جمع بندی چگونه می توان به احادیث اعتماد کرد؟(کارشناس:مجید)

تب‌های اولیه

75 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چگونه می توان به احادیث اعتماد کرد؟(کارشناس:مجید)

ما چگونه می توانیم احادیث را باور کنیم و بدانیم این احادیث صحت دارند طبق چه ادله ای باید احادیث را باور داشت؟
کارشناسان نظر دهید لطفا:chakeretim::taeed:

ما باید برای قبول یک حدیث از امامان به چه صورت آنها را قبول کنیم؟
چگونه باید قبول کنیم احادیث راست هستند و تحریف در آنها نیست؟

معیارهایی برای حصول یقین به صحت احادیث منتسب به ائمه(ع)

پرسش:چگونه به تاریخ و احادیث نقلی، از جهت صحت انتساب به معصومین(ع) یقین حاصل کنیم؟
پایگاه حوزه5241، 5241پاسخ:

1- حوادث تاریخی و احادیث منقول از اولیاء خداوند به جهت صحت انتساب و عدم آن یکدست نیستند دسته ای از آنان قطعی و متواتر هستند و جای تردیدی در این حوادث یا اخبار نیست چنان چه در تاریخ بشری چنین قضایایی کم نیستند. این که کورش کبیر پادشاه ایران بوده است جای تردید ندارد و این که اسکندر مقدونی به ایران حمله کرده است جای تردید و دو دلی وجود ندارد. دسته ای دیگر از اخبار و حوادث تاریخی از این قطعیت برخوردار نیستند که برای دست یابی به صحت و سقم آنان باید از راههای دیگر بهره جست.

2- حوادث تاریخی و اخبار مربوط به اولیاء خداوند باید اولاً معقول و ثانیاً سازگار با قرآن کریم و اخبار قطعی و اصول مسلم دینی باشند و ثالثاً باید قرینه های تاریخی و نقلی بر صحت آنان اقامه شود. و در خصوص راویان و افکار و منش آنان تحقیق جدی شود که اصطلاحاً در علم «رجال» این مهم مورد رسیدگی قرار می گیرد.

3- به طور کلی هم مضمون و هم راویان و هم قراین نقلی در صحت انتساب یک خبر یا حادثه به معصومین مؤثر است و این کار به عهده انسانهای خبره و دانشمند این رشته است که مجموعه قواعد و شیوه های اثبات حدیث صحیح از ناصحیح در علم «درایة الحدیث» تدوین شده است. شما می توانید به کتاب «درایة الحدیث» مرحوم کاظم مدیر شانه چی مراجعه فرمایید.

منبع

نیایش سبز;199527 نوشت:
معیارهایی برای حصول یقین به صحت احادیث منتسب به ائمه(ع)

پرسش:چگونه به تاریخ و احادیث نقلی، از جهت صحت انتساب به معصومین(ع) یقین حاصل کنیم؟
پایگاه حوزه5241، 5241پاسخ:

1- ((((حوادث تاریخی و احادیث منقول از اولیاء خداوند به جهت صحت انتساب و عدم آن یکدست نیستند؟؟؟؟؟؟؟؟))))))))) دسته ای از آنان قطعی و متواتر هستند و جای تردیدی در این حوادث یا اخبار نیست چنان چه در تاریخ بشری چنین قضایایی کم نیستند. این که کورش کبیر پادشاه ایران بوده است جای تردید ندارد و این که اسکندر مقدونی به ایران حمله کرده است جای تردید و دو دلی وجود ندارد. دسته ای دیگر از اخبار و حوادث تاریخی از این قطعیت برخوردار نیستند که برای دست یابی به صحت و سقم آنان باید از راههای دیگر بهره جست.
(((درست فرموده اید ولی ما می خواهیم بدانیم آیا این احادیث از طرف امامزمان تایید شده اند و یا فقط طبق بحث و تحقیق و این مسائل به صحت و ثقم این مسائل رسیده اند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟))))

2- حوادث تاریخی و اخبار مربوط به اولیاء خداوند باید اولاً معقول و ثانیاً سازگار با قرآن کریم و اخبار قطعی و اصول مسلم دینی باشند و ثالثاً باید قرینه های تاریخی و نقلی بر صحت آنان اقامه شود. و در خصوص راویان و افکار و منش آنان تحقیق جدی شود که اصطلاحاً در((( علم «رجال»؟؟؟؟؟؟؟؟)))) این مهم مورد رسیدگی قرار می گیرد.

3- به طور کلی هم مضمون و هم راویان و هم قراین نقلی در صحت انتساب یک خبر یا حادثه به معصومین مؤثر است و این کار به (((عهده انسانهای خبره و دانشمند)))) این رشته است که مجموعه قواعد و شیوه های اثبات حدیث صحیح از ناصحیح در علم «درایة الحدیث» تدوین شده است. شما می توانید به کتاب «درایة الحدیث» مرحوم کاظم مدیر شانه چی مراجعه فرمایید.

منبع


ما می خواهیم در باره همین منابع بدانیم که این منابع را با چه ادله ای به اثبات رسانده اند و آنها را به مردم القا می کنند؟


با سلام

برای تقریب به ذهن همین زمان خودرا در نظر میگیریم و وقایعی را مثلا جنگ آمریکا علیه عراق وافغانستان ویا انتخابات ایران ویا .... ویا حوادثی مانند سونامی در ژاپن و.... ویا جنگ ایران و عراق و .... همانطور به عقب میرویم شما آیا این وقایع را انکار میکنید اگر نه از کجا به وجود چنین حوادثی پی برده اید ؟

خیر البریه;199747 نوشت:

با سلام

برای تقریب به ذهن همین زمان خودرا در نظر میگیریم و وقایعی را مثلا جنگ آمریکا علیه عراق وافغانستان ویا انتخابات ایران ویا .... ویا حوادثی مانند سونامی در ژاپن و.... ویا جنگ ایران و عراق و .... همانطور به عقب میرویم شما آیا این وقایع را انکار میکنید اگر نه از کجا به وجود چنین حوادثی پی برده اید ؟


یعنیشما می گویید نقل شده نسل به نسل تابه ما رسیده درسته؟

omid_rch;199754 نوشت:
یعنیشما می گویید نقل شده نسل به نسل تابه ما رسیده درسته؟

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

خیر بزرگوار در این صورت معمولا" رسم است که میگویند میشود یک کلاغ چهل کلاغ !!!!
نسل به نسل و سینه به سینه که حدیث معتبر نمیشود .:ok:

omid_rch;199754 نوشت:
یعنیشما می گویید نقل شده نسل به نسل تابه ما رسیده درسته؟


با سلام

شما باید جواب دهید !

آیا از راه دیگری به آن وقایع علم پیدا کرده اید ؟

پست 14
مراجعه شود به این آدرس:
http://www.askdin.com/thread17219.html
_________________________________________________
پست 21
به نظر من به هیچ حدیثی نمی توان اعتماد کرد ولو اینکه بررسی سندی کرده یا خبر متواتر باشد به دلایل ذیل:

الف)اشکال اول

فخر رازی می گوید:
هیچ خبر، مفید علم نیست،لکن غایت فایده خبر ظن باشد و بر ظن اعتقاد کردن جایز نبود.(البراهین فی علم الکلام،ص4)
ب)اشکال دوم
در نقل های تاریخی احتمال خطای ناقلان فراوان است برای اینکه بر فرض تواتر گزارش تاریخی و راستگو بودن گزارش کننده،احتمال خطای نا آگاهانه ناقلان خبر و هم چنین مشاهده کنندگان واقع تاریخی وجود دارد چرا که معرفت های انسان به دلیل مادی بودنش ،محدود و متأثر از علل شناخته شده و علل ناشناخته است که احتمال کذب و عدم تطابق خبر را تشدید می کند مانند دیدن سراب و چوب به صورت شکسته در آب و نظائر آن.
ازاوایل قرن بیستم علم فراروانشناسی به تحقیق و بررسی خطاهای ذهن و روان انسان پرداخت که دو شاخه عمده آن یعنی علم تحقیقات روحی و روان شناسی نا بهنجاران(این علم احساسات و عواطف انسانیی را بررسی می کند که مورد آگاهی و توجه خود شخص نیست مانند تنفر یا محبت نسبت به یک شخص در اولین نگاه)در اواسط آن قرن به موفقیت هایی دست یافت برخی از دستاوردهای او عبارتند از:
1.اثبات و تأیید خطای نقل خلاف واقع از سوی شاهدان یک واقعه ،هر چند آن شاهدان از انسانهای عالم و فرهیخته باشند به قول سعدی: من در میان جمع و دلم جای دیگر است.(از علتهای خطا می توان به دو علت اشاره کرد:الف:عدم مشاهده واقعه در ذهن ،مانند نشنیدن کلام شخص دیگر؛ب:فرق مقام تجربه و تعبیر ،مثلا وقتی به شما خبر می دهند که علی-که پیوسته با ماشین مسافرت می کرد-به مسافرت رفته است،شما به سرعت سفر وی را با ماشین تصور می کنید(در حالی که ممکن است با ماشین نرفته باشد))
2.علم نابهنجاران،تأثیر انگیزه ها ،علایق و روحیات نفسانی ودینی را در نوع مشاهده و شنیدن واقعیت ها و اخبار تأیید کرد(حب الشی یعمی و یصم)
نتایج دو علم مزبور موجب می شود که انسان در خبرهایی که از افراد در تاریخ نقل می کنند دچار تردید و شک شود.چالرز براد که خود رئیس انجمن تحقیقات علم روحی انگلیس بود بعد از تشریح نتایح دو علم فوق می گوید:
محبتی که اصحاب یک پیامبر نسبت به او دارند موجب می شود که امور را دقیق و صحیح نقل نکنند ،زیرا محبت به پیامبر باعث می شود واقع را خلاف ببینند(جزوه علم ودین،ص80)
هیوم بعد از احتمال دادن تأثیر احساسات و عواطف درباره تأثیر روحیه دینی می نویسد:
اگر روح دین با عشق به حیرت انگیزی پیوند یابد ،پایان عقل سلیم فرا می رسد در این شرائط گواهی انسانی تمام شایستگی خود را برای مرجع موثق بودن از دست می دهد . ممکن است به کذب داستان خود عالم باشد و با وجود این ،با منتهای صداقت به خاطر وجود آوردن سببی چنین مقدس در آن اصرار ورزد(فلسفه دین،ص91 و 92)
(کل اشکال مذکور:معجزه در قلمرو عقل و دین،ص182 و183)
اشکال سوم
در مورد نقلهای متواتر می گویم: چه دلیل عقلی ای داریم که اجتماع ناقلان بر کذ ب محال است؟یا حتی بعید است؟ خب ممکن است همه اشتباه نقل کرده باشند و خطا کرده باشند .
اشکال چهارم
برفرض اینکه اجتماع ناقلان بر کذب بعید است احتمال کم دلیل بر نادیده گرفتن آن امر نیست برای مثال :برداشتن یک کارت با شماره 999 از میان یک میلیارد کارت.نگاه کنید احتمال در آوردن کارت فوق(999)تنها یک در میلیارد محتمل است که احتمال بعیدی به نظر می رسد ،اما همین احتمال بعید با کشیدن آن به بیرون ، به قطع و واقع می پیوندد .پس صرف احتمال بعید موجب نمی شود که آن محتمل محقق نشود.
پس همین احتمال کم در گزاره های تاریخی سبب می شود شما یقین نکنی که هیچ کدام از گزاره های تاریخی مطابق با واقع است.و در نتیجه نمی توان به عدالت هیچ کس در تاریخ یقین کرد.
احتمال پاسخ:
عقلا به ان احتمال اهمیت نمی دهند
پاسخ:
1.عقلا چه کسانی هستند مگر فقط شما عاقلید یک گروه بزرگی در غرب هستند که معتقدند به گزاره های تاریخی نمی توان یقین حاصل کرد
2.هیچ دلیل عقلی نداریم که عقلا مطابق واقع حکم کنند احتمال دارد همه شان خطا کرده باشند
3.در منطق حرف عقلا و مردم یعنی همان مشهورات را جزو مبادی جدل قرار داده اند که کارش (یعنی جدل)اسقاط خصم است نه تحری حقیقت
4.نحن ابناء الدلیل نه ابناء العقلا
اشکال پنجم
همانطور که معلوم است نقل متواتر از انسانهای دروغگو حجت نیست لذا علما می گویند نقل متواتر از عادلها حجت است اما در این جا یک اشکال است: شما از کجا می فهمی زید عادل است (زیدی که در زمان پیامبر بوده)خب از شخص دیگری که در گذشته بوده شنیدی خب اون شخص از کی شنیده همین جور تسلسل پیش می آید.
اشکال ششم
بر فرض اینکه یقین کردیم زید زمان پیامبر عادل است خب عدالت زید را از کجا می فهمیم از اینکه مثلا مدتی زید دروغ نگویید در این جا می توان اشکال کرد که: از کجا معلوم شخصی که تا مدتی دروغ نگفته الان هم دروغ نگوید شاید این حرف اولین دروغ او باشد.

نتیجه:
ما نمی توانیم به وجود هیچ واقعه ای در تاریخ یقین کنیم و حداکثر ظن پیدا می کنیم پس ما تنها می توانیم به وجود حضرت محمد صلی الله علیه و آله در تاریخ ظن پیدا کنیم(در حالی که همین ظن هم قابل خدشه است)و به ظن نمی شود اعتقاد و یقین پیدا کرد چون هر خبری که می آید احتمال دارد جزو خبرهای کاذب باشد پس هیچ کس نمی تواند به حقانیت دین اسلام و هردین تاریخی دیگری مثل یهودیت و مسیحیت یقین پیدا کند

یک اشکال که زیاد به بنده می شود:
این احتمالات خیلی ضعیف هستند وکسی به آنها اعتنا نمی کند
اما پاسخ:
درست است بعض احتمالات ضعیف است ولی هر عاقلی به خود رجوع کند این احتمال خلاف را می دهد همین که احتمال خلاف را داد نمی تواند به آن امر یقین کند چون یقین یعنی 100 درصد این واقعه اتفاق افتاده و یک درصد هم احتمال خلاف ندارد اما اینکه مردم به این احتمال اهمیت نداده و به ظن خودشان عمل می کنند یک بحث دیگریست (این ظن منطقی را یقین عوامانه می نامند).
اما به هر حال آن ظن ، تبدیل به یقین نمی شود و ما برای اعتقادات می خواهیم به یقین منطقی برسیم پس حتی یک احتمال ضعیف خلاف اعتقاد ما با عث فروریختن کاخ اعتقاد ما می شود.
ولی شاید مردم عوام به این احتمالات بخندند جای تعجبی نیست این خاصیت یقین عوامانه است

خیر البریه;199760 نوشت:

با سلام

شما باید جواب دهید !

آیا از راه دیگری به آن وقایع علم پیدا کرده اید ؟


علیکم سلام خدمت شما برادر خیر البریه
اولا بنده می بایست به چه وقایع دیگری پی می بردم که شما گفته اید از راه دیگری به این وقایع پی برده اید؟
ثانیا بنده توی طرح سوال گفتم که چگونه بتونیم به این احادیث که توی اکثر کتاب های حدیث از طرف بعضی افراد نوشته شده و آخوند ها و ملا ها از این احادیث روی منبر استفاده می کنند اعتماد کنیم که فلان حدیث یا فلان حدیث را واقعا امام ها گفته اند و از چه طریق این بفهمیم که این احادیث رو واقعا پیامبر گفته و مثلا توی وسایل الشیعه نوشته اند وما هم به این احادیث بسنده کردیم و می گوییم این حدیث را پیامبر یا امام گفته اند
پس سوال ما این است که ما چطوری باید این امکانو بدیم که توی حدیثی تحریف نیست و توی اون کتاب نوشته شده و ما هم امروزه از این کتاب ها به عنوان مراجع احادیث ائمه استفاده می کنیم؟؟؟

طه;199757 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

خیر بزرگوار در این صورت معمولا" رسم است که میگویند میشود یک کلاغ چهل کلاغ !!!!
نسل به نسل و سینه به سینه که حدیث معتبر نمیشود .:ok:


سلام
پس به نظر شما چطور به اعتبار یک حدیث که قبلا نوشته شده و اون با اون صحبت هایی مثل اینکه می گن حاکمین نمی گذاشتند احادیث نوشته بشن و بعد ها دوباره کتابهایی نوشته شده که احادیث، گفته شده، رو نوشته و می گفتند که این احادیث از امامان است با اون همه جلوگیری از کتابت احادیث و با گذشت ایامی که منع نوشتن حدیث بوده وحتی نابود کردن احادیث چطوری این احادیث که الان وجود داره به دست ما رسیده؟

omid_rch;199805 نوشت:
سلام
پس به نظر شما چطور به اعتبار یک حدیث که قبلا نوشته شده و اون با اون صحبت هایی مثل اینکه می گن حاکمین نمی گذاشتند احادیث نوشته بشن و بعد ها دوباره کتابهایی نوشته شده که احادیث، گفته شده، رو نوشته و می گفتند که این احادیث از امامان است با اون همه جلوگیری از کتابت احادیث و با گذشت ایامی که منع نوشتن حدیث بوده وحتی نابود کردن احادیث چطوری این احادیث که الان وجود داره به دست ما رسیده؟

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

بزرگوار ترجیحا" صبر میکنم تا کارشناسان محترم پاسخگو باشند.
به نظر میرسد مدتی باید صبر کنید تا کارشناس تعیین شود .

بنده فعلا" نظاره گر هستم چون به حفظ تاپیک روی اسکرول سایت علاقه مندم .:Gol:

حق یارتان :Sham:

omid_rch;199803 نوشت:
علیکم سلام خدمت شما برادر خیر البریه اولا بنده می بایست به چه وقایع دیگری پی می بردم که شما گفته اید از راه دیگری به این وقایع پی برده اید؟

با سلام

دقت کنید گفتم از چه راه دیگری نه وقایع دیگری !

omid_rch;199803 نوشت:
ثانیا بنده توی طرح سوال گفتم که چگونه بتونیم به این احادیث که توی اکثر کتاب های حدیث از طرف بعضی افراد نوشته شده و آخوند ها و ملا ها از این احادیث روی منبر استفاده می کنند اعتماد کنیم که فلان حدیث یا فلان حدیث را واقعا امام ها گفته اند و از چه طریق این بفهمیم که این احادیث رو واقعا پیامبر گفته و مثلا توی وسایل الشیعه نوشته اند وما هم به این احادیث بسنده کردیم و می گوییم این حدیث را پیامبر یا امام گفته اند پس سوال ما این است که ما چطوری باید این امکانو بدیم که توی حدیثی تحریف نیست و توی اون کتاب نوشته شده و ما هم امروزه از این کتاب ها به عنوان مراجع احادیث ائمه استفاده می کنیم؟؟؟

ببینید مثال بزنم مثلا جناب سلیم بن قیس هلالی یکی از علاقه مندان به ثبت ونوشتن وقایع مهم زمانش بوده که کتابش بنام اسرار آل محمد بعنوان اولین منبع تاریخی شناخته شده و چون خودش در جریان امور بوده اقدام به گزارش اهم موارد کرده است .

خوب ما این کتاب را میخوانیم و در آن شک میکنیم که چگونه این اتفاقات و مشکلات از مسلمین بروز کرد .
اما با بررسی چند کتاب و منبع اولیه حتی از طریق مخالفین مانند مسند امام احمد حنبل و یا مسند شافعی و....اخباری از افراد مختلف بطرق ومعنای مختلف میبینیم که عقلا تبانی افراد را محال میکند .

مثلا شما در شهرتان از یک نفر ذکر تصادفی را میشنوید در همان وقت فرد دیگری گزارش همین تصادف را بنحو دیگری میدهد همینطور از اشخاص مختلف بطرق ومعنی ولفظ مختلف .... حداقل شما در اصل تصادف یقین میکنید بهمین منوال اخبار از لحاظ درجه صحت طبقه بندی میشوند .

برگردیم به اصل مطلب حادثه ای داریم در تاریخ اسلام که چون وابسته به دین مردم وحیاتی است مورد دقت وتوجه مسلمین بوده است ، واقعه غدیر خم ، ابتدا یک نفر این خبر را میگوید یا یک کاتب مثل سلیم بن قیس آنرا مینگارد ولی ما با دقت در کتب ومنابع حدیث وتاریخ از تعدد طرق ومتن این خبر به قطعی بودن اصل خبر یقین پیدا میکنیم مثلا طرق آن را از زبان افراد مختلف به متون متفاوت ببینید :

يا بريدة الست اولي بالمؤمنين من انفسهم ؟ قلت بلي يا رسول الله فقال من كنت مولاه فعلي مولاه ( احمد وحاكم و ابن حبان و نسايي عن بريده و ابن عباس و صححه الذهبي)

الست اولي بكل مؤمن و مؤمنة من نفسه قالوا بلي فقال هذا ولي من انا مولاه (ابن ماجه عن البراء)

هذا وليي و المؤدي عني وال من والاه (نسايي عن سعد)

علي مولا من كنت مولاه(طبراني والمحاملي عن ابن عباس)

انت ولي في الدنيا و الاخرة(حاكم و النسايي عن عمربن ميمون و حاكم عن ابن عباس)

ان الله مولايي و انا ولي كل مؤمن ثم أخذ بيد علي فقال من كنت مولاه فهذا مولاه (حاكم عن زيد بن ارقم)

علي مولائي و مولا كل مؤمن ومن لم يكن علي مولاه فليس بمؤمن (ابن السمان عن عمر)

علي مولي من كان رسول الله(ص) مولاه(ابن السمان عن عمر)

بخ بخ ياعلي اصبحت مولايي و مولي كل مؤمن ومؤمنة(ابونعيم عن البراء عن عمر)

ماتريدون عن علي ماتريدون عن علي ماتريدون عن علي ان عليا مني و انا منه و هو ولي كل مؤمن بعدي( ترمذي وحاكم عن عمران بن حصين و قال صحيح علي شرط مسلم و ابوحاتم و احمد وابن ابي شيبه وابن جرير و صححه و ابونعيم )

وقال الترمذي: " حديث حسن غريب, لا نعرفه إلا من حديث جعفر بن سليمان".

قلت يعنی شيخ الالباني: وهو ثقة من رجال مسلم وكذلك سائر رجاله ولذلك قال الحاكم: "صحيح على شرط مسلم" وأقره الذهبي.

ماتري في رجل يحبه الله ورسوله (ترمذي عن البراء بن عازب)

لا تقل هذا فهو ولي الناس بكم بعدي يعني علي ( طبراني في الكبير عن وهب بن حنره و عن بريده)

ان عليا وليكم بعدي فاحب عليا فانه يفعل ما يؤمر (الحاكم و الضياء عن ابن عباس و الديلمي عن بريده و ابي ذر و علي)

علي وليكم بعدي(نسايي عن بريده)

علي ولي كل مؤمن بعدي(أخرجه ابن أبي شيبة وصححه وايضا ذهبي صححه ترمذي و نسايي وابن ماجه عن حبشي بن جنادة ونسايي عن عمران )

لا تقع في علي فانه مني و انا منه و هو وليكم بعدي (ابن ابي شيبه عن بريده)

من كنت وليه فعلي وليه(نسايي و احمد و حاكم عن بريدة و ديلمي عن زيد بن ارقم)

من كان الله و رسوله وليه فعلي وليه(نسايي عن سعد ابي وقاص الزهري)

من يكن الله و رسوله مولاه فان هذا مولاه(طبراني عن جرير بن عبد الله)

من كنت نبيه فعلي وليه(ديلمي عن سمره بن جندب و بريده)

من امن بي و صدقني فليتول علي فان ولايته ولايتي و ولايتي ولاية الله(طبراني عن محمد بن ابي عبيده بن محمد بن عمار بن ياسر عن ابيه عن جده عن عمار)

قول النبي ص : إن الله مولاي وأنا ولي كل مؤمن . ثم إنه أخذ بيد علي رضي الله عنه فقال : من كنت وليه ، فهذا وليه ، اللهم وال من والاه ، وعاد من عاداه

رقم الحديث : 1750 ، سلسلة الصحيح 4 ، ص 330 .


وقد روي هذا الحديث بطرق مختلفة وألفاظ متغايرة بمضمون واحد ، فقد رواه من الصحابة أكثر من مائة وعشرة صحابياً ، ومن التابعين أربعة وثمانون تابعياً ، ورواه من العلماء ثلاثماءة وستون عالماً ، عدا من ألف فيه . بل رواه الطبري من نيف وسبعين طريقاً . وابن عقدة من ماءة وخمس طرق وغيره من مائة وخمسة وعشرين طريقاً .
قال الشيخ الطوسي : فان لم تثبت بذلك صحته ، فليس في الشرع خبر صحيح !

بیش از 110 نفر از صحابه و84 تابعی و....

ابوالمعالی جوینی از قرن پنجم گوید:

«در بغداد در دست صحافی کتابی دیدم که بر جلد آن نوشته بود: جلد بیست و هشتم از اسناد حدیث من کنت مولاه، و بعد از این جلد بیست و نهم خواهد بود»!!

حتی ابن کثیر دمشقی متعصب می‏گوید:

«کتابی در دو جلد ضخیم دیدم که محمد بن جریر طبری احادیث غدیر خم را در آن جمع آوری کرده بود».

وذهبی بزرگترین عالم رجالی سنی میگوید بعد از مشاهده کثرت طرق حدیث غدیر متحیر وشگفت زده شدم :

قال الذهبي رأيت شطره فبهرني سعة رواياته، وجزمت بوقوع ذلك وصحح بعد كثير من طرقه – اقول بل هو متواتر-) يصرح بتواتره السيوطي و شيخ نوح حنفي و....

بنابراین هیچ کس نمیتواند در اصل این موضوع خدشه وارد کند مگر اینکه در عقلش شک کنند ، اما اخبار دیگری هستند که اعتبار لازم را ندارند واین موضوع علم رجال و درایه است .

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین


سؤال:
چگونه می توان روایات جعلی را از غیر جعلی تشخیص داد؟

پاسخ:
دو راه کلی وجود دارد:
1- بررسی سندی احادیث (که با دانش رجال صورت می گیرد)
2- بررسی متنی و محتوایی احادیث (که با دانش درایه و فقه الحدیث صورت می گیرد)

بررسی سندی احادیث:

در علم رجال حال تک تک روات حدیث (با توجه به کتب معتبر رجال و مجموعه احادیث نقل شده راوی) مورد بررسی قرار می گیرد و سپس با بررسی مجموعه سند، آن حدیث از حیث سندی در یکی از این تقسیم بندی های کلی قرار می گیرد: خبر واحد یا متواتر؛ خبر واحد هم در یک تقسیم بندی بر چهار گونه است: صحیح، موثق، حسن و ضعیف.

توضیح کوتاهی درباره این اقسام:
خبر متواتر: طبق یک تعریف، خبر جماعتی است که (بخاطر کثرت خبر دهندگان و وثاقت آنان یا بخاطر اینکه موضوع خبر طوری است که داعی بر کذب آن نیست،) از تعمد در کذب در امان است.

خبر واحد: هم خبری است که متواتر نباشد.

صحیح: سندی که تمام سلسله راویان سند امامی عادل و ضابط بوده و سند به معصوم منتهی گردد.

موثق: سندی که حداقل یک نفر از سلسله راویان سند، غیر امامی توثیق شده باشد و سایر افراد سند امامی عادل ضابط باشند و سند به معصوم منتهی گردد.

حسن: سندی که حداقل یک نفر از سلسله راویان سند، امامی ممدوح توثیق نشده باشد و سایر افراد سند امامی عادل ضابط باشند و سند به معصوم منتهی گردد.

ضعیف: سندی است که اعتبار آن از جهت اوصاف راویان ثابت نشده باشد.

احادیث ضعیف به یک معنا احادیثی هستند که به تنهایی قابل اعتماد نیستند و نمی توان به آنها تمسک نمود؛ البته ممکن است ضعف سندی برخی احادیث با قرائن دیگر (مثلا شهرت فتوایی) برطرف شود اما به تنهایی قابل اعتماد و تمسک نیستند. احادیث جعلی بخشی از احادیث ضعیف محسوب می شوند ، نه همه آنها؛ یعنی همه احادیث ضعیف جعلی نیستند اما همه احادیث جعلی ضعیفند.

بررسی متنی و محتوایی احادیث:

قوت و درستی سند تنها یکی از شیوه ها و قرینه ها ی اعتبار یا بی اعتباری حدیث است، بخش دیگر کار در بررسی متن حدیث صورت می گیرد؛ یعنی روایات را باید از جهت متنی هم مورد بررسی و دقت قرار داد چرا که گاهی روایتی صحیح السند است اما علما و فقها به متن آن عمل نمی کنند چون متن حدیث مخالف صریح آیات یا روایات صحیح دیگر است. بررسی متنی و محتوایی روایات با استفاده از علم درایة و فقه الحدیث صورت می گیرد.

معیارهای بررسی متنی و محتوایی احادیث:

البته میزان هایی برای کشف درستی محتوای احادیث از جهت فقه الحدیثی هم ارائه شده مانند: عرضه حدیث بر قرآن، عرضه حدیث مشکوک بر سنت قطعیه و دیگر احادیث معتبر، عرضه حدیث بر قطعیات تاریخی و ...

به عنوان نمونه:

ُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ سَدِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) لَا تُصَدِّقْ عَلَيْنَا إِلَّا مَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّةَ نَبِيِّه (وسائل‏الشيعة/ج 27 /ص 123)؛

از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) روایت شده که فرمودند: احادیثی که از ما نقل می شود را نپذیرید مگر اینکه مطابق قرآن و سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) باشد.

احادیث بسیاری در این باره در وسائل‏الشيعة / ج 27 / ص 106 (بَابُ وُجُوهِ الْجَمْعِ بَيْنَ الْأَحَادِيثِ الْمُخْتَلِفَةِ وَ كَيْفِيَّةِ الْعَمَلِ بِهَا) وارد شده است.

---------------------------------
جهت مطالعه بیشتر:

احادیث جعلی بخشی از احادیث ضعیف محسوب می شوند ، نه همه آنها. احادیث جعلی را اصطلاحا «الموضوع» یا «الاحادیث الموضوعة» می نامند (یعنی حدیثهای ساختگی)؛ که بدترین نوع احادیث ضعیف است.

کتابهایی هم با این عنوان (یا عنوانی شبیه آن) نوشته شده و برخی احادیث جعلی در آن گردآوری شده مانند:

«الاحادیث الدخیلة» اثر استاد محمد تقی شوشتری یا «الموضوعات» اثر ابوالفرج بن الجوزی (508-897ق) ، «اللئالیء المصنوعة فی الاحادیث الموضوعة» اثر جلال الدین سیوطی (849-911ق) ، «الدر الملتقط فی تبیین الغلط» اثر حسن بن محمد معروف به صاغانی (577- 650 ق).

با توجه به اطلاعاتی که از روات در کتب رجالی معتبر موجود است، می توان بخشی از وضاعان حدیث و جاعلان آن را شناسایی کرد چرا که به این افراد نوعا در کتب رجالی اشاره شده و به عنوان وضاع حدیث معروف و مشهور گشته اند مثل مغیرة بن سعید که در روایت امام صادق (ع) به عنوان شخصی که از حدیث جعل می کرد و به امام باقر (ع) نسبت می داد معرفی شده (رجال کشی/ج1/ص228).

در کتب رجالی اینگونه افراد با عباراتی شبیه: غال (=غلو کننده)، کذاب (=بسیار دروغگو)، وضاع للحدیث (= کسی که حدیث جعلی درست می کند) و مانند آن معرفی شده اند.



منبع

omid_rch;199104 نوشت:
ما چگونه می توانیم احادیث را باور کنیم و بدانیم این احادیث صحت دارند طبق چه ادله ای باید احادیث را باور داشت؟
کارشناسان نظر دهید لطفا:chakeretim::taeed:

با سلام و دورد بر ره پويان راه حقيقت

اين سوال حضرتعالي را در چند بخش جواب خواهم داد و از نظرات دوستان و كارشناسان نيز بهره مند خواهيم شد

پژوهشگر پیش از ورود به میدان فقه الحدیث و تحقیق در مضمون و محتوای احادیث اسلای باید استناد آنها را به خاندان رسول گرامی اسلام (ص) اثبات کند. یکی از مهمترین معیارهای قبول یا رد حدیث، موافقت و یا مخالفت آن با قرآن است. از حضرت رسول (ص) روایت شده است: «آنچه از من به شما می رسد که با قرآن موافقت می کند، من آن را گفته ام و آن چه مخالفت می کند، من نگفته ام.»



استناد قرآن به پیامبر اسلام و وحی الهی، متواتر، قطعی، غیرقابل تردید و مورد اتفاق امت اسلامی است و از این رو، در این زمینه نیازی به پژوهش و تحقق نیست; اما همه احادیثی که به پیامبر اسلام و اهل بیت (ص) نسبت داده می شوند، این گونه نیستند. به استثنای شمار اندکی از احادیث که متواتر (1) و قطعی اند، استناد سایر احادیث به آنان، نیاز به تخصص و بررسی دارد.



بنابراین، پژوهشگر پیش از ورود به میدان فقه الحدیث و تحقیق در مضمون و محتوای احادیث اسلامی باید استناد آنها را به خاندان رسول گرامی اسلام اثبات نماید

___________________________________________

[=&quot]1[/] - حدیث متواتر، روایتی است که تعداد راویان آن در هر طبقه به حدی باشند که یقین به صدور آن حاصل شود. این صلاح، تنها حدیث «من کذب علی متعمدا فلیتبوا مقعده من النار; هر که بر من، به عمد دروغ بندد، جایگاهش در آتش قرار گیرد» را مصداق حدیث متواتر دانسته است (مقدمه ابن الصلاح و محاسن الاصطلاح، ص 454) ; اما در مقابل، سیوطی در کتاب الازهار المتناثرة فی الاخبار المتواترة، (ص 113) حدیث را ذکر کرده است، در حالی که برخی از آنها تنها یک راوی دارند!
علمای امامیه نیز تعداد احادیث متواتر را اندک می دانند. در مجموع می توان گفت تواتر لفظی به گونه ای که علم آور باشد، بسیار اندک است و شاید شمار این دسته از روایات به ده عدد نرسد - که حدیث ولایت: «من کنت مولاه فعلی مولاه » ، بیشترین راوی را دارد و حدیث ثقلین از جمله آنها است - و تواتر معنوی نیز هر چند بیش از این مقدار است، لیکن آن هم عدد قابل توجهی را تشکیل نمی دهد.

ادامه دارد

ادامه از قبل

برای تامین این هدف، باید دارای معلومات و ویژگی های زیر باشد:

علم رجال
علم رجال، دانشی است که در آن، شناخت راویان حدیث و ویژگی های آنان که در قبول یا رد حدیث مؤثر است، مورد بحث و بررسی قرار می گیرد و آشنایی با آن برای پژوهشگر، ضروری است.

علم درایه
علم درایه، دانشی است که خصوصیات سند (1) ، مانند: اتصال، انقطاع، صحت، ضعف، اسناد، ارسال و یا خصوصیات متن، مانند اینکه نص است یا ظاهر، مجمل است یا مبین، و محکم است یا متشابه، مورد بررسی قرار می گیرد. آشنایی با این علم نیز برای پژوهشگر علوم حدیث، ضروری است.

تخصص در ارزشیابی متن
علم رجال، پژوهشگر را با ویژگی های یکایک راویان آشنا می کند و علم درایه، میزان صحت و سقم سند و نیز چگونگی دلالت حدیث را مشخص می نماید. سؤال مهم در اینجا این است که آیا با تکیه بر این دو دانش می توان سخنی را که استناد آن به اهل بیت (ع) از طریق تواتر ثابت نیست، به طور قطعی به آنان مستند کنیم یا صدور آن را نفی نماییم؟ به سخن دیگر، آیا صحت سند حدیث، دلیل صدور قطعی آن و ضعف سند، دلیل عدم صدور قطعی آن است یا خیر؟

بی تردید، پاسخ هر دومورد، منفی است. ممکن است سند صحیح باشد، ولی متن صادر نشده باشد و راوی و یا ناسخ، خطا کرده باشند، یا سند، ضعیف باشد، اما متن صادر شده باشد. البته حجیت حدیث صحیح و عدم حجیت حدیث ضعیف در مسایل فقهی، موضوع دیگری است که در این جا مورد بحث نیست.

سؤال مهم دیگری که در این جا قابل طرح است، این است که: آیا احادیثی که از نظر سند ضعیف اند یا قوت لازم راندارند، باید کنار گذاشته شوند و از منابع روایی حذف گردند؟

پاسخ این سؤال نیز منفی است; زیرا با توجه به این که ضعف سند، دلیل عدم صدور نیست، با حذف احادیثی که از جهت سند دچار مشکل اند، جامعه از بخش عمده ای از رهنمودهای پیامبر اسلام و اهل بیت (ع) در زمینه های مختلف فرهنگی محروم خواهند شد.

و آخرین پرسش در این زمینه این که: آیا احادیثی را که دچار ضعف سندند، می توان به عنوان رهنمودهای پیشوایان اسلام به جامعه عرضه کرد؟



پاسخ این سؤال هم منفی است; زیرا با عنایت به سرگذشت تاسف بار تاریخ تدوین حدیث و احادیثی که به دست سیاست بازان تاریخ اسلام ساخته شده اند، عرضه خام متونی (نصوصی) که اعتبار لازم را ندارد، نه تنها سودمند نیست، بلکه کاری بس خطرناک است.

بنابراین، احادیثی را که ازنظر سند ضعیف اند، نه می توان به طور مطلق پذیرفت و نه می توان آنها را به طور مطلق، رد کرد. البته راه سومی وجود دارد و آن ارزشیابی این گونه احادیث است، که باید گفت: نه تنها این گونه احادیث، بلکه احادیثی که از صحت سند برخوردارند نیز نیاز به ارزیابی دارند; زیرا اشاره کردیم که صحت سند، دلیل قطعیت صدور نیست.
__________________________________________

1 - در علم رجال، هدف شناخت راویان حدیث به صورت انفرادی است; اما در علم درایه، هدف شناخت خصوصیات سلسله سند به طور کلی است.
ادامه دارد

راه هاي ارزشيابي متن حديث

موافقت یا مخالفت با قرآن

یکی از مهمترین معیارهای قبول و یا رد حدیث، موافقت یا مخالفت آن با قرآن است. بدیهی است که پیامبر اسلام و اهل بیت آن بزرگوار، چیزی برخلاف قرآن نمی گویند. در این باره از آن حضرت روایت شده است که فرمود:

ماجاءکم عنی یوافق کتاب الله فانا قلته، و ماجاءکم یخالف کتاب الله فلم اقله (3)
آنچه از من به شما رسد که با قرآن موافقت می کند، من آن را گفته ام و آنچه به شما رسد که با قرآن مخالفت می کند. من نگفته ام.

امام صادق (ع) نیز می فرماید:



هر چیزی به کتاب و سنت بازمی گردد و هر حدیثی که با کتاب خدا موافقت نکند،باطل [است. (1)

نکته قابل توجه در این جا این است که: مخالفت حدیثی با قرآن، دلیل قطعی بر مجعول بودن آن است; اما آیا موافقت حدیثی با قرآن را می توان دلیل قطعی بر صدور آن دانست؟
ازنظر منطقی پاسخ این سؤال، منفی است; زیرا اجمالا قطع داریم که هر سخنی که با قرآن هماهنگ است، حدیث نیست. بنابراین، ممکن است مقصود از جمله «ما جاءکم عنی یوافق کتاب الله فانا قلته » این باشد که هر حدیثی که مضمونش در چارچوب اصول و مبانی قرآن است، قابل قبول است و نسبت دادن آن به پیامبراسلام از باب تطبیق کلی بر مصادیق آن، مانعی ندارد. همچنین موافقت با قرآن، قرینه ای بر صحت انتساب است.

موافقت یا مخالفت با عقل

دومین میزان مهم ارزیابی حدیث، موافقت یا مخالفت مضمون آن با احکام قطعی عقل وفطرت است.
اسلام، دین فطرت، منطق و عقل است. از دیدگاه این آیین آسمانی، عقل، حجت درونی خداوند متعال برای بشر است. (2) بنابراین، سخنی را که برخلاف حکم روشن و قطعی عقل باشد، نمی توان به پیشوایان بزرگ اسلام نسبت داد.
البته باید توجه داشت که این سخن، بدان معنا نیست که هرچه عقل از درک حقیقت آن ناتوان ماند، از اسلام نیست (چراکه عقل با آن که وجود حقایق غیبی را اثبات می کند، از درک کنه آن عاجز است) بلکه بدان معناست که اگر عقل بطلان قطعی سخنی را کشف کرد، معلوم می شود که انتساب آن به پیشوایان اسلام، حقیقت ندارد. به سخن دیگر، در آموزه های دینی، مسائلي است كه مافوق عقل هست ، اما ضد عقل نیست و آنچه ضد عقل و فطرت به اسلام نسبت داده شود، واقعیت ندارد.

این روایت از رسول گرامی اسلام، اشاره به این معیار است:

هرگاه حدیثی از من شنیدید که دلهایتان آن را می شناسد و شعور و احساستان دربرابر آن خاضع است و احساس می کنید به شما نزدیک است، من بدان از شما سزاوارترم و اگر حدیثی را از من شنیدید که دلهایتان آن را انکار می کند و شعور و احساستان از آن نفرت دارد و احساس می کنید از شما دور است، من از شما بدان دورترم. (3)

دراین جا نیز این سؤال مطرح است که: سخن برخلاف عقل را قطعا نمی توان به پیامبر اسلام و اهل بیت او نسبت داد; اما آیا می توان گفت: هر سخنی که موافق عقل و فطرت است، از آنان صادر شده است؟
دراین جا نیز پاسخ منفی است; اما می توان گفت که هماهنگی با فطرت وعقل، قرینه ای است بر صحت انتساب که در کنار قرائن دیگر می تواند برای پژوهشگر، موجب ظن و یا اطمینان به صدور گردد.

سایر قرائن
معیارهایی که ذکر شد، اصلی ترین موازین ارزیابی متن حدیث است. سایر قرائنی که می توانند به پژوهشگر در این زمینه کمک کنند، مانند: موافقت یا مخالفت با مبانی مسلم اسلام یا با سایر احادیثی که به گونه ای صحت یا عدم صحت آنها احراز شده است، همچنین قوت یا ضعف متن، در حقیقت به معیارهای گذشته بازمی گردند در این جا اشاره به چند نکته ضروری است.



نکته اول: معیارهای ارزیابی حدیث، عموما دلایل و قرائن عقلی است و آنچه در روایات در این زمینه آمده، ارشاد به حکم عقل است.



نکته دوم: اطمینان به صدور یا عدم صدور حدیث ازطریق ارزشیابی متن، می تواند برپایه یک قرینه یا مجموعه قرائن حاصل گردد و چه بسا قرائن، موجب ظن به صدور یا عدم صدور گردد.

نکته سوم: در دانش نامه میزان الحکمة، از یک سو تلاش شده احادیثی که مجعول بودن آنها مقطوع یا مظنون است، نیاید و از سوی دیگر، پژوهشگر بتواند در ابواب مختلف، نوعی اطمینان به صدور پیداکند; اما مسئوولیت تک تک احادیث با مصادر آنهاست.
_____________________________________

1 - الکافی، ج 1، ص 69 (ح 3) ; تفسیر العیاشی، ج 1، ص 9 (ح 4) ; المحاسن، ج 1، ص 347 (ح 725) ; بحارالانوار، ج 2، ص 242 (ح 37) .
2 - ر.ک: خردگرایی در قرآن و حدیث، ص 91 (حجیت خرد) .
3 - مسند ابن حنبل، ج 9، ص 154 (ح 23667) و ج 5، ص 434، (ح 16058) ; صحیح ابن حبان، ج 1، ص 264 (ح 63) ; موارد الظمآن، ص 51 (ح 92) ; الطبقات الکبری، ج 1، ص 387; کنزالعمال، ج 1، ص 179 (ح 902)

ادامه دارد

اقای رحیق مختوم وقتی کل مبانی شما برای شناخت حدیث صحیح با اشکالات بنده زیر سوال و اصلا قبول نیست
حالا شسما هی سرت را تو برف کن و این حرفها را بنویس چه فایده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همش اشکال داره اشالهایش هم در پست شماره14 ذکر شد

velayat;199790 نوشت:
درست است بعض احتمالات ضعیف است ولی هر ع9+9اقلی به خود رجوع کند این احتمال خلاف را می دهد همین که احتمال خلاف را داد نمی تواند به آن امر یقین کند چون یقین یعنی 100 درصد این واقعه اتفاق افتاده و یک درصد هم احتمال خلاف ندارد اما اینکه مردم به این احتمال اهمیت نداده و به ظن خودشان عمل می کنند یک بحث دیگریست (این ظن منطقی را یقین عوامانه می نامند). اما به هر حال آن ظن ، تبدیل به یقین نمی شود و ما برای اعتقادات می خواهیم به یقین منطقی برسیم پس حتی یک احتمال ضعیف خلاف اعتقاد ما با عث فروریختن کاخ اعتقاد ما می شود. ولی شاید مردم عوام به این احتمالات بخندند جای تعجبی نیست این خاصیت یقین عوامانه است

با سلام خدمت شما دوست عزیز
کدوم یقین؟ کی گفته ما در احکام دینمون دنبال یقین هستیم؟ ما دنبال اون دستور العملی هستیم که از امام ها بهمون رسیده. گفتن تا وقتی خودم زنده ام از خودم بپرس. اگر زنده نبودم حرفی رو موافق مشهور یا موافق قرآنه عمل کن. حالا ممکنه حتی اون حرف هم درست نباشه، خوب نباشه. مهم اینه که وظیفه ما مشخصه.
اما در مورد اصول دین که باید با عقل مشخص بشه، حساب فرق میکنه. همون طور که خودتون بهتر از من میدونید.

خب نباید یقین کنی که امام این حرف را زده یانه
ان الظن لایغنی من الحق شیئا
چون یکی از امام این حرف را نقل کرده پی من بهش عمل کنم این که نشد حرف!!!!!!
بعد من با این احتمالات خودم وجود خود امام را در تاریخ زیر سوال بردم چه برسد به حدیث امام

velayat;200314 نوشت:
خب نباید یقین کنی که امام این حرف را زده یانه ان الظن لایغنی من الحق شیئا چون یکی از امام این حرف را نقل کرده پی من بهش عمل کنم این که نشد حرف!!!!!! بعد من با این احتمالات خودم وجود خود امام را در تاریخ زیر سوال بردم چه برسد به حدیث امام

با سلام خدمت شما دوست عزیز
البته من اشکالات شما رو در پست 14 خوندم. عمده اشکال شما از بین بردن ارزش خبر متواتره. خوب به نظر من این اشکال وارد نیست. چون ما در زندگی روزمره وظیفمون اینه که طبق یک انسان عادی زندگی کنیم. مثلا شما وقتی میخواهی صبح بری نانوایی. اگر بخواهی طبق قانون احتمالات حساب کنی هیچ موقع نباید از خونتون بری بیرون، چون شاید زلزله بشه، شاید سیل بیاد، شاید نانوایی بسته باشه. شاید...
اگرچه شما به طور عقلانی و صد در صد نمیتونی مطمئن باشی چه اتفاقی میافته اما مثل بقیه مردم در زندگی عمل میکنی.
حتی من شنیدم که فیلسوف بزرگ، دیوید هیوم وقتی قانون علیت رو ابطال کرد. بعضی ها بهش اشکال کردن و گفتن تو اگر علیت رو قبول نداری پس نباید غذا بخوری چون از کجا معلوم غذا خوردن علت سیر شدن باشه(مثالش از خودم بود).هیوم جواب داد: درسته از نظر عقلی نتونستم ثابت کنم اما از نظر عملی منم مثل مردم عادی دیگه عمل میکنم.
حالا میتونیم بگیم چون هیوم غذا میخود پس یقین عوامانه داشت؟
خسته شدم، تو پست بعدی بقیه مطالب رو مینویسم

velayat;200309 نوشت:
اقای رحیق مختوم وقتی کل مبانی شما برای شناخت حدیث صحیح با اشکالات بنده زیر سوال و اصلا قبول نیست
حالا شسما هی سرت را تو برف کن و این حرفها را بنویس چه فایده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
همش اشکال داره اشالهایش هم در پست شماره14 ذکر شد

با سلام

  • آقاي ولايت حتما مطلعيد كه توهين استهزاء و .... از موارد ثبت تخلف مي باشد پس لطفا ادب و تربيت مناظره را رعايت فرمائيد و الا مجبورم ميشوم تمام پستهاي حضرتعالي را در انجمن حديث و قرآن ويرايش يا حذف كنم و مطمئن باشيد اگر ادب را رعايت نكنيد اين كار را خواهم كرد .
  • سايت مركز ملي جائي براي مناظرات و مباحث در محيط سالم و صميمي هست تجربه ثابت كرد كسانيكه قصدشون از طرح و يا شركت در مباحث جنگولك بازي هست دوامي نخواهند آورد
  • در ضمن اوني كه سرش رو توي برف مي كنه حيوان پرنده ايي هست بنام كبك نه بنده كه از جنس حضرتعالي هستم حتما خونديد كه به يكي از علما نسبت سگ داده شد در جواب آن آقاي جاهل چه چيزي فرمودن
  • فتامل :khandeh!:

velayat;200314 نوشت:
خب نباید یقین کنی که امام این حرف را زده یانه ان الظن لایغنی من الحق شیئا


با سلام

لطفا اول معنی حق را برای ما روشن کنید تا ابتدا حق را بشناسیم بعد ببینیم ظن چیه !


ضمنا استناد به قرآن که یک حدیث متواتر است از شما عجیب است .

حرم امن الهی;199527 نوشت:
معیارهایی برای حصول یقین به صحت احادیث منتسب به ائمه(ع)

پرسش:چگونه به تاریخ و احادیث نقلی، از جهت صحت انتساب به معصومین(ع) یقین حاصل کنیم؟
پایگاه حوزه5241، 5241پاسخ:

1- حوادث تاریخی و احادیث منقول از اولیاء خداوند به جهت صحت انتساب و عدم آن یکدست نیستند دسته ای از آنان قطعی و متواتر هستند و (((جای تردیدی در این حوادث یا اخبار نیست چنان چه در تاریخ بشری چنین قضایایی کم نیستند. این که کورش کبیر پادشاه ایران بوده است جای تردید ندارد و این که اسکندر مقدونی به ایران حمله کرده است جای تردید و دو دلی وجود ندارد. دسته ای دیگر از اخبار و حوادث تاریخی از این قطعیت برخوردار نیستند که برای دست یابی به صحت و سقم آنان باید از راههای دیگر بهره جست.)))>>>>شمایی که این مو ضوعات رو عرض کردید بازهم توی آونها میشه یه سری چیزها رو به بحث گذاشت از جمله اینکه ما چطور به واقعیت داشتن اونها صد در صد اطمینان داشته باشیم؟

2- حوادث تاریخی و اخبار مربوط به اولیاء خداوند باید اولاً معقول و ثانیاً سازگار با قرآن کریم و اخبار قطعی و اصول مسلم دینی باشند و ثالثاً باید قرینه های تاریخی و نقلی بر صحت آنان اقامه شود. و در خصوص راویان و افکار و منش آنان تحقیق جدی شود که اصطلاحاً در علم «رجال» این مهم مورد رسیدگی قرار می گیرد.

3- به طور کلی هم مضمون و هم راویان و هم قراین نقلی در صحت انتساب یک خبر یا حادثه به معصومین مؤثر است و این کار به عهده انسانهای خبره و دانشمند این رشته است که مجموعه قواعد و شیوه های اثبات حدیث صحیح از ناصحیح در علم «درایة الحدیث» تدوین شده است. شما می توانید به کتاب «درایة الحدیث» مرحوم کاظم مدیر شانه چی مراجعه فرمایید.

منبع


خودتون گفتید علم اینها که عرض میکنید علم و علمی که وحود داره باز هم میشه توش اشتباه و خطا باشه با علم چطور میشه احادیث رو اثبات کرد؟
جرف شما مثل این می مونه که بگید مثلا یکی یک زمونی مثلا 1000آن سال پیش یک سخنی گفته و بخوایم دقیقا صحبت اون به الان برسانیم باید یک مکتوب وجود داشته باشد که دقیقا مال همان زمان باشد که سخنان ان فرد را نوشته و این مکتوبات الان به دست ما رسیده و دیگر جای شکی نیست چون هم حرف های فرد در آن وجود دارد و هم مکتوبات مال آن زمان است مثل شاهنامه که تنها با این کتاب به تنهایی می شود خیلی چیز ها رو رمز گشایی کرد چون کتابی است که یک سند است که از آن زمان مانده و یا خود قرآن کریم که باز هم همینطور چون خدا گفته حافظ آن است پس باز می شود به این موارد اعتماد داشت.
ولی حرف ما این است که این احادیث را چطور می توان باور کرد آیا چنین مکتو باتی هست از همان زمان مانده باشد که این احادیث را تایید کند چون در آن زمان در جامعه خیلی از حکام اجازه مکتوب کردن چیزهایی که به ضررشان بود را نمی دادند پس تا اینجا به این نتیجه می رسیم که با علم ها نمی توان زیاد به اثبات چیزی دست پیدا کرد خیلی از موارد داریم که با علم اثبات شده اند ولی باز با بن بست روبو شده اند مثل حوادثی که هست مثل حادثه 2012 که بر اساس علم هی می گویند در فلان تاریخ اتفاق می افتد ولی اتفاق نمی افتد ودوباره هی تاریخ آن را تغییر می دهند واز این ها می توان نتیجه گرفت که علم نمی تواند زیاد کمکی به سوال ما کند.

با عرض سلام خدمت همه دوستان
آقای رحیق مختوم فوق العاده معذرت می خواهم
من قصد بی احترامی نداشتم
من به عنوان یک ضرب المثل این جمله را به کار برده
و هدفم این بود که تذکر بدم که چرا شما به پست14 در جوبهایتان اهمیت نمی دین همین و بس
من فکر می کنم این اصطلاح ها در بحثها معمول باشه
به هر حال فوق العاده معذرت می خواهم
بعد آقای محمد سلام علیکم من جواب این مطلب شما را در انتهای پست 14 داده بودم
بعد آقای خیرالبریه:حق خبری است که مطابق با واقع باشد
بعد از آیه قران استفاده کردم چون شما قران را قبول دارید و در مقام مناظره از چیزی که طرف مقابل قبول داره استناد می کنند
مثلا شما در مناظره با اهل سنت از بخاری سند می اورید در حالی که خودتان کتاب بخاری را قبول ندارید

[=Courier New]:Ealam:با سلام خدمت نویسندگان محترم:khaneh::Moshtagh:
[=Courier New]:chakeretim:آقا سوال این بود که:ما چطور به حدیث ها اعتماد کنیم
[=Courier New]با توجه به مطالبی که رحیق مختوم در پست های 21 و 22 و همچنین خیر البریه در 18 و حرم امن الهی درپست 19 نوشته اند همگی به این اشاره دارند که یا مطالب از گذشته توسط زیادی نویسندگان بوده اند و یا طبق علم رجال و ... بوده اند ولی بحثی که مطرح است این است که :
[=Courier New]آیا می توان به این علم ها برای صحت حدیثی از پیامبر و یا ازیاد نویسندگان حدیث اعتماد کرد؟
[=Courier New]آیا شما حرفی را که از کسی می شنوید دقیقا با همان لحن و همان شکل مفهومی که در آن جمله وجود دارد می گویید بلا استثنا نه.
[=Courier New]چرا؟ چون هر که برای حرف خود هم که شده می تواند لحن جمله را با کم و زیاد کردن کلمه ای تغییر دهد پس این جواب به مطلبی که در رابطه با ازیاد نویسندگان وجود دارد.
[=Courier New]مطلب دیگر هم علم رجال و غیره علم های دیگر:
[=Courier New]شما ببینید که این علم ها برای اثبات حدیث ها بو جود آمده اند که بفهمند این حدیث واقعا از فلان امام بوده و یا نبوده پس ما هنوز نفهمیده ایم که حدیث صحت دارد یا نه تا بیاییم با علم ها آنها را اثبات کنیم این هم در جواب علم رجال وجود دارد و فلان و فلان و فلان
[=Courier New]ما به یک خبر طوری می توانیم صحت پیدا کنیم که از کسی بشنویم و باز از همان شخص هم که صاحب خبر است هم بشنویم تا خبر صدقیت پیدا کند.
[=Courier New]پس سوالی که مطرح است آیا کسی هم هست که بر گفته های شما مثل علم رجال و تعدد نویسندگان حدیث در آن زمان و ...غیره و غیره مهر تایید زند یعنی با وجود این احادیث که اکنون وجود دارد آیا کسی که از اعتبار خاصی از طرف ائمه برخوردار است مثل امام زمان هست که این احادیث را تایید کند.:chakeretim:

بسمه تعالي

در بحث اعتماد به احاديث حضرات معصومين و اينكه آيا اين احاديثي كه متداول بين علماء هست مورد تائيد ائمه معصومين نيز هست يا نه بصورت مفصل و ريشه ايي مورد بررسي قرار ميدهم تا انشاالله باعث تنوير افكار كاربران فرهيخته گردد

از عزيزان صاحب نظر هم خواهش ميكنم قدري تامل فرموده و بعد از آخرين پستي كه زدم نظرات خودشان را ارائه فرمايند


حافظان و ناقلان حديث‏
بر اساس توصيه‏ ها و تذكرهاى فراوان رسول خدا (ص) جمعى از صحابه به حفظ و نشر حديث همت گماشتند. و نام آنها در كتابهاى مربوط به رجال و حديث ضبط شده است، از جمله:
امام على بن ابى طالب (ع) (ش- 40 ه) عبد اللَّه بن عمر (م- 84 ه) عبد اللَّه بن عامر (م- 85) عمر بن خطاب (م- 24) زبير (م- 36) ابو هريره (م- 57) عروة بن زبير (م- 96) وهب بن منبه (م- 110) موسى بن عقبه (م- 141) ابن عباس (م- 65 يا 68) عبد اللَّه بن مسعود (م- 32 يا 33) زيد بن ثابت (م- 45 يا 42 يا 55) طلحه ..
عايشه (م- 58) عامر شعبى (م- 105) محمد زهرى (م- 125) موسى بن منبه (م- 110) و .. نيز بسيارى از افراد ديگر كه يادآورى آنها از حوصله مقاله خارج است.

آغاز تدوين سنت‏
در مورد آغاز تدوين سنت در زمان رسول خدا دو نظريه وجود دارد:

نظريه اول:
بيانگر اين است كه سنت در زمان رسول خدا تدوين نشده است، زيرا آن حضرت از نوشتن احاديث منع كرده بود.
مستند اين نظريه روايت احمد بن حنبل شيبانى و علامه عبد اللَّه بن بهرام دارمى و محمد بن عيسى ترمذى و احمد بن شعيب نسائى نيشابورى و مسلم بن حجاج نيشابورى از ابو سعيد خدرى است كه مى‏گويد: رسول خدا فرمود، از من چيزى ننويسيد و هر كس جز قرآن چيزى نوشته پاك كند. اما هر چه مى‏خواهيد از من نقل حديث كنيد. ولى هر كس بر من دروغ بندد پس جايگاهش را در آتش برگزيده است.
علامه محمود ابو ريّة همين مطلب را در كتاب اضواء على السنة المحمدية (ص 46) نقل كرده است ولى گروهى از بزرگان جامعه اهل سنت مانند محمد بن اسماعيل بخارى و غير او كلام مذكور را نظر خود ابو سعيد خدرى دانسته‏ اند نه كلام رسول خدا و او خود نيز از نوشتن حديث خوددارى و جلوگيرى مى‏كرد.
به هر حال معتقدان به اين نظريه بر اين باورند كه سنت تا نيمه‏ هاى سده دوم هجرى يعنى اواخر دوره تابعين تدوين نيافت و پس از آن چون دانشمندان رأى به ضرورت تدوين سنت براى حفظ آن دادند روايات مكتوب گشت.(1)
_____________________________________________________

(1)منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى نوشته محمد براهيم جناتي ، ج-1، ص: 129

ادامه دارد

نظريه دوم:

سنت در زمان خود رسول خدا تدوين شد و آن حضرت بر نوشتن سنت تأكيد داشت.

اين نظريه مربوط به انديشمندان اماميه است. اماميه معتقد است كه به دستور رسول خدا كار تدوين سنت در زمان آن حضرت آغاز گرديد و از نخستين كسانى كه به اين مهم پرداخت امير المؤمنين (ع) است.

علامه بزرگ ابن ابى الحديد در آغاز شرح نهج البلاغه مي ‏گويد: واضع تمام علوم اسلامى على (ع) بود و او براى اولين بار احاديث را تدوين كرد و همه حقايق و واقعيات را از زبان پيامبر ياد داشت نمود. و البته جز ابن ابى الحديد كسان ديگرى از جامعه اهل سنت نيز بينش اماميه را تأييد كرده ‏اند، از آن جمله مي ‏توان انديشمند بزرگ صبحى الصالح را نام برد.

او در كتاب گرانمايه‏اش «علوم الحديث و مصطلحه» مي ‏گويد: گويا آن چه از ابو سعيد خدرى در رابطه با نهى پيامبر از نوشتن سنت نقل شده مربوط به اوايل وحى باشد، زيرا در ابتداى وحى، اين احتمال مي‏رفت كه نوشتن سنت سبب در هم آميختگى قرآن با غير قرآن شود و به همين جهت مسلمانان از نوشتن حديث منع شدند. اما در اواخر سالهاى زندگى رسول خدا با مشخص شدن مرزها و حدود قرآنى و حفظ و قرائت آن مشكل آميختگى با حديث منتفى گشت و اجازه نوشتن علوم و معارف اسلامى داده شد و از رسول خدا نقل شده كه فرمود «قيدوا العلم بالكتابة» دانش را با نوشتن پايبند كنيد و نگاه داريد.


علامه صبحى صالح به دنبال اين بيان و براى اثبات نظريه خويش كه همان نظريه اماميه است نام برخى از تدوين كنندگان حديث در زمان رسول خدا را ياد مى‏كند.
1- مجموعه حقوقى كه ظاهرا زير نظر مستقيم رسول خدا در مدينه تدوين شده است (اين مجموعه بنا بر نقلى به نام نخستين قانون اساسى در جهان به زبانهاى مختلف انتشار يافته است، در اين مجموعه حقوق مهاجرين، انصار، يهود و عرب مدينه نگاشته شده است).
2- سعد بن عباده انصارى (م- 15 ه)


3- نوشتارهاى عبد اللَّه بن ابى اوفى (م- 86 ه) 4- سمرة بن جندب (م- 58/ 59) 5- جابر عبد اللَّه انصارى (م- 74/ 77) 6- عبد اللَّه بن عمرو بن عاص (م- 55/ 67) 7- عبد اللَّه بن عباس (م- 65/ 68 ه) 8- ابو هريره (م- 57 ه) سپس صبحى صالح اظهار مى‏دارد كه از مجموعه‏هاى ياد شده اكنون چيزى در دست نيست مگر بسيار اندك.(1)
__________________________________

(1)منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 130

ادامه دارد

ادامه از قبل

لازم به تذكر است با اين كه اصل تدوين حديث در زمان رسول خدا (ص) توسط امير المؤمنين (ع) امام على را قبول داريم ولى توجيه علامه صبحى صالح را در رابطه با منع پيامبر از كتابت سنت نمى‏پذيريم، زيرا:
أولا، قرآن در سطحى از اعجاز قرار دارد كه هر گز با غير آن خلط نخواهد شد و از هر آميختگى تشخيص داده خواهد شد.
ثانيا، در صورت وقوع اشتباه، پيامبر (ص) مى‏توانست رفع اشتباه كند.
ثالثا، اگر رسول خدا در اواخر زندگى خود نوشتن سنت را تجويز كرد، پس چرا در زمان صحابه خصوصا عمر بن خطاب از نوشتن حديث جلوگيرى به عمل مى‏آمد؟

نظر ابو بكر در باره سنت‏
ابو بكر در طول مدت خلافتش كه حدود 2 سال و چهار ماه به طول انجاميد با تدوين حديث مخالفت ورزيد.
در كتاب علوم الحديث (ص 21- 30) مى‏گويد: ابو بكر احاديث رسول خدا را در كتابى گرد آورد و چون به پانصد حديث رسيد آنها را سوزانيد تا مبادا آن چه را درست به ياد نداشته مخالف با سنت نوشته باشد. و نيز در همان كتاب آمده است كه ابو بكر حديثى را مى‏پذيرفت كه دو نفر آن را نقل كرده باشند.
در تذكرة الحفاظ، اثر علامه شمس الدين ذهبى (ج 1، ص 5) آمده است كه ابو بكر تصميم گرفت سنت را به كنترل درآورد و بدين منظور حدود پانصد حديث از رسول خدا را تدوين كرد (1)

ولى پس از مدتى دريافت كه اين كار نتيجه مطلوب را در بر ندارد و او نمى‏تواند همه احاديث را گرد آورد و ديگران را مجبور سازد كه جز آن چه او جمع‏آورى كرده نقل نكنند و به آنها بسنده نمايند، بدين جهت مجموعه خود را سوزانيد.
سپس علامه شمس الدين ذهبى براى توجيه حمل ابى بكر و انديشه خود به روايت ابن ابى مليكه استناد مى‏جويد كه او گفته است: ابو بكر بعد از وفات پيامبر (ص) مردم را جمع كرد و به آنان گفت شما احاديث متفاوت و ناهماهنگى را از رسول خدا نقل مى‏كنيد و اگر همين وضع ادامه يابد با گذشت زمان اختلاف بين مردم بيشتر مى‏شود، از اين رو، نبايد كسى از قول رسول خدا حديث نقل كند، و اگر كسى در رابطه با حديثى از شما سؤال كرد بگوييد كتاب خدا در ميان ماست و حلال و حرام آن را حلال و حرام بدانيد.
در هر صورت ابو بكر هنگامى كه مجموعه حديثى خود را سوزانيد از نوشتن آن توسط ديگران نيز جلوگيرى كرد.
براى توضيح بيشتر مراجعه شود به تذكرة الحفاظ نوشته علامه ذهبى (ج 1/ ص 3 و 5) و كنز العمال، نوشته علامه متقى هندى (ج 5، ص 237، حديث 4845) و النص و الاجتهاد، نوشته علامه شرف الدين (ص 156).
در تذكرة الحفاظ از عايشه نقل شده كه پدرم ابو بكر روزى به من گفت احاديثى كه در نزد تو است بياور و من آنها را كه پانصد حديث بود نزد وى بردم و او آنها را گرفت و در آتش سوزانيد و گفت مى‏ترسم بميرم و اين احاديث در نزد تو بماند در حالى كه شايد در ميان راويان آنها افراد ناصالحى وجود داشته باشند و من مسئول باشم.
در مصدر مذكور آمده است كه ابو بكر مردم را بعد از وفات رسول خدا جمع كرد و به آنان گفت از پيامبر نقل حديث نكنيد و به قرآن مشغول باشيد.
نظر عمر در باره تدوين سنت‏
عمر بن الخطاب پس از ابو بكر راه و روش او را در رابطه با سنت و تدوين آن دنبال كرد و هم چنان از تدوين سنت منع نمود و حتى شديدتر از ابو بكر عمل كرد و سخت گيرى بيشترى را نسبت به اصحاب رسول (ص) روا داشت. (2)

______________________________________________________

(1)منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 131
(2)منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 132 [=&quot] [/]

ادامه دارد

با سلام
آقایون اگر بیاناتی که نوشتید از سر منطق باشه قابل قبوله ولی متاسفانه نیست و من هنوز بر این تاکید دارم که ادله ای محکم بیاورید که همه قبول کنند
به نظر من نمی شه به یک سری چیز ها که هی از این خونه به اون خونه بپرونتت و گیجت کنه خوشم نمی آید واز مطلبی که صریح و قاطع باشه بیشتر خوشم می آید
پس حاشیه نروید و یک کلام بگویید احادیث را چگونه باور کنیم.
آیا کسی هست که تایید قطی کرده بر این احادیث که این احادیث بیان می شوند یا نه؟
و هی برای ما نظریه و نمی دونم فلان کتاب و فلان علم و ... نیاورید چون ما داریم درباره صحت احادیث صحبت می کنیم و اگر شما هی بخواهید صحبت ها و یا نظر یه های افراد و اشخاص رو بیارید ما باید اول بیایم در باره ی همین افراد که نظریه دادن به حالت متقاعد شدن برسیم بعد بریم سر بحث اصلی که فکر کنم تا ابدالدهر هم به نتیجه این تاپیک نمی رسیم .

omid_rch;202102 نوشت:
و هی برای ما نظریه و نمی دونم فلان کتاب و فلان علم و ... نیاورید چون ما داریم درباره صحت احادیث صحبت می کنیم و اگر شما هی بخواهید صحبت ها و یا نظر یه های افراد و اشخاص رو بیارید ما باید اول بیایم در باره ی همین افراد که نظریه دادن به حالت متقاعد شدن برسیم بعد بریم سر بحث اصلی که فکر کنم تا ابدالدهر هم به نتیجه این تاپیک نمی رسیم .

با سلام خدمت شما دوست عزیز
فکر میکنم جوابی رو که کارشناس ها دادند قانع کننده است.
اگر هنوز سوالی توی ذهنتون هست، لطفا به طور مختصر، اونها رو بیان کنید.
اول باید روشن بشه شما چطوری میخواهی یقین پیدا کنی؟ اگر منظورت یقین منطقی هست که دوستمون آقای velayat میگن، به نظر من هیچ موقع نمیتونی بهش برسی. مگر اینکه امامان علیهم السلام از قبر بیرون بیان و خودشون یک حدیث رو بگن، تازه ممکنه همون موقع هم یقین نکنی، چون میگی از کجا معلوم این شخصی که داره صحبت میکنه، خود امام باشه. اگر با اثر انگشت ثابت کنند که این خود همون امامه، ممکنه بگی شاید دو نفر پیدا بشن که اثر انگشتشون یکی باشه، از نظر منطقی که محال نیست.

پس اول مشخص کن که چه نوع یقینی میخواهی پیدا کنی. همونطور که گفتم یقین ما به روایات یقین منطقی نیست بلکه یقین عادی و عرفی است.

با سلام
1- بفهمیم که مثلا حدیثی که از فلان امام نقل نشده مستقیما بر می گردد به آن امام و واقعا مال خود اوست
2- احادیثی که وجود دارند واقعا به انها ایمان داشته باشیم و راه و چاه را نشان دهند
3- مثل وقتی حدیث بیان می شود شخص مستمع حدیث واقعا بتواند به آن اعتماد کند چرا که حدیثی که از امامان به طور مستقیم به ما برسد بهتر است از حدیثی که با هزار بار غربال گیری به ما برسد منظور اینه که با هزار بار بحث که این حدیث جعلی است نیست و تحقیقات زیادی روش انجام بشه
و در آخر به این دلیل می گم که سند معتبری هست یا نه که خودم خیلی ها رو می شناسم که به این احادیث زیاد دل نمی بندند و می گویند که از کجا معلوم که این حدیث رو اماما گفتند شاید همین افراد نوشتند که سخنرانی می کنند و از این حر فها پس هدفم جوابی است که قطعی و دهان بند باشه برای این جور افراد که وقتی به این ادما می گویی که فلان حدیث مال امام و به اون بر می گرده دیگه جای حرف براش باقی نمونه که بزنه.

omid_rch;202219 نوشت:
با سلام 1- بفهمیم که مثلا حدیثی که از فلان امام نقل نشده مستقیما بر می گردد به آن امام و واقعا مال خود اوست

با سلام دوست عزیز
اولا ما با دو مسئله میتونیم بسیاری از شک ها و مشکلاتمون رو حل کنیم 1-شهرت 2-حدیث متواتر
البته قبول دارم که ممکنه شهرت همیشه صحیح نیست و ممکنه یه مطلب غلط بین مردم مشهور بشه، اما ما از هر شهرتی حرف نمیزنیم، مقصود ما شهرتی است که بین شیعیان و فرقه حق باشد.
ثانیا حدیث متواتر هم میتواند منبع محکمی برای شناخت احادیث دیگر باشد. و اشکالاتی که آقای velayat به حدیث متواتر وارد کردند صحیح نیست. چون همونطوری که عرض کردم مقصود ما از یقین یقین منطقی نیست بلکه یقین عرفی است. چون رسیدن به یقین منطقی برای ما امکان ندارد و خداوند هم هیچ موقع انسان را به چیزی که قدرت ندارد امر نمیکند.

خوب حالا فرض کنید که یک حدیث به شما رسیده، چگونه بفهمیم آیا این حدیث واقعا از امام علیه السلام به ما رسیده است؟
خوب شما باید به زندگی روز مره خود مراجعه کنید. فرض کنید یک نفر برای شما یک خبر میاورد مثلا به شما میگوید سریع تر به پلیس زنگ بزن چون جان خانواده ات در خطر است.
از کجا میفهمید او راست میگوید؟ چون دروغگو نیست و او این حرف را از شخص دیگری نقل کرده که او نیز راست گو است و به همین ترتیب.... اگر شما طبق حرف دوستت عمل کنی و به پلیس زنگ بزنی، هیچ کس شما را سرزنش نمیکند، چون شما به مطلبی اعتماد کردید که هر انسان عادی به آن اعتماد میکند. پس بر فرض هم اگر آن خبر دورغ باشد شما به وظیفه خود عمل کرده اید و پلیس شما را جریمه نمیکند که چرا با ما تماس گرفتید.
اما اگر زنگ نزنید، و آن خبر در واقع راست باشد، چطور؟ آیا مردم شما را سرزنش نمیکنند؟ شما نمیتوانی بگویی من صد در صد یقین منطقی نداشتم. چون انسان به طور عادی در زندگی خود به دنبال یقین منطقی نیست. پس اگر کسی برای شما خبر مهمی آورد و آن فرد انسان راستگویی است، شما وظیفه دارید بر طبق آن حرف عمل کنید.

نکته بعدی این است که این احادیث از اصحاب امامان به ما رسیده است و آنها انسان های دروغگویی نبودند و چون نزد امامان رفت و آمد میکردند، از نظرات امامان و از روحیه اخلاقی و علمی آنان اطلاع داشتند، پس نمیتوانیم بگوییم شاید همه شان دروغ میگفتند. چون بالاخره در شرایط عادی همیشه انسان های راستگویی هستند که حرف های دروغ را رد میکنند.

muhammad-aga;202293 نوشت:
نکته بعدی این است که این احادیث از اصحاب امامان به ما رسیده است و آنها انسان های دروغگویی نبودند و چون نزد امامان رفت و آمد میکردند، از نظرات امامان و از روحیه اخلاقی و علمی آنان اطلاع داشتند، پس نمیتوانیم بگوییم شاید همه شان دروغ میگفتند. چون بالاخره در شرایط عادی همیشه انسان های راستگویی هستند که حرف های دروغ را رد میکنند

سلام بر بقیة الله الاعظم ومنتظرانش

عجب !!! جناب بزرگوار ،البته که امامان و اکثر اصحاب ایشان راستگو بودند و دروغگو نبودند !!! اما این عمومیت ندارد .
مخصوصا" از شما بعید است اینطور استدلال !!!
خوب بقیه که زیاد راستگو نبودند ویا مغرض بودند ویا طبق روال عادی تا یک حدیث به دست بقیه برسد مشمول قانون یک کلاغ چهل کلاغ می شوند را چطور باید توجیه کرد؟؟؟ بقیه چطور تا یک حدیث نوشته شود از کجا معلوم که تصرفاتی در آن نشده باشد ؟

بزرگواران یک مطلب مهم را در باره ی صحت احادیث فراموش کرده اید .
که .....

حق یارتان :Sham:

طه;202380 نوشت:
مخصوصا" از شما بعید است اینطور استدلال !!!

با سلام، مگه شما منو میشناسید؟ پس لطفا به دیگران نگید من کی هستم، نمیخوام ریا بشه.

طه;202380 نوشت:
خوب بقیه که زیاد راستگو نبودند ویا مغرض بودند ویا طبق روال عادی تا یک حدیث به دست بقیه برسد مشمول قانون یک کلاغ چهل کلاغ می شوند را چطور باید توجیه کرد؟؟؟

همانطور که انسان های راستگویی بودند، مخالف بدعت هم بودند، پس یک کلاغ و چهل کلاغ شدن معنا ندارد، مگر در موارد خاص. خلاصه اینکه ما با یک سری احادیث مواجهیم که درصدی از اونها دروغ هستند. و ما به خاطر برخی روایات ضعیف نمیتونیم از همه روایات دست برداریم.
علمای دین هم همیشه و در عصری سعی کردند تا از افرادی که مشهور به کذب و یا غلو هستند روایت نقل نکنند و اگر هم در برخی موارد اشتباها نقل شده باشد، میتوان با رجوع به اخبار متواتر و شهرت اخبار ضعیف را شناسایی کرد.
اگر بخواهیم حرف شما را بپذیریم و بگوییم یک کلاغ و چهل کلاغ شده پس به هیچ حدیثی نمیتوانیم اعتماد کنیم (یعنی خبر صحیح وجود ندارد)، در حالی که پیامبر همانگونه که بر راستگویی تاکید کردند، بر حرمت بدعت هم تاکید کردند و مسلمان ها سعی میکردند در هر عصری با افکار بدعت آمیز مبارزه کنند.

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

راه های رسیدن به اعتبار حدیث در علم حدیث شناسی :

1- توجه به ریشه ی واژه ها 2- توجه به گوهر معنایی 3- توجه به مفاهیم واژه ها در عصر صدور 4- توجه به تکرار وقرابت به کار گیری اصطلاحات خاص در روایات وتطبیق آنها با روایات معتبر 5- بررسی ساختاری جملات حدیث 6- توجه به زبان روایات ونحوه ی بیان ونوع ادبیات متن روایات 7- نقش سیاق در معنا رسانی 8- توجه به قرائن خارجی وتطبیق انها با متن حدیث و روایات
بر گرفته از کتاب آشنایی با علوم حدیث -علی نصیری

حق یارتان :Sham:

ادامه از پست 34



ضمن دعوت از تمام كاربران فهيم و فرهيخته به دقت نظر در مطالب بيان شده دنباله بحث را از پست 34 پي گيري مي كنم



.......... اين گونه سخت گيريهاى عمر، گاهى اعتراض اصحاب رسول خدا (ص) را به دنبال داشت، همان گونه كه در همين جريان ابو المنذر به عمر گفت: «فلا تكن يا ابن خطاب عذابا على اصحاب رسول اللَّه» يعنى اى فرزند خطاب براى اصحاب رسول اللَّه عذاب مباش.
اين خبر را محمد بن اسماعيل بخارى در صحيح خود باب استئذان نقل كرده است.
به همين منوال شيوه عمر ادامه داشت تا اين كه زمانى تصميم گرفت سنت نبوى را تدوين كند.
در كتاب علوم الحديث (ج 30، ص 31) و كتاب اضواء على السنة المحمدية (ص 46 و 47) روايتى از عروه به اين مضمون نقل شده است كه: عمر تصميم گرفت سنت را بنويسد و در پى اين تصميم با اصحاب پيامبر مشورت كرد و همگان موافقت خويش را اعلام داشتند و او را به اين مهم تشويق كردند. ولى عمر يك ماه را به حالت ترديد به سر برد و پس از آن ميان مردم آمد و گفت: «مي‏خواستم سنت رسول خدا را تدوين كنم ولى امت‏هاى پيشين را به ياد آوردم كه با نوشتن برخى از كتابها به كتاب آسمانى خود پشت كرده و به آن نوشته‏ ها روى آوردند، از اين رو، من هر گز كتاب خدا را با چيز ديگرى نمي ‏آميزم».


اين مطلب را علامه محمد بن سعد واقدى در كتاب الطبقات الكبرى و ابن عبد البر در كتاب جامع بيان العلم و فضله و علامه سيوطى در كتاب تنوير الحوالك فى شرح موطأ مالك يادآور شده‏ اند.
در كتاب طبقات از يحيى بن جعده نقل شده است كه عمر بن خطاب به تمام بلاد نوشت: هر كس حديثى در نزد اوست بايد آن را محو كند. و عمر كسانى را كه به مأموريت اعزام مي‏داشت فرمان مي‏داد كه براى مردم حديثى بازگو نكنند و مردم را به وسيله روايت از كتاب خدا دور نگردانند، و اگر يكى از آنان از اين دستور تخلف ميكرد او را احضار مي‏نمود و ملامت مي‏كرد و به اين جهت بود كه قرظة بن كعب كه يكى از چهره‏ هاى برجسته صحابه بود زمانى كه از طرف عمر وارد كوفه شد از بازگو نمودن حديث، خوددارى كرد و در پاسخ مردم كه از او احاديث رسول خدا را مي‏خواستند گفت عمر ما را از نقل حديث منع نموده است.
ابو سلمه به ابو هريره گفت آيا در زمان عمر مانند امروز در بازگو نمودن حديث آزاد بودى؟ او در پاسخ گفت اگر در زمان عمر حديث نقل مى‏كردم او با تازيانه جواب مرا مي‏داد.
و در جاى ديگر گفت احاديثى را نقل مي‏كنم كه اگر در زمان عمر نقل ميكردم سرم را مي ‏شكست.
خليفه سه نفر از بزرگان علم حديث را به جرم بازگويى حديث در مدينه زير نظر داشت و حق خروج از مدينه را نداشته ‏اند. آنان عبارتند از عبد اللَّه بن مسعود، ابو درداء و ابو مسعود انصارى.

______________________________________________________

منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 133



ادامه دارد

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

از زمان پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم جعل در برخي از روايات راه پيدا كرد و طبيعي بود كه نقدهمان روايات از همان زمان شروع شده و سپس ادامه داشته باشد. پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم نيز در كناربيان وجود جعل به عنوان آفت احاديث، در همان زمان، نقد و معيارهاي آن را بيان كرده‏اند. در زمان ائمّه اطهار عليهم السّلام نيز نقد حديث وجود داشت. حتّي برخي از آنها به لحاظ شرايط خاصّي كه برايشان پيش مي‏آمد، گاهي ناچار مي‏شدند دربيان مطالب و روايات تقيّه كنند و بنابراين، ضرورت نقد را ايجاب مي‏كرد و لازم بود به كمك معيارهاي خاص، مراد معصوم عليه السّلام معلوم گردد، يا اين كه مخاطب آن روايات چه كسي است؟ آيا آن روايات عام هستند و يا خاص؟ همچنان‏كه وجود كنايه‏هايي در بيان معصوم عليه السّلام سبب ابهام و يا ناسازگاري روايات مي‏شدند كه اهمّيت نقد و معيارهاي آنرا بيشتر مي‏نمودند. مانند آن كه در روايتي از پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم نقل شده است كه به اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمودند: «يا علي! قُم فاقطَعْ لسانَه» «اي علي! بلند شو زبانش را قطع كن». گرچه ظاهر روايت مربوط به قطع كردن زبان شخصي است، ولي كنايه از اعطاي مال بدو مي‏باشد تا ديگران از شرّ زبانش محفوظ بمانند.
معيارها و ضوابط نقد حديث معيارهايي هستند كه از زمان معصومين عليهم السّلام به وجود آمده‏اند و از جمله آنها و شايد مهم‏ترين آنها، عرضة روايات مبهم و ناسازگار به قرآن است و اين نيازمند به نقد بر آيات قرآن مي‏باشد. وقتي روايات معصومين عليهم السّلام را در اين خصوصمرور مي‏كنيم، درمي‏يابيم كه در كتاب كافي و ديگر منابع روايي مهم، رواياتي وجود دارندكه معصومين عليهم السّلام ما را توصيه كرده‏اند و يا دستور داده‏اند كه در مورد فهم روايات، به ويژه رواياتي كه در آنها ابهامايي هست، آنها را بر قرآن عرضه كنيم. از جمله، دررواياتي از امام صادق عليه السّلامدر كتاب «وسائل الشيعه» آمده است كه آن حضرت فرمودند: «فَماوافقَ كتابَ اللّهِ فخُذوهُ و ما خالَفَ كتابَ اللّهِ فدعُوه»«هر چه را موافق قرآن است،بگيريد و هر چه را مخالف كتاب خداست طرد كنيد».
روايات ديگري نيز به همين مضمون وجود دارند. از جملة آن روايتي ازامام صادق عليه السّلام است كه مي‏فرمايد: «كلُّ حديثٍ لايوافقُ كتابَ اللّهِ فهو زُخرفٌ» «هرحديثي كه با آيات شريفه سازگار نيست، زخرف است. «زخرف» يعني چيزي كه زينت گرديده و ظاهري برايش درست شده، اما واقعي نيست و از درون تهي است.

حق یارتان :Sham:

ادامه از قبل

براى اطلاع بيشتر در اين زمينه مي‏توان به اين مصادر مراجعه كرد:
الغدير، اثر علامه بزرگ امينى (ج 6، ص 294) طبقات، اثر علامه واقدى (ج 6، ص 2) سنن، اثر دارمى (ج 1، ص 85) سنن، اثر ابن ماجه (ج 1، باب 3) مستدرك، اثر حاكم نيشابورى (ج 1، ص 102 و 110) تذكرة الحفاظ اثر علامه ذهبى (ج 1، ص 3 و ص 7) مجمع الزوائد (ج 1، ص 149) در هر حال شدت عمل عمر در اين مورد سبب گرديد كه تا مدتها نقل حديث ترك شود.
در سنن ابن ماجه (ج 1، ص 12) از قول سائب بن زيد (م- 80) نقل شده كه من با سعد بن مالك از مدينه تا مكه هم‏سفر شدم و او حتى يك حديث از رسول خدا برايم نقل نكرد.
در طبقات ابن سعد (ج 4، ص 106) و صحيح بخارى (ج 9) از شعبى نقل شده كه يك سال با عبد اللَّه بن عمر، هم مجلس شدم، او در طول آن مدت حتى يك حديث از رسول خدا را بازگو نكرد.
شيوه عمر در منع از نوشتن حديث، تا حدود دو قرن داراى طرفدارانى بود كه از آن جمله مي‏توان از اين افراد را يادآور شد:
عبيدة بن عمرو سلمانى مرادى (م- 72 ه ق) ابو سعيد خدرى، از صحابه (م- 74 ه ق) ابراهيم بن يزيد تممى (م- 92 ه ق)
جابر بن زيد (م- 93 ه ق) ابراهيم بن يزيد نخعى (م- 96) محمد بن سيرين (م- 110) سفيان بن سعيد ثورى، پيشواى مذهب ثورى (م- 161) ابو حرث ليث بن سعد فهمى خراسانى، پيشواى مذهب ليثى (م- 175) زائدة بن قدامه (م- 161) ابن عليه (م- 200)(1)

نظر عثمان در باره تدوين سنت‏
عثمان بن عفان نيز در دوران حكومت دوازده ساله‏اش سياست منع تدوين و نقل حديث را به شكل شديدترى پى گرفت، زيرا اگر عمر، ناقلان حديث را ملامت مي‏كرد عثمان آنان را شكنجه مينمود و تبعيدشان مي‏كرد.
همان طور كه ابوذر را از مدينه به شام و سپس به ربذه تبعيد كرد و سبب گرديد كه صحابى صادق و راستين رسول خدا در صحراى سوزان جان سپارد.
عثمان كسى چون عمار ياسر صحابى وفادار پيامبر (ص) را به خاطر نقل حديث آن چنان مضروب ساخت كه او بيهوش بر روى زمين افتاد.

او كعب الاخبار و ابو هريرة را نيز به صورت شديدى از نقل حديث منع كرد. عثمان روزى بر منبر بالاتر و در برابر انبوه جمعيت اظهار داشت كه كسى حق ندارد جز رواياتى كه خود من شنيده‏ ام، روايتى را نقل كند. او در اين باره گفت: لا يحل لأحد ان يروى حديثا عن رسول اللَّه لم اسمع به فى عهد ابى بكر و لا فى عهد عمر (مسند احمد بن حنبل شيبانى و طبقات ابن سعد واقدى).
براى وقوف بيشتر مي‏توان به كتاب شيخ المضيرة، تأليف علامه محمود ابو ريه و كتاب انساب الاشراف، تأليف احمد بن يحيى بلاذرى مراجعه كرد.(2)

___________________________________________________________

1-منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 134
2-منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 135

ادامه دارد

با سلام خدمت شما بزرگواران
مطالب ارائه شده از رحیق مختوم متشکریم ولی شما در اینجا فقط از منع حدیث گفته اید و زیاد به این مطلب اشاره نکردید که چطور باید اطمینان خودمون رو به این احادیث بیشتر کنیم
لطفا در مورد تایید این احادیث اگر می شود توضیح بیشتری دهید
متشکرم

omid_rch;202448 نوشت:
با سلام خدمت شما بزرگواران
مطالب ارائه شده از رحیق مختوم متشکریم ولی شما در اینجا فقط از منع حدیث گفته اید و زیاد به این مطلب اشاره نکردید که چطور باید اطمینان خودمون رو به این احادیث بیشتر کنیم
لطفا در مورد تایید این احادیث اگر می شود توضیح بیشتری دهید
متشکرم

سلام بر برادر گراميم جناب omid_rch :Gol:
مطالبي كه ارائه ميشود سير تدوين احاديث نبوي هست تا مطمئن شويم كه تدوين احاديث از كجا و چه مراحلي را طي كرد ناگفته پيداست وقتي اطمينان به مصادر و سير تدوين احاديث بدست آمد آنوقت به اين نتيجه خواهيم رسيد كه آيا بايد به احاديث اعتماد كرد يا خير :ok:

موفق باشيد

با صلوات بر محمد و ال محمد
وسلام بر دوستان اسک دین
دوست گرامی سوال شما از سری سوالات بسیار مهم علم حدیث است و در این زمینه کتب متعددی نوشته شده است و مطالب ارزنده ای بیان شده که برای نمونه چند کتاب معرفی می شود :
1-سیری در صحیحین،نوشته آیت الله محمد صادق نجمی ،چاپ بوستان کتاب،در این کتاب سیر تدوین حدیث مورد بررسی قرار گرفته است و به بخش مهمی از سوال شما دوست عزیز پاسخ داده است .
2-کتاب روش فهم حدیث ،نوشته عبد الهادی مسعودی،انتشارات سمت،نویسنده در بخش دوم کتاب به سیر فهم حدیث پرداخته و در بخش سوم موانع فهم حدیث را مورد بررسی قرار داده است .
3-کتاب آسیب شناخت حدیث،نوشته عبد الهادی مسعودی ،انتشارات زائر،در این کتاب آسیب ها به دو بخش تقسیم شده است الف)آسیب های ماده پژوهش ب)آسیب های پژوهش
الف )آسیب های ماده پژوهش
1- مرحله صدورحدیث
2- مرحله نقل حدیث
ب)آسیب های پژوهش
1- روش پژوهش
2-پژوهشگر
در دوکتاب اخیر مطالب ارزنده ای هست که با مراجعه می توانید در مورد خیلی از سوالات خودجواب بگیرید.و ان شا الله قانع شوید.
التماس دعا :Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

omid_rch;205905 نوشت:
کارشناسان و خوانندگان ما منتظر پاسخ با استدلال و مورد قبول همه هستیم

با صلوات برمحمد وآل محمد
وسلام بر شما دوست گرامی امید -رچ
مهندس گرامی اگر بنده به شما بگویم آقای مهندس یک خانه برای من بساز ، حضرت عالی چه می کنید ،لطفا جوابی بدهید که قانع کننده باشد وهمه بپذیرند .
با کمال تشکر:Gol:

ادامه از پست 46

مشكلات ناشى از بی ‏توجهى به سنت‏

اين شيوه خلفاى سه‏ گانه براى نسلهاى بعد مشكلات بزرگى در زمينه آشنايى با سنت و فهم فروعات فقهى و استنباط احكام حوادث پديد آورد كه در نهايت آنان را به نوشتن احاديث و تدوين مجموعه‏هاى روايى واداشت و سبب گرديد كه در نتيجه شيوه خلفا با همه طرفدارانش متروك گردد و ناديده گرفته شود.
و امروز كه بيش از هزار و چهار صد سال از هجرت رسول خدا می گذرد ضرورت و اهميت سنت و تدوين آن بيش از هر زمان ديگر براى انديشمندان و فقها و اسلام‏شناسان معلوم گشته و اگر در همان دو قرن اول اسلام با شيوه‏اى صحيح احاديث و سنت رسول خدا ثبت و ضبط و تدوين می شد شايد بسيارى از اختلافات روايى كه بعدها پديد آمد و هم چنين مذاهب گوناگون اهل سنت به وجود نمی ‏آمد و با وجود آن منابع نخستين كار استنباط و استدلال امروز آسان‏تر و متقن‏تر صورت می ‏گرفت.

ولى افسوس كه آراء و برداشتهاى شخصى خلفا كه پشتوانه اجراى آن مسند خلافت و حكومتشان بود سبب گرديد كه جهان اسلام با چنين خلاء جبران ناپذيرى روبرو شود و سنت در حساسترين مراحل تاريخ شكل گيرى تمدن اسلامى در پس پرده سكوت تحميلى مستور و ناشناخته بماند. و اين مشكلى است كه همه آگاهان آن را لمس كرده‏اند و بدين جهت كسانى كه از يك سو خلاء ناشى از روش خلفاى سه گانه را لمس كرده و از سوى ديگر نخواسته‏اند ارتكاب اين خلاف را به آنان نسبت دهند ناچار به توجيه‏گرى شده ‏اند و عمل خلفا را به شكلى صحيح و منطقى نمايانده‏ اند.

توجيه‏ گريها

[=&quot]1- ابن حجر در مقدمه كتاب خود می گويد: اگر حديث تدوين می ‏يافت با قرآن خلط می ‏شد و باز شناختن قرآن از غير آن مشكل می گشت.

2- نويسنده فلسفة التشريع فى الاسلام و نيز علامه دارمى در مقدمه كتاب سنن و مسلم بن حجاج نيشابورى در صحيح خود (ج 8/ ص 229) به رسول خدا نسبت داده ‏اند كه فرمود: لا تكتبوا عنى و من كتب عنى غير القرآن فليمحه و حدثوا عنى و لا حرج» :Moteajeb!:شما از من چيزى ننويسيد و هر كس غير از قرآن از من چيزى بنويسد آن را محو و نابود سازيد ولى از من براى ديگران حديث بازگو كنيد و باكى بر شما نيست.
_____________________________________________________

منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 136
ادامه .....

تتمه توجیهات

3- مسلم بن حجاج نيشابورى، در صحيح خود نيز از ابو سعيد خدرى نظير روايت فوق را نقل كرده با اين ضميمه كه اگر كسى بر من دروغ بندد جايگاهش را در آتش برگزيند.

4- ابن سعد، در طبقات، سخن عمر را پسنديده و استدلال او را وجه موجهى براى ترك تدوين حديث دانسته است. زيرا عمر می ‏گفت: امم پيشين مانند مسيحيان با نوشتن كتابهايى از كتاب آسمانى خود انجيل غفلت كردند و تدوين سنت خطر پديد آمدن چنين مشكلى را براى مسلمانان نيز در بر داشت.

5- و در نهايت ممكن است گفته شود كه ضرورت زمان اقتضا می ‏كرد كه انديشه مسلمانان به جاى اشتغال به حديث و سنت، معطوف به مسائل نظامى شود چرا كه در آن مقطع از تاريخ سرزمينهاى اسلامى رو به گسترش بود و لشكر اسلام نياز به نيروهاى فراوان داشت و پرداختن به نقل حديث و سنت با روحيه نظامی ‏گرى منافات داشت، همان گونه كه عمر بر اين اساس، عبارت «حىّ على خير العمل»، را به «حىّ على خير من النوم» تبديل كرد.
_________________________
همان مدرک جلد 1 ص 137


ادامه ....

رد توجيهات‏

با اين كه براى توجيه شيوه خلفاى سه‏گانه تلاشى گسترده شده است ولى انديشه سليم نتيجه مى‏گيرد كه تدوين سنت در صدر اسلام يك ضرورت و نياز اجتناب ناپذير بود و صلاح ديد و رأى منع كنندگان اگر چه براى دل سوزى بوده باشد به صواب نبوده است. زيرا:
أولا- اگر سنت و نقل و حفظ و گسترش آن خطر متروك ماندن قرآن را در برداشت خود پيامبر خدا (ص) مردم را به نقل و گسترش سنت تشويق و ترغيب نمی ‏فرمود، در حالى كه اخبار گوياى اين حقيقت است كه پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله مردم را به حفظ سنت ترغيب و حتى آنان را به نوشتن حديث راهنمايى می ‏كرد. در اين مورد احاديثى از منابع مختلف از رسول خدا نقل شده است كه به جهت رعايت اختصار فقط برخى از آنها را ذكر می كنيم.

1- بحار الأنوار نوشته علامه محمد باقر مجلسى (ج 2، ص 152)، لسان الميزان نوشته ابن حجر عسقلانى (ج 2، ص 298)، ميزان الاعتدال نوشته ابن قايماز ذهبى تركمانى (ج‏1، ص 653) اين روايت را نقل كرده ‏اند كه مردى نزد رسول خدا (ص) آمد و از كمى حافظه خود و اين كه نمی تواند احاديث را حفظ نمايد شكايت كرد. رسول خدا (ص) به او فرمود: «استعن على حفظك بيمينك» يعنى از دستت براى حافظه ‏ات كمك بگير و احاديث را بنويس تا فراموش نكنى.

2- بحار الأنوار (ج 2، ص 147)، جامع بيان العلم (ج 1، ص 85)، تقييد العلم (ص 74)، مسند احمد بن حنبل شيبانى و .. اين حديث را از عمرو بن شعيب نقل كرده‏ اند كه جدش به رسول خدا عرض كرد: ما مطالبى را از شما می شنويم ولى بعد آنها را فراموش می ‏كنيم آيا اجازه می دهيد آنها را به رشته تحرير درآوريم، حضرت فرمود: «فاكتبوها».
________________________________________________

منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 137

ادامه ....

خیر البریه;206871 نوشت:

با سلام

البته که ما مخالف افراط و تفریط هستیم ومطیع آیات وروایات .


به نام خدا
با سلام

از اينكه زحمت ميكشيد و سعي ميكنيد به كاربران سايت كمك كنيد سپاس گذارم .

اميد وارم هيچ كس در مورد شما قضاوت بد نكنه چون ميدونم كه شما از بيان اين شعر ها قصدتون آگاه سازي بوده نه تحقير زن ها . من به اين خاطر مطمئن هستم كه شخصيت شما جوريست كه براي زنان ارزش بالايي قائل هستيد كه فرموديد : البته که ما مخالف افراط و تفریط هستیم ومطیع آیات وروایات .
پس از بعضي دوستان خواهش ميكنم براي جواب دهي به بعضي پست ها عجله نكنن و به ذات قضيه توجه كنن نه ظاهر مبحث .

مثال : از همكار علمي انجمن خیر البریه بخواهيم در مورد بانوان حديث نقل كنن ببينيد چطور حديث هاي زيبا و عام پسند را بهتر از هر كس ديگه نقل خواهند كرد . ( اميد وارم تونسته باشم منظورم رو بيان كنم )

الهم صل علي محمد و آل محمد

vahid_barvarz;206892 نوشت:
مثال : از همكار علمي انجمن خیر البریه بخواهيم در مورد بانوان حديث نقل كنن ببينيد چطور حديث هاي زيبا و عام پسند را بهتر از هر كس ديگه نقل خواهند كرد . ( اميد وارم تونسته باشم منظورم رو بيان كنم )


با سلام وتشکر

دریک محفل علمی تعصب جایگاهی ندارد و بارها گفتیم که مقصود از این سایتها وبحثها و....رسیدن به حقیقت است و اینجانب از بحث مستدل ( عقلی و نقلی ) لذت میبرم ولی چه کنیم که سینه ها تنگ است .

اما مدتی است که تعدادی حدیث عجیب در باره زن و مقام مادر ذهن مرا مشغول داشته :


عوالي اللالي: في الحديث عنه (صلى الله عليه وآله)، قيل: يا رسول الله، ما حق الوالد ؟ قال: " أن تطيعه ما عاش " فقيل وما حق الوالدة ؟ فقال: " هيهات هيهات، لو أنه عدد رمل عالج، وقطر المطر أيام الدنيا، قام بين يديها، ما عدل ذلك يوم حملته في بطنها ".

«حق پدر این است که او را در طول زندگی اطاعت کنی، ولی حق مادر را هرگز ادا نتوانی کرد. اگر فرزند به عدد شن های بیابان و قطره های باران، روزها در خدمت مادر بایستد، با یک روز بارداری مادرش برابر نمی شود».

شوخی نیست !!!!!


أبو القاسم الكوفي في كتاب الاخلاق قال: قال رجل لرسول الله (صلى الله عليه وآله): إن والدتي بلغها الكبر، وهي عندي الان، أحملها على ظهري، وأطعمها من كسبي، وأميط عنها الاذى بيدي، وأصرف عنها مع ذلك وجهي استحياء منها واعظاما لها، فهل كافأتها ؟ قال: " لا، لان بطنها كان لك وعاء، وثديها كان لك سقاء، وقدمها لك حذاء، ويدها لك وقاء، وحجرها لك حواء، وكانت تصنع ذلك لك وهي تمنى حياتك، وأنت تصنع هذا بها وتحب مماتها ".


كسي آمد و گفت يا رسول الله من مادري دارم كه خيلي پير است هر جا مي‌روم او را دوش مي‌گيرم زحمت مي‌كشم و خرجي‌اش را مي‌دهم اگر مگس نشست با بادبزن مگس را دور مي‌كنم هر رقم آزاري كه به او مي‌رسد را دور مي‌كنم‌تر و خشكش مي‌كنم بغلش مي‌كنم بوسش مي‌كنم همه‌ي زحمت‌هاي او را مي‌كشم حالا من به وظيفه‌ام عمل كرده‌ام يعني مادر داري‌ام خوب است فرمود نه گفت چرا فرمود «لَا لِأَنَّ بَطْنَهَا كَانَ لَكَ وِعَاءً وَ ثَدْيَهَا كَانَ لَكَ سِقَاءً وَ قَدَمَهَا لَكَ حِذَاءً وَ يَدَهَا لَكَ وِقَاءً وَ حِجْرَهَا لَكَ حِوَاءً وَ كَانَتْ تَصْنَعُ ذَلِكَ لَكَ وَ هِيَ تَمَنَّى حَيَاتَكَ وَ أَنْتَ تَصْنَعُ هَذَا بِهَا وَ تُحِبُّ مَمَاتَهَا»«لَا لِأَنَّ بَطْنَهَا كَانَ لَكَ وِعَاءً» يك زماني شكم مادر ظرف تو بود «وَ ثَدْيَهَا كَانَ لَكَ سِقَاءً» پستان مادر غذاي تو بود «وَ قَدَمَهَا لَكَ حِذَاءً» ران مادر محل خواب تو بود «وَ يَدَهَا لَكَ وِقَاءً» دست‌هاي مادر محافظ تو بود بعد مي‌فرمايد همه‌ي اين كارهايي را كه مادر كرد براي اين بود كه تو زنده بماني اما تو چون مادرت پير شده مي‌گويي بابا دو سه روز ديگر مي‌ميرد و اين فرق مي‌كند «وَ تُحِبُّ مَمَاتَهَا».



مردی مادر کهن سالش را به دوش گرفته بود و او را در اطراف کعبه طواف می داد. هنگام طواف با پیامبر اعظم(ص) برخورد کرد، از آن حضرت پرسید: »آیا حق مادرم را ادا کرده ام؟» حضرت فرمود: »نه، حتی یک نفس او را جبران نکرده ای».



(17935) 6 - سبط الطبرسي في المشكاة: عن الصادق (عليه السلام)، قال: " جاء رجل فسأل رسول الله (صلى الله عليه وآله)، عن بر الوالدين، فقال: أبرر أمك، أبرر أمك، أبرر أمك، أبرر أباك، أبرر أباك، أبرر أباك، وبدأ بالام ".

(17936) 7 - وعن مهر بن حكيم، عن أبيه، عن جده قال: قلت للنبي (صلى الله عليه وآله): يا رسول الله، من أبرر ؟ قال: " أمك قلت: ثم من ؟ قال: " ثم أمك " قلت: ثم من ؟ قال: " ثم أمك " قلت: ثم من ؟
قال: " ثم أباك، ثم الاقرب فالاقرب ".مستدرک الوسائل .طبرسی



سبط الطبرسي في مشكاة الانوار: نقلا من المحاسن، عن أبي عبد الله (عليه السلام)، أنه قال: " ثلاثة لابد من أدائهن على كل حال: الامانة إلى البر والفاجر، والوفاء بالعهد للبر والفاجر، وبر الوالدين برين كانا أو فاجرين ".

یعنی 3 کار هیچ توجیهی برای تخلف ندارند اول ادای امانت نیکوکار وبدکردار دوم وفای بعهد نیکوکار وبدکردار و سوم هم نیکی به والدین چه مومن وچه کافر .


نقل است زمخشري مفسر بزرگ دوتا پايش قطع شده بود پرسيدند چرا دو تا پايت قطع شده؟ گفت نفرين مادرم بود وقتي بچه بودم گنجشكي را گرفتم دو تا پايش راقطع كردم مادرم صحنه را ديد و گفت خدا پاهايت را قطع كناد .


در حديث است به پدر و مادرتان احترام كنيد تا بچه‌هاي شما هم به شما احترام كنند. حديث داريم هر كس شخصي را نيش بزند نمي‌ميرد مگر اين كه مردم همان نيش را به او مي‌زنند. کماتدین تدان ...

[25325] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ وسائل‏الشيعة ج : 20 ص : 168

ع قَالَ اتَّقُوا اللَّهَ فِي الضَّعِيفَيْنِ يَعْنِي بِذَلِكَ الْيَتِيمَ وَ النِّسَاءَ.صحیح


امام صادق علیه السلام فرمود که مراقب خدای متعال در باره دو ضعیف یعنی یتیم وزنان باشید .(با آنها خوشرفتار و عادل باشید)


[27652] وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ كُلَيْبٍ الصَّيْدَاوِيِّ قَالَ قَالَ لِي أَبُو الْحَسَنِ ع إِذَا وَعَدْتُمُ الصِّبْيَانَ فَفُوا لَهُمْ فَإِنَّهُمْ يَرَوْنَ أَنَّكُمُ الَّذِينَ تَرْزُقُونَهُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيْسَ يَغْضَبُ لِشَيْ‏ءٍ كَغَضَبِهِ لِلنِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ. صحیح


امام هفتم (ع) فرمودند : بى ترديد خداوند آن قدر كه به خاطر زنان و كودكان غضبناك مى شود، به خاطر چيزى غضبناك نمى شود.



وقال (صلى الله عليه وآله): " إذا كنت في صلاة التطوع، فان دعاك والدك فلا تقطعها، وان دعتك والدتك فاقطعها ".مستدرک الوسائل

اگر در حال خواندن نماز مستحبي هستي پدرت تو را صدا زد گوش نده. اما اگر مادرت صدايت زد نماز را بشکن و جواب بده و كار او را راه بيانداز بعد دو مرتبه بگو الله اكبر.





هرچند که اکثر این اخبار مرسل هستند اما در مجموع و با موافقت با آیات قرآن وشواهد دیگربه اعتبار کافی میرسند .(یک دلیل اعتماد بر احادیث)

خیر البریه;206911 نوشت:

هرچند که اکثر این اخبار مرسل هستند اما در مجموع و با موافقت با آیات قرآن وشواهد دیگربه اعتبار کافی میرسند .(یک دلیل اعتماد بر احادیث)

به نام خدا

سلام

ببخشيد مرسل يعني چي ؟

ممنون

اللهم صل علي محمد و آل محمد


با سلام


مرسل از ریشه “ارسل الدابه” به معنای برداشتن قید و بند از چهارپا آمده است، گویا در حدیث مرسل با حذف سند قید ربط حدیث برداشته شده است.

لفظ مرسل یکی از اصطلاحاتی است که برای معرفی حدیث ضعیف به کار برده می شود، که ناظر به انقطاع سند حدیث می باشد.

مرسل خود دارای دو اصطلاح است:
یک. معنای عام و آن هر حدیثی است که دچار ارسال و حذف اسناد باشد، اعم از این که همه راویان یا شماری از آنان حذف شده باشند. مرسل به این معنا شامل اصطلاح نخست مرفوع؛ یعنی حدیث منتسب به معصوم، موقوف (روایت صحابی)، مقطوع (روایت تابعی)؛ معلق (حذف آغاز سند)، منقطع (حذف یک راوی از وسط سند) و معضل (حذف بیش از یک راوی از وسط سند) می شود.

دو. معنای خاص؛ مرسل به این معنا حدیثی است که تابعی بدون ذکر واسطه (صحابی) از پیامبر اکرم (ص) نقل کند؛ مانند این که سعید بن مسیب که از تابعان است، بگوید پیامبر (ص) چنین فرموده است.
مفهوم متداول این اصطلاح همان معناى نخست است.

بیشترین کاربرد این اصطلاحات در فقه است؛ برای این که فقها بتوانند صحت و سقم روایات را در انتساب به معصوم (ع) تشخیص دهند، تا بتوانند به گفته های راویان اعتماد کرده و احکام فقهی را از روایات معصومان (ع) استخراج کنند.

مشهورترین اقسام حدیث:



"متواتر": حدیثی را گویند که عدة زیادی آن را نقل نموده باشند، چنان که به خودی خود و بدون قرینه مفید علم و یقین باشد.



"خبر واحد": از حیث شمار ناقلان به حدّ تواتر نرسد، البته اگر چند نفر مثلاً سه یا چهار نفر آن را نقل کرده باشند، آن را "متضافر" خوانند.



"مسند": حدیثی است که واسطه های متعدد بین راوی و معصوم(ع) به نام و نشان معیّن و مشخّص باشد. پس اگر کسی که یکی از معصومین(ع) را ندیده و بدون واسطه از آن معصوم(ع) نقل کند یا این که بگوید از مردی (به صورت مجهول) و او از فلان معصوم(ع) روایت کند، حدیث مرسل خواهد بود؛ یعنی بعضی از واسطه های نقل حدیث، حذف شده اند.



پس "مُرسل" حدیثی است که واسطه های آن به معصوم(ع) متّصل نباشد.



"صحیح" حدیثی را گویند که تمامی افرادی که در سلسله سند آنند، امامی [شیعه دوازده امامی] و عادل و ضابط (ضبط صحیح) بوده و سند آن به معصوم(ع) متّصل باشد.



"حَسَن" حدیثی است که راوی آن امامی ممدوح نزد بزرگان شیعه بوده، گرچه عدالتش ثابت نشده باشد، به شرط این که مذمّت مقبولی از او نشده باشد.



"حدیث موثّق" آن است که در خلال سندش یکی یا بیشتر از یکی، عامی مذهب [سنّی] باشد که بزرگان شیعه راست گویی او را تأیید کرده باشند.



"ضعیف" حدیثی است که واجد شرایط احادیث صحیح و حَسَن و موثّق نباشد.[1]



[1] غلامحسین مصاحب، دایره المعارف فارسی، ج اوّل، ص 836؛ معارف و معاریف، ج 4، ص 425 - 424، با اقتباس و تلخیص.

http://www.hadisy.parsiblog.com/Archive/%D9%85%D9%87%D8%B1+1385/

http://www.askdin.com/thread17081.html

حدیث مرسل دو قسم است:
اگر یک راوی حذف شده باشد، آن را حدیث منقطع و اگر بیش از یکی حذف شده باشد، آن را حدیث منفصل میگویند.


پس حدیث مرسل حدیثی است که راوی و محدّث آن با حذف واسطه‏های قرار گرفته در زنجیره سند، آن را مستقیماً به شخص معصوم(ع) برساند. حدیث مرسل از احادیث ضعیف به شمار میرود.


البته که تشخیص نهایی صحت وسقم چنین احادیثی محتاج بررسی ادله وشواهد دیگر است .



3- كنز العمال نوشته متقى هندى (ج 5، ص 224) و محاسن الاصطلاح/ 298 و 299 و تقييد العلم// 69 و تحف العقول/ 36 حديثى را از رسول خدا نقل كرده كه فرمود: «قيّدوا العلم بالكتابة» علم را با نوشتن در بند كشيد.

4- مجمع الزوائد (ج 1، ص (15)، المنار (ج 1، ص 763) روايتى را از رافع بن خديج نقل كرده‏اند كه گفت: ما به رسول خدا عرض كرديم بعضى از مطالب را از شما مى‏شنويم ولى نمى‏توانيم آنها را در خاطر نگاهداريم آيا اجازه می دهيد آنها را بنويسيم؟
رسول خدا فرمود: «اكتبها و لا حرج» آنها را بنويسيد و مانعى نيست.

5- در تذكرة الحفاظ (ج 1، ص 42) و تدريب الراوى (ج 2، ص 66) از ابو هريره نقل شده است كه او می ‏گفت: هيچ كس از من آگاه‏تر به سنت رسول خدا نيست، مگر عبد اللَّه بن عمر، زيرا او هم مى‏نوشت و هم حفظ می ‏كرد ولى من فقط حفظ می ‏كردم و نمی ‏نوشتم، او در نوشتن حديث از پيامبر اجازه داشت.

6- در كنز العمال ج 10/ 157 روايت شد كه او فرمود: «اكتبوا هذا العلم» اين علم و دانشى را (كه من می ‏گويم) بنويسيد.

رسول خدا در بعضى موارد شنوندگان و حافظان حديث را ستود.
در اصول كافى ج 1/ 403 سنن ابن ماجه 1/ 84 جامع صحيح ترمذى 5/ 34 روايت شد كه فرمود:
«نضر اللَّه عبدا سمع مقالتى فوعاها» خداوند خرم بدارد بنده‏اى را كه گفتار مرا بشنود و آن را حفظ كند. و در بعضى موارد، پيامبر ناشران حديث را دعا كرد. در مصدر پيشين آمده كه پيامبر فرمود: «نضر اللَّه عبدا سمع مقالتى فبلغها» خداوند طراوت و روشنى بخشد بنده‏ اى را كه سخن مرا بشنود و آن را به ديگران ابلاغ نمايد. (1)

ثانيا- پيامبر خدا در (يوم الخميس) يعنى در روز آخرين پنجشنبه عمر مباركش فرمود برايم كاغذ و دوات بياوريد، من می ‏خواهم براى شما چيزى بنويسم تا پس از وفات من گمراه نشويد، ولى در آنجا گروهى حضور داشتند كه از جمله آنان عمر بن خطاب بود كه گفت كاغذ و دوات لازم نيست «حسبنا كتاب اللَّه». قرآن ما را كفايت می ‏كند و نياز به نوشته ديگر نداريم.

اين واقعه را احمد بن حنبل شيبانى در مسند (ج 6/ ص 47) و عبد الرزاق در المصنّف (ج 5/ ص 438) نقل كرده‏ اند. در هر حال اين روايت نشان می دهد كه نوشتن حقايق مانع از گمراهى و اشتباه می ‏شود و چه حقى شايسته‏ تر از سنت رسول خدا بوده است. و عجيب است كه عمر پس از سپرى شدن دوران خلافتش، وصيت می ‏كند كه شرط عهده‏ دارى خلافت پس از من، پايبندى به سنت خلفاست و سنت خود را در كنار سنت پيامبر و كتاب خدا لازم الاجرا می ‏شمرد و حفظ و اجراى آن را واجب می ‏داند، در حالى كه او پس از وفات پيامبر (ص) حفظ و تدوين و نقل سنت رسول خدا را مانع پيشرفت و هدايت مسلمانان و مايه متروك ماندن قرآن معرفى می ‏نمايد.

ثالثا- حديثى كه به پيامبر اكرم (ص) نسبت داده شده مبنى بر اين كه رسول خدا از نوشتن حديث منع كرده است از جهت سند ضعيف و غير قابل اعتماد است و از جهت دلالت قابل تعارض با اخبارى است كه جواز كتابت حديث را می ‏رساند. و اصولا انسان خردمند وجه قابل قبولى براى نهى پيامبر از تدوين سنت نمی ‏يابد. زيرا اگر كسى آيه لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ را پذيرفته باشد و بداند كه اين «اسوه» تا قيام قيامت بايد جاودان بماند و جاودان ماندن آن منوط به تدوين و حفظ و پاسدارى از آن است، چگونه می ‏تواند قبول كند كه پيامبر از اين امر حياتى به طور مطلق نهى كرده باشد.؟ (2)
______________________________________________________
1- منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 138
2- منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، ج-1، ص: 139

ادامه ....

موضوع قفل شده است