شبهه در مورد شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شبهه در مورد شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)

سلام

از افراد آشنا و کارشناس مسائل دینی تقاضا می کنم به شبهاتی که در وبلاگ (www.netiran.net/sunni/blog/) مطرح می شود پاسخ دهند.

نمونه ای از این شبهات:

شهادت حضرت فاطمه رضی الله عنها افسانه ای که امت اسلامی را به عقب می راند
ارسال شده: 23 اسفند 1390 - 3 نظر[ نظر ] - 0 بازپیوند[ بازپیوند ]
Category: فرهنگی مذهبی

متن این شبهه چنین است:

بر اساس ادعای برادران اهل تشیع حضرت فاطمه رضی الله عنها دختر حضرت محمد صلی الله علیه و سلم در صدر اسلام توسط ابوبکر رضی الله عنه و عمر رضی الله عنه آسیب دیده و خانه اش مورد تهاجم قرار گرفته و به همین دلیل به شهادت رسیده است.
اعلام شهادت به جای وفات برای حضرت فاطمه رضی الله عنها هر ساله با مراسم ویژه عزاداری در ایران و برخی دیگر از کشورهای اسلامی همراه است که در این مراسم توهین های فراوانی به صحابه رسول خدا صلی الله علیه و سلم خصوصا خلفای راشدین می شود و از بسیاری از منابر خلفای راشدین لعن و نفرین می شوند.
این اقدامات بازتاب منفی در دیگر کشورهای اسلامی داشته است و سبب شده بسیاری از مسلمانان جهان اهل تشیع ایران را متهم به خروج از دایره اسلام و ضربه زدن به میراث اسلامی نمایند و در نتیجه افزایش کینه، نفرت و تخریب جای برابری، اتحاد و سازندگی را در میان مسلمانان گرفته است.

پاسخ مستند به ادعای برادران اهل تشیع در مورد نحوه وفات حضرت فاطمه رضی الله عنها از حوصله این مقاله خارج می باشد و با این که اهل تشیع معمولا در اثبات ادعای شهادت فاطمه زهرا رضی الله عنها به مدارک و نمابع تاریخی اهل سنت استناد می کنند اما به دلایل مختلف از جمله موارد ذیل این نظریه قابل اثبات نیست. بلکه افسانه شهادت فاطمه رضی الله عنها تنها توطئه ای برای تعمیق شکاف میان فرق و گروه های مسلمان در جهت دور نمودن آن ها از رسالت اصلی و جهانی آن ها می باشد. همان توطئه ای که برای قرن ها امت اسلامی را به عقب رانده و همچنان به عقب می راند.
1. علی رغم استناد به کتب اهل سنت و جماعت، در هیچ یک از منابع تاریخی اهل سنت به شهادت فاطمه زهرا رضی الله عنها اشاره نشده است. بلکه در بدترین حالت تنها آمده است که مخالفان بیعت با ابوبکر صدیق رضی الله عنه، از سوی عمر رضی الله عنه تهدید شده اند.
تمامی داستان هایی که در مورد آتش زدن خانه فاطمه زهرا رضی الله عنها توسط عمر رضی الله عنه از منابع اهل سنت نقل می شود، تفسیر تاریخی است که بعدها توسط برخی از علماء به روایات اصلی اضافه شده اند، ولی در اصل منابع اشاره به شهادت نشده است.
2. هر حادثه تاریخی باید با وقایع قبل و بعد از آن هم خوانی داشته باشد و نمی توان یک حادثه تاریخی را ادعا نمود که با تحولات و اتفاقات قبلی و بعدی آن در تضاد باشد. افسانه شهادت فاطمه رضی الله عنها نیز از این قاعاده مستثنی نیست. و اگر چنین جنایتی توسط عمر رضی الله عنه اتفاق افتاده باشد، رفتار دیگر صحابه، بنی هاشم و شخص حضرت علی رضی الله عنه با این جنایات باید واکنشی و در جهت محکومیت آن باشد، نه تایید آن! حال این که علی رضی الله عنه ام کلثوم دختر خود از همسرش فاطمه رضی الله عنها را به همسری عمر رضی الله عنه در آورد و فرزندان خود را ابوبکر و عمر و عثمان نام نهاد.1 و در زمان خلافتش، فدک را که ادعا می شود حق فاطمه رضی الله عنها بوده به خاندان و وارثین فاطمه باز نگرداند و... .
تمامی این رفتارها از سوی علی رضی الله عنه و فرزندانش و سایر اهل بیت مثل فرزندان عباس و جعفر، در تضاد با ادعای افسانه شهادت فاطمه رضی الله عنها می باشد.
3. در نهج البلاغه و صحیفه سجادیه که ادعا می شود سخنان و خطبه های حضرت علی رضی الله عنه و امام سجاد است، اشاره ای به شهادت فاطمه زهرا رضی الله عنها نشده است.
4. شیعیان قدیمی حتی در اوج قدرت چون زیدیان و آل بویه که اولین حکومت های شیعی را تشکیل دادند به این موضوع اشاره نکرده و برای آن (مثل شهادت امام حسین رضی الله عنه) مراسم عزاداری نگرفتند.
5. حضرت علی رضی الله عنه خلافت، امامت و وزارت خلفای راشدین را پذیرفت. در صورتی که این خدمات برای قاتلین فاطمه زهرا رضی الله عنها و منحرف کنندگان اصل رسالت پیامبر و غاصبان خلافت با هیچ منطقی سازگار نیست و او می توانست مثل امام حسین رضی الله عنه علیه حکومت غاصبین قیام کرده و آن ها را رسوا کند. هر چند که در این راه جان خود را از دست بدهد، زیرا این روش به اثبات حقانیت نزدیک تر بود تا بیعت و همکاری با خلفای راشدین.
6. نام گذاری فرزندان اهل بیت به نام ابوبکر، عمر، عثمان، عایشه و... در دیگر اولاد و نوادگان حضرت علی رضی الله عنه تا امام حسن عسکری ادامه یافت. پس چگونه می توان پذیرفت که بعد از سقوط حکومت خلفای راشددین و بنی امیه حتی در زمان بنی عباس که از اهل بیت بودند، فرزندان و نوادگان علی علیه السلام در نام گذاری به غاصبین حق و قاتلین مادر خود اقتا کنند و در ازدواج با فرزندان غاصبین خلافت پدر و قاتلین مادر خود ازدواج نمایند. مثل ازدواج امام باقر با ام فروه که از نوادگان ابوبکر بود و از این ازدواج امام جعفر صادق رضی الله عنه به دنیا آمد.
برادران اهل تشیع در موضع گیری در خصوص خلفای راشدین، دچار نوعی تضاد رفتاری شده اند. آن ها از یک سو خود را ذوب در ولایت علی رضی الله عنه می دانند و امامت ولی را مطلقه می پندارند و از سوی دیگر موضع گیری آن ها در مورد خلفای راشدین، موضع حضرت علی رضی الله عنه نیست. یعنی در قبول امامت، خلافت و نام گذاری نام خلفای راشدین برای فرزندان خود، سیرت آن ها با علی رضی الله عنه متفاوت است و گاهی در پنهانی حضرت علی رضی الله عنه را به دلیل قبول خلافت خلفای راشدین سرزنش می کنند. حال آن که اهل سنت ادعای ذوب در ولایت علی را ندارند، ولی موضع آن ها در مورد حوادث و شخصیت ها با مواضع و رفتار حضرت علی رضی الله عنه همخوانی دارد.
شهادت امام حسین رضی الله عنه و واکنش اهل بیت و جهان اسلام نشان داد که اگر حضرت فاطمه رضی الله عنها شهید شده بود، باید اهل بیت و جهان اسلام واکنشی مثل آن نشان می دادند. حال این که اهل بیت در زمان حضرت علی رضی الله عنه قوی تر و شناخته شده تر از زمان امام حسین بودند و ذهن عموم مسلمانان نیز به نسبت دوران یزید به اهمیت اهل بیت آماده تر بود.
نباید فراموش کرد که جهان اسلام همواره در طول تاریخ با توطئه های فراوانی مواجه بوده است و یکی از این توطئه ها شعله ور نمودن آتش دشمنی و تفرقه توسط دشمنان بوده است. اهل سنت و شیعیان نیز همواره با این خطر مواجه بوده اند. اهل تشیع هر گاه مسولیت ایمانی خود را به رسمیت شناخته اند توانسته اند هم دوش با سایر مسلمانان نقش و رسالت حقیقی خود را در پیش برد اهداف اسلام ایفا نمایند و هر گاه از این اصل خارج شده اند و صدای علمای منطقی و وحدت طلب تشیع خاموش شده است، حوادث تلخی در جهان اسلام رخ داده است.
سقوط بغداد با همکاری مغول ها و جنگ های مذهبی صفویان علیه خلافت عثمانی از حوادث تلخ جهان اسلام است که با سوء استفاده دشمنان از شیعیان تندرو تحقق یافته است. ترویج افسانه شهادت فاطمه زهرا که مورد احترام شیعه و سنی است از تبلیغات جدید عصر ماست که در گذشته مورد توجه شیعیان نبوده است و چه بسا در آینده موارد مشابهی ساخته شود و به بهانه ای برای عزاداری و تبلیغ منفی و اختلاف مسلمانان تبدیل شود که این امر هوشیاری علمای منصف و عاقل طرفین را می طلبد که برای آبروی مذهب خود و وحدت اسلامی از شعله ور شدن آتش تفرقه در میان امت اسلامی جلوگیری کنند.
________________________
1- تاریخ یعقوبی _جلد 1_ ص 19/ صحیح الکافی از کلینی _جلد 3_ ص 121/ الاستبصار از شیخ طوسی _جلد 3_ ص 352

اگر عرضه دارید این مطالب را در پاسخ به سخنانتان پاسخ دهید:

در مورد اسناد هجوم و تصریح به اینکه عمر و ابابکر به حضرت زهرا بی ادبی کرده و ایشان را کتک زدند(نه این جوری که شما می گین:)
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=105
در مورد افسانه ازدواج عمر با دختر حضرت علی به این ادرس مراجعه کنید:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=83
در مورد واکنش حضرت علی در مورد جسارت خلفا به این سایت:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=6015
در مورد نام گذاری فرزندان حضرت علی به این ادرس:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=437
اما در مورد اشاره نهج الباغه در مورد شهادت حضرت زهرا به این ادرس مراجعه کنید(اما صحیفه سجادیه کتابی دعایی است ):
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1317
اما در مورد دلیل همکاری حضرت علی با خلفا:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3591
اما در مورد عدم قیام حضرت:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=449
و
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=5905

در مورد نظر حضرت علی در مورد خلفا:
امير المؤمنين (ع)، خليفه دوم را دروغگو، خيانتكار، ستمگر، فاجر و... مى‌داند:
مسلم نيشابورى در صحيح خود،‌ نظر حقيقى اميرمؤمنان عليه السلام را در باره خليفه اول و دوم بيان كرده است.
ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.
پس از مرگ ابوبكر،‌ من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم، شما دو نفر مرا خائن، دروغگو حليه گر و گناهكار خوانديد.
النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

عبد الرزاق صنعانى نيز با سند صحيح از خليفه دوم نقل كرده است كه به عباس و امير مؤمنان عليه السلام گفت كه شما مرا ستمگر و فاجر مى‌دانيد:
ثم وليتها بعد أبي بكر سنتين من إمارتي فعملت فيها بما عمل رسول الله (ص) وأبو بكر وأنتما تزعمان أني فيها ظالم فاجر....
من پس از ابوبكر دو سال حكومت كردم و روش رسول و ابوبكر را ادامه دادم؛ اما شما دو نفر مرا ستمگر و فاجر مى‌دانستيد.
إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 5، ص 469، ح9772، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

اين اعتقاد واقعى اميرمؤمنان عليه السلام نسبت به خليفه اول و دوم است كه اشكالى در سند و دلالت آن وجود ندارد.
امير المؤمنين عليه السلام، دوست نداشت چهره عمر را ببيند:
بخارى و مسلم نقل كرده‌اند كه علي (عليه السلام) پس از شهادت حضرت زهرا (عليها السلام) كسى را نزد ابوبكر فرستاد و او را به حضور طلبيد و سفارش نمود كه عمر را همراه خودش نياورد؛ چون آن حضرت دوست نداشت چهره خليفه دوم را ببيند:
«فَأَرْسَلَ إِلَى أَبِي بَكْر أَنِ ائْتِنَا، وَلاَ يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ، كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ».
البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب غَزْوَةِ خَيْبَرَ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987؛
و
النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1380، ح1759، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.
امير المؤمنين (ع) خليفه دوم را خشن، داراي اشتباهات فراوان و... مى‌داند:

در خطبه شقشقيه نسبت به خليفه دوم مى‌فرمايد:
فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا. فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ. فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ.

سرانجام اوّلى حكومت را به راهى در آورد، و به دست كسى (عمر) سپرد كه مجموعه‏اى از خشونت، سختگيرى، اشتباه و پوزش طلبى بود.

مانند زمامدارى كه بر شترى سركش سوار است، اگر عنان محكم كشد، پرده‏هاى بينى حيوان پاره مى‏شود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مى‏كند.

سوگند به خدا مردم در حكومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمّى گرفتار آمده بودند، و دچار دو رويى‏ها و اعتراض‏ها شدند.
امير المؤمنين عليه السلام، سيره شيخين را مشروع نمى‌دانست:

اگر اميرمؤمنان عليه السلام اعتقاد داشت كه خليفه دوم سنت را إقامه كرده است؛ چرا در شوراى شش نفره كه عبد الرحمن بن عوف، عمل به سيره شيخين را شرط خلافت تعيين كرده بود، از پذيرش اين شرط سرباز زد و دوازده سال تمام فقط به خاطر اين كه عمل و سيره آنان را نپذيرفت، از امور سياسى و اجرائى بر كنار ماند؟.

يعقوبى مى‌نويسد:

وخلا بعلي بن أبي طالب، فقال: لنا الله عليك، إن وليت هذا الامر، أن تسير فينا بكتاب الله وسنة نبيه وسيرة أبي بكر وعمر. فقال: أسير فيكم بكتاب الله وسنة نبيه ما استطعت. فخلا بعثمان فقال له: لنا الله عليك، إن وليت هذا الامر، أن تسير فينا بكتاب الله وسنة نبيه وسيرة أبي بكر وعمر. فقال: لكم أن أسير فيكم بكتاب الله وسنة نبيه وسيرة أبي بكر وعمر، ثم خلا بعلي فقال له مثل مقالته الأولى، فأجابه مثل الجواب الأول، ثم خلا بعثمان فقال له مثل المقالة الأولى، فأجابه مثل ما كان أجابه، ثم خلا بعلي فقال له مثل المقالة الأولى، فقال: إن كتاب الله وسنة نبيه لا يحتاج معهما إلى إجيرى أحد. أنت مجتهد أن تزوي هذا الامر عني. فخلا بعثمان فأعاد عليه القول، فأجابه بذلك الجواب، وصفق على يده.

عبد الرحمن بن عوف نزد علي بن ابوطالب عليه السلام آمد و گفت: ما با تو بيعت مى‌كنيم بشرطى كه به كتاب خدا، سنت پيامبر و روش ابوبكر و عمر رفتار كني. امام فرمود: من فقط بر طبق كتاب خدا و سنت پيامبر؛ تا اندازه‌اى كه توان دارم رفتار خواهم كرد.

عبد الرحمن بن عوف نزد عثمان رفت و گفت: ما با تو بيعت مى‌كنيم بشرطى كه به كتاب خدا، سنت پيامبر و روش ابوبكر و عمر رفتار كني. عثمان در پاسخ گفت: بر طبق كتاب خدا، سنت رسول و روش ابوبكر و عمر با شما رفتار خواهم كرد.

عبد الرحمن دو باره نزد امام رفت و همان پاسخ اول را شنيد، دو باره نزد عثمان رفت و بازهم همان سخنى را گفت كه بار اول گفته بود. براى بار سوم نزد علي عليه السلام رفت و همان پيشنهاد را داد، امام عليه السلام فرمود:

چون كتاب خدا و سنت پيامبر در ميان ما هست، هيچ نيازى به عادت و روش ديگرى نداريم،‌ تو تلاش مى‌‌كنى كه خلافت را از من دور كني.

براى بار سوم نزد عثمان رفت و همان پيشنهاد اول را داد و عثمان هم همان پاسخ اول را داد. عبد الرحمن دست عثمان را فشرد و اورا به خلافت بر گزيد.

اليعقوبي، أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفاي292هـ)، تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 162، ناشر: دار صادر – بيروت.

احمد بن حنبل نيز در مسندش قضيه را از زبان عبد الرحمن بن عوف اين گونه روايت مى‌كند:

عن أبي وائل قال قلت لعبد الرحمن بن عوف كيف بايعتم عثمان وتركتم عليا رضي الله عنه قال ما ذنبي قد بدأت بعلي فقلت أبايعك على كتاب الله وسنة رسوله وسيرة أبي بكر وعمر رضي الله عنهما قال فقال فيما استطعت قال ثم عرضتها على عثمان رضي الله عنه فقبلها.

أبو وائل مى‌گويد: به عبد الرحمن بن عوف گفتم: چطور شد كه با عثمان بيعت و علي را رها كرديد؟ گفت: من گناهى ندارم، من به علي (عليه السلام) گفتم كه با تو بيعت مى‌كنم بشرطى كه به كتاب خدا، سنت رسول و روش ابوبكر و عمر رفتار كني، علي (عليه السلام) فرمود: بر آن چه در توانم باشد، بيعت مى‌كنم. به عثمان پشنهاد دادم،‌ او قبول كرد.

الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفاي241هـ)، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 1، ص 75 ، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر؛

الهيثمي، علي بن أبي بكر (متوفاي807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 5، ص 185، ناشر: دار الريان للتراث /‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.

الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 4، ص 32، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م

معناى سخن امام عليه السلام اين است كه كتاب خدا و سنت رسول نقصى ندارند تا نياز باشد كه عادت و سيره ديگران را به آن ضميمه كنيم؛ يعنى من سيره و روش آن‌ها را مشروع نمى‌دانم و محال است چيزى را كه جزء اسلام نبوده و در اسلام مشروعيت ندارد، وارد اسلام كنم.

و باز حتى در زمان حكومت ظاهرى خودش، هنگامى كه ربيعة بن ابوشداد خثعمى گفت: درصورتى بيعت خواهم كرد كه بر طبق سنت ابوبكر و عمر رفتار كني، حضرت نپذيرفت و فرمود:
ويلك لو أن أبا بكر وعمر عملا بغير كتاب الله وسنة رسول الله صلى الله عليه وسلم لم يكونا على شئ من الحق فبايعه....

واى بر تو! اگر ابوبكر و عمر بر خلاف كتاب خدا و سنت پيامبر (ص) عمل كرده باشند، چه ارزشى مى‌تواند داشته باشد؟.

الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ)، تاريخ الطبري، ج 3، ص 116، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت؛

الشيباني، أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم (متوفاي630هـ)، الكامل في التاريخ، ج 3، ص 215، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

نمونه‌هاى بسيارى از اين دست در باره خليفه دوم در كتاب‌هاى شيعه و سنى يافت مى‌شود كه به همين اندازه بسنده مى‌كنيم.
اما در مورد اینکه چرا حضرت علی فدک را به اهل بیت برنگرداندند:
این دفعه جواب را از زبان خود حضرت بیان می داریم
حضرت در ضمن بیان 20 عدد از بدعتهای خلفا دلیل عدم برداشتن آن را بیان می دارد:

...سپس رو به مردم نموده در حاليکه عده اي از بستگان و نزديکان و شيعيانش گرد او بودند فرمود :
خلفاي قبل از من کارهايي انجام دادند که در آن با رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مخالفت کردند و در آن بناي مخالفت با رسول خدا را از روي عمد داشتند . پيمان او را شکسته و سنت او را تغيير دادند ؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمايم و آنها را به جايگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقي مي مانم و يا با عده کمي از شيعه ام که برتري من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا - صلي الله عليه وآله وسلم – را مي دانند .

به من خبر دهيد اگر دستور مي دادم که مقام ابراهيم ( عليه السلام ) را به همان مکاني که رسول خدا ( صلي الله عليه و آله ) قرار داده بود ، بازگردد .

و فدک را به ورثه فاطمه باز مي گرداندم و مقدار پيمانه ( براي کشيدن مقدار زکات ) را به همان حالت قبل باز مي گرداندم ؛ و زمين هاي هديه رسول خدا ( صلي الله عليه وآله وسلم ) را که به عده اي داده بود و دستور حضرت را اجرا نکردند ، به ايشان مي دادم .

و خانه جعفر را به ورثه اش بازمي گرداندم و آن را از مسجد خراب مي کردم ( زيرا خانه او را به زور گرفته و در مسجد وارد کردند ) ؛ و عده اي از زناني را که به غير حق همسر مرداني شده اند پس گرفته و ايشان را به همسرانشان بازمي گرداندم !!! .

و حکم ( خدا ) در مورد فروج و ارحام ( اعمال خلاف عفت ) در مورد ايشان جاري مي کردم ؛ و مردمان بني تغلب را به اسارت مي گرفتم ( زيرا ايشان به جنگ با مسلمانان پرداخته رسول خدا دستور به اسارت همه ايشان دادند )

و آن مقدار از زمين هاي خيبر را که بين مردم تقسيم شده است باز مي گرداندم ( زيرا اين زمين ها در اصطلاح فقهي مفتوح عنوة است يعني براي گرفتن بيشتر زمين هاي خيبر جنگ صورت نگرفت و لذا ملک تمامي مسلمانان است نه عده اي خاص و کسي حق تملک آن را ندارد ) .

و دفاتر هديه هاي ماهانه را پاک مي کردم ( زيرا خلفا دفاتري داشتند که در آن در مورد افراد خاصي ثبت شده بود هر ماه به فلان کس فلان مقدار شهريه داده شود )

و همانطور که رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم تقسيم مي کرد همانطور يعني به صورت مساوي ( اموال را بين مردم ) تقسيم مي نمودم

و آن را فقط سبب آبادي زندگي ثروتمندان قرار ندهم و مقدار اندازه گيري زمين ايشان را کنار مي انداختم ( زيرا با آن مقدار هديه هاي رسول خدا به خود را افزايش مي دادند ) ؛ و ازدواج ها را يکسان قرار مي دادم ( زيرا ايشان دستور داده بودند که غير عرب حق ازدواج با عرب را ندارد اما رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم مي فرمودند مسلمان کفو مسلمان است )

و خمس مربوط به رسول خدا را همانطور که خداوند عز وجل دستور داده است جاري مي نمودم ( نه مانند خلفا که آن را سهم خاص خود به عنوان خليفه رسول خدا مي دانستند ) .

و مسجد رسول خدا صلي الله عليه وآله را به همان مقدار سابق باز گردانده و درهايي را که به سوي آن گشوده گشته بود مي بستم ( هر کسي از بزرگان صحابه که خانه ايشان در کنار مسجد بود بعد از رسول خدا به خلاف دستور حضرت ، براي خود از خانه خويش دري خاص به درون مسجد کشيد تا درب اختصاصي او باشد )

و درهايي را که بسته شده بود باز مي نمودم ( رسول خدا صلي الله عليه وآله در زمان حيات خويش تنها دستور دادند که دربي از خانه امير مومنان و ناوداني از خانه عباس عموي ايشان به مسجد باز باشد و ساير درها بسته شود اما اين درب و ناودان در زمان خلفا به دستور ايشان مسدود گشت ) .

و مسح از روي کفش را حرام مي نمودم ( خلفا اين کار را جايز دانستند )

و به خاطر نوشيدن نبيذ حد الهي را جاري مي ساختم ( خلفا نبيذ را که نوعي شراب خفيف شده است جايز دانستند )

و دستور مي دادم که همه مردم دو متعه ( حج و زنان ) را جايز بدانند

و دستور مي دادم که بر جنازه ( هنگام نماز ميت ) پنج تکبير بگويند ( خلفا چهار تکبير مي گفتند )

و مردم را وادار مي نمودم که بسم الله الرحمن الرحيم را ( در نماز ) بلند بگويند ؛ و کساني را که رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بيرون ( تبيعد ) کرده بودند و بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله به مسجد حضرت وارد شدند ، بيرون مي نمودم (رسول خدا مروان و پدرش را تبعيد کرده اما خلفا ايشان را امام جماعت مسجد رسول خدا نمودند !!!)

و کساني را که رسول خدا صلي الله عليه وآله ايشان را در مسجد خويش جاي داده بود و بعد از ايشان بيرون شدند به مسجد مي آوردم ( عده اي از صحابه جايگاه و خانه اي جز صفه و ايوان مسجد رسول خدا نداشتند و رسول خدا ايشان را در آنجا ساکن کرده بود اما خلفا ايشان را از مسجد بيرون کردند )

و مردم را بر حکم قرآن وادار مي کرده و ايشان را وادار مي کردم که طلاق را طبق سنت انجام دهند ( طبق آيه قرآن ازدواج احتياج به شاهد نداشته و طلاق دو شاهد احتياج دارد اما خلفا حکم هر دو را برعکس نمودند )

و صدقات را بر گروه ها و مرزهاي خودش باز مي گرداندم ( صدقات بايد بر گروه هاي مختلفي تقسيم مي شد اما خلفا آن را فقط به بعضي از ايشان مي دادند ) ؛

و وضو و غسل و نماز را به زمان خويش ( در مورد نماز ) و روش خويش ( در مورد غسل ) و جايگاه خويش ( در مورد وضو ) باز مي گرداندم ( زيرا نماز هاي يوميه را مي توان در سه وقت خواند اما خلفا مخالفت کردند و شرايط وجوب غسل را تغيير دادند و نيز محل وضو را عوض کردند زيرا در وضو دست بايد از بالا به پايين شسته مي شد وبرعکس نمودند ، بعضي از سر بايد مسح مي شد آن را نيز تغيير دادند ، پا نيز بايد مسح مي شد آن را شستند )

و مردمان نجران را به محل خويش باز مي گرداندم ( از سخنان رسول خدا در آخرين روز اين بود که لشکريان اسامه را راهي کنيد ، خدا هر کس را که به اين لشکر نرود لعنت کند اما خلفا به خاطر مصالح خويش به اين لشکر نرفته و براي پوشاندن اين قضيه گفتند رسول خدا فرموده است : لشگر اسامه را راهي کنيد ، و در جزيرة العرب دو دين باقي نگذاريد . و به همين جهت دستور دادند که همه اهل نجران را که مسيحي بودند از جزيرة العرب بيرون کنند اما با يهود که روابط خوبي با خلفا داشتند کاري نداشتند و حتي کعب الاحبار يهودي توانست نفوذ زيادي در دربار خلافت پيدا کند)

و اسيران فارس و باقي ملت ها را به کتاب خدا و سنت رسول او بازمي گرداندم ( ايشان دستور دادند که هيچ برده اي از ساير کشورها حق ورود به بلاد اسلامي ندارد مگر آنکه مولايش مجوز بگيرد و بعد از آزاد شدن در زمان مردن مولايش در صورتي که مولا وارثي نداشت حق ارث بردن از مولا ندارد با اينکه هر دوي آنها خلاف احکام اسلامي بود ) در اين صورت از گرد من پراکنده مي شدند .

قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غير از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ايشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبي به جماعت بدعت است ؛ پس عده اي از لشکريان که همراه من جنگيده بودند ندا دادند : اي اهل اسلام سنت عمر تغيير کرد!!! ما را از نماز مستحبي در ماه رمضان باز مي دارند !!!

و ترسيدم که بر من از سمت لشکرم شوريده همانگونه که از اين امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهي و دعوت کنندگان به سوي آتش ديدم .

و نيز اگر من از خمس سهم بستگان رسول خدا را مي دادم که خداوند در مورد آن فرموده است که "اگر به خدا و آنچه بر بنده مان نازل کرده ايم ايمان آورده بوديد در روز جدايي ( حق از باطل) ، روزي که دو لشکر با يکديگر ملاقات کردند ( و حق در مقابل باطل قرار گرفت در آن روز بعد از گرفتن غنايم خمس را پرداخت کنيد) .

پس قسم به خدا ما همان بستگان( ِ رسول خدا) هستيم ، کساني هستيم که خداوند ما را با خود و با رسولش در کنار هم قرار داده است پس گفته است : (اين خمس)" براي خدا و رسولش و براي بستگان و يتيمان و بيچارگان و در راه ماندگان است" و اين آيه را در مورد ما نازل کرد " تا مبادا سبب فزوني دولت ثروتمندان شما گردد ؛ پس آنچه را رسول خدا براي شما آورده است پس آن را بگيريد و آنچه شما را ( از آن ) نهي کرده است پس دست از آن برداريد و از خدا بترسيد " در مورد ظلم نمودن به اهل بيت رسول خدا ؛ "بدرستيکه خداوند صاحب عقوبت شديدي است " براي کساني که به ايشان ظلم کند ؛ (اين عمل خدا در اعطاي خمس به اهل بيت) رحمتي بود از جانب او براي ما و ثروتي بود که خدا بوسيله آن ما را بي نياز ساخته بود و در اين زمينه به فرستاده اش توصيه کرده بود و سهم ما را در صدقه قرار نداد ؛ و بدين سبب فرستاده اش را گرامي داشت و ما اهل بيت را نيز گرامي داشت تا مبادا به ما از کثيفي هاي مردمان ( صدقه ) بخوراند .
پس خدا و فرستاده او را تکذيب کردند و کتاب خدا را که در حق ما سخن مي گفت انکار نمودند و ما را از مالي واجب که خدا براي ما قرار داده بود منع کردند ؛ و مثل آنچه ما بعد از رسول خدا ديديم ، خاندان هيچ پيغمبري از امت آن پيغمبر نديدند ؛ و خداوند ياري کننده ماست در مقابل کسي که به ما ظلم نموده است ولا حول ولا قوة إلا بالله العلي العظيم
منبع:الكافي للشيخ الكليني ، ج 8 ، ص 58 ، شماره 21 .

اثبات جواز لعن خلفا با مدارک اهل سنت(فقط با قران و بهترین کتابشان یعنی بخاری)

استدلال فرعی

صغری:
غضب حضرت زهرا سلام الله علیها سبب آزار و غضب رسول خداست
دلیل:
1.حدثنا أبو الوليد حدثنا ابن عيينة عن عمر و ابن دينار عن ابن أبى مليكة عن المِسْوَر بن مَخْرَمَة أنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم قال: «فاطمة بَضْعَة منّى فمن أغضبها أغضبني».

صحيح البخارى 4/210، (ص 710، ح 3714)، كتاب فضائل الصحابة، ب 12 ـ باب مَنَاقِبُ قَرَابَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليهوسلم . و4/219، (ص 717، ح 3767) كتاب فضائل الصحابة، ب 29 ـ باب مَنَاقِبُ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ .

2.عَنِ ابْنِ أَبِي مُلَيْكَةَ، عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ، قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَقُولُ وَهْوَ عَلَى الْمِنْبَرِ: «إِنَّ بَنِي هِشَامِ بْنِ الْمُغِيرَةِ اسْتَأْذَنُوا فِي أَنْ يُنْكِحُوا ابْنَتَهُمْ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِب فَلاَ آذَنُ، ثُمَّ لاَ آذَنُ، ثُمَّ لاَ آذَنُ، إِلاَّ أَنْ يُرِيدَ ابْنُ أَبِي طَالِب أَنْ يُطَلِّقَ ابْنَتِي وَيَنْكِحَ ابْنَتَهُمْ، فَإِنَّمَا هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي، يُرِيبُنِي مَا أَرَابَهَا وَيُؤْذِينِي مَا آذَاهَا».

صحيح البخاري ج 6، ص 158، ح 5230، كتاب النكاح، ب 109 ـ باب ذَبِّ الرَّجُلِ عَنِ ابْنَتِهِ، فِي الْغَيْرَةِ وَالإِنْصَافِ .

صحيح مسلم، ج 7، ص 141، ح 6201، كتاب فضائل الصحابة رضى الله تعالى عنهم، ب 15 ـباب فَضَائِلِ فَاطِمَةَ بِنْتِ النَّبِيِّ عَلَيْهَا الصَّلاَةُ وَالسَّلاَمُ .

کبری
:
ابابکر سبب غضب و آزار حضرت زهرا سلام الله علیها شد
دلیل:

1.«فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ».

صحيح البخارى: 4/42، ح 3093، كتاب فرض الخمس، ب 1 ـ باب فَرْضِ الْخُمُسِ .

و نيز در روايت ديگري بخاري نقل مي‌كند :

2.فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْر فِي ذَلِكَ - قَالَ - فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ .

صحيح البخارى: 5/82، (ص 802 ح 4240) كتاب المغازى، ب 38 ـ باب غَزْوَةُ خَيْبَرَ.

صحيح مسلم: ج 5، ص 154، ح 4471، كتاب الجهاد والسير (المغازى )، ب 16 ـ باب قَوْلِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم، ج لاَ نُورَثُ مَا تَرَكْنَا فَهُوَ صَدَقَةٌ.

3.فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ، فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى مَاتَتْ .

صحيح البخارى، ج 8، ص 3، ح 6726، كتاب الفرائض، ب 3 ـ باب قَوْلِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم لاَ نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ
نتیجه:
ابابکر سبب اذیت و آزار رسول خدا شده است
.

استدلال اصلی

صغری:
ابابکر سبب اذیت و آزار رسول خدا شده است
.
دلیل:
در استدلال فرعی اثبات شد
کبری:
هر که رسول خدا را اذیت کند مورد لعن خداست و مورد عذاب خدا قرار می گیرد
دلیل :
انَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآَخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا
سوره أحزاب آيه57

نتیجه نهایی:
اقای ابابکر مورد لعن و عذاب خداست
.


مجیر;197900 نوشت:
سلام

از افراد آشنا و کارشناس مسائل دینی تقاضا می کنم به شبهاتی که در وبلاگ (www.netiran.net/sunni/blog/) مطرح می شود پاسخ دهند.

نمونه ای از این شبهات:

شهادت حضرت فاطمه رضی الله عنها افسانه ای که امت اسلامی را به عقب می راند
ارسال شده: 23 اسفند 1390 - 3 نظر[ نظر ] - 0 بازپیوند[ بازپیوند ]
Category: فرهنگی مذهبی

بر اساس ادعای برادران اهل تشیع حضرت فاطمه رضی الله عنها دختر حضرت محمد صلی الله علیه و سلم در صدر اسلام توسط ابوبکر رضی الله عنه و عمر رضی الله عنه آسیب دیده و خانه اش مورد تهاجم قرار گرفته و به همین دلیل به شهادت رسیده است.
اعلام شهادت به جای وفات برای حضرت فاطمه رضی الله عنها هر ساله با مراسم ویژه عزاداری در ایران و برخی دیگر از کشورهای اسلامی همراه است که در این مراسم توهین های فراوانی به صحابه رسول خدا صلی الله علیه و سلم خصوصا خلفای راشدین می شود و از بسیاری از منابر خلفای راشدین لعن و نفرین می شوند.


[=Century Gothic]با سلام
آقا مثل اینکه شما تازه در دنیا حضور پیدا کردید !
با حلوا حلوا گفتن که دهان کسی شیرین نمیشود !
قبلا به این شبهات وهابیون در سایت جواب داده شده

""اسناد تهاجم عمر"" به منزل فاطمه زهرا س کدامند؟

آيا فاطمه (سلام الله عليها) از شيخين راضى شد؟

چرا حضرت زهرا (س) شبانه دفن شد؟

چرا فاطمه (س) در را باز کرد؟

علت شهادت حضرت زهرا(س) و ماجرای سقط حضرت محسن

موضوع قفل شده است