آیا این ها افتخار ایران هخامنشی بوده؟؟ما نمیدانستیم !!

تب‌های اولیه

78 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا این ها افتخار ایران هخامنشی بوده؟؟ما نمیدانستیم !!

با سلام

دیودوروس می نویسد : « این زنان هر شب پیرامون بستر شاه مى گشتند تا شاه سرانجام زنى راکه بایست با او همبستر شود، برگزیند »
( کتاب ۱۷، فصل ۷۷، بند ۷) .
این متن به طور ضمنى مى رساند که شاه هر شب همبستر جدیدى براى خود بر مى گزیده است.

توضیح دیودوروس را مى توان با آنچه درکتاب استر آمده است، مقایسه کرد
پس از آنکه استر به دربار اخشورش وارد شد، هیجاز خواجه سرا اسباب طهارت و تحفه هایش را با هفت کنیزکه « از خانه پادشاه برگزیده شده » بودند به وى داد ( باب دوم، بند ۹).
براى استر کارهایى انجام مى شود که « براى زنان مرسوم است که در مدت دوازده ماه کرده شود »، یعنى شش ماه به روغن مر و شش ماه به عطریات و « اسباب تطهیر زنان » او را براى همبستر شدن با شاه آماده مى کنند.
وقتى شاه او را فرا مى خواند، شب مى رود و روز برمى گردد، ولى هنوز در « خانه دوم زنان » زیردست شعشغاز « خواجه سراى پادشاه و مستحفظ متعه ها » ى شاه است.
معمولاً دیگر به نزد شاه باز نمى گردد تا آنکه باز احضار شود: البته این امر به دلیل ضرورت داستان روی می دهد ، چون استر بر دیگران مرحج می شود !

در هر حال ایام تطهیر تحمیلی به دختران جوان احتمالاً ناشی از ضرورت داستانی نیست و واقعیت دارد .
در کتاب یهودیه نیز قهرمان داستان خود را برای رفتن به نزد هولوفرنز چنین مهیا می کند :

[=Century Gothic]
جامه های عزا را از تن به در آورد ، در آب شستشو کرد ، با مر ناب بدن را تدهین نمود .
گیسوانش را بافت ، سر را با دستار بست ، جامه های بزم پوشید … سندلها را به پا کرد و سر تا پای خود را با انگشتری ، النگو ، گوشواره و حلقه های جواهر نشان و انواع زیورآلات آراست
( باب دهم ، آیه ۳ – ۴ ) .

شمار فراوان الزاماتی از این دست ، که به زنانی که بایست با شاه همبستر شوند ، تحمیل می شد ، نباید موجب حیرت شود .
به نوشته هراکلیدس جوانان مسئول خدمت بر سر سفره شاه نیز بایست از پیش شستشو کنند و جامه سپید بپوشند .

پس بین سخنان نگارنده کتاب استر و سخنان دیودوروس سیسیلی هماهنگی نسبی وجود دارد ، هر چند در کتاب استر به چرخ زدن شبانه زنان گرد بستر شاه ، که دیودوروس سیسیلی آن را شرح داده است ، اشاره ای نشده است .
اما آیا وجود این تشابه ناگزیر باید مورخ را متقاعد کند ؟
برای اینکه به این پرسش پاسخ دهیم ، بهتر است به طرف هراکلیدس برگردیم که در پرسیکای خود چنین می نویسد :

سیصد زن ( gynaikes ) به شاه بزرگ می رسند ( phyllatousin ) ؛ این زنان تمام روز را می خوابند تا بتوانند شب بیدار بمانند ؛ آنان ، در پرتو چراغهای روشن ، آواز می خوانند و چنگ می نوازند ؛ و شاه از طریق حیاط سیبداران با آنان ( pallakides? ) مرتبط است (athenee XII,514b ) .

در نظر اول شباهت متن دیودوروس و هراکلیدس کاملاً مشخص است . اما باید خاطر نشان کنیم که متن اخیر بعضاً بازسازی شده است و واژه pallakides در آن قابل اطمینان ؛ در دستنوشته های دیگر اغلب ، pallakis آمده است ؛ تنها واژه مسلم gynaikes است ؛ اصلاحاتی که معمولاً پیشنهاد می شود
( از جمله ۳۶۰ به جای ۳۰۰ )

[=Century Gothic]به دلیل شبیه سازی با دیودوروس سیسیلی است ، که البته موجب ایجاد تردید های جدی درباره ارزش اثباتی مقایسه دو نویسنده می شود .
دیودوروس به توضیحات هراکلیدس ( زنان شب زنده داری که آواز می خوانند و چنگ می نوازند ) اشاره ای نکرده است .
این تفاوتها به خصوص بدان روی قابل توجه است که هراکلیدس رسوم دربار هخامنشی را خوب می شناخته است .

تفسیری که از همه درست تر می نماید این است که هراکلیدس به ۳۶۰ همبستر شاه اشاره نمى کند، بلکه منظور او پالاکایهاى آوازه خوان و نوازنده اند که بعضى از آنان، به طورى که از طریق هراکلیدس ( athenee IV,145c ) و نویسندگان دیگر مى دانیم، به شام سلطنتى با نواها و نغمه هایشان لطف و زیبایى خاصى مى بخشیدند.
پارمنیون ۳۲۹ تن از این پالایهاى رامشگر ( pallakai basilikai mousourgoi ) را در خزانه داریوش سوم در دمشق تصاحب کرد ( XIII,608a ) .

اگر این تفسیر بى اساس نباشد به طرف این فرض کشیده مى شویم که دیودوروس ( یا منبع او) توضیح غریب خود را به خاطر خوانندگانش افزوده است یا آنکه ( آگاهانه یا نا آگاهانه ) با ذکر بعضى اطلاعات، چنانکه در نوشته هراکلیدس ارائه شده است، ابهام ایجاد کرده است.
دیودوروس سیسیلى مطلب را طوری نگاشته است که با یکى از تصاویر مورد پسندی که نویسندگان یونانى ارائه داده اند، کاملا هماهنگى دارد.
مثلاً پولوارخوس از میان دلایل اثبات جلال و شکوه بى بدیل شاهان بزرگ علاقه آنان را به روابط جنسى قید کرده است ( athenee XII,545f ) .
الیانوس آنان را با یک ماهى دریایى « که همسران متعدد دارد » مقایسه کرده و نوشته است که بربران مادى و پارسی« تجمل ( tryphe ) شان را در لذاید بستر ظاهر مى کنند » طبیعت جانوران، کتاب ا، بند۱۴ ) .

تمایز آنچه به اطلاعات مربوط مى شود از آنچه به تفسیر یونانیان از مسائل برمى گردد، دشوار است
دیودوروس از شمار همبستران شاه ( که « برابر با روزهاى سال » است ) نتیجه گرفته است که هر شب یکى از آنان برای سرگرم کردن شاه بزرگ به نزد او مى آمده است.
اما متونى که در اختیار داریم پذیرش تمام و کمال تفسیر دیودوروس را به ما تحمیل نمى کند.
به خصوص وسوسه مى شویم بیندیشیم که دیودوروس رقمى را « عقلانى کرده » است که نزد هخامنشیان ارزش نمادین داشته است.
شاید بینش دیودوروس سیسیلى حداقل بعضاً از توضیح هرودوت درباره روابط شاه بزرگ و زنانش ناشى شده بإشد: « زنان ( gynaikes ) در پارس با شوهران خود به نوبت مراوده دارند »
( کتاب ۳، بند ۶۹ )
، روى هم رفته، اگر همان طور که در استر مورد تأیید قرار گرفته است، دختران جوان گردآوری شده بایست باکره بوده باشند، حتى به اینجا مى رسیم که از خود بپرسیم که آیا بسیارى از آنان- احتمالاً پیش از آنکه در پرستشگاه آناهیتا باقى زندگی خود را در طهارت بگذرانند- با کره نمى ماندند
( پلوتارک،اردشیر، کتاب ۲۷، بند ۳ – ۴ ) .

منبع : امپراطوری هخامنشیان اثر پی یر بریان

[="blue"]هی من می خوام هیچی نگم نمیشه! اعصاب آدم رو خورد می کنید با بعضی از پستاتون ! به هر کی گیر دادین چیزی نگفتیم حالا بیکار شدین چسبیدین به گیر دادن به هخامنشیان !

دوست عزیز هخامنشیان و تاریخچه باشکوه اون ها با این حرفهای مفت از بین نمیره! هخامنشیان کوروش و داریوش کبیری داشتند که انسانیت و احکامی که الان ما در اسلام اجرا میکنیم مثل برادری و برابری و عدالت رو 2500 سال پیش برقرار کردند! انسانیتی که خیلی از افرادی که الان شما ازشون طرفداری می کنید حتی اسمش رو هم نشنیدند! اگه میخوای بی احترامی کنی بی احترامی میشنوی! این حرف های شما درست ولی برادر من اون زمان که اسلامی نبود - پیامبر اکرم نبود که مردم رو راهنمایی کنه ! چرا اینقدر حرف بیخود! چرا اینقدر بی انصافی! الان هم اسلام اجرا نمیشه شما گیر دادین به 2500 سال پیش![/]

خادم مهدی;193401 نوشت:
هی من می خوام هیچی نگم نمیشه! اعصاب آدم رو خورد می کنید با بعضی از پستاتون ! به هر کی گیر دادین چیزی نگفتیم حالا بیکار شدین چسبیدین به گیر دادن به هخامنشیان !

دوست عزیز هخامنشیان و تاریخچه باشکوه اون ها با این حرفهای مفت از بین نمیره! هخامنشیان کوروش و داریوش کبیری داشتند که انسانیت و احکامی که الان ما در اسلام اجرا میکنیم مثل برادری و برابری و عدالت رو 2500 سال پیش برقرار کردند! انسانیتی که خیلی از افرادی که الان شما ازشون طرفداری می کنید حتی اسمش رو هم نشنیدند! اگه میخوای بی احترامی کنی بی احترامی میشنوی! این حرف های شما درست ولی برادر من اون زمان که اسلامی نبود - پیامبر اکرم نبود که مردم رو راهنمایی کنه ! چرا اینقدر حرف بیخود! چرا اینقدر بی انصافی! الان هم اسلام اجرا نمیشه شما گیر دادین به 2500 سال پیش!


[=Century Gothic]
با سلام
لطفا از کلمات پریشان و جملات بهم ریخته استفاده نکنید!!
با منبع صحبت کنید تا افتخاراتتان را به چالش بکشیم و ببینم همین سواد نوشتن را مدیون چه کسی هستید!!:ok:
البته بعد از یک نسب شناسی از شما که ببینیم در کدام از طبقات هخامنشی قرار میگیرد و ببینیم هخامنشیان به کسانی چون شما اجازه یاد گرفتن نوشتن میدادند و یا ان را مدیون اسلام هستید !!
در ضمن در مطالب تاریخی بدون تحقیق سخن نگوید که رسوایی در بر دارد!!!

رضا;193408 نوشت:

با سلام
لطفا از کلمات پریشان و جملات بهم ریخته استفاده نکنید!!
با منبع صحبت کنید تا افتخاراتتان را به چالش بکشیم و ببینم همین سواد نوشتن را مدیون چه کسی هستید!!:ok:
البته بعد از یک نسب شناسی از شما که ببینیم در کدام از طبقات هخامنشی قرار میگیرد و ببینیم هخامنشیان به کسانی چون شما اجازه یاد گرفتن نوشتن میدادند و یا ان را مدیون اسلام هستید !!
در ضمن در مطالب تاریخی بدون تحقیق سخن نگوید که رسوایی در بر دارد!!!

[="blue"]
[="blue"][="blue"] کجای جملات من پریشان بود! شاید شما حالت پریشانه که جملات رو بد میبینی! ببین عزیز من با اسلام مشکلی ندارم. نمیخواد به من درس دین و این چیزا بدی. من خودم فهم و شعور دارم تاریخ رو بهتر از شما ندونم کمتر هم نمیدونم. حالا منو مسخره میکنی! نمیخواد واسه من از تاریخ بگی ! حتما شما هم کتاب های تاریخ دبیرستان و راهنمایی رو خوندی دیگه ! یکی از معلمای دوره دبیرستان ما خودش جزو افرادی بود که کتاب های تاریخ دبیرستان رو مینوشت. برامون قسم میخورد خیلی از این ها رو به اجبار مینویسیم و گاهی برعکس واقعیت! حالا شما هم احتمالا از اون تاریخدان ها هستی![/]

من بدون تحقیق حرف میزنم! اون موقع که من تاریخ میخوندم مطمئنا شما الفبا هم بلد نبودی! میدونی واقعا شرمنده ام که نمیتونم مثل بقیه ازت تعریف و تمجید کنم. من با شخص شما مشکلی ندارم ولی با این پست هایی که میدین به خیلی از افراد توهین می کنین! مخصوصا با اون عنوان تاپیک!

من که میدونم الان دوباره بعد دوتا پست که جواب شما رو بدم میان تاپیک رو قفل می کنن مثل تاپیک قبلی که داشتم جواب میدادم و آخرش هم اخطار و اخراج !

اونم جالبه که تایپیک قفل میشه ولی آقا رضا میتونن توش پست بزارن و فقط برای بقیه قفله!

[/][/]

خادم مهدی;193417 نوشت:

کجای جملات من پریشان بود! شاید شما حالت پریشانه که جملات رو بد میبینی! ببین عزیز من با اسلام مشکلی ندارم. نمیخواد به من درس دین و این چیزا بدی. من خودم فهم و شعور دارم تاریخ رو بهتر از شما ندونم کمتر هم نمیدونم. حالا منو مسخره میکنی! نمیخواد واسه من از تاریخ بگی ! حتما شما هم کتاب های تاریخ دبیرستان و راهنمایی رو خوندی دیگه یکی از معلمای دوره دبیرستان ما خودش جزو افرادی بود که کتاب های تاریخ دبیرستان رو مینوشت. برامون قسم میخورد خیلی از این ها رو به اجبار مینویسیم و گاهی برعکس واقعیت! حالا شما هم احتمالا از اون تاریخدان ها هستی!

من بدون تحقیق حرف میزنم! اون موقع که من تاریخ میخوندم مطمئنا شما الفبا هم بلد نبودی! میدونی واقعا شرمنده ام که نمیتونم مثل بقیه ازت تعریف و تمجید کنم. من با شخص شما مشکلی ندارم ولی با این پست هایی که میدین به خیلی از افراد توهین می کنین! مخصوصا با اون عنوان تاپیک!

من که میدونم الان دوباره بعد دوتا پست که جواب شما رو بدم میان تاپیک رو قفل می کنن مثل تاپیک قبلی که داشتم جواب میدادم و آخرش هم اخطار و اخراج !

اونم جالبه که تایپیک قفل میشه ولی آقا رضا میتونن توش پست بزارن و فقط برای بقیه قفله!

[=Century Gothic]با سلام
شما ثابت نکردید از کدام طبقه هستید و چه کسی به شما اجازه خواندن و نوشتن داده!!؟:khaneh:
از نسب شناسی شروع کنیم ببینیم به هخامنشیان میرسید !!
[=Century Gothic] اول این را ثابت کنید تا برسیم به پادشاهنتان!!
در عهد هخامنشیان مردم ایران به پنج طبقه اجتماعی قسمت میشدند. ازین قرار بزرگان، مغان ، برزگران، بازرگانان،وپیشه وران. علاوه بر طبقات اجتماعی باید به هرم طبقاتی اقتصادی در این عهد اشاره نمود.
1-داندامایوف – تاریخ سیاسی و اقتصادی هخامنشیان – ص 25

[=Century Gothic]تمامی بنای عظیم هخامنشی بر احساس واحدی متکی بود یعنی وفاداری رعایا به خاندان شاهی
[=Century Gothic] شما متاسفانه تاریخ را از همان معلمی که [=Century Gothic]معلوم[=Century Gothic] نیست چه احوالی داشته شنیدید و آگاهانه تحقیق نکردید !!
ما آماده ایم تا با منابع تاریخی به شما و
[=Century Gothic]امثال[=Century Gothic] شما ثابت کنیم که چه ظلمهایی در ان دوران به مردم میشد!!
الان هم لطفا از جملات به هم ریخته که نیاز به جوابهای کوچه بازاری دارد بپرهیزید!!
تا مطالب علمی پیش رود !

به نام خدا.

حالا که دانستی چه فرقی با دیروزت که نمیدانستی کردی؟ آیا امروز میگی منشور حقوق بشر کشکه؟ آیا امروز میگی ایرانیا تمدن نداشتن اون موقعی که خیلی جاهای دنیا بین درختان زندگی میکردند؟ آیا دیروز فکر میکردی همه آدم ها یا سیاهن یا سفیدو هخامنشی ها ، سفید بوده اند و امروز معتقدی که از دم سیاه هستند؟

با تشکر ، ستایشگر :Gol:

معذرت میخوام ولی به نطرم شما در اون حدی نیستی که افتخارات برای شما گفته بشه!

با سلام
منبع یعنی اینطوری

متن زير از كتاب «تاريخ تمدن» نوشته ويل دورانت راجع به شاهان ايران نقل شده است.
زندگي ايران به سياست و جنگ بيشتر از مسائل اقتصادي بستگي داشت، و ثروت آن سرزمين بر پايه‌ي قدرت بود، نه بر پايه‌ي صناعت؛ به همين جهت پايه‌هاي دستگاه دولتي متزلزل بود، و به جزيره‌ي كوچكي مي‌نمود كه در وسط درياي وسيعي باشد و بر آن دريا حكومت كند، و اين حكومت وتسلط، بنا و بنياد طبيعي نداشته باشد.
سازمان شاهنشاهي،‌كه بر اين مجموعه تسلط داشت، از نيرومندترين سازمانها و تقريباً منحصر به فرد بود.
بر رأس اين سازمان شخص شاه قرار داشت، و چون شاهاني در زير فرمان او بودند، به نام «شاه شاهان» يا «شاهنشاه» خوانده مي‌شد و جهان قديم به اين لقب اعتراضي نداشت، تنها يونانيان شاهنشاه ايران را «باسيلئوس»، يعني «شاه» مي‌خواندند.
قدرت مطلقه در دست شاه بود و كلمه‌اي كه از دهان وي بيرون مي‌آمد كافي بود كه هر كس را، بدون محاكمه و توضيح، به كشتن دهد ـ‌ گاهي نيز به مادر يا زن سوگلي خويش اين حق فرمان قتل صادر كردن را تفويض مي‌كرد.
كمتر، از ميان مردم و حتي اعيان مملكت، كسي را جرئت آن بود كه از شاه خرده‌گيري يا وي را سرزنش كند؛ افكار عمومي، در نتيجه‌ي ترس و تقيه، هيچ گونه تأثيري در رفتار شاه نداشت.
هرگاه شاه فرزند كسي را در برابر چشم وي، با تير مي‌زد، پدر ناچار در برابر شاه سرفرود مي‌آورد و مهارت او را در تيراندازي ستايش مي‌كرد؛ كساني كه به امر شاه تنشان در زير ضربه‌هاي تازيانه سياه مي‌شد، ‌از مرحمت شاهنشاه سپاسگزاري مي‌كردند كه از ياد آنان غافل نمانده است.

منبع:تاريخ تمدن ـ ويل دورانت، چاپ 1381، ج 1، صص 416 ـ 417

[="blue"]حالا هی من مینویسم هی شما پاک کن ! اصلا شما ها هیچ بویی از مذاکره و مناظره واین چیزا نبردین! اصلا شما در اون حدی نیستی که من برات منبع بیارم![/]

[=century gothic]با سلام
سخنی به یاوگویان تاریخ:Sham:

[=century gothic]
به من پاسخ دهید که وقتی موبدها و
[=century gothic]یا پادشاهان شما چون کوروش و انوشیروان و..[=century gothic].[=Century Gothic]می مُردنـد، ازآنها چه ثروت هنگفت و چه اموالیامُفتی برجای می ماند؟!!

[=century gothic] اما پیامبرما مسلمانان:

[=century gothic]محمد(ص)،ومولای ما بینوایان:علی(ع)،وسرورما ایرانیان: سلمان، وقتی از دنیا رخت بربستند،[=century gothic]چه از آنها برجای ماند؟!
آیا چشمان شما در اینهمه کتب تاریخی، ندیده و نخوانده اند که:

[=century gothic]"چون سعد بن ابی وقـّاص، نزد سلمان وارد شد،تا در مرض مرگ از او عیادت نمـایـد، مشاهـدهکرد که سلمان گریه می کند! سعد، سبب گریه رااز او جویا شد!
سلمان فرمود: من ازترس مرگ ویا از اندوه وحرص بر دنیا گریه نمی کنم؛ ولی به یاد سخن رسول خدا می افتم که به ما وصیت فرمود که: باید بهره مندی شما از دنیا ، فقط بقدرتوشه یک سوار [مسافر] باشـد؛ و حال آنکه، دراطراف من این سیاهی ها [=اثاث منزل] مشاهدهمی شوند!
سعد گفت: حال اینکه ، در اطراف اوتنها چیزهایی چون یک کوزه بزرگ، یک کاسه ویک آفتابه مشاهده می شدند!"(1).

[=century gothic]یا نشنیده اید که در تواریخ آمده است: "سلمان(ع)خانه ای نداشـت، و زیر سایـه دیوارها و درختانپناه می گـرفت.
و پس از مدتها که صاحب خانه شد، خانه اش آنـقدر کوچک بود که هرگاه ازجا

[=century gothic]بر می خاست، سـرش به سقف آن می خـورد، وهرگاه پاهایش را برای استراحت دراز می کرد،به دیوار آن برخورد می کرد!"(2).
آری؛ آیا انتظار دارید که بازهم ما ایرانیان هوادارانوشیروان شما گبرها باشیم که آنقدر طلا جمع کرده بود که سرسفره اش میوه و

[=century gothic]سبزی تره اش نیز مجسمه هایی گیاهی از جنـس طلا بوده اسـت؟!
حال می فهمید چرا مردم ایران

[=century gothic]مسلمان [سلمان گرا] و تابع دیــن پاک اسلام شـدهو دین زرتشت را به مزبله افکندند؟!
کسیـکه یک انسان بی آزار و نازنین مثل سلمان را دشمن خودو هموطنانش بخواند، و به امثال انوشیروانی کـهزراندوز و شکم پرست بوده افتخار کـند، :Sham::Sham:

[=century gothic]_____________________________

[=century gothic]1)این حدیث نزد شیعه و سنی مُتواتِر است [یعنیپی درپی نقل شده]. ابن اثیر(م606ق.) درالنـِّهایةو شیخ شهید، فتـّال نیشابوری (قرن 3ق.)
درکتابرَوضَة الواعِظین (صص 564 - 565 ) وعلامه

[=century gothic]مجلسی در بحارالانوار (22 /381) آن را آوردهو ثبت نموده اند.
و ابن اثیر، ذیل این حدیث شریفتوضیح می دهد که : مراد سلمان(ع) از لفظ اَساوِد

[=century gothic][=سیاهی ها] اموال و متعلقات دنیوی است، که دراین فرض ، جمع الجمع سَواد است که جمع عادیآن: اَسوِدَة باشد؛ واحتمال داده که جمع اَسوَد باشد- به معنی مار درشت سیاه رنگ ، کـه حَـنـَش نیزنامیده شده اسـت -. و نزد این حقیر [=حمید رضاپهلوی] ، احتمال اوّل ابن اثیر، اظهر از بُعد تعبیرو انسَـب [مناسب تر] از حیث بلاغت و مقتضایحال و تناسب مَقال است ؛ واللهُ اعلم [ح پ].

[=century gothic]2) حدیـث شریـف در بحارالانوار علامه مجلسی(22 / 391) ، به نقل از شرح نهج البلاغه ابن -ابی الحدید (سنی مذهب و مُعتزلی - م 655 ق.)

[=century gothic]آورده شده اسـت. ابن ابی الحدید، از ابن وَهب وابن نافع، آن را روایت نموده است [ح پ].

نمونه ای از افتخارات شاهانتان

تیر در مقعد دشمن، بریدن بینی و گوش و زبان دشمن، در آوردن چشم، نشاندن بر سر نیزه



متأسفانه مبالغه های فراوان در برقراری عدالت و انسانیت در ایران باستان می شود و از سوی دیگر، اسلام را مساوی با وحشی گری معرفی می کنند.
بدور از شایعات، عباراتی از زبان داریوش در بیستون را می آوریم.
چه شد که مجازات‌های مجرمان در اسلام، وحشی‌گریست، اما این رفتارها را نباید وحشیگری به حساب آورد؟




«در بابل تیر به مقعد ندینتبیره و بزرگانی که با او بودند فرو کردم.»
(پی یر لوکوک، کتیبه های هخامنشی، ص 227)

«فرورتی دستگیر و به سوی من آورده شد، بینی، گوش ها، زبان او را بریدم و یک چشمش را درآوردم، بر درگاه من، او در زنجیر نمایش داده شد، تمام سپاه او را دیدند، سپس، در اکباتان تیر به مقعد او فرو کردم و در دژ، در اکباتان، به دار آویختم».
(کتیبه های هخامنشی، ص234)



«من تصمیم گرفتم: ارخه و مردانی که وفاداران اصلی او بودند در بابل تیر به مقعدشان فرو شود.».
(کتیبه های هخامنشی،244)
«من تصمیم گرفتم: ارخه و بزرگانی را که با او بودند روی تیر نوک تیز بگذارند. آن گاه ارخه و مردانی که وفاداران اصلی او بودند، در بابل تیر به مقعدشان فرو شد.» (کتیبه های هخامنشی، 244)
«چیسنتخمه را دستگیر کرد؛ او را به سوی من آوردند.
آنگاه من بینی و گوش هایش را بریدم و یک چشمش را درآوردم. در درگاه من، او زنجیر شده به نمایش گذاشته شد.
تمام سپاه او را دیدند. سپس در اربلا تیر به مقعد او فرو کردم».

(کتیبه های هخامنشی، ص 235)
«آن گاه، این وهیزداته و مردانی را که وفاداران اصلی او بودند، در شهری به نام هووادیچیه، در پارس تیر به مقعدشان فروکردم». (کتیبه های هخامنشی، صفحات 234)
«آن گاه، این وهیزداته و مردانی را که وفاداران اصلی او بودند، در شهری به نام هووادیچیه، در پارس تیر به مقعدشان فروکردم».
(کتیبه های هخامنشی، صفحه 238

در عصری زندگی می کنیم که رشد عقلی انسانها بالا رفته و بسیاری از شیوه های زندگی اجتماعی که نامعقول و غیر منطقیست کنار گذاشته شده یا رو به زوال است.
امروزه از نظر انسانهای عاقل و روشنفکر، حکومت شاهنشانی یکی از ابلهانه ترین و بی منطق ترین شیوه های حکومتیست.
اما متأسفانه برخی آرزوی همان رفتارهای نابخردانه در ایران باستان را در سر می پرورانند و مروج آن هستند.

خادم مهدی;193441 نوشت:
معذرت میخوام ولی به نطرم شما در اون حدی نیستی که افتخارات برای شما گفته بشه!

خادم مهدی;193445 نوشت:
حالا هی من مینویسم هی شما پاک کن ! اصلا شما ها هیچ بویی از مذاکره و مناظره واین چیزا نبردین! اصلا شما در اون حدی نیستی که من برات منبع بیارم!


با سلام
نمونه ای از پستهای شما را گذاشتم که اهل علم ببینند

[="blue"]به به - هر وقت دلت میخواد می بندی هر وقت میخوای باز میکنی! خوش باش عزیز من دیگه کاری ندارم از اول هم اشتباه کردم اومد این انجمن ثبت نام کردم! 10 -15 ساله اینترنت کار می کنم سه چهارم عمرم رو توی انواع و اقسام انجمن ها گذروندم اما اینطورش رو ندیده بودم![/]

خادم مهدی;193441 نوشت:
معذرت میخوام ولی به نطرم شما در اون حدی نیستی که افتخارات برای شما گفته بشه!

خادم مهدی;193445 نوشت:
حالا هی من مینویسم هی شما پاک کن ! اصلا شما ها هیچ بویی از مذاکره و مناظره واین چیزا نبردین! اصلا شما در اون حدی نیستی که من برات منبع بیارم!

بزرگوار چقدر شما اهل مذاکره هستید
برای ایشون نذارید منبع اگر ما قابل هستیم برای ما منابع بذارید و علمی بگویید حرفاتون رو..
شاید تعصب شما رو منم داشته باشم اما جایی که منبع میاد وسط دیگه حرفی نمیمونه...
جناب رضا خیلی محکم و با منابع معتبر حرفاشون رو زدند،شما هم بسم الله،اما با منبع لطفا..

[="blue"]بله گذاشتی ولی اونایی رو گذاشتی که دلت خواست! پست های اصلی رو حذف کردی این دوتا آخری رو که جواب توهین هات بود گذاشتی! [/]

با سلام و عرض خسته نباشید به دوستان شرکت کننده در بحث
زیبا و برازنده است که دوستان عزیز به طور منطقی در بحث شرکت کنند و از ناراحت کردن یکدیگر پرهیز نمایند. خوب و پسندیده است که دوستان عزیز و بزرگوار فقط از داده های تاریخی و گزارشها و اسناد بهره بگیرند. تا هم بحث منطقی پیش برود و هم اینکه قابل استفاده برای دیگران باشد. علنی کردن گلایه مندی ها مناسب فرهیختگانی زیبا خصلت، همچون شما نیست.
ارادتمند همه دوستان :Gol:

[="blue"]ببین دوست عزیز اگه توجه کنی من تعداد تاپیک هایی که پست دادم خیلی کمه به این خاطر که اکثرا مطالب تاپیک ها رو مطالعه می کنم و سعی می کنم بیشتر گوش بدم تا حرف بزنم. ولی گاهی اوقات آدم رو مجبور میکنن جواب بده . توی چهار تا تاپیک شرکت کردم - توی سه تاش پست هام رو بدون دلیل حذف کردن و بدون کوچکترین دلیل تاپیک قفل شد - بعد آقایان که تاپیک رو قفل کرده بودن خودشون بهش دسترسی داشتن و تا میتونستن حرفهای خودشون رو به کرسی نشوندن! پس چه فایده داره حرف زدن یا نزدن ! چون اگه مخالف باشه پاک میشه! البته این مسئله فقط مربوط به فضای اینترنت نیست بلکه کل جامعه رو گرفته !
اولش می خواستم با منبع و مدرک با هم بحث کنیم ولی وقتی دیدم طرف مقابلم همه کارست و خودش حذف می کنه و تاپیک رو میبنده و باز می کنه پس حرف زدن من هم بی فایدست!
به هر حال اینجا ریش و قیچی دست شماست و من هم دو راه بیشتر جلوی خودم نمیبینم که باید در مورد اون تصمیم بگیرم :

یا باید کلا قید این انجمن رو بزنم و برم بیرون یا باید باشم و گوش و چشمم رو ببندم و فقط برم توی قسمت های عادی مثل بخش نرم افزار و .... چرخ بزنم و کاری به کار این گونه افراد نداشته باشم.[/]

[="blue"]نه برادر بی خرد تویی که این جوری حرف میزنی! من نگفتم که نظام پادشاهی خوبه چون اصلا مردم این زمان چنین ساختاری رو نمی پذیرن! خود منم چنین نظامی رو الان در این زمانه قبول ندارم ولی من گفتم توی اون زمان و با شرایط اون روزگار بهترین نظام پادشاهی و بهترین نمونه عدالت در اون زمان ی کشت و کشتار و غارت و خونریزی از آن ایران بوده! فهمیدی یا خودت رو به اون راه میزنی! حالا هی پاک کن![/]

رضا;193450 نوشت:
آری؛ آیا انتظار دارید که بازهم ما ایرانیان هوادارانوشیروان شما گبرها باشیم که آنقدر طلا جمع کرده بود که سرسفره اش میوه و سبزی تره اش نیز مجسمه هایی گیاهی از جنـس طلا بوده اسـت؟!

[="blue"]حالا دیگه ما شدیم گبر و شما شدی اصحاب پیامبر!

به چیت مینازی برادر به یه من ریش! به ریش که نیست! به ریشست !

جوابت رو نمیدم چون نه ارزشش رو داری و حتی اگه جواب هم بدن پاکش میکنی![/]

با سلام
اگر سخن علمی دارید عنوان کنید و از توهین کردن و مطالب بی مورد پرهیز کنید

[="blue"] فرضش هم من بیام یه مطلب با منبع موثق اینجا بذارم که شما پاکش می کنی! نه عزیز اینجوری ما آبمون به یه جوب نمیره! تو کارت رو بکن من میرم بیرون.[/]

شما منبعی نداری جز توهین و انحراف تاپیکها
[=century gothic]

با سلام
[=Century Gothic]
«داریوش شاه می گوید:
اهوره مزدا هنگامی که این زمین را آشفته دید، آن گاه آن را به من داد، مرا شاه کرد، من شاه هستم، به خواست اهوره مزدا اورا دوباره سر جایش گذاردم.

آیا هرگز تو می اندیشی این مردمی که داریوش شاه داشت، چه تعداد بودند»؟ (داریوش، کتیبه ی مقبره در نقش رستم، به نقل از لوکوک، ص ۲۶۲)

در این متن داریوش گمان می کند که خداوند، از فرط ناتوانی، زمینی آشفته شده را به او سپرده است که پس از تعمیر دوباره در جای خود بگذارد!!!
شباهت و یکسانی بیان، میان کتیبه ی بیستون که ورودی، و کتیبه ی مقبره، که خروجی داریوش از تاریخ شمرده می شود، در عین مغایرت با نوع بیان مثلا کتیبه سنگ بنای شوش، Dsz، چندان حیرت انگیز و ابهام آفرین است که گمان نمی رود این کتیبه ها را به زمان حیات داریوش و از زبان و قول شخص واحدی ساخته باشند. در عین حال ابهامات در باب درک علت حک کتیبه ی مفصلی در بلندی های دشوار عبور و بی گذرنده ی بیستون شاید هرگز گشوده نشود.

آن چه را می توان به یقین دریافت این که تدارک کتیبه ی بیستون یک عمل بدون توجیه، غیر ضرور، صرفا نمایشی و مسلما برای جلب توجه آیندگان بوده است، زیرا زمانی که شخص داریوش هم از خواندن متن آن کتیبه به خطی تازه ساخت عاجز بوده، پس به سختی در آن زمان خواننده ای به تعداد انگشتان یک دست می یافته است.
آیا بیان بی لگام داریوش در بیستون و به ویژه بی پروایی او در قبول اقدام به کثیف ترین شکنجه های نوع ابوغریبی، حقه ای است که یهودیان نسبت به دستمزد بگیران پیشین خویش، پس از پایان پروژه ی پوریم و بی نیازی به آنان سوار کرده و برای انتقال آدم کشی قوم خود به دوش داریوش هخامنشی، تدارک دیده اند؟!!

نشانه های چندی اجرای چنین توطئه ی نهایی از سوی یهودیان را برای گم راه و سرگردان کردن تاریخ شرق میانه تایید می کند، هرچند علائم بیش تری بر ستیز پیاپی و ناموفق داریوش با نیروی مقاومت اقوام، در سراسر منطقه و عدم توانایی نهایی و حتی شکست و قتل او در جریان این نبردها، صحه می گذارد، که اجرای پوریم برای جلوگیری از شکست نهایی، که با نابودی کامل قوم یهود برابر می شد، بزرگ ترین نشانه ی آن است.
این ها مسائل فرعی بسیار جذابی است که راه گشایی به جزییات آن، مستلزم ورود دوباره و این بار غیر تبلیغاتی، عالمانه و آکادمیک به اسناد باقی مانده از هخامنشیان و در راس آن ها مندرجات تورات، گل نبشته کورش، کتیبه ی بیستون و دیگر سنگ نبشته های غیر مجعول هخامنشی است؛ اسناد و علائمی که از آغاز دوران جدید و به محض سر برآوردن، یهودیان با وسواس تمام، اختیار اداره و تفسیر و توضیح آن ها را به دست گرفتند و این خود قرینه ای است بر این که اصحاب کنیسه از برملا شدن مراتبی در میان این اسناد، از آن نوع که به همت این تحقیقات، بخش عمده ای از آن و به ویژه موضوع رسوایی پوریم، رمز گشایی شد، نگران بوده اند.[=Century Gothic]

[=Century Gothic]

[=Century Gothic]موقعیت آسنه در کتیبه بیستون، نفر اول مقابل داریوش کتیبه ای ظاهرا مناسب مطالعه ی فرشتگان آسمان؟!!! [=Century Gothic]
[=Century Gothic]با این همه کتیبه ی داریوش در بیستون، یک میراث گران بها و تک برگ پر ارزشی است، که به نحوی غیر منتظره ما را با منظری بدون گستره، اما بی نهایت زیبا و غنی از هستی و سرنوشت سردارانی از میان اقوام ایران کهن آشنا می کند که دلیرانه علیه هخامنشیان، برای حفظ استقلال خویش جنگیده اند، خشن ترین و وحشیانه ترین شکنجه ها را دلیرانه تحمل کرده و سرانجام جان باخته اند.
تاریخ سازی کثیف یهودانه، این سرداران کهن مقاومت و مردان رزمنده ای را که بی هراس و لجوجانه علیه توطئه ی ربی ها در اعزام آدم کشان هخامنشی به شرق میانه جنگیده اند، در گمان مردم بسیاری در همین سرزمین آن ها، شورشی و پیرو دروغ خوانده می شوند
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]
[=Century Gothic] ا[=Century Gothic]ین عکس دسته جمعی اسیران در راه مرگ، که هر یک سردار مغلوبی از میان اقوام کهن ایران بوده اند، تنها یادگاری است که تاریخ از شمایل مردم ایران پیش از پوریم می شناسد.
این ها همان کسان اند که حتی نام شان در هستی مردم این منطقه ادامه نیافت و از سرزمین و اهلیت شان جز خطابی غالبا نامعین، که به زمان داریوش مصطلح و معلوم بوده است، خبر دیگری نداریم.

شاید کسانی بگویند نمونه های مصور مردم زمان هخامنشیان در نقوش پله های تالار آپادانا در تخت جمشید نیز آمده است.
اینک بر خردمندان مسلم است که بنای تالار آپادانا هرگز به اتمام نرسیده، چنان مراسمی که آن نقوش معین می کند هرگز برگزار نشده، آن مردم به آن مرکز نیامده و هدایایی به دربار هیچ کس نبرده اند.
بنا بر این آن نقوش تصوری و شق و رق و بزک کرده و غیر واقعی، ملاک شناخت طینت و رخساره ی بومیان ایران کهن نیستند .

خادم مهدی;193477 نوشت:
بله گذاشتی ولی اونایی رو گذاشتی که دلت خواست! پست های اصلی رو حذف کردی این دوتا آخری رو که جواب توهین هات بود گذاشتی!

سلام خادم مهدی عزیز بازم عرض ادب خدمت شما.

دوست من بنده پستهای شما رو نگاه میکنم میدونید مشکل کجاست

ذهنیت غلطی را که در ما ایجاد کردند به هر دلیل مثلا پستی بود (ذوالقرنین کوروش است)

یا کوروش اینچنین بود و .... درست که دلیر مرد بود رشادتها انجام داد نام ایران را در تاریخ ثبت کرد و ...

حالا کسی میاد از پشت پرده قضیه ثبت کنه با سند و با دلیل که دیگه نمیشه ایراد گرفت

شما ناراحت میشید که نه نگید اینطوری میشه خیلی بد شد و ...

اگر دوست داریم تاریخ یاد بگیریم واقعیت ها را بندایم پس پست را بخوانیم و یک تشکر از هم مدیر عزیز بکنیم که واقعا زحمت میکشن واسه اماده کردن این مطالب الان 1 ماه هست مقاله ای مینویسم واقعا میبینم خیلی سخت است سند مطلب پیدا کن این کتابو بخون اون کتابو بخون که اشتباهی نشه خدای نکرده

ولی نه میخوام در اطلاعات خودمون اسرار کنیم بدون سند خوب اصلا نیاز نیست پست رو بخونید همون چیزی که خودتون میدونید قبول کنید.

iran masood;193580 نوشت:
سلام خادم مهدی عزیز بازم عرض ادب خدمت شما.

دوست من بنده پستهای شما رو نگاه میکنم میدونید مشکل کجاست

ذهنیت غلطی را که در ما ایجاد کردند به هر دلیل مثلا پستی بود (ذوالقرنین کوروش است)

یا کوروش اینچنین بود و .... درست که دلیر مرد بود رشادتها انجام داد نام ایران را در تاریخ ثبت کرد و ...

حالا کسی میاد از پشت پرده قضیه ثبت کنه با سند و با دلیل که دیگه نمیشه ایراد گرفت

شما ناراحت میشید که نه نگید اینطوری میشه خیلی بد شد و ...

اگر دوست داریم تاریخ یاد بگیریم واقعیت ها را بندایم پس پست را بخوانیم و یک تشکر از هم مدیر عزیز بکنیم که واقعا زحمت میکشن واسه اماده کردن این مطالب الان 1 ماه هست مقاله ای مینویسم واقعا میبینم خیلی سخت است سند مطلب پیدا کن این کتابو بخون اون کتابو بخون که اشتباهی نشه خدای نکرده

ولی نه میخوام در اطلاعات خودمون اسرار کنیم بدون سند خوب اصلا نیاز نیست پست رو بخونید همون چیزی که خودتون میدونید قبول کنید.


[="blue"]
سلام. قبلا هم گفتم دیگه توی این بحث شرکت نمیکنم! حال ندارم یک ساعت حرف بزنم بعد پاکش کنن! فقط به دوستان عزیز که این مطالب رو میخونن یه توصیه دارم که بعد خوندن این پست ها حتما کتاب اصلی رو هم کاملا مطالعه کنید! چون اکثر این مطالب گلچین شده و بسیاری از قسمت های خوبش حذف شده و فقط معایب رو بیان کردن! (کتاب تارخ ویل دورانت رو حتما کامل مطالعه کنید و بعد قضاوت کنید!)
[/]

خادم مهدی;193434 نوشت:
برادر عزیز من نگفتم ظلم نبوده! ولی خوب اگه یکم از عقلتون کمک بگیرید و اون تعصب بیجا رو از عقلتون دور کنید میبینید که اون زمان کشت وکشتار یک چیز عادی بوده و مگر زمان پیامبر هم اعراب جاهلیت انواع و اقسام مشکلات رو نداشتند؟ اون زمان رو شما نمیتونید با الان مقایسه کنید! اگه یه خورده انصاف داشته باشید - که فکر نمیکنم افراد تعصبی مثل شما اسمش رو هم شنیده باشن- باید با دیدن سنگ نوشته های اون زمان میزان عدالت و علم و انسانیت شاهان هخامنشی رو دیده باشین! بازهم میگم در تاریخ ایران شاهان ستمکار زیادی بودند همونطور که در سایر سرزمین ها وجود داشتن ولی این دلیل نمیشه ما به همه بسط بدیم و خوبیها رو نفی کنیم!خودت هم میدونی که عدالت و انسانیت توی اون زمان و توی اون کشت و کشتار ارزشش اون قدر زیاد هست که نیاز به تفسیر امثال شما نباشه! در مورد اون طبقه طبقه که مرتب تکرار میکنی هم بگم من از نسل اون شاهان باشم بیشتر افتخار می کنم تا جیره خوار (استغفرالله!) ..... آدم رو مجبور می کنید حرفی بزنه که نباید بگه! جواب شما اینه : چرخ گرد از هستی من گر برآرد گو بر آر! .................................................. .. دور باد - دور باد از دامان نامم گرد ننگ !
خادم مهدی;193437 نوشت:
شما چه کاره هستید که پستای منو پاک می کنید؟ چرا نمیزاری بقیه هم اون جوابی که دادم رو ببینن؟ مشخصه دیگه خودت هم میدونی جوابی براش نداری! چرا هر چی میخوای توی پستای خودت مینویسی و فقط از منو پاک میکنی؟ بله دیگه خودت مینویسی و خودت میبری و خودت میدوزی و خودت هم پاک میکنی .... البته خیلی هم مهم نیست . مهم اینه که خودت جوابم رو خوندی و جواب تو همون یک بیت شعر بود وبس!
خادم مهدی;193443 نوشت:
خودت میگی و خودت میخندی عجب مرد هنرمندی! حالا شما هم خودت مینویسی و خودت هم جواب میدی و جواب بقیه رو هم پاک میکنی ! پس من چه بحثی با امثال شما که فقط دنبال تعریف و تمجید هستید دارم!

خدمت همه دوستان عزیز مخصوصا جناب آقا رضای عزیز وبرادر محترم جناب خادم الرضا
با اجازه ومعذرت خواهی از جناب رضا پستهای پاک شده جناب خادم الرضا اینهاست چون بعضی از خوانندگان گرامی فکر می کند آنچه حذف شده مطالب با مدرک بوداست
برادر گرامی جناب آقای خادم مهدی
ما از شما تقاضا داریم با مدرک مستند مطالبتان را بفرمایید اگر مدرک مستند بود قبول می کنیم واگر مستند نبود بحث می کنیم تا یک طرف با نتیجه برسد

خادم مهدی;193401 نوشت:
هخامنشیان کوروش و داریوش کبیری داشتند که انسانیت و احکامی که الان ما در اسلام اجرا میکنیم مثل برادری و برابری و عدالت رو 2500 سال پیش برقرار کردند! انسانیتی که خیلی از افرادی که الان شما ازشون طرفداری می کنید حتی اسمش رو هم نشنیدند!

لطفا برای این مطالب زیر مدرک ارائه فرمایید
1.داریوش برادری وبرابری و عدالت را بر قرار کرد .
2. منظور از انسانیتی که خیلی ها نشنیده اند چیست ؟
3. چه کسانی نشنیده اند که ما از آنها طرفداری می کنند ؟
تقاضا دارم به آرامی وبدون هیچ تندی به این سوالات جواب دهید و اگر مدرکتان قابل قبول بود ما نیز قبول می کنیم واگر مدرکتان از نظر ما قابل قبول نبود اشکالاتمان را به آرامی می گوییم وشما نیزجواب دهید

با سلام

عماد گرامی بنده با هویت ایشان و ایدهای مختلف ایشان آشنایی دارم !
ایشان همانطور که مشاهده میکنید جز توهین و انحراف مطالب کار دیگری در تپیکها انجام نمیدهند !

و اما بعد..........

ترجمه کتیبه بیستون و دیگر اسناد هخامنشی را که با دقت بخوانیم اینقدر نکات جالب دارد که تمامی نخواهد داشت .
کافیست در اسناد هخامنشیان دقیقی شویم و بدون ذهنیت ، بررسی کنیم ...
در گل نبشته بابلی کوروش( ترجمه عبدالمجید ارفعی) می خوانیم :
17. او (= مردوک) بی هیچ کارزاری وی (= کورش)را به شهر خویش، بابل، فرا برد.(مردوک) بابل را از هر بدبختی برهانید (و)نبونئید را - پادشاهی که وی (= مردوک) را پرستش نمی کرد به دست او (= کورش) سپرد...
دقت کنید در طول این بیانیه سیاسی کوروش نبونید (نبونئید) شخصیتی منفور و مغضوب است هم از سوی خدای مجهول (ارفعی:"مردوک") و هم از سوی مردم بابل ...
کوروش : همه ی مردم بابل،‌ همگی (مردم) سومر و اکد،(همه ی) شاهزادگان و فرمانروایان به وی (= کورش) نماز بردند و بر دو پای او بوسه دادند (و) از پادشاهی اش شادمان گردیده، چهره ها درخشان کردند.
...
23. با شادی و شادمانی در کاخ شهریاری خویش، اورنگ سروری خویش بنهادم، مردوک، سرور بزرگ، مهر دل گشاده ام را که د[وستدار ] بابل است به خواست خود به [ خویشتن گروانید ](پس) هر روز پیوسته در پرستش او کوشیدم...


از نماز بردن بر یک شخص و بوسیدن دو پای او که بگذریم .
اینجا نیز کوروش می گوید که مردم بابل وبا او رفتاری نیکو داشته اند و از حضورش خرسند شدند .طبیعتا مردم بابل از شاهشان(نبونید) ناراضی بودند که به سمت کوروش رفته اند .



حال کتیبه بیستون نوشته داریوش هخامنشی را مرور کنیم :
ترجمه کتیبه بیستون - غیاث آبادی :
بند ۱۶ ۷۲-۸۱ داریوش شاه گوید: ... مردی بابلی به نام «نَـدیـتَـبَـئـیـرَه»پسر «اَئـیـنَـه ایرَه» در بابل شورش کرد. او مردم را چنین می‌فریفت که من «نَـبوکُـدرَچَـرَه» (نَبوکَـد‌نَصَـر/ بخت‌النصر) پسر «نَـبونَـئـیتَـه» (نَبونید) هستم. سپس همة مردم بابل به سوی او رفتند.بابل نافرمان شد و او پادشاهی را در بابل به دست گرفت.

نکته جالب ماجرا اینجاست که همان مردم بابل که گویا بعلت بدرفتاری نبونید به سمت کوروش رفته اند(براساس بیانیه کوروش) اینجا علیه داریوش به سمت فرزند نبونید می روند و علیه داریوش قیام می کنند ...این موضوع اهمیتی ندارد که داریوش او را دروغگو خطاب کرده اینجا مهم اینست که اگر نبونید فردی با توصیفات کوروش بوده است ، پس چرا فرزندش (یا دیگری)خود را به او منسوب کرده است تا همه ی مردم بابل به سمت او گرایش پیدا کنند ؟!


بند ۱۴ ۷۶-۸۳ داریوش شاه گوید: هنگامی که من در پارس و ماد بودم؛ بابلیان دوباره بر من شوریدند. مردی ارمنی به نام «اَرخَـه» پسر «هَـلـدیتَـه» در سرزمینی به نام «دوبالَـه» در بابل شورش کرد. در آنجا چنین به مردم دروغ می‌گفت که من «نَـبوکُـدرَچَـرَه» (نَبوکَـد‌نَصَـر/ بخت‌النصر) پسر «نَـبونَـئیتَـه» (نَبونید) هستم.آنگاه بابلیان بر من نافرمان شدند و به سوی آن اَرخَـه رفتند.او بابل را گرفت. او شاه بابل شد.

بابل پس از فتح وتوسط داریوش و کشتن فرزند نبونید محبوب و سرکوب مردم بابل توسط داریوش بار دیگر و پس از سرکوب ملتهای دیگر شورش می کند .
اینبار نیز فردی دیگر خود را به نبونید منسوب کرده است .
باز هم داریوش اعتراف می کند که " مردم بابل" به سمت فرزند نبونید رفتند .

اما حقیقت چیست ؟!
به نظر در این بین داریوش سخنش به واقعیت نزدیک تر است .یعنی چندین بار شورش مردمی در بابل را خود داریوش توصیف و تایید می کند و محبوب بودن منسوبین به نبونید در بابل را خود او تایید می کند .

بنابر این دو حالت می ماند :
1- کوروش با بیانیه اش قصد فریب افکار را داشته و نبونید هرگز در بابل منفور نبوده است ...
2- هخامنشیان در طول حکومتشان چنان رفتاری با بابلیان کرده اند که آنها ناچار آن شاه منفور را و فرزندش را به این شاه (داریوش ) ترجیح دادند .

با تشکر از شهاب گرامی

من رو همه به صبر و آرامی میشناسن! پس نگران تندی من نباش! تندی من توی اون چند پست به این خاطر بود که بی دلیل حذف شدند! شما هم الان چند تا از اون پست های آخری رو گذاشتین ! به هر حال توی پست قبل هم گفتم که مدرک زیاده ولی من دیگه حاضر نیستم بحث کنم. گفتم که دوستان فقط هر مطلبی رو که از این تاپیک میخونن - برن کل کتاب اصلی رو هم کامل بخونن که فقط قسمت های ضعف رو نبینن!

این شبیه داستان همون شخصی است که سر کلاس استادی نشسته بود و استاد که میخواست بگه : لا اله الا الله! اما تا گفت (لا الله) شاگرد وسط حرف از کلاس بیرون رفت و چون باقی حرف استاد رو نشنیده بود رفت و همه جا رو خبر کرد که استاد به ما گفت: (لا الله!) یعنی نعوذبالله خدایی نیست! در صورتیکه حرف استاد رو اگه کامل میشنید می فهمید که استاد گفت : لا اله الا الله!

پس ببینید بین که دو تا کلمه چقدر تاثیر گذار بود! از حمد و اثبات خدا تا کفر و منکر شدن وجود خدا!

حالا منم همین رو میگم که دوستان فقط (لا الله) رو نشنوید ! بلکه برین کل کتاب تاریخی رو بخونید شاید بی انصافی شده باشه!

عماد;193602 نوشت:

برادر گرامی جناب آقای خادم مهدی
ما از شما تقاضا داریم با مدرک مستند مطالبتان را بفرمایید اگر مدرک مستند بود قبول می کنیم واگر مستند نبود بحث می کنیم تا یک طرف با نتیجه برسد

لطفا برای این مطالب زیر مدرک ارائه فرمایید
1.داریوش برادری وبرابری و عدالت را بر قرار کرد .
2. منظور از انسانیتی که خیلی ها نشنیده اند چیست ؟
3. چه کسانی نشنیده اند که ما از آنها طرفداری می کنند ؟
تقاضا دارم به آرامی وبدون هیچ تندی به این سوالات جواب دهید و اگر مدرکتان قابل قبول بود ما نیز قبول می کنیم واگر مدرکتان از نظر ما قابل قبول نبود اشکالاتمان را به آرامی می گوییم وشما نیزجواب دهید

خادم مهدی;193608 نوشت:
من رو همه به صبر و آرامی میشناسن! پس نگران تندی من نباش! تندی من توی اون چند پست به این خاطر بود که بی دلیل حذف شدند! شما هم الان چند تا از اون پست های آخری رو گذاشتین ! به هر حال توی پست قبل هم گفتم که مدرک زیاده ولی من دیگه حاضر نیستم بحث کنم. گفتم که دوستان فقط هر مطلبی رو که از این تاپیک میخونن - برن کل کتاب اصلی رو هم کامل بخونن که فقط قسمت های ضعف رو نبینن!

این شبیه داستان همون شخصی است که سر کلاس استادی نشسته بود و استاد که میخواست بگه : لا الله الا الله! اما تا گفت لا الله شاگرد وسط حرف از کلاس بیرون رفت و چون باقی حرف استاد رو نشنیده بود رفت و همه جا رو خبر کرد که استاد به ما گفت: لا الله! یعنی نعوذبالله خدایی نیست! در صورتیکه حرف استاد رو اگه کامل میشنید می فهمید که استاد گفت : لا اله الا الله!

پس ببینید بین که دو تا کلمه چقدر تاثیر گذار بود! از حمد و اثبات خدا تا کفر و منکر شدن وجود خدا!

حالا منم همین رو میگم که دوستان فقط لا الله رو نشنوید ! بلکه برین کل کتاب تاریخی رو بخونید شاید بی انصافی شده باشه!

با سلام
این هم جواب خرد پسند با منابع تاریخی ایشان ؟؟؟؟!!
ایشان کتاب خوانده اند اما نمیتوانند قسمتی از کتاب را مستند ارائه دهند !!

[="blue"]برادر من مثل اینکه شما متوجه نشدین که گفتم من توی تاپیکی که عدالتی نیست و یک نفر نویسنده باشه و طرف مقابلش ویرایشگر باشه شرکت نمیکنم! قبلا عرض کردم که دیگه بحث رو ادامه نمیدم! یه نگاهی به پست های بالات بنداز هرچی میخوای گفتی ولی کسی پاکشون نکرد! منو از این بحث یک طرفه معاف کن برادر![/]

[="blue"]فکر کنم اگر پست قبلیم رو خونده باشین خیلی واضح توضیح دادم که منابع شما منابع من هم هست فقط دوستان کل کتاب رو مطالعه بفرمایند نه مطالعات متعصبانه شما رو![/]

خادم مهدی;193616 نوشت:
برادر من مثل اینکه شما متوجه نشدین که گفتم من توی تاپیکی که عدالتی نیست و یک نفر نویسنده باشه و طرف مقابلش ویرایشگر باشه شرکت نمیکنم! قبلا عرض کردم که دیگه بحث رو ادامه نمیدم! یه نگاهی به پست های بالات بنداز هرچی میخوای گفتی ولی کسی پاکشون نکرد! منو از این بحث یک طرفه معاف کن برادر!

سلام

منم الان از شما در پست قبل تقاضی کردم مطالب پست های حذف شده را به من بگویید تا ببینم

اما به علت بی ارتباط با موضوع حذف شد!!!

mkk1369;193618 نوشت:
سلام

منم الان از شما در پست قبل تقاضی کردم مطالب پست های حذف شده را به من بگویید تا ببینم

اما به علت بی ارتباط با موضوع حذف شد!!!

[="blue"]من دیگه اعتراضی ندارم! بفرمایید ادامه بدین .[/]

رضا;193610 نوشت:
با سلام
این هم جواب خرد پسند با منابع تاریخی ایشان ؟؟؟؟!!

[="blue"]
خواهشا شما نظر نفرمایید بذارین بقیه دوستان بخونن - من تمام حرفهام رو خلاصه توی پست قبلی توضیح دادم و در خانه اگر کس است یک حرف بس است!
[/]
[="blue"]من دیگه توی این تاپیک حرفی نمیزنم البته تا زمانی که دیگه خطاب به من توهین نشه. آقا رضای عزیز بفرمایید ادامه دهید. دیگه خطاب به من هم لطف نفرمایید. چون دیگه حال جواب دادن بیهوده به شما رو ندارم.[/]

mkk1369;193618 نوشت:
سلام

منم الان از شما در پست قبل تقاضی کردم مطالب پست های حذف شده را به من بگویید تا ببینم

اما به علت بی ارتباط با موضوع حذف شد!!!

با سلام
جناب محمد مگر عماد گرامی مطالب پاک شده ایشان را در پست خودشان قرار ندادند!!
لطف کرده و از مطالبی که با موضوع ارتباطی ندارد خوداری کنید !!
[=century gothic]چون اینطوری راه دررو برای کسانی که مدعی سخن علمی هستند درست میشود و تاپیک منحرف میگردد

از این به بعد هم لطفا دوستان اجازه دهند تا این کاربر (خادم مهدی)ادعاهای خود را ثابت کند

با منبع

[="blue"]هر چند گاهی اوقات برای افرادی که توجه نمی کنند لازم است که مطلبی تکرار شود.
اما این قسمتش که تکراری نبود: من به شخصه دیگه در تاپیکی که شما حضور داشته باشین پستی نخواهم داد.
[/]

خادم مهدی;193629 نوشت:
هر چند گاهی اوقات برای افرادی که توجه نمی کنند لازم است که مطلبی تکرار شود.
اما این قسمتش که تکراری نبود: من به شخصه دیگه در تاپیکی که شما حضور داشته باشین پستی نخواهم داد.

[=Century Gothic]با سلام
جناب
خادم مهدی [=Century Gothic]چرا فرار میکنید و پستهای بی ربط میزنید یا جواب دهید آنهم مستند و یا دست از سخنان بیهوده در تپیکها بردارید!
بنده کاملا آمادگی مناظره با شما و امثال شما را دارم !!
و اینقدر سنبه پر زور در منابع وجود دارد که به شما افتخارات شاهانتان را ثابت کنم
برای آخرین بار از شما درخواست میشود مطالب خودتان را علمی بیان کنید
:Sham::Sham::Sham:

رضا;193632 نوشت:
با سلام
جناب
خادم مهدی چرا فرار میکنید و پستهای بی ربط میزنید یا جواب دهید آنهم مستند و یا دست از سخنان بیهوده در تپیکها بردارید!
بنده کاملا آمادگی مناظره با شما و امثال شما را دارم !!
و اینقدر سنبه پر زور در منابع وجود دارد که به شما افتخارات شاهانتان را ثابت کنم
برای آخرین بار از شما درخواست میشود مطالب خودتان را علمی بیان کنید
:sham::sham::sham:

[="blue"]من فرار میکنم ! اگه جوابت رو نمیدم به خاطر اینه که تاپیک بسته نشه . منم قبلا عرض کردم که شما رو دراون حدی نمیبینم که باهاتون مناظره کنم! برو بگو بزرگترت بیاد ! این دوتا کتابی که شما خوندی شدی کارشناس علمی تاریخ انجمن! من 10 سال پیش خوندم. منطقی در شما نمیبینم که بخوام باهاتون مناظره کنم. شما برو با اون تفکرات یکطرفه خودت بقیه رو ارشاد کن.[/]

با سلام
تاپیک باز شد تا مواردی دیگر را از افتخارات هخامنشیان عنوان کنیم
هرچند که خوشایند بعضیها نباشد

:Gol:

رضا;193408 نوشت:

با سلام

با منبع صحبت کنید تا افتخاراتتان را به چالش بکشیم و ببینم همین سواد نوشتن را مدیون چه کسی هستید!!:ok:
البته بعد از یک نسب شناسی از شما که ببینیم در کدام از طبقات هخامنشی قرار میگیرد و ببینیم هخامنشیان به کسانی چون شما اجازه یاد گرفتن نوشتن میدادند و یا ان را مدیون اسلام هستید !!

خادم مهدی;193441 نوشت:
معذرت میخوام ولی به نطرم شما در اون حدی نیستی که افتخارات برای شما گفته بشه!

حکیم ابو القاسم فردوسی در شاهنامه خود حکایتی دارد از«کفشگر»و«انوشیروان»روای ت می کند که خیلی شنیدنی است و ما اکنون عین روایت را از شاهنامه در اینجا به عنوان شاهد صادق نقل میکنیم:





بشاه جهان گفت بو ذرجمهر که ای شاه با داد و با رای و مهر سوی گنج ایران دراز است راه تهیدست و بیکار مانده سپاه بدین شهرها گرد ما،در کس است که صد یک ز مالش سپه را بس است ز بازارگانان و دهقان درم اگر وام خواهی نگردد دژم بدان کار شد شاه همداستان که دانای ایران بزد داستان فرستاده ای جستبو ذرجمهر خردمند و شادان دل و خوبچهر بدو گفت از ایدر دو اسبه برو گزین کن یکی نام بردار گو ز بازارگانان و دهقان شهر کسی را کجا باشد از نام بهر ز بهر سپه این درم وام خواه بزودی بفرماید از گنج شاه فرستاده بزرگمهر در میان دهقانان و بازرگانان شهر مرد کفشگری را پیدا کرد که پول فراوان داشت. یکی کفشگر بود موزه فروش بگفتار او پهن بگشاد گوش درم چند باید؟بدو گفت مرد دلاور شمار درم یاد کرد چنین گفت کی پر خرد مایهدار چهل مر درم،هر مری صد هزار بدو کفشگر گفت کاین من دهم سپاسی ز گنجور بر سر نهم بیاورد قپان و سنگ و درم نبد هیچ دفتر بکار و قلم کفشگر با خوشرویی و رغبت ثروت خود را در اختیار فرستاده بزرگمهر گذاشت.

بدو کفشگر گفت ای خوب چهر نرنجی بگویی به بو ذرجمهر که اندر زمانه مرا کودکیست که آزار او بر دلم خوار نیست بگویی مگر شهریار جهان مرا شاد گرداند اندر نهان که او را سپارم به فرهنگیان که دارد سرمایه و هنگ آن فرستاده گفت این ندارم برنج که کوتاه کردی مرا راه گنج
فرستاده به کفشگر وعده داد که استدعای او بوسیله بزرگمهر بعرضانوشیروان برسد.و بزرگمهر هم با آب و تاب بسیار تقاضای کفشگررا که اینهمه درهم و دینار بدولت تقدیم داشته بود در پیشگاه شاهمعروض داشت و حتی خودش هم خواهش کرد: اگر شاه باشد بدین دستگیر که این پاک فرزند گردد دبیر ز یزدان بخواهد همی جان شاه که جاوید باد و سزاوار گاه .

اما انوشیروان بی رحمانه این تقاضا را رد کرد و حتی پول کفشگر راهم برایش پس فرستاد و در پاسخ چنین گفت:بدو شاه گفت ای خردمند مرد چرا دیو چشم ترا خیره کرد برو همچنان باز گردان شتر مبادا کزو سیم خواهیم و در چو بازارگان بچه،گردد دبیر هنرمند و با دانش و یادگیر چو فرزند ما بر نشیند به تخت دبیری ببایدش پیروز بخت هنر باید از مرد موزه فروش سپارد بدو چشم بینا و گوش بدستخردمند مرد نژاد نماند بجز حسرت و سرد باد شود پیش او خوار مردم شناس چو پاسخ دهد زو نیابد سپاس
و دست آخر گفت که دولت ما نه از این کفشگر وام میخواهد و نهاجازه میدهد که پسرش به مدرسه برود و تحصیل کند زیرااین پسر پسر موزه فروش استیعنی در طبقه چهارم اجتماع قراردارد و«پیروز بخت»نیست در صورتیکه برای ولیعهد مادبیری«پیروز بخت»لازم است.


آری بدین ترتیب پسر این کفشگر و کفشگران دیگر و طبقاتی که در صف نجبا و روحانیون قرار نداشتند حق تحصیل علم وکسب فرهنگ هم نداشتند.
البته انوشیروان به نسبت پادشاهان دیگر از دودمانهای ساسانی و غیر ساسانی که مردم را با شکنجه و عذابهای گوناگون می کشتند عادل است.
آنچه مسلم است اینست که کسری انوشیروان دیوان عدالتی بوجود آورده بود و تا حدودی که مقتضیات اجتماعی اجازه میداد به داد مردم می رسید ولی این هم مسلم است که در یک چنین اجتماع...در اجتماعی که به پسر کفشگر حق تحصیل علم ندهند و وی را از عادی ترین و طبیعی ترین حقوق اجتماعی و انسانی محروم سازند عدالت اجتماعی برقرارنیست.
گناه کفشگر به عقیده شاهنشاه ساسانی این بود که«پیروزبخت»نبود...
در اینجا باید به عرض خسرو انوشیروان رسانید که آیا این کفشگر زاده«نا پیروز بخت»ایرانی هم نبود؟
نگارنده گوید:تازه معلوم نیست چگونه این داستان از لابلای تاریخ ساسانیان و پادشاهان که پر از مدیحه سرائی و تمجیدهای آنچنانی است نقل شده،و فردوسی که معمولا افسانه پرداز آنان بوده و گاهی بگفته خودش کاهی را به کوهی جلوه میدادهچ گونه این داستان را با این آب و تاب نقل کرده؟
و گویا این بیدادگری را عین عدالت و داد می دانسته،که آن را در کتاب خود به نظم درآورده و زحمت سرودن آن را به خود داده است!!و شاید-چنانچه بعضی احتمال دادهاند-هدف فردوسی نیز همین افشاگری بوده که از این دروغ مشهور پرده بردارد و عدالت دروغین انوشیروان را بر ملا سازد!

با سلام دوستان می تونند برای صحت و سقم برخی از مطالب به تایپیک های مشابه که به بررسی این موضوعات پرداخته اند رجوع کنند.

http://www.askdin.com/thread12937-17.html#post167400

http://www.askdin.com/thread11220-11.html

http://www.askdin.com/thread9749.html

http://www.askdin.com/thread988.html

و تایپیک های دیگر که در سایت موجود است.
:aatash::aatash::aatash::aatash:


سلام
بخشی از کتیبه ی آرامگاه داریوش کبیر در نقش رستم:
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]متن این کتیبه به شرح زیر است:
راستی را دوست می دارم و از دروغ بیزارم..من نمی خواهم توانا بر ناتوان ستم کند همچنین دوست ندارم که به حقوق توانا از کارهای ناتوان آسیب رسد.آنچه را که راست است من آن را می پسندم.

خواست خداوند در زمین آشوب نیست،بلکه صلح،نعمت و حکومت خوب است.من دوست دروغگویان نیستم.

در دل خود تخم کین نمی کارم.هر آنچه مرا به خشم آورد از خود دور می سازم.با نیروی خود بر خشم خود سخت چیره ام.
[/]

کتیبه ی مقبره کورش بزرگ:

این کتیبه امروز موجود نیست ولی اسکندر مقدونی معتقد بود که وقتی به مقبره ی کورش هخامنشی وارد شد این کتیبه را مشاهده کرده است.....

متن این کتیبه به شرح زیر است:
ای رهگذر!من کورش هستم.من امپراتوری جهانیان را به ایرانیان دادم..من بر آسیا فرمان راندم.بر این مشتی خاک که این چنین مرا در برگرفته رشک مبر.

سلام به همه اسک دینی ها
جناب رضا این خیلی خوبه که با مدرک پست میزنید ولی یه درخواست دارم.
بهتر نیست همانطور که بدی ها رو مینویسید از خوبی ها هم بنویسید؟
مثلا از عدم وجود برده داری در ایران در حالی که در آن زمان برده داری در بسیاری از کشور ها مرسوم بوده
یا محترم شمردن زنان و احترام گذاشتن به آنها در زمان هخامنشیان
یا اعتقاد به خدای واحد در زمانی که کفر و بت برستی در بسیاری از سرزمین ها وجود داشت
دعوت به نیکی و راست گویی و ...
بهتره هم از خوبی ها بگیم هم از بدی ها

ترجمه منشور کوروش

منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان.
پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان ،نوه کوروش، شاه بزرگ، ...، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ ، شاه انشان ... از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فراماروائی اش را « ِ‌بل »و « نبو » گرامی می دارند و [از طیب خاطر، و]با دل خوش پادشاهی او را خواهانند .

آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم . مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را به سوی من گردانید، ...، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم . او بر من ، کوروش که ستایشگر او هستم و بر کمبوجیه پسرم ، و همچنین بر کَس و کار [و ، ایل و تبار]، و همه سپاهیان من ، برکت و مهربانی ارزانی داشت . ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم . به فرمان « مردوک » ، همه شاهان بر اورنگ پادشاهی نشسته اند . همه پادشاهان از دریای بالا تا دریای پائین [مدیترانه تا خلیج فارس ؟] ، همه مردم سرزمین های دوردست ، از چهارگوشه جهان ، همه پادشاهان « آموری » و همه چادرنشینان مرا خراج گذاردند و در بابل روی پاهایم افتادند [ پا هایم را بوسیدند] . از... ، تا آشور و شوش من شهرهای « آگاده » ، اشنونا ، زمبان ، متورنو ، دیر ، سرزمین گوتیان و همچنین شهرهای آنسوی دجله که ویران شده بود ــ از نو ساختم . فرمان دادم تمام نیایشگاه هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه ها را به جاهای خود بازگرداندم . همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاههای خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم . همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که « نبونید » ، بدون هراس از خدای بزرگ، به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک «خدای بزرگ» و به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد ...
بشود که خدایانی که آنان را به جایگاههای نخستین شان بازگرداندم،... [ قبل از « بل » و « نبو »] هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگی بلند باشند ، چه بسا سخنان پُربرکت و نیکخواهانه برایم بیابند ، و به خدای من « مردوک » بگویند: کوروش شاه ،پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه [نیز]... اینک که به یاری «مزدا» تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای چهارگوشه جهان را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آئین و رسوم ملت هائی را که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و آئین و رسوم ملت هائی که من پادشاه آنها هستم یا ملت های دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند.من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا نکند و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد. من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به طریق دیگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال ، تصرف نماید و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی دیگری را به بیگاری بگیرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.
من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که میل دارد بپرستد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غصب ننماید و هر شغلی را که میل دارد پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است به مصرف برساند مشروط بر اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند. هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده مجازات کرد .من برده داری را برانداختم. به بدبختی های آنان پایان بخشیدم .
من تا روزی که به یاری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به عنوان غلام و کنیز بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد.
از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهّداتی که نسبت به ملت های ایران و بابل و ملل چهار جانب جهان بر عهده گرفته ام موفق گرداند.

وصیت نامه کورش کبیر

پسران من و شما ای دوستانم ، پایان عمر من فرا رسیده است . من این حالت درگذشت را بنا بر آثار و قراینی درک می کنم . وقتی که از میان شما رفتم باید به وسیله گفتار و عمل نشان دهید که مرد سعیدی بوده ام .هنگامی که کودک بودم و باز در اوان جنوانی و روزگار سالخوردگی از نعمتها و خوشیهای هر یک از آن مراحل نیک برخوردار شده ام ، با مرور زمان بر قدرتم پیوسته افزوده شده است اما در زمان کهولت نا توان تر از عهد جوانی نبوده ام و به خاطر ندارم اقدام به کاری کرده باشم و یا چیزی طلب نموده باشم ولی کامیاب نشده باشم .به علاوه دوستانم را به وسیله نیکیها بهره مند و خوشبخت و دشمنان خود را خوار و زبون کرده ام و این سرزمین نیاکان خویش را که پیش از من نام و نشانی در آسیا نداشت به اوج ترقی و تعالی رسانیده ام و حتی یکی از کشورهای مسخر خویش را از دست نداده ام . در سراسر زندگی به آنچه خواسته ام رسیده ام و همواره نگران که مبادا به شکستی دچار آیم یا خبر نکبت باری بشنوم و همین بیم و نگرانی مانع از آن شد که به شیوه سبک سران زیاده از خود راضی و غره شوم . اینک که از میان شما می روم پسرانم را باز می گذارم ،همان فرزندانی که هدیه خدائی اند . وطن خود و دوستانم را سرفراز می گذارم و می گذرم . شکی نیست که همگان مرا خوش بخت خواهند پنداشت و یاد مرا ارجمند و گرامی خواهند داشت . اکنون باید دستوراتی راجع به کشورم و دستگاه پادشاهی خویش بدهم تا پس از درگذشتم میان شما اختلافی پیش نیاید . ای پسرانم ، من هر دو شما را یکسان دوست دارم . اما فرزند ارشدم را که بر اثر عمر طولانی تر تجربیات بیشتری دارد رهبر جرگه آزاد مردان و راهنمای کار و عمل بر می گزینم . خودم نیز در وطنم که خانه عزیز همه ماست به همین گونه بار آمده ام که در قبال بزرگتران ، برادران و هم وطنانم در شهر یا جلسات و یا در حین مذاکرات گذشت و مدارا نمایم . هر دو شما را هم به همین سان پرورش داده ام که نسبت به بزرگتران خود احترام نمایید و دیگران که از شما جوان ترند شرط و ادب و احترام را رعایت نمایند . اینها موازین و قواعدی است که به دست شما می سپارم و آن حاصل تجربه های زندگی و موافق با عادات و رسوم ملی و جزو آیین ماست .

وصیت کورش کبیر
ای کمبوجیه ، پادشاهی توراست و این عین مشیت خداوندی است و تا آنجا نیز که به خودم مربوط است و به تو ای تانا اوکسار ( بردیا )حکومت خطه های ماد ، ارمنستان و کادوسیان را می سپارم . هر چند که پهناوری حصه برادر ارشدت بیشتر است و او عنوان شاهی نیز دارد تو با یان سه قطعه سهم خویش به عقیده من خوشی بیشتری خواهی داشت و گمان نمی کنم که از اسباب کامیابی و رفاه چیزی کم و کسر داشته باشی . آنچه دل و جان آدمی را وجد و جلا می بخشد در اختیار توست اما به آنچه دور از اختیار و دسترسی است ولع نمودن و غم گرفتاریهای بسیار داشتن ، از رشک کامیابیهای من دمی نیاسودن ، در راه دیگران چاه کندن و یا خود در دام بلا افتادن ، اینها نصیب و بار برادر تاج دار توست و موانعی است که مجال و فراغتی برای آسایش او باقی نخواهد گذاشت و تو ای کمبوجیه خود بهتر می دانی و گفتن من لزومی ندارد که آنچه تخت و تاجت را حفظ کند این عصای شاهی من نیست بلکه وجود یاران صدیق و وفا دار است . صداقت آنها نگهبان حقیقی تو وو مایه اقتداری است که هیچگاه بی هوده نخواهد بود . ولی همیشه در این اندیشه باش که درستی و وفا مانند علف صحرا به خودی خود رشد و نما ندارد ، زیرا اگر نهادی بود در همه افراد یکسان مشاهده می گردید . چنان که خاصیت تمام مواد طبیعی نسبت به همه افراد بشر مساوی است . هر رهبری باید پیروانی صدیق برای خود فراهم سازد و این منظور با تهدید و زور حاصل شدنی نیست بلکه لازمه آن احسان و مهربانی است .خداوند رشته محکم برادری را استوار فرموده است که اثرات و نتایج بی شمار دارد . شما نیز رفتار خود را بر این قاعده آسمانی نهاده آن را وسیله مهر ورزی متقابل قرار دهید . هر گاه چنین کنید هیچ قدرتی دیگر بر نیروی دو برادر چیرگی نخواهد یافت . آن کسی که در فکر برادر است به خویش نیکی می رساند . چه کس دیگری به قدر برادر خواستار بزرگی و سربلندی برادر است ؟ و چه کسی به وسیله ای دیگر مگر اقتدار برادر مصون از خطر ؟ ای تانا اوکسار مبادا هیچ کس بهتر و بیشتر از تو نسبت به برادرت اطاعت نماید و در حمایت وی از تو کوشا تر باشد . برکات قدرت او و یا ادبار و بدبختی او زودتر از هر کس به تو خواهد رسید . پس خودت انصاف بده که در ازای کمترین محبت از کدام ناحیه خیر و خوشی بیشتری انتظار توانی داشت و در مقابل مدد و حمایت خودت یاری و حمایت بیشتر ؟ آیا سخت تر از سردی و برودت بین دو برادر چیزی هست ؟ کدام قدر و احترامی گرامی تر از احترام متقابل دو برادر می شود ؟
ای کمبوجیه تو نیز بدان که فقط برادری که در قلب برادر کانون محبتی دارد از مکر و فسون مردم زمانه مصون خواهد بود . ای هر دو فرزندم شما را به خدایان اجداد خویش سوگند می دهم که اگر به خوشنودی خاطرم علاقه دارید با هم خوب باشید و خیال نکنید چون از میان شما بروم پاک نیست و نابود شده ام . شما با دیدگان ظاهری خود هیچگاه روحم را ندیده اید اما همواره شاهد اثراتش بوده اید . ایا ندیده اید که روح مقتولان چه اتشی در جان جنایت کاران می افکند و شراره انتقام چه طوفانی در وجود تبهکاران بر می انگیزد ؟ آیا خیال می کنید اگر آدمیان می دانسته اند که ارواح آنها هیچگونه قدرتی ندارد باز احترام و ستایش مردگان دوام می یافت ؟
ای فرزندانم بدانید که هستی روح انسان فقط تا وقتی نیست که در این تن فانی است و تا از بدن رفت ، نابود می شود . نه ، به عقیده من تا موقعی که روح در کالبد ماست مایه زندگی تن است و این تصور به نظر من دور از امکان که با جدایی از بدن بی جان ، روح نیست و نابود می گردد . برعکس پس از رهایی از تن که سرانجام پاک و منزه و از بندها آزاد می شود به عالی ترین مدارج عضم و تعالی خواهد رسید . وقتی که بدن ما به حالت انحلال افتاد هر یک از اجزای ترکیبی آن به عنصر اصلی خود باز می گردد . در هر حال خواه روح فانی شود یا باقی بماند ، باز دیدنی نیست . ملاحظه کنید این دو عامل توامان کامل ، یعنی مرگ و خواب چه شباهت عظیمی با هم دارند . در خواب است که روح انسان حد اعلای جنبه ملکوتی خود را باز می یابد و آنچه را که شدنی است و در پیش است در می یابد زیرا که در حالت خواب بیش از هر موقع دیگر روح آزاد است . پس اگر آنچه می گویم حقیقت باشد و روح فقط از بدن جدا و آزاد می شود بر شما است که در تکریم و نیایش روح من بکوشید و به آنچه اندرز می دهم رفتار کنید و اگر هم چنین نباشد و هستی روح به بقای تن بسته باشد و فانی می شود ، خداوند همواره جاودانی است و بر همه امور عالم ناظر و قادر متعال و نگهبان نظم کرداری جهان است و عظمت و خیر او به وهم و خیال در نیاید .

موضوع قفل شده است