حسن صدق ،واقعیتی در خارج ندارد وهمه اخلاقیت مدلول جمله خوشم می آید است

تب‌های اولیه

39 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حسن صدق ،واقعیتی در خارج ندارد وهمه اخلاقیت مدلول جمله خوشم می آید است

چرا دلیلی دارید که که صدق حسن است و کذب قبیح؟
به نظر من خوب یعنی خوشم می آید و بد یعنی بدم می آید
شما باید دلیلی بیاورید که قبح ذاتی دروغ است و صرف ادعا کافی نیست
احتمال پاسخ:
این یک امر فطری است و همه به آن اذعان دارند
پاسخ:
اولا اصلا فطرت یعنی چه؟بعضی ها اصلا وجود فطرت در انسان را قبول ندارند
ثانیا ممکن است اذعان همه مدلول تلقین زیاد جامعه باشه کما اینکه خیلی ها از کذب خوشششان می آید واز صدق بی زارند

velayat;194111 نوشت:
چرا دلیلی دارید که که صدق حسن است و کذب قبیح؟

به نظر من خوب یعنی خوشم می آید و بد یعنی بدم می آید
شما باید دلیلی بیاورید که قبح ذاتی دروغ است و صرف ادعا کافی نیست
احتمال پاسخ:
این یک امر فطری است و همه به آن اذعان دارند
پاسخ:
اولا اصلا فطرت یعنی چه؟بعضی ها اصلا وجود فطرت در انسان را قبول ندارند
ثانیا ممکن است اذعان همه مدلول تلقین زیاد جامعه باشه کما اینکه خیلی ها از کذب خوشششان می آید واز صدق بی زارند

اثبات حسن و قبح ذاتی با اثبات حسن و قبح ذاتی صدق و کذب دو مقوله جداست
بنظر من بعضی کارها ذاتا خوبه مثل صداقت چون مطابقت با حقیقت و وجود داره
بعضی کارها ذاتا بده مثل دروغ چون هیچ ما بازای حقیقی نداره
بعضی کارها به زور تبلیغ و تهدید و رشوه و ... خوب یا بده مثل واجبات و محرمات ادیان باطل در طول تاریخ
بعضی کارهام مشکوکه ( یعنی محل بحثه ) مثله بد بودن دزدی یا خوب بودن سکس

من که نظر خواهی نکردم
دلیل عقلی می خواهم

velayat;194204 نوشت:
من که نظر خواهی نکردم
دلیل عقلی می خواهم

»عذرت میخوام
شکر خوردم نظرم را گفتم:Moteajeb!:

سلام به همه دوستان
درسته که تازه عضو شدم ولی واقعا تلاش کردم تا بتونم چند نفر آدم بدردبخور برای مباحثه پیدا کنم
هر چند که تعدادی هم هستن ولی متاسفانه قاطبه و شاکله نویسندگان افرادی ... هستن
لطفا اینجا را ببینید
http://www.askdin.com/thread13586-22.html#post194287
با تشکر از توجهتون
برای همیشه بای

velayat;194111 نوشت:
به نظر من خوب یعنی خوشم می آید و بد یعنی بدم می آید شما باید دلیلی بیاورید که قبح ذاتی دروغ است و صرف ادعا کافی نیست

با سلام خدمت شما و کارشناسان محترم
شما میخواهید بگویید که راستگویی حسن ذاتی ندارد. خوب میتوانید بگویید ما چه چیز های ذاتی در دنیا داریم؟ آیا ذاتیات فقط منحصر در تجربیات است؟ مثلا شاید نظر شما این باشد که فقط امور تجربی ذاتی هستند؟ مثل درجه به جوش آمدن آب
لطفا یه خورده در مورد تصور خودتون از معنای ذاتی توضیح بدهید. شاید تصور شما از ذاتی اشتباهه

ذاتی یعنی آنچه داخل در ماهیت است و ماهیت بدون آن ها قابل تصور نیست ذاتی می گویند

velayat;194111 نوشت:
چرا دلیلی دارید که که صدق حسن است و کذب قبیح؟ به نظر من خوب یعنی خوشم می آید و بد یعنی بدم می آید شما باید دلیلی بیاورید که قبح ذاتی دروغ است و صرف ادعا کافی نیست

با سلام
یک نکته لازم به ذکر است که هر صدقی، حسن نیست، بلکه صدقی حسن است که تحت عنوان عدل قرار گیرد. به خاطر همین اشکال شما از پایه مشکل دارد. چون اولا هیچ کس نگفته راستگویی به طور کلی حسن است بلکه اگر مطابق با عدالت باشد حسن است. پس بهتر است سوال خود را عوض کنید و بگویید که آیا عدل حسن ذاتی دارد یا ندارد؟

velayat;194111 نوشت:
ثانیا ممکن است اذعان همه مدلول تلقین زیاد جامعه باشه کما اینکه خیلی ها از کذب خوشششان می آید واز صدق بی زارند

فرض کنید یک نفر در دادگاه محکوم به اعدام شده است، وقتی شاهدان به دروغ بر علیه او شهادت دهند، آیا متهمی پیدا میشود که بگوید من از دروغگویی این شاهد ها راضی هستم چون در نظر من دروغگویی قبیح نیست؟
پس اینکه شما میگویید خیلی ها از دروغگویی خوششان می آید، به خاطر عدم اطلاع از ضرر های دروغگویی است و اینکه ممکن است همین دروغ روزی به ضرر خودشان تمام شود.
پس به صرف اینکه عده ای از دروغگویی خوششان بیاید سبب از بین رفتن قبح ذاتی آن نمیشود.
velayat;194449 نوشت:
ذاتی یعنی آنچه داخل در ماهیت است و ماهیت بدون آن ها قابل تصور نیست ذاتی می گویند

این تعریف هم یک مشکل دارد، شما گفتید که ذاتی آن است که بدون آن ماهیت تصور نشود. خوب در مثال ما، نقطه جوش آب 100 درجه است و این ذاتی آب است، حالا آیا ما میتوانیم آبی را تصور کنیم که در 110 درجه جوش بیاید. بله. پس باید بگویید در 100 درجه جوش آمدن ذاتی آب نیست. اگر بگویید ذاتی آب نیست پس چرا هیچ موقع این قانون عوض نمیشود؟

velayat;194111 نوشت:
چرا دلیلی دارید که که صدق حسن است و کذب قبیح؟
به نظر من خوب یعنی خوشم می آید و بد یعنی بدم می آید
شما باید دلیلی بیاورید که قبح ذاتی دروغ است و صرف ادعا کافی نیست
احتمال پاسخ:
این یک امر فطری است و همه به آن اذعان دارند
پاسخ:
اولا اصلا فطرت یعنی چه؟بعضی ها اصلا وجود فطرت در انسان را قبول ندارند
ثانیا ممکن است اذعان همه مدلول تلقین زیاد جامعه باشه کما اینکه خیلی ها از کذب خوشششان می آید واز صدق بی زارند


ولايت گرامي
بفرماييد پس زمينه فكرتون و اين بحثي كه مطرح فرموديد چيست؟

مقدمه اي كه داراي توضيح بحث باشد بنويسيد تا متوجه شويم مورد سوال شما دقيقا چيست؟

بر حسن و قبح صدق اشاره داريد يا حسن و قبيح را به طور مطلق در نظر داريد؟


فرض کنید یک نفر در دادگاه محکوم به اعدام شده است، وقتی شاهدان به دروغ بر علیه او شهادت دهند، آیا متهمی پیدا میشود که بگوید من از دروغگویی این شاهد ها راضی هستم چون در نظر من دروغگویی قبیح نیست؟
پس اینکه شما میگویید خیلی ها از دروغگویی خوششان می آید، به خاطر عدم اطلاع از ضرر های دروغگویی است و اینکه ممکن است همین دروغ روزی به ضرر خودشان تمام شود.
پس به صرف اینکه عده ای از دروغگویی خوششان بیاید سبب از بین رفتن قبح ذاتی آن نمیشود.
پاسخ:طبق بیان شما خوبی به معنای منفعت شخصی است و مثلا اگر دروغی به نفع من باشد ذاتا قبیح نیست
ین تعریف هم یک مشکل دارد، شما گفتید که ذاتی آن است که بدون آن ماهیت تصور نشود. خوب در مثال ما، نقطه جوش آب 100 درجه است و این ذاتی آب است، حالا آیا ما میتوانیم آبی را تصور کنیم که در 110 درجه جوش بیاید. بله. پس باید بگویید در 100 درجه جوش آمدن ذاتی آب نیست. اگر بگویید ذاتی آب نیست پس چرا هیچ موقع این قانون عوض نمیشود؟
پاسخ:100 درجه جوش آمدن آب ذاتی آب نیست فلذا در درجه های دیگر هم جوش می آید اصلا با علوم تجربی نمی شه ذاتی اشیا را پیدا کرد
بفرماييد پس زمينه فكرتون و اين بحثي كه مطرح فرموديد چيست؟
یعنی چه بحث واضحه دیگه
مقدمه اي كه داراي توضيح بحث باشد بنويسيد تا متوجه شويم مورد سوال شما دقيقا چيست؟
همینی که گفتم
اگر جاییش ابهام داره بگین توضیح بدم

بر حسن و قبح صدق اشاره داريد يا حسن و قبيح را به طور مطلق در نظر داريد؟

پاسخ:حسن و قبح اشیا به طور مطلق و یکی از مصادیقش صدق است

velayat;194622 نوشت:
پاسخ:طبق بیان شما خوبی به معنای منفعت شخصی است و مثلا اگر دروغی به نفع من باشد ذاتا قبیح نیست

با سلام مجدد
نه اتفاقا طبق بیان من، خوبی یعنی رسیدن منفعت به آن کسی استحقاق آن را دارد. این شخص چرا از دروغگویی شاهد ناراحت میشود، چون میبیند مجازاتی را که استحقاق آن را ندارد باید تحمل کند.
velayat;194622 نوشت:
پاسخ:100 درجه جوش آمدن آب ذاتی آب نیست فلذا در درجه های دیگر هم جوش می آید اصلا با علوم تجربی نمی شه ذاتی اشیا را پیدا کرد

طبق این حرف، به نظر می رسد که شما اصلا خوبی یا بدی را به طور کلی قبول ندارید. یعنی خوب و بد در دنیا وجود ندارد، چون هیچ امر اخلاقی قابل اثبات تجربی نیست. شاید به خاطر همین است که نمیتوانید یک مثال برای امر ذاتی ذکر کنید. چون به نظر شما ذاتی در دنیا وجود ندارد.
یعنی به نظر شما حتی کشتن انسان بیگناه هم قبح ذاتی ندارد چون برخی وجود دارند که از این کار لذت میبرند.

طبق این حرف، به نظر می رسد که شما اصلا خوبی یا بدی را به طور کلی قبول ندارید. یعنی خوب و بد در دنیا وجود ندارد، چون هیچ امر اخلاقی قابل اثبات تجربی نیست. شاید به خاطر همین است که نمیتوانید یک مثال برای امر ذاتی ذکر کنید. چون به نظر شما ذاتی در دنیا وجود ندارد.
یعنی به نظر شما حتی کشتن انسان بیگناه هم قبح ذاتی ندارد چون برخی وجود دارند که از این کار لذت میبرند.
پاسخ:اصلا مبنای شما نامشخص فقط من نمی گم ذاتی اشیا را نمی شه همید مرحوم مظفر در منطقشان قسمت (اناره)و هم چنین ابن سینا در شفا و دیگر بزرگان به این امر اقرار دارند اگر می خواهیئ متن کلامشان را برایتان بیاورم
بعد بر فرض هم برسیم با علوم تجربی قطعانمی رسیم
شما فکر کرده ای من می گویم همه چیز باید با علوم تجربی اثبات شود
من اصلا این حرف را نزدم اتفاقا خیلی مخالف علوم تجربی هستم چون اصلا یقین اور نیستند و حداکثر ظن اورند چون حاصل استقرا ناقصند

velayat;194705 نوشت:
پاسخ:اصلا مبنای شما نامشخص فقط من نمی گم ذاتی اشیا را نمی شه همید مرحوم مظفر در منطقشان قسمت (اناره)و هم چنین ابن سینا در شفا و دیگر بزرگان به این امر اقرار دارند اگر می خواهیئ متن کلامشان را برایتان بیاورم

با سلام
در مورد مسائل ریاضی چطور؟ آیا باز هم نمیتوان ذاتی را تشخیص داد؟ آیا زوج بودن ذاتی عدد چهار نیست؟

velayat;194705 نوشت:
پاسخ:اصلا مبنای شما نامشخص فقط من نمی گم ذاتی اشیا را نمی شه همید
مرحوم مظفر در منطقشان قسمت (اناره)و هم چنین ابن سینا در شفا و دیگر بزرگان به این امر اقرار دارند اگر می خواهیئ متن کلامشان را برایتان بیاورم

به نظر بنده هم مبنای شما نا مشخص است، یعنی در ذهنتان دچار یک تناقض شده اید اما نمیخواهید آن را بیان کنید، بلکه مقدمات آن را میگویید چون میدانید اگر روی مثال و مصداق صحبت کنید، اشکال شما مشخص میشود.
از این حرف ها که بگذریم، به نظر من ذاتی بودن حسن و قبح امور اخلاقی یعنی اموری که با گذر زمان تغییر نمیکنند. یعنی گزاره های اخلاقی که بین مردم شایع است، برخی ثابت است و برخی متغیر. آن دسته از آنها که ثابت است دارای حسن و قبح ذاتی هستند. یعنی طبیعت انسان اینگونه امور را نمیپسندد. مثل کشتن انسان بیگناه.
اما یک سری گزاره های اخلاقی هستند که با گذر زمان و در اقوام مختلف تغییر میکنند. این ها جزء گزاره های اخلاقی اصیل نیستند بلکه داخل در آداب و رسوم و شریعت هر ملتی است.
پس منطور ما از ذاتی بودن امور اخلاقی با ذاتیات در مسائل دیگر فرق میکند. حسن ذاتی امور اخلاقی یعنی انسانی که در حالت عادی زندگی میکند، اینگونه امور را حسن میداند. البته ممکن است در زمان قحطی یا جنگ دروغ بین مردم رواج پیدا کند، اما این نشانه این نیست که پس دروغ حسن است، بلکه به خاطر این است که انسان در شرایط سخت قدرت انتخاب خوب و بد را ندارد.

در مورد مسائل ریاضی چطور؟ آیا باز هم نمیتوان ذاتی را تشخیص داد؟ آیا زوج بودن ذاتی عدد چهار نیست؟
پاسخ:اگر منطق مظفر خوانده باشید می گوید زوج عرض لازم عدد2 و4 و... است
از این حرف ها که بگذریم، به نظر من ذاتی بودن حسن و قبح امور اخلاقی یعنی اموری که با گذر زمان تغییر نمیکنند. یعنی گزاره های اخلاقی که بین مردم شایع است، برخی ثابت است و برخی متغیر. آن دسته از آنها که ثابت است دارای حسن و قبح ذاتی هستند. یعنی طبیعت انسان اینگونه امور را نمیپسندد. مثل کشتن انسان بیگناه.
اما یک سری گزاره های اخلاقی هستند که با گذر زمان و در اقوام مختلف تغییر میکنند. این ها جزء گزاره های اخلاقی اصیل نیستند بلکه داخل در آداب و رسوم و شریعت هر ملتی است.
پس منطور ما از ذاتی بودن امور اخلاقی با ذاتیات در مسائل دیگر فرق میکند. حسن ذاتی امور اخلاقی یعنی انسانی که در حالت عادی زندگی میکند، اینگونه امور را حسن میداند.
البته ممکن است در زمان قحطی یا جنگ دروغ بین مردم رواج پیدا کند، اما این نشانه این نیست که پس دروغ حسن است، بلکه به خاطر این است که انسان در شرایط سخت قدرت انتخاب خوب و بد را ندارد.
پاسخ:اگر آداب و رسوم باشد خب بحثی نیست ولی از کجا معلوم همین حسن صدق آداب و رسومی نیست که با تلقین جامعه فکر می کنی بدیهی است؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نگاه کنید خودتان دارید در بیانتان می گویید وقتی سختی باشد انسانها دروغ را خوب می دانند
این یعنی منفعت شخصی و در حقیقت یعنی خوشم می آید
بعدهم شما می گویید همه اتفاق دارند ممکن است به خاطر تلقین جامعه باشد
گرچه اثبات اینکه همه اتفاق دارند بر حسن صدق سخت است

velayat;195290 نوشت:
نگاه کنید خودتان دارید در بیانتان می گویید وقتی سختی باشد انسانها دروغ را خوب می دانند این یعنی منفعت شخصی و در حقیقت یعنی خوشم می آید بعدهم شما می گویید همه اتفاق دارند ممکن است به خاطر تلقین جامعه باشد گرچه اثبات اینکه همه اتفاق دارند بر حسن صدق سخت است

با سلام خدمت شما
من هر چقدر به حرف های قبلیم نگاه کردم، دیدم من چنین حرفی نزدم. نمیدونم شما از کجای حرف من این مطلبو در آوردید؟
من نگفتم در شرایط سخت، انسان ها دروغ را خوب میدانند. بلکه به خاطر شرایط سخت قدرت انتخاب ندارند مثل اینکه شما در بیابان از گرسنگی ممکن است گوشت موش بخورید اما این دلیل بر این نیست که شما موش خوردن را خوب میدانید.
ضمنا قبلا هم اشاره کردم که ما نمیگوییم صدق همیشه حسن است بلکه بستگی به شرایط دارد. مثلا شما میتوانید برای نجات انسان بیگناه دروغ بگویید.

نکته بعدی این است که اینکه شما میگویید همه اتفاق ندارند که راستگویی خوب است و یا ممکن است به خاطر تلقین باشد، این مطلب در صورتی صحیح است که شخص از ضرر های دروغگویی خبر نداشته باشد. مثل کسی که نا بینا است و نمیداند دیوار چه رنگی است. اما فرض کنید کودکی را که در خانواده دروغگو بزرگ شده باشد، تا وقتی که در آن خانواده باشد دروغگویی را بد نمیداند، اما به محض اینکه در اجتماع بیاید و انسان های دروغگویی مانند خود را ببیند و ضرر کند میفهمد که دروغ اگر خوب بود به ضرر او تمام نمیشد.
البته این منفعت گرایی نیست. چون امور اخلاقی خوب یعنی اموری که مصلحت جامعه و یا فرد در گرو آنهاست.

با سلام خدمت شما
من هر چقدر به حرف های قبلیم نگاه کردم، دیدم من چنین حرفی نزدم. نمیدونم شما از کجای حرف من این مطلبو در آوردید؟
پاسخ:الان در همین جا اقرار می کنید نشنتون می دم
من نگفتم در شرایط سخت، انسان ها دروغ را خوب میدانند. بلکه به خاطر شرایط سخت قدرت انتخاب ندارند مثل اینکه شما در بیابان از گرسنگی ممکن است گوشت موش بخورید اما این دلیل بر این نیست که شما موش خوردن را خوب میدانید.
پاسخ:چرا بر عکس نمی گویید شاید اون کسی که در شرایط سخت دروغ را خوب می داندحقیقت باشد و انچه شما در شرایط راحت خوب می داند(صدق) اشتباه باشد
ضمنا قبلا هم اشاره کردم که ما نمیگوییم صدق همیشه حسن است بلکه بستگی به شرایط دارد. مثلا شما میتوانید برای نجات انسان بیگناه دروغ بگویید.
پاسخ:این حرف را می زند به خاطر احادیث اسلام مطمئنم اگر اسلام چنین حکمی نداده بود چنین حرفی نمی زدید
نکته بعدی این است که اینکه شما میگویید همه اتفاق ندارند که راستگویی خوب است و یا ممکن است به خاطر تلقین باشد، این مطلب در صورتی صحیح است که شخص از ضرر های دروغگویی خبر نداشته باشد.
پاسخ:چرا شاید به خاطر ضررهای راست گویی دروغ را خوب می داند؟
مثل کسی که نا بینا است و نمیداند دیوار چه رنگی است.
اما فرض کنید کودکی را که در خانواده دروغگو بزرگ شده باشد، تا وقتی که در آن خانواده باشد دروغگویی را بد نمیداند، اما به محض اینکه در اجتماع بیاید و انسان های دروغگویی مانند خود را ببیند و ضرر کند میفهمد که دروغ اگر خوب بود به ضرر او تمام نمیشد.
پاسخ:من بلعکس داستان را تعریف می کنم کودکی در خانواده راست گو بزرگ شده به محض اینکه بیاید در جامعه و ضررهای راست گویی را ببیند دروغ گو می شود
بابا جان دقت کنید فایده نسبی است یک وقتی دروغ برای انسان فایده دارد یک وقت بلعکس
البته این منفعت گرایی نیست. چون امور اخلاقی خوب یعنی اموری که مصلحت جامعه و یا فرد در گرو آنهاست.
پاسخ:شما کاری نکردی فقط به منفعت شخصی ،منفعت اجتماعی را اضافه کردی که همان است یعنی:
خوشم می آید+همه خششون می آید

velayat;195412 نوشت:
پاسخ:چرا بر عکس نمی گویید شاید اون کسی که در شرایط سخت دروغ را خوب می داندحقیقت باشد و انچه شما در شرایط راحت خوب می داند(صدق) اشتباه باشد

با سلام
به خاطر اینکه کسی که در شرایط سخت دروغ میگوید چون مجبور است و قدرت انتخاب ندارد. اما کسی که در راحتی است مجبور نیست و قدرت انتخاب دارد. پس احتمالی که شما دادید باطل است.
velayat;195412 نوشت:
پاسخ:این حرف را می زند به خاطر احادیث اسلام مطمئنم اگر اسلام چنین حکمی نداده بود چنین حرفی نمی زدید

حالا اینکه نظر اسلام را بگوییم چه مشکلی دارد؟
velayat;195412 نوشت:
پاسخ:چرا شاید به خاطر ضررهای راست گویی دروغ را خوب می داند؟

دروغگویی در صورتی ضرر دارد که انسان در شرایط سخت زندگی کند و در این صورت همانطور که گفتم فقط دروغ میگوید، از کجا میدانید دروغ را هم دوست دارد؟
velayat;195412 نوشت:
پاسخ:من بلعکس داستان را تعریف می کنم کودکی در خانواده راست گو بزرگ شده به محض اینکه بیاید در جامعه و ضررهای راست گویی را ببیند دروغ گو می شود

همانطور که در پست های قبلی هم اشاره کردم، کسی که در یک خانواده راستگو بزرگ شده است وقتی از این خانواده بیرون می آید بستگی دارد به چه نوع جامعه ای وارد میشود؟ اگر به جامعه ای که که در مردمش در رفاه زندگی میکنند وارد شود، از راستگویی متنفر نمیشود.
اما اگر به یک جامعه پر هرج و مرج وارد شود، مجبور است دروغ بگوید نه اینکه دروغ را خوب میداند.
velayat;195412 نوشت:
بابا جان دقت کنید فایده نسبی است یک وقتی دروغ برای انسان فایده دارد یک وقت بلعکس

بابا جان، شما تا الان میخواستید بگویید راستگویی حسن ذاتی ندارد و نسبی است، حالا الان میگویید فایده نسبی است. خوب ما هم قبول داریم فایده نسبی است. به خاطر همون هم نظر اسلام رو گفتم. صدقی خوب است که مطابق با عدالت باشد، نه هر صدقی.
velayat;195412 نوشت:
پاسخ:شما کاری نکردی فقط به منفعت شخصی ،منفعت اجتماعی را اضافه کردی که همان است یعنی: خوشم می آید+همه خششون می آید

اولا منفعت اجتماعی به معنای خوشم می آید نیست، زیرا در منفعت اجتماعی ممکن است دروغگویی برای یک نفر فایده داشته باشد، اما برای جامعه مضر است. پس اگر جامعه از راستگویی خوشش بیاید به معنای آن نیست که بدون دلیل از آن خوشش می آید بلکه به خاطر فایده ای و مصلحتی که راستگویی برای جامعه دارد از آن خوشش می آید. و این میتواند ملاک حسن راستگویی باشد چون راستگویی یک عمل اجتماعی است نه شخصی.
این خیلی فرق دارد با کسی که از دورغ خوشش می آید چون او به فکر نفع شخصی خود است. در حالی که برخی احکام اخلاقی مانند راستگویی چون مربوط به اجتماع هستند، خوش آمدن به خاطر منافع شخصی، دلیل ذاتی نبودن حسن صدق نیست.

یک سوال: معنای ذاتی بودن حسن صدق چیست؟ آیا به معنای این است که هیچ وقت دروغ گفتن خوب نیست؟

با سلام
به خاطر اینکه کسی که در شرایط سخت دروغ میگوید چون مجبور است و قدرت انتخاب ندارد. اما کسی که در راحتی است مجبور نیست و قدرت انتخاب دارد. پس احتمالی که شما دادید باطل است.
پاسخ:دلیل بیاورید که انسان فقط در شرائط سخت دروغ می گوید خیلی در شرایط راحت هم دروغ می گویند
از کجا میدانید دروغ را هم دوست دارد؟
پاسخ:چون دیده ام برخی این طوریند(البته گفتم دروغ موضوعیت ندارد بلکه کلا کاریی که امثال شما قبیح می دونن)
همانطور که در پست های قبلی هم اشاره کردم، کسی که در یک خانواده راستگو بزرگ شده است وقتی از این خانواده بیرون می آید بستگی دارد به چه نوع جامعه ای وارد میشود؟ اگر به جامعه ای که که در مردمش در رفاه زندگی میکنند وارد شود، از راستگویی متنفر نمیشود.
اما اگر به یک جامعه پر هرج و مرج وارد شود، مجبور است دروغ بگوید نه اینکه دروغ را خوب میداند.
پاسخ:ممکن است بلعکس باشد هیچ ضابطه ای ندارد
مگر اینکه خوب را به معنای منفعت شخصی بگیریم که اگر شما این را قبول کنید مثبِت حرف ماست

بابا جان، شما تا الان میخواستید بگویید راستگویی حسن ذاتی ندارد و نسبی است، حالا الان میگویید فایده نسبی است. خوب ما هم قبول داریم فایده نسبی است. به خاطر همون هم نظر اسلام رو گفتم. صدقی خوب است که مطابق با عدالت باشد، نه هر صدقی.
پاسخ:هذا اول الکلام چرا عدالت خوب است چرا ظلم بد است

اولا منفعت اجتماعی به معنای خوشم می آید نیست، زیرا در منفعت اجتماعی ممکن است دروغگویی برای یک نفر فایده داشته باشد، اما برای جامعه مضر است. پس اگر جامعه از راستگویی خوشش بیاید به معنای آن نیست که بدون دلیل از آن خوشش می آید بلکه به خاطر فایده ای و مصلحتی که راستگویی برای جامعه دارد از آن خوشش می آید. و این میتواند ملاک حسن راستگویی باشد چون راستگویی یک عمل اجتماعی است نه شخصی.
این خیلی فرق دارد با کسی که از دورغ خوشش می آید چون او به فکر نفع شخصی خود است. در حالی که برخی احکام اخلاقی مانند راستگویی چون مربوط به اجتماع هستند، خوش آمدن به خاطر منافع شخصی، دلیل ذاتی نبودن حسن صدق نیست.
پاسخ:این حرف شما یعنی خشمون می آید را بجای خوشم می آید به کار ببریم و عیار را خوش امدن جامعه قرار دهیم
یک سوال: معنای ذاتی بودن حسن صدق چیست؟ آیا به معنای این است که هیچ وقت دروغ گفتن خوب نیست؟
پاسخ:یعنی صدق را نمی توانی بدون وصف حسن تصور کنی
بله دروغ هیچ وقت خوب نیست(طبق نظر علمای اسلام)واگر می گویند در جاهایی اشکال ندارد به خاطر غلبه مصلحت اهم(نجات جان مومن) بر مصلحت مهم (دروغ)است که باز حکم عقل است

با سلام خدمت شما دوست عزیز
ابتدا از شما تشکر میکنم که این بحث را ادامه میدهید و من را متوجه اشکالاتم میکنید. من عاشق اینجور بحث ها هستم.

velayat;195653 نوشت:
پاسخ:یعنی صدق را نمی توانی بدون وصف حسن تصور کنی

ابتدا اجازه بدید به این مطلب اشاره کنم. خوب شد که ذاتی بودن حسن صدق را تعریف کردید. ذاتی بودن در امور اخلاقی چیز دیگری است و به نظر من تعریف شما اشتباه است.
ما دو نوع امور اخلاقی داریم: 1-فردی 2- اجتماعی
امور اخلاقی اجتماعی اموری هستند که رعایت اونها ذاتا برای سعادت، رفاه، معنویت لازمه (حالا شما میخواهید اسمش رو منفعت گرایی بزار، اما این منفعت یک منفعتی است که هیچگاه تغییر نمیکند). یعنی شما نمیتوانید جامعه ای را تصور کنید که بتواند با دروغ به سعادت برسد. چون تمام قراردادها و اعتمادها منوط به گفتن حقیقت است.
اگر این حرف را قبول ندارید لطفا با مثال یک جامعه ای رو به من نشون بدهید که همه به هم دروغ میگویند و خوشبخت هم هستند. اینکه میگویند راستگویی ذاتا خوب است، یعنی نه تنها در این دنیا بلکه هیچ دنیای دیگری هم نمیتوان تصور کرد که بتواند در عین دروغگویی خوشبخت باشد.
پس امور اخلاقی ذاتی اموری هستند که هیچ جامعه ای بدون آن طعم خوشبختی را نخواهد چشید.
اینکه چند نفر دروغگویی را به خاطر برخی منافع انجام میدهند یا به قول شما حتی دورغگویی را دوست دارند، سبب نمیشود که بگوییم پس راستگویی ذاتا خوب نیست.
فکر کنم اگر به تفاوت معنای ذاتی در گزاره های اخلاقی و امور خارجی توجه کنید، مشکل حل میشود.

پس اگر شما میخواهید ثابت کنید حسن صدق ذاتی نیست، به صرف اینکه یک عده دورغ میگویند یا دوست دارند دروغ بگویند(اما گمان نمیکنم دوست داشته باشند دروغ بشنوند) نمیتوانید این را ثابت کنید.

به قول مرحوم امانوئل کانت، که گفت، قوانین اخلاقی آنهایی هستند که قابلیت جهانی شدن داشته باشند. شما میگویید دروغ ممکن است حسن باشد، خوب آیا میتوانید دروغ را جهانی کنید؟

سلام
من هم عاشق کسانی هستم که از بحث کردن برای رسیدن به حق خششون می آید
من یک دوست صمیمی در مدرسه مان داشتم که باهاش بحث می کردم در مورد مباحاث اعتقادی و ازش سوالات زیادی می کردم و شبهات زیادی بهش می گفتم
ولی او از من کناره گرفت
ولی من این جوری نیستم اگر ببینم یک جایی(در اینترنت یا هر کتابی)شبهه ای بر علیه اعتقاد من هست اگر نخونم اضطراب می گیرم یا بلعکس جواب شبهاتم هستچون من که نمی خوام با تعصب زندگی کنم و هدف من رسیدن به حقیقت است
اما در مورد بحث:
من ابتدا از شما یک سوال بپرسم:
منظورتان از خوشبختی چیست؟؟؟؟؟؟
یعنی لذت بیشتر یا...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

velayat;196236 نوشت:
من ابتدا از شما یک سوال بپرسم: منظورتان از خوشبختی چیست؟؟؟؟؟؟ یعنی لذت بیشتر یا...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

با سلام خدمت شما دوست عزیز
من دوست دارم از معلومات شما استفاده کنم، دوست دارم شما هم نظرتون رو بگید. اگر اینقدر پشت سر هم سوال بکنید میترسم آخرش کم بیارم.
خوشبختی یعنی لذت بیشتر(بستگی به اعتقاد شخص داره، لذت مادی یا معنوی).
یکی از لذت های اجتماعی صلح و آرامش است که با دروغگویی نمیتوانیم به آن آرامش برسیم. چون تمام معاهدات و قرار داد ها منوط به صادق بودن طرفین است.
و به نظر من نمیتوانیم هیچ جامعه ای را تصور کنیم که با دروغ به لذت بیشتر برسد، پس دروغ ذاتا قبیح است. درسته که یک عده دروغگویی رو دوست دارن اما این باعث سلب لذت آرامش و صلح از جامعه میشه. و بدون صلح دیگر جامعه ای باقی نمیمونه.

با سلام خدمت آقای velayat
مایل نیستید بحث رو ادامه بدهید؟

سلام علیکم جمیعا

کسی از دروغ خوشش نمی آید. اگر کسی از چنین چیزی لذت ببرد دلیلش منافعی است که از آن برده و بواسطه آن توانسته به خواسته هائی برسد.

اما آنچه که با فطرت انسان همجنس است و نتیجتا مطابق میل اوست حقیقت و صدق است.

شاهد آن نیز چنین است که دروغگوئی در هر فرهنگ و آئینی مذموم
و صداقت در کلام و رفتار و پندار ممدوح است.

فرض کنیم عده ای از کذب فقط نفع یبرند ( به ضررهایش کاری نداریم )

آیا این را میتوان گفت که این عده از صدق لذت نمی برند و برای فطرتی که با این مشخصه در تمام ادیان و مذاهب تعریف مشخصی شده بتوان ردیه ای ارائه کرد ؟

نقل قول:


اولا اصلا فطرت یعنی چه؟بعضی ها اصلا وجود فطرت در انسان را قبول ندارند
ثانیا ممکن است اذعان همه مدلول تلقین زیاد جامعه باشه کما اینکه خیلی ها از کذب خوشششان می آید واز صدق بی زارند

اگر مدح صدق و قبح دروغ تلقینی باشد و فطری نباشد

مثل عدم عبور از خط پیاده و عدم رعایت قوانین راهنمائی رانندگی که تلقینی برای فرهنگ اجتماعی است.

آیا میتوانید دروغ را با اینها یکسان بدانید ؟

یاحق

سلام علیکم شما گفته ای:
خوشبختی یعنی لذت بیشتر(بستگی به اعتقاد شخص داره، لذت مادی یا معنوی).
یکی از لذت های اجتماعی صلح و آرامش است که با دروغگویی نمیتوانیم به آن آرامش برسیم. چون تمام معاهدات و قرار داد ها منوط به صادق بودن طرفین است.
و به نظر من نمیتوانیم هیچ جامعه ای را تصور کنیم که با دروغ به لذت بیشتر برسد، پس دروغ ذاتا قبیح است. درسته که یک عده دروغگویی رو دوست دارن اما این باعث سلب لذت آرامش و صلح از جامعه میشه. و بدون صلح دیگر جامعه ای باقی نمیمونه.
پاسخ:خیلی وقت ها انسان با دروغ به آرامش می رسد مثلا بیاید به یکی تهمت بزند کیف می کند کسی را ضایع کند کیف می کند یک دروغ بگوید و میلیاردها تومان پول بگیرد کیف می کند .
من جواب ندادم چون به نظرم با هم به نقطه تفاهم رسیدیم و شما هم می گویی صدق خوب است یعنی خوشمون می آید از صلح و ارامش خوشمون می اید
و چون خوش آمدن هر کسی با کس دیگر متفاوت است اخلاق می شود نسبی و نمی شود به طور قطعی گفت دروغ خوب یابد و همه بستگی به چگونگی لذت جامعه و شخص داره

کسی از دروغ خوشش نمی آید. اگر کسی از چنین چیزی لذت ببرد دلیلش منافعی است که از آن برده و بواسطه آن توانسته به خواسته هائی برسد.
پاسخ:من می گویم کسی هم که از صدق خوشش می اید به همین خاطر است
اما آنچه که با فطرت انسان همجنس است و نتیجتا مطابق میل اوست حقیقت و صدق است.
پاسخ:معلوم نشد فطرت چیه اصلا که شما می گی باهاش مطابقه یانه؟؟؟
من می گویم فطرت چیزی است که به خاطر تلقین جامعه انسان از آن لذت می بره
شاهد آن نیز چنین است که دروغگوئی در هر فرهنگ و آئینی مذموم و صداقت در کلام و رفتار و پندار ممدوح است.
پاسخ:همه به خاطر تلقین است البته خیلی ها چنین نیستند شما استقرا تام کردی؟؟؟؟؟
فرض کنیم عده ای از کذب فقط نفع یبرند ( به ضررهایش کاری نداریم )
آیا این را میتوان گفت که این عده از صدق لذت نمی برند و برای فطرتی که با این مشخصه در تمام ادیان و مذاهب تعریف مشخصی شده بتوان ردیه ای ارائه کرد ؟
پاسخ:معلوم وقتی از کذب لذت می برند خب این یعنی از نقیضش لذت نمی برند دیگر

با سلام آقای ولایت، چه عجب، یادی از ما کردید.

velayat;198822 نوشت:
پاسخ:خیلی وقت ها انسان با دروغ به آرامش می رسد مثلا بیاید به یکی تهمت بزند کیف می کند کسی را ضایع کند کیف می کند یک دروغ بگوید و میلیاردها تومان پول بگیرد کیف می کند . من جواب ندادم چون به نظرم با هم به نقطه تفاهم رسیدیم و شما هم می گویی صدق خوب است یعنی خوشمون می آید از صلح و ارامش خوشمون می اید و چون خوش آمدن هر کسی با کس دیگر متفاوت است اخلاق می شود نسبی و نمی شود به طور قطعی گفت دروغ خوب یابد و همه بستگی به چگونگی لذت جامعه و شخص داره

اما اینکه می گویید خیلی وقت ها انسان بادروغگویی لذت می برد، خوب من در پست های گذشته عرض کردم که راستگویی و دروغگویی یک عمل شخصی نیست، بلکه یک عمل اجتماعی است مثل خرید و فروش.
پس اینکه یک نفر لذت ببرد و خوشش بیاید مهم نیست بلکه باید مصلحت اجتماع در نظر گرفته شود. در حالی که شما نمیتوانید جامعه ای را تصور کند که از دروغ سود ببرد. و این همان معنای ذاتی بودن صدق است.
ما میتوانیم تصور کنیم یک نفر از دروغ خوشش بیاید اما جامعه را نمیتوانیم چنین تصور کنیم، چون در صورت دروغگو شدن جامعه همه ضرر می کنند و اصلا دیگر جامعه ای باقی نمی ماند.
اگر این حرف را قبول ندارید، لطفا یک مثال ذهنی برای جامعه ای که همه دورغ می گویند و همه هم از آن راضی هستند تصور کنید. اصلا در چنین جامعه ای زندگی می تواند جریان داشته باشد، میتوانند با هم معامله کنند.
پس صدق چون عمل اجتماعی است مدلول جمله خوشم می آید نیست، چون اصلا امکان ندارد جامعه بگوید خوشم می آید دروغ بگویم به خاطر دلیلی که در بالا عرض کردم.
اما مسائل اخلاقی شخصی شاید مدلول جمله خوشم می آید باشد، اما در اعمال اجتماعی و اعمالی که حیات اجتماع وابسته به آن است خوشم می آید وجود ندارد بلکه همگی برای یک لذت واحد تلاش می کنند و این لذت واحد قابل تغییر نیست.
اما در مسائل شخصی چون مربوط به احساسات شخص است این لذت قابل تغییر است.

سلام
حالا اگر جامعه ای نسبت به جامعه دیگر لذت ببرد چه؟
یعنی اگر جامعه ایران به جامعه آمریکا دروغ بگوید سبب لذت او شود چه؟
یعنی سبب ترقی کل جامعه شود؟

velayat;198899 نوشت:
سلام حالا اگر جامعه ای نسبت به جامعه دیگر لذت ببرد چه؟ یعنی اگر جامعه ایران به جامعه آمریکا دروغ بگوید سبب لذت او شود چه؟ یعنی سبب ترقی کل جامعه شود؟

با سلام خدمت شما
مثال شما یک اشکالی دارد، چون این جامعه اگر روی پای خودش ایستاده پس معلوم است اعضای آن به یکدیگر راست می گویند و الا دیگر جامعه ای باقی نمیماند تا بتواند دروغ بگوید. پس باز هم همانطور که گفتم نمیتوان جامعه ای را تصور کرد که با دروغ بتواند به حیات خود ادامه دهد.
پس این جامعه ای که میخواهد به جامعه دیگر دروغ بگوید، چون در درون خود راستگو بوده، توانسته قدرتمند شود تا به جامعه دیگر دروغ بگوید.
اما حالا طبق فرض شما فرض کنید یک شهر به شهر مجاور خود دروغ بگوید تا شهرش از رفاه بیشتری برخوردار شود. سوال این است که آیا این دو شهر در روابط اجتماعی به یکدیگر نیاز دارند یا ندارند؟ اگر نیاز نداشته باشند، پس دیگر دروغ گفتنشان به یکدیگر لزومی ندارد و سبب لذت هیچکدام نمیشود.
اما اگر نیاز داشته باشند و دورغ بگویند و فرض کنید یک بار این دروغ سبب لذت یکی شود، خوب دفعه بعد این دو جامعه به یکدیگر اعتماد نمی کنند و روابط قطع میشود. پس باز به ضرر بشریت میشود. یعنی هم این جامعه از خوبی های آن جامعه محروم میشود و هم دیگری.
پس روابط بین الملل از بین می رود و یا سبب ایجاد جنگ و یا انزوای کشورها می گردد. خلاصه من هر طور حساب میکنم میبینم دروغ به عنوان یک مسئله اجتماعی هیچ گاه نمیتونه باعث خیر بشه.
اگر دروغ درون جامعه ای باشه، جامعه باقی نمیمونه، و اگر برون جامعه ای باشه، روابط بین الملل از بین میره و یا سبب جنگ میشه.

سلام علیکم جمیعا

velayat;198824 نوشت:
پاسخ:من می گویم کسی هم که از صدق خوشش می اید به همین خاطر است


بله ممکن است کسی صرفا برای نفع شخصی اش صادق باشد که در این صورت دروغگوست (و هرگز عمل ایشان نماد انسان صادق نیست).

صدق ریشه در بندگی راستین دارد و آنچه که یک بنده میگوید و بدان عمل میکند در راستای همان بندگی است. حال چه به نفعش باشد چه به ضررش

velayat;198824 نوشت:
پاسخ:معلوم نشد فطرت چیه اصلا که شما می گی باهاش مطابقه یانه؟؟؟

فطرت انسان در کلامی ساده آن بخش از وجود هر فردی است که بطور آگاه یا ناخودآگاه
با استدلال یا بدون هیچ استدلالی نیک را برایش مقبول و از بد او را بری میکند.
(و همچنین قابلیت تعالی در آن هست که موضوع بحث نیست)

مثلا اگر کسی در حق شما خوبی کند ( بدون در نظر گرفتن اینکه خوبی و بدی را چطور تعریف کنیم ) شما خشنود میشوید



یا اگر چیز زیبائی را ببینید جذبش میشوید. اگر عمل نیکی انجام دادید از خودتان خشنود میشوید و اگر عمل زشتی را مرتکب شدید از خودتان بدتان می آید.

هیچ کسی این فطرت را منکر نیست مگر عاقل نباشد.

velayat;198824 نوشت:
من می گویم فطرت چیزی است که به خاطر تلقین جامعه انسان از آن لذت می بره


اگر کسی امی ای باشد که در برهوت هم بدنیا آمده باشد فرق نیکی با بدی را میفهمد این ارتباطی به تلقین جامعه ندارد.

...

velayat;198824 نوشت:
پاسخ:همه به خاطر تلقین است البته خیلی ها چنین نیستند شما استقرا تام کردی؟؟؟؟؟


خیر این هم بخشی از همان فطرتی است که عرض شد. اگر کسی از دروغگوئی خوشش بیاید هرگز از اینکه کسی به خود او دروغ بگوید خوشش نخواهد آمد.

velayat;198824 نوشت:
پاسخ:معلوم وقتی از کذب لذت می برند خب این یعنی از نقیضش لذت نمی برند دیگر


چنین چیزی از انسان سر نیمزند که بخواهد از صدق ناراحت شود. و یا حتی صدق و کذب برایش یک اندازه ارزش داشته باشد.

بله شاید در مکاتبی همچون ماکیاولی بواسطه ذکر مدام و ارزش انگاری بی ارزشها - ماهیت افراد ممکن است تغئیر کند که در این صورت طبق نص صریح قرآن ما آن شخص را انسان نمیدانیم.

یاحق

نقل قول:
همه اخلاقیت مدلول جمله خوشم می آید است


بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین


سلام بر حضرت ولیعصر (عج) و منتظرانش و سایر خوانندگان

این جمله شما چکیده یک مکتب فکری غربی می باشد . این مکتب که مکتب لذت گرایی نام دارد ملاک اخلاقی بودن فعل را «اصالت لذت» معرفی میکند. که متضاد با عقاید مسلمانان و مومنین به اسلام می باشد و مورد تایید نیست. مثلا در آیه می فرماید: قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ به مردان با ايمان بگو ديده فرو نهند ،در حالی که شاید فرد دوست داشته باشه نگاهش هر کجا خواست بره! در اینجا کنترل نگاه اصالت دارد. و اینگونه نیست که اگر فرد با نگاه کردن لذت ببرد ، نگاه کردن اصالت داشته باشد.

و اما در مورد این مکتب و ابعاد و شاخه های آن :

لذت گرایی مکتبی است که ملاک اخلاقی بودن فعل را «اصالت لذت» معرفی می کند. این مکتب از دوره یونان باستان تا به امروز به صورت های گوناگونی تقریر شده و می توان از آنها به این نحو نام برد:
1. لذت گرایی شخصی «اریستیپوس»،
2. لذت گرایی شخصی محدود اپیکوری،
3. لذت گرایی در قالب نفع عمومی جرمی بنتا،
4. لذت گرایی به صورت عاطفی آدام اسمیت،
5. لذت گرایی شخصی در قالب عمل به قانون «راسل».

1.لذت گرایی شخصی
پایه گذار این مکتب، شخصی است به نام «اریستیپوس» که از شاگردان سقراط به شمار می رود، او در سال 435 قبل از میلاد متولد، و در سال 366ق.م. درگذشته است(1) و از نظر طبقه، معاصر افلاطون(428 - 347) ق.م. می باشد.
نظریه او درباره نظام اخلاقی، درست بر خلاف چیزی است که از استادش سقراط نقل شده است زیرا بنیاد تعلیمات اخلاقی سقراط این است که انسان جویای خوشی وسعادت است، و جز این تکلیفی ندارد، اما خوشی به استیفای لذات و شهوات به دست نمی آید، بلکه به وسیله جلوگیری از خواهشهای نفسانی بشری میسر می گردد.(2)
از پای کرسی تدریس چنین استادی، شخصی برخاسته، آنچه را که استاد آن را مایه سعادت نمی داند، او همان را محور سعادت و اساس نظام اخلاقی دانسته است.
فروغی آنگاه که در نظام اخلاقی «ابیقور» سخن می گوید، چنین می نویسد:
«یکی از شاگردان سقراط، اریستیپوس است. نظر به این که، استاد بزرگوار، سعادت و خوشی را غایت آمال می خواند در پیروی این عقیده بر خلاف سقراط که سعادت را در طلب دانش می دید، خوشی را در درک لذایذ پنداشت، وحکمت را برای تشخیص لذت حقیقی موضوع انگاشت.»(3)
و در این مورد نیز چنین می گوید:
«هر یک از ما انسانها، باید به ندای طبیعت انسانی خود، گوش فرا دهیم، یعنی درباره هر کاری به طبیعت خود رجوع کنیم و دریابیم که آیا انجام آن کار، مورد خوشایند طبیعت ما است یا خوشایند آن نیست، آیا خوشی آور است یا رنج زا در صورت نخست باید آن کار را انجام، و در صورت دوم نباید انجام داد. و به عبارت دیگر: هر کاری که ملایم طبع ماست و برای ما ایجاد «لذت» می کند، خوب و خیر است وهر کاری که با طبع ما منافر است و موجب الم ما می شود بد وشر است. در این مکتب «لذت فردی»خیر و «درد فردی» شر نامیده می شود.(4) خلاصه لذت مثبت و حاضر، غایت زندگی است.»(5)
هرگاه این عبارات ترجمه صحیح از اندیشه شاگرد سقراط باشد باید بگوییم که او:
اولا: از لذتهای شخصی سخن گفته است نه لذتهای جمعی.
ثانیا: از میان لذایذ و آلام، جنبه دنیوی را مطرح کرده و از قسم اخروی سخن نگفته است.
ثالثا: از نظر زمان، لذت فعلی برای او مطرح می باشد، نه گذشته و نه آینده.

2. لذت گرایی محدود یا مکتب ابیقور
ابیقور که امروز آن را «اپیکور» نیز می نامند در سال 341 پیش از میلاد متولد شده و پس از هفتاد سال زندگی چشم از زندگی پوشید، می گویند او در فلسفه پیرو ذیمقراطیس فیلسوف حس گرا بود، و دانش را نتیجه حس می دانست و جهان را مرکب از «اجزای لا یتجزی» می انگاشت، شاگرد این مکتب نظریه ای در نظام اخلاقی دارد که احتمالا بسان نظریه «اریستیپوس» دستخوش تحریف شده است.
فروغی در تبیین نظریه «ابیقور» در اخلاق چنین می نویسد: «در این عقیده(لذت گرایی شخصی) اشخاص بسیاری، شریک شدند از جمله «ابیقور» نیز این مشرب را پسندیده و تکلیف انسان را تنها درک لذت فهمیده است ازاین رو «ابیقور» وپیروانش نزد مردم به خوش گذرانی و عشرت رانی معروف شدند. و هم اکنون اروپاییان عیاشی وکامرانی زندگی را ابیقوری می خوانند.»
آنگاه در رد این نسبت یادآور می شود، عقیده عامه درباره «ابیقوریان» ناشی از عدم غور در فلسفه ایشان بوده وحقیقت این است که ابیقور از مرتاضان به شمار می رود، چه، خوشی که «ابیقور» دنبال می کرد، آسایش نفس و خرسندی خاطر بود، که دوام دارد نه شهوات و لذاتی که گذراست، و انسان پس از ادراک آن گرفتار درد و رنج می شود. و می گفت حکیم لذایذ معنوی را بر تمتعات مادی برتری می دهد، زیرا ادراک آنها آسانتر و در همه وقت و همه حال میسر است، وسایل بسیار نمی خواهد و اسباب آن در وجود انسان فراهم می باشد.(6)
غربیان نیز به این حقیقت اعتراف کرده اند و مؤلفان(7) کتاب «کلیات فلسفه» می نویسند: «نظریه اپیکور که گاهی آن را لذت انگاری(مذهب اصالت لذت یا لذت طلبی) نامیده اند این است که تنها چیزی که خوب است، لذت است. تاثیر فلسفه او را از این جا می توان دریافت که هنوز اپیکور در انگلیسی به آدم خوشگذران اطلاق می شود. اما لفظ اپیکور مانند بسیاری از کلماتی که اکنون به کار می رود، دقیقا بر همان نوع فلسفه هایی که خود اپیکور معتقد بود، دلالت نمی کند. اکنون کسی را اپیکوری می نامند که شکمباره، شرابخواره باشد و شادکامی وخوشحالی او جز از راه برخورداری از غذاهای مرغوب و شرابهای کمیاب تامین نمی شود، در حالی که خود اپیکور چنین نبود وی کم و ساده غذا می خورد، گویا فقط آب می نوشید و به طور کلی با روش پرهیز و امساک می زیست.»(8)
بنابراین نمی توان به سادگی از کنار نظریه منسوب به ایشان گذشت، آنچه که اخیرا محققان به آن رسیده اند آن است که او بر خلاف نظریه اریستیپوس عقل و خرد را در محدود کردن لذات گرایی مدخلیت داده، و آن را در چهارچوب تجویز عقل منحصر می کند.
بدین معنی برخی از لذات آشکارا با درد و رنج همراه است، او میان لذاتی که ملازم با درد و رنج است، و لذاتی که چنین نیست فرق می نهد، فقط لذات اخیر را برمی گزیند، مثلا: ارضای شهوات جنسی به صورت غیر محدود بد است زیرا ملازم با خستگی و پشیمانی و سستی و افسردگی است، همچنان که پرخوری و شراب خواری وشهرت طلبی نیز چنین است.
نتیجه این که: اپیکور طرفدار نوعی زندگانی است، که در آن خرد مدخلیت داشته باشد.
اصولا ما باید بین لذت گرایی روانشناسی ولذت گرایی اخلاقی فرق قایل بشویم، لذت گرایی از نظر اول نظریه ای است که بر حسب آن مردم در زندگی خود واقعا به دنبال لذت هستند، مطابق این نظریه تمام فعالیت ها، متوجه کسب لذت و اجتناب از الم است.
اما اپیکوری با در نظر گرفتن پاره ای از قیود وشروط خواهان لذت گرایی به معنی اخلاقی است.
بدیهی است لذت انگاری از نظر روانشناسی مستلزم لذت انگاری اخلاقی نیست.
و در نتیجه عقیده وی را می توان به عنوان صورت اصلاح شده و اعتدال یافته نظریه اریستیپوس دانست.(9)
مؤلف کتاب تاریخ فلسفه یونان و روم فرق دو مکتب را چنین بیان می کند:
«لذت از نظر اریستیپوس غایت زندگی است اما چه نوع لذتی؟ بعدها برای «اپیکور» بیشتر فقدان درد، یعنی لذت منفی، غایت زندگی است لیکن برای«اریستیپوس لذت مثبت و حاضر، غایت زندگی بود».(10)
معنی این جمله ها این است که ابیقور در لذت گرایی از عنصر عقل غافل نبوده و لذاتی را لذت می دانست که به دنبال آن دردی پدید نیاید در حالی که در مکتب «اریستیپوس» مقیاس لذت حاضر است.
گویا شاگردان حوزه فلسفی «کورنائیان» که اریستیپوس پایه گذار آن بوده از نظریه استاد پیروی نکرده، و لذت گرایی را به عدم مجازات از جانب دولت و یا محکومیت عمومی محدود ساخته اند.
می گوید: «گورنائیان که بدون تردید عناصر لذت جویانه را در زمینه نظریه سقراط اقتباس کردند، اعلام نمودند که مرد خردمند، در انتخاب خود از لذت، آگاهی و شناخت آینده را در نظر می گیرد، بنابراین وی از افراط و تفریط و زیاده روی مطلق که به درد و رنج منجر می شود، و نیز از ولنگاری که باعث مجازات از جانب دولت و محکومیت عمومی خواهد شد، خودداری خواهد کرد.»(11)

-------------------------
1.تاریخ الفلسفة الیونانیة: تالیف یوسف کرم، ط دار القلم.
2. سیر حکمت در اروپا:1/15.
3. سیر حکمت: 1/41
4. فلسفه اخلاق: 59.
5. تاریخ فلسفه یونان و روم :1/145.
6. سیر حکمت :1/41، فصل سوم.
7. ریچارد پاپکین و آدروم استرول.
8. کلیات فلسفه، ترجمه دکتر سید جلال الدین مجتبوی:20.
9. کلیات فلسفه: ریچارد پاپکین، آوروم استرول: 21.
10. فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه:1/145، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی.
11. تاریخ فلسفه یونان و روم:1/145.

..... ادامه

3.نفع عمومی
شیوه بررسی که قبلا یادآور شدیم، ایجاب می کرد که درباره این مکتب، پس ازپایان پذیری بیان ملاک فعل اخلاقی، در فلسفه های یونانی و رومی، سخن بگوییم، زیرا این مکتب به وسیله دو دانشمند انگلیسی، «جرمی بنتام»(1848 - 1832) و «جان استوارت میل»(1806 - 1873) پی ریزی شده که مربوط به دوران رنسانس می باشد.
در مکتب لذت گرایی، ملاک اخلاقی بودن فعل، «لذت شخصی» بود، در حالی که یک رشته افعال اخلاقی داریم که شخص در آنها محور، نیست بلکه، ملاک، خدمت به جامعه و منتفع شدن آن است. به خاطر چنین اشکالی واضح در آن مکتب دو دانشمند انگلیسی، قید«شخصی» را به نفع عمومی، عوض کرده و فعل اخلاقی را چنین توصیف می کنند«فعلی که مایه لذت مستمر ویا غالب بر الم، نسبت به جامعه بوده باشد».
یک چنین دگرگونی، به خاطر فلسفه ای است که «بنتام» از آن پیروی می کرد؛ زیرا او با حکومت استبدادی، وحکومت اشرافی(اریستو کراسی) موروثی مخالف بود و از حکومت دموکراسی، حمایت می کرد،و با امپراتوری انگلیس در هند و دیگر مستعمرات مخالف بود.
در این مکتب یک عمل آنجا که در جهت «حصول و تولید بزرگ ترین خوشی وسعادت برای بزرگ ترین عده» قرار گیرد، حق و درست خواهد بود. و ملاک ارزش و یا درستی، نتیجه فعل است، نه انگیزه آن.(12)

4. مکتب عاطفه گرایی
مکتب عاطفه گرایی، نظریه تلطیف شده مکتب نفع عمومی است. چیزی که هست انگیزه کار در نفع عمومی این بود که نفع شخصی در ضمن نفع عمومی تحقق می پذیرد بنابراین اگر انسان برای عموم مردم کار صورت دهد، سود او نیز تامین می شود ولی انگیزه عمل در مکتب عاطفه گرایی، احساسات پاک بشر دوستانه است، که او را به این کار وادار می کند. یا این کار برای او هدف وغرض می باشد.
بنیان گذار این مکتب بزرگانی مانند: آدام اسمیت(1723 - 1790) اقتصاددان انگلیسی و ارثرشوپنهاور(1788 - 1860) فیلسوف انگلیسی، و اگوست کنت(1798 -1857) فیلسوف فرانسوی است . در این مکتب احساسات بشردوستانه گاهی علت فاعلی معرفی شده و گاهی غایت و هدف بیان گردیده است.و در هر حال با مکتب نفع عمومی یاد شده ارتباط تنگاتنگ دارد.
این گروه می گویند: «کارهایی که به عنوان «خودخواهی» صورت بگیرد کار اخلاقی نیست، تنها کاری عنوان فعل اخلاقی را به خود می پذیرد که هدف از آن غیر دوستی و غیر خواهی باشد نه خودخواهی».
گاهی به این نظریه ایراد گرفته می شود چنین تعریفی مانع اغیار نیست زیرا بعضی از کارهای بشردوستانه است که نمی توان آنها را فعل اخلاقی نامید مثلا احساسات مادرانه که اختصاص به انسان ندارد وحیوان را نیز در برمی گیرد و سرچشمه فداکاریهای شگفت انگیزی است اما نمی توان نام آن را «خلق و خوی» نهاد و همچنین است دیگر کارهایی که جنبه غریزی دارد مانند میل به «صیانت فرزند».
ظاهرا این اشکال وارد نباشد؛ زیرا مقصود آن احساسات پاک و بشردوستانه ای است که به فرد خاصی متعلق نباشد در حالی که احساسات مادر مربوط به شخص یعنی فرزند خویش است در حالی که نسبت به فرزند دیگران این حالت را ندارد. بنابراین هر نوع فعلی که از احساسات بشردوستانه وخیرخواهانه سرچشمه بگیرد و در آن فرد خاصی مطرح نباشد چنین فعلی، فعل اخلاقی خواهد بود.
این نظریه هر چند نسبت به نظریه های پیشین برتری دارد و به مسایل اخلاقی از دیده اخلاق نگریسته است ولی تخصیص دایره فعل اخلاقی به آنچه که منشاش احساسات بشر دوستانه ویا هدف از آن «غیرخواهانه» باشد دلیلی ندارد؛ زیرا یک رشته صفات اخلاقی هست که هرگز ارتباطی به غیر نداشته ولی در عین حال از صفات برجسته به شمار می رود.
مثلا صبر و استقامت، حلم و بردباری در برابر مشکلات زندگی از صفات برجسته و مبدا افعال زیبای اخلاقی است در حالی که در اینجا غیری مطرح نیست تا نسبت به او احساساتی رخ دهد.
در برابر آن، برخی از رذایل اخلاقی داریم که باز جنبه فردی دارد مانند بخل به مال و خدمت به افتادگان.
نتیجه این که در این تعریف بخشی از افعال اخلاقی تبیین گزیده ولی معیار کلی برای بیان اخلاق ذکر نشده است.

5. هماهنگی میان منافع عمومی و خصوصی افراد
نظریه هماهنگی میان مصالح جامعه و منافع شخصی را «راسل» پیشنهاد می کند و در تفسیرهای گوناگونی که برای اخلاق انجام گرفته همین را بر می گزیند و آن را در کتاب خود «جهانی که من می شناسم» در فصل پنجم تحت عنوان «اخلاق تبو»(رسوم و عادات جاهلانه) مطرح می کند. «برتراند راسل» در سال 1872 در انگلستان دیده به جهان گشود و در سال 1970م دیده از جهان فرو بست، بزرگ ترین اثر علمی و فلسفی او کتاب اصول ریاضی است که در سالهای 1913 - 1910 با همکاری «وایت» در سه جلد منتشر کرد، او در باره اخلاق و این که ملاک اخلاقی بودن یک عمل چیست، بیانی دارد که نقل می کنیم:
می گوید: «اخلاق رایج، مجموعه رسوم و آداب. خاصه منهیاتی است که بدون هیچ گونه دلیلی، به انسان تحمیل می شود. او با این جمله، خط قرمز بر تمام مکاتب اخلاقی کشیده بالاخص اخلاقی که ریشه مذهبی داشته و از جهان بالا سرچشمه می گیرد.»
در این هنگام شخصی از او سؤال می کند: «چنانچه شما دارای معتقدات مذهبی نبوده که واقعا هم همین طور است و به قوانین اخلاقی مذهبی هم پای بند نباشید، بفرمایید ببینیم آیا خود را به هیچ یک از سیستم های اخلاقی مقید می دانید؟»
در پاسخ می گوید: «آری ولی جدا ساختن اخلاق از سیاست، کار بسیار دشواری است؛ به عقیده من، علم اخلاق بایستی بدین طریق عرضه شود. فرض کنیم: زیدی بخواهد فلان عمل را که برای خود مفید بوده، و در عین حال برای همسایگانش زیان می رساند، انجام دهد. اگر زید از این طریق برای همسایگان خود ایجاد مزاحمت کند، آنان گرد هم جمع شده و خواهند گفت: ما به هیچ وجه موافق نیستیم. باید کاری کرد که او سو استفاده نکند. بنابراین، ملاحظه می شود که کار به یک امر جنجالی مختوم می گردد، و این قضیه کاملا منطقی و عقلانی است. رؤوس اخلاقی من عبارت از ایجاد هماهنگی بین منافع عمومی وخصوصی اجتماع می باشد».(13)
او در ابطال مذاهب اخلاقی وابسته به معنویت آنچنان پیش رفته حتی در مسایل جنسی هم، چیزی بر خلاف اخلاق تصور نمی کند مگر یک صورت و آن این که زیان آن بیش از سود آن باشد؛ می گوید: «لازم است مساله اخلاق جنسی را هم مانند سایر مسایل مورد بررسی قرار دهیم. اگر از انجام عمل زیانی متوجه دیگران نشود، دلیل نداریم که ارتکاب آن را، محکوم کنیم نمی توان عمل را به زعم این که فلان مذهب قدیمی، زشت شناخته است، محکوم ساخت فقط بایستی سود و زیان کار را به حساب آورد، چنین است اساس مذهب اخلاق جنسی و همه اخلاق های دیگر».(14)
در این مکتب، هیچ اصلی از اصول اخلاقی به رسمیت شناخته نشده جز یک اصل: و آن این که: فرد باید هوشیار باشد، کاری نکند واکنش بدی داشته باشد، مال همسایه را ندزدد، تا همسایه نیز مال او را ندزدد، خودخواهی و خودپرستی فرد یک اصل مسلم است ولی باید آن را به گونه ای تعدیل کند و این کار هوشیاری و دوراندیشی لازم دارد.
بنابراین در مورد اخلاق، مساله ای به نام «انسانیت» و «جوانمردی» و انصاف، عاطفه و... مطرح نیست، مصالح فرد مطرح می باشد، باید فرد شیوه زندگی را طوری تنظیم کند که بهره گیری او امکان پذیر بوده و واکنش بدی نداشته باشد و این خود به علم و آگاهی و دورنگری و دور اندیشی، نیازمند است از این جهت باید مردم را آموزش داده، که به خاطر پیامد کار خود، از هر نوع خلاف کاری و قانون شکنی بپرهیزند.

-------------------------------
12.کلیات فلسفه: 51 - 52.
13. جهانی که من می شناسم، ص 64 65.
14. جهانی که من می شناسم، ص 68.

منبع

مثال شما یک اشکالی دارد، چون این جامعه اگر روی پای خودش ایستاده پس معلوم است اعضای آن به یکدیگر راست می گویند و الا دیگر جامعه ای باقی نمیماند تا بتواند دروغ بگوید. پس باز هم همانطور که گفتم نمیتوان جامعه ای را تصور کرد که با دروغ بتواند به حیات خود ادامه دهد.
پاسخ:چرا جامعه ای باقی نمی ماند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا نمی تواند به حیات خود ادامه دهد؟؟؟؟؟؟؟؟
فقط یک امر که همان اعتماد به هم در سخن است حذف می شود و زندگی ادامه می یابد
الان خیلی افراد در جامعه ما به دروغ شهرت دارند فلذا دیگران به آنها اعتماد نمی کنند اما باز هم زندگی می کنند و با بقیه ارتباط دارند

پس این جامعه ای که میخواهد به جامعه دیگر دروغ بگوید، چون در درون خود راستگو بوده، توانسته قدرتمند شود تا به جامعه دیگر دروغ بگوید.
پاسخ:نه خیر ملازمه ای نیست!!!!
اما حالا طبق فرض شما فرض کنید یک شهر به شهر مجاور خود دروغ بگوید تا شهرش از رفاه بیشتری برخوردار شود. سوال این است که آیا این دو شهر در روابط اجتماعی به یکدیگر نیاز دارند یا ندارند؟ اگر نیاز نداشته باشند، پس دیگر دروغ گفتنشان به یکدیگر لزومی ندارد و سبب لذت هیچکدام نمیشود.
پاسخ:در موار کمی به هم نیاز دارند که در همان موارد کم اگر دروغ بگویند لذت می برند
اما اگر نیاز داشته باشند و دورغ بگویند و فرض کنید یک بار این دروغ سبب لذت یکی شود، خوب دفعه بعد این دو جامعه به یکدیگر اعتماد نمی کنند و روابط قطع میشود. پس باز به ضرر بشریت میشود. یعنی هم این جامعه از خوبی های آن جامعه محروم میشود و هم دیگری.
پاسخ:در صورتی سلب اعتماد اتفاق می افتد که شهر ددیگر برایشان دروغ این جامعه مکشوف شود اما اگر این شهر کاری کنند که اصلا شهر دیگر دروغشان را نفهمند دیگر سلب اعتماد معنایی ندارد
در ضمن سلب اعتماد در سخن ملازمه ای با قطع ارتباط ندارد و باز به راحتی می توانند زندگی کنند(مانند شخص دروغگو)

پس روابط بین الملل از بین می رود و یا سبب ایجاد جنگ و یا انزوای کشورها می گردد. خلاصه من هر طور حساب میکنم میبینم دروغ به عنوان یک مسئله اجتماعی هیچ گاه نمیتونه باعث خیر بشه.
اگر دروغ درون جامعه ای باشه، جامعه باقی نمیمونه، و اگر برون جامعه ای باشه، روابط بین الملل از بین میره و یا سبب جنگ میشه.
پاسخ:هیچ ملازمه ای بین این دو امر نیست.

آقای حرم امن الهی از توضیحی که از نظر بنده دادید تشکر می نمایم

velayat;200315 نوشت:
پاسخ:چرا جامعه ای باقی نمی ماند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا نمی تواند به حیات خود ادامه دهد؟؟؟؟؟؟؟؟ فقط یک امر که همان اعتماد به هم در سخن است حذف می شود و زندگی ادامه می یابد الان خیلی افراد در جامعه ما به دروغ شهرت دارند فلذا دیگران به آنها اعتماد نمی کنند اما باز هم زندگی می کنند و با بقیه ارتباط دارند

با سلام خدمت شما دوست عزیز
من همیشه از اشکالات شما لذت میبرم. اما این دفعه خیلی بهم نچسبید.
شما پرسیدید چرا جامعه ای باقی نمیماند. چون با دورغ دیگر مردم به هم اعتماد نمیکنند. دیگر من به شما چیزی نمیفروشم چون میدانم پولش را پس نمیدهید، چون دروغ میگویید. و شما هم چیزی از من نمیخرید چون میدانید جنس قلابی میفروشم. من در مثال های قبلی گفتم ذاتی بودن حسن صدق به خاطر این است که اتحاد، یکپارچگی و اصلا بقای جامعه وابسته به راستگویی است. (البته بحث ما در مورد انسان است که یک موجود اجتماعی است و بدون راستگویی نمتواند به حیات خود ادامه دهد)

شما میگویید عده ای از دروغگویی لذت میبرند، پس دروغگویی هم خوب است، سوال این است که حالا که دروغگویی خوب است آیا میتوانید آن را به عنوان یک قانون در کشور اجرا کنید؟ اگر میگید میشه لطفا در قالب مثل توضیح بدید که در جامعه ای که دروغ گفتن خوب و قانونی است چگونه مردم زندگی می کنند؟
شما میگید الان بسیاری افراد دروغگو هستند و به زندگیشون در جامعه ادامه میدن، خوب این افراد دروغگو با چه افرادی تعامل میکنند؟ با همون هایی که دستشون براشون رو شده یا با مردمی که نمیشناسنشون؟ حالا فرض کنید یک روز عکس این فرد رو توی روزنامه نشون بدن که این فرد آدم دروغگویی است، آیا دیگه این شخص میتونه تو جامعه زندگی کنه؟ نه.

velayat;200315 نوشت:
پاسخ:در صورتی سلب اعتماد اتفاق می افتد که شهر ددیگر برایشان دروغ این جامعه مکشوف شود اما اگر این شهر کاری کنند که اصلا شهر دیگر دروغشان را نفهمند دیگر سلب اعتماد معنایی ندارد

ما وقتی بک قانونی را به عنوان حکم اصلی و حسن ذاتی برای انسان وضع میکنیم، باید شرایط عادی رو در نظر بگیریم. شرایط عادی این است انسان مقصود طرف مقابلش رو میفهمه. مثل اینکه شما بگی توهین کردن به دیگران خوبه چون شاید طرف مقابل گوشش کر باشه( این استدلال عقلانی نیست) ما داریم از انسانی صحبت میکنیم که قوه درک داره و میفهمه.
ثانیا: اینکه میگید اگر شهر دوم نفهمه که شهر اول بهش دورغ گفته، مشکلی پیش نمیاد. میدونید چرا مشکلی پیش نمیاد؟ چون شهر دوم فکر میکنه بهش راست گفته. پس چیزی که سبب شد فرد دروغگو لذت ببره در حقیقت داستگویی بود نه دروغگویی. چون فرد دوم فکر میکرد بهش راست گفتن و الا هیچ موقع اجازه سوء استفاده به اون شخص نمیداد.

سلام
شما پرسیدید چرا جامعه ای باقی نمیماند. چون با دورغ دیگر مردم به هم اعتماد نمیکنند. دیگر من به شما چیزی نمیفروشم چون میدانم پولش را پس نمیدهید، چون دروغ میگویید.
پاسخ:خب دیگر نسیه نمی فروشی و نقد می فروشی!
و شما هم چیزی از من نمیخرید چون میدانید جنس قلابی میفروشم.
پاسخ:خودم دقت می کنم که جنس قلابی نخرم
من در مثال های قبلی گفتم ذاتی بودن حسن صدق به خاطر این است که اتحاد، یکپارچگی و اصلا بقای جامعه وابسته به راستگویی است. (البته بحث ما در مورد انسان است که یک موجود اجتماعی است و بدون راستگویی نمتواند به حیات خود ادامه دهد)
پاسخ:خب من می گویم این ملازمه نیست
نگاه کنید من جامعه اجتماعی الان را نمی گویم که به خاطر تلقین افراد دروغگویی برایشان خیلی عمل زشتی است من می گویم شما جامعه ای را تصور کن که این چنین تلقیناتی درونش وجود ندارد
بعد هم شما باز اثبات عقلانی نکردید
بعد هم اصلا به فرض که جامعه از یک دروغ لذت نمی برند قبول چرا باید من به آن امر ملتزم شوند جامعه خششون نمی یاید خب نیاید
شما میگویید عده ای از دروغگویی لذت میبرند، پس دروغگویی هم خوب است، سوال این است که حالا که دروغگویی خوب است آیا میتوانید آن را به عنوان یک قانون در کشور اجرا کنید؟ اگر میگید میشه لطفا در قالب مثل توضیح بدید که در جامعه ای که دروغ گفتن خوب و قانونی است چگونه مردم زندگی می کنند؟
پاسخ:مگر راستگویی قانون کشور است
اصلا این چیزها معنا ندارد قانون کشور شود

شما میگید الان بسیاری افراد دروغگو هستند و به زندگیشون در جامعه ادامه میدن، خوب این افراد دروغگو با چه افرادی تعامل میکنند؟ با همون هایی که دستشون براشون رو شده یا با مردمی که نمیشناسنشون؟ حالا فرض کنید یک روز عکس این فرد رو توی روزنامه نشون بدن که این فرد آدم دروغگویی است، آیا دیگه این شخص میتونه تو جامعه زندگی کنه؟ نه.

پاسخ:نه اصلا با آدم دروغگو دارند زدگی می کنند با اینکه می دانند دروغگو است
نگاه کنید من دارم این چیز را با چشم خودم می بینم که انسانها دارند با یک شخص دروغگو زندگی می کنند و واقعا هم دراد زندگی می کنند.

ما وقتی بک قانونی را به عنوان حکم اصلی و حسن ذاتی برای انسان وضع میکنیم، باید شرایط عادی رو در نظر بگیریم. شرایط عادی این است انسان مقصود طرف مقابلش رو میفهمه. مثل اینکه شما بگی توهین کردن به دیگران خوبه چون شاید طرف مقابل گوشش کر باشه( این استدلال عقلانی نیست) ما داریم از انسانی صحبت میکنیم که قوه درک داره و میفهمه.
پاسخ:منظورم را نفهمیدی منظورم را در قسمت ثانیا فهمیدی من نگفتم کر باشند که؟؟؟؟؟؟؟؟

ثانیا: اینکه میگید اگر شهر دوم نفهمه که شهر اول بهش دورغ گفته، مشکلی پیش نمیاد. میدونید چرا مشکلی پیش نمیاد؟ چون شهر دوم فکر میکنه بهش راست گفته. پس چیزی که سبب شد فرد دروغگو لذت ببره در حقیقت داستگویی بود نه دروغگویی. چون فرد دوم فکر میکرد بهش راست گفتن و الا هیچ موقع اجازه سوء استفاده به اون شخص نمیداد.

پاسخ:سبب لذت از دروغ هر چه می خواهد باشد باشد مهم این است که من از دروغ گفتنم لذت بردم


velayat;200403 نوشت:
پاسخ:خب دیگر نسیه نمی فروشی و نقد می فروشی! و شما هم چیزی از من نمیخرید چون میدانید جنس قلابی میفروشم. پاسخ:خودم دقت می کنم که جنس قلابی نخرم

با سلام خدمت شما دوست عزیز
خوب این که باز در نتیجه میشه راستگویی. نمیدونم چرا همه مثال هایی که شما در مورد لذت از دروغگویی میزنی همش بر میگرده به خوب بودن راستگویی. (برای خودمم هم عجیبه. من واقعا از سوالات خوب شما تشکر میکنم. واقعا به یک نکته های تازه ای در مورد راستگویی رسیدم)
خوب شما میگید سعی میکنید که کسی جنس قلابی بهتون نفروشه. هر روز یک راه و حیله جدید برای جنس های قلابی ابداع میشود. کسانی که یک عمر تجارت کرده اند نمیتونند صد در صد مطمئن باشند که از جنس قلابی در امان باشند.
ثانیا: اگر سعی کنید جنس قلابی نخرید و فروشنده هم سعی کنه نقد بفروشه خوب باز هم این میشه راستگویی نه دروغگویی. پس دروغگویی کجا رفت؟ شما در این مورد دروغی نگفته اید که از دروغ لذت ببرید. هم شما راست گفتید هم فروشنده.
velayat;200403 نوشت:
پاسخ:خب من می گویم این ملازمه نیست نگاه کنید من جامعه اجتماعی الان را نمی گویم که به خاطر تلقین افراد دروغگویی برایشان خیلی عمل زشتی است من می گویم شما جامعه ای را تصور کن که این چنین تلقیناتی درونش وجود ندارد بعد هم شما باز اثبات عقلانی نکردید بعد هم اصلا به فرض که جامعه از یک دروغ لذت نمی برند قبول چرا باید من به آن امر ملتزم شوند جامعه خششون نمی یاید خب نیاید

چرا ملازمه نیست؟ الان من مقدمات ملازمه رو میگم شما هر کدوم رو به نظرت اشتباهه بگو
1- انسان موجود اجتماعی است 2- هر موجود اجتماعی برای بقاء خود و برای رسیدن به لذت بیشتر نیاز به اجتماع دارد 3-انسان در صورتی میتواند از خدمات اجتماع بهره ببرد که پایبند به تعهدات خود باشد(راستگو باشد) 4- پس انسان نمیتواند دروغگو باشد و از جامعه لذت ببرد
یک نکته ای که شما رو به اشتباه انداخته اینه که برخی انسان های دروغگو رو دیدید که از زندگیشون لذت میبرن. ما با بعضی کار نداریم. ما میخواهیم یک قانون کلی برای بشریت وضع کنیم.
حرف شما مثل اینه که بگی کشتن آدم بیگناه بد نیست چون انسان هایی در طول تاریخ بودند که انسان های بیگناه رو کشتند اما زندگی خوبی هم داشتند. بحث ما سر اینه که آیا شما میتونی بگی کشتن انسان بیگناه حسن ذاتی داره؟ نه چون اگر حسن ذاتی داشته باشه باید بتونیم این حکم رو به طور کلی برای همه دنیا تجویز کنیم. اما نمیتونیم چون دیگه هیچ کس رو کره زمین زنده نمیمونه.
velayat;200403 نوشت:
اصلا این چیزها معنا ندارد قانون کشور شود

چرا معنا نداره؟ لطفا بیشتر توضیح بدید.
velayat;200403 نوشت:
پاسخ:نه اصلا با آدم دروغگو دارند زدگی می کنند با اینکه می دانند دروغگو است نگاه کنید من دارم این چیز را با چشم خودم می بینم که انسانها دارند با یک شخص دروغگو زندگی می کنند و واقعا هم دراد زندگی می کنند.

بحث ما سر شرایط خاص و استثنایی نیست. هزار تا احتمال هست. شاید چاره ای نداره و باید زندگی کنه و راه فرار نداره. آخه این که دلیل خوب بودن دروغگویی نمیشه.
velayat;200403 نوشت:
پاسخ:منظورم را نفهمیدی منظورم را در قسمت ثانیا فهمیدی من نگفتم کر باشند که؟؟؟؟؟؟؟؟

من فقط مثال زدم. اینکه گفتید مثلا دورغ بگه ولی طرف مقابل نفهمه مثل اینه که توهین بکنی اما طرف نشنوه.
velayat;200403 نوشت:
پاسخ:سبب لذت از دروغ هر چه می خواهد باشد باشد مهم این است که من از دروغ گفتنم لذت بردم

نه چیزی که سبب شد شما دروغ بگید و لذت ببرید راستگویی بود. پس حتی اگر ملاک خوب بودن گزاره های اخلاقی را لذت بدانیم، باز هم سبب اصلی این لذت راستگویی بوده. پس حالا که علت اصلی راستگویی بوده حسن ذاتی مخصوص راستگویی است نه دروغگویی. و دروغگویی فقط در ظاهر شما رو به یک لذت رسونده پس نمیتونه حسن ذاتی داشته باشه، چون علت ظاهری برای لذت بوده و الا علت واقعیش همون راستگویی بوده.

muhammad-aga;200412 نوشت:

با سلام خدمت شما دوست عزیز
خوب این که باز در نتیجه میشه راستگویی. نمیدونم چرا همه مثال هایی که شما در مورد لذت از دروغگویی میزنی همش بر میگرده به خوب بودن راستگویی. (برای خودمم هم عجیبه. من واقعا از سوالات خوب شما تشکر میکنم. واقعا به یک نکته های تازه ای در مورد راستگویی رسیدم)
خوب شما میگید سعی میکنید که کسی جنس قلابی بهتون نفروشه. هر روز یک راه و حیله جدید برای جنس های قلابی ابداع میشود. کسانی که یک عمر تجارت کرده اند نمیتونند صد در صد مطمئن باشند که از جنس قلابی در امان باشند.
ثانیا: اگر سعی کنید جنس قلابی نخرید و فروشنده هم سعی کنه نقد بفروشه خوب باز هم این میشه راستگویی نه دروغگویی. پس دروغگویی کجا رفت؟ شما در این مورد دروغی نگفته اید که از دروغ لذت ببرید. هم شما راست گفتید هم فروشنده.


درمورد اولا شما اگر راستگویی حسن هم باشه این مشکل وجود دارد
درمورد ثانیا شما اصلا سخنی وجود ندارد که شمات بگویی راستگویی است یا دروغگویی
من سخنی که گفتم منظورم این بود که د جامعه ای که دروغگویی حسن است می شود زندگی کرد و شما مباحث را خلط کردی
بعد باید بحث را ریشه ای کرد و به این جزئیات نپرداخت
و ان اینکه اگر راستگویی حسن هم باشد انسان نمی تواند(با نظر عقلی) به هیچ کس اعتماد کند چون همه افراد احتمال دارد دروغ بگویند و لو اینکه دروغ قبیح است چون اختیار دارند
muhammad-aga;200412 نوشت:

چرا ملازمه نیست؟ الان من مقدمات ملازمه رو میگم شما هر کدوم رو به نظرت اشتباهه بگو
1- انسان موجود اجتماعی است 2- هر موجود اجتماعی برای بقاء خود و برای رسیدن به لذت بیشتر نیاز به اجتماع دارد 3-انسان در صورتی میتواند از خدمات اجتماع بهره ببرد که پایبند به تعهدات خود باشد(راستگو باشد) 4- پس انسان نمیتواند دروغگو باشد و از جامعه لذت ببرد
یک نکته ای که شما رو به اشتباه انداخته اینه که برخی انسان های دروغگو رو دیدید که از زندگیشون لذت میبرن. ما با بعضی کار نداریم. ما میخواهیم یک قانون کلی برای بشریت وضع کنیم.

پاسخ:من سه شماره سخنتان را قبول ندارم:
1. انسان می تواند اجتماعی نباشد و زندگی بکند و این سخن که انسان اجتماعی است سخنی کذب است و اثباتی ندارد
2.گاهی وقتها اگر اجتماعی نباشد انسان لذت بیشتری می برد مثلا اگر در خانواده نباشد می تواند هر عکس سکسی را ببیند یا هر غذایی که دوست دارد بخورد یا... به هر حال محدودیتهایی که قانون برایش به وجود می اورد را ندارد پس می تواند لذت بیشتری ببرد
پس قضیه شما از کلیت ساقط می شود
اما قضییتان به نحو جزئیه صادق است
3.اصلا و به هیچ وجه این را قبول ندارم همان طور که گفتم شما هم اثبات نکردید
.4.نتیجه تان هم به طریق اولی باطل سات
بعد هم در مورد سخن اخرتان من دارم می گم چون بعضی می توانند لذت ببرند پس همه هم می توانند فلذا به همه تعمیم می دهم
مانند قضیه حضرت یوسف که می گویند حضرت یوسف در دام گناه افتاد و ترک کرد و شما هم مانند حضرت یوسف وانی پس می توانی از دامن گناه پاک گردی
muhammad-aga;200412 نوشت:

حرف شما مثل اینه که بگی کشتن آدم بیگناه بد نیست چون انسان هایی در طول تاریخ بودند که انسان های بیگناه رو کشتند اما زندگی خوبی هم داشتند. بحث ما سر اینه که آیا شما میتونی بگی کشتن انسان بیگناه حسن ذاتی داره؟ نه چون اگر حسن ذاتی داشته باشه باید بتونیم این حکم رو به طور کلی برای همه دنیا تجویز کنیم. اما نمیتونیم چون دیگه هیچ کس رو کره زمین زنده نمیمونه.

پاسخ:اولا حسن یک چیزی به معنایی عمل کردن همگانی به ان نیست همچنانکه قبح یک چیزی به معنای عمل نکردن همه جامعه به ان نیست پس همه نمی میرند
ثانیا خب همه بمیرند ایا این امر قبیح است؟؟؟؟؟؟؟
muhammad-aga;200412 نوشت:

چرا معنا نداره؟ لطفا بیشتر توضیح بدید.

پاسخ:آیا می توان در قانون اساسی نوشت که همه انسانهای موجود در ایران باید راست بگویند و اگر یک دروغ بگویید به یک سال زندان مجازات می شود!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
muhammad-aga;200412 نوشت:

بحث ما سر شرایط خاص و استثنایی نیست. هزار تا احتمال هست. شاید چاره ای نداره و باید زندگی کنه و راه فرار نداره. آخه این که دلیل خوب بودن دروغگویی نمیشه.

پاسخ:اصلا هم شرایط خاص نیست
بعد یک سوال مهم مرا جواب ندادی و ان اینکه اصلا چه لزوئمی دارد انسان به چیزی که جامعه از ان لذت می برند عمل کنه یا اصلا به چیزی که خودش لذت می بره؟
muhammad-aga;200412 نوشت:

من فقط مثال زدم. اینکه گفتید مثلا دورغ بگه ولی طرف مقابل نفهمه مثل اینه که توهین بکنی اما طرف نشنوه.

پاسخ:خیلی فرق داره وقتی دروغ نگی و طرف نشنوه در نتیجه طرف مقابل کاری به نفعت نمی کند و تو از قبال او سود نمی بری
اما با دروغ از قبال فرد مقابل سود می بری
muhammad-aga;200412 نوشت:

نه چیزی که سبب شد شما دروغ بگید و لذت ببرید راستگویی بود. پس حتی اگر ملاک خوب بودن گزاره های اخلاقی را لذت بدانیم، باز هم سبب اصلی این لذت راستگویی بوده. پس حالا که علت اصلی راستگویی بوده حسن ذاتی مخصوص راستگویی است نه دروغگویی. و دروغگویی فقط در ظاهر شما رو به یک لذت رسونده پس نمیتونه حسن ذاتی داشته باشه، چون علت ظاهری برای لذت بوده و الا علت واقعیش همون راستگویی بوده.

پاسخ:این یک ادعایی بیش نیست:پس حتی اگر ملاک خوب بودن گزاره های اخلاقی را لذت بدانیم، باز هم سبب اصلی این لذت راستگویی بوده.
بعد هم سببش توهم راستگویی باشد که باشد اصل این است که من از دروغگویی لذت بردم اما اگر در همان جا راست می گفتم 110 هم ضرر می کردم
حرف شما مثل این است که من پیش یک ادمی غیبت یکی را بکنم و بگم ادم بی ادبی و... و هدفم هم گفتن عیب شما و تحقیر شما باشد اما ان فرد شنونده غیبت به شما کمک کند تا از دام توهین به دیگران بیرون بیفتد اما آیا این سبب شدن غیبت برای یک امر خیر سبب حسن بودن ان می شود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حاشا
بعد بر فرض هم که علت اصلی راستگویی بوده این امر ربطی به حسن ذاتی نداره
اصلا به نظر من هیچ چیز نه ذاتا قبیح است نه ذاتا حسن وهمانطور که گفتم همه چیز اعتبار ما انسانها و مدلول جمله خوشم می اید است

velayat;203057 نوشت:
درمورد ثانیا شما اصلا سخنی وجود ندارد که شمات بگویی راستگویی است یا دروغگویی

با سلام خدمت آقای ولایت عزیز
مثل اینکه یادتان رفته صدق منحصر در صدق قولی نیست.
velayat;203057 نوشت:
و ان اینکه اگر راستگویی حسن هم باشد انسان نمی تواند(با نظر عقلی) به هیچ کس اعتماد کند چون همه افراد احتمال دارد دروغ بگویند و لو اینکه دروغ قبیح است چون اختیار دارند

مشکل شما همین جاست، اگر قانون و رسم مردم یک شهر بر راستگویی باشد، اگر چه احتمال منطقی برای دروغگویی هست، اما همانطور که قبلا گفتم مردم در کارهای روزمره احتمال عادی و عرفی را در نظر می گیرند، پس در این صورت مردم به هم اعتماد می کنند و مشکلی پیش نمی آید مگر موارد نادر.
velayat;203057 نوشت:
1. انسان می تواند اجتماعی نباشد و زندگی بکند و این سخن که انسان اجتماعی است سخنی کذب است و اثباتی ندارد

منظور شما از اجتماعی نبودن چیست؟ یعنی میتواند به تنهایی زندگی کند و محتاج دیگران نباشد، بله از نظر عقلی و عادی این مطلب ممکن است، اما این مطلب سبب آن نمیشود بگوییم انسان یک موجود اجتماعی نیست. ما بحثمان در مورد اکثریت قریب به اتفاق مردم است که دوست دارند در اجتماع زندگی کنند و انزوا و گوشه گیری یک بیماری روحی تلقی میشود. بله انسان میتواند اجتماعی نباشد و زندگی کند همانطور که میتواند نان خشک بخورد و زندگی کند، اما بحث ما در مورد جامعه ای است که میخواهد از بیشترین لذت بهره مند شود.
velayat;203057 نوشت:
2.گاهی وقتها اگر اجتماعی نباشد انسان لذت بیشتری می برد مثلا اگر در خانواده نباشد می تواند هر عکس سکسی را ببیند یا هر غذایی که دوست دارد بخورد یا... به هر حال محدودیتهایی که قانون برایش به وجود می اورد را ندارد پس می تواند لذت بیشتری ببرد

این مطلب هم اشتباه است، چون شما چند تا لذت محدود رو ذکر کردید. در حالی که هدف انسان رسیدن به بیشترین لذت هاست. در حالی که اگر تنها باشد فقط میتواند عکس نگاه کند، اما در عوض همه کارهای خانه را باید خودش انجام دهد و نان بپزد و کشاورزی کند و ...
ضمنا شما فراموش کردید که مقصود از اجتماعی بودن کنار مردم زندگی کردن نیست، بلکه فرد میتواند در اجتماع زندگی کند و در عین حال عکس هم نگاه کند. اما اگر تنها زندگی کند روز و شب باید به فکر تامین قوت خود باشد.
velayat;203057 نوشت:
اما قضییتان به نحو جزئیه صادق است

این حرفتان درست است اما همانطور که قبلا گفتم ما به موارد نادر کاری نداریم. چون در وضع قوانین اخلاقی برای اجتماع، باید اجتماع را در نظر گرفت نه افراد خاص.
velayat;203057 نوشت:
بعد هم در مورد سخن اخرتان من دارم می گم چون بعضی می توانند لذت ببرند پس همه هم می توانند فلذا به همه تعمیم می دهم مانند قضیه حضرت یوسف که می گویند حضرت یوسف در دام گناه افتاد و ترک کرد و شما هم مانند حضرت یوسف وانی پس می توانی از دامن گناه پاک گردی

قیاستان هم مع الفارق است
velayat;203057 نوشت:
پاسخ:اولا حسن یک چیزی به معنایی عمل کردن همگانی به ان نیست همچنانکه قبح یک چیزی به معنای عمل نکردن همه جامعه به ان نیست پس همه نمی میرند ثانیا خب همه بمیرند ایا این امر قبیح است؟؟؟؟؟؟؟

به معنای عمل کردن نیست اما به معنای دستور به عمل کردن است، همانطور که در اخلاق هنجاری مطرح شده است.
velayat;203057 نوشت:
پاسخ:آیا می توان در قانون اساسی نوشت که همه انسانهای موجود در ایران باید راست بگویند و اگر یک دروغ بگویید به یک سال زندان مجازات می شود!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

منم پرسیدم چرا نمیشه؟
velayat;203057 نوشت:
بعد یک سوال مهم مرا جواب ندادی و ان اینکه اصلا چه لزوئمی دارد انسان به چیزی که جامعه از ان لذت می برند عمل کنه یا اصلا به چیزی که خودش لذت می بره؟

به خاطر اینکه اسم لذت روشه
velayat;203057 نوشت:
حرف شما مثل این است که من پیش یک ادمی غیبت یکی را بکنم و بگم ادم بی ادبی و... و هدفم هم گفتن عیب شما و تحقیر شما باشد اما ان فرد شنونده غیبت به شما کمک کند تا از دام توهین به دیگران بیرون بیفتد اما آیا این سبب شدن غیبت برای یک امر خیر سبب حسن بودن ان می شود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

مثالتون رو متوجه نشدم
velayat;203057 نوشت:
بعد بر فرض هم که علت اصلی راستگویی بوده این امر ربطی به حسن ذاتی نداره اصلا به نظر من هیچ چیز نه ذاتا قبیح است نه ذاتا حسن وهمانطور که گفتم همه چیز اعتبار ما انسانها و مدلول جمله خوشم می اید است

اگر دقت کنید میبینید حتی اگر حسن و قبح مدلول جمله خوشم میاید باشد، دو نوع خوش آمدن داریم، خوش آمدنی که ثابت است مثل راستگویی و خوش آمدنی که قابل تغییر است مثل بقیه قوانین و سلایق.
پس چون خوش آمدن از راستگویی ثابت است، پس حسن ذاتی دارد.

موضوع قفل شده است