نقد تفاوت های معجزه با سحر و کارهای مرتاضان

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقد تفاوت های معجزه با سحر و کارهای مرتاضان

معجزه انبیا قابل تعلیم و تعلم نیست بر خلاف اعمال خارق العاده مرتاضان و ساحران

پاسخ1:

قابل تعلیم و تعلم بودن معجزات صرف ادعا است و لذا برخی از مخالفین ادعا می کنند که معجزات هم ناشی از تعلم است لکن برای هر یک از این دو باید دلیل اقامه کرد.مثلا در مورد قرآن گفته می شود که پیامبر آنرا از یک غلام رومی فراگرفت و وقتی پیامبر اخبار از غیب می داد یا اخبار پیشینیان را نقل می کرد و مسلمانان قبول می کردند مخالفین در مقابل می گفتند ولو این اخبار را نمی دانیم اما پیامبر از خارجی ها و رومی ها گرفته است . بهر حال استدلال مخالفین هر چه قدر هم ضعیف باشد اما نشانگر سخن خصم است که همین معجزات را هم ناشی از تعلیم و تعلم می داند و در جواب باید دلیل قانع کنند اقامه کرد .

پاسخ2:

اگر هم معجزات پیامبران قابل تعلیم و تعلم نباشد باز اثبات مدعا نمی کند چون بسیاری از امور قابل تعلیم وتعلم نیستند مثلا شاعری قابل تعلیم نیست ای بسا افرادی پدرشان صاحب قریحه شعری است و شعر هم می گوید اما فرزندان آنها اصلا شعر بلد نیستند و نمی توانند از پدر این هنر را یاد بگیرند (و چه بسیارند افرادی که شعر می گویند ولی پیش هیچ استادی تعلیم ندیده اند.)خلاصه صرف قابل تعلیم وتعلم نبودن چیزی را اثبات نمی کند(جواب1 و 2 توسط آقای ملکیان در جزوه علم ودین داده شده است)

پاسخ3:

احتمالاتی را که فخر رازی مطرح کرده (1) هم بدون تعلیم وتعلمند، اما دلیل برصدق مدعا نیستند پس هر بدون تعلیم و تعلمی از خدا نیست.

پاسخ4:

حتما نیاز نیست که فردی برای عمل خارق العاده خود تعلیم وتعلم کند مانند مرتاضان چون ممکن است یکی از همین مرتاضان که کارهای خارق العاده انجام می دهد یک کار خارق العاد ی دیگر کرده یعنی به پیامبر قدرت بر عمل خارق العاده دهد بدون تعلیم وتعلم فلذا برای انجام عمل خارق العاده (غیر از این که خدا مستقیما این قدرت را دهد)می توان بدون تعلیم وتعلم این قدرت را دارا شد.

پاسخ 5:

نویسنده جزوه نگاهی نقادانه به معجزه در جزوه اش می گوید:

از چه راه می‌توان فهمید مدعی نبوت، آن فعل شگفت انگیز را از کسی نیاموخته است؟ هر چقدر هم در زندگی او و گذشته‌اش تحقیق و جستجو شود، نمی‌توان در این مورد به نتیجه‌ای قطعی رسید.

------------------------------

1.با وجود احتمالات و شبهات مختلف راجع به معجزه نمی توان آن را دلیل بر نوبت تفسیر کرد و سکوت خدا را در برابر مدعی دلیل براغرای به جهل مردم دانست چون قطع مردم بر معجزه بودن آن با وجود احتمالات دیگر بی جهت است و در نتیجه خود مردم مقصرند نه خداوند.اما احتمالات دیگر:1.معجزه معلول مزاج خاص مدعی2.معجزه معلول نفس مجرد مدعی3.معلول قوای ناشناخته4.معلول ،شیطان 5. معلول جن 6.معلول ملک 7.معلول تاثیر اجسام سماوی و ارضی8.معلول عقول و نفوس(المطالب العالیه،ج8،ص41)

نقل قول:
.با وجود احتمالات و شبهات مختلف راجع به معجزه نمی توان آن را دلیل بر نوبت تفسیر کرد و سکوت خدا را در برابر مدعی دلیل براغرای به جهل مردم دانست چون قطع مردم بر معجزه بودن آن با وجود احتمالات دیگر بی جهت است و در نتیجه خود مردم مقصرند نه خداوند.اما احتمالات دیگر:1.معجزه معلول مزاج خاص مدعی2.معجزه معلول نفس مجرد مدعی3.معلول قوای ناشناخته4.معلول ،شیطان 5. معلول جن 6.معلول ملک 7.معلول تاثیر اجسام سماوی و ارضی8.معلول عقول و نفوس(المطالب العالیه،ج8،ص41)

سلام جناب ولایت .
من فکر میکنم میتونیم یه جور دیگه هم به قضیه نگاه کنیم . تعریف معجزه یعنی کاری که دیگران نمیتونند انجام دهند .

فزض کنید یک جمعیتی حدودا 1000 نفری درون یه غار گیر افتادن . تو این غار همهمه هست . هر کی یه ساز میزنه . هر کی یه حرفی میزنه . هر کی یه دینی داره و هر کسی یه مسلک . و هر کسی هم داره میگه دین من درسته . بعد تو این جمعیت 1000 نفری که تو غار گیر کردند یواش یواش اکسیژن هوا کم میشه . هر کس یه پیشنهادی میده هر کس یه راه حلی ارایه میده . تا اینکه خدا تصمیم میگیره به این قوم کمک کنه . خوب چی کار میکنه . یه بادکنک میده دست یه شخصی به نام پیامبر میگه اینو توش فوت کن . بعدش بترکونش . یهو هم همه میخوابه . یهو همه برمیگردن و به اون شخص نگاه میکنن . یهو همه جا ساکت میشه . بعدش ایشون میگه راه اینجاست . اینجا یه راه مخفی هست . ببینین !!!!
بعد همه اونحا رو نگاه میکنن . اون مسیر رو میرن . و از اون غار نجات پیدا میکنن .

به نظر من معجزه پیامبر ها یه بادکنک بوده . ولی اون چیزی که باعث شده آدم ها ایمان بیارن به پیامبرانشون اون راهه بوده .

اونجور که معجره حضرت محمد همون راهه بوده .

الان خیلی ها هستن که بادکنک میترکونن ولی راهی برای ارایه کردن ندارن .

هر کی برای خودش راهی داره و نشانه اش این همه ادیان و مکتبهای مختلف در دنیا است
ولی بحث سر اینه که کدامشان حقند
یا اصلا هیچ کدامشان حق هستند؟
من می گویم این بادکنک ده ها بار از ده طرف غار به صدا در آید تو به کدامش عمل می کنی؟؟؟؟
بعد شما در تعریف معجزه گفته ای از قدرت انسان خارج باشد این تعریف غلطی است
چون همون طور که حضرت عیسی شفا می داد الان خیلی از افراد در خارج دارند شفا می دهند
می شود حرف شما را به عنوان یکی از شرایط معجزه که همان عدم معارضه است اخذ کرد
اما تعریف اکثریت علما از معجزه همان عمل خارق العاده است که که مخالف عادت انسانهاست
بعد برایم جالب است کسی در مورد موضوع مطروحه در این پست بحث نمی کند

بسم الله الرحمان الرحیم
با سلام و تشکر از دوستان گرامی
جهت روشن شدن تفاوت سحر و معجزه ابتدا باید شناخت درستی از معجزه و سحر پیدا کرد و سپس تفاوت آن دو را بیان نمود.
حقیقت سحر

[=&quot]سحر در لغت به معنى پوشيدگى و وانمودن خلاف حقيقت می باشد و اين معنى مصداق بسيارى دارد که در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود:[/]
[=&quot]1- [/][=&quot]گاهى[/][=&quot] شخصی بوسيله قدرت نفسانى خود كه در نتيجه رياضت بدست آورده در خيال معمول تصرف مي نمايد و اشيائى را كه واقعيت و وجود خارجى ندارد بصورت واقعى در نظر معمول جلوه مي دهد که اين عمل را سحر العيون گویند و قدر متيقن مصداق حقيقى سحر همين است.[/]
[=&quot]2- گاهی فردی قواى آسمانى را به قواى زمينى، به منظور اثر خاصى،[/][=&quot] آميخته مي گرداند[/][=&quot] که اين فن را طلسمات ناميده ‏اند.[/]
[=&quot]3- گاهی فردی به مدد ارواح قويه كه موكل بر كواكب و حوادث عالمند اموراتى انجام مى ‏دهد که اين عمل را ليميا گويند.[/]
[=&quot]4- گاهی ساحر بواسطه استخدام قواى مادى در حس و خيال معمول اثراتى ظاهر می گرداند که اين كار را شعبده می نامند و به زبان عبرانى سيميا گويند و مسلما اين قسم نيز داخل در سحر مي باشد.[/]
[=&quot]5- گاهی فردی به سبب خواندن عزايم و استخراج اسامى خاصى براى فرشتگان و شياطين از تكسير حروف مطلوب[/][=&quot] عملياتى بجا می آورد[/][=&quot] که اين عمل را احضار می نامند.[/]
[=&quot]آنچه که باید به آن دقت نمود این است که مستند سحر اسباب طبيعى است که یا تمرين و عادت می باشد مانند خوردن سموم كشنده كه در وجود بعضى تأثير نمي كند و يا پنهان بودن اسباب آن مثل كساني كه در آتش مي روند و نمي سوزند و نسوختن آنان براى مايعاتى از قبيل محلول كافور و نشادر و دهن طلق است كه به بدنشان طلايه مي كنند و مانند عمليات ساحران فرعون كه عصائى مار پيكر و ميانه تهى ساخته بودند و از زيبق پر كرده و زير خاك پنهان نمودند و از زير آتش افروخته، همين كه حرارت او به زيبق رسيد به جنبش در آمد مردم خيال نمودند مي خواهد راه برود چنانچه خداوند مي فرمايد: «يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى‏» و یا از كارهایی است كه با حركات سريع انجام می گيرد و تصور می شود که [/][=&quot]بدون سبب صورت گرفته است، مانند اعمال شعبده بازان.[/][=&quot] و گاهی سبب سحر حيله و تزوير می باشد، چنانچه گويند بانوئى شوهرش عيال ديگرى اختيار كرده بود به نزد عجوزه ‏اى كه مدعى سحر بود رفت و سخن به ميان آورد عجوزه گفت تدبيرى كنم براى هميشه تا راحت باشى عجوزه رفت بنزد بانوى جديد، به او گفت مي خواهى کاری كنم تا شوهرت ساعتى هم از تو جدا نشود؟ گفت آرى عجوزه تيغ برنده‏ اى به او داد و گفت هر ساعت كه شوهرت به خواب رفت از موهاى زير گلويش با اين تيغ جدا ساز تا من جادوئى به او كنم که هرگز از تو جدا نشود از آنجا بيرون آمد و به طرف شوهرش شتافت پس از لحظه ‏اى نظاره كنان بناى گريه را گذاشت آن مرد گفت اي عجوزه ترا چه مي شود گفت اي جوان گريه ‏ام براى توست كه بيش از چند روزى از عمرت باقى نمانده جوان گفت از كجا می دانى؟ عجوزه گفت عيالى دارى به ظاهر با تو اظهار دوستى مي نمايد لكن قصد جانت دارد تيغى به اين صفت فراهم كرده تا تورا به قتل برساند و اين راز را به من گفته، وقتى آن مرد به خواب رفت زن بيچاره به دستور عجوزه محاسن او را بالا گرفت تا با تيغ مزبور موهائى از زير گلوى شوهرش بچيند آنمرد يقين نمود كه قصد جانش دارد از جاى خود بلند شد تيغ را از آن زن گرفت و او را بقتل رسانيد فورا عجوزه بسوى بانوى اولى رفت و گفت تدبيرى نمودم كه شوهرت به دست خود او را به قتل رسانيد و مبلغى از اوگرفت.[/][=&quot][1][/]
حقیقت معجزه[=&quot]
[/]

[=&quot]1 . معجزه نشاني عقلي براي اثبات نبوت است، به گونه‌اي كه اعجاز ملازم با نبوت است.[/]
[=&quot]2 . معجزه از هيچ انساني جز پيامبران سرنزده است و پس از انجام معجزه نيز[/][=&quot]كسي جز پيامبر قادر به آوردن آن نيست.[/]
[=&quot] 3. فطرت مردم معجزه را گواهي برصحت ادعاي پيامبران مي‌داند و قرآن نيز مؤيد اين دريافت فطري است. [/]
[=&quot]4 . معجزه تنها راه براي شناخت پيامبر است، براي كساني كه پيامبر را از بهترين و محكمترين راه يعني شناخت شهودي شناسايي نكنند.[/]
[=&quot]5 . گاهي معجزه از طريق تصرف پيامبر در جان اشخاص صورت مي‌پذيرد و گاهي با تصرف پيامبر در موجودات خارجي.[/]
[=&quot]6 . معجزه بر اساس پيشرفت علوم و صنايع بشري گونه‌گون مي‌شود. چون تنوع معجزه شناخت آن را اسان‌تر مي‌كند. همچنانكه دانشمندان علوم پيشرفته، به جهت مناسبت معجزه با آن فنون، از ديگر مردم، آگاهي بيشتري در خصوص واقعيت معجزه دارند. به اين جهت مردم در شناخت معجزه به آنان رجوع مي‌كنند، مانند رجوع جاهلان به دانايان.[/]
[=&quot]7 . معجزه ـ همچون اصل نبوت ـ مقام مكنوني است كه تنها پاكان بشر به آن دست مي‌يابند. بنابراين خداوند والا خود بهتر مي‌داند كه در چ‌ موردي اذن و فرمان اعجاز را صادق كند، چنانكه او خود بهتر مي‌داند كه در چه‌ جايگاهي رسالتش را قرار دهد.[/]
[=&quot]8 . اگر معجزه از امور مادي باشد، به گونه‌اي كه اعجاز در ماده حلول كند همچون صورت كه در ماده حلول مي‌كند يا اعجاز بر ماده عارض شود، همچون عرضيات كه بر جواهر عارض مي‌شوند يا اعجاز با ماده متحد شود، همچون نفس كه با بدن اتحاد مي‌يابد، در هر صورت بايد يك سبب نزديك مادي داشته باشد. حتي اگر معجزه سبب بعيد غير مادي هم داشته باشد، قطعاً يكسبب مادي هم در آن دخالت دارد. زيرا ممكن نيست موجود مادي بدون علّت مادي پديد ايد. البته گاهي شناخت اين سبب مادي ممكن است و گاهي ناممكن[/][=&quot][2][/]
[=&quot]تفاوت معجزه و سحر[/]
[=&quot]1. توليدات اراده ساحران يا كاهنان در محدوده شعاع وجودي نفس پليد آنان است و از علم غيرصحيح نشأت مي‏ گيرد؛ از اين ‏رو مبتلا به نواقص است؛ مانند: محدود، خلاف واقع، و قابل شكست[/][=&quot] بودن، ليكن ره ‏آورد اراده انبيا و اوليا در قلمرو هستي خارجي است و به اراده لايزال الهي متّكي است و براساس (كتب الله لأغلبنّ أنا ورسلي)[3] و (إنّ جندنا لهم الغالبون)[4] يا (إنّهم لهم المنصورون)[5] استوار است و از آگاهي‏ هاي صحيح ناشي مي ‏شود؛ ازاين‏ رو هيچ يك از نقايص مزبور را ندارد، بلكه مزين به كمالاتي مانند اطلاق، مطابقت با واقع و نفوذناپذيري است. گرچه ممكن است خودشان در صحنه جهاد به شهادت برسند: (يقتلون الأنبياء بغير حق)[6]. البته بازگشت اين گسترش به گستردگي شعاع وجودي آنان است.[/]
[=&quot] 2. معجزه تأثير در عالم خارج و تغيير واقعيت است؛ چنان‏كه چوبي حقيقتاً به اژدها تبديل مي ‏شود يا سنگي واقعاً مي‏ شكافد و از آن چشمه‏ هاي آب مي ‏جوشد، ليكن سحر غالباً تنها تصرّف در درون مسحور است و ساحر با كار خود در خيال بيننده اثر مي‏گذارد، آنگاه خيال بيننده در خود بيننده مؤثّر مي‏ شود و در پي آن، اميد و نشاط يا هراس و غم و مانند آن به ‏وجود مي‏ آيد؛ ازاين‏ رو اگر ناظران صحنه سحربازي افراد ضعيفي باشند، بازار ساحران گرم است و اگر اشخاص متوسطي باشند، بازار آنان چندان رونقي ندارد و اگر قوي باشند، چون خيال آنان در اختيار و دسترس ساحران نيست، بازار ساحران كساد مي ‏شود و خوف حضرت موسي(عليه‌السلام) در جريان مسابقه ساحران نيز از اين بود كه تماشاگران بين خيال‏انگيزي اهل سحر و واقعيت
[/]

[=&quot]اعجاز آن حضرت فرق [/][=&quot]نگذارند و در نتيجه دين خدا در معرض خطر بيفتد؛ چنان‏كه اميرمؤمنان(عليه‌السلام) آيه (فَأوْجَسَ في نفسه خيفةً موسي)[7] را به همين مطلب تفسير فرموده است[8].[/]
[=&quot]به بيان ديگر، گرچه معجزه و سحر هر دو به تأثير اراده مربوط است: ليكن تأثير اراده در سحر، به جهت اتكاي آن به نفس خبيث ساحر، ضعيف و محدود به خيال خود و ديگران است؛ در حالي كه تأثير اراده در معجزه، به جهت اتكاي آن به اراده مطلق خداوند مي ‏تواند در واقعيت و خارج، اشيايي را بيافريند يا اوصافي را در اشياي آفريده شده پديد آورد؛ مانند اين‏كه مرده ‏اي را زنده، درخت پژمرده ‏اي را سرسبز و چوب خشكي را به اژدها تبديل كند يا نه تنها خود صاحب اراده از طي ‏الأرض برخوردار گردد، بلكه ديگران را هم از جايي به جاي ديگر منتقل سازد؛ زيرا عالم طبيعت براي صاحب مقام اعجاز و كرامت به منزله بدن اوست و همان‏طور كه هر انساني بر بدن خويش مسلط است و هرچه بخواهد در محدوده بدن خود مي‏ تواند انجام دهد، نفس نبي يا ولي صاحب معجزه يا كرامت نيز به منزله روح جهان، و مجموع عالم براي او به منزله بدن است؛ از اين‏ رو مي‏تواند بگويد: (أخلق لكم من الطين كهيئة الطير)[9].[/]
[=&quot]3. سحر علمي است با موضوع، محمول و مبادي تصوري و تصديقي مشخّص و مطلبي است فكري و قابل انتقال به ديگران، و باطل بودن آن دليل بر علم نبودن آن نيست، در حالي كه معجزه راه فكري معيّني ندارد و از راه [/][=&quot]تعليم و تعلّم قابل انتقال به غير نيست؛ كسي نمي ‏تواند از پيامبرصلي الله عليه و آله و سلم ياد بگيرد كه چگونه ماه شكافته مي ‏شود: (اقتربت الساعة وانشق القمر)[10] يا آتش سرد: (يا نار كوني برداً و سلاماً علي إبراهيم)[11] و دريا خشك مي ‏شود: (فاضرب لهم طريقاً في البحر يبساً)[12]. برخي مي ‏پندارند كه انگشتر سليمان نبي(عليه‌السلام) در دست هر كس باشد همان كند كه سليمان مي‏ كرد؛ غافل از اين كه بدون روح و دست سليماني از انگشتر مزبور هيچ كاري ساخته نيست؛ اعجاز سليمان ناشي از قدرت روح آن ولي الله و انسان كامل بود كه سراسر نظام حكومتي خويش را به اذن خدا در اختيار داشت.[/]

[=&quot]تذكّر: معجزه و كرامت در آنچه گذشت اشتراك دارد؛ با اين تفاوت كه معجزه با تحدّي همراه است، ولي كرامت با تحدّي همراه نيست.[/]
[=&quot]به بيان ديگر، كرامت و معجزه دو چهره بيروني ولايت است و نفسي كه به مقام منيع ولايت و كمال آن رسيده، و صاحب چنين نفسي ولي الله شده، توان تأثير در عالم تكوين را به اذن خدا پيدا مي‏ كند و نظام هستي، به تناسب ولايت وي، براي او به منزله بدن انساني براي روح اوست، ليكن كرامت كار امام معصوم و مطلق اولياي خداست كه با تحدّي رسالت همراه نيست، ولي معجزه كار پيامبر است كه براي اثبات حقانيت نبوّتش معجزه مي‏ آورد و مبارز مي‏ طلبد. البته گاهي براي اثبات امامت در مقام تحدّي به كار مي‏ رود كه در اين مقطع و مانند آن عنوان معجزه بر آن صادق است.[13][/]

[=&quot] موفق باشید
[/]

[=&quot][1][/][=&quot] تفسير جامع، ج‏1، ص:232
[/]
[=&quot][2][/][=&quot] فلسفه الهي از منظر امام ‏رضا (ع) - صفحه 190-189
[/]
[=&quot][3][/][=&quot] سوره مجادله، آيه 21. [/][=&quot]تسنيم، جلد 5 صفحه 699
[/]
[=&quot][4][/][=&quot] سوره صافّات، آيه 173. [/]
[=&quot][5][/][=&quot] سوره صافّات، آيه 172.
[/]
[=&quot][6][/][=&quot] سوره آل عمران، آيه 112. تسنيم، جلد 5 صفحه 700[/]
[=&quot][7][/][=&quot] سوره طه، آيه 67. [/]
[=&quot][8] [/][=&quot]نهج ‏البلاغه، خطبه 4.[/]
[=&quot][9] [/][=&quot]سوره آل ‏عمران، آيه 49. تسنيم، جلد 5 صفحه 701[/]
[=&quot][10][/][=&quot] سوره قمر، آيه 1. [/][=&quot][11][/][=&quot] سوره انبياء، آيه 69. [/]
[=&quot][12][/][=&quot] سوره طه، آيه 77. [/]
[=&quot][13] [/][=&quot]تسنيم،‏ جلد 5 - صفحه 698[/]


عجیب رای من که شما اصلا پاسخ سوالات مرا نمی دهد و تفاوت سحر و معجه را گوشزد می کنید خودم هزاربار آنها را شنیده و نقد کرده ام

velayat;197762 نوشت:

قابل تعلیم و تعلم بودن معجزات صرف ادعا است و لذا برخی از مخالفین ادعا می کنند که معجزات هم ناشی از تعلم است لکن برای هر یک از این دو باید دلیل اقامه کرد.مثلا در مورد قرآن گفته می شود که پیامبر آنرا از یک غلام رومی فراگرفت و وقتی پیامبر اخبار از غیب می داد یا اخبار پیشینیان را نقل می کرد و مسلمانان قبول می کردند مخالفین در مقابل می گفتند ولو این اخبار را نمی دانیم اما پیامبر از خارجی ها و رومی ها گرفته است . بهر حال استدلال مخالفین هر چه قدر هم ضعیف باشد اما نشانگر سخن خصم است که همین معجزات را هم ناشی از تعلیم و تعلم می داند و در جواب باید دلیل قانع کنند اقامه کرد .

پاسخ2:

اگر هم معجزات پیامبران قابل تعلیم و تعلم نباشد باز اثبات مدعا نمی کند چون بسیاری از امور قابل تعلیم وتعلم نیستند مثلا شاعری قابل تعلیم نیست ای بسا افرادی پدرشان صاحب قریحه شعری است و شعر هم می گوید اما فرزندان آنها اصلا شعر بلد نیستند و نمی توانند از پدر این هنر را یاد بگیرند (و چه بسیارند افرادی که شعر می گویند ولی پیش هیچ استادی تعلیم ندیده اند.)خلاصه صرف قابل تعلیم وتعلم نبودن چیزی را اثبات نمی کند(جواب1 و 2 توسط آقای ملکیان در جزوه علم ودین داده شده است)

با سلام و عرض ادب
ابتدا خوب بود لینک سخنان جناب ملکیان را می گذاشتید تا به اصل کلام ایشان مراجعه می شد چون این سخنان مایه علمی ندارند.
در خصوص اینکه معجزه قابلیت تعلیم را دارند، سوالاتی به ذهن می رسد که طبق مبنای شما در اعتنای به احتمالات یک درصدی؟ دارای ارزشند.

1- اگر معجزه قابلیت تعلیم را دارد طبعا شخص معلم قابلیت بیشتری برای ادعای نبوت را خواهد داشت چرا در زمان انبیای الهی کسی به معارضه با این بزرگواران در اصل ادعای نبوت و معجزات صادره از آنها برنخواسته است؟

2- اگر معجزه قابلیت تعلیم را دارا است چرا از کارهای معلمین انبیا چیزی در تاریخ نیامده است با اینکه داعی مخالفین با رسالت انبیا در این موارد زیاد بوده است؟مثلا در داستان ساحران و حضرت موسی علیه السلام کسی یارای مخالفت با او را نداشت و به عکس تسلیم معجزۀ حضرت موسی علیه السلام شدند. و یا در داستان شکافته شدن دریا با اینکه زمان حضرت موسی علیه السلام زمان شکوفایی سحر و جادو بود دیگران قدرت چنین کاری را نداشتند؟وهمانند آن هرگز در تاریخ رخ نداده است؟

3- اگر معجزه قابل تعلیم است، چرا پیامبران که خود مربیان بشر بودند به چنین امری اذعان ننمودند، آیا می توان پذیرفت که مربیان بشر خود (نعوذبالله) فریفتۀ هوا و هوس خود بودنده اند، و آیا در این صورت ارزش انسانی ای باقی خواهد ماند؟! البته جای این سوال نیز باقی است که کسی که به دروغ مدعی نبوت است چرا خداوند دروغ او را آشکار نمی کند؟

4- اگر معجزه قابل تعلیم است، هماورد طلبی در آن به چه معنا خواهد بود؟لذا در این صورت معجزه در همان مرحلۀ اول با وجود معارضی قوی تر عقیم می ماند.

5- اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله قرآن را از شخصی عجمی آموخته باشد؛ باطل محض است همچنان که قرآن در جواب مشرکین می فرماید:«وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ؛ما مى‏دانيم آنها مى‏گويند اين آيات را بشرى به او تعليم مى‏دهد، در حالى كه زبان كسى كه اينها را به او نسبت مى‏دهند عجمى است ولى اين (قرآن) زبان عربى آشكار است».
واین اشکال در مورد اصل قرآن بود نه اخبارات غیبی آن، که معنا ندارد شخصی که زبان او عربی است از شخصی فاقد این ویژگی قرآن را بیاموزد.
واگر پیامبر صلی الله علیه و آله اخبارات غیبی را از اعجمیان آموخته بود؟ معارف غنی توحیدی که با بالاترین سطح فصاحت و بلاغت بیان شده بود را از که آموخته بود؟

6- اینکه برخی امور قابل تعلیم نیستند خلاف محض است.این امور چگونه قابلیت تعلیم را ندارند؟!!!
ممکن است کسی استعداد امری را داشته باشد اما شکوفایی این استعداد بدون تعلیم غیر ممکن است.[1]
موفق باشید.

[=Calibri][1]. مثالی را در مورد خودم به عرض عالی برسانم حقیر در مورد هنرهای تجسمی دارای استعداد قابل توجهی بودم و خط و نقاشی ام در حدی بود که گمان می کردم با تعلیمی کوتاه مدت به مراتب ممتاز آن خواهم رسید اما وقتی به محضر استاد فن رسیدم دانستم که داشته هایم پشیزی نمی ارزد و هیچ ارزش هنری ای ندارد و برای رسیدن به رتبه قابل قبول باید عمر خود را صرف آن نمایم. در مورد شعر نیز به همین منوال است.

بسم الله الرحمن الرحیم

velayat;201985 نوشت:
عجیب رای من که شما اصلا پاسخ سوالات مرا نمی دهد و تفاوت سحر و معجه را گوشزد می کنید خودم هزاربار آنها را شنیده و نقد کرده ام

با سلام
ظاهرا جناب ولایت تمام مطالب را مطالعه نفرمودند اگر به تفاوت سوم مراجعه بفرمایید نظر حضرت علامه جوادی آملی در موضوع بحث آورده شده است.

موفق باشید

با سلام و عرض ادب
ابتدا خوب بود لینک سخنان جناب ملکیان را می گذاشتید تا به اصل کلام ایشان مراجعه می شد چون این سخنان مایه علمی ندارند.
در خصوص اینکه معجزه قابلیت تعلیم را دارند، سوالاتی به ذهن می رسد که طبق مبنای شما در اعتنای به احتمالات یک درصدی؟ دارای ارزشند.

1- اگر معجزه قابلیت تعلیم را دارد طبعا شخص معلم قابلیت بیشتری برای ادعای نبوت را خواهد داشت چرا در زمان انبیای الهی کسی به معارضه با این بزرگواران در اصل ادعای نبوت و معجزات صادره از آنها برنخواسته است؟
پاسخ:خب شخص معلم بنابر مصالحی چنین کاری نکرده
مثلا دیده همه می دانند او از کسی تعلّم کرده و اگر ادعای نبوت کند فایده ای ندارد
فلذا با تعلیم به شخص دیگری چنین کاری را کرده!
یا هزاران مصالح دیگر
2- اگر معجزه قابلیت تعلیم را دارا است چرا از کارهای معلمین انبیا چیزی در تاریخ نیامده است با اینکه داعی مخالفین با رسالت انبیا در این موارد زیاد بوده است؟مثلا در داستان ساحران و حضرت موسی علیه السلام کسی یارای مخالفت با او را نداشت و به عکس تسلیم معجزۀ حضرت موسی علیه السلام شدند. و یا در داستان شکافته شدن دریا با اینکه زمان حضرت موسی علیه السلام زمان شکوفایی سحر و جادو بود دیگران قدرت چنین کاری را نداشتند؟وهمانند آن هرگز در تاریخ رخ نداده است؟
پاسخ:خب اگر معلمین انبیا کارهایشان را نمایش می دادند ک هدفشان بر باد می رفت
چون هدفشان این بود که شاگردشان ادعای نبوت کند و بگوید کار من معارض ندارد
در حالی که با توجه به سخنان شما چنین امری منتفی می شد
3- اگر معجزه قابل تعلیم است، چرا پیامبران که خود مربیان بشر بودند به چنین امری اذعان ننمودند، آیا می توان پذیرفت که مربیان بشر خود (نعوذبالله) فریفتۀ هوا و هوس خود بودنده اند، و آیا در این صورت ارزش انسانی ای باقی خواهد ماند؟! البته جای این سوال نیز باقی است که کسی که به دروغ مدعی نبوت است چرا خداوند دروغ او را آشکار نمی کند؟
پاسخ:خب معلوم است کاس و کوزه انها خراب می شد
4- اگر معجزه قابل تعلیم است، هماورد طلبی در آن به چه معنا خواهد بود؟لذا در این صورت معجزه در همان مرحلۀ اول با وجود معارضی قوی تر عقیم می ماند.
پاسخ:خب این کار انبیا یک ریسک است
یعنی هماورد طلبی می کنند اگر کسی جوابشان را داد که هیچی
و گرنه به یک چیز بزرگ می رسند و ان ارج و قرب نزد کردم
5- اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله قرآن را از شخصی عجمی آموخته باشد؛ باطل محض است همچنان که قرآن در جواب مشرکین می فرماید:«وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ؛ما مى‏دانيم آنها مى‏گويند اين آيات را بشرى به او تعليم مى‏دهد، در حالى كه زبان كسى كه اينها را به او نسبت مى‏دهند عجمى است ولى اين (قرآن) زبان عربى آشكار است».
واین اشکال در مورد اصل قرآن بود نه اخبارات غیبی آن، که معنا ندارد شخصی که زبان او عربی است از شخصی فاقد این ویژگی قرآن را بیاموزد.
واگر پیامبر صلی الله علیه و آله اخبارات غیبی را از اعجمیان آموخته بود؟ معارف غنی توحیدی که با بالاترین سطح فصاحت و بلاغت بیان شده بود را از که آموخته بود؟
پاسخ:منظورتان از معارف غنی توحیدی چیست؟؟؟؟؟؟؟؟
همش ادعای بیش نیست!!!!
و فقط با الفاظ قلمبه سلمبه که نمی شود کاری را جلو برد
در مورد فصاحت و بلاغت و مسخره بودنش و همچنین هدایتگری قران در این تاپیک های قبلی که خودتان در جریان بوده اید بحث کرده بودم
6- اینکه برخی امور قابل تعلیم نیستند خلاف محض است.این امور چگونه قابلیت تعلیم را ندارند؟!!!
ممکن است کسی استعداد امری را داشته باشد اما شکوفایی این استعداد بدون تعلیم غیر ممکن است.[1
پاسخ:
گرچه به نظر من حتی اگر شاهد استاد ملکیان روحی فداک نبود
می شود گفت اینکه بدون تعلیم نمی شود استعدادها شگوفا شود بر فرض اثبات حاصل استقرا ناقص است که مفید ظن است
و شاید مصداقهایی خلاف این در اینده یا گذشته باشند که ما از انها بی خبر باشیم
در ضمن نگاه کنید شاید در مواردی که شما می گویید استاد می خواهد استاد بخواهد اما شاگرد داریم تا شاگرد یعنی یک کسی با یک جلسه به اون جایی که باید می رسد و فرد دیگر نه باید ده ها جلسه بیاید من این را در کلاس خهوشنویسی تجربه کردم که یک بچه ای کوچکتر از من بسیار زودتر از من خوشنویسی را یاد گرفت

موضوع قفل شده است