آیا کوروش شاه موحد بوده؟

تب‌های اولیه

186 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا کوروش شاه موحد بوده؟

با سلام

اینجا ببینید که کوروش در گلنوشتۀ معروفش که منشور حقوق بشر نیز نامیده میشود چه میگوید:
منم کوروش پادشاه افواج، پادشاه عظیم الشأن، پادشاه مقتدر، پادشاه بابل، پادشاه سومر و اکد، پادشاه چهار اقلیم، پسر کامبوزیا پادشاه سوزیان نتیجه سیسپیر پادشاه عظیم الشأن پادشاه سوزیان که سلسله اش مورد محبت «بعل» و «بنو» است و حکمرانیش به قلب اینها نزدیک که من بی جنگ و جدال وارد شهر بابل شدم با مسرت و شادمانی مردم در قصر پادشاهان بر سریر سلطنت نشستم. مردوک آقای بزرگ نجیب اهالی بابل را به طرف من متوجه کرد، زیرا من همه روزه در فکر پرستش او بودم...


ترجمه ای که از متن کتیبه کوروش در دسترس است، بسته به میزان تطابق آن با واقع، خود گواه روشنی است از منش و مکتب کوروش که اتفاقاً با استناد به همین ترجمه‌ی در دسترس ثابت می شود وی نه پیامبر بوده و نه در راستای حرکت انبیا پیش می رفته است.
اگرچه چنانچه که گفته شد فرازهایی از این منشور حاوی پیام های کریمانه و انسانی است که گواه بلنداندیشی نویسنده آن است ولی در فرازهایی از این منشور موضع گیری جناب کوروش نسبت به الاهه‌ها و پیکره‌های بت‌گون بابلیان و احترام و پرستش "مرداک" الاهه خورشیدی که بابلیان به عنوان بزرگ خدای دیگر پیکره ها می پرستیدند، نشان از نبود رسالتی الهی براي کوروش است.

به‌ويژه در این فراز که می گوید:
«آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند.
در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم.
مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را به سوی من گردانید،...، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.:Sham:
او بر من، کوروش که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسرم، و همچنین بر کَس و کار [و، ایل و تبار]، و همه سپاهیان من، برکت و مهربانی ارزانی داشت.:Sham:
ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان "مردوک"، همه شاهان بر اورنگ پادشاهی نشسته اند.
همه پادشاهان از دریای بالا تا دریای پائین [مدیترانه تا خلیج فارس؟]، همه مردم سرزمین های دوردست، از چهارگوشه جهان، همه پادشاهان "آموری" و همه چادرنشینان مرا خراج گذاردند و در بابل روی پاهایم افتادند [پاهایم را بوسیدند]. از...، تا آشور و شوش من شهرهای "آگاده"، اشنونا، زمبان، متورنو، دیر، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آنسوی دجله که ویران شده بود ــ از نو ساختم . فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند.
همه خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم .

[=Arial Black]میبینیم که جناب کوروش در لوحه خود دو بت را محبتگر سلسله خانوادگیش و نیز عامل پیروزی بدون نبردش بر بابل میداند.
باز میبینیم که کوروش توجه مردم بابل به خودش را حاصل این میداند که هر روز در فکر پرستش مردوک رب النوع دیگر عهد باستان بوده است.

[=Arial Black]پس نمیشود کوروش را یک بنده برای خدای یگانه دانست.

در تورایخ هم مواردی از قربانی کردن کوروش برای زئوس بود:Sham:

[=Roya]گزنفون مي‌گويد، كوروش، وقتي مرگ خود را نزديك يافت، بي‌درنگ حيواناتي براي قرباني به درگاه زاوش (زئوس = اهورامزدا، خداي بزرگ)[=Roya] كه پروردگار نياكان او بود و آفتاب و ديگر خدايان انتخاب كرد و در مكاني بلند، چنانكه رسم پارسيانست مراسم قرباني انجام داد و چنين به دعا پرداخت: [=Roya] «اي پروردگار بزرگ، خداوند نياكان من،‌اي آفتاب و اي خدايان، اين قرباني‌ها را از من بپذيريد و سپاس و نيايش مرا هم در ازاي عناياتي كه به من فرموده و در همه زندگانيم بوسيله قرباني و علايم آسماني و نواي پرندگان و نداي انسان ارشادم كرده‌ايد كه چه بايد بكنم و از چه كارها احتراز نمايم . . . . اكنون از درگاه متعال شما استدعا دارم زندگي فرزندانم و زن و دوستان و وطنم را قرين سعادت بداريد و مرگ مرا نيز مانند زندگي‌ام توأم با عزت و افتخار»
(
[=Roya]سيرت كوروش ترجمه وحيد مازندراني، سال 1350)[=Roya]ص 410 و 411.[=Roya])

[=Arial Black]
[=Arial Black]ممکن است دوستانی بفرمایند که شاید توحید در آن موقع به حد کنونی نرسیده بوده است که فورا این سؤال پیش میاید که پس قوم نوح چرا عذاب شد؟
چرا حضرت نوح 950 سال از قومش خواست دست از پرستش بتها بردارند؟
آیا نوح پیشتر از کوروش نبوده است؟

[=Arial Black] از سوی دیگر حضرت ابراهیم، مدت کمی در برابر معبود این اقوام به عبادت پرداخت و به محض غروب گفت من خدایی که غروب میکند را نمیپرستم و برخواست.

[=Arial Black] پس کل این زمان نیم روزی بیش نبوده است و با این کار مردم را بر ضعف خدای مورد پرستششان آگاه میکرده است ولی کوروش در لوح مشهور خود که به دست ما نیز رسیده است این ادعا را کرده است و میگوید همیشه در فکر پرستش مردوک بوده است و در هیچ جای این لوح هم از سخنان پیشین بازگشت نمیکند و نکته آخر اینکه عمل حضرت ابراهیم بدان خاطر بود که قدرت مقابله و به هم زدن بساط شرک را نداشت و گرنه مثل ماجرای فتح مکه یا مانند زمانی که بتخانه را خالی دید، بساط این فسق و فجور را به هم میزد؛ کوروش که مقتدرترین شاه زمان خود بود چرا با این اعمال مشرکانه مقابله نمیکرد؟

[=Arial Black]
ممکن است کسی بگوید که این عمل کوروش مثل این است که حضرت ابراهیم برای تنبیه قوم خود به عبادت ستاره و خورشید پرداخت؛ باید عرض کنم که خب با این حساب باید در کافر بودن فرعون هم شک بکنیم و بگوییم فرعون میخواسته مردم غرق شدنش را ببینند تا به صورت مستدل بفهمند که او خدا نیست!
از سوی دیگر حضرت ابراهیم، مدت کمی در برابر معبود این اقوام به عبادت پرداخت و به محض غروب گفت من خدایی که غروب میکند را نمیپرستم و برخواست. پس کل این زمان نیم روزی بیش نبوده است و با این کار مردم را بر ضعف خدای مورد پرستششان آگاه میکرده است ولی کوروش در لوح مشهور خود که به دست ما نیز رسیده است این ادعا را کرده است و میگوید همیشه در فکر پرستش مردوک بوده است و در هیچ جای این لوح هم از سخنان پیشین بازگشت نمیکند و نکته آخر اینکه عمل حضرت ابراهیم بدان خاطر بود که قدرت مقابله و به هم زدن بساط شرک را نداشت و گرنه مثل ماجرای فتح مکه یا مانند زمانی که بتخانه را خالی دید، بساط این فسق و فجور را به هم میزد؛ کوروش که مقتدرترین شاه زمان خود بود چرا با این اعمال مشرکانه مقابله نمیکرد؟

[=Arial Black] با توجه به مطالب فوق صالح و موحد بودن کوروش هخامنشی به شدت زیر سؤال میرود
و در نتیجه با توجه به نظر مفسرین که ذوالقرنین یا پیامبر و یا عبدی صالح بوده است در تناقض است.
همچنین در نبوت ذوالقرنین شک زیادی وجود دارد و لذا بنده این ادعا که کوروش ذوالقرنین قرآن است و از این گذشته پیامبر است را قبول ندارم.

http://antimajus.blogfa.com/post-124.aspx


با سلام
اقا رضا من افسوس می خورم که چرا این همه مطلب جالب در سایت خود را با انتخاب نامی شبهه انگیز برای وبلاگت خراب کرده ای. ضد مجوس یعنی چی !!!
به علاوه در مورد کوروش دلایل شما ضعیف و گزیده از دشمنان قسم خورده اون می باشد. مگر هرودوت معصوم است!؟
شما اگر در گوگل نام ذوالقرنین را جستجو بکنید اولین لینکی که می اید نوشته اسکندر مقدونی در قران!!! ایا این ظلم به اسلام نیست که بگویند اسکندر ملحد همجنس باز در قران به نیکی از او یاد شده است !!!
ایات مریوط به ذوالقرنین در پی سوال یهودیان از پیامبر اسلام نازل شده است. سوال از کسی که درتورات نیز (دو شاخ) نامیده شده است.(تورات-باب دانیال-بخش 8-ایه 20)
اینکه کوروش ذوالقرنین می باشد ریشه در تاریخ باستان دارد و منحصر به استنباط مفسرین قران نیست. اگر شما به پاسارگاد بروید در انجا تصویری از کوروش را می بینید که موسوم به انسان بالدار است و حالتی فرشته گون به تصویر کشیده شده است. و در بالای سر ان دو شاخ وجود دارد.
به علاوه ما همه می دانیم که کوروش زرتشتی بوده و دین زرتشت یک دین توحیدی است و در اسلام مورد احترام است. معلومه که در طول سالها این دین تحریف شده است. مگر اسلام در عرض هزار سال تحریف نشده است؟ مگر سعودی ها قران را وارونه به انگلیسی ترجمه نمی کنند و ان را به خورد مردم دنیا نمی دهند؟
به علاوه هر انچه که در تخت جمشید و پاسارگاد می بینید متعلق به کوروش کبیر نیست بلکه حداقل 200 سال بعد ساخته شده است و کوروش نام های زیادی در سلسله هخامنشی بوده اند.
به علاوه استوانه کوروش توسط بابلی ها نوشته شده نه خود کوروش. و در ان خدای (بت) خود را ستوده اند و تنها در بخشی از ان از زبان کوروش نقل کرده اند.
صمیمانه درخواست می کنم که رویه ضد مجوسی را تغییر بدهید این راه مقابله با ایران پرست ها نیست.

اقا منم یه سئوال برام پیش امده

چرا از او اسمي در شاهنامه نيست؟ چرا از او اسمي در اوستا نيست ؟ چرا از او اسمي در كتيبه هاي پادشاهان بعدي نيست ؟ چرا ساسانيان او را نميشناختند و در كتب پهلوي بازمانده از اين دوره از او اسمي نبردند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

چرا در شاهنامه اسمی از کوروش یا داریوش یا کلا هخامنشی نیامده است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

رضا;198976 نوشت:
[=Arial Black]کوروش که مقتدرترین شاه زمان خود بود چرا با این اعمال مشرکانه مقابله نمیکرد؟

[=Arial Black]

سلام

1- گاهی سیاست دولت ها ایجاب می کند! همانگونه که ناپلئون بعد از تصرف مصر خود را مسلمان نامید. تسلیم شهری بزرگ (به روایتی بزرگترین شهر آن دوران) بدون خونریزی شاید نیاز به همراهی ظاهری با آنها داشته است. هیچ نیرویی برای عوام قدرتمند تر از دینشان نیست. مخالفت ظاهری شاید باعث شورش می شد. در قرن بیستم یک چالش میان خانم گاندی و سیک ها باعث ترور او شد. هم اکنون نیز در عراق و افغانستان و سوریه مردم برای رفتن به بهشت شیعیان را می کشند. شاید در حال انجام کار فرهنگی بوده است!

2- همانگونه که maes عزیز گفتند نوشته را بابلیان نوشته اند و احتمالا با تحریفاتی. وقتی در قرن 21 و در جلوی چشم صدها ملیون حرف رئیس جمهور مصر تحریف می شود، ... امکان تحریف وجود دارد.

3- هر کسی از ظن خود شد یار من! تاریخ نویسان مشرک یونانی از زاویه دید خود به قضایا نگریسته اند. شما که خود در میان آنها زیست می کنید می بینید بسیاری از مطالبی که امروزه در مورد ما می گویند برداشتی بسیار بسیار سطحی و مخلوط با اوهام خودشان است. در آنروزگار که اوضاع بدتر هم بود!

4- برای بالا بردن اسلام نیازی به نفی تاریخ این کشور نیست! جایگاه اسلام به اندازه کافی رفیع است و این گونه مطالب به آن ضربه می زند. همانگونه که انتشار تصاویر جعلی و مربوط به حوادث دیگر به جای کشتار مسلمانان میانمار، اصل قضیه را که واقعیت داشت به زیر سوال برد!

5- در جواب سرباز وطن باید گفت همانگونه که ابن خلدون تونسی و دیگران نوشته اند، اعراب پس از فتح سرزمین ها، کتاب ها را آتش می زدند و یا در رود ها می شستند، کتابی نمانده که به آن استناد شود! همانگونه که اسپانیولی ها کتاب های سرخپوستان را در امریکای جنوبی سوزاندند و امروزه از آن همه شکوه و عظمت خبری نیست! یا مغولان در متصرفاتشان! (متن زیر را ببینید)


[SPOILER]
أنشأ البطالسة في القرن الثالث قبل الميلاد مكتبة في الإسكندرية جمعوا فيها كتب العلوم من أقطار العالم المتمدن في ذلك الحين.
جاء في تاريخ مختصر الدول لأبي الفرج المالطي عند كلامه عن فتح مصر على يد عمرو بن العاص ما نصه: وعاش (يحيى الغراماطيقي) إلى أن فتح عمرو بن العاص مدينة الإسكندرية ودخل على عمرو وقد عرف عمرو موضع يحيى من العلوم فأكرمه عمرو وسمع من ألفاظه الفلسفية ـ التي لم يكن للعرب بها أنس ـ ما هاله ففتن به، وكان عمرو عاقلاً حسن الاستماع صحيح الفكر فلازمه وكان لا يفارقه ثم قال له يحيى يوماً: (إنك قد أحطت بحواصل الإسكندرية وختمت على كل الأصناف الموجودة بها فما لك به انتفاع فلا نعارضك فيه وما لا انتفاع لك به فنحن أولى به) فقال له عمرو: ما الذي تحتاج إليه؟ قال: (كتب الحكمة التي في الخزائن الملوكية) فقال له عمرو: (هذا ما لا يمكنني أن آمر فيه إلا بعد استئذان أمير المؤمنين عمر بن الخطاب). فكتب إلى عمر: عرّفه قول يحيى، فورد عليه كتاب عمر يقول فيه: (وأما الكتب التي ذكرتها فإن كان فيها ما يوافق كتاب الله ففي كتاب الله عنه غنى وإن كان فيها ما يخالف كتاب الله فلا حاجة إليه فتقدم بإعدامها) فشرع عمرو بن العاص في تفريقها على حمامات الإسكندرية وإحراقها في مواقدها فاستنفدت في مدة ستة أشهر، فاسمع ما جرى وأعجب. وقد ورد في أماكن كثيرة من تواريخ المسلمين خبر إحراق مكاتب فارس وغيرها على الإجمال وقد لخصها صاحب كشف الظنون في عرض كلامه عن علوم الأقدمين بقوله: (إن المسلمين لما فتحوا بلاد فارس وأصابوا من كتبهم كتَب سعد بن أبي وقاص إلى عمر بن الخطاب يستأذنه في شأنها وتنقيلها للمسلمين فكتب إليه عمر: (أن اطرحوها في الماء فإن يكن ما فيها هدى فقد هدانا الله تعالى بأهدى منه وإن يكن ضلالاً فقد كفانا الله تعالى) فطرحوها في الماء أو في النار فذهبت علوم الفرس فيها)، وجاء في أثناء كلامه عن أهل الإسلام وعلومهم: (إنهم أحرقوا ما وجدوا من الكتب في فتوحات البلاد) وإحراق الكتب كان شائعاً في تلك العصور تشفّياً من عدو أو نكاية فيه فكان أهل كل شيعة أو ملة تحرق كتب غيرها كما فعل عبد الله بن طاهر بكتب فارسية كانت لا تزال باقية إلى أيامه (سنة 213هـ) من مؤلفات المجوس، وقد عرضت عليه فلما تبيّن حقيقتها أمر بإلقائها في الماء وبعث إلى الأطراف أن من وجد شيئاً من كتب المجوس فليعدمه.
ولما فتح هولاكو التتري بغداد سنة 656هـ أمر بإلقاء كتب العلم التي كانت في خزائنها بدجلة ـ وعلى حدّ زعمهم فإن هذا التصرف لا يعبر عن مقابلة ما فعله المسلمون لأول الفتح بكتب الفرس وعلومهم ـ وقال آخرون: إنه بنى بتلك الكتب إسطبلات الخيول وطوالات المعالف عوضاً عن اللبن.
ولما فتح الإفرنج طرابلس الشام في أثناء الحروب الصليبية أحرقوا مكتبتها بأمر الكونت برترام سنت جيل وكان قد دخل غرفة فيها نسخ كثيرة من القرآن فأمر بإحراق المكتبة كلها وفيها على زعمهم ثلاثة ملايين مجلد، وفعل الأسبان نحو ذلك بمكاتب الأندلس لما استخرجوها من أيدي المسلمين في أواخر القرن الخامس عشر، وأصحاب الأديان في تلك العصور كانوا يعدون هدم المعابد القديمة وإحراق كتب أصحابها من قبيل السعي في تأييد الأديان الجديدة. فأباطرة الروم حالما تنصروا أمروا بهدم هياكل الأوثان في مصر وإحراقها بما فيها من الكتب وغيرها وكان خلفاء المسلمين إذا أرادوا اضطهاد المعتزلة وأهل الفلسفة أحرقوا كتبهم، والمعتزلة كثيراً ما كانوا يتجنبون ذلك تحت خطر القتل فيستترون ويجتمعون سرّاً والخلفاء يتعقبون آثارهم ويحرقون كتبهم، ومن أشهر الحوادث من هذا القبيل ما فعله السلطان محمود الغزنوي لما فتح الري وغيرها سنة 420هـ فإنه قتل الباطنية ونفى المعتزلة وأحرق كتب الفلسفة والاعتزال والنجامة.
[/SPOILER]

البته من این نکته را عرض کنم که حتی یهودیان هم کوروش را پیامبر نمی دانند.
اما قطعا زرتشت پیامبر الهی بوده است. پیامبر مجوس. و ائمه با مجوس به مثابه اهل کتاب رفتار کرده اند و تصدیق کردند که انان پیامبری داشته اند و به طور صریح مجوس در قران در کنار یهودیان و مسیحیان امده است.
و اینکه استوانه ای که به کوروش منسوب است در بابل کشف شده است و در ان بت بابلی ها ستوده شده است که حتی با کتیبه های تخت جمشید هم تناقض دارد.
اکنون که دیگر شاهی در میان نیست غربی ها نیز که زمانی سنگ این استوانه مشکوک را به سینه می زدند. حرف های دیگری می زنند. به هر حال کوروش معتقد به اهورامزدا و این در اکثر کتیبه ها مشهود است و روح توحیدی دارند.
اینکه ایا این استوانه توسط کوروش نوشته شده جای تردید است. بیشتر به تاریخ نگاشته شده به دست بابلی ها می ماند !

بسم الله الرحمن الرحیم

متاسفانه برخی دوستان تمایل دارند که اسکندر مقدونی ذوالقرنین باشه تا کوروش
کوروش پیامبر نبوده. اون پادشاهی بوده که بر خلاف شاهان آن زمان کشت و کشتار راه نمی انداخته. مثل بخت النصر بیت المقدس رو ویران نکرد و ........
همچنین در تورات از اون به نیکی یاد شده.

در پناه حق

[="arial"][="royalblue"]بنام او

اگرچه درمورد ذوالقرنين جاي تحقيقات بيشتري وجود دارد و همانگونه كه دريكي ازپستهاي قبلي ام مربوط به سوره كهف و آيات مربوط به ذوالقرنين نوشتم .. ميتوان اين قضيه رابيش از پيش شكافت كه البته نظر شخصي خود من اين بوده و هست كه ذوالقرنين يك تن و تنها مربوط به گذشته نبوده و بلكه دو تن و مربوط به دو دوره زمانيه بسيارگسترده ازگذشته تا آينده ميباشند كه بطورقطع به يقين آدمي چون اسكندرنميتواند انسان با ايماني چون ذوالقرنين باشد و اگر قرارباشد كه درمورد ذوالقرنين گذشته مطلبي گفته يا رايي صادرشود چه بهتركه ابتدا كمي بيشترتحقيقات جامع و كاملتر و بدون تعصبي صورت پذيرد و اگرچنين نشود كه چه بهتراو را همان كوروش بدانيم و دراينمورد من بعنوان يك ايراني شيعه باور و شيعه مذهب و بنابه دقت نظر خودم بين افرادي كه درگذشته ازآنان نام برده شده .. كوچكترين شكي نخواهم داشت كه ذوالقرنين گذشته همان كوروش كبيربودند و بايد هم كه بين ايشان و حضرت نوح{ع} فرق و تمايزقائل شد و براي من بعنوان يك ايراني جاي بسي خوشوقتي خواهدبود كه يكي ازپادشاهان يا مسئولين بزرگ كشورم در زمانهاي گذشته كه درهمه جاي دنيا اورابانام كوروش كبيرميشناسند در بيش ازدوهزارسال پيش بابل قدرتمند را بدون خسارات قابل توجه و حتي بدون هيچ خسارتي فتح نموده تا شايد باعث ايجاد انگيزه براي آن دسته ازجوانان كشورمن كه تمايلشان به ايران وميهن براي پيشرفت شيعه و ايران بيشتراست گردد و چه بسا كه اين منشورمنتسب به كوروش نيزآميخته اي از راست و دروغ براي ايجاد تفرقه اي به درازاي زمان و مخصوصا امروزما بوده كه بايد توسط كارشناسان برجسته ايراني وكارشناسان معتبرو بيطرف اروپايي يكبارديگرمورد ارزيابي دقيق قرارگرفته تامعلوم شود كه كدام بخش ازسخنان آن مربوط به كوروش و كدام قسمت آن جعلي وساختگي ميباشند وبادرنظرگرفتن آيين مقدس زرتشت بزرگ وموحد كه موردتاييد قرآن نيز بوده يا واقع گرديده .. بعيد ميدانم كه كوروش بت پرست بوده باشند واين شايد ازسياست وكياست ايشان در آن زمان بوده كه شايد خواسته اند با بيان چنين حرفهايي از خشو.نت وجنگ وخونريزي بيشتر و حتي شورشهاي احتمالي آينده جلوگيري بعمل آورده باشند كه دراين رابطه حتي بايد يا ميتوان كه سخنان او دراين مورد را مانند ترجمه وتفسيربرخي كتابها كه احتياج به تفسيردارند مورد تفسيرقرار داد تا شايد منظور واقعي ازاين سخنان آشكارتر شوند و چه بسا كه منظور وهدف از مردوك همان خداي يگانه و اهورامزدا والبته بزبان بابليان وبا احترام به باورهاي ديگرانسانها بوده باشد و شايد.....شايدهاي فراوان كه با اين اوصاف نميتوان بدون دليل و زود هنگام و بدون تحقيق بيشتر درمورد ذوالقرنين گذشته يا هرانسان ديگري قضاوت نمود كه قضاوت زودهنگام درمورد ديگران .. سرانجامي جز مورد قضاوت زودهنگام قرارگرفتن ازطرف ديگران نخواهدداشت..
واما ؟؟
و اما درمورد ذوالقرنين آينده بحث زياد خواهدبود كه عقيده دارم بايد تحقيقات وسيعي و مخصوصا ازطرف بزرگان شيعه {} انجام گيرد .. { چرا كه اين احتمال كه امام زمان {عج} نيز ذوالقرنين باشند زياد خواهدبود } و درآيات فوق و منتسب به ذوالقرنين و ازآيه 92 به بعد و اگرآيه 99 رانيز به آن اضافه نماييم يا آنرا ادامه آن بدانيم آنچه كه معلوم و آشكارخواهدشد واقعه اي عظيم مربوط به آينده اي ست كه ذوالقرنين دوم را تا حد يك پيامبر يا انسان بسيار والامقام ارتقا درجه ميدهد ويا حداقل ازانسانهاي عادي زمان خود ايشان را بوضوح جدا و برجسته مينمايد كه با درنظرگرفتن شرايط زمانه موجود هر دوي آنان .. آنان را نميتوان انسانهاي عادي و همطراز زمان خود دانست ..

باتشكر..[/][/]

سلام ...

ایا کورش کبیر موحد بوده است؟؟

راجبه اصل سوال باید بگم که ما قبل از انقلاب یک گروهی داشتیم به عنوان شبه ترقی غرب گرا

که تو طرفداری از غرب و باستان گرائی افراط میکردن....

الان بعد انقلاب هم یک گروه داریم که کلا باز از این بر پشت بام افتادن و همش سعی در

پائین اوردن هویت شاهان گذشته دارن.....

همین الانم هر دو گروه در حال فعالیت هستن .

بنظرم هر دو گروه کاملا از دین و دنیا و منطق بی خبر هستن .....

افرادی متعصب و...

در پناه خدا:Gol:

اتفاقا برعکس بعضی از دوستان بیش از آن که اسلامی باشند آریایی هستند و اونقدری که روی کوروش تعصب دارند روی امامانشان تعصب ندارند.

طبق نظر استاد رائفی پور که در یک سخنرانی در همین مورد نطق فرمودند ذوالقرنین کسی نیست جز حضرت ولیعصر عج که صاحب دو قرن(ذوالقرن) هستند امت آخرالزمان و پیش از آن.

اثبات این موضوع بسیار مفصل هستش و بهتره به خود سخنرانی مراجعه کنید اما اگر حتی یک نگاه سطحی به معرفی ذوالقرنین که در سوره ی کهف توسط پیامبر (ص) در جواب یهودیان شده بیاندازید متوجه می شید که ذوالقرنین کوروش نیست.

برای مثال در این سوره اشاراتی به خورشید و پنهان شدن آن شده و همانطور که میدانید در احادیث امام زمان عج به خورشید پشت ابر تشبیه شده.
از طرفی ذولقرنین در این سوره کسی بوده که خداوند پاداش و یا مجازات مردم اون سوره و نیز اسباب و علل کل جهان رو به دستش سپرده و کوروش کجا اینگونه بود؟

تعصب رو کنار بزارید.

بسیاری از دوستان در زمان مطرح شدن این بحث ها به حدیثی از نبی (ص) اشاره میکنند و تعصب خودشونو توجیح میکنند:

(([="blue"]حب الوطن من الایمان[/]))

غافل از اینکه وطن ما ایران نیست(البته شاید وطن اون اشخاص ایران باشه) ولی ایران وطن جسم خاکی ماست و وطن فطرت و نطفه ی الهی ما اینجا نیست چراکه:

[="blue"] ما زبالاییم و بالا می رویم ما ز دریاییم و دریا می رویم[/]

[="blue"]مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم[/]

[="red"] گرچه ایران از این لحاظ که محل تجمع شیعیان و لشگر خالص خدا و وسیله ی رسیدن به اهداف الهی هست قداست دارد.[/]

MeHraNZO313
والا تعصب ارزشی ندارد. همه دنبال حقیقت هستند.
راستشو بخواهی ظاهر ایات تناسبی با امام عصر (عج) ندارد. البته من که دوباره آیات را خواندم می بینم که این آیات به یک پیامبری می خورد که پادشاه نیز هست !
به هر حال حاکمان ظالم زیادی به دست کوروش به زیر کشیده شدند. مستنداتی که آن آیات را منتسب به کوروش فاتح بابل و مصلح یهودیان می کند بیشتر از دلایلی است که آن را نقض کند. کس دیگری هم در تاریخ سراغ نداریم !!!
کتیبه خاصی هم از کوروش در دست نیست. استوانه ای هم که در بابل کشف شده و آن را با آب و تاب منتسب به خود کوروش می کنند با کتیبه های تخت جمشید(که سالها بعد از کوروش به دست نوادگانش ساخته شده) تناقضات فاحشی دارد.

اقا من این سئوال ها خیلی تو سایت های مذهبی تاریخی پرسیدم همه کم میارن چیزی نمیگن میگن برو بابا عرب پرست مسلمان (چند تا هم فوش می دهند)

خدای کسی جوابی داره که واقعا چرا اسمی ازش نیامده من خودم خیلی تحقیق کردم

در مورد اینکه زردهشت هم بعد از کوروش بوده مدارکی معتبر موجوده
از جمله چرا کوروش دفن شده ؟؟؟(در ایین زردهشت باید جسد سوزانده شود یا به دریاآ بندازند)

من خودمم موندم!!!! به قول دکتر روازاده تاریخمون در دورهی قاجار به یغما رفته

اونای هم میگن شما اریای نیستین خوب برای من جواب بیارن
من خودم یه کرد هستم و خیلی بیشتر از دیگران تعصب دارم

با سلام
لطفا دوستان کمی صبور باشند به زودی جواب محکمه پسند خواهیم داد به کسانی که کوروش شاه ظلم را بزرگ میکنند !!
لطفا دوستان از مطالب حاشیه ای پرهیز کنند و در مورد موضوع تاپیک سخن بگویند !!بنده فک
ر میکنم تعدادی از دوستان هنوز مفهوم موحد بودن را ندانسته اند !!

من عاشق کاربرائیم که حرف برای گفتن دارن....

شبه طرقی غرب گرا!!!

و بلعکس !!!

دوستان با تجربه ای که دارن همه میدونن چه کسی با خودش چند چند هست .

هم اونائیکه هویت قدیم رو بلکل الگو قرار دادند و هم اونائیکه با تعصب بدنبال

انتقام گرفتن از اونا و خرابتر کردن اوضاع هستن و با حرفهای متعصبانه افراد رو از دین زیبای اسلام و

شیعه میخوان دور کنن ، وبرای این کار هر مطلب پوچ و بیهوده ای رو روش زوم میکنن....

توجه داشته باشین که این افراد هدفشون شفاف سازی نیست ، هدفشون ایجاد تفرقه هست فقط...

اونا تنها به ایجاد تفرقه فکر میکنن ....

اسلام دین تعادل هست ، تندروی مطلقا ممنوع!!

مطالبی که گذاشته میشه اگه کپی پیس نباشه ضمنا بهتره ، اگرچه مشخصه مطالب

از کجا میاد ، با یک جستجوی ساده در سایت زیبای گوگل..

منتظر صحبتهای مردونه و ایضا منطقی هستم .....

اگه پیامها زمانی نوشته بشه که کاربران بیدار باشن تا جواب بدن که دیگه واقعا بهتره!!!

اندیشه;268291 نوشت:
من عاشق کاربرائیم که حرف برای گفتن دارن....

شبه طرقی غرب گرا!!!

و بلعکس !!!

دوستان با تجربه ای که دارن همه میدونن چه کسی با خودش چند چند هست .

هم اونائیکه هویت قدیم رو بلکل الگو قرار دادند و هم اونائیکه با تعصب بدنبال

انتقام گرفتن از اونا و خرابتر کردن اوضاع هستن و با حرفهای متعصبانه افراد رو از دین زیبای اسلام و

شیعه میخوان دور کنن ، وبرای این کار هر مطلب پوچ و بیهوده ای رو روش زوم میکنن....

توجه داشته باشین که این افراد هدفشون شفاف سازی نیست ، هدفشون ایجاد تفرقه هست فقط...

اونا تنها به ایجاد تفرقه فکر میکنن ....

اسلام دین تعادل هست ، تندروی مطلقا ممنوع!!

مطالبی که گذاشته میشه اگه کپی پیس نباشه ضمنا بهتره ، اگرچه مشخصه مطالب

از کجا میاد ، با یک جستجوی ساده در سایت زیبای گوگل..

منتظر صحبتهای مردونه و ایضا منطقی هستم .....

اگه پیامها زمانی نوشته بشه که کاربران بیدار باشن تا جواب بدن که دیگه واقعا بهتره!!!

سلام
جناب عاشق شما این تاپیک را ملاحظه کنید !!!

http://www.askdin.com/thread21202.html

maes;268209 نوشت:
MeHraNZO313
والا تعصب ارزشی ندارد. همه دنبال حقیقت هستند.
راستشو بخواهی ظاهر ایات تناسبی با امام عصر (عج) ندارد. البته من که دوباره آیات را خواندم می بینم که این آیات به یک پیامبری می خورد که پادشاه نیز هست !
به هر حال حاکمان ظالم زیادی به دست کوروش به زیر کشیده شدند. مستنداتی که آن آیات را منتسب به کوروش فاتح بابل و مصلح یهودیان می کند بیشتر از دلایلی است که آن را نقض کند. کس دیگری هم در تاریخ سراغ نداریم !!!
کتیبه خاصی هم از کوروش در دست نیست. استوانه ای هم که در بابل کشف شده و آن را با آب و تاب منتسب به خود کوروش می کنند با کتیبه های تخت جمشید(که سالها بعد از کوروش به دست نوادگانش ساخته شده) تناقضات فاحشی دارد.

با سلام


ما هم میگویم تعصب همهجا خوب نیست !!
عجب حقوق بشری کوروش داشته و ما نمیدانستیم

[=Century Gothic]سنگسار زنان در زمان فرمانروایی کورش بزرگ بر بابل امری متداول بود و در مورد زنان زانیه اجرا می‌شد.
[=Century Gothic] در این مورد مردان از مجازات سنگسار معاف بودند، مگر آنکه به حرم و کنیزان شاه نظر داشتند.:khaneh:[=Century Gothic]برای آگاهی بیشتر بنگرید به: ترجمه پنجاه لوح حقوقی و اداری از زمان پادشاهی کورش، دانشنامه آشورولوژی و زبان شناسی، جلد سوم، دفتر سوم، لایپزیک، ۱۸۹۷ (منبع زیر)؛ و نیز تاریخ تمدن ویل دورانت، جلد یکم، مشرق زمین.

[=Century Gothic]Beitrage zur Assyriologie und Semitischen Sprachwissenschaft, Dritter band, heft 3, Leipzig, 1897

maes;267921 نوشت:
با سلام
اقا رضا من افسوس می خورم که چرا این همه مطلب جالب در سایت خود را با انتخاب نامی شبهه انگیز برای وبلاگت خراب کرده ای. ضد مجوس یعنی چی !!!
به علاوه در مورد کوروش دلایل شما ضعیف و گزیده از دشمنان قسم خورده اون می باشد. مگر هرودوت معصوم است!؟

سلام
شما هم به این مدارک یک نگاهی بکنید لطفا

http://www.askdin.com/thread21200.html

[=Century Gothic]


[=Century Gothic]سلام
این انسان موحدیست که شما از ان سخن میگوید
[=Century Gothic]توجه[=Century Gothic] به مفاد کتیبه‌های گلی بدست آمده از زمان فرمانروایی کورش بزرگ بر بابل
(و از جمله لوح شماره ۲۷۷) :Sham::Sham:

نشان می‌دهد که زنان حق‌الارثی معادل نصف مردان داشته‌اند و در موارد خاصی هیچگونه حق‌الارث به آنان تعلق نمی‌گرفته است.:Sham:

رضا مرادی غیاث آبادی

[=Century Gothic]برای آگاهی بیشتر بنگرید به: ترجمه پنجاه لوح حقوقی و اداری از زمان پادشاهی کورش، دانشنامه آشورولوژی و زبان شناسی، جلد سوم، دفتر سوم، لایپزیک، ۱۸۹۷
[=Century Gothic]Beitrage zur Assyriologie und Semitischen Sprachwissenschaft, Dritter band, heft 3, Leipzig, 1897

[=Book Antiqua]با سلام

[=Book Antiqua]به گزارش گزنفون، کورش در برابر لشکر سراسر مسلح خود نطقی ایراد کرد که خلاصه آن چنین است: «امروز همه نعمت‌های آسمانی در اختیار ماست تا به تارومار دشمنی بپردازیم که در خواب است.

[=Book Antiqua]جوایز این کشتار از برای شما طلا و اموال و نام نیک و آزادگی است.

[=Book Antiqua]ما در صبح زود در حالی به شهر حمله می‌کنیم که مردم در بستر ناز و خوشی آرمیده‌اند. ما مشعل‌های بسیار و قیر فراوان در اختیار داریم و خانه‌های آنان جملگی از چوب خرما است.

[=Book Antiqua] سربازان ما خانه‌های آنان را به سرعت آتش خواهند زد و آنان یا باید بگریزند و یا در میان شعله‌های آتش بسوزند». [=Book Antiqua]این نقل را بدون استنباط شخصی و داوری از آن رو آوردم که اولاً معلوم باشد منظور از «نام نیک» و «آزادگی» چیست و دیگر آنکه چند و چون ستایش کورش توسط گزنفون که عده‌ای زیاد از آن دم می‌زنند و سخن می‌رانند، معلوم شود!
[=Book Antiqua]برای آگاهی بیشتر بنگرید به: گزنفون، کورش‌نامه، ترجمه رضا مشایخی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ ششم، ۱۳۸۶، صفحه ۲۱۴؛ کسنفون، سیرت کورش کبیر، ترجمه وحید مازندرانی، انتشارات دنیای کتاب، تهران، چاپ دوم، ۱۳۸۱، صفحه ۲۶۷ و

[=Book Antiqua]۲۶۸٫

[=Century Gothic]با سلام

[=Century Gothic][=Century Gothic]این انسان موحدیست که شما از ان سخن میگوید
راستی چرا این اسم کوروش هخامنشی در منابع کهن نیامده !!؟
بیاید یه سر بزنیم به الواح هخامنشی کشف شده و ببینیم آنها چه میگویند !!
[=Century Gothic]به موجب الواح هخامنشی کشف شده در بابل دانسته شده که کورش و کمبوجیه با سرمایه‌ای که از محل غارت لیدی تأمین شده بود، در مؤسسه مالی اگیبی سرمایه‌گذاری کردند.
فعالیت‌های این مؤسسه از جمله عبارت بود از: اعطای وام با بهره سی تا پنجاه درصد در ماه، خرید و فروش برده و اجاره دادن فاحشه.

برای آگاهی بیشتر بنگرید به: [=Century Gothic]Beitrage zur Assyriologie und Semitischen Sprachwissenschaft, Dritter band, heft 3, Leipzig, 1897.
[=Century Gothic] ترجمه پنجاه لوح حقوقی و اداری از زمان پادشاهی کورش، دانشنامه آشورولوژی و زبان شناسی، جلد سوم، دفتر سوم، لایپزیک، ۱۸۹۷:Cheshmak:

این انسان موحدیست که شما از ان سخن میگوید

«کتزیاس [=Book Antiqua]پس از نقل رفتار محبت‌آمیز کورش با آستیاگ (آخرین پادشاه ماد) این را نیز آورده است که «کورش پس از تصرف ماد، اَسپیتاماس (شوهر آمیتیس و داماد آستیاگ) را کشت و زنش را تصرف کرد و به جمع زنان خود افزود».»


و کوروش باز هم میکشد و میکشد :

«کورش چشمان پِتیساکاس (پیشکار خودش) را از حدقه در آورد و پوستش را زنده زنده کند و به صلیبش کشید.

ب[=Book Antiqua]ه این دلیل که پتیساکاس مأمور آوردن آستیاگ به دربار بود، اما او را در بیابان رها کرده بود و موجب خشم کورش شد که با آستیاگ با مهربانی و گذشت رفتار می‌کرد».


کتزیاس همچنین نقل می‌کند که «کورش قبل از حمله به ماساژت‌ها، به سرزمین دِربیکس‌های سکایی حمله برد و پس از قتل‌عام سی هزار نفر از دربیکس‌ها و کشتن پادشاه آنان و دو پسرش، کشورشان را تصرف کرد».

[=Book Antiqua]تاریخ کتزیاس، خلاصه فوتیوس، ترجمه کامیاب خلیلی، تهران، ۱۳۸۰، بخش‌های یک تا هفت، صفحه ۱۵ تا ۳۸»

گزنفون و کوروشنامه :

«کورش و سپاهیانش به اندازه‌ای از اهالی شهر را کشتند که «زنان شیون و زاری آغاز کردند و دیوانه‌وار به هر سو می‌گریختند.

[=Book Antiqua]آنان اطفال خود را به آغوش گرفته بودند و از معدود کسانی که زنده مانده بودند، استغاثه می‌کردند که نگذارید ما تنها و بی‌پناه بمانیم
گزنفون، کورش‌نامه، ترجمه رضا مشایخی، تهران، ۱۳۸۶»

این انسان موحدیست که شما از ان سخن میگوید

کورش نبرد دیگری در اوپیس کنار دجله نمود و مردم اکد را با آتش سوزاند.
( اومستد، ا. ت.، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه دکتر محمد مقدم، چاپ سوم، انتشارات امیرکبیر،
۱۳۷۲، ص ۶۸ و ۶۹.)


جان مانوئل کوک: کوروش در نبردی در اوپیس بر مردم پایتخت کهن اکد پیروز می شود و آنان را با آتش و کشتار عام نابود می کند.
(مانوئل کوک، جان، شاهنشاهی هخامنشی، ترجمه مرتضی ثاقب فر، انتشارات ققنوس،
۱۳۸۴، ص ۶۴.)



پرویز رجبی: کورش پس از پشت سر گذاشتن گوتیوم از رودخانه دیاله گذشت و به پای دیوار میان دجله و فرات رسید،که شهرهای اُپیس و سیپار را در دو سوی خود داشت. اُپیس به تصرف در آمد و به آتش کشیده شد.
(رجبی، پرویز، هزاره های گمشده، جلد دوم، انتشارات توس،
۱۳۸۰، ص ۱۳۶.)



ویل دورانت نیز به کوروش "قساوت بی حد " را نسبت می دهد که بنظر درباره همین حرکتش می باشد :


ويل دورانت:"نقص بزرگی که بر خلق و خوی کوروش لکه ای باقی گذاشته آن بود آنکه گاهی بی حساب قساوت و بیرحمی داشته است"



در سالنامه نبونید هم چنین نوشته شده است :


در ماه تَـشـریـتـو ، هنگامی که کوروش به سپاه اکَـد در شهر اُپـیـس بر کرانه رود دجـلـه حمله کرد؛ مردمان اَکَـد بشوریدند.اما او همه مردمان شهر را از دم بکشت.
(به نقل از سایت غیاث آبادی )

این انسان موحدیست که شما از ان سخن میگوید
اینهم جعلی دیگر است
!!

جالبه که اینقدر تناقض در بین سخنان آمده در ان منشور کذایی و شخصیت واقعی کوروش هست که کتمان کردن آنها به این سادگیها هم نیست !
اما یک اشاره میکنیم تا خودتان عمق فاجعه را دریابید !!

و بازهم از دوستان تقاضا میکنم که از مطالب حاشیه ای در این تاپیک پرهیز کنند !!!:Sham::Sham::Sham:

[=Book Antiqua]جالب که چون در این موضوع سخنی نیست عده ای دوست دارند تاپیک را منحرف کنند !!

[=century gothic]ترجمه کتیبه بیستون و دیگر اسناد هخامنشی را که با دقت بخوانیم اینقدر نکات جالب دارد که تمامی نخواهد داشت .
[=century gothic]کافیست در اسناد هخامنشیان دقیقی شویم و بدون ذهنیت ، بررسی کنیم ... [=century gothic]در گل نبشته بابلی کوروش( ترجمه عبدالمجید ارفعی) می خوانیم :
[=century gothic]17. او (= مردوک) بی هیچ کارزاری وی (= کورش)را به شهر خویش، بابل، فرا برد.(مردوک) بابل را از هر بدبختی برهانید (و)نبونئید را - پادشاهی که وی (= مردوک) را پرستش نمی کرد به دست او (= کورش) سپرد...
[=century gothic]دقت کنید در طول این بیانیه سیاسی کوروش نبونید (نبونئید) شخصیتی منفور و مغضوب است هم از سوی خدای مجهول (ارفعی:"مردوک") و هم از سوی مردم بابل ... [=century gothic] کوروش : همه ی مردم بابل،‌ همگی (مردم) سومر و اکد،(همه ی) شاهزادگان و فرمانروایان به وی (= کورش) نماز بردند و بر دو پای او بوسه دادند (و) از پادشاهی اش شادمان گردیده، چهره ها درخشان کردند.
...
23. با شادی و شادمانی در کاخ شهریاری خویش، اورنگ سروری خویش بنهادم، مردوک، سرور بزرگ، مهر دل گشاده ام را که د[وستدار ] بابل است به خواست خود به [ خویشتن گروانید ](پس) هر روز پیوسته در پرستش او کوشیدم...

[=century gothic]از نماز بردن بر یک شخص و بوسیدن دو پای او که بگذریم .
اینجا نیز کوروش می گوید که مردم بابل وبا او رفتاری نیکو داشته اند و از حضورش خرسند شدند .طبیعتا مردم بابل از شاهشان(نبونید) ناراضی بودند که به سمت کوروش رفته اند .

[=century gothic] حال کتیبه بیستون نوشته داریوش هخامنشی را مرور کنیم : [=century gothic]ترجمه کتیبه بیستون - غیاث آبادی :
[=century gothic]بند ۱۶ ۷۲-۸۱ داریوش شاه گوید: ... مردی بابلی به نام «نَـدیـتَـبَـئـیـرَه»پسر «اَئـیـنَـه ایرَه» در بابل شورش کرد. او مردم را چنین می‌فریفت که من «نَـبوکُـدرَچَـرَه» (نَبوکَـد‌نَصَـر/ بخت‌النصر) پسر «نَـبونَـئـیتَـه» (نَبونید) هستم. سپس همة مردم بابل به سوی او رفتند.بابل نافرمان شد و او پادشاهی را در بابل به دست گرفت.
[=century gothic]نکته جالب ماجرا اینجاست که همان مردم بابل که گویا بعلت بدرفتاری نبونید به سمت کوروش رفته اند(براساس بیانیه کوروش) اینجا علیه داریوش به سمت فرزند نبونید می روند و علیه داریوش قیام می کنند ...این موضوع اهمیتی ندارد که داریوش او را دروغگو خطاب کرده اینجا مهم اینست که اگر نبونید فردی با توصیفات کوروش بوده است ، پس چرا فرزندش (یا دیگری)خود را به او منسوب کرده است تا همه ی مردم بابل به سمت او گرایش پیدا کنند ؟!
[=century gothic]
[=century gothic]بند ۱۴ ۷۶-۸۳ داریوش شاه گوید: هنگامی که من در پارس و ماد بودم؛ بابلیان دوباره بر من شوریدند. مردی ارمنی به نام «اَرخَـه» پسر «هَـلـدیتَـه» در سرزمینی به نام «دوبالَـه» در بابل شورش کرد. در آنجا چنین به مردم دروغ می‌گفت که من «نَـبوکُـدرَچَـرَه» (نَبوکَـد‌نَصَـر/ بخت‌النصر) پسر «نَـبونَـئیتَـه» (نَبونید) هستم.آنگاه بابلیان بر من نافرمان شدند و به سوی آن اَرخَـه رفتند.او بابل را گرفت. او شاه بابل شد.
[=century gothic]
بابل پس از فتح وتوسط داریوش و کشتن فرزند نبونید محبوب و سرکوب مردم بابل توسط داریوش بار دیگر و پس از سرکوب ملتهای دیگر شورش می کند .
اینبار نیز فردی دیگر خود را به نبونید منسوب کرده است .
باز هم داریوش اعتراف می کند که " مردم بابل" به سمت فرزند نبونید رفتند .

[=century gothic]اما حقیقت چیست ؟!
[=century gothic]به نظر در این بین داریوش سخنش به واقعیت نزدیک تر است .یعنی چندین بار شورش مردمی در بابل را خود داریوش توصیف و تایید می کند و محبوب بودن منسوبین به نبونید در بابل را خود او تایید می کند .

بنابر این دو حالت می ماند :
1- کوروش با بیانیه اش قصد فریب افکار را داشته و نبونید هرگز در بابل منفور نبوده است ...
2- هخامنشیان در طول حکومتشان چنان رفتاری با بابلیان کرده اند که آنها ناچار آن شاه منفور را و فرزندش را به این شاه (داریوش ) ترجیح دادند .

حالا این سوالات میماند و کوروش پرستان !!!!!!!!

[=Century Gothic]1-آيا مواردي از قبيل ماليات و حداقل دستمزد و برانداختن برده داري و حق دموكراسي و ...كه در متون منتسب به اين منشور در اينترنت منتشر شده با متن اصلي اين لوح گلي همخواني دارد يا جعلي اند ؟[=Century Gothic]

[=Century Gothic]2-آيا كوروش خود به اين منشور و بند هاي آن عمل كرده است ؟[=Century Gothic] موارد نقض حقوق بشر توسط كورش كدام اند ؟[=Century Gothic]

[=Century Gothic]3- آيا اين لوح گلي منحصر بفرد بود ؟ آيا انواع مشابهي پيش از كوروش داشته ؟

[=Century Gothic]4-اين لوح از چه جهت نوشته شده بود ؟ كاربرد آن تبليغي بود يا عملي ؟

[=Century Gothic]5- آيا عواملي در بزرگنمايي اين لوح نقش داشته اند ؟ آنها كه بودند ؟

ما را ز کورش و کی و جم اعتبار نیست
فخری به داریوش و به اسفندیار نیست
مرده است دور رستم و سیروس و کیقباد
ما را به جاهلیت آن دوره کار نیست
در سایه محمد و آل محمدیم
برتر از این برای بشر افتخار نیست
ابنای دین و سوره توحید و کوثریم
بر دل ز کفر و شرک و شرارت غبار نیست
اسلام، اعتقاد و نظام و هویت است
هر کس نداشت در دو جهان رستگار نیست
اندر دژ ولایت و حصن امامتیم
مانند این حصار به گیتی حصار نیست
ما امت عدالت و صلح و اخوتیم
در ما نفاق و شیطنتِ دیو سار نیست
از جاهلیت مجوس نگیریم رسم و راه
ما را به جز ولایت مهدی (ع) شعار نیست
اعلام «ان اکرمکم» باشد این پیام
در کیش ما به رنگ و نژاد اعتبار نیست
گر مدعی تلاش به توهین ما کند
با او بگو که از تو جز این انتظار نیست
تو باش و هفت خوان و خرافات و ترّهات
راهی که می‌ روی ره پروردگار نیست
زنده است دین احمد (ص) و قرآن و اهل بیت (ع)
اکمل از آن طریق سوی کردگار نیست
یارب رسان امام زمان منجی جهان
فرّخ، زمان او که در آن، کار عار نیست
پر می‌ کند ز عدل به امر خدا زمین
بهتر ز عصر دولت او روزگار نیست
آئین دین مداری و تقوی شود رواج
رسم فساد و شرب مدام و قمار نیست
مؤمن عزیز گردد و کافر شود ذلیل
مرد خدا به دوره او خوار و زار نیست

آیت الله العظمی صافی گلپایگانی

.

سرباز وطن;267951 نوشت:
اقا منم یه سئوال برام پیش امده

چرا از او اسمي در شاهنامه نيست؟ چرا از او اسمي در اوستا نيست ؟ چرا از او اسمي در كتيبه هاي پادشاهان بعدي نيست ؟ چرا ساسانيان او را نميشناختند و در كتب پهلوي بازمانده از اين دوره از او اسمي نبردند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

چرا در شاهنامه اسمی از کوروش یا داریوش یا کلا هخامنشی نیامده است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

[=Century Gothic]کورش هخامنشی در منابع ایرانی

[=Century Gothic]۱- کورش هخامنشی در متون اوستایی

[=Century Gothic]نام کورش در متون اوستایی (اعم از یسناها، یشت‌ها، ویسپرد، وندیداد و خرده‌اوستا) نیامده است.:Sham:

[=Century Gothic]۲- کورش هخامنشی در متون شرق‌ ایرانی

[=Century Gothic]نام کورش در متون شرق ایرانی (اعم از سغدی، بلخی، خوارزمی، سکایی و جز آنها) نیامده است.:Sham:

[=Century Gothic]۳- کورش هخامنشی در متون فارسی باستان

[=Century Gothic]در متون فارسی باستان هخامنشی اطلاعاتی باره کورش وجود ندارد، اما در دو جا نام او به شکل‌های زیر آمده است. یکبار در کتیبه‌های کوتاه و مکرر پاسارگاد: «من کورش، شاه هخامنشی»؛ و دیگری در کتیبه داریوش در بیستون که کمبوجیه و بردیا پسران کورش معرفی شده‌اند: «پسر کورش به نام کمبوجیه از دودمان ما در اینجا شاه بود»، «مغ گئومات به دروغ چنین می‌گفت که من بردیا پسر کورش هستم»، «وَهیَزداتَه به دروغ چنین می‌گفت که من بردیا پسر کورش هستم».

[=Century Gothic]۴- کورش هخامنشی در متون پهلوی اشکانی

[=Century Gothic]نام کورش در متون پهلوی اشکانی (پارتی) نیامده است.:Sham:

[=Century Gothic]۵- کورش هخامنشی در متون پهلوی ساسانی

[=Century Gothic]نام کورش در متون پهلوی ساسانی (اعم از کتیبه‌ها و کتاب‌ها) نیامده است.:Sham:

[=Century Gothic]۶- کورش هخامنشی در متون مانوی

[=Century Gothic]نام کورش در متون مانوی نیامده است.:Sham:

[=Century Gothic]۷- کورش هخامنشی در متون فارسی

[=Century Gothic]الف) کورش هخامنشی در شاهنامه فردوسی

[=Century Gothic]نام کورش در شاهنامه فردوسی نیامده است.:Sham:

[=Century Gothic]ب) کورش هخامنشی در شعر و ادبیات فارسی

[=Century Gothic]نام کورش در شعر و ادبیات فارسی نیامده است.:Sham:
[=Century Gothic]ج) کورش هخامنشی در تاریخ‌نامه‌های ایرانی

[=Century Gothic]نام کورش چند بار به شکل‌های کورش، قورش، قورس همراه با شرح مختصری از او در آثارالباقیه ابوریحان بیرونی، تاریخ پادشاهان و پیامبران, حمزه اصفهانی و چند متن دیگر آمده که بازتاب و تلخیصی از کتاب تورات یهودیان است.

[=Century Gothic]تفصیل این روایت‌ها را در بخش بعدی که به «بررسی نام و شرح حال کورش هخامنشی در منابع عبرانی» اختصاص خواهد داشت، دنبال می‌کنیم.

[=Century Gothic]حمزه اصفهانی نام کورش را یک نام عبرانی یهودی می‌داند.:Sham:
[=Century Gothic]این همه آنچه بود که در متون ایرانی در باره کورش بزرگ آمده است. سکوت منابع ایرانی در قبال نام کورش نشان می‌دهد که ایرانیان با اینکه اندکی با نام او آشنا بوده‌اند، اما کورش در بهترین حالت شخصیتی ناچیز بوده است که ایرانیان برای او اهمیتی قائل نبوده‌اند.
[=Century Gothic]ــــــــــ

[=Trebuchet MS]ایرادی دارد اگر از کورش‌پرستان عزیز بخواهم بجای اینکه با تأسی به کورش بزرگ فقط تجاوزگری و سرکوبگری بلد باشند، چند منبع و سند تاریخی معرفی کنند تا این مقاله «پُربار» را پُربارتر و کامل‌تر کنم؟

رضا مرادی غیاث آبادی

[="arial"][="royalblue"]بنام او

اندیشه;268082 نوشت:
سلام ...

ایا کورش کبیر موحد بوده است؟؟

راجبه اصل سوال باید بگم که ما قبل از انقلاب یک گروهی داشتیم به عنوان شبه ترقی غرب گرا

که تو طرفداری از غرب و باستان گرائی افراط میکردن....

الان بعد انقلاب هم یک گروه داریم که کلا باز از این بر پشت بام افتادن و همش سعی در

پائین اوردن هویت شاهان گذشته دارن.....

همین الانم هر دو گروه در حال فعالیت هستن .

بنظرم هر دو گروه کاملا از دین و دنیا و منطق بی خبر هستن .....

افرادی متعصب و...

من متاسفانه يا خوشبختانه سن وسالم به قبل انقلاب واينجورمسائل سياسي وباستاني ويا موحد بودن و نبودن كوروش كبيرنميخورد اما نظرشخصي خودم اين است كه اگرما ايرانيان و شيعيان خواهان علم وپيشرفت وسربلندي ازهرنوع اش كه باشد و مخصوصا سربلندي درپيشگاه خداوند بلندمرتبه ومهربان و ائمه معصومين {ع} كه جز پاكي وصداقت و حد اعتدال نبودند براي خود ميباشيم بايد كه ابتدا اين نكته را مورد توجه جدي قراردهيم كه تفريط و افراط به هيچ عنوان خوب وشايسته كشورومذهب ما نيستند و شعارمن بعنوان يك كارگردوستدارمملكت ومذهب وانقلابم درزندگي همواره اين بوده وهست كه افراط پاياني زود هنگام نيز خواهدداشت وهمانگونه كه رانندگي باسرعت صدوچهل كيلومتر سرنشين يا راننده اي را خيلي زودتراز راننده ديگر كه باسرعت70كيلومتررانندگي مينمايد بمقصد دويست تا دوهزار كيلومتري ميرساند .. همانگونه نيز تفريط ، انسانها را هرچه زودتربه پايان عمر خود ميرساند ، بنابراين اگرخواهان غروبي زودهنگام براي كشوروملت ودين ومذهب پاك ومقدس و درحين حال ، متمدن خود نميباشيم تفريط و تندروي را بايد كه مهارش نماييم تا بتوانيم مابين كشورومذهب خود عدالت را رعايت نموده تا هرچه بيشتر دراين دنيا ودرتبديل انرژي هاي گاه متخاصم كه براي ما شيعيان ، وهابيت چنانچه فرست و موقعيتش پيش آيد بيش ازهردشمن متضاد ديگريست كه فعلا خداوند جلوي به رياست و قدرت رسيدن او را سد نموده.. بتوانيم سهم ارزنده وبيشتري از زندگي وسكونت دررفاه وامنيت داشته يا بخود وملت ومذهب خود و همه انسانهاي صلح جوي ساكن اين سياره هديه اش نماييم..انشاا...

باسپاس..[/][/]

رضا;268373 نوشت:

فعالیت‌های این مؤسسه از جمله عبارت بود از: اعطای وام با بهره سی تا پنجاه درصد

ظاهرا بانک های اسلامی الان از همان روش 2500 سال پیش تبعیت می کنند!

شما از کجا می دانید؟ شاید مضاربه، مزارعه و ... بوده! مگر سود 40% رباست؟


رضا;268376 نوشت:
این انسان موحدیست که شما از ان سخن میگوید

2- هخامنشیان در طول حکومتشان چنان رفتاری با بابلیان کرده اند که آنها ناچار آن شاه منفور را و فرزندش را به این شاه (داریوش ) ترجیح دادند .

خدا خیرتان بدهد

شما که تاریخ طبری و ابن اثیر را بسیار خوانده اید

مردم ایران جند بار بر عربان شوریدند؟ غیر این بود که هرگاه فرصت را غنیمت می یافتند سر بر شورش می گذاشتند؟
چرا به موحد بودن عربان گیر نمی دهید؟ و البته عدالتشان!!!

رضا;268377 نوشت:

در کیش ما به رنگ و نژاد اعتبار نیست

آری نیست

فقط غیر عرب نمی توانست امام جماعت شود! شهادتش قبول نمی شد! خوار داشته می شد و ....

رضا;268378 نوشت:
[=century gothic]کورش هخامنشی در منابع ایرانی

[=century gothic]۱- کورش هخامنشی در متون اوستایی

[=century gothic]نام کورش در متون اوستایی (اعم از یسناها، یشت‌ها، ویسپرد، وندیداد و خرده‌اوستا) نیامده است.:sham:
پ

انتظار داشتید در کتابی که پیش از او نوشته شده اسم او بیاید؟

در مورد این که در منابع ایرانی نیامده راست می گویید . همانگونه که ابن خلدون و بسیاری دیگر نوشتند اسکندر و عربان و مغول در این مملکت کتابی نگذاشته اند که به دست ما برسد

اگر کتابسوزی را افسانه می پندارید، همین دو هفته قبل

بزرگترین کتابخانه لیبی توسط همین فرزندان و تابعین عمر و عثمان به آتش کشیده شد!

تصاویرش را دیشب در همین سایت گذاشتم!

++++++++

نام کوروش در منابع مختلف به صورت‌های گوناگونی ذکر شده‌است. در سنگ‌نبشته‌های هخامنشی که به خط و زبان پارسی باستان نگاشته شده‌اند، بصورت «کورو» یا «کوروش» (به پارسی باستان: ‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎) و در صیغهٔ مضاف‌الیه «کورائوش» خوانده می‌شد. در نسخهٔ عیلامی سنگ‌نبشته‌ها «کوراش» و در متون اکدی «کورِش» نوشته شده‌است. این نام در تورات بصورت «کورُش» و «کورِش» ضبط شده و در زبان یونانی آن را «کورُس» می‌گفته‌اند که همین نام با اندکی اختلاف در اروپا «سایروس» یا «سیروس» خوانده می‌شود.[۱] از مورخین سده‌های اسلامی، ابوالفرج بن عبری در کتاب مختصر الدول و ابوریحان بیرونی در آثار الباقیه نام این شاه را «کورُش»، مسعودی در مروج الذهب «کورُس»، طبری در تاریخ الرسل و الملوک و ابن اثیر در تاریخ کامل «کِیرُش» و حمزه اصفهانی نیز در تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیا «کوروش» نوشته‌اند.[۲]

منبع
++++++++

شما چه بخواهید و چه نخواهید کوروش شاه شاهان بخشی از تاریخ این کشور است

اگر علاقه ای به تاریخ آن ندارید مجبور به مطالعه نیستید. بروید همان تاریخ سد مارب و اشعار جاهلی بازار عکاظ و آل تبع و عرب مستعربه را بخوانید!


لَكمْ دِينُكُمْ وَ لي دِينِ

اگر مردید جلوی همکیشانتان!!! در عراق و سومالی و لیبی و مصر را بگیرید که مقابرتان را ویران می کنند و کتاب هایتان را می سوزانند!

نگران شيعه;268010 نوشت:

واما درمورد ذوالقرنين آينده بحث زياد خواهدبود كه بايد تحقيقات وسيعي و مخصوصا ازطرف بزرگان شيعه انجام گيرد .. چرا كه درآيات فوق و منتسب به ذوالقرنين و ازآيه 92 به بعد و اگرآيه 99 رانيز به آن اضافه نماييم يا آنرا ادامه آن بدانيم آنچه كه معلوم و آشكارخواهدشد واقعه اي عظيم مربوط به آينده اي ست كه ذوالقرنين دوم راتا حد يك پيامبر ارتقا درجه ميدهد ويا حداقل ازانسانهاي عادي زمان خود ايشان را بوضوح جدا و برجسته مينمايد كه با درنظرگرفتن شرايط زمانه موجود هر دوي آنان .. آنان را نميتوان انسانهاي عادي و همطراز زمان خود دانست ..
باتشكر..

خیلی متشکر به نکتهی خیلی مهمی اشاره کردید. خصوصا اینکه در اول ایات مربوط به ذوالقرنین گفته شده به زودی (در آینده) نکته ای در مورد ذوالقرنین بحث خواهد شد. در حالی که بلافاصله وقایع تاریخی را بیان کرده است.
منظور از آن نکته چیست و کیست !!!
البته در روایات ذوالقرنین به عنوان صفت حضرت علی (ع) بیان شده.

[="arial"][="royalblue"]بنام او

maes;268581 نوشت:
خیلی متشکر به نکتهی خیلی مهمی اشاره کردید. خصوصا اینکه در اول ایات مربوط به ذوالقرنین گفته شده به زودی (در آینده) نکته ای در مورد ذوالقرنین بحث خواهد شد. در حالی که بلافاصله وقایع تاریخی را بیان کرده است.
منظور از آن نکته چیست و کیست !!!

باتشكرازشما ودقت نظر بسيار دقيق و هوشمندانتان..

درمورد ذوالقرنين آينده .. {{{ كه اين حقيرشديدا به دو ذوالقرنين و بنا به واقعيتهاي موجود پايبند ومعتقد شده ام .. چراكه واقعيتهاي پنهان مانده اي كه ازسوره مبارك كهف و علارغم مسلط نبودن كاملم به زبان وادبيات عربي و اما با دقت در تفاسير و همچنين خود سوره مباركه كهف و آيات گوناگون آن و مخصوصا آيات مربوط به داستان حضرت موسي { ع } برايم آشكارگرديده و ميگردند چنين استنباط و برداشتي را بمن داده يا ميدهند كه من بنا به نحوه آفرينش كه ازوجود متضادهاي همخون و ناهمخون بهره برده .. ذوالقرنين را دو تن و مربوط به دو دوره زماني متفاوت و متضاد از گذشته تا آينده ديده يا ببينم كه درپستهاي بعدي و بنا به فرصتهاي پيش رو دلايل بيشتري را درمورد آن بيان خواهم نمود تا چنانچه كارشناسان و محققان محترمي كه تنها بدنبال واقعيتها يا كشف واقعيتها بوده يا خواهندبود و بنا به علائق ايجاد شده در خود .. { وهرچند كه موجب خشنودي يا ناخشنودي طرفداران هريك ازذوالقرنين ها ازجمله كوروش كبير يا اسكندرهاي مقدونيه اي ورومي و يا ... شود } .. درمورد آن نظر دهند .. انشاا...}}}
.. فعلا و تا ارسال بعدي .. توجه شما عزيز را به پست شماره 9 خود كه درهمين سايت وانجمن و تحت عنوان سوالي درباره سوره كهف كه ازطرف اينجانب نيز ايجاد و ارسال گرديده و هم اكنون نيزموجود ميباشد جلب مينمايم ..
با آرزوي موفقيت براي شما وايران وشيعه .. فعلا تا بعد..

باتشكر و سپاس..[/][/]

Anoushiravan;268383 نوشت:


سلام
حداقل در سایت جستجو کنید که بدانید ما راه درو ها را بستیم :Narahat az:

[=Century Gothic]این تندیس کوروش هخامنشی در استرالیا (!)که شاخدار بودن وی

[=Century Gothic]را (البته کوروش دروغ شاخدار که زیاد فرموده است) برخی با توجه

[=Century Gothic]بدان توجیه کرده اند بنگرید :


[=Century Gothic]


[=Century Gothic]

[=Century Gothic]این تندیس نیز همانند نشان هوروس که ریشه ای مصری دارد ، دارای

[=Century Gothic] پیشینه ای مصری است و اصولاً شاخ محسوب نمی شود که از او

[=Century Gothic]ذوالقرنینی دینی ساخته شود و همچنانکه واضح است آنها که بر سر او

[=Century Gothic] روییده اند شاخ نیستند بل مارهایی هستند که به جای آنکه بر شانه

[=Century Gothic] های او برویند بر سر او روییده اند ! :

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]و میدانیم که (hm hm crown)The Hem-hem crown و

[=Century Gothic]Horus به کابالا ، یهودی گری و فراماسونری می رسد.

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]مجسمه ای که مربوط به کوروش نیست :


[=Century Gothic]دكتر سيد حسين صفوي در مورد اين مجسمه به صراحت مينويسد :

[INDENT]
[=Century Gothic]اين مجسمه ... ابدا متعلق به كوروش نيست و اكثر دانشمندان برآنند كه اين پيكر نه متعلق به كوروش اول و نه متعلق به كوروش دوم كوچك برادر اردشير دوم بلكه خواسته اند ملكي را بنمايانند كه در حال پرواز است و دست خود را براي رد كردن ارواح شرير بلند كرده است حال مسئله اين است كه چگونه و چه كسي يك مجسمه بياسم و رسمي چنين را «كوروش» نامگذاري كرده و آنرا «ذوالقرنين» دانسته است.
اينجاست كه جعل و جعليات به اوج خود ميرسد و ميگويند نه امروز بلكه روزگاري بر روي اين مجسمه كتيبهاي با دو سطر خط پارسي باستان و يك سطر خط بابلي و يك سطر خط عيلاي بوده كه روي آن نوشته شده بود «من كوروش، پادشاه هخامنشي»!!

[/INDENT]
[=Century Gothic]دكتر بهرا م فرهوشي استاد دانشگاه تهران با وقاحت باور نكردني در كتاب خود به نام ايرانويج مينويسد:

[INDENT]
[=Century Gothic] «ديولافوا باستانشناس معروف فرانسوي و خانم او در سفرنامه هاي خود ذكر ميكنند كه اين كتيبه را بر روي پيكره بالدار كوروش ديده اند»
ايرانويچ، دكتر بهرام فرهوشي استاد دانشگاه تهران، انتشارات دانشگاه تهران، انتشار 1902، شماره مسلسل 3114 تاريخ انتشار آبنماه 1370، ص 65

[/INDENT]
[=Century Gothic]در صورتيكه در سفرنامه مادام ژان ديولافوا كه اتفاقا جناب محمد علي فرهوشي با نام «ايران كلده و شوش» ترجمه كرده و جالبتر اينكه به كوشش خود جناب دكتر بهرام فرهوشي چاپ گرديده به هيچ وجه در تصويري كه مادام ديولافوا از تصوير به اصطلاح كوروش كشيده هيچ كتيبهاي بر روي مجسمه وجود ندارد ولي در عوض كتيبه مذكور در روي يك ستوني ديگر كه اصلا ربطي به اين ستون ندارد و در فاصله خيلي بعيد ازهم قرار دارد و حتي يك نفر از ايلات محلي در زير آن به استراحت ميپردازد و همان كتيبه بالاي آن ستون ديده ميشود.
و نشان ميدهد كه جناب دكتر و استاد دانشگاه تهران چقدر با تاريخ و تاريخ باستاني و باستانشناسي ايران آشنايي دارد !!

[=Century Gothic]دكتر بهاءالدين پازارگاد استاد دانشگاه در كتاب وزين خود «تاريخ فلسفه و مذاهب جهان» كتاب دوم آيين زرتشت و ساير مذاهب ايران باستان در مورد همين نقش به اصطلاح كوروش و كتيبه به اصطلاح روزگاري موجود در روي آن به صراحت مينويسد :

[INDENT]
[=Century Gothic] « من شخصا مدت يك هفته اين سنگ را در محل خود بررسي نمودم و به اين نتيجه رسيدم كه امكان نداشته است كه كتيبهاي بالاي اين سنگ (مجسمه كوروش) وجود داشته باشد.
به نظر من اين طور رسيد كه يكي از مسافران انگليسي در قرن هيجدهم اين محل را بازديد كرده است و كتيبهاي را كه هنوز روي يكي ازجرزهاي سنگي در اين محل به خط ميخي موجود است در كتابي كه منتشر نموده نقاشي كرده است و شخصا فرشته بالداري كه روي جرز(ستون) ديگري بوده رسم نموده است.
دانشمند ديگري كه هيچ وقت به ايران مسافرت نكرده و «دوبوا» نام دارد و فرانسوي است كه كتاب آن نويسنده انگليسي را خوانده و معلوم نيست به چه علت در كتاب خود آن كتيبه را بالاي آن فرشته بالدار قرار داده است بعدا ديگران كتاب «دوبوا» را خواندهاند و وقتي به پاسارگاد آمدهاند ديدهاند آن كتيبه بالاي آن فرشته (مجسمه كوروش) نيست».

تاريخ فلسفه ومذاهب جهان. كتاب دوم آيين زرتشت و ساير مذاهب ايران باستان، دكتر بهاالدين پازارگاد، چاپ اول، 1347، به نقل از اسكندر و ادبيات ايران، ص 292

[/INDENT]
[=Century Gothic]در تحقيقات جديد عوض نوشتن نام كوروش در زير آن مجسمه كذايي دانشمندان فعلي مرقوم ميدارند : فرشته بالدار.
چنانچه در كتاب «تخت جمشيد» نوشته مهرداد بهار- نصراله كسرائيان دقيقا در زير همين ستون پاسارگادي و درتوضيح همان نقش جنجالي به صراحت نوشته شده «فرشته بالدار».
[=Century Gothic]
كتاب تخت جمشيد ، مهرداد بهار- نصراله كسرائيان، تدوين شهريار ايزدي ترجمه سودابه دقيقي، چاپ چهارم، 1372، ص 95

[=Century Gothic]و نيز در كتاب سرزمين مهرو ماه تخت جمشد، نقش رستم، نقش رجب، پاسارگاد» در زير همان مجسمه به اصطلاح كوروش سابق نوشته شده : پاسارگاد – فرشته بالدار . [=Century Gothic]سرزمين مهروماه، تخت جمشيد، نقش رستم، نقش رجب، دكتر فرخ سعيدي، سازمان ميراث فرهنگي كشور، چاپ اول، تهران، 1376، زير تصوير منسوب به كوروش سابق (بدون صفحه)

حتي در كتاب راهنماي تخت جمشيد به قلم جناب دكتر فرخ سعيد – كه از سوي سازمان ميراث فرهنگي كشور- منتشر شده در مورد عدم كوروش بودن و طرز لباس و ساير مشخصات آن مينويسد :


[INDENT]
[=Century Gothic]لباس بلند فردي كه اينجا ديده ميشود تا ساق پاي او ميرسد كه با آستينهاي كوتاه، يك لباس كاملا عيلامي است نيمرخ مرد ي نشان داده شده است كه در حال حركت به سوي تالار است و دست راست بلند شدهاش از آرنج خم شده است.
دو جفت بال بزرگ با پرهاي روي هم افتاده از جلو و عقب بدنش بيرون آمده است. موهاي سروريش كوتاه او حالت تابيده شده دارد.
نكتهاي كه روشن نيست تاج شاخ مانند اوست كه سه چيز گلدان مانند را نگه داشته و مانند تاج خدايان مصري به ويژه هارپوكراتس Harpocrates است بايد در نظر داشت كه كوروش هرگز به مصر كه پسرش كامبيز آنرا تسخير كرد نرفته بوده.

[/INDENT]
[=Century Gothic]علامه طباطبایی نیز در تفسیر المیزان درباره جعلیات یهود پیرامون ذوالقرنین میگویند ::Sham:

[INDENT]
[=Century Gothic]خواننده عزيز بايد بداند كه روايات مروى از طرق شيعه واهل سنت از رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) واز طرق خصوص شيعه از ائمه هدى (عليهمالسلام ) وهمچنين اقوال نقل شده از صحابه وتابعين كه اهل سنت با آنها معامله حديث نموده (احاديث موقوفه اش مى خوانند ) درباره داستان ذى القرنين بسيار اختلاف دارد، آن هم اختلافهايى عجيب ، وآن هم نه در يك بخش داستان ، بلكه در تمامى خصوصيات آن .
واين اخبار در عين حال مشتمل بر مطالب شگفت آورى است كه هر ذوق سليمى از آن وحشت نموده ، وبلكه عقل سالم آن را محال ميداند، وعالم وجود هم منكر آن است . واگر خردمند اهل بحث آنها را با هم مقايسه نموده مورد دقت قرار دهد، هيچ شكى نميكند در اينكه مجموع آنها خالى از دسيسه ودستبرد وجعل ومبالغه نيست .
واز همه مطالب غريب تر رواياتى است كه علماى يهود كه به اسلام گرويدند - از قبيل وهب ابن منبه وكعب الاحبار - نقل كرده ويا اشخاص ديگرى كه از قرائن به دست مى آيد از همان يهوديان گرفته اند، نقل نموده اند. بنابراين ديگر چه فائده اى دارد كه ما به نقل آنها واستقصاء واحصاء آنها با آن كثرت وطول وتفصيلى كه دارند بپردازيم ؟. لاجرم به پارهاى از جهات اختلاف آنها اشاره نموده مى گذريم ، وبه نقل آنچه كه تا حدى از اختلاف سالم است مى پردازيم
[=Century Gothic] .http://www.ghadeer.org/qoran/almizan/j13/almiza40.htm#link340

[/INDENT]

[=Century Gothic]شهاب

مجسمه کوروش یا یک بت ترکیبی خاورمیانه ای ؟!



مجسمه منسوب به کوروش که کتیبه روی سر آن نوکنده و جعلی است

و تصویر یک الهه (بت) خاورمیانه ای را به کوروش نسبت داده اند.


Assyrian Nimrod


Amun-Ra




و یک موضوع جالب ، نماد کابالا برگرفته از ترکیب و الهه خاورمیانه ای :



Kabbalah Sumerian Tree of Life



سلام

در مورد این مجسمه روایات متفاوت است

خودتان هم می دانید که در ساخت تخت جمشید از استادکاران سراسر امپراطوری استفاده شده و شباهت ها هم به همین دلیل است


صرف نظر از آنکه این مجسمه کوروش باشد یا نه، چه ربطی به توحید او دارد؟

Anoushiravan;268899 نوشت:
سلام

در مورد این مجسمه روایات متفاوت است

خودتان هم می دانید که در سا

خت تخت جمشید از استادکاران سراسر امپراطوری استفاده شده و شباهت ها هم به همین دلیل است


صرف نظر از آنکه این مجسمه کوروش باشد یا نه، چه ربطی به توحید او دارد؟

[=century gothic][=roya]با سلام

[=century gothic]بابا حداقل یه ۴ کتاب رو درست زیرو کنید !!بعد سخن از توحید کوروش شاه کنید :Narahat az:


[=century gothic]اینم واسه توحید کوروشتان........!!!!!!!!

[=roya] گزنفون در كوروش‌نامه (سيرت كوروش) خود بارها از قرباني‌هاي كوروش نام برده است،
در نخستين روزي كه كوروش، شهنشاهي خود را آغاز كرد و به كاخ شاهي قدم گذاشت و در حين ورود به درگاه قصر، براي (هستيا) خداي اجاق خانوادگي و اهورامزدا، پروردگار عالم،‌و ديگر خدايان كه مغ‌ها اسم برده بودند قرباني كرد(1)،

[=century gothic][=roya]
در هنگام پادشاهي، كوروش، هر روز سحرگاه، عبادت و قرباني بجاي مي‌آورد، گزنفون مي‌گويد اين رسم و آئين او هنوز در دستگاه پادشاه ايران معمول و جاريست، بگفته او، ‌درين گونه امور،‌پارسيان از شهرياران خود مجدانه پيروي مي‌نمودند و مي‌پنداشتند كه هر چه در كار عبادت كوشاتر باشند،‌نيك‌بختي ايشان بيشتر خواهد شد(2).
كوروش همه مال و ثروت خود را صرف خيرات و قرباني مي‌كرد(3) و همچنين پس از پيروزي‌هايش در صدد قرباني برمي‌آمد(4).

در نخستين كوكبه شاهي كه براي كوروش ترتيب داده بودند، هنگامي‌كه از قصر
خارج مي‌شد،‌پيشاپيش كوكبه او چهار گاو نر بسيار زيبا و تنومند،‌خاص قرباني پيش مي‌رفتند كه قرار بود به درگاه پروردگار بزرگ قرباني شوند،‌دنبال آنها،‌اسب‌هائي كه،‌نذر آفتاب، قرباني مي‌شدند حركت مي‌كردند، آنگاه گردونه‌هاي به گل آراسته،‌مخصوص اهورامزدا و مهر، پيش مي‌آمدند، وقتي كه دسته شاهي به اماكن مقدس رسيد، گاوهاي نر را به درگاه اهورامزدا و اسبها را براي آفتاب قرباني كردند و لاشه‌ها را سوزانيدند، سپس چنانكه مغ‌ها معين كرده بودند قرباني‌هائي نيز نذر زمين و بعد به نام قهرماناني كه سوريه (آشور؟) را در دست داشتند به عمل آمد(5).
[=century gothic][=roya] گاه در مسابقه‌هاي اسب‌دواني،‌در ميدان مسابقه، قرباني مي‌كردند.

[=century gothic][=roya]گزنفون پس از شرح يك مسابقه كه در حضور كوروش انجام گرفته مي‌گويد: همان رسم و ترتسژيبي كه كوروش اساس نهاده بود هنوز ادامه دارد و همه چيز عيناً باقيست مگر يك مورد، كه هرگاه شاه قرباني نكند، حيواني نمي‌آورند(6).
[=century gothic][=roya] ظاهراً ايرانيها نيز مانند يونانيان، هنگام پيمان بستن، قرباني مي‌كرده و خدا را بر آن شاهد مي‌گرفته‌اند.

وقتي كبوجيه، پدر كوروش، او و سران سپاهش را اندرز داده، به كردار نيك فرا مي‌خواند، مي‌گويد:
[=century gothic][=roya] پيشنهاد من اينست كه با هم قرباني كنيد و خدايان را شاهد بخواهيد و با يكديگر هم‌پيمان شويد(7).
[=century gothic][=roya] گزنفون مي‌گويد، كوروش، وقتي مرگ خود را نزديك يافت، بي‌درنگ حيواناتي براي قرباني به درگاه زاوش (زئوس = اهورامزدا، خداي بزرگ) كه پروردگار نياكان او بود و آفتاب و ديگر خدايان انتخاب كرد و در مكاني بلند، چنانكه رسم پارسيانست مراسم قرباني انجام داد و چنين به دعا پرداخت:
[=century gothic][=roya] «اي پروردگار بزرگ، خداوند نياكان من،‌اي آفتاب و اي خدايان، اين قرباني‌ها را از من بپذيريد و سپاس و نيايش مرا هم در ازاي عناياتي كه به من فرموده و در همه زندگانيم بوسيله قرباني و علايم آسماني و نواي پرندگان و نداي انسان ارشادم كرده‌ايد كه چه بايد بكنم و از چه كارها احتراز نمايم . . . . اكنون از درگاه متعال شما استدعا دارم زندگي فرزندانم و زن و دوستان و وطنم را قرين سعادت بداريد و مرگ مرا نيز مانند زندگي‌ام توأم با عزت و افتخار»(8)
[=century gothic][=roya] كوروش بزرگ، به خدايان اقوام بيگانه نيز قرباني پيشكش مي‌كرد، هر وقت سرزميني را مي‌گشود، به خدايان آن سرزمين، احترام مي‌گذاشت، و با كمال تقوي و ورع، قرباني‌هائي به خدايان تقديم ميكرد(9).
[=century gothic][=roya] در لشكركشي خشايارشاه به يونان، گذار پادشاه ايران به شهر تروا افتاد، شاه پس از تحقيقات و تماشاي آنجا فرمان داد هزار گاو براي تروا و الهه مي‌نر قرباني كنند و آنگاه مغ‌ها شراب زيادي براي پهلوانان جنگ تروا نثار كردند(10).
[=century gothic][=roya]همانطور كه پيشتر گفته شد نيازها و قرباني‌هاي ايراني منحصر به قرباني حيواني نبوده است، مثلاً وقتي خشايار شا از بغاز داردانل مي‌گذشت، ساغري زرين پر از شراب، به دريا ريخت و آفتاب را نيايش كرد و از او خواست حادثه‌اي پيش نيايد كه مانع جهانگيري او در اروپا گردد، پس از آن يك جام و يك صراحي زرين و يك قبضه شمشير به آب انداخت(11).
[=century gothic][=roya] پلوتارك نوشته است وقتي تميستوكل سردار فاتح يوناني در اثر ناسازگاري هموطنانش ناگزير شد به ايران پناهنده شود، شاهنشاه ايران (خشايارشا يا پسرش) از اينكه فاتح جنگ سالامين را زينهاري خود ديد، خيلي به وجد آمده،‌قرباني نثار خدايان كرد(12).
[=century gothic]

[=century gothic]

[=century gothic][=roya]1- سيرت كوروش (ترجمه وحيد مازندراني، سال 1350)، ص 346.
[=century gothic][=roya]2- همان مرجع، ص 360.
[=century gothic][=roya]3- همان مرجع، ص 370.
[=century gothic][=roya]4- همان مرجع.
[=century gothic][=roya]5- همان مرجع، ص 376 و 379.
[=century gothic][=roya]6- همان مرجع، ص 381.
[=century gothic][=roya]7- همان مرجع، ص 402.
[=century gothic][=roya]8- همان مرجع، ص 410 و 411.
[=century gothic][=roya]9- ويل دورانت، كتاب اول (بخش اول)، ص 519.
[=century gothic][=roya]10- ايران باستان ج 1 ص 723.
[=century gothic][=roya]11- همان مرجع، ص 727.
[=century gothic][=roya]12- حيات مردان نامي، ص 343.

رضا;268902 نوشت:

گزنفون در كوروش‌نامه (سيرت كوروش) خود بارها از قرباني‌هاي كوروش نام برده است،



سلام

خدا خیرش بده که اهل خیرات و مبرات بوده! اگر قربانی کردن ایرادی داره باید به ابراهیم (ع) ایراد بگیرید!

رضا;268902 نوشت:


در هنگام پادشاهي، كوروش، هر روز سحرگاه، عبادت و قرباني بجاي مي‌آورد، گزنفون مي‌گويد اين رسم و آئين او هنوز در دستگاه پادشاه ايران معمول و جاريست، بگفته او، ‌درين گونه امور،‌پارسيان از شهرياران خود مجدانه پيروي مي‌نمودند و مي‌پنداشتند كه هر چه در كار عبادت كوشاتر باشند،‌نيك‌بختي ايشان بيشتر خواهد شد(2).
كوروش همه مال و ثروت خود را صرف خيرات و قرباني مي‌كرد(3) و همچنين پس از پيروزي‌هايش در صدد قرباني برمي‌آمد(4).

وافعا شما در این کار ایرادی می بینید؟

این ها که مشکلی نداره. در اسلام هم معموله!!!

رضا;268902 نوشت:


در نخستين كوكبه شاهي كه براي كوروش ترتيب داده بودند، هنگامي‌كه از قصر
خارج مي‌شد،‌پيشاپيش كوكبه او چهار گاو نر بسيار زيبا و تنومند،‌خاص قرباني پيش مي‌رفتند كه قرار بود به درگاه پروردگار بزرگ قرباني شوند

ایرادش چیه؟

رضا;268902 نوشت:


گزنفون مي‌گويد، كوروش، وقتي مرگ خود را نزديك يافت، بي‌درنگ حيواناتي براي قرباني به درگاه زاوش (زئوس = اهورامزدا، خداي بزرگ) كه پروردگار نياكان او بود و آفتاب و ديگر خدايان انتخاب كرد و در مكاني بلند، چنانكه رسم پارسيانست مراسم قرباني انجام داد و چنين به دعا پرداخت:
«اي پروردگار بزرگ، خداوند نياكان من،‌اي آفتاب و اي خدايان، اين قرباني‌ها را از من بپذيريد و سپاس و نيايش مرا هم در ازاي عناياتي كه به من فرموده و در همه زندگانيم بوسيله قرباني و علايم آسماني و نواي پرندگان و نداي انسان ارشادم كرده‌ايد كه چه بايد بكنم و از چه كارها احتراز نمايم . . . . اكنون از درگاه متعال شما استدعا دارم زندگي فرزندانم و زن و دوستان و وطنم را قرين سعادت بداريد و مرگ مرا نيز مانند زندگي‌ام توأم با عزت و افتخار»(8)

ایرادش کجاست؟

این رو هم در نظر بگیرید که راوی خودش مشرکه و اعتقاد و درکی از خدای واحد نداره! ذهنیات خودش رو در این مسئله وارد کرده!

رضا;268902 نوشت:


در لشكركشي خشايارشاه به يونان، گذار پادشاه ايران به شهر تروا افتاد، شاه پس از تحقيقات و تماشاي آنجا فرمان داد هزار گاو براي تروا و الهه مي‌نر قرباني كنند و آنگاه مغ‌ها شراب زيادي براي پهلوانان جنگ تروا نثار كردند(10).

بحثمون پیرامون خشایارشا نیست. بحثمون پیرامون کوروشه!

این رو در نظر بگیرید که ساکنان ملل مغلوب که مشرک هم بودند می خواستند کمی از غرور از دست رفته رو باز یابند و به این شیوه متوسل شده باشند

کتیبه های تخت جمشید علائمی از مشرک بودن کوروش رو نشون نمیده و این برای من معتبر تر از نوشته های مشرکی است که ذاتا دشمن ایرانیان هم بوده

ای کاش اقوام مهاجم کتاب های ما رو نمی سوزوندند ....

anoushiravan;268957 نوشت:

سلام

خدا خیرش بده که اهل خیرات و مبرات بوده! اگر قربانی کردن ایرادی داره باید به ابراهیم (ع) ایراد بگیرید!

وافعا شما در این کار ایرادی می بینید؟

این ها که مشکلی نداره. در اسلام هم معموله!!!

ایرادش چیه؟

ایرادش کجاست؟

این رو هم در نظر بگیرید که راوی خودش مشرکه و اعتقاد و درکی از خدای واحد نداره! ذهنیات خودش رو در این مسئله وارد کرده!

بحثمون پیرامون خشایارشا نیست. بحثمون پیرامون کوروشه!

این رو در نظر بگیرید که ساکنان ملل مغلوب که مشرک هم بودند می خواستند کمی از غرور از دست رفته رو باز یابند و به این شیوه متوسل شده باشند

کتیبه های تخت جمشید علائمی از مشرک بودن کوروش رو نشون نمیده و این برای من معتبر تر از نوشته های مشرکی است که ذاتا دشمن ایرانیان هم بوده


سلام
اینها که مغلطه ای بیش نیست و ارزش پاسخ ندارد


anoushiravan;268957 نوشت:

ای کاش اقوام مهاجم کتاب های ما رو نمی سوزوندند ....

این کتابها و این کتابخانه کجا بوده!!؟که ما خبر نداریم


قبلا هم ذکر کرده ایم مثل اینکه دوستان در معنی و مفهوم موحد مانده اند !!!

در نخستين روزي كه كوروش، شهنشاهي خود را آغاز كرد و به كاخ شاهي قدم گذاشت و در حين ورود به درگاه قصر، براي (هستيا) خداي اجاق خانوادگي و اهورامزدا، پروردگار عالم،‌و ديگر خدايان كه مغ‌ها اسم برده بودند قرباني كرد(1)،

سلام

متن زیر از مقدمه ابن خلدون هست پیرامون کعبه خانه خدا

[=&quot]إعلم أن الله سبحانه و[/][=&quot] [/][=&quot]تعالى فضل من الأرض بقاعاً اختصها بتشريفه و جعلها مواطن لعبادته ...
[=&quot]قوله[/][=&quot] [/][=&quot]و إذ يرفع إبراهيم القواعد من البيت و[/][=&quot] [/][=&quot]إسماعيل[/][=&quot] [/][=&quot]ثم بعث الله إبراهيم و كان من شأنه ...[/][/]

[=&quot]أيضاً أن الفرس كانت تحجه[/][=&quot] [/][=&quot]و تقرب إليه [/]

خوب چرا به کعبه تقرب می جستند این مشرکین؟

در مورد کتابسوزی هم به جای این که یقه من را بگیرید یقه مورخان عرب را بگیرید که جزو افتخاراتشان آورده اند

[=&quot]علوم الفرس التي أمر عمر[/][=&quot] [/][=&quot]رضى الله عنه بمحوها عند الفتح [/]...

[=&quot]و أما الفرس فكان شأن هذه العلوم العقلية عندهم[/][=&quot] [/][=&quot]عظيما و نطاقها متسعا لما كانت عليه دولتهم من الضخامة و اتصال الملك. و لقد يقال[/][=&quot] [/][=&quot]إن هذه العلوم إنما وصلت إلى يونان منهم حين قتل الإسكندر دارا و غلب على مملكة[/][=&quot] [/][=&quot]الكينية فاستولى على كتبهم و علومهم. إلا أن المسلمين لما افتتحوا بلاد فارس، و[/][=&quot] [/][=&quot]أصابوا من كتبهم وصحائف علومهم مما لا يأخذه الحصر و لما فتحت أرض فارس و وجدوا[/][=&quot] [/][=&quot]فيها كتبا كثيرة كتب سعد بن أبي وقاص إلى عمر بن الخطاب ليستأذنه في شأنها و[/][=&quot] [/][=&quot]تنقيلها للمسلمين. فكتب إليه عمر أن اطرحوها في الماء. فإن يكن ما فيها هدى فقد[/][=&quot] [/][=&quot]هدانا الله بأهدى منه و إن يكن ضلالا فقد كفانا الله. فطرحوها في الماء أو في[/][=&quot] [/][=&quot]النار و ذهبت علوم الفرس فيها عن أن تصل إلينا. [/]

نگران شيعه;268721 نوشت:
درمورد ذوالقرنين آينده .. {{{ كه اين حقيرشديدا به دو ذوالقرنين و بنا به واقعيتهاي موجود پايبند ومعتقد شده ام .. چراكه واقعيتهاي پنهان مانده اي كه ازسوره مبارك كهف و علارغم مسلط نبودن كاملم به زبان وادبيات عربي و اما با دقت در تفاسير و همچنين خود سوره مباركه كهف و آيات گوناگون آن و مخصوصا آيات مربوط به داستان حضرت موسي { ع } برايم آشكارگرديده و ميگردند چنين استنباط و برداشتي را بمن داده يا ميدهند كه من بنا به نحوه آفرينش كه ازوجود متضادهاي همخون و ناهمخون بهره برده .. ذوالقرنين را دو تن و مربوط به دو دوره زماني متفاوت و متضاد از گذشته تا آينده ديده يا ببينم كه درپستهاي بعدي و بنا به فرصتهاي پيش رو دلايل بيشتري را درمورد آن بيان خواهم نمود تا چنانچه كارشناسان و محققان محترمي كه تنها بدنبال واقعيتها يا كشف واقعيتها بوده يا خواهندبود و بنا به علائق ايجاد شده در خود .. { وهرچند كه موجب خشنودي يا ناخشنودي طرفداران هريك ازذوالقرنين ها ازجمله كوروش كبير يا اسكندرهاي مقدونيه اي ورومي و يا ... شود } .. درمورد آن نظر دهند .. انشاا...}}} .. فعلا و تا ارسال بعدي .. توجه شما عزيز را به پست شماره 9 خود كه درهمين سايت وانجمن و تحت عنوان سوالي درباره سوره كهف كه ازطرف اينجانب نيز ايجاد و ارسال گرديده و هم اكنون نيزموجود ميباشد جلب مينمايم .. با آرزوي موفقيت براي شما وايران وشيعه .. فعلا تا بعد..

عرض سلام و ادب
مطلبی که قصد بیان آن را دارید ، موضوعی غیر از موحد بودن یا نبودن کوروش دارد.
ممنون میشوم در تاپیک دیگری ما رو مطالبتون بهره مند کنید.
با تشکر

رضا;268958 نوشت:


[=century gothic][=roya]در نخستين روزي كه كوروش، شهنشاهي خود را آغاز كرد و به كاخ شاهي قدم گذاشت و در حين ورود به درگاه قصر، [=century gothic][=roya][=century gothic][=roya]براي (هستيا) خداي اجاق خانوادگي و اهورامزدا، پروردگار عالم،‌[=century gothic][=roya]و ديگر خدايان كه مغ‌ها اسم برده بودند قرباني كرد[=century gothic][=roya](1)،

سلام

قبلا هم گفتم که هر کسی از ظن خود شد یار من

پیرامون تاریخ نویسان یونانی نیز با توجه به این که خودشان مشرک بودند و درکی از توحید نداشتند مطالبی شرک آمیز نوشته اند

پیرامون هستیا
" هِستیا (به یونانی: Ἑστία)در اساطیر یونانی، ایزدبانوی باکرهٔ خانه و کانون خانواده بود. او بزرگ‌ترین خواهر زئوس بود و در تمام مراسم خانوادگی قربانی‌ای برای او انجام می‌شد. رومیان هم او را با نام وستا می‌پرستیدند.
هستیا یکی از سه الههٔ بزرگ نسل اول المپ نشینان (هرا، دیمیتر و هستیا) بود که با زئوس، پوسیدون و هادس فرزندان کرونوس و رئا بودند. او در اصل یکی از دوازده خدای المپ‌نشین بود، اما جای خود را به هفائیستوس داد تا به مراقبت از آتش مقدس اجاق المپ بپردازد.
در روایتی آمده که او چنان برای برقراری رابطه از سوی پوسیدون و آپولو تحت فشار قرار گرفت که به سر زئوس قسم یاد کرد بکارتش را تا ابد حفظ کند.
"

خوب سوال من این است کوروش چرا باید برای الهه ای یونانی قربانی کند؟ اگر مشرک بود نیازی به الهه ای یونانی داشت؟ یا این که مورخ مشرک دچار اشتباه شده است؟

رضا;268902 نوشت:
با سلام




ظاهراً ايرانيها نيز مانند يونانيان، هنگام پيمان بستن، قرباني مي‌كرده و خدا را بر آن شاهد مي‌گرفته‌اند.

وقتي كبوجيه، پدر كوروش، او و سران سپاهش را اندرز داده، به كردار نيك فرا مي‌خواند، مي‌گويد:

پيشنهاد من اينست كه با هم قرباني كنيد و خدايان را شاهد بخواهيد و با يكديگر هم‌پيمان شويد(7).
گزنفون مي‌گويد، كوروش، وقتي مرگ خود را نزديك يافت، بي‌درنگ حيواناتي براي قرباني به درگاه زاوش (زئوس = اهورامزدا، خداي بزرگ) كه پروردگار نياكان او بود و آفتاب و ديگر خدايان انتخاب كرد و در مكاني بلند، چنانكه رسم پارسيانست مراسم قرباني انجام داد و چنين به دعا پرداخت:





1

anoushiravan;268973 نوشت:
سلام


"

خوب سوال من این است کوروش چرا باید برای الهه ای یونانی قربانی کند؟ اگر مشرک بود نیازی به الهه ای یونانی داشت؟ یا این که مورخ مشرک دچار اشتباه شده است؟

بنظر بنده شما مطالب را یا نمیخوانی و یا دقت نداری و یا ............!!
چرا مغلطه میکنید مگر اینها از همان منابعی نیست که شما کوروش را روی سر گذشته و حلوا حلوا میکنید !!
جناب کوروش که در تاریخ یه رده پای ضعیف ۱۵۰ ساله دارد !!

سلام
ما مانده ایم چه کنیم با این کوروش پرستان !!
هرچه منبع می اوریم !مغلطه پشت مغلطه !!آیا این انسان موحدی است که شما از ان سخن میگوید ؟؟؟؟؟؟

[=Book Antiqua]کورش بزرگ هخامنشی در منشور مشهورش نکاتی دال بر برانداختن برده‌داری یا برانداختن بهره‌کشی از انسان‌ها آورده است.
اما این ادعا با کتیبه‌های دیگر عصر هخامنشی موافقت ندارد.
برای مثال به موجب لوحه شماره ۲۵۲ از سال هشتم پادشاهی کورش در بابل، دختری به نام تابموتو به دلیل اینکه پدرش یک سکه طلا و ده سکه نقره به مؤسسه مالی یا رباخانه اگیبی بدهی داشت، به گرو گرفته شد تا زمانی که پدرش بدهی خود را تسویه کند.
دخترانی که به گرو گرفته می‌شدند، برای بهره‌کشی جنسی اجاره داده می‌شدند تا خسارت تأخیر را جبران کنند.

برای آگاهی بیشتر بنگرید به: [=Book Antiqua]Beitrage zur Assyriologie und Semitischen Sprachwissenschaft, Dritter band, heft 3, Leipzig, 1897.
[=Book Antiqua] ترجمه پنجاه لوح حقوقی و اداری از زمان پادشاهی کورش، دانشنامه آشورولوژی و زبان شناسی، جلد سوم، دفتر سوم، لایپزیک، ۱۸۹۷

رضا;268983 نوشت:

چرا مغلطه میکنید مگر اینها از همان منابعی نیست که شما کوروش را روی سر گذشته و حلوا حلوا میکنید !!

شیخنا

مغلطه را ما می کنیم یا شما؟

شما هر روایتی را در بحار الانوار باشد می پذیرید؟

تفسیر قرآن کریم آیت الله مکارم شیرازی

متن عربی آیه :
قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَىٰ أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا
تفسیر پارسی : 94- (آن گروه به او) گفتند اي ذوالقرنين يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فساد مي‏کنند آيا ممکن است ما هزينه‏اي براي تو قرار دهيم که ميان ما و آنها سدي ايجاد کني؟
در اين هنگام آن جمعيت که از ناحيه‏ي دشمنان خونخوار و سرسختي بنام يأجوج و مأجوج در عذاب بودند، مقدم ذوالقرنين را که داراي قدرت و امکانات عظيمي بود، غنيمت شمردند، دست به دامن او زدند و «گفتند: اي ذوالقرنين! يأجوج و مأجوج در اين سرزمين فساد مي‏کنند، آيا ممکن است ما هزينه‏اي در اختيار تو بگذاريم که ميان ما و آنها سدي ايجاد کني» (قالوا يا ذا القرنين ان ياجوج و ماجوج مفسدون في الارض فهل نجعل لک خرجا علي ان تجعل بيننا و بينهم سدا).
اين گفتار آنها، با اينکه حداقل زبان ذوالقرنين را نمي‏فهميدند ممکن است از طريق علامت و اشاره بوده باشد، و يا لغت بسيار ناقصي که نمي‏توان آن را به حساب آورد.
اين احتمال را نيز داده‏اند که تفاهم ميان آنها بوسيله‏ي بعضي از مترجمين
يا به الهام الهي، همچون سخن گفتن بعضي از پرندگان با سليمان، بوده است.
به هر حال از اين جمله استفاده مي‏شود که آن جمعيت از نظر امکانات اقتصادي وضع خوبي داشتند، اما از نظر صنعت و فکر و نقشه ناتوان بودند، لذا حاضر شدند هزينه اين سد مهم را بر عهده گيرند مشروط بر اينکه ذوالقرنين طرح و ساختمان آن را پذيرا گردد.
در مورد «يأجوج» و «مأجوج» به خواست خدا در پايان اين بحث سخن خواهيم گفت.
2- ذوالقرنين که بود؟
در اينکه ذوالقرنين که در قرآن مجيد آمده از نظر تاريخي چه کسي بوده است، و بر کدام يک از مردان معروف تاريخ منطبق مي‏شود؟ در ميان مفسران گفتگو بسيار است، نظرات مختلفي در اين زمينه ابراز شده که مهمترين آنها سه نظريه زير است.
اول: بعضي معتقدند او کسي جز «اسکندر مقدوني» نيست، لذا بعضي او را به نام اسکندر ذوالقرنين مي‏خوانند، و معتقدند که او بعد از مرگ پدرش بر کشورهاي روم و مغرب و مصر تسلط يافت، و شهر اسکندريه را بنا نمود، سپس شام و بيت‏المقدس را در زير سيطره‏ي خود گرفت، و از آنجا به ارمنستان رفت، عراق و ايران را فتح کرد، سپس قصد «هند» و «چين» نمود و از آنجا به خراسان بازگشت شهرهاي فراواني بنا نهاد، و به عراق آمد و بعد از آن در شهر «زور» بيمار شد و از دنيا رفت، و به گفته بعضي بيش از 36 سال عمر نکرد، جسد او را به اسکندريه بردند در آنجا دفن نمودند.
دوم: جمعي از مورخين معتقدند ذوالقرنين يکي از پادشاهان «يمن» بوده (پادشاهان يمن بنام «تبع» خوانده مي‏شدند که جمع آن «تبابعه» است).
از جمله «اصمعي» در تاريخ عرب قبل از اسلام، و «ابن‏هشام» در تاريخ معروف خود بنام «سيره» و «ابوريحان بيروني» در «الاثار الباقيه» را مي‏توان نام برد که از اين نظريه دفاع کرده‏اند.
حتي در اشعار «حميري‏ها» (که از اقوام يمن بودند) و بعضي از شعراي جاهليت اشعاري ديده مي‏شود که در آنها افتخار به وجود «ذوالقرنين» کرده‏اند.
طبق اين فرضيه، سدي را که ذوالقرنين ساخته همان سد معروف «مأرب» است.
سومين نظريه که ضمنا جديدترين آنها محسوب مي‏شود همانست که دانشمند معروف اسلامي «ابوالکلام آزاد» که روزي وزير فرهنگ کشور هند بود، در کتاب محققانه‏اي که در اين زمينه نگاشته است آمده.
طبق اين نظريه ذوالقرنين همان «کورش کبير» پادشاه هخامنشي است.
از آنجا که نظريه اول و دوم تقريبا هيچ مدرک قابل ملاحظه‏ي تاريخي ندارد و از آن گذشته، نه اسکندر مقدوني داراي صفاتي است که قرآن براي ذوالقرنين شمرده و نه هيچيک از پادشاهان يمن.
به علاوه «اسکندر مقدوني» سد معروفي نساخته، اما «سد مأرب» در «يمن» سدي است که با هيچيک از صفاتي که قرآن براي سد ذوالقرنين ذکر کرده است تطبيق نمي‏کند، زيرا سد ذوالقرنين طبق گفته قرآن از آهن و مس ساخته شده بود، و براي جلوگيري از هجوم اقوام وحشي بوده، در حالي که سد مأرب از مصالح معمولي، و به منظور جمع‏آوري آب و جلوگيري از طغيان سيلابها ساخته شده بود، که شرح آن را قرآن در سوره‏ي «سبا» بيان کرده است.
به همين دليل بحث را بيشتر روي نظريه‏ي سوم متمرکز مي‏کنيم، و در اينجا
لازم مي‏دانيم به چند امر دقيقا توجه شود:
الف: نخستين مطلبي که در اينجا جلب توجه مي‏کند اين است که «ذوالقرنين» (صاحب دو قرن) چرا به اين نام ناميده شده است؟
بعضي معتقدند اين نامگذاري به خاطر آن است که او به شرق و غرب عالم رسيد که عرب از آن تعبير به قرني الشمس (دو شاخ آفتاب) مي‏کند.
بعضي ديگر معتقدند که اين نام به خاطر اين بود که دو قرن زندگي يا حکومت کرد، و در اينکه مقدار قرن چه اندازه است نيز نظرات متفاوتي دارند.
بعضي مي‏گويند در دو طرف سر او برآمدگي مخصوصي بود و به خاطر آن به ذوالقرنين معروف شد.
و بالاخره بعضي براين عقيده‏اند که تاج مخصوص او داراي دو شاخک بود.
و عقائد ديگري که نقل همه‏ي آنها به طول مي‏انجامد، و چنانکه خواهيم ديد مبتکر نظريه سوم يعني «ابوالکلام آزاد» از اين لقب، استفاده فراواني براي اثبات نظريه‏ي خود کرده است.
ب: از قرآن مجيد به خوبي استفاده مي‏شود که ذوالقرنين داراي صفات ممتازي بود:
- خداوند اسباب پيروزيها را در اختيار او قرار داد.
- او سه لشگرکشي مهم داشت: نخست به غرب، سپس به شرق و سرانجام به منطقه‏اي که در آنجا يک تنگه کوهستاني وجود داشته، و در هر يک از اين سفرها با اقوامي برخورد کرد که شرح صفات آنها در تفسير آيات گذشت.
- او مرد مؤمن و موحد و مهرباني بود، و از طريق عدل و داد منحرف نمي‏شد، و به همين جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود. او يار نيکوکاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنيا علاقه‏اي نداشت.
- او هم به خدا ايمان داشت و هم به روز رستاخيز.
- او سازنده‏ي يکي از مهمترين و نيرومندترين سدها است، سدي که در آن بجاي آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد (و اگر مصالح ديگر در ساختمان آن نيز به کار رفته باشد تحت‏الشعاع اين فلزات بود) و هدف او از ساختن اين سد کمک به گروهي مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم يأجوج و مأجوج بوده است.
- او کسي بوده که قبل از نزول قرآن نامش در ميان جمعي از مردم شهرت داشت، و لذا قريش يا يهود از پيغمبر صلي الله عليه و آله درباره‏ي آن سؤال کردند، چنانکه قرآن مي‏گويد يسئلونک عن ذي القرنين: «از تو درباره‏ي ذوالقرنين سؤال مي‏کنند».
اما از قرآن چيزي که صريحا دلالت کند او پيامبر بوده استفاده نمي‏شود هر چند تعبيراتي در قرآن هست که اشعار به اين معني دارد چنانکه در تفسير آيات سابق گذشت.
از بسياري از روايات اسلامي که از پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه اهلبيت عليه‏السلام نقل شده نيز مي‏خوانيم: «او پيامبر نبود بلکه بنده‏ي صالحي بود»
ج: اساس قول سوم (ذوالقرنين کورش کبير بوده است) به طور بسيار فشرده بر دو اصل استوار است:
نخست اينکه: سؤال کنندگان درباره‏ي اين مطلب از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله طبق رواياتي که در شأن نزول آيات نازل شده است يهود بوده‏اند، و يا قريش به تحريک يهود، بنابراين بايد ريشه‏ي اين مطلب را در کتب يهود پيدا کرد.
از ميان کتب معروف يهود به کتاب دانيال فصل هشتم بازمي‏گرديم، در آنجا چنين مي‏خوانيم:
«در سال سلطنت «بل شصر» به من که دانيالم رؤيائي مرئي شد بعد از رؤيائي که اولا به من مرئي شده بود، و در رؤيا ديدم، و هنگام ديدنم چنين
شد که من در قصر «شوشان» که در کشور «عيلام» است بودم و در خواب ديدم که در نزد نهر «اولاي» هستم و چشمان خود را برداشته نگريستم و اينکه قوچي در برابر نهر بايستاد و صاحب دو شاخ بود، و شاخهايش بلند... و آن قوچ را به سمت «مغربي» و «شمالي» و «جنوبي» شاخ زنان ديدم، و هيچ حيواني در مقابلش مقاومت نتوانست کرد، و از اينکه احدي نبود که از دستش رهائي بدهد لهذا موافق رأي خود عمل مي‏نمود و بزرگ مي‏شد...»
پس از آن در همين کتاب از «دانيال» چنين نقل شده: «جبرئيل بر او آشکار گشت و خوابش را چنين تعبير نمود:
قوچ صاحب دو شاخ که ديدي ملوک مدائن و فارس است (يا ملوک ماد و فارس است).
يهود از بشارت رؤياي دانيال چنين دريافتند که دوران اسارت آنها با قيام يکي از پادشاهان ماد و فارس، و پيروز شدنش بر شاهان بابل، پايان مي‏گيرد، و از چنگال بابليان آزاد خواهند شد.
چيزي نگذشت که «کورش» در صحنه‏ي حکومت ايران ظاهر شد و کشور ماد و فارس را يکي ساخت، و سلطنتي بزرگ از آن دو پديد آورد، و همانگونه که رؤياي دانيال گفته بود که آن قوچ شاخهايش را به غرب و شرق و جنوب مي‏زند کورش نيز در هر سه جهت فتوحات بزرگي انجام داد.
يهود را آزاد ساخت و اجازه‏ي بازگشت به فلسطين به آنها داد.
جالب اينکه در تورات در کتاب «اشعيا» فصل 44 شماره/ 28 چنين مي‏خوانيم: «آنگاه در خصوص کورش مي‏فرمايد که شبان من اوست، و تمامي مشيتم را به اتمام رسانده به «اورشليم خواهد گفت که بنا کرده خواهي شد».
اين جمله نيز قابل توجه است که در بعضي از تعبيرات تورات، از کورش

تعبير به عقاب مشرق، و مرد تدبير که از مکان دور خوانده خواهد شد آمده است (کتاب اشعيا فصل 46 شماره/ 11).
دوم: اينکه در قرن نوزدهم ميلادي در نزديکي استخر در کنار نهر «مرغاب» مجسمه‏اي از کورش کشف شد که تقريبا به قامت يک انسان است، و کورش را در صورتي نشان مي‏دهد که دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، و تاجي به سر دارد که دو شاخ همانند شاخ‏هاي قوچ در آن ديده مي‏شود.
اين مجسمه که نمونه‏ي بسيار پرارزشي از فن حجاري قديم است آنچنان جلب توجه دانشمندان را نمود که گروهي از دانشمندان آلماني فقط براي تماشاي آن به ايران سفر کردند.
از تطبيق مندرجات تورات با مشخصات اين مجسمه اين احتمال در نظر اين دانشمند کاملا قوت گرفت که ناميدن «کورش» به «ذوالقرنين» (صاحب دو شاخ) از چه ريشه‏اي مايه مي‏گرفت، و همچنين چرا مجسمه سنگي کورش داراي بالهائي همچون بال عقاب است، و به اين ترتيب بر گروهي از دانشمندان مسلم شد که شخصيت تاريخي ذوالقرنين از اين طريق کاملا آشکار شده است.
آنچه اين نظريه را تأييد مي‏کند اوصاف اخلاقي است که در تاريخ براي کورش نوشته‏اند.
هردوت مورخ يوناني مي‏نويسد: «کورش» فرمان داد تا سپاهيانش جز به روي جنگجويان شمشير نکشند، و هر سرباز دشمن که نيزه خود را خم کند او را نکشند، و لشگر کورش فرمان او را اطاعت کردند بطوري که توده‏ي ملت، مصائب جنگ را احساس نکردند.
و نيز «هردوت» درباره‏ي او مي‏نويسد: کورش پادشاهي کريم و سخي و بسيار ملايم و مهربان بود، مانند ديگر پادشاهان به اندوختن مال حرص نداشت
بلکه نسبت به کرم و عطا حريص بود، ستم‏زدگان را از عدل و داد برخوردار مي‏ساخت و هرچه را متضمن خير بيشتر بود دوست مي‏داشت.
و نيز مورخ ديگر «ذي‏نوفن» مي‏نويسد: کورش پادشاه عاقل و مهربان بود و بزرگي ملوک با فضائل حکماء در او جمع بود، همتي فائق، وجودي غالب داشت، شعارش خدمت انسانيت و خوي او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جاي کبر و عجب را گرفته بود.
جالب اينکه اين مورخان که کورش را اين چنين توصيف کرده‏اند از تاريخ‏نويسان بيگانه بودند نه از قوم يا ابناء وطن او، بلکه اهل يونان بودند و مي‏دانيم مردم يونان به نظر دوستي به کورش نگاه نمي‏کردند، زيرا با فتح «ليديا» به دست کورش شکست بزرگي براي ملت يونان فراهم گشت.
طرفداران اين عقيده مي‏گويند اوصاف مذکور در قرآن مجيد درباره ذوالقرنين با اوصاف کورش تطبيق مي‏کند.
از همه گذشته کورش سفرهائي به شرق غرب و شمال انجام داد که در تاريخ زندگانيش به طور مشروح آمده است، و با سفرهاي سه‏گانه‏اي که در قرآن ذکر شده قابل انطباق مي‏باشد:
نخستين لشگر کشي کورش به کشور «ليديا» که در قسمت شمال آسياي صغير قرار داشت صورت گرفت، و اين کشور نسبت به مرکز حکومت کورش جنبه غربي داشت.
هرگاه نقشه ساحل غربي آسياي صغير را جلو روي خود بگذاريم خواهيم ديد که قسمت اعظم ساحل در خليجک‏هاي کوچک غرق مي‏شود، مخصوصا در نزديکي «ازمير» که خليج صورت چشمه‏اي به خود مي‏گيرد.
قرآن مي‏گويد ذوالقرنين در سفر غربيش احساس کرد خورشيد در چشمه‏ي گلالودي فرومي‏رود.
اين صحنه همان صحنه‏اي بود که کورش به هنگام فرورفتن قرص آفتاب
(در نظر بيننده) در خليجک‏هاي ساحلي مشاهده کرد.
لشگرکشي دوم کورش به جانب شرق بود، چنانکه «هردوت» مي‏گويد: اين هجوم شرقي کوروشي بعد از فتح «ليديا» صورت گرفت، مخصوصا طغيان بعضي از قبائل وحشي بياباني کورش را به اين حمله واداشت.
تعبير قرآن «حتي اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علي قوم لم نجعل لهم من دونها سترا» اشاره به سفر کورش به منتهاي شرق است که مشاهده کرد خورشيد بر قومي طلوع مي‏کند که در برابر تابش آن سايباني ندارند اشاره به اينکه آن قوم بيابان‏گرد و صحرانورد بودند.
کورش لشگرکشي سومي داشت که به سوي شمال، به طرف کوههاي قفقاز بود، تا به تنگه‏ي ميان دو کوه رسيد، و براي جلوگيري از هجوم اقوام وحشي با درخواست مردمي که در آنجا بودند در برابر تنگه سد محکمي بنا کرد.
اين تنگه در عصر حاضر تنگه‏ي «داريال» ناميده مي‏شود که در نقشه‏هاي موجود ميان «ولادي کيوکز» و «تفليس» نشان داده مي‏شود، در همانجا که تاکنون ديوار آهني موجود است، اين ديوار همان سدي است که کورش بنا نموده زيرا اوصافي که قرآن درباره‏ي سد ذوالقرنين بيان کرده کاملا بر آن تطبيق ميکند.
اين بود خلاصه آنچه در تقويت نظريه‏ي سوم بيان شده است.
درست است که در اين نظريه نيز نقطه‏هاي ابهامي وجود دارد، ولي فعلا مي‏توان از آن به عنوان بهترين نظريه درباره‏ي تطبيق ذوالقرنين بر رجال معروف تاريخي نام برد.
3- سد ذوالقرنين کجاست؟
گرچه بعضي ميل دارند اين سد را با ديوار معروف چين که هم اکنون برپاست و صدها کيلومتر ادامه دارد منطبق بدانند، ولي روشن است که ديوار چين نه از آهن و مس ساخته شده، و نه در يک تنگه‏ي باريک کوهستاني است، بلکه ديواري است که از مصالح معمولي بنا گرديده، و همانگونه که گفتيم صدها کيلومتر طول آنست، و الان هم موجود است.
بعضي ديگر اصرار دارند که اين همان سد «مأرب» در سرزمين يمن ميباشد در حالي که سد مأرب گرچه در يک تنگه‏ي کوهستاني بنا شده ولي براي جلوگيري از سيلاب و به منظور ذخيره‏ي آب بوده، و ساختمانش از آهن و مس نيست.
ولي طبق گواهي دانشمندان- همانگونه که در بالا نيز اشاره کرديم- در سرزمين قفقاز ميان درياي خزر و درياي سياه سلسله کوههائي است همچون يک ديوار که شمال را از جنوب جدا مي‏کند، تنها تنگه‏اي که در ميان اين کوههاي ديوار مانند وجود دارد تنگه‏ي «داريال» معروف است، و در همانجا تاکنون ديوار آهنين باستاني به چشم مي‏خورد، و به همين جهت بسياري معتقدند که سد ذوالقرنين همين سد است.
جالب اينکه در آن نزديکي نهري است بنام «سائرس» که بمعني «کورش» است (يونانيان کورش را سائرس مي‏ناميدند).
در آثار باستاني ارمني از اين ديوار به نام «بهاگ گورائي» ياد شده و معني اين کلمه «تنگه‏ي کورش» يا «معبر کورش» است، و اين سند نشان مي‏دهد که باني اين سد او بوده است.
4- يأجوج و مأجوج کيانند؟
در قرآن مجيد در دو سوره از يأجوج و مأجوج سخن به ميان آمده، يکي در آيات مورد بحث و ديگر در سوره‏ي انبياء آيه‏ي 96.
آيات قرآن به خوبي گواهي مي‏دهد که اين دو نام متعلق به دو قبيله‏ي وحشي خونخوار بوده است که مزاحمت شديدي براي ساکنان اطراف مرکز سکونت خود داشته‏اند.
در تورات در کتاب «حزقيل» فصل سي و هشتم و فصل سي و نهم، و در کتاب رؤياي «يوحنا» فصل بيستم از آنها به عنوان «گوگ» و «مأگوگ» ياد شده است که معرب آن يأجوج و مأجوج مي‏باشد.
به گفته‏ي مفسر بزرگ، علامه‏ي طباطبائي در «الميزان» از مجموع گفته‏هاي تورات استفاده مي‏شود که مأجوج يا يأجوج و مأجوج، گروه يا گروههاي بزرگي بودند که در دوردست‏ترين نقطه‏ي شمال آسيا زندگي داشتند مردمي جنگجو و غارتگر بودند.
بعضي معتقدند اين دو کلمه عبري است، ولي در اصل از زبان يوناني به عبري منتقل شده است و در زبان يوناني «گاگ» و «ماگاگ» تلفظ مي‏شده که در ساير لغات اروپائي نيز به همين صورت انتقال يافته است.
دلائل فراواني از تاريخ در دست است که در منطقه‏ي شمال شرقي زمين در نواحي مغولستان در زمانهاي گذشته گوئي چشمه‏ي جوشاني از انسان وجود داشته، مردم اين منطقه به سرعت زاد و ولد مي‏کردند، و پس از کثرت و فزوني به سمت شرق، يا جنوب سرازير مي‏شدند، و همچون سيل رواني اين سرزمينها را زير پوشش خود قرار مي‏دادند، و تدريجا در آنجا ساکن مي‏گشتند.
براي حرکت سيل‏آساي اين اقوام، دورانهاي مختلفي در تاريخ آمده است
که يکي از آنها دوران هجوم اين قبائل وحشي در قرن چهارم ميلادي تحت زمامداري «آتيلا» بود که تمدن امپراطوري روم را از ميان بردند.
و دوران ديگر که ضمنا آخرين دوران هجوم آنها محسوب مي‏شود در قرن دوازدهم ميلادي به سرپرستي چنگيزخان صورت گرفت که بر ممالک اسلامي و عربي، هجوم آوردند و بسياري از شهرها از جمله بغداد را ويران نمودند.
در عصر کورش نيز هجومي از ناحيه‏ي آنها اتفاق افتاد که در حدود سال پانصد قبل از ميلاد بود، ولي در اين تاريخ، حکومت متحد ماد و فارس به وجود آمد و اوضاع تغيير کرد و آسياي غربي از حملات اين قبائل آسوده شد.
به اين ترتيب نزديک به نظر مي‏رسد که يأجوج و مأجوج از همين قبائل وحشي بوده‏اند که مردم قفقاز به هنگام سفر کورش به آن منطقه تقاضاي جلوگيري از آنها را از وي نمودند، و او نيز اقدام به کشيدن سد معروف ذوالقرنين نمود.
http://tafsir.realbelief.net/?sure=18&aye=94

******************
و نیز


ذوالقرنین کیست؟
پرسش

ذوالقرنین کیست؟ آیا او یک پیامبر بود؟

پاسخ اجمالی

اسم «ذوالقرنین» در سوره کهف آمده است.

در این که ذوالقرنین از نظر تاریخی چه کسی بوده است، و بر کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق می شود، در میان مفسران و مورخان محل بحث و گفت و گو است.

با توجه به خصوصیاتی که در قرآن بیان شده است و با توجه به نظر مورخان، ذوالقرنین، همان «کورش» بوده است.

عموم مفسران بر این عقیده‏اند که او از جنس بشر است. و در بسیاری از روایات آمده که او پیامبر نبود، بلکه بنده صالحی بود. حضرت امام باقر (ع) فرمودند: «ذوالقرنین» پیامبر نبود، لیکن مرد صالحى بود که خدا او را دوست مى‏داشت.

پاسخ تفصیلی

اسم «ذوالقرنین» در سوره کهف آمده است و سرگذشتی از او در مورد «یأجوج» و «مأجوج» بیان شده است. [1]

در این که ذوالقرنین چه کسی بوده است، و بر کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق می شود، در میان مفسران و مورخان بحث و گفت و گو بسیار است.

به نظر می رسد که اول باید خصوصیات فردی ذوالقرنین روشن و بیان شود و بعد ببینیم با کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق می شود.

بهترین منبع برای خصوصیات ذوالقرنین، قرآن کریم است که از آن به خوبی استفاده می شود، ذوالقرنین دارای صفات ممتازی بود:

1. خداوند اسباب پیروزی ها را در اختیار او قرار داد: «ما به او در روی زمین قدرت و حکومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش نهادیم». [2]

2. او سه لشکرکشی مهم داشت: نخست به غرب، سپس به شرق و سرانجام به منطقه ای که در آن جا یک تنگه کوهستانی وجود داشته، و در هریک از این سفرها با اقوامی برخورد کرد. [3]

3. او مرد مؤمن و موحد و مهربانی بود، و از طریق عدل و داد منحرف نمی شد، و به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود. او یار نیکوکاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنیا علاقه ای نداشت. [4]

4. او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز. [5]

5. او سازنده یکی از مهم ترین و نیرومندترین سدها است. سدی که در آن به جای آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد و هدف او از ساختن این سد کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یأجوج و مأجوج بوده است. [6]

6. او کسی بوده که قبل از نزول قرآن نامش در میان جمعی از مردم شهرت داشت، و لذا قریش یا یهود از پیغمبر (ص) درباره او سؤال کردند، [7] چنان که قرآن می فرماید: «از تو درباره ذوالقرنین سؤال می کنند».

با توجه به خصوصیات ذکر شده در قرآن کریم، ذوالقرنین با کدام یک از کشورگشایان تاریخ منطبق است؟ در این مورد نظریاتی وجود دارد که مهم ترین آنها سه نظریه زیر است:

اول: اسکندر مقدونی: بعضی او را به نام اسکندر ذوالقرنین می خوانند. و بیش از 36 سال عمر نکرد؛ جسد او را به اسکندریه بردند و در آن جا دفن نمودند. [8]

ولی این نظریه مردود است؛ زیرا ا سکندر فردى مشرک و بت پرست بود و حتى در اواخر و در پى پیروزى بر هخامنشیان ادعاى خدایى کرد. و با آنچه در قرآن کریم ذکر شده است منافات دارد. [9]

دوم:جمعی از مورخان معتقدند ذوالقرنین یکی از پادشاهان یمن بوده است. طبق این نظریه، سدّی را که ذوالقرنین ساخته همان سدّ معروف «مأرب» است. [10]

این نظریه هم اشکال دارد؛ زیرا اولاً: سدّ «مأرب» در یمن سدّی است که با هیچ یک از صفاتی که قرآن برای سدّ ذوالقرنین ذکر کرده است تطبیق نمی کند؛ زیرا سدّ ذوالقرنین طبق گفته قرآن از آهن و مس ساخته شده بود، و برای جلوگیری از هجوم اقوام وحشی بوده، در حالی که سدّ مأرب از مصالح عمومی، و به منظور جمع آوری آب و جلوگیری از طغیان سیلاب ها ساخته شده بود. [11] ثانیاً: در یمن چندین پادشاه به ذوالقرنین معروف بوده‏اند، معلوم نیست که آنان مؤمن باشند یا نه! [12]

سوم: کورش کبیر: این نظریه جدیدی است که دانشمند معروف اسلامی «ابوالکلام آزاد» گفته است؛ و بیشتر روی این نظریه متمرکز شده اند. [13] و کورش هم ایرانی بوده و در زمان ایران هخامنشی، قرن ششم قبل از میلاد می زیسته است. ظرفیّت و زمینه پرورش شخصیّتى الاهى چون ذوالقرنین را داشته و در این میان، آیین و فرهنگ توحیدى کورش یک آیین توحیدى اصیل ایرانى و توحید تحریف نشده مزداپرستى بوده که در آن ایام در فلات ایران و در میان ایرانیان شرقى و غربى به وفور پیدا مى شده است . [14]

دلایل انطباق ذوالقرنین با کورش:

1. کورش مردی مؤمن، خدا شناس و موحد بود.

2. پادشاهی عادل و رعیت پرور و با رأفت و با احسان بود.

3. نسبت به ستمگران و دشمنان، مردی سیاستمدار و سخت گیر بود.

4. خدا به او از هر چیز سببی داده بود.

5. دین و عقل و فضایل اخلاقی و ثروت و شوکت در او جمع بود.

6. کورش به مغرب لشکرکشی کرد و بر « لیدیا » و اطراف آن نیز تسلط یافت.

7. کورش بار دیگر به طرف مشرق حرکت کرد و به «مَطِلعَ الشَّمس» رسید و در آن جا با مردی صحرا نشین و وحشی دیدار کرد.

8. همچنین کورش سدّی بنا کرد و این سد در تنگه «داریال» و میان کوه‌های قفقاز و نزدیکی‌های شهر «تفلیس» است. [15]

گفتنى است که عنوان ذوالقرنین هم در قرآن کریم آمده است و هم در تورات. اساساً، ارتباط این دو منبع در خصوص ذوالقرنین از آن جاست که بنابر روایات شأن نزول آیات مربوط به ذوالقرنین، طراح این سؤال (یَسْئَلُونَکَ عَنْ ذِى الْقَرْنَیْنِ) یا خود یهودى ها بودند و یا قریش به تحریک یهودى ها این سؤال را از پیامبر (ص)پرسیدند و مى خواستند پیامبراکرم (ص) را در برابر سؤال مشکلى قرار بدهند و از این طریق، حضرت را شکست داده، نبوت ایشان را مخدوش کنند. بنابراین، به طور مسلم ذوالقرنینى که در قرآن کریم آمده همان ذوالقرنینى است که در تورات آمده و اوصاف او در قرآن کریم و تورات مشخص است.

مصداق ذوالقرنین در تورات بسیار روشن است؛ ذوالقرنین کوروش پادشاه پارس است؛ چرا که او در رؤیاى دانیال به صورت قوچ دو شاخى ظاهر شد که با یک شاخ خود شرق، و با دیگرى غرب را شخم مى زد. کنایه از این که او شرق و غرب را مى گیرد، هم چنان که کوروش براساس پیش گویى اشعیا، «عقاب شرق»، یعنى فرمان رواى تیزچنگ و مهاجم شرق است. [16]

ابوالکلام آزاد هندی می‌گوید: ممکن است رؤیای دانیال یک داستان ساختگی باشد؛ ولی آنچه در قرآن آمده مسلماً دارای اصل و حقیقتی است. مورخان معاصر، به شخصیت والا و عادل و با فضیلت کورش گواهی داده‌اند . [17]

ارتباط کورش و دوشاخ:

در قرن نوزدهم میلادى در نزدیکى استخر در کنار نهر مرغاب مجسمه اى از کـورش کشف شد که تقریباً به قامت یک انسان است، و کورش را در صورتى نشان مى دهد که دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، و تاجى به سر دارد که دو شاخ همانند شاخ ‌هاى قوچ در آن دیده مى شود . ایـن مـجـسـمـه کـه نـمـونـه بسیار پر ارزشى از فن حجارى قدیم است آن چنان جلب توجه دانشمندان را نمود که گروهى از دانشمندان آلمانى فقط براى تماشاى آن به ایران سفر کردند . از تـطـبـیـق مـنـدرجـات کتاب مقدس بـا مـشـخـصـات ایـن مـجـسـمـه ایـن احـتـمـال در نظر این مورخان کاملاً قوت گرفت که نامیدن کورش به ذو القرنین (صـاحـب دو شاخ) از چه ریشه اى مایه مى گرفت، و همچنین چرا مجسمه سنگى کورش داراى بـال هـایى هـمـچون بال عقاب است، و به این ترتیب بر گروهى از دانشمندان مسلم شد که شخصیت تاریخى ذو القرنین از این طریق کاملاً آشکار شده است. [18]

مورخان هم برای کورش اوصاف اخلاقی نوشته اند؛ مانند: هرودت، مورخ یونانی می نویسد: کورش، پادشاهی کریم و سخی و بسیار ملایم و مهربان بود، مانند دیگر پادشاهان به اندوختن مال حرص نداشت. [19]

نیز «ذی نوفن» می نویسد: کـورش پـادشـاهی عـاقـل و مـهـربـان بـود و بـزرگـى مـلوک بـا فضائل حکما در او جمع بود، همتى فائق و وجـودى غـالب داشـت، شـعـارش خـدمـت انـسـانـیـت و خـوى او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جاى کبر و عجب را گرفته بود . [20]

براساس آنچه گذشت، تردیدى نیست که ذوالقرنین همان کوروش هخامنشى است و امروزه بسیارى از محققان و مفسران ما به همین نتیجه رسیده و همین نظریه را تأیید مى کنند که ذوالقرنین قرآن کریم با ذوالقرنین تورات یکى است و بى تردید او همان کوروش است .

آیا کورش پیامبر بود؟

مفسران نظریات مختلفی ابراز داشته‏اند. طبق بیان علامه طباطبائی، در برخی از روایات وی از جنس بشر معرفی شده [21] و در بعضی دیگر فرشته‏ای آسمانی دانسته شده است. [22] عموم مفسران بر این عقیده‏اند که او از جنس بشر است و در بسیاری از روایات آمده که او پیامبر نبود، بلکه بنده صالحی بوده است.

حضرت امام باقر (ع) فرمودند: «ذوالقرنین» پیامبر نبود، لیکن مرد صالحى بود که خدا او را دوست مى‏داشت. [23]


[1] درباره داستان یأجوج و مأجوج به سؤال 2241 (سایت: 2699) مراجعه کنید.
[2] . کهف، 84.
[3] . مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج12، ص 544، دارالکتب الاسلامیه، چاپخانه خورشید،چاپ چهارم،1363. (آیات 86 و 90و 93).
[4] . تفسیر نمونه، ج12، ص 544. (آیات88و 95و 98)
[5] . تفسیر نمونه، ج12، ص 544. (آیه 98).
[6] . تفسیر نمونه، ج12، ص 545. (آیات 94 تا 96).
[7] . تفسیر نمونه، ج12، ص 545.
[8] . تفسیر نمونه، ج12، ص 542.
[9] . تفسیر نمونه، ج12، ص 543.
[10] . تفسیر نمونه، ج12، ص542.
[11] . تفسیر نمونه، ج12، ص 543.
[12] . طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، با ترجمه: موسوی همدانی،محمد باقر، ج 13، تفسیر سوره کهف، ذیل بحث روایی در مورد آیات مربوطه، مرکز نشر فرهنگی رجا.
[13] . تفسیر نمونه، ج12، ص 543؛ تفسیر المیزان، ج 13، تفسیر سوره کهف، ذیل بحث روایی در مورد آیات مربوطه.
[14] . سایت تبیان، کتابخانه، بخش تفسیر قرآن کریم، بحث « ذوالقرنین در قرآن کریم و عهد عتیق ».
[15] . تفسیر المیزان،ج13، تفسیر سوره کهف، ذیل بحث روایی در مورد آیات مربوطه؛ تفسیر نمونه، ج12، ص549.
[16] . تفسیر نمونه، ج12، ص546 و 547؛ تورات کتاب دانیال، فصل هشتم؛ کتاب أشعیا، فصل 46، شماره11؛ کتاب إرمیا،کتاب عزرا، کتاب دوم تواریخ ایّام، کتاب نحمیا.
[17] . ابوالکلام آزاد، کورش کبیر(ذوالقرنین)، ترجمه: دکتر باستانی پاریزی، ص 192؛ مجله بشارت، فروردین و اردیبهشت سال 1384، شماره 46؛ حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف (دانستنیهای اسلامی)، حرف «ذ».
[18] . تفسیر نمونه، ج12، ص547.
[19] . تفسیر نمونه، ج12، ص547و548.
[20] . تفسیر نمونه، ج12، ص548.
[21] . تفسیر المیزان، ج 13، تفسیر سوره کهف، ذیل بحث روایی در مورد آیات مربوطه.
[22] . سیوطی، تفسیر در المنثور، ج 4، ص 265 و ابن کثیر، بدایه و نهایه، ج 2، ص 103.
[23] . تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 294 و 295.


رضا;268983 نوشت:

جناب کوروش که در تاریخ یه رده پای ضعیف ۱۵۰ ساله دارد !!

سلام

کورش بزرگ در تاریخ‌نامه‌های سنتی رومانیایی

رضا مرادی غیاث آبادی چهارشنبه ۹ مرداد ۱۳۸۷

کشور رومانی در زمان‌های دور و حدود سده‌های آغاز میلادی، «داچیا» نامیده می‌شده است. رومانیاییان هم به مانند بسیاری از ملل، دارای تاریخ‌نامه‌هایی کهن و سنتی هستند که در آنها باورها و استنباط‌های مردمان از آفرینش جهان و رویدادهای اسطوره‌ای و تاریخی باز آمده است. این سرگذشت‌ها مانند همه نمونه‌هایی که در میان دیگر مردمان جهان دیده می‌شود، با افسانه‌ها و تک‌نگاری‌های داستانی توأم هستند.
یکی از مهم‌ترین این آثار عبارت است از کتاب «رویدادنگاری» که «میهائیل موکسا/ میخائیل موکسالیه» (Mihail Moxalie) در سده شانزدهم میلادی/ دهم ایرانی، آنرا بر اساس روایت‌های ملی و نیز گزارش‌های منابع کهن‌تر بیزانسی و مولداویایی، همچون اثر منظوم کنستانتین مناسِس (Constantin Manasses) از سده یازدهم میلادی/ پنجم ایرانی، تألیف و تدوین کرده است. مشهور است که موکسالیه تا جای ممکن از افزودن روایت‌های غلوآمیز و تخیلی به کتاب خود دوری می‌کرده و از خردی عالمانه برای گزینش روایت‌ها بهره می‌برده است.
آشنایی ایرانیان با آثار تاریخی رومانی و به ویژه موکسالیه، بیش از همه مدیون ترجمه‌های ویورل باجاکو (Viorel Bageacu) دانشمند معاصر، استاد زبان فارسی و ایران‌شناس نامی رومانیایی است. او یکبار مقاله «فردوسی در فرهنگ رومانی» را به کنگره جهانی بزرگداشت فردوسی (دانشگاه تهران، ۱۳۶۹) عرضه داشت، در حالیکه پیش از آن نیز مقاله‌ای از او با نام «ایران در نخستین کتاب‌های جغرافیایی رومانی» (ترجمه محمدعلی صوتی) در شماره بهار سال ۱۳۵۸ مجله آینده منتشر شده بود. همچنین در سال ۱۳۷۰ کتابی از دکتر باجاکو در تهران منتشر شد که با نام «یافته‌های ایرانشناسی در رومانی» در بردارنده پانزده گفتار کوتاه در این زمینه بود. این کتاب مأخذ اصلی نگارنده برای این گفتار بوده است.
چنانکه از گفته‌های باجاکو در کتاب بالا بر می‌آید، ترجمه یونانی «رویدادنگاری» موکسالیه یکی از نخستین کتاب‌های چاپ شده در جهان پس از اختراع دستگاه چاپ است. کتابخانه آکادمی بخارست به تنهایی بیست نسخه خطی از این کتاب را در مخزن خود دارد.
اثر موکسالیه در بر دارنده گزارش‌هایی از تاریخ تمدن‌ها و پادشاهان گوناگونِ روزگاران گذشته است. در این میان، به ایران و به ویژه به کورش بزرگ هخامنشی نیز پرداخته شده است. از آنجا که پیش از این و در کتاب «منشور کورش هخامنشی» نمونه‌هایی از درستی ادعاهای کورش در بیانیه مشهور خود را به نقل از منابع مستقل دیگری (سالنامه نبونید، تواریخ هرودوت و کورش‌نامه گزنوفون) آورده بودم، اینک به پاره‌‌ای از آگاهی‌های بدست‌آمده از بخش مربوط به پادشاهی کورش در رویدادنامه موکسالیه بر اساس ترجمه ویورل باجارو می‌پردازم.
دقت و درستی این گزارش و به ویژه دقت حیرت‌انگیز زمان‌ها و طول پادشاهی‌ها که در متن آمده، در قیاس با تاریخ‌نامه‌های سنتی ایرانی که جز چند اشاره‌ مبهم و کاملاً داستانی، کمترین اشاره‌ای به هخامنشیان ندارند، جای شگفتی فراوان دارد.

در این متن، کورش (Kir) به سرزمین «پارس» منسوب شده و از کسی بنام «داریوش مادی» (Darie Mideanul) یاد شده که عموی کورش دانسته‌ شده و با یاری هم شاهنشاهی بابل را درهم شکسته‌اند. داریوش مادی با «داریوش ایستاسپ» (Darie Istasp) که در ادامه به او اشاره می‌شود، متفاوت هستند. طول پادشاهی کورش سی سال گفته شده که با آگاهی‌های امروزی تطبیق دارد.
در رویدادنامه به فرمان کورش برای آزادی یهودیان از بردگی، پس از هفتاد سال اسارت اشاره شده و اینکه آنان اجازه دارند تا در اورشلیم قلعه‌ای بسازند و در صهیون نیایشگاهی برپا دارند. بعدها داریوش ایستاسپ نیز بر این تصمیم صحه می‌گذارد و با تأکید دوباره بر آزادی آنان، «زورو واوِل» (Zorovavel) نبیره داوود را به سروری آنان می‌گمارد. (ظاهراً منظور همان «زِرّوبابل» نوه پادشاه یهودیه است که داریوش او را به فرمانداری برگماشته بود).
طول پادشاهی کبوجیه/ کمبوجیه (Kambus)، هفت سال گفته شده که دقیق و درست است. در باره کبوجیه هیچ سخنی دیگری گفته نشده است.
داریوش ایستاسپ را فاتح کشورها و جزایر و دژهای بسیار می‌داند که بر سراسر آناتولی چیره گشته است. طول پادشاهی او نیز به دقت ۳۶ سال آمده است.
در اینجا اشاره‌ای به لشکرکشی داریوش به ماورای دانوب (رومانی امروزی) که هرودوت گزارش کرده، نشده است. داریوش مدت‌ها دشت‌های سکاییان باختری (ماساژت ها/ ماساگت ها) در فاصله میان رودهای دانوب و دُن را در تعقیب سکاییان درنوردیده بود. سکاییان با شگردی جالب، نه می‌گریختند، نه حمله می‌کردند، نه تن به جنگ می‌دادند و نه تسلیم می‌شدند. آنان به داریوش که پیغام داده بود “یا اطاعت کنید و یا بجنگید” پاسخ داده بودند که “ما نه عادت به اطاعت داریم و نه دلیلی برای بیهوده جنگیدن. اما چنانچه داریوش به ما یورش آورد، خواهد دید که چگونه از خود دفاع می‌کنیم”. پس از این پاسخ دندان‌شکنانه، داریوش که از تعقیبی بی‌ثمر خسته شده بود، مأیوس و ناامید از نبرد و پیروزی بر آنان به کشور بازگشته بود.
در باره لشکرکشی داریوش به پیرامون دانوب بنگرید به: رجبی، پرویز، هزاره‌های گمشده، جلد دوم، ۱۳۸۰، ص ۲۶۴ تا ۲۷۴٫
از خشیارشا (Xerx) به عنوان پادشاهی که لشکرکشی بی‌فایده‌ای بر علیه یونان براه انداخت و چیزی جز شکست و شرمندگی به همراه نداشت، یاد شده است. پادشاهی او را ۲۸ سال دانسته که هفت سال بیشتر از دوام آن است.در مجموع، کل زمان هخامنشیان ۲۳۰ سال ثبت شده که دقیق و کامل است.
در بخش‌های دیگری از تاریخ‌نامه‌های کهن رومانیایی که م. گاستر (M. Gaster) آنها را در مجموعه متون کهن رومانیایی گردآوری و در سال ۱۸۹۱ منتشر کرده، آگاهی‌های دیگری در باره کورش وجود دارد.
در این متون آورده شده که خداوند توانایی غلبه بر بیشتر پادشاهان را به کورش اعطا کرده بود. با اینکه او بر همه کشور و دارایی آنان دست یافته بود، اما همه آنان را زنده دستگیر کرد و هیچیک را نکشت. همچنین داستانی نقل شده که عده‌ای از پادشاهان مغلوب بجای اسب به گردونه کورش بسته شده بودند، اما بر اثر سخن یکی از پادشاهان، کورش همه آنان را از گردونه گشود، بر کنار خود نشاند و احترامشان کرد. او سپس آنان را آزاد گذاشت تا به هر سرزمینی که می‌خواهند بروند.

رضا;268983 نوشت:

جناب کوروش که در تاریخ یه رده پای ضعیف ۱۵۰ ساله دارد !!

منشور نبونید: کتیبه آخرین شاه بابل

رضا مرادی غیاث آبادی پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۶

پیشگفتار

نَـبـونـیـد (نَـبـونـیـدوس) آخرین شاه در سنت پادشاهی بابل است که پس از شکست از کوروش دوم هخامنشی، به پادشاهی او و استقلال کشورش پایان داده می‌شود. او به مدت هفده سال از سال ۵۵۶ تا سال ۵۳۹ پیش از میلاد شاه بابل بود.
نبونید، روحانی (و بقولی فرماندارزاده‌ای) بود که بدون تبار شاهانه و با گزینش مجمع روحانیان به پادشاهی انتخاب شده بود. مادر او کاهن نیایشگاه سـیـن (خدای ماه) در شهر سـیـپـار بود و خود او نیز به پیروی از مادر، شیفتگی و دلبستگی فراوانی به خدای ماه داشت. این دلبستگی شدید به سین و دوری گزیدن از پرستش مردوک به عنوان خدای بزرگ که از محتوای منشور او هویدا است، واکنش‌ها و نارضایتی‌هایی را در بابل فراهم آورده بود.
نبونید، شخصیتی عجیب و تا اندازه‌ای جذاب داشت. او فاقد توانایی‌های لازم در امور کشورداری و سپاهی‌گری بود و دلبستگی‌ چندانی نیز بدان نشان نمی‌داد. کارها و مشکلات کشور را به اطرافیان خود می‌سپرد و ‌به هنگام حمله سپاه کوروش، تمام امور و تصمیم‌گیری‌ها را به پسرش بُـلـشَـصَـر واگذار کرد در حالیکه پیش از آن نیز مدتی به نفع همین پسرش از سلطنت کناره‌گیری کرده و به مدت ده سال در تِـمـا، واحه‌ای در بیابان‌های میان بابل و مصر اقامت گزیده بود. احساسات و عواطف رقیق و گاه شاعرانه او در بیان سخنان و درددل‌هایی خطاب به سین و دیگر خدایان بخوبی آشکار است.
او بیش از آنکه با لازمه‌ها و ویژگی‌های پادشاهی و حکومت آشنا باشد، به دل‌مشغولی‌های خاص خود می‌پرداخت که از جمله می‌توان به علاقه فراوان او در گردآوری و نگهداری آثار و اشیای باستانی اشاره کرد. همین علاقه بود که موجب شد شمار فراوانی از پیکره‌های خدایان را از نیایشگاه‌های خود خارج کند تا با آنها موزه‌ای بنیاد گذارد. عملی که موجب ناخشنودی همگانی شد و بعدها این پیکره‌ها به فرمان کوروش بزرگ به نیایشگاه‌های خود بازگردانده ‌شدند. با توجه به احترامی که نبونید برای خدایان قائل بوده و در متن منشور نیز دیده می‌شود، و نیز با توجه به علاقه او به گردآوری آثار باستانی، چنین به نظر می‌آید که جمع‌آوردن پیکره‌های خدایان از نیایشگاه‌ها، نه از روی مخالفت و ستیزه با آنان، بلکه برای اقناع دلبستگی خود به آثار باستانی بوده باشد.
سنت نگارش و انتشار کتیبه‌های استوانه‌ای شکل و یا چند وجهی، دارای پیشینه‌ای طولانی در میاندورود (بین‌النهرین) است. برای نمونه‌ می‌توان از منشورهای شَـلـمَـنـصِِـر سوم، سـارگُـن دوم، سِـنـاخـریـب، نَـبـوکَـد نَـصَـر دوم (بُـخـتُـنَـصر)، نِـبـونـیـد و کوروش بزرگ یاد کرد. منشور کورش هخامنشی، آخرین دستاورد و یادمان این سنت دیرین است.
نسخه‌های متعدد منشور استوانه‌ای شکل نبونید که در حدود سال‌های ۵۵۵ تا ۵۴۰ پیش از میلاد نوشته شده‌اند، از نیایشگاه شَـمَـش در شهر سـیـپـار و نیز از کاخ سلطنتی در شهر بـابـل بدست آمده و از نظر شکل و مضمون تقریباً مانند یکدیگر هستند. هر یک از آنها در سه ستون به خط و زبان بابلی نو (اَکَـدی) و ۵۱ سطر نویسانده شده است. یکی از این نسخه‌ها در موزه برلین و دستکم یکی از آنها در موزه بریتانیا در لندن نگهداری می‌شود. نسخه لندن توسط باستان‌شناس کلدانی به نام هرمز رسام (که یابنده منشور کوروش نیز بود) در شهر سیپار پیدا شده است. این کتیبه ۲۳ سانتیمتر طول و ۹ سانتیمتر قطر دارد و با شماره ANE 91109 در قفسه ۱۲ از گالری ۵۵ موزه بریتانیا نگهداری می‌شود.
در این کتیبه، که در سال سیزدهم پادشاهی او (۵۴۳ پیش از میلاد) و چهار سال پیش از غلبه کوروش نوشته شده، نبونید به شرح بازسازی سه نیایشگاه می‌پردازد: نیایشگاه اِهِـلـهـول در شهر حّـران برای سـیـن مردخدای ماه؛ نیایشگاه اِبَـبـار در شهر سـیـپـار برای شَـمَـش مردخدای خورشید؛ و زیارتگاهی برای آنـونـیـتـی بانوخدای جنگاوران.
ترجمه فارسی بخش نخست منشور نبونید که تقریباً نیمی از همه آنست، علاوه بر اهمیت‌های تاریخی دیگری که دارد، کهن‌ترین منبعی است که در آن از کوروش نام برده شده و به نبرد او با آستیاگ، آخرین پادشاه ماد اشاره رفته است. جالب است که این اشاره به کوروش در متن کتیبه از زبان مردوک، خدای بزرگ بابلیان بازگو می‌شود. نبونید در حالی از غلبه کوروش بر مادها خوشنود است که از مغلوب‌شدن آتی خود در برابر او بی‌خبر است.
کوروش رفتاری جوانمردانه با نبونید داشت. او پس از شکست سنگین و تلفات فراوانی که به سپاه بابل در شهر اّپـیـس در ساحل رود دجله وارد کرد و منجر به هراس بابل و تسلیم آن در برابر سپاه او شد، نه تنها رفتاری خشونت‌بار با نبونید نداشت؛ بلکه او را به یکی از نواحی شاهنشاهی (گویا به عنوان والی و نماینده حکومتی در کرمان) گسیل داشت. او یکسال بعد در همانجا درگذشت.


عکس از کاتالوگ موزه برلین

متن منشور نبونید
افزوده‌های داخل ابرو از این مترجم است.

ستون یکم، سطرهای ۱ تا ۷

من نَـبـونـیـد، شاه بزرگ، شاه توانا، شاه جهان، شاه بـابِـل، شاه چهار گوشه جهان، متولی نیایشگاه‌های اِسَـگـیـلَـه (نیایشگاه مـردوک، خدای بزرگ بابلی) و اِزیـدَه (نیایشگاه نَـبـو، خدای نویسندگی و دبیری). کسی که در زهدان مادرش به فرمان سـیـن (خدای ماه) و نـیـنْـگـال (خدابانوی همسر سین و مادر شَـمَـش، خدای خورشید)، سرنوشتی شاهانه یافت. پسر نَـبـو بَـلاسَـی ایـقـبـی، شخصیت فرزانه، ستاینده خدایان بزرگ.
ستون یکم، سطر ۸ تا ستون دوم، سطر ۲۵

من اِهـولْـهـول (به معنای خانه شادی)، نیایشگاه سـیـن در شهر حّـران را باز ساختم. سـیـن کهنی که از روزگاران دیرین، سرور بزرگ بوده است. برای او اقامتگاهی شایسته بنا نهادم.
این نیایشگاه پس از هجوم از سوی ماد، تخریب شده و به ویرانه‌ای بدل گشته بود. قلب بزرگ سـیـن، برای آن شهر و نیایشگاه رنجیده خاطر شده بود. بازسازی نیایشگاه در زمان پادشاهی قانونی من و به یاری بِـل (= مـردوک، در نسخه برلین بجای بِـل، واژه سـیـن آمده) و سرور بزرگ که دوستدار مقام پادشاهی من هستند، و بخاطر آشتی دادن من با آن شهر و نیایشگاه و نشان دادن دلسوزی‌ من، انجام شد.
در آغاز پادشاهی جاودانه من، خدایان مرا به خوابی رؤیایی فرو بردند. مـردوک، سرور بزرگ و سـیـن، آن تابناک پر فروغ از سرای والای آسمانی و جهان زیرین زمینی، در کنار هم ایستاده بودند. مردوک به من گفت: «نبونید، شاه بابل، آجرها را با اسب و ارابه‌های‌ خود ببر برای بازسازی نیایشگاه اِهـولـهـول و برای خشنودی سـیـن، سرور بزرگ. تا اقامتگاه او را در میانه آن بنیان نهی».
من با احترام به اِنـْلـیـل مـردوک، یکی از خدایان، گفتم: «آن نیایشگاه که ساختن آنرا به من فرمان می‌دهی، در محاصره مـادها است و آنان بسیار نیرومند هستند».
اما مردوک به من گفت: «کشور مـاد که از آنان نام بردی و شاهان آن، در معرض یک حمله بسوی خودشان بوده‌اند و توان زیادی ندارند. در آغاز سومین سال پادشاهی تو (تابستان ۵۵۳ پیش از میلاد)، کـوروش، شاه اَنـشـان، دومین در سلسله (؟)، خواب آنان را پراند. او با ارتش کوچک خود، تیره و تبار گسترده مادها را پراکند. او آسـتـیـاگ، شاه مـادها را شکست داد و او را دستگیر کرد تا کشور او تصرف شود».
چنین بود سخن مردوک، سرور بزرگ و سـیـن، تابناک پر فروغی از سرای والای آسمانی و جهان زیرین زمینی که فرمانش باطل‌شدنی نیست. من از فرمان شکوهمند آنان دچار ترس شده بودم. من نگران بودم و دلواپسی در چهره‌ام هویدا بود. چون من مسامحه‌کار نبودم، نه سهل‌انگار و نه بی‌دقت.
برای بازسازی اِهـولـهـول، نیایشگاه سرورم سـیـن که در حـرّان است، بسوی آن حرکت کردم. آنجا که آشـور بـانـیـپـال، شاه آشـور، پسر اِسَـرحَـدون، یک بزرگمرد، بازسازی‌های پیشین را انجام داده بود و من آنرا ادامه می‌دهم.
من گروه بی‌شماری را از کشور گَـزَه (جـیـزه/ غـزه؟) در کنار مـصـر و نزدیک دریای بالا (دریای مدیترانه) گرد آوردم. همچنین کسان دیگری را از آن سوی رود فـرات تا دریای پایین (خلیج فارس). همچنین شاهان، بلندپایگان، فرمانداران و بی‌شمار گروه‌ها که سـیـن، شَـمَـش و ایـشْـتَـر (مهم‌ترین خدابانوی بین‌النهرین باستان) – سروران من- در اختیارم گذاشته بودند.
در یک ماه نیک‌اختر و در یک روز فرخنده که شَـمَـش و اَدد (خدای توفان) معین کردند، پس از پیشگویی خردمندانه از اِئـا (= اِنْـکـی، خدای آب شیرین) و آسـالـوهـی (خدای دانش اسرارآمیز)، با یاری دورکنندگان چیره‌دستِ ارواح بد و آشنا با ترفندهای کُـولّـا (دیو گمراهی)؛ استادکاران پی‌ریزی بنا، آجرکاران، سازندگان مهره‌های سیمین و زرین، گوهرتراشان، و با الوارهایی از چوب‌های معطر، گیاهان خوشبو و چوب سدر، به شادمانی و خرمی بنیادش را آغاز کردم. من بناهایی که آشـور بـانـیـپـال، شاه آشـور و شَـلـمَـنـصِِـر (سوم) پسر آشـور نـصـیـرپـال (دوم) بنیان نهاده بودند را زدودم؛ اما آجرکاری او را نگه داشتم.
من شفته بنا را با آبجو، شراب، روغن و عسل آمیختم. محل گودبرداری شده و پلکان را روغن‌مالی کردم. بیشتر از آنچه که پادشاهان پیشین- پدران من- انجام داده بودند. من آن ساختمان خودم را استوار ساختم و کارم را بخوبی انجام دادم. من از شالوده تا باروی ساختمان آن نیایشگاه را از نو ساختم و به پایان رساندم. من تیرهایی رفیع از چوب درختان سِـدر که از لِـبـانُـن فراهم شده بود را بر بام آن نهادم. من درهایی از چوب سـدر با رایحه‌ای دلگشا را در دروازه‌های آن نصب کردم. من با لعابی از طلا و نقره دیوارهای آنرا چنان پوشاندم که مانند خورشید می‌درخشند.
من در محراب‌خانه آن، یک گاو سیمین درخشان، که خشمگین و تازنده بر دشمن من است، بگذاردم؛ بدان سوی که دروازه‌ای رو به طلوع خورشید دارد. من دو اسب با یال‌های بلند و روکش نقره‌ای که فروکوبنده دشمن است را بر پای داشتم؛ یکی در سوی چپ و یکی در سوی راست.
من با هدایت سـیـن، نـیـنـگـال، نـوسـکـو (خدایی در پیوند با آتش) و سَـدَرنـونّـا (خدای شراب)- سروران من- و به همراهی مشایعت‌کنندگانی از بابل، شهر سلطنتی من، به شادمانی و خرمی، بسوی قلب آن منزلگاه رفتم. یک اقامتگاه خوشایند. من در پیشگاه آنان یک قربانی پاک اهدا نمودم و ارمغان‌هایم را پیشکش کردم. من اِهـولـهـول را آکنده ساختم از بهترین فرآورده‌ها. من تمامی شهر حَـرّان را چنان ساختم که می‌درخشد، چنانکه مهتاب تابناک می‌درخشد.
ستون دوم، سطرهای ۲۶ تا ۴۳

آه ای سـیـن! شاه خدایان سرای والای آسمانی و جهان زیرین زمینی، بدون تو هیچ کسی و هیچ شهر یا کشوری نمی‌تواند پایدار بماند. هیچکدام بر جای نمی‌مانند.
بشود تا هنگامی که تو به اهـولـهـول وارد می‌شوی، به آن منزلگاهی که سرشار از تو است، با سخنان خود برای نیکی و پایداری آن شهر و آن نیایشگاه اندرز بدهی.
بشود که آن خدایانی که در سرای والای آسمانی و جهان زیرین زمینی اقامت دارند، وفادار و ستایشگر نیایشگاه سـیـن باشند. چون او یک پدر است، او آفریننده خودشان است. چنانکه برای من هست، برای نَـبـونـیـد، شاه بـابـل که ساخت نیایشگاه را به انجام رسانده است.
بشود که سـیـن، شاه خدایان سرای والای آسمانی و جهان زیرین زمینی، از آن بالا و با شادی و خرمی به دوست‌داشته‌های من بنگرد.
بشود که در همه ماه‌ها و به هنگام طلوع کردن و غروب کردن، بدشگونی‌های مرا به نیکبختی بازگرداند.
بشود که او روزها مرا و سال‌های مرا دراز گرداند. پادشاهی مرا پایدار کند. بر دشمنانم پیروز شوم. مهاجمان نابود شوند و فرو کوبم بدخواهانم را.
بشود که نـیـنـگـال، مادر خدایان بزرگ، از سوی من و پیش از من، سخن دل مرا به سـیـن فرا گوید، به آن محبوب من.
بشود که شَـمَـش و ایـشْـتَـر، فرزندان درخشنده و تابناک او، سخن دل مرا به سـیـن فرا گویند. به آن پدر، به آن آفریدگار خودشان.
بشود که نـوسْـکـو، آن وزیر با شکوه، خواست مرا بشنود و مرا شفاعت کند.
ــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
ترجمه فارسی این کتیبه متکی به سه ترجمه انگلیسی از آن بوده و برای تلفظ دقیق نام‌های خاص به متن اصلی اکدی رجوع شده است.
Beaulieu, Paul-Alain, “The Reign of Nabonidus, King of Babylon 556-539 B.C.” ۱۹۸۹٫
Grayson, A. K., “Babylonian Historical and Literary Texts, Toronto Semitic Texts and Stydies III, University of Toronto Press, 1975.
Pritchard, James B., Ancient Near Eastern texts relating to the Old Testament, Princeton. 1950.

Anoushiravan;269055 نوشت:
تفسیر قرآن کریم آیت الله مکارم شیرازی

متن عربی آیه :
قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَىٰ أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا


ذوالقرنین کیست؟
پرسش


[=Book Antiqua]با سلام
بنده نمیدانم این سخنان که بزرگانی نظریه دادند را شما چطور به اثبات رسانده اید!!!!!!!!!!!

[=Century Gothic]علامه طباطبایی نیز در تفسیر المیزان درباره جعلیات یهود پیرامون ذوالقرنین میگویند ::Sham:

[INDENT]
[=Century Gothic]خواننده عزيز بايد بداند كه روايات مروى از طرق شيعه واهل سنت از رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) واز طرق خصوص شيعه از ائمه هدى (عليهمالسلام ) وهمچنين اقوال نقل شده از صحابه وتابعين كه اهل سنت با آنها معامله حديث نموده (احاديث موقوفه اش مى خوانند ) درباره داستان ذى القرنين بسيار اختلاف دارد، آن هم اختلافهايى عجيب ، وآن هم نه در يك بخش داستان ، بلكه در تمامى خصوصيات آن .
واين اخبار در عين حال مشتمل بر مطالب شگفت آورى است كه هر ذوق سليمى از آن وحشت نموده ، وبلكه عقل سالم آن را محال ميداند، وعالم وجود هم منكر آن است . واگر خردمند اهل بحث آنها را با هم مقايسه نموده مورد دقت قرار دهد، هيچ شكى نميكند در اينكه مجموع آنها خالى از دسيسه ودستبرد وجعل ومبالغه نيست .:Sham:
واز همه مطالب غريب تر رواياتى است كه علماى يهود كه به اسلام گرويدند - از قبيل وهب ابن منبه وكعب الاحبار - نقل كرده ويا اشخاص ديگرى كه از قرائن به دست مى آيد از همان يهوديان گرفته اند، نقل نموده اند.
بنابراين ديگر چه فائده اى دارد كه ما به نقل آنها واستقصاء واحصاء آنها با آن كثرت وطول وتفصيلى كه دارند بپردازيم ؟.
لاجرم به پارهاى از جهات اختلاف آنها اشاره نموده مى گذريم ، وبه نقل آنچه كه تا حدى از اختلاف سالم است مى پردازيم
[=Century Gothic] .
[=simplified arabic]از جمله اختلافات ، اختلاف در خود ذوالقرنين است كه چه كسى بوده . بيشتر روايات برآنند كه از جنس بشر بوده ، ودر بعضى از آنها آمده كه فرشتهاى آسمانى بوده وخداوند اورا به زمين نازل كرده ، وهر گونه سبب ووسيلهاى در اختيارش گذاشته بود. ودر كتاب خطط مقريزى از جاحظ نقل كرده كه در كتاب الحيوان خود گفته ذوالقرنين مادرش از جنس بشر وپدرش از ملائكه بوده .
:Cheshmak:
[=simplified arabic]واز آن جمله اختلاف در اين است كه وى چه سمتى داشته .
در بيشتر روايات آمده كه ذوالقرنين بندهاى از بندگان صالح خدا بوده ، خدا را دوست مى داشت ، وخدا هم اورا دوست مى داشت ، اوخيرخواه خدا بود، خدا هم در حقش خيرخواهى نمود. ودر بعضى ديگر آمده كه محدث بوده يعنى ملائكه نزدش آمد وشد داشته وبا آنها گفتگو مى كرده . ودر بعضى ديگر آمده كه پيغمبر بوده .

واز آن جمله ، اختلاف در اسم اواست .
در بعضى از روايات آمده كه اسمش عياش بوده ، ودر بعضى ديگر اسكندر ودر بعضى مرزيا فرزند مرزبه يونانى از دودمان يونن فرزند يافث بن نوح . ودر بعضى ديگر مصعب بن عبد الله از قحطان .
ودر بعضى ديگر صعب بن ذى مرائد اولين پادشاه قوم تبعها (يمنيها) كه آنان را تبع مى گفتند، وگويا همان تبع ، معروف به ابوكرب باشد.
ودر بعضى عبد الله بن ضحاك بن معد.
[=simplified arabic] و همچنين از اين قبيل اسامى ديگر كه آنها نيز بسيار است

این نظر که کوروش پیامبر بوده است حتی از دیدگاه علامه طباطبایی که ادعا میفرماید که ذوالقرنین همان کوروش است مردود است.


[=Century Gothic] http://www.ghadeer.org/qoran/almizan/j13/almiza40.htm

[=Book Antiqua]نظر چند تن از علما و مفسران ایران را در زمینه ذوالقرنین و کوروش خواسته بودم که تا کنون پاسخ دو تن از علما به دستم رسیده که تصویر آنرا در اینجا قرار می دهم :

[=Book Antiqua]
[=Book Antiqua]متن پاسخ دفتر آیت الله مکارم شیرازی :
[=Book Antiqua]با اهداء سلام و تحیت بارها گفته ایم آنچه در تفسیر نمونه آمده نظریه ابوالکلام آزاد است که به عنوان یک تفسیر ذکر شده ومساله بت پرستی کوروش از نظر تاریخی ثابت نیست ، همگان می توانند آن تفسیر را به عنوان یک نظریه ذکر کنند ولی مسلما جنبه قطعیت ندارد.

[=Book Antiqua]پاسخ دفتر آیت الله صافی گلپایگانی :
[=Book Antiqua]

[=Book Antiqua]با توجه به این نکات به نظر موضوع تا حد زیادی روشن شده است و بسیاری از علاقه مندان به کوروش که صرفا به جهت استناد مطلق به تفسیر نمونه و المیزان و بدون در نظر گرفتن تئوری بودن این ادعا ، آنرا حکم شرعی و قطعی می دانستند ، دیگر بهانه ای برای ادامه ی این شیوه استدلال نخواهند داشت.

http://www.shahaab.blogfa.com/cat-1.aspx


[/INDENT]

سلام

مطلبی که بنده قرار دادم صرفا از تفاسیر بوده است و بنده جیزی به آن نیفزودم

می توانید به تفاسیر مراجعه بفرمایید و یقه ایشان را بگیرید!

در ضمن بهتر است آدرس ایمیل خودتان را پاک بفرمایید!

موفق باشید

رضا;269167 نوشت:
[=Book Antiqua]ومساله بت پرستی کوروش از نظر تاریخی ثابت نیست

قابل توجه خودتان!

[="arial"][="royalblue"]بنام او

مشکاة;268972 نوشت:
عرض سلام و ادب
مطلبی که قصد بیان آن را دارید ، موضوعی غیر از موحد بودن یا نبودن کوروش دارد.
ممنون میشوم در تاپیک دیگری ما رو ازمطالبتون بهره مند کنید.
با تشکر

والبته باتشكرازشما مديراجرايي انجمن تاريخ اسلام و عذرفراوان ازدوست عزيزي كه خواهان اثبات ذوالقرنين بودن امام زمان {عج} شده بودند و عذرازگرفتاري هاي موجود كه دسترسي به اينترنت را طي اين مدت ميسرنساخت و باتوجه به درخواست شما .. انشاا... وطبق درخواست بجا ومنطقي شما .. درجاي مناسب براي اثبات ذوالقرنين بعنوان امام زمان {عج} ويا حداقل شخصيتي كه درآينده بايد منتظرظهورايشان باشيم اقدام خواهد شد و البته لازم به ذكراست كه اين موضوع جداي از موضوع فعلي و ذوالقرنيني ست كه فعلا از آن باعنوان كوروش كبير يا ديگران .. صحبتش ميباشد و بلكه قصد آن است تا گذشته ازبحث فعلي درمورد ذوالقرنين فعلي .. احتمال دوم در مورد ذوالقرنين ديگر كه بنا به دلايلي هنوز سخن محكمي از ايشان بميان نيامده و البته با توجه واستناد به همان سوره و آياتي كه اين بحث را بوجود آورده .. مورد بررسي بيشتر و البته بدورازهرگونه تعصب ملي.مذهبي قرارداده تا شايد وقايع پنهان مانده از لايه هاي زيرين اين آيات اسرارآميز در مورد امام زمان {عج} بعنوان ذوالقرنين واقعي و يا حداقل .. آينده .. آشكار و معلوم گردند..انشاا...

باتقديروتشكر..[/][/]

بسم الله
ذوالقرنین متعلق به هزاران سال پیش بوده همیطور که در قران صریحا امده مربوط به اخبار پیشینیان است نمی دانم همه به دنبال فضیلت تراشی هستند البته از روی اخبار غلات
غلات گروهی بودند که هر چه در قران بود به علی(ع) والش نسبت می دادند مثلا خطبه البیان ویا طنتجیه را اگر بخوانید کاملا معلوم است که حتی صفت خدایی را هم به علی علیه السلام نسبت داده اند البته در غیاب ا اگر در حضور او بود که اجازه این کار را ابدا نمی داد حتی ایشان بعضی از این افراد که پیروان ابن سبا بوده اند سوزانده اند
والسلام

موضوع قفل شده است