آزادي و اسلام

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آزادي و اسلام

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر


با اجازه از سروران بسيار گرانقدرم در انجمن مبحثي تحت عنوان مفهوم آزادي در اسلام بصورت بسيار مبسوط تقديم حضورتان مي شود اميدوارم اساتيد محترم از نقطه نظرات خويش ما را بهره مند فرمايند انشاالله

معناي واژه آزادي بطور كلي

واژه آزادي طبق نظر برخي از واژه اوستايي آزاته و يا واژه پهلوي آزاتيه گرفته شده است و در زبان فارسي در معاني مختلفي بكار رفته است . از جمله رها بودن يله بودن خالص بودن آزادمردي منقطع بودن خلاصي شادي خرمي قدرت انجام و ترك عمل قدرت انتخاب حريت اختبار عتق خشنودي و ..... (1)


اين واژه در زبانهاي مختلف به اشكال متفاوتي استعمال مي گردد .
واژه حر در زبان عربي به صورت مجازي استعاري در معاني مختلفي چون :

اختيار ، عتق ، رهايي از تعلقات دنيوي و خالص نمودن خويش در جهت خدمت در راه رضاي خداوند ، اراده برگزيده هر چيز ، اشراف، شرافت ، مرد معقول و .... بكار رفته است و معادل دقيق واژه عربي حر در زبان عبري "حور" = Hor و در زبان سرياني "حير " = Her و در زبان لاتين واژه Libertas و در زبان فرانسه واژه Librete و در زبان انگليسي واژه Freedom مي باشد (2)

________________________________________

1- فرهنگ معين ج 1 ص 44 و لغت نامه دهخدا ج 1 ماده حر

2- مفردات الفاظ القرآن في غريب القرآن كتاب الحاء و مفهوم آزادي از ديدگاه مسلمانان نوشته فرانس روزنتال به ترجمه منصور مير احمدي ص27- 33


ادامه دارد

با سلام
بنظر بنده اصولا آزادی مطلق واژه ای بی معناست و محال است که در جایی آزادی مطلق وجود داشته باشد
پس بحث میره رو اینکه قیود آزادی چقد باید باشه و چه چیزهایی حق قید زدن به آزادی رو دارن
بنظر من محاله که دین آزادی انسان رو محدود نکنه
هر دینی چه سحیح باشه چه غلط مسلما آزادی انسان رو محدود میکنه
بنظر من همیشه دعوای دین و آزادی به این خاطر بوجود میاد که ادیان قدرت استدلالی کافی برای قیودی که به معتقداشون وارد کردن رو نداشتن
مثلا یک جوون قرن 21 نمیتونه درک کنه چرا قبل از ازدواج حق نداره حتی دست معشوقه اش رو در دست بگیره اما بعد از ازدواج میتونه هر کاری ( حتی اگر از نظر پزشکی یا انسانی مضر باشه ) رو انجام بده
چون این جوون دلیل عقلانی ای نمیبینه و از طرفی نه حوصله ورود به بحث رو داره و نه اصولا پاسخگوی دلسوزی میبینه اقدام به سوالات تخریبی یا ساختار شکننه میکنه که اصولا هم آنچنان منطقی و قدرتمند نیستند و مدافعان ادیان و مکاتب براحتی به این ایرادات پاسخ میدهند و سرمست غرور می شوند غافل از اینکه مشکل جای دیگس

اما راه حل چیه؟
بنظر من راه حل افزایش معقولیت در جوامع، رفع موانع تربیتی، حل مشکلات اقتصادی و نهایتا استفاده حداکثری از آزادی های مشروع است

تعريف آزادي
كلمه آزادي از جمله واژه هايي است كه افكار دانشمندان و صاحب نظران و نويسندگان را به خود متوجه ساخته است به طوري كه تعاريف گوناگون و فراواني را براي آن ارائه نموده اند با اين حال هنوز تعريف روش ، جامع ، مشخص و مشتركي از اين مفهوم ارائه نشده و هر كدام از تعريف كنندگان نوعي از آزادي را تعريف و از آن دفاع كرده و نظريات ديگران را مورد نقد و انتقاد قرار داده اند البته اين فراواني و تكثر در تعريف آزادي را مي توان معلول اختلاف انديشه ها در حوزه جهان بيني و انسان شناسي دانست
بدون ترديد نوع نگرش انسان به جهان هستي و برداشتهاي او از آن در تعريف آزادي تاثير به سزائي دارد كساني كه تفكر آنها بر جهان بيني الهي و ديني استوار است قهرا آزادي را طوري تعريف مي كنند كه هم ندا و هماهنگ با جهان بيني آنان باشد.
جهان بيني الهي مي گويد جهان داراي مبداء و معاد است و براي انسان وحي و رسالت آمده است و انسان در عين طبيعي بودن داراي حيثيتي فرا طبيعي مي باشد
در مقابل اين بينش جهان بيني مادي است كه مي گويد جهان هستي چيزي جز همين جهان محسوس مادي نيست و آغاز و انجامي ندارد
كساني كه مادي فكر مي كنند و اصالت را به انسان داده و انسان محوري را جايگزين خدا محوري كرده اند چگونه مي توانند آزادي را بر اساس جهان بيني الهي تعريف و تفسير كنند و دين گرائي و بندگي خدا را عين آزادي بدانند؟؟؟؟
در مكاتب غربي تعاريف فراواني از آزادي ارائه شده است اما همه آنها تقريبا در يك نقطه با هم مشتركند و آن لحاظ انسان مداري در تعاريف آزادي مي باشد يعني تعريف از آزادي بر اساس تفكر امانيستي (بشر گرايانه) مطرح شده است زيرا اساس و مبناي آزادي از نظر آنها وابسته به خواست افراد مي باشد در اينجا به دو نمونه از اين گونه تعاريف از آزادي اشاره مي كنيم :
1- بارون دومنتسكيو ( 1689– 1755) آزادي آن است كه افراد آنچه را بايد بخواهند و بكنند و آنچه را موظف به خواستن آن نيستند مجبور نباشند انجام دهند . (1)
2- توماس هابز (1588- 1679) منظور من از آزادي آن است كه در برابر هر كاري كه انسان طبق قانون طبيعي انجام مي دهد بدون ضرورت ممانعتي وجود نداشته باشد يعني مانع و رادعي بر سر راه آزادي طبيعي نباشد الا آنچه براي خير جامعه و دولت ضرر دارد (2)
اما آزادي از ديدگاه اسلام عبارت است از : رها شدن از بردگي و اطاعت غير خدا و آزادي در هر چيزي كه خداوند آن را مباح كرده است . (3)

1- روح القوانين نويسنده بارون دومنتسكيو مترجم علي اكبر مهتدي ج 1 ص 394
2- نظريه آزادي در فلسفه سياسي هابز ولاك ص 15و 17
3- تفسير الميزان ج 4 ص 182- 185 و فلسفه حقوق بشر ، آية الله جوادي آملي ص 189
انشاالله مبحث آينده " نگاهي كوتاه به پيشينه آزادي " مي باشد

سلام



مفهوم آزادی و بررسی دیدگاههای پیرامون آن از جمله مباحثی است که همواره از اهمیت ویژه ای برخوردار است و هر چقدر راجع به آن گفته شود باز هم بشر بیشتر و بیشتر نیازمند است تا در هر دوره و زمانی تعریف ملموس تر و مصداقی تر از محدوده اختیار و آزادی فردی خود داشته باشد.



در ادامه و در تائید سخنان شما باید بگویم همچنانکه فرمودید در بسیاری از موارد آن آزادی که نشات گرفته از تفکر دینی باشد , در تقابل با تفکرات لیبرالیستی و اومانیستی غرب قرار میگیرد. در بین غربیان شاید تنها کسانی که برای اولین بار تعریفی جدید و مسئولانه از آزادی ارائه دادند لایب نیتس و اسپینوزا بودند (1716 -1646). آنها آزادی را به سرچشمه نهایی احساسات و اعمال انسان ارجاع دادند. در تعریف ارائه شده, وقتی انسان تحت تاثیرعواطف انفعالی همچون خشم , هوس ,حسادت و ترس.. عملی را انجام دهد در زنجیر اسارت درونی بوده و از آزادی به مفهوم حقیقی آن بدور است و نقطه مقابل این امیال, عواطف فعال است که در نتیجه اندیشه و درک انسان از شرایطش در هستی و حقیقت رویدادهای پیرامون حاصل میشود وانسان آزاده کسی است که اعمالش بیشتر تحت تاثیرعواطف فعال, یا به تعبیری, اعتقادات و جهان بینی او قرار دارد تا عواطف انفعالی و امیال درونی.



این تعاریف از برخی جهات با تعریف اسلامی از آزادی معنوی شبیه است, یعنی اراده و عملی که تحت تاثیر نفسانیات نباشد. بفرموده استاد علامه جعفری: "انسانها گاهی در بالا به هم میرسند".
بعد ها با نفوذ جریانات اومانیستی و نسبی گرایی , مفهوم آزادی نیز تغییر نمود و حالا کمتر کسی است که بدنبال سرچشمه عواطف خود باشد و از خود بپرسد انچه که میخواهم بگویم یا بنویسم یا انجام دهم از سر چه حسی است ؟و آیا آزادانه ,آگاهانه و مسئولانه هست یا خیر؟



شاید بتوان گفت که آزادی در اسلام یعنی رهایی از بند نفس وهمچنین آزاد بودن در کسب و انجام آنچه که به لحاظ اعتقادات عقلانی و دینی صحیح است . به تعبیری انسان باید بتواند برای خوب بودن و به کمال رسیدن آزاد باشد, چیزی که در جوامع سکولار و یا بی بند وبار کار چندان آسانی نیست.

همچنان منتظر ادامه بحث و "پیشینه آزادی" هستیم.


در اول اين پست از دوست گرانقدرم جناب اميد به ظهور بسيار تشكر مي كنم انشاالله از فرمايشاتشان نيز بهره مند خواهيم شد

نگاهي كوتاه به پيشينه آزادي

مبدا تاريخي نظريه آزادي و اختيار انسان از همان روزي است كه انسان در روي زمين به عنوان يك موجود متفكر پديد آمد زيرا آزادي يك انديشه فطري است كه از درون انسان سرچشمه مي گيرد به اصطلاح ندايي است كه انسان آن را از درون خود ميشنود از اين رو آزادي از قديمي ترين مفاهيمي است كه در تمام تمدن ها به صورت يك مساله مشخص و روشن به عنوان يكي از آموزه هاي اساسي و فطري تفكر بشري مورد توجه فلاسفه و دانشمندان و صاحب نظران قرار گرفته است

در اين مبحث به سه روند تاريخي در باره مفهوم آزادي مي پردازيم

الف) سير آزادي در انديشه هاي غربي
ب ) مفهوم آزادي در جوامع شرقي
ج ) آزادي در ايران

الف ) سير آزادي در انديشه غربي

از مشهورترين شخصيت هاي علمي و فلسفي غربي كه بحث آزادي و اختيار را با اهميت احساس كرده و آن را بطور مفصل و منظم مورد تحليل و بررسي قرار داده است " ارسطو " مي باشد
ارسطو در كتاب اخلاق برنيگوماكوس (علم الاخلاق ال نيقوماخوس) (1) چندين فصل را به بحث آزادي اراده و اختيار اختصاص داده است كه بعد از وي به بوته فراموشي سپرده شد ولي با طلوع نور فرهنگ اسلامي در جوامع بشري جان تازه ايي در كالبد مفهوم آزادي دميده شد و دوباره با دقت بيشتري مورد كاوش قرار گرفت
از جمله نظريه پردازان آزادي در فلسفه سياسي غرب " جان لاك " " توماس هابز " " فريدريش هگل " و از همه مهمتر " جان استوارت ميل " بودندكه فرد اخير در راستاي سنت فكري موج اول مدرنيته بر آزادي فرد تاكيد كرد

ب ) سير آزادي در انديشه هاي شرقي

مساله آزادي در فرهنگ بومي و ديني مردمان مشرق زمين نيز از دير باز مورد توجه انديشمندان و صاحب نظران اين سامان بوده ا ست كه نمونه هاي روشن و كهن آن را مي توان در برخي از آثار به جا مانده از سده هاي پيش از ميلاد مسيح يافت چنان كه در " مزديسنا " (آئين زرتشت) به حدي بر آزادي تاكيد شده كه اين آئين را آئين آزادي خوانده اند اين بحث بعد از ميلاد مسيح همچنان مورد توجه انديشمندان و محققان و محافل علمي اين مرز و بوم بود به گفته فرانس روزنتال قديمي ترين تعريف آزادي در خاور نزديك در يك اثر سرياني كه به شخصي به نام ميشل يابازوذ نسبت داده شده و درحدود سال هشتصد ميلادي تاليف گرديده است به چشم مي خورد (2)
_______________________________________

1- علم الاخلاق ال نيقوماخوس ج 2 ص 265 به بعد و كتاب جبر و اختيار علامه محمد تقي جعفري

2- مفهوم آزادي از ديدگاه مسلمانان نوشته فرانس روزنتال ص 41

ادامه از قبل

سير آزادي در فرهنگ ايرانيان

انديشه آزادي از ايران باستان گرفته تا ايران امروز پيوسته مورد توجه علماء ، دانشمندان و ديگر اقشار مختلف مردم بوده است چنان كه نزديك به ششصد سال قبل از ميلاد مسيح مساله آزادي در بعضي از آيينهاي ايراني به طور روشن مطرح بود مانند آئين زرتشت كه مساله آزادي آنچنان مورد توجه و تاكيد بوده است كه بعضي از محققين مانند زهنر آلماني محقق و نويسينده اين آئين را آيين آزادي اراده قلمداد كرده اند (1)

پس از ظهور اسلام ايرانيان با مشاهده هماهنگي ميان برخي از آموخته هاي ديني خود و آموزه هاي اسلامي نسبت به دين جديد انعطاف بيشتري نشان دادند به ويژه آن كه شعارها و آرمانهاي اين دين را با منافع و مصالح جامعه خويش متناسب مي يافتند از اين رو با پذيرش اسلام و همسازي با جريان اصيل و اصلاح طلب آن يعني علويان و دودمان پاك پيامبر سرزمين خود را به عنوان كانون نهضتهاي اصلاحي عليه همه خودكامگيهاي و ستمگريهاي خلفا و سلاطين جور در آوردند به همين دليل قيامها و حركتهاي فكري فرهنگي ، مذهبي و سياسي آزادي خواهانه بسياري از آن روز تا به امروز در اين سرزمين اهل بيت جريان داشته است

تاثير آموزه هاي اسلامي بر فرهنگ ايراني به خصوص در زمينه آزادي و آزادي خواهي تا بدان جا رسيد كه نظم و نثر ادبي ايرانيان را سرشار از زيبايي معنوي و حماسي كرد ، در ادبيات ايران آزادي معنوي يعني وارستگي از پرستش بتهاي ذهني تعلقات مادي هوسها و اميال نفساني جايگاهي بس رفيع داشته و دارد
آزادي در فرهنگ ايراني همواره با تلاش ، كار ، قناعت بي نيازي ، گريز از ذلت و ظلم و ظلم پذيري ، سر سپردگي و خواري است
آزادي در فرهنگ ايراني در گرو علم و آگاهي و ايمان و بندگي و سرسپردگي بر آستان حق تعالي است

چه گفت آن سخنگوي آزاده مرد
كه آزاده را كاهلي بنده كرد
كمي نان خشك و دمي آب سرد
همين بس بود قوت آزاد مرد " فردوسي "
------------------------------------------------------------------------------
1- 1- زرتشت مزديسنا و حكومت " جلال آشتياني " ص 83 و 199-220

در بخشهاي بعدي اين مبحث به تبيين انواع آزادي ، انسان آزاد از زبان اسلام و آزادي در آيات و روايات خواهيم پرداخت

ادامه دارد

ادامه از قبل

انواع آزادي

در اين تقسيم بندي دو نوع آزادي مد نظر است

آزادي تكويني و آزادي تشريعي

1- آزادي تكويني

آزادي تكويني به اين معناست كه در نظام آفرينش انتخاب راه و عقيده اجبار پذير نيست و انسان به حسب خلقتش موجودي داراي شعور و اراده بوده در انجام و ترك فعال و انتخاب خود آزاد است و البته در اصل اين اختيار مجبور و ناچاراست
اصولا دين و مذهب مجموعه ايي از اعتقاداتي است كه با روح فكر انسان سر و كار دارد و اساس آن بر ايمان و يقين استوار است و از اين رو خواه ناخواه راهي جز منطق و برهان و استدلال نخوهد داشت
ايمان يه عقد و التزام قلبي و دروني است كه انسان با اختيار خويش آن را مي پذيرد از اين جهت اسلام ايمان اجباري را نمي پذيرد و خداوند متعال بشر را آزاد گذاشته است تا با تحقيق دين را انتخاب كند
آيات متعددي بر اصل اختيار و آزادي تكويني انسان وارد شده است . به عنوان نمونه:
الف: لا اكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي (1) در قبول و انتخاب دين هيچگونه اكراه و اجباري نيست، راه درست از راه انحرافي آشكار شده است .

مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد : در اين آيه، دين اجباري نفي شده است، چون دين عبارت است از يك سلسله معارف علمي كه جامع همه آن معارف يك كلمه است و آن عبارت است از اعتقادات ، و اعتقاد و ايمان هم از امور قلبي است كه اكراه و اجبار در آن راه ندارد، زيرا كاربرد اكراه تنها در اعمال ظاهري است، كه عبارت است از حركاتي مادي و بدني، و اما اعتقاد قلبي براي خود، علل و اسباب ديگري از سنخ خود اعتقاد و ادراك دارد

در شان نزول اين آيه گفته شده است كه: اين آيه درباره مردي از اهل مدينه و از قبيله بني سالم بن عوف، بنام حصين، نازل شده است . جريان از اين قرار است كه حصين دو فرزند نصراني داشت و خودش مسلمان بود .

به رسول خداصلي الله عليه وآله عرض كرد: «يا رسول الله! آيا مي توانم آن دو را مجبور به پذيرفتن دين اسلام كنم; چون حاضر نيستند غير از نصرانيت دين ديگري را بپذيرند؟ ! در پاسخ آيه شريفه لا اكراه في الدين . . . نازل شد . (2)

---------------------------------------

1- بقره/256 .
2- جلال الدين سيوطي، تفسير در المنثور، ج 1، ذيل آيه شريفه .

ادامه دارد

ادامه از قبل

و بعضي از مفسرين در شان نزول آيه فوق (لا اكراه في الدين ) گفته اند: مردي از انصار غلام سياهي به نام «صبيح » داشت، او را به اجبار به دين اسلام دعوت مي نمود، در اين هنگام آيه مورد بحث بر پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله نازل شد و به صبيح و تمام مسلمانان تذكر داد كه در پذيرش دين كوچكترين اجبار و اكراهي نيست، بلكه انسان از كمال اختيار و آزادي برخوردار است . (1) »

ب: «وقل الحق من ربكم فمن شاء فليؤمن ومن شاء فليكفر» (2)

«بگو اين حق از سوي پروردگارتان است، هر كس مي خواهد ايمان بياورد و هر كس مي خواهد كافر گردد .»

ج: «فمن شاء اتخذ الي ربه سبيلا» (3)

«پس هر كس بخواهد [مي تواند] راهي به سوي پروردگارش اتخاذ نمايد .»

در اين آيات، جمله هاي «من شاء» دليل بر اختيار و آزادي انسان در انتخاب كفر و ايمان است .

د: «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا» (4)
«ما راه را به انسان نشان داديم، خواه شكر گذار باشد [و پذيرا شود]، يا [مخالفت كند و] كفران نمايد .


در اين آيات تاكيد شده است كه راه حق و باطل از يكديگر مشخص شده است و انتخاب هر يك به دست خود انسان است، او مجبور نيست و در عمل مي تواند هر كدام از اين دو راه راكه بخواهد انتخاب كند، لكن اگر راه حق و حقيقت را برگزيند، به بهشت و سعادت ابدي مي رسد و اگر راه باطل را بپيمايد، به جهنم و بدبختي گرفتار خواهد شد .

-----------------------------------------------------------


1- مجمع البيان، ج 2، ذيل آيه شريفه .

2- كهف/29 .

3- مزمل/19 .

4- انسان/3 .

ادامه دارد

ادامه از قبل

2- آزادي تشريعي

در آزادي تشريعي، هيچ كس حق استعلاء و برتري بر ديگري را ندارد، و هيچ كس حق ندارد ديگري را برده و بنده و مطيع خود سازد و اراده و عمل او را مالك گشته و خواسته هاي خود را برخلاف ميل و رغبت او بر او تحميل كند، زيرا در نظام تشريع همه افراد بشر بدون استثناء از حقوق مساوي برخوردارند و احدي حق مزيت و برتري نسبت به ديگري را ندارد . چنانكه در آيات و روايات به اين معنا تصريح شده است و انسان را هم از استعلاء جويي و هم از بردگي و بندگي پذيري بر حذر مي دارد:

ولا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله (1) بعضي از ما انسانها [حق نداريم بعضي ديگر را غير از خدا ارباب و سرپرست خويش قرار دهيم

امام علي عليه السلام مي فرمايد: ولا تكن عبد غيرك وقد جعلك الله حرا (2)
بنده ديگري مباش حال آنكه خداوند تو را آزاد آفريده است .
«ايها الناس ان آدم لم يلد عبدا ولا امة و ان الناس كلهم احرار (3)
اي مردم! [حضرت] آدم بنده و برده به دنيا نياورد و [بنابراين] همه مردم آزادند .

آزادي از قيد بندگي غير خدا، بزرگترين آزادي است كه اسلام به بشر عطا فرموده است، اين آزادي هر گونه استبداد وخود كامگي رادر هم شكسته و بسياري از قيد و بندهايي كه در جهان متمدن امروز وجود دارد را ازپاي بشر باز مي كند، و بدين وسيله هر ملتي از قيد هر نوع استعمار و سيادت ساير ملل آزاد شده و هر طبقه اي از طبقات اجتماعي از بند رقيت و بندگي ساير طبقات رها مي گردد . در نتيجه افراد جامعه از ضعيف و قوي، سياه و سفيد و . . . با نژادهاي گوناگون به طور مساوي از آزادي بهره مند مي شوند .

خداوند پيامبر را فرستاد تا مردم را از تمام قيد و بندهايي كه آنان را اسير خود ساخته بود رهايي بخشد و تمام غل و زنجيرهاي استبداد و استكبار، هواپرستي، بندگي شكم و شهوت، شهرت و ثروت، قدرت و مقام را از بين برده، بشر را رها سازد .
-----------------------------------------------------------------------------

1) آل عمران/64 .
2) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، نامه 31 .
3) ميزان الحكمة محمد محمدي ري شهري ج 2، ص 351، حديث شماره 3556 .

ادامه دارد

در آزادي تشريعي تكاليف و قوانين شرعي متوجه انسان است و انسان در برابر اين قوانين مسئول است .


به بيان ديگر: در آزادي تشريعي آزادي نامحدود نيست و انسان موظف است در مسير قانون شرعي و الهي حركت كند و خروج از آن، خروج از بندگي خدا است; و خروج از بندگي خدا ظلم به خويشتن است . من يتعد حدود الله فقد ظلم نفسه (1) كسي كه از حدود الهي تجاوز كند به خود ظلم كرده است .
ومن يعص الله ورسوله فقد ضل ضلالا مبينا (2) هركس خدا و رسولش را نافرماني كند، به گمراهي آشكاري گرفتار شده است .

بنابراين از نظر اسلام آزادي كه خارج از مسير حق و صراط مستقيم الهي باشد آزادي نيست; بلكه قيد و بندي به ظاهر آزادي است، كه اسلام بسياري از انسانهاي به ظاهر آزاد را برده مي داند; بردگاني كه اسير هواي نفس گشته اند و طعم شيرين آزادي واقعي را كه در پرتو بندگي خداوند يكتا حاصل مي گردد نچشيده اند .
-------------------------------------------------------------------
1) طلاق/1 .
2) احزاب/36 .

ادامه دارد . . .

[=tahoma][=&quot]با تشکرفراوان از جناب رحیق مختوم عزیز به خاطر ارائه این مطالب ارزشمند و کسب اجازه از محضر ایشان

نکته ای ایست درتبیین آزادی در مقام یک حق آجتماعی [/]
[/]
[=tahoma][=&quot] و آنهم اینکه[/][/][=tahoma][=&quot] آزادی را به معنای یک حق انسانی به منظور طی کردن مسیر کمال در نظر بگیریم .[/][/] مسلما قابلیت کمال یابی[=&quot] انسان در فضایی ارزشمند است که آگاهانه و آزادانه صورت پذیرد.[/][=tahoma][=&quot] در واقع معنی آزادی [/]فقدان مانع در راه[=&quot] رشد استعدادها برای رسیدن به این کمال است[/][/].[=tahoma][=&quot] با توجه به مطالب فوق این موانع از جهتی ممکن است درونی و از جهتی برونی باشند. بر این اساس، آزادی از یک سو، بعدی درونی معنوی و از سوی دیگر، بعدی اجتماعی و سیاسی نیز می یابد.

[/]

[/][=tahoma]آزادی معنوی زیربنا و بنیاد آزادی های اجتماعی و سیاسی است. از این رو، [=&quot] آزادی معنوی در اولویت قرار دارد و به این ترتیب [/][/]
مقدمه ایست برای رسیدن به آزادی اجتماعی . همانطور که شما اشاره کردید، در اسلام انسانها [=tahoma]باید نخست از درون خود آزاد گردند و بنده و برده شهوات و مادیات و دلبستگی های دنیوی نباشند. به عبارتی، آزادی معنوی، آزادی از خود است و در کنار ان آزادی اجتماعی، آزادی از بندگی دیگران و[=&quot]به ویژه حکومت استبدادی است.

بنا به فرموده استاد مطهری :«آزادی اجتماعی، آزادی انسان است از قید و اسارت افراد و دیگران، ولی[/] آزادی معنوی، آزادی انسان است از قید و اسارت خودش».(1)

«بزرگ ترین خسران عصر ما این است که همه اش می گویند آزادی، اما جز از آزادی اجتماعی سخن نمی گویند. از آزادی معنوی دیگر حرفی نمی زنند و به همین دلیل به آزادی اجتماعی هم نمی رسند».(2)[/]

[=tahoma][=&quot]با این حساب وقتی تقوی به انسان آزادی داد و او را از قید هوس و طمع و بزدلی آزاد کرد ,ریشه اسارت اجتماعی نیز از بین میرود.[/][/] یکی از اهداف حکومت دینی نیز قاعدتا ایجاد فضایی امن برای رشد و تکامل درونی و اجتماعی افراد جامعه است.

تحلیل استاد مطهری از آزادی اجتماعی در واقع همان آزادی سیاسی است که امروزه در ادبیات سیاسی به کار می رود. آزادی سیاسی به طور کلی به نقش مردم درزندگی سیاسی اشاره دارد و مقصود از آن انواع آزادی هایی است که فرد در حوزه اجتماع و در برابر حکومت داراست. از این رو آزادی بیان و حق اظهار نظر، آزادی قلم ومطبوعات، آزادی انتقاد و اعتراض و مواردی از این قبیل در شمار آزادی های اجتماعی و سیاسی است.

نکته دیگر اینکه بدانیم محدوده آزادی حقیقی و انسانی

در یک نظام دینی تا کجاست. در مواردی دیده میشود که مصلحت اندیشی سیاسی , برخی آزادیهای غیر منطقی را بنا به مصالح اجتماعی خود محدود مینماید که البته درست به نظر میرسد اما گاهی به برخی اعتراضات ساده نسبت به کاستی ها در حقوق اولیه انسانی مثل پایین بودن دستمزد و یا اعتراض به ساعات کار و شرایط سخت زندگی و غیره (چنانکه در دیگر جوامع به عنوان امری عادی رایج است) نیز بر چسب مبارزه با مصالح واعتقادات زده شده و با این ذهنیت , افراد معترض وادار به سکوت میشوند که به نوبه خود نوعی استفاده از باورهای دینی است, البته فکر میکنم در اینجا چندان مجال بحث نداشته و خود مقوله دیگریست... بطور کل فرض بر این است که در نظام دینی که مبتنی بر تقوی و آزادی معنوی مسئولان آن است, اساسا چنین کاستی هایی وجود نداشته باشد تا جایی برای اعتراضات اجتماعی بگذارد.

همچنان منتظر ادامه مطالب شما در خصوص آزادی از منظر اسلام در آیات و روایات هستیم.

درضمن باید بگویم شخصا درباره نظرات قلاسفه غربی مطالعاتی داشتم ولی از عقاید سریانی و شرقی چیزی نشنیده ام .

امیدوارم در فرصت مقتضی ,اشاره ای به این امر و نیز به تعریف میشل یابازود از آزادی داشته باشید.

[=tahoma]

پیوست ها:[=&quot]
1) [/][/][=&quot]مرتضی مطهری، گفتارهای معنوی ص 51
2) همان کتاب ,ص 32

[/]

موضوع قفل شده است