متمدن باشم یا متدین !!! راههای بشری !!! یا راههای الهی !!!

تب‌های اولیه

33 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
متمدن باشم یا متدین !!! راههای بشری !!! یا راههای الهی !!!

سلام با عرض ببخشید ...
من تصمیم گرفتم این پست رو حذف کنم ...

برچسب: 

سلام!:Gol:

FTMH_Mohammadi;193533 نوشت:
نمیخوام تندی بهم جواب بدین " آدم هم میتونه متمدن باشه هم متدین " یکم بیاین در موردش حرف بزنیم !!! بزارین بگم منظورم چیه ...

به نظر من این سوالات و اشکالات از اینجا ناشی میشه که ما بین دین و مدنیت فرق قائل بشیم.

به عبارت دیگر تدین را با تمدن مخالف بدانیم.

این طرز فکر به نظر من درست نیست.

اگر بگوییم چون من دیندارم پس نمی توانم متمدن باشم؛ صحیخ نمی باشد.

یعنی یک انسان دیندار حق ندارد و نمی تواند از زندگی خوبی بهره مند باشد؟

آیا برای اینکه از یک زندگی خوب برخوردار باشیم باید بی دین باشیم؟

به نظر من بهتر است قبل از اینکه به سوالات شما برسیم لازم است تا شما این دو کلمه را تعریف کنید تا ببینیم منظور شما از دین و تمدن چیست؟

پس لطفا دین و تمدن را خودتان از دید خودتان توضیح دهید و تعریف نمایید.تا بعد به پاسخ سوالات شما برسیم

FTMH_Mohammadi;193533 نوشت:
با سلام و عرض خسته نباشید ...
نمیخوام تندی بهم جواب بدین " آدم هم میتونه متمدن باشه هم متدین " یکم بیاین در موردش حرف بزنیم !!! بزارین بگم منظورم چیه ...

[=Century Gothic]با سلام
دوست گرامی موضوع تاپیک شما با محتوای آمده در پستها همخوانی ندارد! این یه قضیه !
اما قبلا از این که سخنی بگویم !!
از شما سوالی میکنم منظور شما از تمدن چیست!!
چرا که امروزه خیلیها تجدد را با تمدن اشتباه میگیرند !!:Sham:

این را که جواب دهید بد میرویم سر دینداری !!

خب من پیشنهاد می کنم به شما برای درک بهتر تمدن جلد اول کتاب تاریخ جهان اثر ویل دورانت رو مطالعه کنید . در آنجا معنای واقعی تمدن را توضیح داده .

به نظر من تمدن و دین داری ، دو چیز مخالف نیستند ! ولی دو چیز مختلف هستند !

نگاه کنید تمدن در زمانی صورت می گیرد که یک جمع بزرگی از افراد دست به ساخت خانه هایی بزرگ بزنند ، شغل های زیادی بوجود بیاد ، وسایل شکار و کار کردن زیاد بشه ، قانون برای آن عده ی زیاد تصویب بشه و آن قوم کوچک یا بزرگ پراکنده در کنار هم یک مجموعه روستایی یا شهری را درست کنند و اینجاست که این افراد متمدن هستند ! دارای خانه هایی از فکر خود هستند ، به یک نوع لباس می پوشند ، یک رئیس بزرگ دارند (شاه) ... وسایل زیادی برای انجام کار های مختلفی دارند از نوع جنگی ، شکاری یا برای زندگی و ... ! و این تمدن هی کامل تر میشه !

تمدن از بین نمیره بلکه همچنان کامل تر میشه ، مثلا در اول چیزی به نام زبان مشخص نبود ، بعد مدتی بوجود میاد ! سکه نبود بعد از مدتی بوجود میاد ! خط نبود بعد از مدتی میاد ! سبک های مشخص معماری برای خود نداشتند و بعد مدتی مشخص می شود ... و همچنان به همین شکل کامل تر میشود .

به این می گویند تمدن و متمدن بودن . و اما دین داری (یک موضوعی که فرق دارد ولی مخالف نیست !)

همان افرادی که متمدن هستند به یک چیز اعتقاد دارن ، یک کار هایی در پسندشان بد است ، یک قانون هایی دارند و ... تا اینکه دین های بزرگ الهی می آیند مثلا مسیحیت یا همان اسلام !

مگر زمانی که اسلام آمد ، مردمان عرب متمدن نبودند و بیابان گرد بودند ؟ خیر آن ها معماری خاص خود و لباس های خاص خود و .... خودشان را داشتند و اعتقاد به خداشون فقط اعتقاد به بت ها بوده ! اما باز حس انسان دوستانه و کمک به همکار و انسان های دیگر را در وجود خودشان داشتند !

وقتی که دین می آید ، قانون ها فقط تغییر می کنند و عقاید تغییر میابد ! می توان گفت که تمدن و دین داری مکمل همدیگر هستند !

به طور مثال ایران الآن ما ، تمدن دارد و مردمشان متمدن هستند و همچنین دین دار اما هم در صد متمدن بودنسان بسیار پایین هست و هم دین داریشان پایین ! یعنی اینکه باید کامل شود و چون از اول تمدن مهم تر است ، باید فرهنگ سازی شود و این فرهنگ سازی باید با قوانین خاص به دین خودمان ساخته شود ! تا تمدن ایران ما که 1400 سال است از اسلامی شدنش می گذرد کامل تر شود . به نظر من مهم ترین چیزی که ما الآن از آن ضعف داریم در تمدنمون و پایه اصلی تمدن هست ، فرهنگ بسیار ضعیف ماست .

به طوری که سر چراغ قرمز برای مردم دور از جان ، خیلی ها سرشان را مثل حیوان به پایین می اندازند و از خیابون می گذرند و مسیر رفتن ماشین ها را می بندند !

سلام دوستان : از من تعریف یک شخص متدین و یک شخص متمدن را خواستید ... متن فوق را ویرایش کردم ... با تشکر از توجهتان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


خب متمدن و متدین.

اینها چه ارتباطی میتوانند با هم داشته باشند ؟

پاسخ : ارتباط اینها در این صورت است که

چون حرف انتخاب یا در بین دو کلمه متمدن و متدین آمده دال بر این است که متدین متمدن نیست و متمدن متدین نیست.

حال اینکه این توهین است سوال نیست و در صورتی که سوال باشد

سوال کننده نمیداند که تمدن این انسان متمدن از دیانت ریشه گرفته همچون آنچه که کوروش در استوانه اش درج کرد تا انسانهای زیادی حداقل بتوانند بر اساس آن متمدن زندگی کنند واگر دیانت نبود آن استوانه گلی هم نبود تا بدادشان برسد.



اما در مورد حضرت لوط که البته مثال جالبی هم بود.

ایشان هم این اقوام نا متمدن را دعوت کردند تا متمدن باشند و همجنس بازی نکنند.

چون در شان انسان نیست. و حتی حیوانات نیز کمتر چنین کاری میکنند.

لذا اگر اینها تمدن را می پذیرفتند و به خواستگاری دختران حضرت می آمدند آنگاه در مورد رضای دختران دم بخت ایشان میتوانستند صحبت کنند.

یاحق

با سلام
متن جالب و آموزنده ای بود
اصولا یکی از تلاش های غالب دینداران خصوصا مسیحی ها اینه که یه جوری بحث کهنگی رو از تعالیمشون پاک کنن و اونها رو بروز نگه دارن
مثالهایی که از زندگی پیامبران زدید بدلیل کهنه بودن و مربوط به قرنها پیش بودن اصولا فقط با ابزار های مذهبی و باورهای سست ایمانی قابل پذیرشند وگرنه اگر چنین رفتاری را یک انسان معمولی انجام میداد قطعا حتی دیندارها هم اونو مسخره و تقیبح میکردن
پیشنهاد من به شما این است که سعی کنید به بهترین نحو ممکن زندگی کنید. توجه کنید گفتم به بهترین نحو ممکن نه اینکه بگم بیشترین لذت را ببرید یا بیشترین ثروت را جمع کنید یا به بالاترین مقام برسید یا حتی مقرب ترین بنده خدا باشید
شما هرگز دخترتون رو همانند حضرت لوط به دیگران پیشنهاد نکنید. هرگز اقدام به ساخت کشتی نکنید هرگز جماعت همراهتان را بسمت بن بست سوق ندهید و ...
شما همیشه بهترین کار ها و روش ها را انتخاب کنید. نتیجه را هم هرگز به خدا واگذار نکنید. اصولا چه اهمیتی دارد که شما آگاهانه نتیجه را به خدا واگذار کنید یا که خیر؟ خداوند اگر موجود باشد کار خودش را بلد است و نیازی به واگذاری ما ندارد.
هرگز هم کاری را فقط و فقط بخاطر اینکه خدا خاسته انجام ندهید. شما فقط و فقط کارهای درست را انجام بدهید.
اگر نماز خوندن رو کار درستی میدونید انجامش بدید و اگر نمیدونید انجام ندید ولی فراموش نکنید که قضاوت های شما در مورد خوب بودن یا نبودن کاری خاص قطعا در شکل گیری اینده شما موثر خواهند بود. پس کمال دقت را بخرج بدهید
موفق باشید

سلام
من موارد دیگه رو چون مطالعه دربارش نداشتم نمیتونم نظری بدم ولی این دو موردی که اوردم رو دربارش مطالعه کردم

ftmh_mohammadi;193533 نوشت:

2- خمس و زکات : این روزا دیگه همه میدونن که یه کشور رو نمیشه با خمس و زکات نگه داشت و راهکارهایی مثله مالیات بهتر جواب میده

اون کسی میدونه که در این زمینه تحصیل کرده پس اونه که باید اظهار نظر کنه، البته قابلیت هایی که خمس و زکات دارن (کلا مالیات های اسلامی) به گونه ای هست که میشه نظام مالیاتی یک کشور رو بر این مبنا پایه ریزی کرد.

ftmh_mohammadi;193533 نوشت:

4-برده داری ... دین جلوی برده داری رو نگرفت و حتی جاهایی از قرآن تشویق میکرد که این عمل انجام بشه (سوره نسا آیه 25) و حقوق بشر ( آمریکای جهانخوار و ... ) ممنوعیت برده داری رو تصویب کرد و چندین کشور اسلامی از جمله عربستان با آن مخالفت کردند ( تا فردا منبعش رو هم میزارم!!! )

1. اسلام اگر با برده داری موافق بود، بعضی کفارات رو آزاد کردن برده قرار نمیداد.
2. کشوهای اسلامی ممکنه مخالفت کرده باشن ولی آیا اسلام، همانی است که در کشورهای اسلامی میبینیم؟!

رضا;193597 نوشت:

چرا که امروزه خیلیها تجدد را با تمدن اشتباه میگیرند !!:sham:

خیلی بجاست، که تفاوت تمدن و تجدد رو بدونیم و بعد بخوایم انتخاب کنیم که تمدن یا تدین. این راهیه که انتهاش از قبل مشخصه. تمدن بدون دین یعنی انحطاط. این دو جانشین هم نیستن که بخوایم یکی رو انتخاب کنیم و دیگری رو کنار بذاریم. لازم و ملزومن.

bina88;193874 نوشت:
لذا اگر اینها تمدن را می پذیرفتند و به خواستگاری دختران حضرت می آمدند آنگاه در مورد رضای دختران دم بخت ایشان میتوانستند صحبت کنند.

سلام

ولی اینجا یه سوال دارم

هرچند خارج است اما اگر جواب بدید ممنون می شم

تاجایی که من می دانم این پیشنهاد حضرت پیشنهاد مرسومی نبود؟!!
و حلا شدن یک گناه بود یا نه؟

چی بود؟

mkk1369;193983 نوشت:
سلام

ولی اینجا یه سوال دارم

هرچند خارج است اما اگر جواب بدید ممنون می شم

تاجایی که من می دانم این پیشنهاد حضرت پیشنهاد مرسومی نبود؟!!
و حلا شدن یک گناه بود یا نه؟

چی بود؟

سلام علیکم جمیعا و رحمه الله

با سپاس از حسن توجه

آن شب که حضرت لوط علیه السلام میهمان داشتند همسر ایشان به قوم لوط خبر حضور این مردان غریبه را میدهد و آنها به خانه حضرت یورش میبرند.

بله قصد آن کاری بود که همواره با رهگذران مسافر میکردند .

آنها مسافرین را مجبور به این کار میکردند تا جائیکه کسی وارد چهار شهر قوم لوط نمیشد.

ولی وقتی حضرت دخترانشان را پیشنهاد میدهند 2 اتفاق در صورت پذیرش ممکن بود بیفتد :

1- به دختران پیامبر تعدی کنند که احتمال اینکه این قوم میل این کار را داشته باشند در حد صفر بود .که اگر احتمالی غیر از این بود که هرگز عذاب نازل نمیشد و ملکه عذابی در میان نبود.

2- به خواستگاری می آمدند . در این صورت دیگر عذاب نازل نمی شد.
چون در پاسخ سوال حضرت ابراهیم در رابطه با قوم لوط ملک عذاب می فرمایند که اگر تنها یک نفر آدم سالم در میان این قوم باشد عذاب نازل نمی شود.

یاحق

bina88;194013 نوشت:
سلام علیکم جمیعا و رحمه الله

با سپاس از حسن توجه

آن شب که حضرت لوط علیه السلام میهمان داشتند همسر ایشان به قوم لوط خبر حضور این مردان غریبه را میدهد و آنها به خانه حضرت یورش میبرند.

بله قصد آن کاری بود که همواره با رهگذران مسافر میکردند .

آنها مسافرین را مجبور به این کار میکردند تا جائیکه کسی وارد چهار شهر قوم لوط نمیشد.

ولی وقتی حضرت دخترانشان را پیشنهاد میدهند 2 اتفاق در صورت پذیرش ممکن بود بیفتد :

1- به دختران پیامبر تعدی کنند که احتمال اینکه این قوم میل این کار را داشته باشند در حد صفر بود .اگر حتی چنین میکردند احتمال این بود که عذاب نازل نشود چون زنا بسیار بهتر از لواط است و حکم خداوند چنین نازل نمیشد.

2- به خواستگاری می آمدند . در این صورت دیگر عذاب نازل نمی شد.
چون در پاسخ سوال حضرت ابراهیم در رابطه با قوم لوط ملک عذاب می فرمایند که اگر تنها یک نفر آدم سالم در میان این قوم باشد عذاب نازل نمی شود.

یاحق

اگر برای یک چیز غلط هزار دلیل هم بیاوریم میشود هزار و یک غلط

ابن سینا

ali_tehran;194038 نوشت:
اگر برای یک چیز غلط هزار دلیل هم بیاوریم میشود هزار و یک غلط

ابن سینا


هر سخن جائی و هر نکته مکانی دارد

حکما و عقلا

سلام و خسته نباشید ... از اینکه به این تاپیک توجه کردید تشکر میکنم ... از پاسخ هاتون هم تشکر میکنم .

جناب ali_Tehran : از نوع برداشتتان از زندگی خوشم اومد ... من هم تقریبا دارم به همچین جایی میرسم .

جناب / سرکار (Frigg77 ) : زکات آنچنان که من میدانم به شتر . اسب . گندم . تعلق میگیرد و همکنون دولت نمیتواند از این روشها کسب در آمد کند . همچنین خمس هم شرایطی دارد که به راحتی به صورت شرعی میتوان از زیرش در رفت . در مورد برده داری : آزاد کردن برخی از کفارات دلیلی بر منع برده داری نیست آنچنانچه بسیاری از این آزادی ها طبق عهد نامه ای انجام میشد ...

جناب بینا : این که آن افرادی که به خانه لوط آمده بودند و اگر به پیشنهاد آن حضرت پاسخ مثبت میدادند ( با دختران ایشان ازدواج میکردند ) دلیلی نمیشد که دیگر دست به آن عمل نزنند . در ضمن شما فرمودید اگر حتی یک فرد غیر هم جنس باز در آن قوم یافت میشد بلا نازل نمیشد ... سوال : آیا در آن شهر خانومی زندگی نمیکرد و یا پسر بچه های زیر 15 سال و یا دختر خانوم های زیر 8.5 سال !!!

نیت من از این تاپیک :
من به خدا اعتقاد کامل دارم ... و بر این باورم که اگر پیامبران نبودند سالهای سال طول میکشید تا انسانها به تمدنی که همکنون به آن رسیده اند برسند ...
منظور من چیز دیگری است ...
چیزی که من الان بهش دارم میرسم اینه که الان دستور العمل های جدید تر و بهتری برای زندگی وجود دارد ...

ftmh_mohammadi;194182 نوشت:

جناب / سرکار (frigg77 ) : زکات آنچنان که من میدانم به شتر . اسب . گندم . تعلق میگیرد و همکنون دولت نمیتواند از این روشها کسب در آمد کند . همچنین خمس هم شرایطی دارد که به راحتی به صورت شرعی میتوان از زیرش در رفت . در مورد برده داری : آزاد کردن برخی از کفارات دلیلی بر منع برده داری نیست آنچنانچه بسیاری از این آزادی ها طبق عهد نامه ای انجام میشد ...



سلام
خوشحالم که نظر تمام دوستان رو مطالعه کردید.
سه مورد هست که توضیح بیشتری میدم، احساس میکنم نتوستم منظورمو برسونم

1. بنده سرکار هستم (البته نه تو کلانتری!)

2. موارد زکات 9 مورد هستن در 3 دسته

محصولات کشاورزی: گندم، جو، خرما، کشمش
محصولات دامی: گاو، گوسفند، شتر
درهم و دینار (سکه طلا و سکه نقره)

موارد زکات رو پیامبر (ص) تعیین کردن، که با توجه به شرایط تعیین شده. یعنی خود زکات که هست، مواردش در زمان ها و مکان های مختلف قابل تغییره. مثل اشاره ی درستی که شما داشتید درباره زکات اسب که در زمان امام علی (ع) بوده. موارد زکات در زمان حاضر قابل تعمیم هستن. پس نمیشه گفت زکات به عنوان مالیات، کارایی نداره. اگر مایل باشید میتونیم در این باره بیشتر صحبت کنیم.

3. برخی از کفارات آزاد کردن برده هستن. به گفته شما این دلیل منع برداری نیست. ولی نشون دهنده مخالفت با برده داری که هست.

ftmh_mohammadi;194182 نوشت:
سلام و خسته نباشید ... از اینکه به این تاپیک توجه کردید تشکر میکنم ... از پاسخ هاتون هم تشکر میکنم .

جناب ali_tehran : از نوع برداشتتان از زندگی خوشم اومد ... من هم تقریبا دارم به همچین جایی میرسم .

جناب / سرکار (frigg77 ) : زکات آنچنان که من میدانم به شتر . اسب . گندم . تعلق میگیرد و همکنون دولت نمیتواند از این روشها کسب در آمد کند . همچنین خمس هم شرایطی دارد که به راحتی به صورت شرعی میتوان از زیرش در رفت . در مورد برده داری : آزاد کردن برخی از کفارات دلیلی بر منع برده داری نیست آنچنانچه بسیاری از این آزادی ها طبق عهد نامه ای انجام میشد ...

نیت من از این تاپیک :
من به خدا اعتقاد کامل دارم ... و بر این باورم که اگر پیامبران نبودند سالهای سال طول میکشید تا انسانها به تمدنی که همکنون به آن رسیده اند برسند ...
منظور من چیز دیگری است ...
چیزی که من الان بهش دارم میرسم اینه که الان دستور العمل های جدید تر و بهتری برای زندگی وجود دارد ...

زندگی کن و بگذار دیگران هم زندگی کنند
موفق باشید

جناب بینا سلام خسته نباشید
: این که آن افرادی که به خانه لوط آمده بودند و اگر به پیشنهاد آن حضرت پاسخ مثبت میدادند ( با دختران ایشان ازدواج میکردند ) دلیلی نمیشد که دیگر دست به آن عمل نزنند ... که این عمل ایشان باعث شود بلا دور شود ... در ضمن شما فرمودید اگر حتی یک فرد غیر هم جنس باز در آن قوم یافت میشد بلا نازل نمیشد ... سوال : آیا در آن شهر خانومی زندگی نمیکرد و یا پسر بچه های زیر 15 سال و یا دختر خانوم های زیر 8.5 سال !!!


هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد

ftmh_mohammadi;194261 نوشت:
سوال : آیا در آن شهر خانومی زندگی نمیکرد و یا پسر بچه های زیر 15 سال و یا دختر خانوم های زیر 8.5 سال !!!


سلام

خانم ها هم همجنس بازی می کردند و وقتی این عمل شایع بشه بچه ای وجود نداره!!!

سلام به همه دوستان
درسته که تازه عضو شدم ولی واقعا تلاش کردم تا بتونم چند نفر آدم بدردبخور برای مباحثه پیدا کنم
هر چند که تعدادی هم هستن ولی متاسفانه قاطبه و شاکله نویسندگان افرادی ... هستن
لطفا اینجا را ببینید
http://www.askdin.com/thread13586-22.html#post194287
با تشکر از توجهتون
برای همیشه بای

ftmh_mohammadi;194182 نوشت:

چیزی که من الان بهش دارم میرسم اینه که الان دستور العمل های جدید تر و بهتری برای زندگی وجود دارد ...

با سلام
بنده حدس میزنم , سخنان شما رنگ و بوی یکی از فرقه ها را میدهد چرا که کلامتان به سخنان آنها شبهات دارد!!
البته امیدوارم که اشتباه کرده باشم
ادامه دهید ببینیم به این فرقه میرسیم و یا نه !!
لطفا سخن آخرتان را بگوید تا دوستان شروع کنند !!

من مسلمانم ... شیعه هم هستم ... عاشق خدا هم هستم ... ناراحت شدم ... دیگر بحث نمیکنم ...

[=B Mitra]با او

[=B Mitra]سلام و ادب؛

[=B Mitra]نوشته ی شما و دغدغه هایی که مطرح کرده بودید را خواندم و دیدم و همچنین نوشته ها و پاسخ های دوستان را. چند نکته را به نظرم رسید که در روش نتیجه گیری و استدلال و استناد شما مشکل داره که تذکّر می دم.

[=B Mitra]**********

[=B Mitra]یک اشتباهی[=B Mitra] که شما در مبنای مطالبتون انجام دادید، این هست که نقل(قرآن و روایات) را مساوی دین قرار دادید، عقل را در مقابل دین قرار دادید. اساساً بنظر می رسد که تعریف درستی از دین نداشته و مطرح نکرده اید. لذا اساساً میان رهیافت های دینی یا دستیافت های بشری تمایز قائل شده اید، و از اون طرف، میان دین و عمل متدیّن، تمایز قائل نشده اید و خطای متدیّن را به پای دین نوشته اید.
[=B Mitra]اساساً این نگاه غلطی است که متاسّفانه امروزه عده ای تحت عنوان مکتب تفکیک هم بر جدایی رهیافت های دینی با دستیافت های بشری تاکید می کنند، تا حدی که یکی از بزرگان این مکتب کتابی دو جلدی نوشته تحت عنوان «الهیّات الهی و الهیّات بشری» و میان این دو تمایز گذاشته است. البته با این تفاوت که آنها به نفع دین، می خواهند بشر و دستیافت های او را کنار بزنند و شما به نفع دستیافت های بشری، می خواهید به رهیافت های دین، نقد وارد کنید.
[=B Mitra]امّا اساساً دین یعنی مجموعه گزاره های حقّی که خداوند از طریق دو پیامبر درون(عقل) و بیرون(انبیاء) به ما منتقل می کند. لذا هرآنچه را که بشر با تلاش عقلی خودش در مسیر سعادت دنیایی و آخرتی به دست آورد هم از سوی خداست و گزاره هایی دینی است. دین یعنی حق، هر گزاره ای در هر علمی که ثابت شود که حق است، دینی هم هست. عقل در مقابل نقل قرار می گیرد، نه در مقابل دین.
[=B Mitra]آیت الله جوادی آملی در این زمینه عبارت حیلی جالب و گویایی دارند که می فرمایند:
[=B Mitra]«منتها عقل, حجّت خداست اشكالي كه بر خيليها منهم آخوند خراساني(رضوان الله عليه) وارد است همين حرف رايج است كه اين مطلب عقلي است يا شرعي؟ ما بايد اين فرهنگ را اصلاح كنيم بگوييم عقلي است يا نقلي؟ نه عقلي است يا شرعي, عقل خودش حجّت شرع است مگر مي‌شود چيزي را انسان با عقل بفهمد البته قياس و خيال و گمان و وهم كه عقل نيستند آنجا كه برهان است اگر چيزي را با عقل فهميد با برهان فهميد مي‌شود حجّت شرعي ديگر, مگر مي‌شود معصيت كرد مگر مي‌شود بر خلاف آن عمل كرد منتها بسياري از ماها اسلامي حرف مي‌زنيم و قاروني فكر مي‌كنيم اينكه مي‌گوييم اين بشري است خود بشر كشف كرده اين همان حرف قارون است كه ﴿[=B Mitra]إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي[=B Mitra] خير, اگر عقل به مطلبي رسيد شرعي است ﴿[=B Mitra]عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ[=B Mitra] است (يك)، ﴿[=B Mitra]مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ[=B Mitra] است (دو).[=B Mitra]»
[=B Mitra]لذا ایشون همین مبنا را مفصّل در کتابی تحت عنوان « منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی» بسط دادن که گستره ی دین به دو بخش عقل و نقل تقسیم می شه، خود نقل به دو بخش قرآن و حدیث تقسیم می شه و خود عقل به چهار بخش تقسیم می شه: عقل تجربی، عقل نیمه تجریدی، عقل تجریدی و عقل ناب که تقریبا همه ی علوم بشری ذیل اینها جای می گیره.
[=B Mitra]بعد توضیح می دهند که ممکنه بین بعضی از این حجّت های دینی، تعارض بنظرمون برسه، مثلا بین قرآن و حدیث تعارض باشه، یا بین عقل تجربی(مثلا زیست شناسی) با عقل تجریدی(مثلا فلسفه) تعارض به نظرمون برسه، یا بین عقل و نقل به طور کلّی یعنی عقل فلسفی و اجتماعی با نقل(قرآن و حدیث) تعارض بنظر برسه، همینطور که شما به بعضیشون اشاره کردید و دلیل این تعارض هایی که به نظر می رسه و راه بررسی این تعارض ها و رسیدن به پاسخ درست را بیان می کنند.

[=B Mitra]**************************************************

[=B Mitra]امّا اشکال دیگری[=B Mitra] که بر استفاده ی شما از آیات و روایات وارد است اینکه، به مقدّمات فهم قرآن توجّهی نکرده اید. ببینید بطور کلّی هر کتابی، نه فقط قرآن، یک سری اسلوبی در نحوه ی مطالب و اسلوب و محتوایش در نظر گرفته شده که معمولا در مقدمه ی کتاب ها توضیح داده میشه و ما تا اون مقدّمات رو ندونیم، نمی تونیم از اون کتاب استفاده کنیم. حالا قرآن کریم هم، یک سری توضیحاتی در مورد نحوه ی تالیف و تشکیل مطالب خودش گفته که بدون توجّه به اونها نمی شه ازش استفاده کرد. مثلا خود قرآن کریم گفته، آیاتش به دو دسته ی محکم و متشابه تقسیم می شه. تا ما این نکته رو در نظر نگیریم، ویژگی این دو دسته آیات رو ندونیم و ندونیم که آیه ای که الان داریم ازش استفاده می کنیم، محکم است یا متشابه، چطور می خواهیم مقصود گوینده اش را به درستی بفهمیم؟!

[=B Mitra]**************************************************

[=B Mitra]اشکال دیگر[=B Mitra] رجوع سلیقه ای و وجود مغالطه ی نقل قول ناقص([=Calibri]incomplete[=Calibri]quotation[=B Mitra]) در بیان شماست که صرفا یک آیه از وسط قرآن را و از وسط یک داستان قرآنی را بیرون کشیده و بدون توجّه به آیات و قبل و بعد از آن، به نقدش پرداخته اید که با وجود نداشتن وقت و حوصله، یک موردش را نشانتان خواهم داد که چطور دچار مغالطه ی نقل قول ناقص شده اید.

[=B Mitra]**************************************************

[=B Mitra]اشکال دیگر،[=B Mitra] برخورد ناقص و گزینش سلیقه ای روایات و احادیث هست، مثلا طبق اصول علمی حدیث شناسی، برای فهم نظر معصومین در یک موضوع خاص، باید جامعه ی روائی تشکیل شود، یعنی همه ی روایات و احادیث رسیده در یک موضوع خاص کنار هم بررسی شود، چون احادیث قوی و ضعیف و جعلی دارند، مطلق و مقیّد دارند، قاعده و استثناء دارند و...، اونوقت شما صرفا با استناد به تعدادی روایت در یک کتاب خاص بنام حلیة المتقین، نظر کلّی اسلام در اون زمینه را، همون چند روایتی که اونجا امده معرفی کرده اید. استنادهای گزینشی اینطوری، برای هیچ عقل استدلالی و منطقی قابل پذیرش نیست و کسی نمی پذیره که در یک موضوع، بشود همه ی آیات و روایات دیگر را کنار گذاشت و صرفا با استناد به چند روایت یک کتاب خاص که تازه جزو کتب حدیثی اصلی شیعه هم نیست، نظر اسلام را همان دانست.

[=B Mitra]**************************************************

[=B Mitra]اشکال دیگر[=B Mitra] شما این است که موضوعات و مسائل مورد نظر شما، همه از سنخ امور محسوس و مربوط به ظاهر زندگی که همین عالَم ماده باشد است. که گویی هرچه هست، همین عالَم ماده است و دیگر هیچ چیز نیست. البته به دنیا و زندگی مادی به هیچ وجه نباید بی توجّهی کرد، ولی به همون نسبت از بُعد معنوی و باطنی زندگی هم نباید غفلت کرد. امّا اینکه اعتقاد و توجّه به بُعد روحانی و غیرقابل مشاهده ی وجودمون و زندگی مون چه فرقی در زندگی مان می کنه؟ این سوال ناشی از این هست که یا قائل به بُعد روحانی وجودمون و زندگیمون نیستید، یا اگر باشید، متوجّه تاثیر و تاثّرات بُعد جسمانی و روحانی زندگی انسان نخواهید شد.
[=B Mitra]ابن سینا یک رساله ای دارد بنام رساله در فعل و انفعال، یعنی رساله در اثرگذاری و اثر پذیری. بعد می گه چنان که در فلسفه ثابت شده در عالَم دو سِنخ چیز داریم و انسان هم دو بُعد وجودی داره: جسم و روح
[=B Mitra]بعد می گه طبق همین دو عنصر، 4 جور اثرگذاری و اثرپذیری داریم.تاثیر و تاثّر نفسانی در نفسانی- نفسانی در جسمانی-جسمانی در نفسانی-جسمانی در جسمانی. عین عبارتش در این زمینه اینگونه است:
[=B Mitra]«و كان الموجود اما نفسانيا او جسمانيا كان اقسام الفعل و الانفعال- اما نفسانيا فى نفسانى- او نفسانيا فى جسمانى- او جسمانيا فى نفسانى- او جسمانيا فى جسمانى»(ابن سینا،1357: ص222)
[=B Mitra]و بعد، مصادیق هر کدام از اینها را ذکر می کنه که چه چیزهایی در زندگی ماها هست و باهاش درگیریم که ذیل این 4 دسته است. حالا شما میگید اصلا توجّه به بُعد نفسانی و روحانی و غیر قابل مشاهده ی زندگی، چه فایده و تاصیری داره؟!!!! که این از عدم مطالعه و اطّلاع در این زمینه ناشی می شه. [=B Mitra]خیلی نگاه تجربی و حسّی و پوزیتیویستی دارید.
[=B Mitra]پاسخ بسیاری از نکات شما با توجّه به دو بُعد از زندگی انسان است که در نگاه شما مفقود است. طبق یک دسته بندی زندگی انسان به 3 دوره قابل تقسیم است:

[=B Mitra]زندگی قبل از دنیا-زندگی در دنیا-زندگی بعد از دنیا

[=B Mitra]و همه ی سخن و توجّه شما به زندگی در دنیاست و اصلا کاری به قبل و بعدش ندارید، و گویی اصلا مهم نیست، در حالی که این 3 شدیدا روی هم موثّر هستند و بدون توجّه به بقیه، راجع به هیچ کدومشون نمی شه نظر داد.(توجّه کنید که این 3 تا، لزوماً قبل و بعد زمانی نیستند. رتبی و علّی(علت و معلولی) هستند.)
[=B Mitra]یا طبق علل اربعه ی ارسطو، زندگی انسان 4 علت دارد:

[=B Mitra]علت فاعلی-علت مادی-علت صوری-علت غائی

[=B Mitra]ولی در مسائل شما فقط به علت مادی و صوری توجّه شده و علت فاعلی و علّت غائی(هدف و غایت) اصلا توجّه نشده. در حالی که اوّلین و اصلی ترین علّت هر پدیده ای، علّت غائی و هدف وجودی ان است.

[=B Mitra]**************************************************

[=B Mitra]
[=B Mitra]و اشکال دیگر اینکه معارف دین اسلام 3 دسته است:
[=B Mitra]
[=B Mitra]عقاید و مسائل نظری-اخلاق-احکام و شرع.
[=B Mitra]
[=B Mitra]با اینکه تقریبا همه ی نکات شما متوجّه به دسته ی سوم مسائل اسلامی یعنی همان شرع و احکام است، ولی نقد و ردّ شما نسبت به کلّ دین است و این یعنی تعمیم ناروای انتقاد از جزء یک پدیده به کلّ ان. اگر شما نقدی به بخش احکام وشرع اسلام دارید، نمی تونید طبق اون بخش عقاید و اخلاقیّات ان را هم زیر سوال ببرید.
[=B Mitra]و جالبه بدانید که عقاید و بخش عمده ی اخلاقیات، گزاره های حقیقی هستند، مثل 2×2=4 هستند که همیشه ثابت و درست اند. ولی گزاره های باید و نباید و احکام، اعتباری هستند، یعنی طبق آموزه های خود اسلام بسته به زمان و مکان و شرایط، تغییر می کنند. بنظر بعضی خود حکم و به نظر بعضی، موضوع حکم تغییر می کنه در زمان. لذا بسیاری از بایدها و نبایدهای اسلام نسبت به آنچه در ظاهر آیات و روایات هست، در این زمان تغییر می کنه که اجتهاد در مقابل نصّ نام داره که کسی طبق مبانی و اصول اجتهادی خود اسلام، باید و نباید متناسب با امروز را استنباط می کند.
[=B Mitra]و اگر قرار بود خداوند همه ی باید ها و نباید ها و احکام تا آخرین زمان را با وحی ارسال کند، باید قرآن 1000 جلد می شد، و مثلا جلد 650 آن، احکام قرن 20 و 21 بود. چون زمان و مکان و شرایط تغییر نموده و احکامی متناسب با ان باید باشد. ولی خود قران کریم در آیه ای گفته باید خود شما انسانها، تفقّه در دین کنید و جزئیات احکام هر زمان را طبق ارزش ها و اساس عقاید اخلاق اسلامی اجتهاد کنید. البته مشکلات و موانعی برای اجتهاد هست که باعث شده فقه رایج ما، در بعضی مسائل آنطور که باید پویا نباشد، ولی اگر شما به نظرات فقهی کسانی مانند آیت الله جوادی آملی و آیت الله محمدابراهیم جنّاتی و... رجوع کنید، می بینید که بسیاری از اشکالات وارده ی شما، که اشکال به اسلام نبوده بلکه اشکال به فهم های مقیّد به زمان از دین بوده طبق نظر این متخصصان دینی مرتفع است.

[=B Mitra]**************************************************

[=B Mitra]چنان که در تاپیک دیگر هم عرض کردم، بنای جدل و بحث ندارم و نه حالش را و نه وقتش را. غرض تذکّر نکاتی بود که در مسیر یافتن حق باید رعایت بفرمائید.

[=B Mitra]در پست بعد یکی از مواردی که دچار نقل قول ناقص شده اید رو نشون میدم. إن شا الله

[=B Mitra]پیوسته متعادل و متعالی

[=B Mitra]یاحق

ftmh_mohammadi;194261 نوشت:
جناب بینا سلام خسته نباشید
: این که آن افرادی که به خانه لوط آمده بودند و اگر به پیشنهاد آن حضرت پاسخ مثبت میدادند ( با دختران ایشان ازدواج میکردند ) دلیلی نمیشد که دیگر دست به آن عمل نزنند ... که این عمل ایشان باعث شود بلا دور شود ... در ضمن شما فرمودید اگر حتی یک فرد غیر هم جنس باز در آن قوم یافت میشد بلا نازل نمیشد ... سوال : آیا در آن شهر خانومی زندگی نمیکرد و یا پسر بچه های زیر 15 سال و یا دختر خانوم های زیر 8.5 سال !!!


هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد

سلام علیکم جمیعا

سوال :
یعنی شما نمیدانید همو سکسوال زن هم داریم؟
و نمی دانید هم جنس بازی کودکی تولید میشود یا نه؟

ببینید سرکار تهرانی یا جناب محمدی

اگر در قرآن کریم این قوم را بنام قوم لوط نام نهاده دلیل بر این نیست که این قوم یک اسم داشته باشد.

صفت یا صفاتی در این قوم وجود داشت. که آنها را شایسته چنین صفتی کرده بود.

آنها پس از اینکه از نعمتهای الهی متنعم شدند و ثروت و قدرت و شوکت و زیبائی سر زمینشان را پر کرده بود ( به همین دلیل بعضی لیاقت بعضی نعمتها را ندارند مگر آگاه شوند ) آگاهانه از دیانتی شیطانی و کاهنانی منحرف اطاعت کردند که نهایتا باعث نابودی آنها شد.

حضرت لوط بیش از 30 سال در بین آنها زندگی کرد و در تمام این مدت سعی داشتند که عقاید اینها را اصلاح کنند ولی آنها نیت طغیان در برابر امر الهی در سر داشتند.

یعنی آنها آگاهانه میدانستند که این کاری که میکنند دون شان انسان است . و البته
هرکسی هم با این قوم حشر و نشر پیدا میکرد اسیر وسوسه شیطانی آنها میشد.

لذا بغیر از عقوبت گناهشان خداوند شر این قوم را از شر بندگانش برداشت.

یاحق

با سلام

ftmh_mohammadi;194182 نوشت:

نیت من از این تاپیک :
من به خدا اعتقاد کامل دارم ... و بر این باورم که اگر پیامبران نبودند سالهای سال طول میکشید تا انسانها به تمدنی که همکنون به آن رسیده اند برسند ...
منظور من چیز دیگری است ...
چیزی که من الان بهش دارم میرسم اینه که الان دستور العمل های جدید تر و بهتری برای زندگی وجود دارد

...

ftmh_mohammadi;194326 نوشت:
من مسلمانم ... شیعه هم هستم ... عاشق خدا هم هستم ... ناراحت شدم ... دیگر بحث نمیکنم ...


با شیعه اش خیلی کار دارم !!
این جملات بالا از شیعیان است ؟

یا شیعه را نمیشناسید و یا شیعه از شما بی خبر است !!

بچه ها خدا حافظ !!!
اسماتون رو نمی دونم ولی میدونم همتون گلای روزگارین !!!
این چیزایی که گفتم چیزایی بود که همیشه ذهنم درگیرشون بوده !!!
میهواستم با هم در موردشون فکر کنیم !!!
که چرا اینجوریه !!!
آقا رضا یکم با آدما مهربون تر باش !!!
خداحاظ ... راستی حاج آقا ممنونم برای اینکه وقت گداشتیت و این مطالب رو جور

حاج علی خداحافظ !!! بابت کوه فاران هم ازتون ممنونم .

[=B Mitra]با او
[=B Mitra]سلام و ادب؛

[=B Mitra]
[=B Mitra]یکی از اشکالاتی که بنده نسبت به فرمایشات شما عرض کرده بودم، وجودِ رجوع سلیقه ای و وجود مغالطه ی نقل قول ناقص([=Calibri]incomplete[=Calibri]quotation[=B Mitra]) در بیان شماست که صرفا یک آیه از وسط قرآن را و از وسط یک داستان قرآنی را بیرون کشیده و بدون توجّه به آیات و قبل و بعد از آن، به نقدش پرداخته اید که با وجود نداشتن وقت و حوصله، یک موردش را نشانتان خواهم داد که چطور دچار مغالطه ی نقل قول ناقص شده اید.
[=B Mitra]
[=B Mitra]فقط به عنوان نمونه یک مورد را عرض می کنم، همین یک مورد هم برایم زحمت زیادی دارد هم از حیث صرف وقت و هم مساعد نبودن حالم، ولی می خوام مبنای اشکال رو عرض کنم، برای همین خورده نگیرید که چرا به همه ی موارد نپرداختم. در یک مورد از مطالبتون شما به ماجرای حضرت نوح و عذاب سیلی که اونجا امده اشاره کرده اید. اوّل نقل شما رو می آرم و بعد عین ایات مربوط به این ماجرا رو تا ببینیم شما در نقل قولتون چقدر امانت دار بوده اید و مطلب رو درست و کامل و نه ناقص نقل کرده اید؟!
[=B Mitra]
[=B Mitra]نقل قول شما: [=Garamond]«[=Garamond]فرض کنید من و شما و 98 تا انسان عاقل دیگه داریم توی یه بیابون خشک و بی آب و علف راه میریم ...یهو یه آدمه رو میبینیم که داره چوب جمع میکنه ... من و شما و اون 98 تا آدم عاقل میریم جلو و ازش میپرسیم کی هستی و داری چی کار میکنی ... اونم میگه من نوح هستم و دارم کشتی میسازم آخه 40 ساله دیگه میخواد بارون بیاد ... به نظر شما از بین این 100 نفر آدم عاقل چند نفر وای میستن و کمک میکنن !!!»

[=B Mitra]حالا می آییم سراغ یک جای قرآن که به این داستان اشاره شده:

[=B Mitra]
[=B Mitra]وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ ﴿۲۵﴾
و به راستى نوح را به سوى قومش فرستاديم [گفت] من براى شما هشداردهنده‏اى آشكارم (۲۵)

أَن لاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ إِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ ﴿۲۶﴾
كه جز خدا را نپرستيد زيرا من از عذاب روزى سهمگين بر شما بيمناكم (۲۶)

فَقَالَ الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قِوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلاَّ بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلاَّ الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ ﴿۲۷﴾
پس سران قومش كه كافر بودند گفتند ما تو را جز بشرى مثل خود نمى‏بينيم و جز [جماعتى از] فرومايگان ما آن هم نسنجيده نمى‏بينيم كسى تو را پيروى كرده باشد و شما را بر ما امتيازى نيست بلكه شما را دروغگو مى‏دانيم (۲۷)

قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّيَ وَآتَانِي رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ فَعُمِّيَتْ عَلَيْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا كَارِهُونَ ﴿۲۸﴾
گفت اى قوم من به من بگوييد اگر از طرف پروردگارم حجتى روشن داشته باشم و مرا از نزد خود رحمتى بخشيده باشد كه بر شما پوشيده است آيا ما [بايد] شما را در حالى كه بدان اكراه داريد به آن وادار كنيم (۲۸)

وَيَا قَوْمِ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ وَمَآ أَنَاْ بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ وَلَكِنِّيَ أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ ﴿۲۹﴾
اى قوم من بر اين [رسالت] مالى از شما درخواست نمى‏كنم مزد من جز بر عهده خدا نيست و كسانى را كه ايمان آورده‏اند طرد نمى‏كنم قطعا آنان پروردگارشان را ديدار خواهند كرد ولى شما را قومى مى‏بينم كه نادانى مى‏كنيد (۲۹)

وَيَا قَوْمِ مَن يَنصُرُنِي مِنَ اللّهِ إِن طَرَدتُّهُمْ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ ﴿۳۰﴾
و اى قوم من اگر آنان را برانم چه كسى مرا در برابر خدا يارى خواهد كرد آيا عبرت نمى‏گيريد (۳۰)

وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَن يُؤْتِيَهُمُ اللّهُ خَيْرًا اللّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ إِنِّي إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِينَ ﴿۳۱﴾
به شما نمى‏گويم كه گنجينه‏هاى خدا پيش من است و غيب نمى‏دانم و نمى‏گويم كه من فرشته‏ام و در باره كسانى كه ديدگان شما به خوارى در آنان مى‏نگرد نمى‏گويم خدا هرگز خيرشان نمى‏دهد خدا به آنچه در دل آنان است آگاه‏تر است [اگر جز اين بگويم] من در آن صورت از ستمكاران خواهم بود (۳۱)

قَالُواْ يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتَنِا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ ﴿۳۲﴾
گفتند اى نوح واقعا با ما جدال كردى و بسيار [هم] جدال كردى پس اگر از راستگويانى آنچه را [از عذاب خدا] به ما وعده مى‏دهى براى ما بياور (۳۲)

قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُم بِهِ اللّهُ إِن شَاء وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ ﴿۳۳﴾
گفت تنها خداست كه اگر بخواهد آن را براى شما مى‏آورد و شما عاجز كننده [او] نخواهيد بود (۳۳)

وَلاَ يَنفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدتُّ أَنْ أَنصَحَ لَكُمْ إِن كَانَ اللّهُ يُرِيدُ أَن يُغْوِيَكُمْ هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۳۴﴾
اگر بخواهم شما را اندرز دهم در صورتى كه خدا بخواهد شما را بيراه گذارد اندرز من شما را سودى نمى‏بخشد او پروردگار شماست و به سوى او باز گردانيده مى‏شويد (۳۴)

أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنَاْ بَرِيءٌ مِّمَّا تُجْرَمُونَ ﴿۳۵﴾
يا [در باره قرآن] مى‏گويند آن را بربافته است بگو اگر آن را به دروغ سر هم كرده‏ام گناه من بر عهده خود من است و[لى] من از جرمى كه به من نسبت مى‏دهيد بركنارم (۳۵)

وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ ﴿۳۶﴾
و به نوح وحى شد كه از قوم تو جز كسانى كه [تاكنون] ايمان آورده‏اند هرگز [كسى] ايمان نخواهد آورد پس از آنچه مى‏كردند غمگين مباش (۳۶)

وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ ﴿۳۷﴾
و زير نظر ما و [به] وحى ما كشتى را بساز و در باره كسانى كه ستم كرده‏اند با من سخن مگوى چرا كه آنان غرق شدنى‏اند (۳۷)

وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ ﴿۳۸﴾
[نوح] كشتى را مى‏ساخت و هر بار كه اشرافى از قومش بر او مى‏گذشتند او را مسخره مى‏كردند مى‏گفت اگر ما را مسخره مى‏كنيد ما [نيز] شما را همان گونه كه مسخره مى‏كنيد مسخره خواهيم كرد (۳۸)

فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيمٌ ﴿۳۹﴾
به زودى خواهيد دانست چه كسى را عذابى خواركننده درمى‏رسد و بر او عذابى پايدار فرود مى‏آيد (۳۹)

حَتَّى إِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأَهْلَكَ إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِيلٌ ﴿۴۰﴾
تا آنگاه كه فرمان ما دررسيد و تنور فوران كرد فرموديم در آن [كشتى] از هر حيوانى يك جفت با كسانت مگر كسى كه قبلا در باره او سخن رفته است و كسانى كه ايمان آورده‏اند حمل كن و با او جز [عده] اندكى ايمان نياورده بودند (۴۰)

و داستان حضرت نوح تا پایان آیه ی 49 ادامه دارد....
[=B Mitra]
[=B Mitra]خب، آیا برای تحلیل داستان حضرت نوح، همین مقدار کافی است؟ خیر! باید همه ی اطّلاعاتی که قرآن کریم در مورد داستان حضرت نوح به ما داده، کنار هم برّرسی شود. خب، در چند جای قرآن کریم در مورد حضرت نوح صحبت شده؟! من فقط اسم و تعدادش را می گویم:
[=B Mitra]
[=B Mitra]کلّاً 126 آیه در کلّ قرآن یا شاید بتوان گفت 126 جمله، در مورد حضرت نوح در قران به ما اطلاعات داده شده است. بعضی از این 126 تا، اطلاعاتی است که در چند جا تکرار شده است. سوره هایی که این 126 ایه در اونها بصورت جدا جدا در مورد حضرت نوح توضیح داده اینهاست:
[=B Mitra]
[=B Mitra]«سوره ی اعراف: 6 آیه
[=B Mitra]سوره ی یونس: 3 آیه
[=B Mitra]سوره ی هود: 25 آیه(که بخشی از آن در بالا نقل شد.)
[=B Mitra]سوره ی اسراء: 1 آیه
[=B Mitra]سوره ی انبیاء: 2 آیه
[=B Mitra]سوره ی مؤمنون: 16 آیه
[=B Mitra]سوره ی فرقان: 1 ایه
[=B Mitra]سوره ی شعراء: 16 آیه
[=B Mitra]سوره ی عنکبوت: 2 ایه
[=B Mitra]سوره ی احزاب: 2 آیه
[=B Mitra]سوره ی یس: 1 آیه
[=B Mitra]سوره ی صافّات: 8 آیه
[=B Mitra]سوره ی ص: 1 آیه
[=B Mitra]سوره ی مومن: 1 ایه
[=B Mitra]سوره ی شوری: 1 آیه
[=B Mitra]سوره ی ق: 1 آیه
[=B Mitra]سوره ی ذاریات: 1 آیه
[=B Mitra]سوره ی نجم: 1 آیه
[=B Mitra]سوره ی قمر: 7 آیه
[=B Mitra]سوره ی حدید: 1 آیه
[=B Mitra]سوره ی تحریم: 1 آیه
[=B Mitra]سوره ی نوح: 28 آیه»
[=B Mitra]
[=B Mitra]امّا اگر بخواهیم ماحصل و چکیده ی همه ی اطلاعاتی که قرآن از حضرت نوح به ما داده، طبق زمان وقوع، بیان کنیم، می توان همه ی آن را در 35 گزاره بیان نمود:
[=B Mitra]
[=B Mitra]«1-نوح به رسالت قوم خود فرستاده می شود و مردم را به پرستش خداوند دعوت می کند و از عذابی بزرگ خبر می دهد.
[=B Mitra]2-بزرگان قوم، نوح را گمراه خطاب می کنند.
[=B Mitra]3-نوح گمراهی را از خود که پیامبری از جانب پروردگار است، دور می داند.
[=B Mitra]4-نوح تکذیب می شود.
[=B Mitra]5-نوح و همراهانش در کشتی ای نجات می یابند و مخالفانش غرق می شوند.
[=B Mitra]6-نوح از مردم قومش، بابت اندرزهایش پاداش نمی خواهد.
[=B Mitra]7-مهتران قوم، نوح را انسانی همانند خود می نگارند و فضیلتی را در او به رسمیّت نمی شناسند تا دلیل رهبر بودنش، باشد.
[=B Mitra]8-نوح تأکید می کند که ادّعای غیب دانستن و فرشته بودن، ندارد.
[=B Mitra]9-مردم از نوح می خواهند که به تهدیدش جامه ی عمل بپوشاند.
[=B Mitra]10-خداوند دستور می دهد که نوح کشتی را بر اساس الهام بسازد، و درباره ی ستمکاران، سخن نگوید، که آنان غرق خواهند شد.
[=B Mitra]11-نوح ساختن کشتی را آغاز می کند و قومش مسخره اش می کنند.
[=B Mitra]12-نوح زمان تغییر اوضاع را نزدیک می داند.
[=B Mitra]13-عذاب نازل می شود. نوح فرمان می یابد که از هر موجودی نر و ماده و همچنین خاندانش را به کشتی ببرد.
[=B Mitra]14-کشتی در میان امواج حرکت می کند.
[=B Mitra]15-پسر نوح در کشتی نیست، نوح در گوشه ای او را می بیند و به کشتی می خواندش.
[=B Mitra]16-پسر می گوید که بر سر کوهی خواهد رفت تا از امواج نجات یابد.
[=B Mitra]17-نوح این کار را بی حاصل می خواند.
[=B Mitra]18-موجی میان پدر و پسر جدایی می افکند.
[=B Mitra]19-به فرمان خداوند، زمین آب را فرو می دهد و آسمان از باریدن می ایستد.
[=B Mitra]20-نوح از پسرش با خداوند می گوید و او را از خاندان خود می خواند.
[=B Mitra]21-خداوند آن پسر را از خاندان نوح، نمی داند، او عملی است ناصالح.
[=B Mitra]22-نوح به خداوند پناه می برد و طلب آمرزش می کند.
[=B Mitra]23-خداوند فرمان می دهد از کشتی فرو آیند. سلامت و برکات ارزانی کشتی نشینان است.
[=B Mitra]24-مهتران قوم، زندگی بعد از مرگ را که نوح مبلّغ ان بوده است، نفی می کنند.
[=B Mitra]25-نوح از خداوند یاری می خواهد.
[=B Mitra]26-خداوند منکران را پشیمانان اینده ی نزدیک می خواند.
[=B Mitra]27-بانگی سخت، کافران را فرا می گیرد و چون گیاه، خشک می شوند.
[=B Mitra]28-نوح به سنگسار شدن تهدید می شود.
[=B Mitra]29-نوح حدود هزار سال، در میان قومش زندگی می کند.
[=B Mitra]30-نام نیک نوح، در نسل های بعد باقی خواهد ماند.
[=B Mitra]31-از زمین چشمه ها می جوشند و به مقدار مقرّر شده، آب گرد می آید.
[=B Mitra]32-زن نوح چون(مانند) همسر لوط، خیانت پیشه بوده است.
[=B Mitra]33-نوح نیز، چون لوط نتوانسته است عذاب را از همسرش دور سازد.
[=B Mitra]34-نوح، مردم را به نعمات و توانایی های خداوند در آفرینش جلب می کند و می خواهد تا ایمان آورند.
[=B Mitra]35-نوح از خداوند برای مؤمنان آمرزش و برای ستمکاران، مرگ می طلبد.»
[=B Mitra]منبع: کتاب ریخت شناسی قصّه های قرآن-محمّد حسینی-صص223-235
[=B Mitra]
[=B Mitra]توضیح اشکال سخن شما؛
[=B Mitra]

[=B Mitra]حالا بعد از خواندن این اطّلاعات، برید و نقل قول خودتون را بخوانید و ببینید انصافا و اخلاقاً، امانت را در نقل قول رعایت کرده اید و هیچ گونه نقص، تمسخر و تحریف در نقل قول شما نیست؟!!! شما بطور کلّی فقط آیه ی 38 سوره ی هود که در بالا نقل شد و گزاره ی شماره ی 11 سیر داستان حضرت نوح را در فوق را آن هم بسیار ناقص و با نوعی تحریف و تمسخر نقل کرده اید. و طوری نوشته اید که گویی اصلا قبل از این مسئله، گفتگویی میان اون افرادی که به قول شما عاقل اند و حضرت نوح برقرار نشده، اونها حضرت نوح را نمی شناسند، معجزاتش را ندیدند، باهاش گفتگو نکردند، و فقط یکدفعه اومده و میگه چند سال دیگه قراره بارون!!! بیاد. و اصلا هم اون آدم های عاقل، خودشون از نوح نخواستند که اگه راست میگی عذابی که گفتی رو بیار و منتظر همچین عذابی نبودن!!! یعنی عدم توجّه و غفلت از آیه ی 32 سوره ی هود و گزاره ی شماره ی 9 از گزارش تلخیصی فوق. و دیگر آیات و گزاره ها، این یعنی عین مغالطه ی نقل قول ناقص که تازه مغالطه ی تحریف رو هم ضمنش داشت. و این یک نمونه بود، در مورد همه ی مواردی که اشاره کردید در مورد ایات قران، همین مشکل وجود داره و اصلا بدون در نظر گرفتن شرایط زمانی و مکانی و نکات مطرح شده در قبل یک آیه و فضا و...، یک آیه را گرفته و ضمن نقل قولی کاریکاتور وار و ناقص، به نقدش پرداخته اید. علاوه بر اینکه نکاتی که در پیام قبل هم اشاره کردم، رعایت نشده است.
[=B Mitra]

[=Garamond]ممکن است شما بگید که مگر من بیکارم که برای هر داستان قرآن بشینم این همه کار انجام بدم؟!! بنده هم عرض می کنم که بسیار خوب، اگر شما وقت ندارید این کارهای تحقیقی رو انجام بدید، یک محقّق و یک کتابی همه ی این کارها رو برای تک تک داستان های قران انجام داده، به علاوه از نظر مبانی داستان نویسی، این داستان ها رو تحلیل هم کرده است. وقتی مطالعه که دارید؟! پس بگیرید و مطالعه کنید.
[=Garamond]
[=Garamond]تصویر کتاب:

[=Garamond]الحمد لله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمومنین
[=Garamond]پیوسته متعادل و متعالی
[=Garamond]زیاده عرضی نیست.
[=Garamond]یاحق

سلام جناب طارق :
منو واقعا مدیون خودتون کردید ... نمیدونم چه کسی این حرفا رو اینجوری تو سرم کرده بود ... واقعا حقیقت رو دیدم ... لعنت بر شیطون ... فکر میکنم شیطون رفته تو جلدم .... هر روز این حرفا رو با خودم میزدم ... خوش به حالتون که به اینجا رسیدید ... واقعا خوش به حالتون ... میدونید مشکلم چی هست ... کتابی ... نوشته ای ... منیعی سراغ دارید که بتونم ازش استفاده کنم ....

حاج آقا خیلی وقت گذاشتید 1000 تا صلوات براتون میفرستم .

بچه ها از همتون هم عذر میخوام ... دعا کنید خدا منو ببخشه ...

بازم میگم خوش به حالتون

حاج آقا چجوری شروع کنم ...

ftmh_mohammadi;194337 نوشت:
بچه ها خدا حافظ !!!
اسماتون رو نمی دونم ولی میدونم همتون گلای روزگارین !!!
این چیزایی که گفتم چیزایی بود که همیشه ذهنم درگیرشون بوده !!!
میهواستم با هم در موردشون فکر کنیم !!!
که چرا اینجوریه !!!
آقا رضا یکم با آدما مهربون تر باش !!!
خداحاظ ... راستی حاج آقا ممنونم برای اینکه وقت گداشتیت و این مطالب رو جور


سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته

یک نصیحت یا شاید یک مطلب برای اطلاع بیشتر شما و من .

اگر سوالی در ذهنی ایجاد شود.

اگر پاسخها به اندازه کافی منطقی به نظر نیاید و یا قانع کننده نباشد.

اگر حتی ... امری منطقی و متقنی به سوالمان وجود داشته باشد ولی بنا بر منافع شخصی و میل شخصیمان نخواهیم بپذیریم...

به عقیده حقیر و اهل دین در دو مورد اول و دوم هیچ جای اشکالی نیست
در مورد سوم هم
آنقدر پختگی وجود دارد که بدانیم که سخن برحق مانند تخمی است که نیاز دارد زمان و وقتی بگذرد تا بالاخره اثر کند مثل سخن فردوسی بزرگوار که میفرمایند

نمیرم از این پس که من، زنده ام _ که تخم سـخن را، پراکنده ام

اما اگر

مشکل نبود پاسخ و اینها نبود و نیت چیز دیگری بود دیگر علاجش اولا در اراده ما و در بعد اجابت خدای رحمان است و بس.

دوست گرامی اگر حقیر بخواهم
یک کلام صادقانه در مورد شما بگویم این است

شما در حقیقت هرگز سوالی نداشتید . بلکه متاسفانه آمده بودید شبهات مسمومی را نشر بدهید که از این بابت متاسفم.

یاحق

قصدم شبهات مسموم نبود ... بیام این سوالا رو مطرح کنم که چی بهم بدن .... قاقالیلی ...
خودم داشتم دیوونه میشدم ... کاره خیلی سختیه ... هنوزم خیلی سوال تو سرم دارم ... چند باری هم به خدا اعتماد کردم و رفتم به بن بست خوردم ...

تو فکر میکنم یه 2 یا 3 روزه که این مطالب به ذهنت اومده ... ولی من 4 تا 5 سالی هست دارم بهشون فکر میکنم ... دیوونه نشدی اینا رو خوندی ... ببین من چی کشیدم ... فکر میکنی من خوشم میاد تو دنیای بدون خدا زندگی کنم . دنیای بدون خدا ارزش زندگی کردن داره ...

هی ته دلم میگفتم یکی میاد منو راضی میکنه ... به خدا هی ته دلم میگفتم ...

آره ... از دست خدا عصبانی بودم ... من دختر خوبی بودم ... خیلی خوب ... ولی خدا تو زندگی نا امیدم کرده ... میدونی یکی آرزوی مرگ داشته باشه یعنی چی ... میدونی چند بار از تو خیابون رد شدم و اصلا حواسمو به ماشین ها ندادم ... گفتم بزار یکی بزنه او راحت بشم ... میدونی وقتی از خواب بلند میشی ... با خودت بگی ... اه بازم من زنده ام ... ( فکر بد نکن ... من اونجور آدمی نیستم ... اگر متنایی رو که توشته بودم رو خونده باشی میفهمی که از این ناراحتم که چرا اونجور آدمی نیستم ... )

جتاب طارق ... حاج علی ... ممنون ...

ftmh_mohammadi;194363 نوشت:
قصدم شبهات مسموم نبود ... بیام این سوالا رو مطرح کنم که چی بهم بدن ....
خودم داشتم دیوونه میشدم ... کاره خیلی سختیه ... هنوزم خیلی سوال تو سرم دارم ...

...

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین


سلام بر حضرت ولیعصر (عج) و منتظرانش

دوست عزیز ، زیاد به خودتون سخت نگیرید ، پویایی جوامع انسانی در گرو سوالات هست ، در این شرایط به خودتون بگید برای هر سوال من پاسخی منطقی و محکم وجود دارد و من هنوز نسبت به آن ناآگاهم انشاء الله به یاری خدا دیر یا زود به آن پاسخها دست خواهم یافت.

التماس دعا

باسلام

تضاد عقل و دین از مشخصات دوران مدرن است، اما این هیچ گاه به معنای غیر عقلانی بودن دین نیست. بلکه این عقلانیت تجربی است که سری ناسازگار با ایمان به گزاره های متافیزیک دینی دارد. اما عقلانیت پسامدرن با ظهور علومی چون کوانتوم فاصله خود را با عوالم فرامادی کمتر کرده است هرچند این به معنای اثبات گزاره های دینی توسط علم نیست زیرا اینها اصولاً دو منطق متمایزند که در شرایط ایده آل یکدیگر را کامل میکنند.

bina88;194013 نوشت:
سلام علیکم جمیعا و رحمه الله

ولی وقتی حضرت دخترانشان را پیشنهاد میدهند 2 اتفاق در صورت پذیرش ممکن بود بیفتد :

1- به دختران پیامبر تعدی کنند که احتمال اینکه این قوم میل این کار را داشته باشند در حد صفر بود

که اگر احتمالی غیر از این بود که هرگز عذاب نازل نمیشد و ملکه عذابی در میان نبود.

2- به خواستگاری می آمدند . در این صورت دیگر عذاب نازل نمی شد.
چون در پاسخ سوال حضرت ابراهیم در رابطه با قوم لوط ملک عذاب می فرمایند که اگر تنها یک نفر آدم سالم در میان این قوم باشد عذاب نازل نمی شود.
یاحق

[=Times New Roman]
سلام علیکم جمیعا

در مورد غذاب قوم لوط و ماجرای حضرت ابراهیم ذکر دو نکته لازم و ضروری مینماید که به شرح ذیل است

الف : زمانی که خداوند متعال که عالم الغیب است

و صفت علام الغیوب از صفات ذاتی حق تعالی می باشد حکم بر نزول عذاب میدهند دیگر برای بشر جای سوالی باقی نمی ماند و دیگر شفاعت معنائی ندارد.

چون بشر نه در حدی است که از غیب به اندازه خداوند رحمان اطلاع داشته باشد ( حتی آن شخص نبی اکرم باشد )
و نه در حدی بخشنده و حکیم است که خداوند رحمان دارای این صفات بصورت ذاتی است.

پس

اگر عذاب نازل شود هیچ ولی ای خود را مجاز به شفاعت طلبیدن نمی داند مجاز به شفاعت هم نیست آنچنانکه متاسفانه در بعضی روایات آمده ( کلیک کنید ).

فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى يجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ(هود/74)
هنگامي که ترس ابراهيم فرو نشست، و بشارت به او رسيد، درباره قوم لوط با ما مجادله مي‌کرد...


اما موضوع مجادله حضرت ابراهیم چه بود ؟

وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيةِ إِنَّ أَهْلَهَا كَانُوا ظَالِمِينَ(العنکبوت/31)
و هنگامي که فرستادگان ما (از فرشتگان) بشارت (تولد فرزند) براي ابراهيم آوردند، گفتند: «ما اهل اين شهر و آبادي را [و به شهرهاي قوم لوط اشاره کردند] هلاک خواهيم کرد، چرا که اهل آن ستمگرند!»

قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيهَا لَنُنَجِّينَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ(العنکبوت/32)
(ابراهيم) گفت: «در اين آبادي لوط است!» گفتند: «ما به کساني که در آن هستند آگاهتريم! او و خانواده‌اش را نجات مي‌دهيم؛ جز همسرش که در ميان قوم (گنهکار) باقي خواهد ماند.»

که اگر جائی گفته شود مجازات الهی چند بار نازل شد ( یعنی ملک عذاب فرستاده شد ) و نبی ای شفاعت کرد ( یعنی خدا منصرف شد ) این سخن همانند عبارات یهود در تورات است که مدعی اند حضرت یعقوب خداوند را العیاذ بالله بر زمین زده و این بدین معنی است که به خدا ثابت کرده که در مورد اخراج آدم به زمین عجله کرده و اشتباهی صورت گرفته که خداوند بری از این اتهام است.

سخن ملک عذاب نشان از صدور حکم عذاب از سوی پروردگار است:

إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيةِ رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يفْسُقُونَ(العنکبوت/34)
ما بر اهل اين شهر و آبادي به خاطر گناهانشان، عذابي از آسمان فرو خواهيم ريخت!»

و البته بحث شفاعت با اذن خداوند ممکن است و بالاخص در حکم قاطعی همچون عذاب قوم لوط جواز شفاعتی صادر نشده و طرح این معانی خود مبین آن است که این روایات از کجا وارد شده)

موضوع دوم : موضع حضرت لوط در شب واقعه

قوم لوط برای کام گرفتن از جوانان خوب رو به خانه لوط هجوم بردند! لوط علیه السلام فرمودند:

[=Times New Roman]آبروی مرا مریزید و بهتر است اگر می خواهید با دختران من[=Times New Roman] ازدواج کنید. گفتند می دانید که ما به دختران تو نظری نداریم و خواسته ما را می دانی! ( اعلام قرآن ، خزائلی ،‌ص 541 )[=Times New Roman]

وَجَاءَ أَهْلُ الْمَدِينَةِ يسْتَبْشِرُونَ(الحجر/67)

[=Times New Roman](از سوي ديگر،) اهل شهر (از ورود ميهمانان با خبر شدند، و بطرف خانه لوط) آمدند در حالي که شادمان بودند.[=Times New Roman]
قَالَ إِنَّ هَؤُلَاءِ ضَيفِي فَلَا تَفْضَحُونِ(الحجر/68)
[=Times New Roman]
(لوط) گفت: «اينها ميهمانان منند؛ آبروي مرا نريزيد!
[=Times New Roman]
وَاتَّقُوا اللَّهَ وَلَا تُخْزُونِ(الحجر/69)
[=Times New Roman]
و از خدا بترسيد، و مرا شرمنده نسازيد!»
[=Times New Roman]
قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ(الحجر/70)
[=Times New Roman]
گفتند: «مگر ما تو را از جهانيان نهي نکرديم (و نگفتيم کسي را به ميهماني نپذير؟!»
[=Times New Roman]

قَالَ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ(الحجر/71)

[=Times New Roman]
گفت: «دختران من حاضرند، اگر مي‌خواهيد کار صحيحي انجام دهيد (با آنها ازدواج کنيد، و از گناه و آلودگي بپرهيزيد!)»
[=Times New Roman]

در آیات متعدد و بالاخص آیه ذیل هم امکان وقوع زنا و ازدواج را با شرح احوال آنان کاملا رد میکند.

[=Times New Roman] لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يعْمَهُونَ(الحجر/72)[=Times New Roman]
به جان تو سوگند، اينها در مستي خود سرگردانند (و عقل و شعور خود را از دست داده‌اند)!


و مجددا متذکر میشود به اهل تدبر و تعقل در آیات که خداوند بری از خطاست و از او حکم نابجائی صادر نمیشود و اوست که بتنهایی که علام الغیوب است.

یاحق

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم


قَالَ هَؤُلَاءِ بَنَاتِي إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ(الحجر/71)
گفت: «دختران من حاضرند، اگر مي‌خواهيد کار صحيحي انجام دهيد (با آنها ازدواج کنيد، و از گناه و آلودگي بپرهيزيد!)»

رضایت دختران حضرت لوط بر ازدواج با کفار امری قطعی است. ایشان از مومنین بودند و دلیل واضح این ادعا رهائی از عذابی است که حتی بر مادر ایشان که همسر حضرت لوط بود گذشت نکرد.

لذا رضایت ایشان به رضای الهی بود اگر میخواست وصلتی صورت گیرد که مانع آن جسارت گردد ایشان بدان راضی بودند همانطوریکه حضرت اسماعیل به ذبح شدن توسط پدرشان حضرت ابراهیم علیه السلام راضی بودند.


در تفسیر نمونه به نکاتی دیگر هم میپردازد که در اینجا نقل میکنم.

به هر حال لوط که این جسارت و وقاحت را دید از طریق دیگرى وارد شد، شاید بتواند آنها را از خواب غفلت و مستى انحراف و ننگ ، بیدار سازد، رو به آنها کرده گفت : چرا شما راه انحرافى میپوئید، اگر منظورتان اشباع غریزه جنسى است چرا از طریق مشروع و ازدواج صحیح وارد نمى شوید اینها دختران منند (آماده ام آنها را به ازدواجتان در آورم ) اگر شما میخواهید کار صحیحى انجام دهید راه این است (قال هؤ لاء بناتى ان کنتم فاعلین ).

بدون شک دختران لوط تعداد محدودى بودند، و آن جمعیت افراد زیادى ، ولى هدف لوط این بود که به آنها اتمام حجت کند و بگوید من تا این حد نیز آماده فداکارى براى حفظ حیثیت مهمانان خویش ، و نجات شما از منجلاب فساد هستم .

بعضى نیز گفته اند منظور از (هؤ لاء بناتى ) اشاره به دختران شهر است ، که به عنوان یک پدر روحانى و معنوى همه را دختر خویش میخواند (ولى تفسیر اول به معنى آیه نزدیکتر است ).

ناگفته پیدا است که لوط نمیخواست دختران خود را به ازدواج مشرکان گمراه در آورد بلکه هدفش این بود که بیائید و ایمان بیاورید و بعد هم دختران خودم را به ازدواج شما در مى آورم .

اما و اى از مستى شهوت ، مستى انحراف ، و مستى غرور و لجاجت ، اگر ذرهاى از اخلاق انسانى و عواطف بشرى در آنها وجود داشت ، کافى بود که آنها را در برابر چنین منطقى شرمنده کند، لااقل از خانه لوط باز گردند و حیا کنند،

اما نه تنها منفعل نشدند، بلکه بر جسارت خود افزودند و خواستند دست به سوى میهمانان لوط دراز کنند!!


یاحق
موضوع قفل شده است