جمع بندی لیاقت در اشیاء بی جان؟

تب‌های اولیه

31 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
لیاقت در اشیاء بی جان؟

سلام
اول یک خاطره کوتاه، بعد بیان یک بحث:
"گهواره فرزندم موقع تکان دادن، حرکت اضافی داشت. یک تکه مقوا زیر پایه اش گذاشتیم تا تراز شود. این تکه مقوا، چندین روز زیر پایه گهواره بود. تا اینکه امروز فرزند بزرگترم که کلاس اول دبستان است، می خواست طرز نوشتن کلمه "الله" را از من بپرسد، آن تکه مقوا را آورد و من روی آن تکه مقوا، طرز نوشتن و املای صحیح کلمه "الله" را چند بار برای او نوشتم تا خوب بیاموزد. چند ساعت بعد، خانمم آمد و خواست آن تکه مقوا را زیر پایه گهواره بگذارد.
گفتم: "چه می کنی؟ این مقوا اسم "الله" رویش نوشته شده و نمی شود آن را زیر چیزی گذاشت. بلکه باید در جای مناسبی و با احترام نگهداری شود".
خانمم گفت: "ولی این مال زیر پایه گهواره بود".
گفتم: "بله. قبلاً بود. اما بعد لیاقت پیدا کرد و (با نوشته شدن کلمه الله بر آن) ارتقاء مقام یافت".
خانمم گفت: "اما این یک شیء بیجان است و کاری نکرده است".
گفتم: "باشد. اشیاء بی جان مثلاً مکان، یکی می شود مسجد، یکی می شود دستشویی. با وجود اینکه هر دو مکان و بی جان هستند، اما شأن و احتراماتشان فرق می کند"

بحث:
آیا واقعاً آن تکه مقوا ارتقاء مقام یافت؟ ظاهراً اینطور است.
اگر این درست است، آیا به خاطر لیاقت بوده است؟ چرا این حادثه (که منجر به ارتقاء مقام شد) برای این تکه مقوا اتفاق افتاد در حالیکه می توانست برای کاغذ دیگری اتفاق بیفتد؟
این تغییری که در آن ایجاد شد (که قبلاً زیر پایه گهواره گذاشته می شد اما حالا باید در جای مناسبی و با احترام نگهداری شود) را چگونه باید تحلیل کرد؟

سلام...
خیلی جالب بود. :ok:
منم منتظر جواب این سوال می مونم .

سلام
چه بحث جالبی باور کنین منم گاهی اوقات برام سوال بوده شاید به نظرتون مسخره بیاد ولی مثلا بعضی از کاشی ها که توی توالت زده میشند در مقایسه با کاشی هایی که در مسجد برا تزیین زده میشند آیا مربوط به لیاقت اوناستاگه آره اونا که اختیاری ندارند وبی جان هستندو خیلی از چیزای دیگه .....


بنام خدا و سلام

طوفان خورشیدی;198949 نوشت:
بحث: آیا واقعاً آن تکه مقوا ارتقاء مقام یافت؟ ظاهراً اینطور است. اگر این درست است، آیا به خاطر لیاقت بوده است؟ چرا این حادثه (که منجر به ارتقاء مقام شد) برای این تکه مقوا اتفاق افتاد در حالیکه می توانست برای کاغذ دیگری اتفاق بیفتد؟ این تغییری که در آن ایجاد شد (که قبلاً زیر پایه گهواره گذاشته می شد اما حالا باید در جای مناسبی و با احترام نگهداری شود) را چگونه باید تحلیل کرد؟


[=Microsoft Sans Serif]آیا واقعاً آن تکه مقوا ارتقاء مقام یافت؟ ظاهراً[=Microsoft Sans Serif] [=Microsoft Sans Serif]اینطور است[=Microsoft Sans Serif].
[=Microsoft Sans Serif]هم بله و هم خیر .بلکه درست این است که بگوییم آن شی در ذهن شمایی که چنین اعتقادی داری ارتقاء یافته است و البته در نظر کسی که این اعتقاد را ندارد چنین نیست . پس ارتقاء آن یک امر عینی و حقیقی نیست بلکه یک امر ذهنی و وابسته به ناظر است. به عبارت دیگر چنین نیست که هر بیننده ای به صرف نظر بر آن شی ارتقا ء در آن ببیند بلکه بنا به ذهنیت ناظر یکی برای آن اعتبار قایل می شود و دگری نه . اما به قول شاعر ..مشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید.
[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif]
طوفان خورشیدی;198949 نوشت:
اگر این درست است، آیا به خاطر لیاقت بوده است؟ چرا این حادثه (که منجر به ارتقاء مقام شد) برای این تکه مقوا اتفاق افتاد در حالیکه می توانست برای کاغذ دیگری اتفاق بیفتد؟


خیر هیچ لیاقتی در کار نبوده است بلکه یک اتفاق بوده است و برای هر تکه مقوای دیگری ممکن بود بیافتد.

طوفان خورشیدی;198949 نوشت:
تغییری که در آن ایجاد شد (که قبلاً زیر پایه گهواره گذاشته می شد اما حالا باید در جای مناسبی و با احترام نگهداری شود) را چگونه باید تحلیل کرد؟



تغییرنه در تکه مقوا که در ذهن شما اتفاق افتاده است.

[=Microsoft Sans Serif]ارادتمند .بهاراتون سبز ، نوروزتان مبارک :Gol:

دارا;199087 نوشت:
خیر هیچ لیاقتی در کار نبوده است بلکه یک اتفاق بوده است و برای هر تکه مقوای دیگری ممکن بود بیافتد.

سلام.
ولی فکر می کنم صحیح اینست که هیچ حادثه ای در عالم، اتفاقی نیست. بلکه هر حادثه ای و پدیده ای، حساب و کتاب و عللی دارد ولو اینکه علل آن، نزد ما شناخته شده و متعارف نباشند.
اگر قرار بر پذیرش اصل "اتفاق" باشد (ولو در مورد برخی موارد معدود)، نگرش ما در مورد خیلی چیزهای دیگر هم ممکن است تغییر کند.

دارا;199087 نوشت:
درست این است که بگوییم آن شی در ذهن شمایی که چنین اعتقادی داری ارتقاء یافته است و البته در نظر کسی که این اعتقاد را ندارد چنین نیست

به نظر بنده، حقیقت، ارتباطی با ذهن افراد ندارد. چه من مسلمان باشم و چه نباشم، (چه ذهنیت ایمانگرا داشته باشم، چه نداشته باشم) خدا وجود دارد. این یک حقیقت است. ( پس وجود داشتن یا نداشتن خداوند، ربطی به ذهنیت کسی ندارد) و در پرتو این حقیقت، هر شیء ایی (حتی بیجان) که با "خداوند" ارتباط داشته باشد (هر نوع ارتباطی) نیز شریف و محترم خواهد بود. این نیز یک حقیقت است و ربطی به ذهن من یا فرد دیگری ندارد. لذا حقیقت این است که "کاغذی" که اسم الله روی آن نوشته شده، از کاغذی که چنین نام مقدسی رویش نوشته نشده است، شرافت بیشتری دارد (یا به قول دوستمان: کاشی مسجد از کاشی دستشویی شریفتر است).

پس این شرافت، برای آن کاغذ حاصل شده است. و این یک ارتقاء است.
(گرچه میتوان بحث کرد که آیا این شرافت، ذاتی است یا عرضی یا اتحادی)؟

و بنا به مطلب قبلی ام، بنده ابا دارم از اینکه بپذیرم در عالم، امر اتفاقی قابل وقوع است. تمام امور این عالم حتی جزئی ترین مسایل پیش پا افتاده، حساب و کتاب و عللی دارند گرچه بر ما معلوم نباشد.

لذا نتیجه همه اینها میشود اینکه: چرا این کاغذ ارتقاء یافت؟ فیض بود یا لیاقت؟ یا امر دیگری؟

نمیدونم شاید جوابش این باشه ...

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
وقتی خداوند از روح خود در وجود انسان دمید ... در حقیقت آینه ای تمام نما در دل خاک قرار داد که انسان میتوانست
صفات پروردگارش را درک کند . و همین امر باعث شد که فرشتگان مامور بر سجده بر انسان شوند . در حقیقت فرشتگان
مامور بر سجده بر روح خدا شدند و نه خاک .

سوال آیا آن تکه خاک لیاقت داشت که خداوند در آن دمید : به نظر من نه .
آیا آن خاک مرتبه وجودیش بالا رفت : به نظر من نه چون وقتی انسان میمیرد این بدن خاکی هیچ ارزشی ندارد .
پس چرا فرشتگان بر انسان سجده کردند : فرشتگان بر خاک سجده نکردند بر روح خدا سجده کردند .
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
حال بر میگردیم به سوال شما :
آیا آن کاغذ لیاقت داشت : به نظر من نه .
آیا آن کاغذ ارزشش بالا رفت : به نظر من نه .
پس چرا ما برای آن احترام قایلیم : چون ما با نوشتن نام خدا ... یک روح ( یه چیزه غیر مادی ) رو به اون کاغذ پیوند میدهیم .
در حقیقت این احترامی که ما برای آن کاغذ قایلیم از جهت آن وجود غیر مادی است که در آن دمیده ایم. آنچنانچه اگر آن نام را از روی
کاغذ پاگ کنیم آن کاغذ به نظر من دیگر ارزشی ندارد .
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
و یه چیزه دیگه :
به نظر من . من کسی نیستم که اونقدر لایق باشم که جبرییل امین جلوی من سجده کنه . به نظر من خدا یه آینه
به من داده که تو اون خدام رو ببینم و خودم رو اصلاح کنم تا به اون برسم . و اگر فرشتگان جلوی انسان سجده کردند
به نظر من به اون آینه هه سجده کردن . نه به من . به اون نام الله بوده که رو تن خاکی من توشتن . نه به من .

محسن ایلخانی;200671 نوشت:
حال بر میگردیم به سوال شما : آیا آن کاغذ لیاقت داشت : به نظر من نه . آیا آن کاغذ ارزشش بالا رفت : به نظر من نه . پس چرا ما برای آن احترام قایلیم : چون ما با نوشتن نام خدا ... یک روح ( یه چیزه غیر مادی ) رو به اون کاغذ پیوند میدهیم . در حقیقت این احترامی که ما برای آن کاغذ قایلیم از جهت آن وجود غیر مادی است که در آن دمیده ایم. آنچنانچه اگر آن نام را از روی کاغذ پاگ کنیم آن کاغذ به نظر من دیگر ارزشی ندارد .

سلام علیکم
بنده این سخن را صحیح می دانم.
اما این سخن ، « لوازماتی » دارد.
کاملاً صحیح است که خود کاغذ فی نفسه، ارزشش تغییر نکرده است و هر اتفاقی که افتاده، به خاطر کلمه « الله » بوده است.
اما چون آن کاغذ، ظرف کلمه « الله » قرار گرفته است، بر اثر این همراهی و مصاحبت، ارزش و احترام یافته است و این یک تغییری است که برای آن کاغذ روی داده است. و این تغییر را می توان یک « فیض » دانست که نصیب آن کاغذ شده است. و خداوند فیوضات را از روی عدالت تقسیم می کند و به هر موجودی، چیزی را که آن موجود شایستگی را دارد می دهد.

شاید سئوالی که در ابتدا مطرح کردم، را بتوان اینگونه باز نویسی کرد که: چرا این « ارزش» برای آن کاغذ ایجاد شد؟ (ارزشی که بر اثر ذات خود کاغذ نیست بلکه بر اثر مصاحبت با کلمه « الله » برای آن کاغذ ایجاد شد). چرا این اتفاق افتاد؟ در حالیکه می توانست نیفتد؟ چرا از بین همه کاغذها، این کاغذ شرافت ظرف واقع شدن برای کلمه « الله » را پیدا کرد؟ آیا این سئوال شما را یاد این آیه از قرآن نمی اندازد که:
ان الله یعلم حیث یجعل رسالته.

گوهر پاک بباید که شود قابل فیض
ور نه هر سنگ و گلی ، لولوء و مرجان نشود.

آیا این کاغذ، گوهر پاکی داشت که سایر کاغذهای موجود در آن مکان نداشتند؟

من میخوام بگم از اونجایی که معتقدم ذره ای از کارها در این دنیا بر اساس تصادف و اتفاق نمی باشد و پشت سرهمه قضایا از کوچک گرفته تا بزرگ حمکتی بس بزرگ ولی ناشناخته نهفته هست من معتقدم هرگز بر اساس اتفاق و تصادف این قضایا صورت نمی گیرد.

سلام

گرانبها;201507 نوشت:
معتقدم ذره ای از کارها در این دنیا بر اساس تصادف و اتفاق نمی باشد

بنده هم همین نظر را دارم.

در این رابطه، به این آیه شریفه توجه فرمائید:
و اما الجدار فکان لغلامين يتيمينفي المدينه و کان تحته کنز لهما و کان ابوهما صالحا
کهف - 82

بنام خداوند بخشنده ی مهربان

سلام

طوفان خورشیدی;199106 نوشت:
ولی فکر می کنم صحیح اینست که هیچ حادثه ای در عالم، اتفاقی نیست. بلکه هر حادثه ای و پدیده ای، حساب و کتاب و عللی دارد ولو اینکه علل آن، نزد ما شناخته شده و متعارف نباشند

اینکه هیچ حادثه ای اتفاقی نیست منظورتان چیست .اگر منظور این است حوادث در دایره ی قاعده ی " علت و معلول " قرار دارند این درست است. اگر آن را معلول بگیرید می توان برای آن دلیلی جستجو کرد.و اگر آن را به چشم علت ببیند می توان برای آن اثراتی در نظر گرفت. اما اینکه برای هر اتفاقی بتوانید اراده ی با شعوری را درپشت آن در نظر بگیرید یا آن را موثر و در بردارنده سمت و جهت خاصی بدانید کار عبث و بی معنایی است..بطور مثال من هر زوز برای صبحانه شیر می خورم ولی امروز بطور اتفاقی شیر نداشتیم . نه به عنوان یک معلول من اراده ی خاصی در نخریدن شیر داشتم و ونه به عنوان یک علت این موضوع اثر خاصی در زندگی من گذاشت. به نظر شما این هم جزو یکی از همان اتفاقاتی است که باید در جهان میافتاد و اگر نمی افتاد کار جهان به خطا می رفت. البته شما می توانید از هر پدیده ای یا اتفاقی که در اطرافتان می افتد برداشت شخصی متفاوتی نسبت به دیگران داشته باشید ، ولی اینکه واقعن برداشت شخصی شما با آن اتفاق خاص ملازمه ای داشته باشد جای شک و تردید است.

طوفان خورشیدی;199106 نوشت:
اگر قرار بر پذیرش اصل "اتفاق" باشد (ولو در مورد برخی موارد معدود)، نگرش ما در مورد خیلی چیزهای دیگر هم ممکن است تغییر کند.

خیلی چیزهای دیگر چیست.چه تغییری بفرمایید ما هم روشن بشیم.

طوفان خورشیدی;199106 نوشت:
به نظر بنده، حقیقت، ارتباطی با ذهن افراد ندارد. چه من مسلمان باشم و چه نباشم، (چه ذهنیت ایمانگرا داشته باشم، چه نداشته باشم) خدا وجود دارد. این یک حقیقت است.

بله وجود خداوند یک حقیقت است.و این ارتباطی با ذهن افراد ندارد.و لی ضرورتی هم ندارد که هر فکری به ذهن شما بیاید و یا هر برداشت شما با حقیقت ملازم باشد.

طوفان خورشیدی;199106 نوشت:
وجود داشتن یا نداشتن خداوند، ربطی به ذهنیت کسی ندارد) و در پرتو این حقیقت، هر شیء ایی (حتی بیجان) که با "خداوند" ارتباط داشته باشد (هر نوع ارتباطی) نیز شریف و محترم خواهد بود.

خیر چنین نیست که شما می گویید هرگونه ارتباط منشاء شرافت نیست.ای بسا امور شر که در جهان روی می دهد و در سایه وجود اوست .آیا این امور هم شرافت دارند. آیا این همه قتل و تجاوز به که به نام خدا هر روزه در جهان اتفاق می افتد مایه ی شرافت برای مسببین آن است.... چه کتاب ها که بنام خدا شروع می شود ولی جز گمراهی سودی نمی رساند و .......چه مکانها که سردر آنها به نام خدا مزین است و در آن جز برای نابودبی بشریت تجمع نمی شود....بفرمایید در این گونه موارد کدام شرافت ذاتی یا عرضی یا......نصیب میگردد

طوفان خورشیدی;199106 نوشت:
این نیز یک حقیقت است و ربطی به ذهن من یا فرد دیگری ندارد

بفرمایید در مثال های بالا کدام یک حقیقت است ، هیچگونه حقیقتی در این امور نیست و اگر کسی آن را حقیقت بداند اتفاقن باید گفت این امری است که فقط به ذهن او برمیگردد و هیچ ربطی به حقیقت ندارد.

بگذریم دوست عزیز .اینکه چه نتیجه ای می خواهی از این مطلب بگیری خیلی جالب تر از حود مطلب است و ما منتطریم که شما آن را بیان کنید.

ارادتمند :Gol:

سلام علیکم

دارا;202108 نوشت:
اما اینکه برای هر اتفاقی بتوانید اراده ی با شعوری را درپشت آن در نظر بگیرید یا آن را موثر و در بردارنده سمت و جهت خاصی بدانید کار عبث و بی معنایی است..

شما اینرا بی معنا میدانید. اما بنده به این مطلب معتقدم. فکر می کنم این نکته، به حوزه «عرفان » مربوط می شود و باید از اساتید این رشته، آن را سئوال کرد.
اما پاسخی که خارج از حوزه عرفان می توان به این سئوال داد، را با ذکر یک مثال بیان می کنم:
شما غذا می خورید. بدن شما آن غذا را هضم و جذب می کند. بدن چگونه می تواند غذا را هضم و جذب کند؟ اگر هضم و جذب غذا، کار خود بدن باشد، بین دستگاه گوارش بدن زنده و دستگاه گوارش بدنی که یک دقیقه قبل مرده است، چه فرقی هست؟
علمای فلسفه معتقدند که این « نفس » است که این کارها (دیدن، شنیدن،... کار دستگاه گوارش و ... ) را با استفاده ابزاری از « بدن » انجام می دهد. « نفس » ، چیزی است که ذاتش غیر مادی است، اما فعل آن مادی است. بر این اساس است که چشم فرد زنده، می بیند؛ اما چشم فرد مرده نمی بیند. با وجودیکه ساختمان هر دو دقیقاً یکسان است. نفس، چیزی است که شعور دارد و تدبیر بدن را بر عهده دارد.

تأکید میکنم: وقتی ما عمل «دیدن» را انجام می دهیم، این «چشم» نیست که می بیند. بلکه این «نفس» است که می بیند. اما «نفس»، این کار را با کمک ابزاری به نام «چشم» انجام می دهد.

دارا;202108 نوشت:
بطور مثال من هر زوز برای صبحانه شیر می خورم ولی امروز بطور اتفاقی شیر نداشتیم . نه به عنوان یک معلول من اراده ی خاصی در نخریدن شیر داشتم و ونه به عنوان یک علت این موضوع اثر خاصی در زندگی من گذاشت.

چرا. از نظر بنده، « شیر نداشتن امروز» یک امر اتفاقی نبوده است و علت داشته است. اما علتش، طولی است نه عرضی. آن علیتی که ما در مسایل می بینیم و به آن اذعان می کنیم، علیت عرضی است که در آن، علت و معلوم از یک سنخ هستند. اما در علیت طولی، چون علت و معلول همسنخ نیستند و در طول هم قرار دارند، لذا « رابطه علیت » پوشیده است و به آسانی قابل مشاهده نیست و مورد اذعان قرار نمی گیرد.
اثر خاص «نداشتن شیر در صبحانه یک روز»، از نظر پزشکی در سیستم بدنی، قابل تعیین است.

دارا;202108 نوشت:
آیا این همه قتل و تجاوز به که به نام خدا هر روزه در جهان اتفاق می افتد مایه ی شرافت برای مسببین آن است....چه کتاب ها که بنام خدا شروع می شود ولی جز گمراهی سودی نمی رساند و .......چه مکانها که سردر آنها به نام خدا مزین است و در آن جز برای نابودبی بشریت تجمع نمی شود....بفرمایید در این گونه موارد کدام شرافت ذاتی یا عرضی یا......نصیب میگردد

این مثالها، از جنس آن مثالی که بنده زدم (تکه کاغذ) نیست. لذا حکم آن را قابل تعمیم به موضوع بحث (شرافت یافتن تکه کاغذ) نمی دانم.
ضمناً استفاده از نام خدا برای گمراه کردن دیگران و ...، یک امر ظاهری است نه حقیقی. یک سکه تقلبی است که حقیقت آن چیزی غیر از آن چیزی است که وانمود می شود. اگر کسی حقیقتاً کاری را با نام خدا گره بزند، آن کار موجب شر نمی شود.
دارا;202108 نوشت:
بگذریم دوست عزیز .اینکه چه نتیجه ای می خواهی از این مطلب بگیری خیلی جالب تر از حود مطلب است و ما منتطریم که شما آن را بیان کنید.

نتیجه خاصی نمی خواهم بگیرم و این بحثها، مقدمه ای برای بیان نکته دیگری نیست. بلکه خود همین بحث و سئوالی که در پست اول ذکر کردم، هدف غایی بنده است.

[="Magenta"]درسته اشیا مانند ما روح ندارن ... اما هرچیزی در این دنیا دارای شعور هست.

من هم فکر میکنم نه از سر اتفاقه نه عبث!

پاسخگوهای سایت لطفا جواب کاملی بدن.

مدتهاست این سوال اینجا مطرح شده و پاسخی از طرف کارشناسان داده نمیشه...!![/]

[="Magenta"]لطفا کارشناسان پاسخ کاملی بدن.با تشکر[/]:Gol:

طوفان خورشیدی;198949 نوشت:
سلام
اول یک خاطره کوتاه، بعد بیان یک بحث:
"گهواره فرزندم موقع تکان دادن، حرکت اضافی داشت. یک تکه مقوا زیر پایه اش گذاشتیم تا تراز شود. این تکه مقوا، چندین روز زیر پایه گهواره بود. تا اینکه امروز فرزند بزرگترم که کلاس اول دبستان است، می خواست طرز نوشتن کلمه "الله" را از من بپرسد، آن تکه مقوا را آورد و من روی آن تکه مقوا، طرز نوشتن و املای صحیح کلمه "الله" را چند بار برای او نوشتم تا خوب بیاموزد. چند ساعت بعد، خانمم آمد و خواست آن تکه مقوا را زیر پایه گهواره بگذارد.
گفتم: "چه می کنی؟ این مقوا اسم "الله" رویش نوشته شده و نمی شود آن را زیر چیزی گذاشت. بلکه باید در جای مناسبی و با احترام نگهداری شود".
خانمم گفت: "ولی این مال زیر پایه گهواره بود".
گفتم: "بله. قبلاً بود. اما بعد لیاقت پیدا کرد و (با نوشته شدن کلمه الله بر آن) ارتقاء مقام یافت".
خانمم گفت: "اما این یک شیء بیجان است و کاری نکرده است".
گفتم: "باشد. اشیاء بی جان مثلاً مکان، یکی می شود مسجد، یکی می شود دستشویی. با وجود اینکه هر دو مکان و بی جان هستند، اما شأن و احتراماتشان فرق می کند"

بحث:
آیا واقعاً آن تکه مقوا ارتقاء مقام یافت؟ ظاهراً اینطور است.
اگر این درست است، آیا به خاطر لیاقت بوده است؟ چرا این حادثه (که منجر به ارتقاء مقام شد) برای این تکه مقوا اتفاق افتاد در حالیکه می توانست برای کاغذ دیگری اتفاق بیفتد؟
این تغییری که در آن ایجاد شد (که قبلاً زیر پایه گهواره گذاشته می شد اما حالا باید

در جای مناسبی و با احترام نگهداری شود) را چگونه باید تحلیل کرد؟

سلام عليكم

ارتقاء مقام به معني تعالي يافته

براي اجسام بي جان قابل توصيف و تفويض نيست.

ولي
ارتقاء مقام به معناي بهاء يافتن و ارزش پيدا كردن

را ميتوان به اجسام نسبت داد.

اگر اين ارزش يافتن در بعد معنوي باشد داراي حرمت ميشود.
مثل
سنگهاي مكه كه خانه كعبه يا مسجد النبي را شكل ميدهند از نظر معنوي ارزشمند است.

خود سنگ به وحده حرمتي ندارد ولي چون مثلا حجرالاسود است داراي حرمت ميشود.

ياحق

bina88;269451 نوشت:

سلام عليكم

ارتقاء مقام به معني تعالي يافته
براي اجسام بي جان قابل توصيف و تفويض نيست.

ولي
ارتقاء مقام به معناي بهاء يافتن و ارزش پيدا كردن
را ميتوان به اجسام نسبت داد.

اگر اين ارزش يافتن در بعد معنوي باشد داراي حرمت ميشود.
مثل
سنگهاي مكه كه خانه كعبه يا مسجد النبي را شكل ميدهند از نظر معنوي ارزشمند است.

خود سنگ به وحده حرمتي ندارد ولي چون مثلا حجرالاسود است داراي حرمت ميشود.

ياحق


سلام
این فرمایش شما، جواب سئوال ما نیست.
سئوال ما این نبود که آیا جسم بی جان دارای حرمت (به قول شما) می شود یا نه؟
سئوال ما این بود که ما می بینیم برخی از اجسم بی جان دارای این حرمت (به تعبیر شما)می شوند و برخی از آنها دارای این حرمت نمی شوند. چرا برخی از آنها می شوند و برخی نمی شوند؟ آیا آنها که شده اند، لیاقتش را داشته اند؟

[="Times New Roman"]سلام عليكم

طوفان خورشیدی;269458 نوشت:
این فرمایش شما، جواب سئوال ما نیست. سئوال ما این نبود که آیا جسم بی جان دارای حرمت (به قول شما) می شود یا نه؟ سئوال ما این بود که ما می بینیم برخی از اجسم بی جان دارای این حرمت (به تعبیر شما)می شوند و برخی از آنها دارای این حرمت نمی شوند. چرا برخی از آنها می شوند و برخی نمی شوند؟ آیا آنها که شده اند، لیاقتش را داشته اند؟

اولا
هر مسخري حال چه آسمان چه زمين چه سنگ چه كاغذ
نقش و ماهيت و عياري كه دارند
با ماهيت و عيار انسان مختار داراي شريعت با قابليت تعالي قابل محك زدن نيست.
آنها تنها ابزارند و تحت اختيار انسان قرار گرفته اند.

سنگ انگشتري علي عليه السلام
لياقتي بر اساس عيار معنوي از خود نشان نداده كه سنگ انگشتر او شود.
او تنها ابزار و وسيله اي بوده در بين تسخيرات انسان
عزت و عقبائي براي او مانند انسان قابل تعريف نيست كه با آن عيار سنجيده شود.

مثلا فكر كنيد مكانيك با يك آچار اتومبيلي را تعمير ميكند
فردايش با همان و يا آچار ديگري اتومبيل ديگري را خراب ميكند.
بعد بنشيند آچار اول را بخاطر تعمير صحيحش نوازش و دومي را بخاطر اشتباهش نكوهش نمايد.

ياحق

bina88;269627 نوشت:
سلام عليكم

اولا
هر مسخري حال چه آسمان چه زمين چه سنگ چه كاغذ
نقش و ماهيت و عياري كه دارند
با ماهيت و عيار انسان مختار داراي شريعت با قابليت تعالي قابل محك زدن نيست.
آنها تنها ابزارند و تحت اختيار انسان قرار گرفته اند.

سنگ انگشتري علي عليه السلام
لياقتي بر اساس عيار معنوي از خود نشان نداده كه سنگ انگشتر او شود.
او تنها ابزار و وسيله اي بوده در بين تسخيرات انسان
عزت و عقبائي براي او مانند انسان قابل تعريف نيست كه با آن عيار سنجيده شود.

مثلا فكر كنيد مكانيك با يك آچار اتومبيلي را تعمير ميكند
فردايش با همان و يا آچار ديگري اتومبيل ديگري را خراب ميكند.
بعد بنشيند آچار اول را بخاطر تعمير صحيحش نوازش و دومي را بخاطر اشتباهش نكوهش نمايد.

ياحق


از توضیحات شما متشکرم.
اما این بیان، مرا قانع نمی کند.
زیرا باید قائل به نوعی "تصادف" بشویم. در حالیکه بنده بر این اصل که هر امری (حتی این امر که چرا این کاغذ یا سنگ دارای حرمت شد و همجنس دیگر آن، نشد) بر طبق حکمتی است، اصرار دارم.

شما می فرمایید:
آنها تنها ابزارند و تحت اختيار انسان قرار گرفته اند.

سنگ انگشتري علي عليه السلام
لياقتي بر اساس عيار معنوي از خود نشان نداده كه سنگ انگشتر او شود.
او تنها ابزار و وسيله اي بوده در بين تسخيرات انسان
عزت و عقبائي براي او مانند انسان قابل تعريف نيست كه با آن عيار سنجيده شود.

در حالیکه در روایات ما آمده است که:
1- حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود که انگشتر عقیق در انگشت کنید که آن اول کوهی است که اقرار کرده است به یگانگی خدا و به پیغمبری من و به امامت علی .

2- خداى عزوجل ولايت ما را به آبها عرضه كرد، هر آبى كه پذيرفت ، شيرين و گوارا و پاكيزه شد، هر كدام از آنها كه انكار كرد او را تلخ و شور قرار داد.
3- حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: ولايت ما را عرضه نمودند بر آسمانها و زمين و كوه ها و شهرها
4-
و مطلب به صورت زیر هم هست:
- همانطور که در روز غدیر ولایت بر انسانها عرضه شد، در عالم خلقت بر سایر مخلوقات نیز عرضه شد.

- خداوند ولایت را بر اهل آسمانها عرضه می دارد . و آسمان هفتم آنچنان مشتاقانه قبول ولایت می کند که "عرش" نامیده می شود ! و آسمان چهارم در این شور و هیجان ، مزین به ستارگان و فلک الافلاک می شود !
خدا ولایت خود را به زمین نیز عرضه میکند ! مکه با شور بی حد ، اولین زمینی است که ولایت خدا را می پذیرد و خدایش ، کعبه را در آغوش او قرار می دهد ! مدینه در تلاطم این ولایت صاحب آخرین فرستاده خدا می شود و نگین وجود نازنین محمدبن عبدالله (ص) در حلقه آن جای می گیرد .می گیرد . و سومین زمین ، کوفه است که آراسته به حریم علی بن ابیطالب (ع) می شود .
خداوند ولایت خویش را به کوه ها هم هدیه می دهد . اولین کوه ها ، عقیق و فیروزه و یاقوت بودند که اقرار به ولایت خدا کردند . خداوند متعال هم به آنان جواهرات را عرضه داشت ! و آنان که دست رد بر ولایت خدا زدند ، کویری خشک و بی حاصل و شوره زاری بیش باقی نماندند ! حتی آب ها هم از این سرور و شادمانی بی نصیب نماندند . آنها که پذیرای ولایت خدا بودند ، شیرین و گوارا گشتند و آنان که از قبول آن سر ، باز زدند ، شور و تلخ گشتند !
پرندگان هم ا.... گروهی از آنان که میزبان ولایت بودند ، خوش خوان و خوش صدا شدند و آنهائی که منکر شدند ، گنگ گشتند !

گویا امام رضا(ع) در حدیثی به وقوع این امور در روز غدیر اشاره می فرماید:

○ عرضه ولایت بر اهل آسمانها و سبقت اهل آسمان هفتم در قبول آن و تزیین آن به عرش الهی
○ قبول اهل آسمان چهارم ولایت را پس از اهل آسمان هفتم و تزیین آن به بیت المعمور
○ قبول اهل آسمان دنیا ولایت را پس از اهل آسمان چهارم و تزیین آن به ستارگان
○ عرضه ولایت بر بقعه های زمین و سبقت مکه در قبول آن و زینت آن به کعبه
○ قبول مدینه ولایت را بعد از مکه و زینت آن به پیامبر اکرم (ص)
○ قبول کوفه ولایت را و زینت آن به امیرالمومنین (ع)
○ عرضه ولایت بر کوه ها و قبول سه کوه پیش از سایرین:عقیق، فیروزه ، یاقوت و به همین جهت بر سایر جواهرات فضیلت دارند
○ قبول معادن طلا و نقره ولایت را بعد از عقیق و فیروزه و یاقوت
(هرکدام از کوه ها که ولایت را قبول نکرد چیزی بر آنها نمی روید)
○ عرضه ولایت بر آبها ، آنکه قبول کرد گوارا و آنکه قبول نکرد تلخ و شور شد
○ عرضع ولایت بر نباتات، هرکدام قبول کرد شیرین و خوش طعم و هرکدام قبول نکرد تلخ شد
○ عرضه ولایت بر پرندگان، هرکدام قبول کرد با صدای زیبا و فصیح می خواند و هرکدام قبول نکرد اَلکَن شد

از این احادیث شریف میتوان این نتیجه کل راگرفت که اشیاء بیجان دارای نوعی شعور و اختیار هستند که می توانند به توحید و نبوت و امامت اقرار کنند یا نکنند. و همین امر می تواند ملاکی برای لیاقت برخی از آنها باشد. و علت تفاوتهای بین آنها باشد.

و شاید بتوان درباره افراد یک شی بی جان خاص (مثلا افراد کاغذ) نیز تفاوتی بر این اساس را قائل شد. یعنی همانگونه که سنگ عقیق با سنگ خارا فرق دارد (بر اساس همان اقرار به توحید)، افراد کاغذ (مثلاً یک تکه کاغذ با یک تکه کاغذ دیگر) نیز چنین تفاوتی با هم داشته باشند.

سلام عليكم

طوفان خورشیدی;269718 نوشت:
اما این بیان، مرا قانع نمی کند. زیرا باید قائل به نوعی "تصادف" بشویم. در حالیکه بنده بر این اصل که هر امری (حتی این امر که چرا این کاغذ یا سنگ دارای حرمت شد و همجنس دیگر آن، نشد) بر طبق حکمتی است، اصرار دارم.

خب الحمدلله
فكر كنم شما پاسخي كه مد نظر داشتيد را يافتيد

و ما هو الا ذكر للعالمين
روايات ميتوانند داراي معنائي بغير از آنچه كه در ظاهر هستند باشند كه از آن جمله
تبئين ولايت منصوب من الله
ولايتي كه مورد تائيد وحمايت خداوند متعال است.
و هر آنچه كه بعنوان جسم در عالم هست و تابع حكم الهي است
تا روح القدس بنا بر فرمان الهي
از اين ولايت حمايت مي كنند.

طوفان خورشیدی;269718 نوشت:
از این احادیث شریف میتوان این نتیجه کل راگرفت که اشیاء بیجان دارای نوعی شعور و اختیار هستند که می توانند به توحید و نبوت و امامت اقرار کنند یا نکنند. و همین امر می تواند ملاکی برای لیاقت برخی از آنها باشد. و علت تفاوتهای بین آنها باشد.

پس با اين حساب رود نيل كه فرعون را بلعيد مسلمان است و شمشير ابوسفيان كافر بسيار عالي
و من الله التوفيق

ياحق

سلام و ممنون از سعه صدری که در بحث های علمی از خود نشان می دهید.

bina88;269764 نوشت:
پس با اين حساب رود نيل كه فرعون را بلعيد مسلمان است و شمشير ابوسفيان كافر بسيار عالي و من الله التوفيق

نه. به نظر بنده اینجا مسأله مسلمان و کافر بودن مطرح نیست. در عالم، همه اشیاء دستورات تکوینی خداوند را انجام می دهند. اما در همین انجام وظیفه تکوینی، مسأله "مقام" یا "نقش" قابل طرح است: یک شی ایی وظیفه تکوینی اش را در مقام "یاری دین خدا" انجام می دهد، در حالیکه شیء دیگری وظیفه تکوینی اش را در مقام "حمله به اسلام" انجام می دهد. یک کاغذی، کاغذ قرآن کریم می شود و یک کاغذ دیگری، کاغذ مطالب ضالّه می شود. یک سنگ، حجر الاسود می شود؛ سنگ دیگر، بت می شود. در حالیکه همگی دارند انجام وظیفه تکوینی می کنند.
به نظر من اینها تصادفی نیست. هر چیزی نمی تواند در هر مقامی قرار گیرد. یا به عبارت دیگر، خداوند هر چیزی را در هر مقامی قرار نمی دهد:
قرآن کریم می فرماید:
الخبیثات للخبیثین و الخبیثون للخبیثات و الطیبات لطیبین و الطیبون للطیبات.

شعر معروفی می گوید:
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض
ورنه هر سنگ و گلی لوءلوء ومرجان نشود.

سلام عليكم

طوفان خورشیدی;270463 نوشت:
سلام و ممنون از سعه صدری که در بحث های علمی از خود نشان می دهید.

نه. به نظر بنده اینجا مسأله مسلمان و کافر بودن مطرح نیست. در عالم، همه اشیاء دستورات تکوینی خداوند را انجام می دهند. اما در همین انجام وظیفه تکوینی، مسأله "مقام" یا "نقش" قابل طرح است: یک شی ایی وظیفه تکوینی اش را در مقام "یاری دین خدا" انجام می دهد، در حالیکه شیء دیگری وظیفه تکوینی اش را در مقام "حمله به اسلام" انجام می دهد. یک کاغذی، کاغذ قرآن کریم می شود و یک کاغذ دیگری، کاغذ مطالب ضالّه می شود. یک سنگ، حجر الاسود می شود؛ سنگ دیگر، بت می شود. در حالیکه همگی دارند انجام وظیفه تکوینی می کنند.
به نظر من اینها تصادفی نیست. هر چیزی نمی تواند در هر مقامی قرار گیرد. یا به عبارت دیگر، خداوند هر چیزی را در هر مقامی قرار نمی دهد:
قرآن کریم می فرماید:
الخبیثات للخبیثین و الخبیثون للخبیثات و الطیبات لطیبین و الطیبون للطیبات.

شعر معروفی می گوید:
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض
ورنه هر سنگ و گلی لوءلوء ومرجان نشود.

بله من با شما در اين مورد كه اشياء بنا بر حكمت و مقدر الهي تحت ولايت تكويني خداي متعال قرار دارند كاملا موافقم.
آنها از جنود الهي به حساب مي آيند و در زمان مقتضي ماموريت خود را انجام ميدهند.
يك بزرگي ميگفت در روايات آمده وقتي زاني بدنش را ميشويد ( غسل نميكند و اهل توبه هم نيست) و آب بدنش بر زمين ميريزد بر زمين يكي از مواردي است كه ناله اي از زمين به عرش ميرود
پس حتي اين جنود يوم الحساب شهادت ميدهند بر نيكوئي مومنين و فساد كفار
ياحق

سلام علیکم

bina88;270478 نوشت:
بله من با شما در اين مورد كه اشياء بنا بر حكمت و مقدر الهي تحت ولايت تكويني خداي متعال قرار دارند كاملا موافقم. آنها از جنود الهي به حساب مي آيند و در زمان مقتضي ماموريت خود را انجام ميدهند.

بله. صحیح می فرمائید. اگر بخواهیم مطلب را کاملتر کنیم باید بگوییم: در لشکر خدا، هر سربازش یک جایگاهی دارد و یک کار مخصوص به خود را انجام می دهد. اینکه کدام سرباز این لشکر، در چه مقامی قرار بگیرد و چه کاری را انجام بدهد (مثلاً کدام کاغذ، کاغذ قرآن کریم بشود و کدام کاغذ، کاغذ مطالب ضالّه)، این باید بر اساس دلیلی باشد که شاید آن دلیل، لیاقت باشد.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]
طوفان خورشیدی;198949 نوشت:
آیا واقعاً آن تکه مقوا ارتقاء مقام یافت؟ ظاهراً اینطور است.
اگر این درست است، آیا به خاطر لیاقت بوده است؟ چرا این حادثه (که منجر به ارتقاء مقام شد) برای این تکه مقوا اتفاق افتاد در حالیکه می توانست برای کاغذ دیگری اتفاق بیفتد؟
این تغییری که در آن ایجاد شد (که قبلاً زیر پایه گهواره گذاشته می شد اما حالا باید در جای مناسبی و با احترام نگهداری شود) را چگونه باید تحلیل کرد؟

باسلام
پاسخ به این سوال، متوقف است بر بررسی دو نکته دیگر:
اول. شعور و آگاهی تمام موجودات عالم.
دوم. تاثیر پذیری موجود دارای شعور از محیط اطراف خود.

اما مطلب اول:
سوال مهمی که وجود دارد این است که آیا موجودات دیگر، اعم از حیوانات، گیاهان، جمادات که از نظر رتبه وجودی بعد از انسان قرار دارند، دارای شعور و آگاهی هستند یا نه.
بر اساس آیات قران کریم، تمام موجودات عالم دارای نوعی حیات و شعور هستند. تاحدی که بیان می‌شود، موجودی در عالم نیست مگر اینکه تسبیح خداوند را به جای می‌آورد:
"وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ‏"(1)
و بر اساس یکی از دو تفسیر عمده در مورد این آیه شریفه و تسبیح عمومی موجودات، جمعى معتقدند كه همه ذرات موجودات اين جهان اعم از آنچه ما آن را عاقل مى‏شماريم يا بيجان و غير عاقل همه داراى يك نوع درك و شعورند، و در عالم خود تسبيح و حمد خدا مى‏گويند، هر چند ما قادر نيستيم به نحوه درك و احساس آنها پى بريم و زمزمه حمد و تسبيح آنها را بشنويم.(2)
بنابراین تفسیر میتوان استدلالی بدین صورت اقامه کرد:
م1. بر اساس نگاه قرآن کریم، تمام موجودات عالم، با زبان قال تسبیح میگویند.
م2. تسبیح با زبان قال(نه زبان حال) مستلزم شعور و آگاهی است.
بنابراین، موجودات عالم دارای شعور و آگاهی هستند.
هستند و تسبیح آنان مستلزم شعور و آگاهی است.

اما مطلب دوم:
بر اساس ادله نقلی که به ما رسیده است، میتوان چنین استنباط کرد که هر موجود ذی شعوری از محیط پیرامون خود تاثیر مثبت یا منفی میبیند. این مطلب در قالب روایاتی بیان شده که به انسان نسبت به همنشینش سفارش دارد. در روایتی از رسول گرامی اسلام(ص) نقل شده است که حضرت فرمود:
« همنشين شايسته ، مانند عطرفروش است . اگر از عطرش به تو ندهد ، بوى عطرش به تو خواهد رسيد و همنشين بد ، مانند آهنگر است . اگر لباست را نسوزانَد ، از بويش به تو مى رسد .»
"مَثَلُ الجَليسِ الصّالِحِ مَثَلُ العَطّارِ ؛ إن لَم يُعطِكَ مِن عِطرِهِ أصابَكَ مِن ريحِهِ ، ومَثَلُ الجَليسِ السَّوءِ مَثَلُ القَينِ ؛ إن لَم يُحرِق ثَوبَكَ أصابَكَ مِن ريحِهِ"(3)

این روایات هرچند در ظاهر به انسان خطاب دارد ولی به نظر میرسد که هیچ منعی برای شمولش نسبت به هر موجود دارای شعوری نداشته باشد، چون این یک خصوصیت تکوینی است که به صورت قهری، خلق و خوی همنشین بر انسان تاثیر می‌گذارد نه اینکه انسان آنرا انتخاب کرده باشد. به عبارت دیگر، این تاثیر در نهایت دایر مدار حیات یا شعور است نه اراده و اختیار. شاهدش نیز موارد زیادی است در خود انسانها روی میدهد و انسان نسبت به محیط اطرافش تاثیر میپذیرد بدون اینکه خودش متوجه شده باشد. این تغییر قهری نشانه آن است که تغییر، متوقف بر اختیار آنان و امری اراده نبوده است بلکه امری تکوینی و غیر ارادی است.
این مطلب در ادبیات فارسی نیز در قالب شعر بیان شده است. یکی از معروفترین این اشعار، مربوط به شعر جناب سعدی شیرازی است:
گلی‌ خوش‌بوی‌ در حمام‌ روزی *** رسید از دست‌ محبوبی‌ به‌ دستم‌
بدو گفتم‌ که‌ مشکی‌ یا عبیری***كه‌ از بوی‌ دل‌آویز تو مستم‌
بگفتا من‌ گِلی‌ ناچیز بودم***ولیكن‌ مدتی‌ با گُل‌ نشستم‌
کمال‌ هم‌نشین‌ در من‌ اثر کرد***وگرنه‌ من‌ همان‌ خاکم‌ که‌ هستم .

بنابراین، هر موجود دارای شعوری یا حتی هر موجود دارای حیاتی، از محیط اطرافش تاثیر میپذیرد.

باتوجه به این دو مقدمه میتوان به دست آورد که موجودات نسبت به محیط اطراف خود و شرایط آن تاثیر پذیر هستند و خود آنان واقعا تغییر میکنند.

ــــــــ
1.

[=&quot]سوره اسراء، آیه44
[=microsoft sans serif]2. [=&quot]نقل از تفسیر نمونه، ج12، ص134؛ ذیل آیه 44 سوره اسراء
[=microsoft sans serif]3. [=&quot]نهج الفصاحه، ص714، ح2710[=microsoft sans serif]

[=microsoft sans serif]

دارا;199087 نوشت:
هم بله و هم خیر .بلکه درست این است که بگوییم آن شی در ذهن شمایی که چنین اعتقادی داری ارتقاء یافته است و البته در نظر کسی که این اعتقاد را ندارد چنین نیست

باسلام
اینکه این موجود ارتقای وجودی، ولو به نحو قهری و در حد و اندازه خودش یافته باشد، مسئله در تیررس عقل و تجربه نیست.
بنابراین نهایت سخنی که با این ابزارهای انسانی میتوان ارائه کرد این است: نمیدانیم.
بدون توجه به ابزار کمکی، این مسئله نه قابل اثبات است و نه ابطال.

بسمه علام الغیوب

طوفان خورشیدی;198949 نوشت:
اشیاء بی جان مثلاً مکان، یکی می شود مسجد، یکی می شود دستشویی. با وجود اینکه هر دو مکان و بی جان هستند، اما شأن و احتراماتشان فرق می کند"

با سلام و احترام

ما اگر سرّ مؤمنی را،آن چیزی که وی را در انظار خلق مفتضح می کند بپوشانیم و محفوظ داریم،ارزشمند می شویم و یا چون آن سرّ

در سینه ی ماست از ارزشمان کم می شود؟

اگر ما مظهر ستاریت حق و آئینه ی ظهور آن باشیم ارزشمندیم یا بی ارزش؟

خروج از عادت بد دیدن به انسان کمک می کند که هر چیز را در جای جای هستی سر جای خودش

و ارزشمند ببیند.

صدیق;815446 نوشت:

باسلام
پاسخ به این سوال، متوقف است بر بررسی دو نکته دیگر:
اول. شعور و آگاهی تمام موجودات عالم.
دوم. تاثیر پذیری موجود دارای شعور از محیط اطراف خود.

اما مطلب اول:
سوال مهمی که وجود دارد این است که آیا موجودات دیگر، اعم از حیوانات، گیاهان، جمادات که از نظر رتبه وجودی بعد از انسان قرار دارند، دارای شعور و آگاهی هستند یا نه.
بر اساس آیات قران کریم، تمام موجودات عالم دارای نوعی حیات و شعور هستند. تاحدی که بیان می‌شود، موجودی در عالم نیست مگر اینکه تسبیح خداوند را به جای می‌آورد:
"وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ‏"(1)
و بر اساس یکی از دو تفسیر عمده در مورد این آیه شریفه و تسبیح عمومی موجودات، جمعى معتقدند كه همه ذرات موجودات اين جهان اعم از آنچه ما آن را عاقل مى‏شماريم يا بيجان و غير عاقل همه داراى يك نوع درك و شعورند، و در عالم خود تسبيح و حمد خدا مى‏گويند، هر چند ما قادر نيستيم به نحوه درك و احساس آنها پى بريم و زمزمه حمد و تسبيح آنها را بشنويم.(2)
بنابراین تفسیر میتوان استدلالی بدین صورت اقامه کرد:
م1. بر اساس نگاه قرآن کریم، تمام موجودات عالم، با زبان قال تسبیح میگویند.
م2. تسبیح با زبان قال(نه زبان حال) مستلزم شعور و آگاهی است.
بنابراین، موجودات عالم دارای شعور و آگاهی هستند.
هستند و تسبیح آنان مستلزم شعور و آگاهی است.

اما مطلب دوم:
بر اساس ادله نقلی که به ما رسیده است، میتوان چنین استنباط کرد که هر موجود ذی شعوری از محیط پیرامون خود تاثیر مثبت یا منفی میبیند. این مطلب در قالب روایاتی بیان شده که به انسان نسبت به همنشینش سفارش دارد. در روایتی از رسول گرامی اسلام(ص) نقل شده است که حضرت فرمود:
« همنشين شايسته ، مانند عطرفروش است . اگر از عطرش به تو ندهد ، بوى عطرش به تو خواهد رسيد و همنشين بد ، مانند آهنگر است . اگر لباست را نسوزانَد ، از بويش به تو مى رسد .»
"مَثَلُ الجَليسِ الصّالِحِ مَثَلُ العَطّارِ ؛ إن لَم يُعطِكَ مِن عِطرِهِ أصابَكَ مِن ريحِهِ ، ومَثَلُ الجَليسِ السَّوءِ مَثَلُ القَينِ ؛ إن لَم يُحرِق ثَوبَكَ أصابَكَ مِن ريحِهِ"(3)

این روایات هرچند در ظاهر به انسان خطاب دارد ولی به نظر میرسد که هیچ منعی برای شمولش نسبت به هر موجود دارای شعوری نداشته باشد، چون این یک خصوصیت تکوینی است که به صورت قهری، خلق و خوی همنشین بر انسان تاثیر می‌گذارد نه اینکه انسان آنرا انتخاب کرده باشد. به عبارت دیگر، این تاثیر در نهایت دایر مدار حیات یا شعور است نه اراده و اختیار. شاهدش نیز موارد زیادی است در خود انسانها روی میدهد و انسان نسبت به محیط اطرافش تاثیر میپذیرد بدون اینکه خودش متوجه شده باشد. این تغییر قهری نشانه آن است که تغییر، متوقف بر اختیار آنان و امری اراده نبوده است بلکه امری تکوینی و غیر ارادی است.
این مطلب در ادبیات فارسی نیز در قالب شعر بیان شده است. یکی از معروفترین این اشعار، مربوط به شعر جناب سعدی شیرازی است:
گلی‌ خوش‌بوی‌ در حمام‌ روزی *** رسید از دست‌ محبوبی‌ به‌ دستم‌
بدو گفتم‌ که‌ مشکی‌ یا عبیری***كه‌ از بوی‌ دل‌آویز تو مستم‌
بگفتا من‌ گِلی‌ ناچیز بودم***ولیكن‌ مدتی‌ با گُل‌ نشستم‌
کمال‌ هم‌نشین‌ در من‌ اثر کرد***وگرنه‌ من‌ همان‌ خاکم‌ که‌ هستم .

بنابراین، هر موجود دارای شعوری یا حتی هر موجود دارای حیاتی، از محیط اطرافش تاثیر میپذیرد.

باتوجه به این دو مقدمه میتوان به دست آورد که موجودات نسبت به محیط اطراف خود و شرایط آن تاثیر پذیر هستند و خود آنان واقعا تغییر میکنند.

ــــــــ
1.

سوره اسراء، آیه44
2. نقل از تفسیر نمونه، ج12، ص134؛ ذیل آیه 44 سوره اسراء
3. نهج الفصاحه، ص714، ح2710



با سلام و تشکر
قطعا می دانیم که طبق حکمت صدرایی ، علم با وجود مساوق است. علم از صفات ذات است. بنابراین در همه اشیاء جاری است. اما به صورت مشکک.
پس اینکه همه اشیاء دارای علم هستند ، مسلم است.

در برخی احادیث هست که خداوند ولایت اهل بیت (ع) را به موجوداتی غیر از انسان (موجودات بی جان مثل کوه و درخت و نهر و ...) (شرح حدیث را قبلا آوردم) عرضه داشت. برخی پذیرفتند و برخی نپذیرفتند یا با تاخیر پذیرفتند (حالا حدیث دقیقا یادم نیست. مضمون کلی را عرض می کنم). ، اگر این حدیث صحیح باشد ، پس وجود اختیار در اشیاء بی جان مسلم است. البته نه به آن حد کمالیه ای که در انسان هست.

منظر دیگر ، عدالت خداوند است. چرا از بین همه حیوانات ، یک فرد خاص حیوان می شود مرکب حضرت عیسی یا حضرت خاتم؟ و چنین شرافتی نصیب فرد دیگری از همان نوع حیوان نمی شود؟ استحقاق و لیاقتش را داشت. اگر نداشت که کار خدا شاید ظلم می شد.
قطعاً ما وقوع "تصادف" را نمی توانیم بپذیریم. پس این اتفاق ، یک دلیل دارد. اما دلیلی که ظاهری نیست.
همین سخن درباره جمادات مثل آهنی که شرافت ذوالفقار شدن را می یابد و ... هم هست.

شاید بهتر باشد احادیثی که درباره حجر الاسود هست را بخوانیم و ببینیم چرا این سنگ خاص این شرافت را یافت؟ شاید بتوانیم آن را به موارد دیگر تعمیم دهیم.

صدیق;815446 نوشت:
باتوجه به این دو مقدمه میتوان به دست آورد که موجودات نسبت به محیط اطراف خود و شرایط آن تاثیر پذیر هستند و خود آنان واقعا تغییر میکنند.

این فقره از پاسخ شما ، رشفاف بود و این پاسخ ، مرحله اول تحلیل این قضیه است.
در همین مرحله هم می توان بررسی کرد که این تغییر چه تغییری است؟ قطعا تغییر در ماهیت نیست. پس تغییر در وجود است؟ ...

مرحله دوم اینکه چرا این فرد شیء ، و نه فرد دیگری از همان نوع؟ مگر قرآن نمی فرماید: ان الله یعلم حیث یجعل رسالته؟ این آیه در مورد رسالت است. اما می توان آن را به همه نعمتهای الهی تعمیم داد.
در این مرحله ، باید "فعل خداوند" را بررسی کنیم. آیا این فعل روی حکمت هست یا نه؟ آیا از روی استحقاق گیرنده هست یا نه؟
و ...

بنده دنبال بررسی و تحلیل فلسفی این قضیه هستم. بنابراین نوع و اسلوب بحثمان مشخص است. البته از آیات و روایات و آموزه های اسلامی (منابع وحیانی ) هم به عنوان کمک در تحلیلهای فلسفی خود استفاده می کنیم و لا حول و لا قوة الا بالله.

تقاضا دارم مسئولین محترم ، این تاپیک را نبندند. بنده پیگیر این مطالعه هستم و قصد دارم ان شاء الله در اوقاتی که مطلب جدیدی در این مورد به ذهنم برسد آن را با اساتید محترم سایت در میان بگذارم.

برای دوستانی که این بحث را دنبال میکنند ، مطالبی که در پست زیر در یک تاپیک دیگر نوشتم هم مفید خواهد بود:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=55445&p=817266&viewfull=1#post817266

طوفان خورشیدی;817268 نوشت:
برای دوستانی که این بحث را دنبال میکنند ، مطالبی که در پست زیر در یک تاپیک دیگر نوشتم هم مفید خواهد بود:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=55445&p=817266&viewfull=1#post817266

با سلام و احترام

بنده قبلا از یکی از علما که متبحر در فلسفه بودند پرسیدم
آیا آیه
ثُـمَّ اسـتَـوىٰ اِلَى السَّـماءِ وَ هِـىَ دُخانٌ فَـقالَ لَـها وَ لِلاَرضِ ائـتِـيا طَوعًا اَو كَرهًا قالَـتا اَتَيـنا طائِـعيـنَ
دلالت بر اختیار ندارد؟
که ایشان اختیار در ملکوت اسمانها و زمین را تایید کردند
از دید فلسفی نیز فرمایشات شما قابل تایید است
قبلا نیز به این موضوع پرداختم اما معمولا کسی جرات تایید پیدا نمیکند و ممکن است در حد یک نظریه قبول کنند اما در نهایت باز میگویند انسان است که فقط اختیار دارد.

پیدا کردن پستهایم سخت است و الا همه را اینجا به اشتراک میگذاشتم ...

برای شما آرزوی موفقیت میکنم.

[=microsoft sans serif]

طوفان خورشیدی;816068 نوشت:
منظر دیگر ، عدالت خداوند است. چرا از بین همه حیوانات ، یک فرد خاص حیوان می شود مرکب حضرت عیسی یا حضرت خاتم؟ و چنین شرافتی نصیب فرد دیگری از همان نوع حیوان نمی شود؟ استحقاق و لیاقتش را داشت. اگر نداشت که کار خدا شاید ظلم می شد.
قطعاً ما وقوع "تصادف" را نمی توانیم بپذیریم. پس این اتفاق ، یک دلیل دارد. اما دلیلی که ظاهری نیست.
همین سخن درباره جمادات مثل آهنی که شرافت ذوالفقار شدن را می یابد و ... هم هست.

باسلام
این سوال را با دو فرض میتوان مطرح کرد:
این شرافتی که مد نظر شماست، صرفا یک عطیه دنیایی است و ربطی به سرای آخرت و زندگی جاودانی آن ندارد.
حالت دوم این است که این شرافت هم در دنیا است و هم نتیجه اخروی دارد. یعنی این موجود(جاندار یا بی جان) در آخرت نیز چنین فضیلتی را دارد و دارای حیات جاودانه متناسب میشود.

در فرض اول، پاسخ این است که
اولا: نمیدانیم چرا خداوند چنین شرافتی را نصیب آن موجود کرده است، شاید انتخابی داشته است و شاید هم نه. قطعا هیچ کار خداوند بی حکمت نیست هرچند ما علت آنرا ندانیم.
ثانیا: صرف وجود شرافت در دنیا، اصطکاکی با عدالت خداوند ندارد چون زندگی دنیایی آنقدر نیست که بخواهیم این ارزشها را ارزش واقعی حساب کنیم.

در مورد فرض دوم، برفرض چنین چیزی صحیح باشد و بتوانیم برای چنین موجوداتی چنین حیاتی نیز تصور کنیم، حتما بی حکمت نبوده است و بر اساس علتی بوده که از آن خبر نداریم.

طوفان خورشیدی;816068 نوشت:
شاید بهتر باشد احادیثی که درباره حجر الاسود هست را بخوانیم و ببینیم چرا این سنگ خاص این شرافت را یافت؟ شاید بتوانیم آن را به موارد دیگر تعمیم دهیم.

احتمال دارد.

[=microsoft sans serif]

طوفان خورشیدی;816068 نوشت:
در همین مرحله هم می توان بررسی کرد که این تغییر چه تغییری است؟ قطعا تغییر در ماهیت نیست. پس تغییر در وجود است؟ ...

بر اساس مبانی صدرا، حرکت جوهری در ذات صورت میگیرد و هر لحظه یک فرد از ماهیت محقق میشود.
بر این اساس است که گفته میشود دیگر انسان، نوع نیست بلکه جنسی است که انواع آن عبارت است از افراد انسان مثلا زید و عمر و بکر، و افراد آن نوع نیز عبارتند از زیدهایی که در طول حیات زید مورد نظر و در خلال حرکت جوهری رو به جلو یا عقب ایجاد میشود.

طوفان خورشیدی;816068 نوشت:
مرحله دوم اینکه چرا این فرد شیء ، و نه فرد دیگری از همان نوع؟ مگر قرآن نمی فرماید: ان الله یعلم حیث یجعل رسالته؟ این آیه در مورد رسالت است. اما می توان آن را به همه نعمتهای الهی تعمیم داد.

نمیدانیم چرا.
در ضمن آیه مربوط به رسالت است ولی اصل مذکور(که عطیه الهی بر اساس حکمت است) اصلی عقلی و مبتنی بر حکمت الهی است.

طوفان خورشیدی;816068 نوشت:
در این مرحله ، باید "فعل خداوند" را بررسی کنیم. آیا این فعل روی حکمت هست یا نه؟ آیا از روی استحقاق گیرنده هست یا نه؟

گاهی بر اساس استحقاقی است و گاهی نوعی موهبت و عطیه و گاهی ترکیب از این دو.
هرچند اگر کسی هیچ نحوه استحقاقی را در خود مهیا نکرده باشد، عطیه نیز صورت نمیگیرد.
یک قدم از بنده باید باشد تا خداوند نیز لطفی را در حق بنده اش انجام بدهد.

طوفان خورشیدی;816068 نوشت:
بنده دنبال بررسی و تحلیل فلسفی این قضیه هستم. بنابراین نوع و اسلوب بحثمان مشخص است.

خیلی بحثهای اعتقادی، قابلیت تحلیل فلسفی و استفاده از برهان عقلی(آن هم به روش قدما) به صورت مستقیم را ندارد.
در برخی از بحثها که اصلا هیچ اصل فلسفی را نمیتوان جاری کرد، چرا که اصلا موضوع، موضوعی نیست که عقل در ان راه داشته باشد و صرفا با نقل میتوان انرا بررسی کرد.
بنابراین در محل بحث نیز نمیتوان انتظار داشت که با اصول عقلی، بیان کرد چرا خداوند فلان موجود را به صورت خاص شرافت داده یا نداده است.

[=microsoft sans serif]پرسش: آیا اشیای بی‌جان به واسطه امور معنوی، ارتقای مقام پیدا می‌کنند؟

[=microsoft sans serif]
باسلام
پاسخ به این سوال، متوقف است بر بررسی دو نکته :
یکم. شعور و آگاهی تمام موجودات عالم.
دوم. تاثیر پذیری موجود دارای شعور از محیط اطراف خود.

اما مطلب اول:
سوال مهمی که وجود دارد این است که آیا موجودات دیگر، اعم از حیوانات، گیاهان، جمادات که از نظر رتبه وجودی بعد از انسان قرار دارند، دارای شعور و آگاهی هستند یا نه.
بر اساس آیات قران کریم، تمام موجودات عالم دارای نوعی حیات و شعور هستند. تاحدی که بیان می‌شود، موجودی در عالم نیست مگر اینکه تسبیح خداوند را به جای می‌آورد:
"وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ‏"(1)
و بر اساس یکی از دو تفسیر عمده در مورد این آیه شریفه و تسبیح عمومی موجودات، جمعى معتقدند كه همه ذرات موجودات اين جهان اعم از آنچه ما آن را عاقل مى‏شماريم يا بيجان و غير عاقل همه داراى يك نوع درك و شعورند، و در عالم خود تسبيح و حمد خدا مى‏گويند، هر چند ما قادر نيستيم به نحوه درك و احساس آنها پى بريم و زمزمه حمد و تسبيح آنها را بشنويم.(2)
بنابراین تفسیر میتوان استدلالی بدین صورت اقامه کرد:
م1. بر اساس نگاه قرآن کریم، تمام موجودات عالم، با زبان قال تسبیح میگویند.
م2. تسبیح با زبان قال(نه زبان حال) مستلزم شعور و آگاهی است.
بنابراین، موجودات عالم دارای شعور و آگاهی هستند.
هستند و تسبیح آنان مستلزم شعور و آگاهی است.

اما مطلب دوم:
بر اساس ادله نقلی که به ما رسیده است، میتوان چنین استنباط کرد که هر موجود ذی شعوری از محیط پیرامون خود تاثیر مثبت یا منفی میبیند. این مطلب در قالب روایاتی بیان شده که به انسان نسبت به همنشینش سفارش دارد. در روایتی از رسول گرامی اسلام(ص) نقل شده است که حضرت فرمود:
« همنشين شايسته ، مانند عطرفروش است . اگر از عطرش به تو ندهد ، بوى عطرش به تو خواهد رسيد و همنشين بد ، مانند آهنگر است . اگر لباست را نسوزانَد ، از بويش به تو مى رسد .»
"مَثَلُ الجَليسِ الصّالِحِ مَثَلُ العَطّارِ ؛ إن لَم يُعطِكَ مِن عِطرِهِ أصابَكَ مِن ريحِهِ ، ومَثَلُ الجَليسِ السَّوءِ مَثَلُ القَينِ ؛ إن لَم يُحرِق ثَوبَكَ أصابَكَ مِن ريحِهِ"(3)

این روایات هرچند در ظاهر به انسان خطاب دارد ولی به نظر میرسد که هیچ منعی برای شمولش نسبت به هر موجود دارای شعوری نداشته باشد، چون این یک خصوصیت تکوینی است که به صورت قهری، خلق و خوی همنشین بر انسان تاثیر می‌گذارد نه اینکه انسان آنرا انتخاب کرده باشد. به عبارت دیگر، این تاثیر در نهایت دایر مدار حیات یا شعور است نه اراده و اختیار. شاهدش نیز موارد زیادی است در خود انسانها روی میدهد و انسان نسبت به محیط اطرافش تاثیر میپذیرد بدون اینکه خودش متوجه شده باشد. این تغییر قهری نشانه آن است که تغییر، متوقف بر اختیار آنان و امری اراده نبوده است بلکه امری تکوینی و غیر ارادی است.
این مطلب در ادبیات فارسی نیز در قالب شعر بیان شده است. یکی از معروفترین این اشعار، مربوط به شعر جناب سعدی شیرازی است:
گلی‌ خوش‌بوی‌ در حمام‌ روزی *** رسید از دست‌ محبوبی‌ به‌ دستم‌
بدو گفتم‌ که‌ مشکی‌ یا عبیری***كه‌ از بوی‌ دل‌آویز تو مستم‌
بگفتا من‌ گِلی‌ ناچیز بودم***ولیكن‌ مدتی‌ با گُل‌ نشستم‌
کمال‌ هم‌نشین‌ در من‌ اثر کرد***وگرنه‌ من‌ همان‌ خاکم‌ که‌ هستم .

بنابراین، هر موجود دارای شعوری یا حتی هر موجود دارای حیاتی، از محیط اطرافش تاثیر میپذیرد.

باتوجه به این دو مقدمه میتوان به دست آورد که موجودات نسبت به محیط اطراف خود و شرایط آن تاثیر پذیر هستند و خود آنان واقعا تغییر میکنند.

موفق باشید.
ــــــــ
1. سوره اسراء، آیه44
2. نقل از تفسیر نمونه، ج12، ص134؛ ذیل آیه 44 سوره اسراء
3. نهج الفصاحه، ص714، ح2710


[=microsoft sans serif]
موضوع قفل شده است