رفتار اردشير درازدست با يهوديان !!!!
تبهای اولیه
با سلام
اردشير در سالهاي آغاز سلطنت غالباً در شوش ميزيست ولي پس از چندي بابل را تختگاه ساخت.
رفتار او نسبت به يهود بابل چنان مبني بر تسامح و حسن سلوك بود كه بعدها او از جانب مادر به اين قوم منسوب كردند.
ظاهراً در حرمسراي او در بابل زنهاي يهودي هم مثل زنهاي بابلي وجود داشت و قصهي استرومردوخا، اگر با جزئيات مذكور در تورات با زمان پدرش قابل تطبيق به نظر نميرسد، لااقل چيزي از احوال حرمخانهي پادشاه پارس را در بابل تصوير ميكند.
به هر حال بر وفق روايت تورات اردشير در هفتمين سال سلطنت خويش (458) به عزرا ، كاهن قوم، اجازه داد با عدهاي از يهود بابل براي نظارت در امور معبد به اورشليم عزيمت كند.
چند سال بعد هم وقتي كه اقدام قوم در بناي معبد به عنوان نشانهاي از احتمال طغيان فلسطين بر ضد سلطهي پارسيها به وي گزارش شد، در بيستمين سال سلطنت (445) هم نحميا نام، ساقي خوبروي يهود خود، را كه از خواجگان حرم و محبوب خود وي و بعضي زنانش بود دستوري داد تا باز به اورشليم عزيمت نمايد و از جريان امور گزارشي براي وي بياورد.
با آنكه جزئيات روايات عهد عتيق در اين باب خالي از ابهام و اشكال نيست، رفتار اردشير نسبت به يهود از محبت شاهانهاش نسبت به اين قوم، حاكي به نظر ميآيد. شايد وي نظارت در امور اورشليم را از نظر سياسي اقدام احتياطآميزي براي حفظ امنيت مصر و سوريه تلقي ميكرده است.
غير از زنان يهودي و بابلي و مادي و پارسي كه حرمسراي شاه را پر از بچههاي بزرگ و كوچك كرده بودند (لااقل هفده پسر)، شاه از يك زن پارسي به نام داماسپيا صاحب فرزندي بود كه خشيارشا نام گرفت و چون در اول سلطنت پدر به دنيا آمد، بر وفق سنت هخامنشي، جانشين و وليعهد پدر شد.
شاه، كه در حرمخانه به شدت تحت نفوذ يا بازيچهي مادر خود آمستريس و خواهر خود اميتيس واقع بود، نسبت به مادر خشيارشاي خود نيز علاقهاي مفرط داشت.
از عجايب آن بود كه در اوايل سال (424 ق.م)، در همان روزي كه شاه درگذشت داماسپيا هم درگذشت و حرمسراي شاه همچنان تحت نفوذ مادرش آمستريس و خواهرش آميتيس، ميدان رقابت تعداد زيادي زنان بابلي و مادي و يهودي شد - كه اكثر پسران ديگر شاه از آنها به وجود آمده بودند.
دربارهي سلطنت اردشير كه در واقع آغاز انحطاط امپراطوري پارسي بود، اين اندازه ميتوان گفت كه فرمانروايي او، هم از فرمانروايي پدرش بهتر بود و هم بر سلطنت پسرانش مزيت داشت.
خود او با آنكه در جواني فاقد تصميم و اراده نبود، تدريجاً زندگي حرمخانه، ارادهي او را از بين برد و با اين حال اگر مرد جنگ نبود، از تدبير سياسي هم بيبهره نبود.
انحطاط هخامنشيان (روايت استاد زرينكوب)