راستی دشمنى منافقین با چهره‏هاى تابناك دين چرا ؟؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
راستی دشمنى منافقین با چهره‏هاى تابناك دين چرا ؟؟

با سلام



بيمارى اخلاقى، نفاق، درد هميشگى انسان‏ها و ملت‏ها بوده است و منافق خارى خليده در جان گروه‏ها و اجتماعات بشرى.
زشتى اين بيمارى و اثرهاى زيانبارش در جوامع بشرى و بيش از آن در روان و جان مبتلاى به آن، منشأ نكوهش آن در قرآن و سيره معصوم
ين‏ عليه السلام شده است.

پرداختن به نفاق و منافقان در دوازده سوره قرآنى ، افزون بر سوره ويژه آنان ، مى‏تواند خطر اين خوى زشت انسانى را به ما بنماياند ؛ به‏خصوص اگر شيوه اجمال‏گويى و رازگويى قرآن را در نظر آوريم.
هم از اين رو مذمت‏ها و هشدارهاى معلم قرآن (پيامبر) و مؤول آن (امام على) در اين‏باره، افزون‏تر از بسيارى عيب‏هاى اخلاقى است.
اين هشدارها هم متوجه خود منافقان و انسان‏هايى است كه در معرض ابتلاى به آنند و هم خطاب به جامعه‏اى كه وجود چنين منافقانى آن را آزار مى‏دهد، و گاه از آن غافل است

سنت الهى در پيشرفت دين بر آن قرار گرفته كه گروندگان و پيروانش به مجاهدت بپردازند و با يارى دادن دين خدا، از او يارى و نصرت بگيرند.
منافقان كه پيروزى و نصرت دين را بر نمى‏تابند، انصار دين را به ديده دشمنى مى‏نگرند و كينه آنان را به دل مى‏گيرند. :Sham:
امام على ع كه تابناك‏ترين مجاهد و شاخص‏ترين يارى‏دهنده پيامبرصلى الله عليه وآله است، حب و بغض او مصداق بارز اين قاعده گشته است .
امام بر اساس عهد (1) و تعليم نبوى، از اين نكته نيك آگاه بود؛ زيرا وقتى مشاوران اندرزگو، جذب مخالفان را با بذل و بخشش توصيه مى‏كردند، فرمود: اگر با اين شمشيرم به بالاى بينى مؤمن بزنم تا مرا دشمن بدارد، دشمنم نخواهد داشت و اگر دنيا را با همه ثروت‏هايش به پاى منافق بريزم تا مرا دوست بدارد، دوست نخواهد داشت.

زيرا قضاى الهى بر زبان پيامبر امى گذشته است كه فرمود: «اى على مؤمن تو را دشمن و منافق تو را دوست نمى‏دارد.» (2)
كاركرد تاريخى و وقوع عملى اين روش را در صدر اسلام نيز مى‏توان ديد.
جابر بن عبدالله مى‏گويد: ما منافقان را از دشمنى‏شان با على بن ابى‏طالب مى‏شناختيم (3)
و ابوسعيد خدرى «لحن القول» را در سوره محمدصلى الله عليه وآله، به بغض امام على تفسير مى‏كند (4) .
به روايت امام ع پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرموده‏اند: «اگر كسى از امتم همه عمرش را عبادت كند، اما با بغض خاندان و پيروانم خدا را ملاقات كند، خداوند قلبش را جز به نفاق نخواهد گشود. (5) »
از امام صادق‏ ع نيز روايت شده است: «حق كسى را كه عمر خود را در اسلام سپرى كرده و حامل قرآن را و امام عادل را، جز منافق رسوا، انكار نمى كند. (6) »

ادامه دارد........!

امام على‏ ع نفاق را ننگ خصلت‏هاخوانده است (7) ؛ يعنى هر خصلت زيبايى بر اثر اتصاف به آن به زشتى مى‏گرايد، و اگر مانند صداقت و خوشرويى باشد، نابود مى‏گردد.
چه، خوشرويى دورو و صداقت دروغين، معنايى نداشته ننگ اخلاقى محسوب مى‏شود . امام على در نكوهش نفاق به اين بسنده نكرده، مى‏فرمايد : شر الأخلاق الكذب والنفاق (8) ؛ «بدترين خوى‏ها ، دروغگويى و دورويى است .» آن امام گرامى، دورويى و ظاهرسازى را براى انسان بسيار زشت مى‏داند (9) و فرمان به اجتناب از آن مى‏دهد: تجنبوا البخل والنفاق فهما من أذم الأخلاق (10) ؛ «از بخل و نفاق دورى كنيد كه آن دو از نكوهيده‏ترين خوى‏هايند .»

نفاق‏ پيشگى را مبغوض خداوند مى‏داند و مى‏آگاهاند: واعلموا أن الله ـ عزوجل ـ يبغض من عباده التلون (11) ؛ «بدانيد كه خداى ـ عز و جل ـ از چندرنگى بندگانش نفرت دارد .»

ناگفته نماند كه اين تلون و چندرنگى، در دين و عقيده، بسى زشت‏تر و خطرناك‏تر است.
از اين رو امام على ‏ع به صراحت از آن نهى مى‏كنند:
احذر التلون فى الدين (12) ؛ «از چندرنگى در دين بپرهيز.» زيرا به حتم دورويى و نفاق ، موجب تفرقه و شكاف در جامعه مى‏گردد و منافقان را از جامعه كنار مى‏زند (13) و مانع بهروزى آنان و پيروزى امت اسلامى مى‏گردد.
شاهد اين ادعا جنگ احد و نيز تاريخ همه انبياى الهى و مصلحان اجتماعى است

ادامه دارد........!

ويژگى‏هاى منافقان

اگرچه ويژگى‏هاى منافقان نيز برحسب گونه‏هاى آنان قابل تقسيم است، ويژگى‏هاى مشترك نيز دارند.
مبناى تقسيم و جداسازى ويژگى‏ها مناسبت هر ويژگى و فراوانى آن در گروهى از منافقان است .

.1 ويژگى‏هاى منافقان اعتقادى ـ سياسى

1ـ.1 شك و ترديد

مهم‏ترين ويژگى اين نوع از منافقان، شك و ترديد درونى و قلبى آنان است . چنين انسانى چون نتوانسته است به علم و يقين نايل آيد و خود را از نظر فكرى و روحى قانع سازد، در وادى حيرت و ترديد باقى مى‏ماند (14) . او به تصور اين كه ديگران را فريفته است، خود را فريب داده است. (15) بر اين اساس حضرت على‏عليه السلام به پيروى از قرآن مى‏فرمايد : المنافق مكور مضر مرتاب؛ (16) «منافق، نيرنگباز و و زيانبار و مردد است.» در كلامى ديگر، اين ويژگى را ميان همه منافقان، مشترك مى‏داند: كل منافق مريب. (17)

1ـ.2 عبرت‏نگرفتن

لازمه حركت انديشمندانه انسان، عبور از وادى شك است كه يقين بسيط را به يقين مركب و عميق‏تر مبدل مى‏سازد . اما عبور از اين وادى ، شوق و انگيزه و حق مدارى مى‏خواهد كه منافق از همه اينها محروم است .
منافق خود نمى‏خواهد و نمى‏طلبد و نمى‏پذيرد و از اين رو در شك مى‏ماند . منافق نه درست مى‏نگرد تا عبرت بگيرد و نه درست مى‏انديشد . هرگاه چرخ گردون او را بركشد، به جاى بهره‏گيرى از فرصت مغتنم، سر به طغيان مى‏گذارد ، و هرگاه گرفتارى‏ها و بلايا بدو روى آورند، به جاى تنبه و هوشيارى، زبان به شكوه و ناله مى‏گشايد . ... منافق چون بنگرد ، سرگرم و سر به هوا است و چون سكوت كند ، با غفلت و بى‏خبرى است و چون سخن بگويد ، لغو و بيهوده بگويد و چون بى‏نياز شود ، سركشى كند و چون به‏سختى افتد ، زبونى نمايد . زود ناخشنود و دير خشنودى مى‏شود ، [نعمت‏] اندك او را بر خدا خشمناك كند، و فراوانش خشنودش نسازد .
نيت شر بسيار دارد و برخى را جامه عمل مى‏پوشاند و بر آنچه نتوانسته افسوس مى‏خورد كه چرا نكرده است؟! (18)
اگر اين سخن را با توصيف مؤمن و شيوه و ويژگى‏هاى او مقايسه كنيم ـ كه «چون بنگرد عبرت گيرد و چون سكوت كند بينديشد و چون سخن گويد ذكر گويد و چون بى‏نياز شود شكر كند و چون به سختى افتد ، بشكيبد ؛ زودخشنود و ديرخشم است»ـ به‏آسانى فهميده مى‏شود كه عبرت نگرفتن و نينديشيدن و ياوه بافتن ، چگونه بر دورى منافق از مسير تكامل مى‏افزايد و او را در وادى حيرت و سرگردانى باقى مى‏گذارد .
آرى پرگويى و بيهوده‏بافى، فرصتى به ذكر و تفكر نمى‏دهد و ميل به شرارت و طغيان ، آرامش روحى منافق را سلب مى‏كند، و اگر بر اين همه، ناخشنودى و ناخرسندى او را از هستى و خداوندگار هستى بيفزاييم، چه مجالى براى عبرت و هدايت، براى او باقى مى‏ماند؟

1ـ.3 علم بى‏عمل

منافق حتى اگر خود را به زيور دانش بيارايد و اندوخته‏اى فراچنگ آورد و در شمار فرهيختگان نيز درآيد، باز در تنگناى خودساخته‏اش گرفتار است و بى‏آن‏كه به هدف نزديك گردد ، بار خود را سنگين‏تر ساخته است ؛ زيرا او جايگاه علم و دانش را نشناخته است و به جاى آن كه با نور علم ، درون خويش را روشن سازد، تنها زبان خود را به معدودى الفاظ و اصطلاحات گشوده است . او در زبان و گفتار ، عالم مى‏نمايد و در عمل و كردار ، جاهل است؛ داناى زبانى و نادان رفتارى . امام همام ، على‏عليه السلام مى‏فرمايد : علم المنافق في لسانه ، علم المؤمن في عمله؛ (19) «دانش منافق در زبان او است ؛ دانش مؤمن در كردارش.»
در حقيقت ، آنچه منافق دارد چيزى جز پوسته علم و نمايشى از آن نيست ؛ زيرا اگر علم او حقيقى و واقعى بود ، از ايمان جدا نبود، كه به گفته والاى همو : الإيمان والعلم أخوان توأمان ، ورفيقان لا يفترقان (20) ؛ «ايمان و علم ، برادران همزادند و دو رفيق‏اند كه از هم جدا نمى‏شوند.»
بنابراين، از آن‏جا كه منافق دانا از ايمان تهى است ، به قاعده ملازمه ، دانشى نيز ندارد . (21)

1ـ.4 پارسايى دروغين

همان گونه كه منافق ، تنها از علم ، اصطلاحات و پوسته آن را فرا گرفته و آن را تنها به زبان مى‏آورد، ورع و تقواى او نيز در مرحله ادعا و حرف مى‏ايستد و به جوارح و جوانح و عملش سرايت نمى‏كند . به گفته شيواى امام على‏عليه السلام «پارسايى منافق ، جز در زبان او نموار نمى‏شود.» (22) حال آن‏كه ورع مؤمن در عملش آشكار است. (23) وقتى ورع ، برخاسته از دين، و تابعى از آن باشد، روشن است كه منافق دين ندارد . امام به اين نكته هم تصريح كرده است : ورع الرجل على قدر دينه؛ (24) «ورع مرد به اندازه دين او است .»

1ـ.5 دنيا طلبى

دنياطلبى با چهره‏ها و نمودهاى گوناگون، همواره و همه‏جا آفت دين و ديندارى است . اين معنا آن‏چنان مسلم و مبرهن است كه نيازى به استدلال ندارد و شواهد و آيات و روايات چنان فراوانند كه انتخاب يكى از ميان آن همه، دشوار مى‏نمايد؛ (25) اما آنچه به بحث منافق و ويژگى او مربوط است ، دنياطلبى به بهانه امور اخروى است كه زشت‏ترين و زيانبارترين و خطرناك‏ترين گونه دنياطلبى است.
مولاى متقيان از اين خصلت منافقان خبر داده و ما را از درغلتيدن به دام آن برحذر داشته است : كار آخرت را وسيله دنياطلبى، و دنياى زودگذر را بر آخرت ترجيح مده كه اين ، خصلت منافقان و خوى بى‏دينان است . (26)
اين دسته از منافقان، از آن رو كه دين را به بازى مى‏گيرند، و گروهى را فاسد و گروهى را به دين و ديندارى بدبين مى‏كنند از بقيه زيانبارترند .
اين گرگان در لباس ميش كه زبان‏هايى شيرين‏تر از عسل و دل‏هايى تلخ‏تر از گياه حنظل دارند، به خيال خدعه و نيرنگ با خدا و خلق خدا ، براى دنيا در دين تفقه مى‏كنند و براى عمل نكردن مى‏آموزند و سخن از آخرت را وسيله‏اى براى رسيدن به دنيا مى‏كنند، و از اين رو ديرتر از منافقان ديگر كشف و رسوا مى‏شوند و از پس سال‏ها مراقبت دائمى و دقت كافى ، از پرده برون مى‏افتند . نگرانى امام‏عليه السلام نيز به همين رو بود كه فرمود:

إن أخوف ما أخاف عليكم إذا تفقه لغير الدين وتعلم لغير العمل وطلبت الدنيا بعمل الآخرة؛ (27)
«ترسناك‏ترين چيزى كه بر شما مى‏ترسم ، آن است كه براى غير دين تفقه شود و براى جز عمل آموخته گردد و دنيا با عمل آخرت طلب شود .»

على‏عليه السلام خود به شرارت اين دسته از عالمان مبتلا بود و طعم تلخ فريبكارى آنان و فريب‏خوردن جاهلان را چشيده بود و از اين درد جانكاه مى‏ناليد: دو انسان دنيايى پشتم را شكستند: انسانى به‏زبان دانا و به‏عمل فاسق، و انسانى‏نابخرد ولى عابد. آن يك با زبان‏آورى از رسيدن به فسقش جلو مى‏گيرد و اين يك با عبادت خود از جهلش. پس، از فاسق عالم و جاهل عابد بپرهيزيد كه اين دو، هر مفتونى را فتنه‏اند و من خود از پيامبر خدا شنيدم كه مى‏گفت: اى على،هلاكت امت من به دست هر منافق زبان آور است. (28)

1ـ .6 نگه نداشتن زبان

زبان با همه كوچكى‏اش، معيار ارزش انسان، اين موجود پيچيده هستى است. به فرموده امام على‏عليه السلام انسان بدون آن، مجسمه‏اى و يا جنبنده‏اى بيش نيست (29) و در كنار عقل و خرد ، جوهره انسان را شكل مى‏دهد (30) و وسيله سنجش انسان و خرد او است. (31)
از اين رو سنگينى آن ، وزن انسان را افزون مى‏كند و سبكى آن از قدر و منزلتش مى‏كاهد . لغزش زبان ، لغزش انسان است و زيبايى آن ، زيبايى گوينده. اين تأثير عميق و نقش مهم زبان، است كه موجب صدور فرمان‏هاى شديد و فراگيرى از ائمه دين‏عليه السلام در مورد حفظ و حتى حبس زبان شده است. (32)
پيشوايان دين از ما خواسته‏اند كه زبان را نيز چونان بقيه اعضا، به فرمان عقل دين خود درآوريم و پيش از هر كار انديشه كنيم و جلوتر از هرعضو ، مغر را قرار دهيم كه اگر چنين كنيم عقل را بها داده، دين خود را حفظ كرده‏ايم؛ و گرنه بر اساس آنچه از امام على نقل شده است به جرگه سفها پيوسته، در ميان منافقان جاى مى‏گيريم . زبان مؤمن در پشت قلب او است و قلب منافق در پشت زبانش؛ زيرا مؤمن هرگاه اراده سخن كند در درون بدان مى‏انديشد ، پس اگر نيكو باشد ، آشكارش مى‏كند و اگر بد باشد ، پوشيده‏اش مى‏دارد. و[لى‏] بى‏گمان منافق هرچه بر زبانش بيايد مى‏گويد؛ بى‏آن‏كه بداند چه به سود او است و چه به زيانش .
(33)

ادامه دارد........!

2 ویژگى‏هاى منافقان اجتماعى ـ اخلاقى

همان گونه که پیش‏تر گفته شد، ویژگى‏هاى منافقان را بى‏آن‏که آهنگ تمایز کامل و خط کشى هندسى داشته باشیم، به حسب افراد، تقسیم کردیم. در این‏جا خاطرنشان مى‏کنیم که شخصیت پیچیده انسان، امکان تفکیک کامل و روشن صفات در هم فرو رفته او را نمى‏دهد. از این رو تنها ملاک تقسیم ویژگى‏ها و اختصاص هردسته به تعدادى از آنها، شیوع و فراوانى بیش‏تر آن در هر دسته است .

اینک از منافقانى سخن خواهیم گفت که شک و تردید آنان نه در اعتقادات ظاهرى که در توحید واقعى است و از این رو در معاشرت‏ها و رفتارهاى اخلاقى ـ اجتماعى خود، به شرک خفى و ریا گرفتار آمده‏اند.

2ـ.1 آراستگى دروغین

انسان منافق، تنها در اندیشه حفظ خویش و نشان دادن چهره‏اى مقبول از خود است . او باید چنین باشد؛ زیرا در صورت کشف باطن و حقیقت او ، نه کسى با او دوستى مى‏کند و نه محبت کسى را جلب مى‏کند .
او باید چنان ظاهر را بیاراید و خود را آراسته به سجایاى اخلاقى نشان دهد که دیده‏ها از ظاهر او به باطنش نپردازند.
از آن رو او به‏دروغ و نیرنگ متوسل مى‏شود تا زیورهاى بدلى بر روح خود بیاویزد و به جاى پیراستن جان، عیان را بیاراید. سخن امام على‏علیه السلام در همین باب است : بالکذب یتزین اهل النفاق؛ (34) «منافقان به دروغ ، خود را مى‏آرایند .» و المنافق قوله جمیل و فعله الداء الدخیل؛ (35) «منافق ، گفتارش زیبا و کردارش بیمارى درون است .»
منافق زیبا مى‏نماید و زیبا مى‏گوید تا بیمارى درونى خویش را بپوشاند و هدف خود را مخفى نگاه دارد، و تا آن‏جا که بتواند در دل‏ها نفوذ کند و انسان‏ها را بفریبد و به کام خود برسد .
زیبا و شیوا سخن گفتن در همه جامعه‏ها و براى همه انسان‏ها جذاب بوده و شگرد همیشگى رهبران و افراد سودجو است . این ویژگى، شباهت بسیارى به خصلت دیگر منافقان، یعنى چاپلوسى و تملق دارد.

[=Book Antiqua]
2ـ.2 چاپلوسى
[=Book Antiqua]:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:

منافقان در روابط اجتماعى خود بدون آن که به ضوابط اخلاقى پایبند باشند و تنها براى کسب منفعت آنى و زودگذر دنیایى، خود را به قطب‏هاى قدرت در جامعه نزدیک مى‏کنند و با به کار بستن شیوه‏هاى غیر اخلاقى ـ از دروغ و ریا گرفته تا تملق و ثنا خود را در دل صاحبان مال و مقام جاى مى‏دهند .
اینان که راه نفوذ در دیگر انسان‏ها را آموخته و نقطه ضعف و قوت هرکسى را پیدا کرده‏اند، با ستایش‏ها و تملق نابجا ، دامى پنهان مى‏گسترند و شکار خود را صید مى‏کنند .
با گستاخى و بى‏شرمى داد سخن مى‏دهند، و ناکرده را کرده و ناگفته را گفته جلوه مى‏دهند و خود و ممدوح خود را به شقاوت مى‏اندازند.

امام على‏علیه السلام این ویژگى ترکیبى منافق را چنین بیان کرده است : «منافق، بى‏شرم، کودن ، چاپلوس و تیره‏بخت است .» (36) :Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:

گفتنى است که سرکرده منافقان مدینه، عبدالله بن ابى سلول نیز با همین شیوه قصد اغفال على را ـ به خیال خود ـ مى‏کند؛ اما با کلام کوبنده حضرت روبه‏رو مى‏گردد «اى عبد الله ، تقوا پیشه کن نه نفاق که منافق بدترین آفریده خدا است.» (37)
شاید حدیث دیگر امام‏ علیه السلام نیز ناظر به همین ویژگى باشد؛ آن جا که مى‏فرماید : المنافق لسانه یسر وقلبه یضر؛ (38) «زبان منافق شادمان مى‏کند و دلش زیان مى‏رساند .» در حدیث دیگرى که نفس اماره را به منافق تشبیه کرده است ، وجه شبه آن دو را تملق نام مى‏برد. (39) [=Book Antiqua]

ادامه دارد........!

موضوع قفل شده است