راستی دشمنى منافقین با چهرههاى تابناك دين چرا ؟؟
تبهای اولیه
با سلام
بيمارى اخلاقى، نفاق، درد هميشگى انسانها و ملتها بوده است و منافق خارى خليده در جان گروهها و اجتماعات بشرى.
زشتى اين بيمارى و اثرهاى زيانبارش در جوامع بشرى و بيش از آن در روان و جان مبتلاى به آن، منشأ نكوهش آن در قرآن و سيره معصومين عليه السلام شده است.
پرداختن به نفاق و منافقان در دوازده سوره قرآنى ، افزون بر سوره ويژه آنان ، مىتواند خطر اين خوى زشت انسانى را به ما بنماياند ؛ بهخصوص اگر شيوه اجمالگويى و رازگويى قرآن را در نظر آوريم.
هم از اين رو مذمتها و هشدارهاى معلم قرآن (پيامبر) و مؤول آن (امام على) در اينباره، افزونتر از بسيارى عيبهاى اخلاقى است.
اين هشدارها هم متوجه خود منافقان و انسانهايى است كه در معرض ابتلاى به آنند و هم خطاب به جامعهاى كه وجود چنين منافقانى آن را آزار مىدهد، و گاه از آن غافل است
سنت الهى در پيشرفت دين بر آن قرار گرفته كه گروندگان و پيروانش به مجاهدت بپردازند و با يارى دادن دين خدا، از او يارى و نصرت بگيرند.
منافقان كه پيروزى و نصرت دين را بر نمىتابند، انصار دين را به ديده دشمنى مىنگرند و كينه آنان را به دل مىگيرند. :Sham:
امام على ع كه تابناكترين مجاهد و شاخصترين يارىدهنده پيامبرصلى الله عليه وآله است، حب و بغض او مصداق بارز اين قاعده گشته است .
امام بر اساس عهد (1) و تعليم نبوى، از اين نكته نيك آگاه بود؛ زيرا وقتى مشاوران اندرزگو، جذب مخالفان را با بذل و بخشش توصيه مىكردند، فرمود: اگر با اين شمشيرم به بالاى بينى مؤمن بزنم تا مرا دشمن بدارد، دشمنم نخواهد داشت و اگر دنيا را با همه ثروتهايش به پاى منافق بريزم تا مرا دوست بدارد، دوست نخواهد داشت.
زيرا قضاى الهى بر زبان پيامبر امى گذشته است كه فرمود: «اى على مؤمن تو را دشمن و منافق تو را دوست نمىدارد.» (2)
كاركرد تاريخى و وقوع عملى اين روش را در صدر اسلام نيز مىتوان ديد.
جابر بن عبدالله مىگويد: ما منافقان را از دشمنىشان با على بن ابىطالب مىشناختيم (3)
و ابوسعيد خدرى «لحن القول» را در سوره محمدصلى الله عليه وآله، به بغض امام على تفسير مىكند (4) .
به روايت امام ع پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودهاند: «اگر كسى از امتم همه عمرش را عبادت كند، اما با بغض خاندان و پيروانم خدا را ملاقات كند، خداوند قلبش را جز به نفاق نخواهد گشود. (5) »
از امام صادق ع نيز روايت شده است: «حق كسى را كه عمر خود را در اسلام سپرى كرده و حامل قرآن را و امام عادل را، جز منافق رسوا، انكار نمى كند. (6) »
ادامه دارد........!
امام على ع نفاق را ننگ خصلتهاخوانده است (7) ؛ يعنى هر خصلت زيبايى بر اثر اتصاف به آن به زشتى مىگرايد، و اگر مانند صداقت و خوشرويى باشد، نابود مىگردد.
چه، خوشرويى دورو و صداقت دروغين، معنايى نداشته ننگ اخلاقى محسوب مىشود . امام على در نكوهش نفاق به اين بسنده نكرده، مىفرمايد : شر الأخلاق الكذب والنفاق (8) ؛ «بدترين خوىها ، دروغگويى و دورويى است .» آن امام گرامى، دورويى و ظاهرسازى را براى انسان بسيار زشت مىداند (9) و فرمان به اجتناب از آن مىدهد: تجنبوا البخل والنفاق فهما من أذم الأخلاق (10) ؛ «از بخل و نفاق دورى كنيد كه آن دو از نكوهيدهترين خوىهايند .»
نفاق پيشگى را مبغوض خداوند مىداند و مىآگاهاند: واعلموا أن الله ـ عزوجل ـ يبغض من عباده التلون (11) ؛ «بدانيد كه خداى ـ عز و جل ـ از چندرنگى بندگانش نفرت دارد .»
ناگفته نماند كه اين تلون و چندرنگى، در دين و عقيده، بسى زشتتر و خطرناكتر است.
از اين رو امام على ع به صراحت از آن نهى مىكنند: احذر التلون فى الدين (12) ؛ «از چندرنگى در دين بپرهيز.» زيرا به حتم دورويى و نفاق ، موجب تفرقه و شكاف در جامعه مىگردد و منافقان را از جامعه كنار مىزند (13) و مانع بهروزى آنان و پيروزى امت اسلامى مىگردد.
شاهد اين ادعا جنگ احد و نيز تاريخ همه انبياى الهى و مصلحان اجتماعى است
ادامه دارد........!
ويژگىهاى منافقان
اگرچه ويژگىهاى منافقان نيز برحسب گونههاى آنان قابل تقسيم است، ويژگىهاى مشترك نيز دارند.
مبناى تقسيم و جداسازى ويژگىها مناسبت هر ويژگى و فراوانى آن در گروهى از منافقان است .
.1 ويژگىهاى منافقان اعتقادى ـ سياسى
1ـ.1 شك و ترديد
مهمترين ويژگى اين نوع از منافقان، شك و ترديد درونى و قلبى آنان است . چنين انسانى چون نتوانسته است به علم و يقين نايل آيد و خود را از نظر فكرى و روحى قانع سازد، در وادى حيرت و ترديد باقى مىماند (14) . او به تصور اين كه ديگران را فريفته است، خود را فريب داده است. (15) بر اين اساس حضرت علىعليه السلام به پيروى از قرآن مىفرمايد : المنافق مكور مضر مرتاب؛ (16) «منافق، نيرنگباز و و زيانبار و مردد است.» در كلامى ديگر، اين ويژگى را ميان همه منافقان، مشترك مىداند: كل منافق مريب. (17)
1ـ.2 عبرتنگرفتن
لازمه حركت انديشمندانه انسان، عبور از وادى شك است كه يقين بسيط را به يقين مركب و عميقتر مبدل مىسازد . اما عبور از اين وادى ، شوق و انگيزه و حق مدارى مىخواهد كه منافق از همه اينها محروم است .
منافق خود نمىخواهد و نمىطلبد و نمىپذيرد و از اين رو در شك مىماند . منافق نه درست مىنگرد تا عبرت بگيرد و نه درست مىانديشد . هرگاه چرخ گردون او را بركشد، به جاى بهرهگيرى از فرصت مغتنم، سر به طغيان مىگذارد ، و هرگاه گرفتارىها و بلايا بدو روى آورند، به جاى تنبه و هوشيارى، زبان به شكوه و ناله مىگشايد . ... منافق چون بنگرد ، سرگرم و سر به هوا است و چون سكوت كند ، با غفلت و بىخبرى است و چون سخن بگويد ، لغو و بيهوده بگويد و چون بىنياز شود ، سركشى كند و چون بهسختى افتد ، زبونى نمايد . زود ناخشنود و دير خشنودى مىشود ، [نعمت] اندك او را بر خدا خشمناك كند، و فراوانش خشنودش نسازد .
نيت شر بسيار دارد و برخى را جامه عمل مىپوشاند و بر آنچه نتوانسته افسوس مىخورد كه چرا نكرده است؟! (18)
اگر اين سخن را با توصيف مؤمن و شيوه و ويژگىهاى او مقايسه كنيم ـ كه «چون بنگرد عبرت گيرد و چون سكوت كند بينديشد و چون سخن گويد ذكر گويد و چون بىنياز شود شكر كند و چون به سختى افتد ، بشكيبد ؛ زودخشنود و ديرخشم است»ـ بهآسانى فهميده مىشود كه عبرت نگرفتن و نينديشيدن و ياوه بافتن ، چگونه بر دورى منافق از مسير تكامل مىافزايد و او را در وادى حيرت و سرگردانى باقى مىگذارد .
آرى پرگويى و بيهودهبافى، فرصتى به ذكر و تفكر نمىدهد و ميل به شرارت و طغيان ، آرامش روحى منافق را سلب مىكند، و اگر بر اين همه، ناخشنودى و ناخرسندى او را از هستى و خداوندگار هستى بيفزاييم، چه مجالى براى عبرت و هدايت، براى او باقى مىماند؟
1ـ.3 علم بىعمل
منافق حتى اگر خود را به زيور دانش بيارايد و اندوختهاى فراچنگ آورد و در شمار فرهيختگان نيز درآيد، باز در تنگناى خودساختهاش گرفتار است و بىآنكه به هدف نزديك گردد ، بار خود را سنگينتر ساخته است ؛ زيرا او جايگاه علم و دانش را نشناخته است و به جاى آن كه با نور علم ، درون خويش را روشن سازد، تنها زبان خود را به معدودى الفاظ و اصطلاحات گشوده است . او در زبان و گفتار ، عالم مىنمايد و در عمل و كردار ، جاهل است؛ داناى زبانى و نادان رفتارى . امام همام ، علىعليه السلام مىفرمايد : علم المنافق في لسانه ، علم المؤمن في عمله؛ (19) «دانش منافق در زبان او است ؛ دانش مؤمن در كردارش.»
در حقيقت ، آنچه منافق دارد چيزى جز پوسته علم و نمايشى از آن نيست ؛ زيرا اگر علم او حقيقى و واقعى بود ، از ايمان جدا نبود، كه به گفته والاى همو : الإيمان والعلم أخوان توأمان ، ورفيقان لا يفترقان (20) ؛ «ايمان و علم ، برادران همزادند و دو رفيقاند كه از هم جدا نمىشوند.»
بنابراين، از آنجا كه منافق دانا از ايمان تهى است ، به قاعده ملازمه ، دانشى نيز ندارد . (21)
1ـ.4 پارسايى دروغين
همان گونه كه منافق ، تنها از علم ، اصطلاحات و پوسته آن را فرا گرفته و آن را تنها به زبان مىآورد، ورع و تقواى او نيز در مرحله ادعا و حرف مىايستد و به جوارح و جوانح و عملش سرايت نمىكند . به گفته شيواى امام علىعليه السلام «پارسايى منافق ، جز در زبان او نموار نمىشود.» (22) حال آنكه ورع مؤمن در عملش آشكار است. (23) وقتى ورع ، برخاسته از دين، و تابعى از آن باشد، روشن است كه منافق دين ندارد . امام به اين نكته هم تصريح كرده است : ورع الرجل على قدر دينه؛ (24) «ورع مرد به اندازه دين او است .»
1ـ.5 دنيا طلبى
دنياطلبى با چهرهها و نمودهاى گوناگون، همواره و همهجا آفت دين و ديندارى است . اين معنا آنچنان مسلم و مبرهن است كه نيازى به استدلال ندارد و شواهد و آيات و روايات چنان فراوانند كه انتخاب يكى از ميان آن همه، دشوار مىنمايد؛ (25) اما آنچه به بحث منافق و ويژگى او مربوط است ، دنياطلبى به بهانه امور اخروى است كه زشتترين و زيانبارترين و خطرناكترين گونه دنياطلبى است.
مولاى متقيان از اين خصلت منافقان خبر داده و ما را از درغلتيدن به دام آن برحذر داشته است : كار آخرت را وسيله دنياطلبى، و دنياى زودگذر را بر آخرت ترجيح مده كه اين ، خصلت منافقان و خوى بىدينان است . (26)
اين دسته از منافقان، از آن رو كه دين را به بازى مىگيرند، و گروهى را فاسد و گروهى را به دين و ديندارى بدبين مىكنند از بقيه زيانبارترند .
اين گرگان در لباس ميش كه زبانهايى شيرينتر از عسل و دلهايى تلختر از گياه حنظل دارند، به خيال خدعه و نيرنگ با خدا و خلق خدا ، براى دنيا در دين تفقه مىكنند و براى عمل نكردن مىآموزند و سخن از آخرت را وسيلهاى براى رسيدن به دنيا مىكنند، و از اين رو ديرتر از منافقان ديگر كشف و رسوا مىشوند و از پس سالها مراقبت دائمى و دقت كافى ، از پرده برون مىافتند . نگرانى امامعليه السلام نيز به همين رو بود كه فرمود:
إن أخوف ما أخاف عليكم إذا تفقه لغير الدين وتعلم لغير العمل وطلبت الدنيا بعمل الآخرة؛ (27)
«ترسناكترين چيزى كه بر شما مىترسم ، آن است كه براى غير دين تفقه شود و براى جز عمل آموخته گردد و دنيا با عمل آخرت طلب شود .»
علىعليه السلام خود به شرارت اين دسته از عالمان مبتلا بود و طعم تلخ فريبكارى آنان و فريبخوردن جاهلان را چشيده بود و از اين درد جانكاه مىناليد: دو انسان دنيايى پشتم را شكستند: انسانى بهزبان دانا و بهعمل فاسق، و انسانىنابخرد ولى عابد. آن يك با زبانآورى از رسيدن به فسقش جلو مىگيرد و اين يك با عبادت خود از جهلش. پس، از فاسق عالم و جاهل عابد بپرهيزيد كه اين دو، هر مفتونى را فتنهاند و من خود از پيامبر خدا شنيدم كه مىگفت: اى على،هلاكت امت من به دست هر منافق زبان آور است. (28)
1ـ .6 نگه نداشتن زبان
زبان با همه كوچكىاش، معيار ارزش انسان، اين موجود پيچيده هستى است. به فرموده امام علىعليه السلام انسان بدون آن، مجسمهاى و يا جنبندهاى بيش نيست (29) و در كنار عقل و خرد ، جوهره انسان را شكل مىدهد (30) و وسيله سنجش انسان و خرد او است. (31)
از اين رو سنگينى آن ، وزن انسان را افزون مىكند و سبكى آن از قدر و منزلتش مىكاهد . لغزش زبان ، لغزش انسان است و زيبايى آن ، زيبايى گوينده. اين تأثير عميق و نقش مهم زبان، است كه موجب صدور فرمانهاى شديد و فراگيرى از ائمه دينعليه السلام در مورد حفظ و حتى حبس زبان شده است. (32)
پيشوايان دين از ما خواستهاند كه زبان را نيز چونان بقيه اعضا، به فرمان عقل دين خود درآوريم و پيش از هر كار انديشه كنيم و جلوتر از هرعضو ، مغر را قرار دهيم كه اگر چنين كنيم عقل را بها داده، دين خود را حفظ كردهايم؛ و گرنه بر اساس آنچه از امام على نقل شده است به جرگه سفها پيوسته، در ميان منافقان جاى مىگيريم . زبان مؤمن در پشت قلب او است و قلب منافق در پشت زبانش؛ زيرا مؤمن هرگاه اراده سخن كند در درون بدان مىانديشد ، پس اگر نيكو باشد ، آشكارش مىكند و اگر بد باشد ، پوشيدهاش مىدارد. و[لى] بىگمان منافق هرچه بر زبانش بيايد مىگويد؛ بىآنكه بداند چه به سود او است و چه به زيانش . (33)
ادامه دارد........!
2 ویژگىهاى منافقان اجتماعى ـ اخلاقى
همان گونه که پیشتر گفته شد، ویژگىهاى منافقان را بىآنکه آهنگ تمایز کامل و خط کشى هندسى داشته باشیم، به حسب افراد، تقسیم کردیم. در اینجا خاطرنشان مىکنیم که شخصیت پیچیده انسان، امکان تفکیک کامل و روشن صفات در هم فرو رفته او را نمىدهد. از این رو تنها ملاک تقسیم ویژگىها و اختصاص هردسته به تعدادى از آنها، شیوع و فراوانى بیشتر آن در هر دسته است .
اینک از منافقانى سخن خواهیم گفت که شک و تردید آنان نه در اعتقادات ظاهرى که در توحید واقعى است و از این رو در معاشرتها و رفتارهاى اخلاقى ـ اجتماعى خود، به شرک خفى و ریا گرفتار آمدهاند.
2ـ.1 آراستگى دروغین
انسان منافق، تنها در اندیشه حفظ خویش و نشان دادن چهرهاى مقبول از خود است . او باید چنین باشد؛ زیرا در صورت کشف باطن و حقیقت او ، نه کسى با او دوستى مىکند و نه محبت کسى را جلب مىکند .
او باید چنان ظاهر را بیاراید و خود را آراسته به سجایاى اخلاقى نشان دهد که دیدهها از ظاهر او به باطنش نپردازند.
از آن رو او بهدروغ و نیرنگ متوسل مىشود تا زیورهاى بدلى بر روح خود بیاویزد و به جاى پیراستن جان، عیان را بیاراید. سخن امام علىعلیه السلام در همین باب است : بالکذب یتزین اهل النفاق؛ (34) «منافقان به دروغ ، خود را مىآرایند .» و المنافق قوله جمیل و فعله الداء الدخیل؛ (35) «منافق ، گفتارش زیبا و کردارش بیمارى درون است .»
منافق زیبا مىنماید و زیبا مىگوید تا بیمارى درونى خویش را بپوشاند و هدف خود را مخفى نگاه دارد، و تا آنجا که بتواند در دلها نفوذ کند و انسانها را بفریبد و به کام خود برسد .
زیبا و شیوا سخن گفتن در همه جامعهها و براى همه انسانها جذاب بوده و شگرد همیشگى رهبران و افراد سودجو است . این ویژگى، شباهت بسیارى به خصلت دیگر منافقان، یعنى چاپلوسى و تملق دارد.
[=Book Antiqua]
2ـ.2 چاپلوسى [=Book Antiqua]:Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:
منافقان در روابط اجتماعى خود بدون آن که به ضوابط اخلاقى پایبند باشند و تنها براى کسب منفعت آنى و زودگذر دنیایى، خود را به قطبهاى قدرت در جامعه نزدیک مىکنند و با به کار بستن شیوههاى غیر اخلاقى ـ از دروغ و ریا گرفته تا تملق و ثنا خود را در دل صاحبان مال و مقام جاى مىدهند .
اینان که راه نفوذ در دیگر انسانها را آموخته و نقطه ضعف و قوت هرکسى را پیدا کردهاند، با ستایشها و تملق نابجا ، دامى پنهان مىگسترند و شکار خود را صید مىکنند .
با گستاخى و بىشرمى داد سخن مىدهند، و ناکرده را کرده و ناگفته را گفته جلوه مىدهند و خود و ممدوح خود را به شقاوت مىاندازند.
امام علىعلیه السلام این ویژگى ترکیبى منافق را چنین بیان کرده است : «منافق، بىشرم، کودن ، چاپلوس و تیرهبخت است .» (36) :Sham::Sham::Sham::Sham::Sham::Sham:
گفتنى است که سرکرده منافقان مدینه، عبدالله بن ابى سلول نیز با همین شیوه قصد اغفال على را ـ به خیال خود ـ مىکند؛ اما با کلام کوبنده حضرت روبهرو مىگردد «اى عبد الله ، تقوا پیشه کن نه نفاق که منافق بدترین آفریده خدا است.» (37)
شاید حدیث دیگر امام علیه السلام نیز ناظر به همین ویژگى باشد؛ آن جا که مىفرماید : المنافق لسانه یسر وقلبه یضر؛ (38) «زبان منافق شادمان مىکند و دلش زیان مىرساند .» در حدیث دیگرى که نفس اماره را به منافق تشبیه کرده است ، وجه شبه آن دو را تملق نام مىبرد. (39) [=Book Antiqua]
ادامه دارد........!