه حوزه ی مسئولیت ودشواری عرضه ی این یادداشت ها معلوم می شود، که نخست باید تمام دانسته های کنونی و عمومی، درباره ی پیشینه ی تاریخی و هستی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی موجود، لااقل تا زمان صفویه را بشوید، سپس مسببین و سازندگان بس استتار شده ی این موهومات را از پستوها بیرون کشد و بشناساند و سر انجام حقایق را در جای اراجیف جدی گرفته شده ی کنونی قرار دهد و آن گاه که به سعی دراز مدت دانشگاه های کنیسه و کلیسایی غرب و همکاری چاکرانه و مزد بگیرانه ی صاحب نظران خودی و سرکردگان امور سیاسی و فرهنگی دولتی، باورهای کنونی همانند غده ای سرطانی در اعماق عقل جمعی جامعه جوانه زده و عقل اندیشی و حقیقت جویی و اندیشه ورزی از زمره ی نیازهای هویت شناسانه ی ملی خارج شده است؛ آن گاه ضربات پیاپی مجموعه ای از اسناد دیداری، به صورت عکس و فیلم و مقایسه و نشانه و نقاشی و نوشته نیز، جز لایه ی بس نازکی از هوشمندان را برنمی انگیزد و در کبره های تاریخی جا خوش کرده در ذهن عوام و خواص، جز شکاف کوچکی نمی گشاید. صاحب عقیده ای می گفت اثبات نادانی و بی خاصیتی وسیع روشن فکری دود گرفته ی موجود هرگز گواه و شاهدی صادق و عادل تر از تقابل کنونی با مطالب مجموعه ی «تاملی در بنیان تاریخ ایران» نخواهد یافت.





قسمت های سنگی تخت جمشید و موقعیت استقرار آن ها در میان ابنیه ی کهن خشت و گلی زیگورات ایلامی.۱. پله های
ورودی.۲.دروازه ی ملل. ۳. آپادانا. ۴. تچر. ۵. هدیش. ۶. ورودی میانی. ۷. سه دروازه. ۸. صد ستون. ۹. کاخ نیمه تمام.


[=Century Gothic]این شمای کلی تخت جمشید پیش از دست بردگی های مفصل باستان شناسان یهودی است، کم تر از یک سوم آن، که با رنگ زرد مجزا شده، ابنیه ی سنگی نیمه تمام هخامنشی است که از همه سو در محاصره ی بقایای خشت و گلی و کهن زیگورات عیلامی قرار دارد، که قرمز رنگ شده است.

[=Century Gothic]نه فقط فاصله ی میان دو پانل سنگی را آثار بر جای و یا مدفون مانده ی خشتی عیلامی پوشانده، بل به خوبی پیداست که پانل های سنگی، در همه جا، مجموعه های خشتی را بریده و در جای یک واحد تخریب شده از کلیت یک معماری به هم پیوسته ی بسیار کهن نشسته است و از آن که تمامی این بقایای غیر سنگی تخت جمشید را به صورت زمینی سوخته دیده ایم، پس پیداست که نیزه داران هخامنشی، در زمانی نه چندان معین، به زیگورات عظیم و عیلامی تخت جمشید وارد شده، سراسر آن را سوزانده اند، سپس به تصرف و تخریب ابنیه و استحکامات خشت و گلی نقش رستم رفته، به تغییر در نمایه ها و مقبره های عیلامی آن دست زده اند و سرانجام در حین تبدیل ساخت و سازهای تخت جمشید، در اثر فشار مقاومت جمعی اقوام منطقه، با توسل به نسل کشی بی پایان پوریم، به هدایت یهودیان، خود را و یهودیان را نجات داده، با بر جای گذاردن نیمه ساخته های موجود، به مسقط الراس خویش در سرزمین خزران باز گشته اند.
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]آن گاه با موج دوم یورش یهودیان در دوران جدید به بقایای زیگورات تخت جمشید، در هشتاد سال گذشته رو به رو شده ایم که با بیرون کشیدن آثار خشت و گلی عیلامی از زیر آوار زمان، برای محو رد پای حضور بومیان ایران کهن، تمامی آن ها را از صحنه ی تخت جمشید بیرون ریخته و آن فرم و فضای باستانی را به صورت مضحک کنونی در عکس بالا درآورده اند.

[=Century Gothic] خوش بختانه این سعی مجدانه ی تیم باستان شناسان یهودی با بن بست آغاز جنگ جهانی دوم مواجه شد و ناچار ادامه ی پروژه ی تخریب آثار عیلامی تخت جمشید را موقتا رها کرده، به حوزه های مدیریت و مرکز فرماندهی خویش بازگشته اند.

«شروع جنگ جهانی دوم که سبب تعجیل در اتمام عملیات گردید، مانع آن شد که اطلاعات مقدماتی حاصله از عکس برداری های هوایی را در روی زمین به طور کامل مورد استفاده و عمل قرار دهیم» (اشمیت، تخت جمشید، ص ۵۷)
از پس پایان جنگ هم بیداری نسبی پدیدار شده در صحنه ی ملی، اوج گرفتن مبارزات ضد استعماری، تغییر دیدگاه موقت در سازمان های مربوطه و بروز تنش های عمده در عرصه های جهانی، فرصتی نگذارد تا به تعقیب و اتمام پروژه ی خود باز گردند و چنین شد که از بخت خوش هنوز قطعاتی ناگشوده و حفاری ناشده در تخت جمشید باقی مانده است که در تصویر بالا با رنگ سبز نمایش داده ام. این یکی دو صفحه ی ناخوانده ی تخت جمشید هنوز می تواند برای حقایق نوینی که درباره ی تاریخ ایران باستان و موقعیت کهن تخت جمشید عرضه کرده ام، تاییدیه و گواهی روشن و بی خدشه صادر کند و بی شک در زیر این چند پانل هنوز ناگشوده و تخریب ناشده ی عیلامی، باز هم می توان از آن ابنیه ی خشت و گلی برچیده شده و دیگر فرآورده های تمدن ممتاز عیلامی، نمونه هایی هرچند سوخته به دست آورد. چنان که سراسر محوطه ی مملو از آوار پر ارتفاع نقش رستم، استعداد بیان واقعیت های پر ارزشی در باب تمدن ایران کهن پیش از هخامنشی را در درون خود پنهان نگه داشته است که باز شکافی آن در مرحله ی نخست محتاج پدیدار شدن یک مدیریت علاقه مند و آگاه در میان مسئولان حفظ میراث کهن ایرانیان است.
چنان که در منتهای سمت راست این عکس، سمت جنوب و در خارج از محوطه ی سکو، بقایای مجموعه معابد یونانی را می بینیم، که به رنگ آبی درآورده ام و امروز حتی پاره سنگی از آن ها بر جای نیست و بخش عمده ی مصالح آن را، چنان که پیش تر به شرح گفته ام، برای نوسازی کودکانه و مضحک به اصطلاح کاخ های کورش به چغندر زار پاسارگاد برده اند!!!
مورخ آن گاه که آثار ظهور کورش را تنها برای مدت بس کوتاهی در بابل، حضور کم دوام داریوش را فقط در بیستون و به میزانی بسیار ناچیز در شوش می یابد و با توجه به غیبت داریوش در تخت جمشید، به طور اصولی می پرسد که خشایارشا، یعنی طراح و سازنده ی تخت جمشید به چه دلیل خود را به این قسمت نسبتا پرت افتاده ی جنوب ایران کشانده و اگر تخت جمشید نیز همانند شوش، حتی یک بلوک ساختمانی به سامان رسیده ندارد، پس مرکز اقتدار و استقرار امپراتوری هخامنشیان در کجای این نجد برقرار بوده، آن داریوش که جنگ نامه ی بیستون را تقریر کرده و آن خشایارشا که خود را ناظر و صاحب کار تخت جمشید می گوید، با سپاهیان و حشم و حواشی خود در کدام گوشه ی این سرزمین بیتوته می کرده اند؟!!!

در حال حاضر با توجه به نشانه هایی قانع کننده می توان پذیرفت که وسعت مقاومت منطقه ای منجر به شکست و با احتمال زیاد مرگ کورش و داریوش در جریان نبرد با بومیان ایران کهن شده و ترک بابل و منطقه ی بیستون و شوش و روی آوردن به حوزه ی فارس کنونی، که چند قرن پیش از ظهور هخامنشیان پناهگاه یهودیان تبعید شده ی فریسی بوده است، یک عقب نشینی و آینده نگری از سوی خشایارشا آخرین سرکرده ی هخامنشی محسوب می شود و از آن که همین کوشش برای استقرار در گوشه ی از ایران را نیز گسترش بیش تر مقاومت ناکام گذارد، می توان عنوان کرد که نسل کشی کودتا گونه ی پوریم، آخرین راه حلی است که توطئه گران یهود با همراهی نیزه داران هخامنشی، برای جلوگیری از شکست نهایی در برابر اقوام شرق میانه، بدان متوسل شده اند.

در این صورت و بدون کم ترین تعارف و تردید باید قبول کنیم که نیروهای هخامنشی، از زمان ورود کورش به بابل، تا اجرای پروژه ی پوریم، تنها به صورت ایلی، در کومه ها و خیمه ها، آن هم در دورانی بس کوتاه از تاریخ ایران باستان زیسته اند.
صاحبان نگاه غیر متعصب و جست و جو گر و بنیان اندیش و بی نیاز به افسانه های منتشره از سوی مورخین یهود در باب ایران باستان و به خصوص دوران هخامنشیان، آن گاه که در مراجعه به بقایای مانده از مثلا امپراتوری روم و مقدونی و یونان، که سراسر اروپا، از انگلستان تا ترکیه و بین النهرین و تمامی جزایر دریای مدیترانه و از مصر تا لیبی در شمال آفریقا را به صورت نمایشگاهی از پل ها و گرمابه ها و جاده های سنگ فرش و کاخ ها و ورزشگاه ها و معابد و قصور متعدد و مجسمه های با شکوه عهد کهن در آورده و در مقابل در هیچ نقطه ای از جهان کهن و حتی در ایران، با آثار و علائم امپراتوری های دست ساخت یهودیان با نام های هخامنشی و اشکانی و ساسانی رو به رو نیستند، به سادگی با موهوم بودن تمامی خیال بافی های کنونی در باب ایران باستان آشنا می شوند.

اگر اثبات رسمی نیمه تمام ماندن تخت جمشید و نیز فقدان پایگاه دیگری برای هخامنشیان در حوزه ی داخلی و خارجی، امری مسلم و نهایی است و اگر جز پوریم هیچ علت قابل قبول دیگری برای توقف ساخت و ساز در تخت جمشید نمی یابیم، آن گاه سئوال اصلی به کرونولوژی موجود از امپراتوران هخامنشی منتقل می شود که اگر پوریم حتی ادامه ی ساخت بناهای تخت جمشید را نیز در زمان خشایارشا متوقف کرد، پس آن سلاطین هخامنشی، که ظاهرا ۱۶۰ سال پس از خشایارشا و تا زمان ادعای بی سر و ته حمله ی اسکندر به ایران، با نام امپراتور از آنان یاد می شود، در کجا مستقر بوده اند چه بار تاریخی برده اند، در ایجاد چه اثر مادی و یا تحول تاریخی شرکت داشته اند و حضور و موجودیت آن ها از چه راه اثبات می شود؟!!! ساده و سالم ترین پاسخ مدعی است که داریوش دوم و سوم و اردشیر اول و دوم و سوم، که در سیستم کنونی سلسله ی هخامنشی قرار دارند، جز مجعولانی بی نشان نیستند که در اوهام مورخین یهود شکل گرفته اند و تنها بدان سبب ناگزیر به اختراع آنان بوده اند که به علت وفور اسناد مزاحم و از جمله تاریخ گذاری های همخوان بر سکه های یک سلسله ملت ها، از اروپا تا شرق میانه، که تماما بر مبنای حضور تاریخی اسکندر، از زمانی معین تنظیم شده، به آن ها اجازه نمی داده است که زمان تاریخی ظهور اسکندر و سلوکیان را در حمله ی ساختگی به هخامنشیان نادیده بگیرند. بنا بر این امپراتوران هخامنشی پس از خشایارشا، چنان که بررسی خواهم کرد به وجه مضحکی، چون زباله، برای پر کردن چاله ی زمانی میان رخ داد پلید پوریم و ظهور اسکندر به کار رفته اند، تا اتصال مقدرات هخامنشیان و اقدامات اسکندر مقدونی به یکدیگر میسر و سپردن بار بخش عمده ای از ویرانی های بنیانی ناشی از پوریم، به دوش اسکندر مقدونی، لااقل به صورت ظاهر قابل قبول شود!!!
بدین ترتیب به مقطع نهایی بررسی های هخامنشی از مسیر بازشناخت معماری تخت جمشید وارد می شوم. مطالبی که همراه بسیاری از دیگر مدخل ها، پیش زمینه هایی برای اثبات رخ داد پلید پوریم و عوارض ضد تمدنی ناشی از آن است، مقطعی که با مراجعه به کرونولوژی حیات سیاسی نیزه داران هخامنشی آن ها را در حد یک گروه موقت تخریب کننده و آتش انداز در تمدن شرق میانه کوچک می کند و در جای واقعی خویش قرار می دهد.

بنا بر این باید ببینیم که در داشته های کنونی، مورخین یهود امتداد تاریخ هخامنشیان پس از خشایارشا را چه گونه ترسیم و تصور کرده اند:
داریوش اول: از ۵۲۲ تا ۴۶۸ قبل از میلاد = ۳۶ سال.
خشایارشا: از ۴۸۶ تا ۴۶۵ قبل از میلاد=۲۱ سال.
اردشیر اول: از ۴۶۵ تا ۴۲۳ قبل از میلاد=۴۲ سال.
داریوش دوم: از ۴۲۳ تا ۴۰۴ قبل از میلاد=۱۹ سال.
اردشیر دوم: از ۴۰۴ تا ۳۵۹ قیل از میلاد=۴۵ سال.
اردشیر سوم: از ۳۵۹ تا ۳۳۸ قبل از میلاد=۲۱ سال.
داریوش سوم: ۳۳۸ تا ۳۳۰ قبل از میلاد=۸ سال.

این تابلوی تسلط شاهان هخامنشی، از مبداء داریوش اول، که در اسناد کنونی شناخت کرونولوژی هخامنشیان، تقریبا مشترک میان تمام ایران شناسان است، از دوران خشایارشا به بعد، یعنی پس از اقدام پوریم، به قدر پشت ناخنی مستندات تاریخی ندارد و حقیقت مطلق و محض چنین است که در هیچ سند موجود درباره ی هخامنشیان، هرگز و به هیچ صورتی سنه ای ثبت نیست و اکتشافات ایران شناسان غالبا یهودی در این باره که فرضا داریوش اول حکومت کودتایی اش را در سال ۵۲۲ پیش از میلاد برقرار کرده، در حد اکثر اغماض باید به عنوان یک گمانه پذیرفته شود و نه یک شناسه ی قابل اثبات تاریخی و چنین است احوال خشایارشا و پس از خشایارشا نیز گفت و گو از هر نوع حکومت و امپراتور برای هر مدتی، جز شیادی و شوخی سرشار از تمسخر و تحمیق نیست.

بدین ترتیب اگر مورخ بخواهد بر مبنای عوارض کنونی باستان شناختی، مدعی طول زمان برای حکومت خشایارشا باشد، از آن که بقایای نیمه کاره رها شده در تخت جمشید صرف زمانی قریب بیست سال برای بالا بردن همین مانده ها را مسلّم می کند، پس آن را با ادعای موجود در باب زمان حکومت خشایارشا، به طور نسبی همخوان می یابد، ولی دوران دراز حکومت داریوش اول، با توجه به بقایای باستانی به جای مانده از او، که تقریبا به کتیبه ی بیستون منحصر است، پذیرفتن ۳۶ سال حکومت برای او بی اساس می شود. با این نگاه رسیدگی به حکومت ۴۵ ساله ی اردشیر دوم، زمانی که از او هیچ نشانه ای در تاریخ هخامنشی بر جای نیست، جز این که تصور کنیم او تمام این زمان دراز را مشغول برنزه کردن خویش زیر آفتاب شوش، بدون استفاده از سر پناه و سقف بوده، امکان و احتمال دیگری وجود ندارد!!!
«با کتیبه های اردشیر دوم، به دنیایی رخنه می کنیم که ظاهرا کاملا جدید است. هرچند تعدادشان بسیار اندک است، اما دارای ابداعات جالبی هستند. از سوی دیگر نبود کتیبه های این پادشاه در تخت جمشید شاید نشانه ی آن باشد که این کاخ دیگر جاذبه ی خود را به نفع شوش، که حتی بنا بر گفته ی نویسندگان یونانی، به پایتخت شاهنشاهی تبدیل شده بود، از دست داده بود». (پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۱۲۰)

[=Century Gothic]بدین ترتیب با سلطانی در سلسله مراتب هخامنشی آشنا می شویم که باز هم اطلاعات راجع به سلایق او را هم همان مورخین قلابی یونانی می دهند که مدعی آتش زدن تخت جمشید به دست اسکندر شده اند و نه تنها در ۴۵ سال سلطنت خویش به تخت جمشید سر نزده، بل همان چند کتیبه ی درهم ریخته و مختصرش در شوش را بر پایه ستون های دم دست می نوشته است! احتمالا باید او را چنان نزدیک بین بدانیم که قادر به خواندن سنگ نبشته های بالا تر از قد آدمی نبوده است!!! [=Century Gothic]«کتیبه ای سه زبانه روی پایه ستون ها در قطعات بسیار، که متن آن بازسازی شده است.
من اردشیر هستم، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه مردمان، شاه این زمین، پسر داریوش شاه هخامنشی. اردشیر شاه می گوید: به خواست اهورا مزدا من این کاخ را ساختم، که در دوره ی زندگی ام وقف کردم. اهوره مزدا و آناهیتا و میترا مرا از تمام بدی ها بپایند. نیز هر آن چه من ساختم».

[=Century Gothic] (پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص ۳۲۸).
[=Century Gothic]برای من قدرت بی منتهای اکتشاف نزد این باستان شناسان و ایران پژوهان و نیز بلند مرتبگی آن ها در صحنه سازی های شیادانه آن گاه آشکار می شود، که می توانند در سلسله ای از سلاطین، که سه داریوش و سه اردشیر دارد، از روی متنی بدون توضیح و شماره، دریابند که تقریر کننده ی این یا آن کتیبه، کدام اردشیر و فرزند کدام داریوش بوده است؟
[=Century Gothic] به یقین و بی تعارف جمع و جور کردن چنین کلاف بی سر و ته از هم گسیخته ای، مرتبه ی این حقه بازان را تا سطح یک پروفسور عالی مقام بالا می کشد!!!!! اما چنین متون تکه پاره و باز نوشته ای را، از آن هر یک از اردشیرهای فرزند هر یک از داریوش ها بیانگاریم، به ما می قبولاند که این ماجرای آناهیتا و میترا احتمالا نه نوساخته هایی که کوشیده اند در کتیبه ای از یک شاه بدون تحرک مستند کنند، بل هووهای توامی برای اهورا مزدا بوده اند، که اردشیر دوم کافر شده و واقف کاخ برای این نوپیامبران، اسرارشان را برای نخستین بار برای تاریخ فاش کرده است تا لااقل ۴۵ سال سلطنت او به نحوی به کار جاعلان یهود آمده باشد!!! :Sham:

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]
ادامه دارد......

با سلام

تأکید مقام رهبری بر بازنگری در حوزه علوم انسانی که در سال‌های گذشته همواره وجود داشته و البته نارضایتی ایشان نیز متأسفانه همچنان هست، چنان‌که ایشان درباره کرسی‌های آزاداندیشی فرمودند: «عملاً آن کاری که من گفته بودم، انجام نشده است، نه در حوزه و نه در دانشگاه»، نشان می‌دهد که در آغاز راه بزرگیم که دیرکرد در انجام آن، پذیرفتنی نیست؛ چیزی که با نام علوم انسانی از غرب به سوغات رسیده، سرشار از فریب‌کاری و دروغ است و به هیچ وجه زیبنده یک جامعه اسلامی ـ که می‌خواهد در پرتو آموزه‌های الله زندگی کند ـ نیست و به طور کل، دامنه آسیب‌های وارده در شاخه‌های علوم انسانی، گسترده و بی پایان است.

در مطلب پیش روی، تلاش می‌کنیم با ارایه یک مثال با استدلال‌های کافی، نشان دهیم که چگونه متخصصان تاریخی فرستاده شده از طرف دانشگاه‌های غرب (در اینجا دانشگاه شیکاگو) با جعل و دروغ درباره تاریخ پیش از اسلام ایران و دستکاری و فریب در ابنیه تخت جمشید و ساختن داستان‌های خیالی درباره آن، زمینه‌های فریب بخشی از جامعه را فراهم آورده‌اند تا با بهره از آن، زمینه‌های تفرقه افکنی بین مردم مسلمان ایران و دیگر مسلمین منطقه را فراهم کنند.

برای اثبات بهتر بحث، آرایه‌های دیداری که از طرف مهندسان معماری کشور ـ در پاسخ به درخواست دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران تحت مدیریت آقای عباس سلیمی نمین ـ نیز در گزارشی رسمی پذیرفته شده، مبنا قرار گرفته و از ورود به حوزه‌هایی که در مورد آنها اتفاق نظر نیست، پرهیز شده است.

ذکر این مهم لازم است که نبود نیت حرفه‌ای و صادقانه نزد مورخان غربی پیش از این توسط مقام رهبری بیان شده است و ایشان تذکر لازم را در این باره داده‌اند. چنان‌که در سفری که معظم له در سال 1383 به همدان داشتند، پس از بیان نظریات استاندار همدان درباره تاریخ مادها و مرکزیت آنها در این شهر، به بیان ایرادهایی در تاریخ رسمی اشاره کرده و درباره پافشاری غربی‌ها در عظمت دادن به هخامنشیان فرمودند: «فرنگی‏ها اصرار داشتند هخامنشی‏ها را بالا بیاورند و مطرح کنند و کوروش و داریوش را اولِ تاریخ بدانند؛ حتّی مادها را هم از یاد برده‏اند. کار مستشرقان اروپایی در این زمینه خیلی صادقانه نبوده، لیکن حفاری‏ها و شناخت‌ها و نشانه‏های گوناگون تمدنی به ما نشان می‏دهد که در سرتاسر ایرانِ کنونی ما تمدن‌های بسیار قدیمی ـ که برخی شاید از تمدن مصر هم قدیمی‏تر باشد ـ وجود دارد؛ تمدن‌های شش هزار ساله، هفت هزار ساله...».

ما در اینجا نمی خواهیم به کل تاریخ هخامنشیان و بحث‌هایی که درباره آنها هست، بپردازیم، بلکه می‏خواهیم به یک نکته اساسی و مغفول مانده اشاره کنیم که می‌تواند مانند نقطه عطفی رفتار کند.

ادامه دارد......

[=Century Gothic]مورخان غربی فعال در حوزه تاریخ ایران ـ که همگی یهودی هستند ـ دلیل برتری هخامنشیان بر تمدن‌های قدیمی این سرزمین را بنای تخت جمشید معرفی می‌کنند.
این بنا از دوران پهلوی به سمبل ناسیونالیسم در ایران تبدیل شده است که جشن‌های 2500 ساله اوج این نمایش بود.
نکته مهم غافل مانده این که آیا این محوطه (تخت جمشید) یک بنای ایرانی است که بهانه ترویج ناسیونالیسم ایرانی قرار گرفته است؟
آیا در آنجا شاهان بزرگ هخامنشی جشن‌ها برگزار می‌کرده‌اند و بر جهان فرمان می‌رانده‌اند؟ آیا اساساً این بنا مورد بهره‌برداری بوده است؟ :Sham:

اطلاعات کنونی ما محدود به دیدگاه های اساتید یهودی دانشگاه‌های غرب به ویژه دانشگاه «شیکاگو» است که امروزه ارزش و اعتبار علمی آنها کاملاً زیر سؤال است و ثابت شده که به جای تحقیقات علمی آزاد، به جعل تاریخ و دروغ نویسی مشغولند و با سمبل سازی‌های بی بنیان تلاش می‌کنند زمینه‌های تفرقه بین مسلمین را فراهم آورند.

محوطه تخت جمشید دارای هفت بخش گوناگون است که نزدیک 2480 سال پیش، کار ساختمانی آن قسمت‌ها با هم آغاز شد و هیچ یک قسمتی، بیش از 30 درصد از آن ساخته نشد و چیزی که هم اکنون هست، همانی است که 2480 سال پیش بوده است.

جاعلان ارسالی از طرف دانشگاه‌های غرب با فریبکاری این‌گونه القا کرده‌اند که این محوطه هخامنشی، تکمیل شده و محل اقتدار سلسله هخامنشی بوده است.:Sham:
محوطه باستانی و نیمه کاره تخت جمشید ـ که در واقع یک محوطه بابلی است ـ به همت دانشگاه‌های غرب به صورت یک مرکز برای معرفی اقتدار سلسله موسوم به هخامنشیان درآمده است.

در عکس‌هایی که در زیر آمده، نیمه کاره بودن آن و بابلی بودن آن با بهره بردن از آرایه‌های دیداری اثبات می‌شود تا شاید سازمان میراث فرهنگی به وظیفه ذاتی خود عمل کرده و با یک گفت‌وگوی ملی به کشف حقیقت کمک نماید تا راه تفرقه با استفاده از بحث‌های ناسیونالیستی، بسته شود.

تصاویری که در زیر ارایه می‌شود، به آسیب‌هایی که کارشناسان دانشگاه شیکاگو در حفاری‌های انجام شده در جهت تغییر هویت و کامل نشان دادن بنا انجام دادند، پرداخته و تلاش می‌کند پرده از یک جعل روشن که نشان دهنده ماهیت واقعی دانشگاه‌های پرادعای غرب است، بردارد.

[=Century Gothic] امید که این سند محکم، باعث شود نظام دانشگاه ما، اعم از مسئولان و دانشجویان، با درک لزوم بومی کردن علوم انسانی را نه تنها در حوزه تاریخ، بلکه در همه حوزه‌ها احساس کرده و گام‌هایی بلند در این باره بردارند.

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]تصویر شماره 1:

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]

چنان‌که به روشنی مشخص است، در حفاری‌های دانشگاه شیکاگو، یک بنای عظیم خشت و گلی نمایان شده و نشان می‌دهد این محوطه یک بنای عیلامی است که پیش از آغاز به کار ساخت بخش‌های سنگی، قرن‌ها فعال بوده و در زیگورات آن فعالیت‌های مذهبی انجام می‌شده است.

ادامه دارد......

[=Century Gothic] تصویر شماره 2:

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]در این تصویر، شاهد یکی از بخش‌های عیلامی بیرون آمده از دل خاک هستیم که توسط دانشگاه غربی تخریب و از صحنه روزگار محو شده است. چنین صحنه‌ای هم اکنون در تخت جمشید، نیست.

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]مجموعه تصاویر شماره 3:

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]
مجموعه تصاویر شماره 3، بخش های گوناگون خشت و گلی را نشان می‌دهد که چنان‌که در تصویر سمت چپ مشخص است، به اصطلاح دانشمندان یهودی از دانشگاه شیکاگو با بیل و کلنگ نه مشغول خاکبرداری از یک محوطه باستانی که منطقاً باید با فرچه و ظرافت انجام ‌شود که مشغول تخریب و نابودی آن هستند. این قسمت‌ها هم اکنون وجود خارجی نداشته و به کل نابود شده‌اند تا تخت جمشید را یک بنای سنگی معرفی کنند.

ادامه دارد......

[=Century Gothic]تصویر شماره 4:

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]تصویر شماره 4، گورستان‌های عیلامی نزدیک تخت جمشید را نشان می‌دهد که به همت جاعلین دانشگاه شیکاگو برای از بین بردن آثاری که به هخامنشی سازی آنها و مبنا قرار دادن کورش و داریوش برای تاریخ ایران لطمه می‌رساند، محو شده است.

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]تصویر شماره 5:

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]
تصویر شماره 5 زیگورات عظیم چغازنبیل را نشان می‌دهد که نمونه یک زیگورات واقعی است و به مدت‌ها پیش از هخامنشیان تعلق دارد.
این اثر و بسیاری از آثار دیگر که از دوران‌های کهن در منطقه یافت شده، به هیچ وجه مورد نظر دانشمندان دانشگاه‌های غربی قرار نگرفته است؛ زیگورات تخت جمشید نیز نمونه‌ای از چنین بنایی بوده است.
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]تصاویر بالا اثبات این نکته بود که این بنا، یک بنای چنان‌که می‌گویند، هخامنشی نیست.
حجاری‌های آن نیز به تمدن عظیم بابل که در قرآن نیز به آن اشاره شده، تعلق دارد و اساساً سلسله موسوم به هخامنشی در تاریخ، یادگار مادی فیزیکی و باستان شناسانه ندارد و حضور آن در تاریخ محدود به نوشته‌های تورات است.
بنای تخت جمشید، یک بنای بابلی است که آرایه‌های فراوان بابلی آن تردیدی در این باره باقی نگذاشته است.
با وجود این، همین بنای بابلی نیز ناقص بوده و هرگز مورد بهره‌برداری قرار نگرفته است و چنان‌که دانشمندان یهودی دانشگاه‌های غربی ادعا می‌کنند، هرگز در آن جشن‌های بزرگ و غیره برگزار نمی‌شده است.

تصاویر زیر ناقص بودن بنا را اثبات می‌کند که در آن به نظر کارشناسی نظام مهندسی ایران نیز در کنار تصاویر دیداری استناد شده است.


ادامه دارد......

[=Century Gothic]تصویر شماره 6:

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]یکی از دیواره‌های بیرونی سکوی تخت جمشید را می‌بینید که کارگران در حال تراش آن بوده‌اند.
سنگ‌های تراش نخورده نشان می‌دهد که این کار در حال انجام بوده است.

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]تصویر شماره 7:

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]تصویر شماره 7، یکی دیگر از دیواره‌های بیرونی تخت جمشید را نشان می‌دهد که دارای قوزهای سنگی متعددی است و به روشنی مشخص است که کسی نمی‌تواند ادعا کند این قوزهای سنگی به دلیل تخریب ناشی از گذر زمان است، زیرا اثر تخریب و اثر کار ناقص از اساس با یکدیگر تفاوت دارند.

ادامه دارد......

[=Book Antiqua]تصویر شماره 8:

[=Book Antiqua]

[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]در تصویر شماره 8، باز هم شاهد بخش‌های تراش نخورده در بنا هستیم که نشان می‌دهد، کارگران روی این بنا مشغول کار بوده‌اند.

[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]تصویر شماره 9:

[=Book Antiqua]


[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]در تصویر شماره 9، نیز قوزهای سنگی است که نشان می‌دهد کارگران در حال تراش دادن سنگ‌ها بوده‌اند.

[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]تصویر شماره 10:

[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]


[=Book Antiqua]این تصویر نشان می‌دهد، این دیواره حتی مراحل آغازین تراش را نیز پشت سر نگذاشته و تنها بلوک چینی آن انجام شده است. آیا در این بنا جشن‌های بزرگ برگزار می‌کرده‌اند؟

ادامه دارد......

[=Century Gothic]تصویر شماره 11:

[=Century Gothic]


[=Century Gothic]
[=Century Gothic]این سرستون در حال تراش برای نصب در محل مشخص شده است که تنها بخش هایی از آن انجام تراش خورده است.

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]تصویر شماره 12:

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]نبود نشانه‌های دیوار در این دروازه و دیگر بخش‌های تخت جمشید با نشانه‌های آشکار بابلی اسفنکس‌ها، به خوبی مشخص کننده ناقص بودن و هویت بنا بوده و ناقص بودن و بابلی بودن هویت آن قطعی است.

[=Century Gothic]
[=Century Gothic] تصویر شماره 13:

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]تصویر شماره 13، یک پایه ستون و شالستون تراش نخورده را نشان می‌دهد.

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]تصویر شماره 14:

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]
شالستون سالم! و احتمالاً نوساز با ستون تراش نخورده و یک پایه ستون با آسیب‌های زمانه ترکیبی جعلی و خنده دار را نشان می‌دهند.

[=Century Gothic]تصویر شماره 15:

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]این درگاه که در تصویر شماره 15، نشان داده شده است، به خوبی نیمه کاره بودن خود را به بیننده اعلام می‌کند و بی نیاز از هر گونه توضیحی است.

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]تصویر شماره 16:

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]در تصویر شماره 16، باز هم یک دیواره تراش نخورده را می بینیم.

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]تصویر شماره 17:

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]تصویر شماره 17، تراش ناقص نیزه سربازان در انتها را نشان می‌دهد. به انتهای نیزه سرباز توجه فرمایید.

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]مجموعه تصاویر شماره 18:

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]



[=Century Gothic]
این دو خنجر، یکی کامل و دیگری در حال تراش بوده که دومی ناتمام به حال خود رها شده است.

ادامه دارد......

[=Arial Narrow]مجموعه تصاویر شماره 19:

[=Arial Narrow]



[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]در تصاویر شماره 19، سرباز بالایی دارای سرکمانی تراش خورده است اما سرکمان سرباز پایینی به درستی تراش نخورده و کار بر آن در حال انجام بوده است.

[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]تصویر شماره 20:

[=Arial Narrow]

[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]تصویر شماره 20، گل‌های تراش نخورده را در کنار گل‌های تراش خورده نشان می‌دهد.

[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]تصویر شماره 21:

[=Arial Narrow]
[=Arial Narrow]


[=Arial Narrow] در قسمت پایین تصویر شماره 21، باز هم شاهد گل‌های نیم تراش هستیم.

ادامه دارد......

[=Book Antiqua]تصویر شماره 22:

[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]

[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]مجموعه کاملی از سربازان تراش خورده و نیم تراش در تصویر شماره 22، به خوبی ناقص بودن بنا را برای هر بیننده بی طرفی اثبات می‌کند.

[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]تصویر شماره 23:

[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]


[=Book Antiqua]تصویر شماره 23، دو سرباز را نشان می‌دهد که یکی کامل و دیگری ناقص است.

[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]تصویر شماره 24:

[=Book Antiqua]


[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]تصویر شماره 24، پله‌های ورودی را نشان می‌دهد که فاقد هرگونه آرایه دیداری بوده و محال است که در یک بنای اشرافی درگاه ورودی آن هیچ گونه تصویر سنگی حک شده، نداشته باشد. این نشان می‌دهد که ایجاد آن باید در مراحل بعدی انجام می‌شده که به دلیل رها شدن بنا ناقص مانده است.

ادامه دارد......

[=Book Antiqua]تصویر شماره 25:

[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]

[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]این تصویر وجود قوزهای سنگی را در پله‌های ورودی تخت جمشید نشان می‌دهد. آیا در کاخی که دویست سال محل جشن‌های بزرگ بوده، مهمانان از روی این پله‌های ناقص رفت و آمد می‌کرده‌اند؟

[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]تصویر شماره 26:

[=Book Antiqua]

[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]گوشه‌های این قطعه سنگی صاف نشده است. در آن دوران برای جلوگیری از لب پر شدن قطعه در هنگام جابه‌جایی، پس از نصب کامل، گوشه‌های آنها را صاف می‌کرده‌اند. این قطعه و ده‌ها مورد دیگر در تخت جمشید، نشان می‌دهد که این بنا در حال ساخت بوده است.

[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]تصویر شماره 27:

[=Book Antiqua]

[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]در این تصویر که به نقش‌های بنا مربوط می‌شود، شاهد ناتمام ماندن نقش اندازی گل‌ها هستیم که در سرتاسر تخت جمشید، قابل رؤیت است.

ادامه دارد......

موضوع قفل شده است