علائم عاشقان حقيقي

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
علائم عاشقان حقيقي

علائم عاشقان حقيقى‏

از بعضى از گذشتگان نقل شده:

خداوند عزيز به بعضى از پيامبران وحى كرد: براى من در ميان بندگانم بندگانى است كه عاشق من هستند و من عاشق آنهايم و مشتاق منند و من مشتاق آنانم، ياد منند و من ياد آنهايم و نظر به من دارند و من به آنان نظر دارم، اگر راه آنان را بپيمايى‏ تو را دوست خواهم داشت و اگر از طريق آنان روى بگردانى تو را هلاك خواهم كرد.

گفت: خداوندا! آيا آنان را علائمى هست؟ خداوند فرمود: در روز مساجد و منازلى كه دوستان من در آنند براى عبادت من رعايت مى‏كنند، چنانچه چوپان مهربان گوسپندان را رعايت مى‏كند و مشتاقانه به سوى غروب آفتاب و وقت مغرب حركت مى‏كنند، چنانچه پرندگان در آن وقت به سوى لانه‏هاشان پرواز مى‏كنند.

زمانى كه تاريكى شب آنان را گرفت و خيمه سياهى همه‏جا را پوشانده و ديگران براى استراحت رختخواب پهن كردند و پرده‏ها را افكندند و هر دوستى با دوستش خلوت كرد، آنان در برابر من مى‏ايستند و زمين را با چهره خود در پيشگاه عظمت من فرش مى‏كنند و با دعايى كه خود به آنان تعليم كرده‏ام با من مناجات مى‏كنند و مرا در برابر نعمت‏هايى كه به آنان داده‏ام مى‏ستايند، كارشان در شب ناله و گريه و آه و شكوه از فراق من است، گاهى در قيام و گاهى در تشهّد، گاهى در ركوع و گاهى در سجودند، خريدار آنچه را به خاطر من تحمل مى‏كنند، هستم و شكوه آنان را از عشقى كه به من دارند مى‏شنوم. اول چيزى كه به آنان عنايت مى‏كنم سه چيز است:

1- نورم را در دلشان قرار مى‏دهم تا هم چنان كه من از آنان خبر دارم آنان در پرتو آن نور از من باخبر شوند.

2- اگر تمام آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست از آنان باشد آن چنان در نظرشان كوچك مى‏كنم كه به خاطر تماشاى آنها از من غافل نشوند.

3- به آنان روى مى‏آورم و به هنگامى كه به آنان روى آوردم آيا كسى مى‏تواند بفهمد من به آنان چه مى‏خواهم عنايت كنم‏ «7»؟

اگر عبد با چنان زحماتى كه در راه بندگى او و عشق به جلال و جمال معبود واقعى تحمّل مى‏كند، دلش جايگاه تجلّى او گردد، آيا پس از آن مى‏تواند غير او را بر او ترجيح دهد؟ آيا امكان ترجيح غير او هرچه باشد بر او امكان دارد؟! اينجاست كه انسان به واقعيّت سخن امام صادق عليه السلام مى‏رسد كه وقتى چنين عشقى دل را مشغول كند، معشوق آن دل و محبوب آن عشق بر همه چيز بدون اختيار ترجيح داده خواهد شد.
به قول عارف عاشق، فيض كاشانى:

دل و جان منزل جانانه كردم‏
مى توحيد در پيمانه كردم‏
از اين افسانه‏ها طرفى نبستم‏
به مستى ترك هر افسانه كردم‏
زعقل و عاقلان يكسر بريدم‏
علاج اين دل ديوانه كردم‏
شدم در ژنده پنهان از نظرها
چو گنجى جاى در ويرانه كردم‏
شود تا آشنا آن دوست با من‏
زهر كس خويش را بيگانه كردم‏