ماجرای ایرانیان پنج وجبی

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ماجرای ایرانیان پنج وجبی

[=Tahoma][=&quot]داستان ایرانیان پنج وجبی:[/][/]
[=Tahoma][=&quot]یک از رویدادهای صدر اسلام حمله به ایران در عصر خلفاست. کاری که حتی در زمان خلافت حضرت علی (ع) ناپسند دانسته شد و ترک گردید. [/][/]
[=Tahoma][=&quot]یکی از مسائلی که در حمله عمربن خطاب اتفاق افتاد، فتاوای قتل عام بود. همانگونه که در روزگار ما و به عصر حقوق بشر و در برابر دیده ی دیدبانهای حقوق بشر در افغانستان ِ دوران طالبان اتفاق افتاد و هزاران شیعه هزاره به جرم اعتقاد به امامت اهل بیت قتل عام شدند و صدایی هم از کانونهای به اصطلاح حقوق بشری در نیامد.[/][/]
[=Tahoma][=&quot]اما بازگردیم به سخن اصلی، همانگونه که مورخان نقل کرده اند، عمر بن خطاب به شدت روحیه ضد ایرانی و عجم کشی داشت. جمله معروف ابن خلدون در توضیح این رفتار عمر بن خطاب چنین است:« نهي عمر رضي الله عنه عن بطانة الأعاجم و قال إنّها خبّ».[=&quot][1][/][/][=&quot] [/][=&quot]عمر سخن گفتن بزبانهاى غير عربى را نهى كرده و گفته است تكلم به زبان بيگانه (عجمى= غیر عربی) مكر و فريبكاريست‏.[/][/]
[=Tahoma][=&quot]این اندیشه بعدها به صورت گسترده وارد کتابهای نویسندگان عرب شد تا جایی که ابن خلدون نیز این کار را پسندیده و گفته است چون پیامبر ما عرب بوده پس ما نباید هرگز به زبان دیگری سخن بگوییم.[=&quot][2][/] غیر از ابن خلدون نویسنده دیگری که این مطلب را پذیرفته و جوانب آن را نقل کرده است، نویسنده تخریج الدلالات السمعیه است. او چنین آورده است، که به دنبال اینکه عمر بن خطاب مسلمانان عرب را از آموختن خط و زبان غیر عربها باز می داشت امام مالک نیز این کار را به کراهت فتوی داده است. مالک در کتاب «البیان و التحصیل» می گوید: مکروه است که مسلمانان ِعرب کتاب غیر عربی دراختیار فرزندانشان قرار دهند، و همچنین کراهت دارد که مسلمانان به مسیحیان علم بیاموزند. او برای این فتوایش به این آیه استناد می کرد: «وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ‏ (المائدة 51)»[/][=&quot] [/][=&quot][/][/]
[=Tahoma][=&quot]متن عربی:[/][=&quot] الفصل الثالث في معنى نهي عمر رضي اللّه تعالى عنه عن رطانة الأعاجم و كراهة مالك رحمه اللّه تعالى تعلّم خطهم، و أن ذلك غير مخالف للحديث الثابت بالأمر بتعلّم ذلك[/][/]
[=&quot]في «البيان و التحصيل» قال مالك رحمه اللّه تعالى: أكره للرجل المسلم أن يطرح ابنه في كتّاب العجم، أن يتعلم الوقف: كتاب العجمية، و أكره للمسلم أن يعلّم أحدا من النصارى الخطّ أو غيره. و في «التهذيب» للبرادعيّ: و نهى عمر عن رطانة الأعاجم و قال إنها خبّ. و في «الصحاح» (5: 2124) للجوهري: الرطانة: الكلام بالأعجمية، تقول: رطنت له رطانة، و راطنته: إذا كلمته بها، و تراطن القوم فيما بينهم. (1: 117) و الخبّ: الخداع: تقول منه: خببت يا رجل تخبّ خبّا مثل علمت تعلم علما، و الخبّ و الخبّ: الرجل الخدّاع. و قال ابن رشد في «البيان و التحصيل» في الكلام على قول مالك، رحمه اللّه تعالى: الكراهة في ذلك كله بينة، أما تعليم الرجل ابنه كتاب العجم فللاشتغال بما لا منفعة فيه و لا فائدة له عما له فائدة و منفعة، مع ما فيه من إدخال السرور عليهم بإظهار المنفعة بكتابهم و الرغبة في تعلمه، و ذلك من توليهم و قد قال اللّه عز و جل: وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ‏ (المائدة: 51).[=&quot][3][/][/]

[=&quot][1][/] [=&quot]- ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، عبد الرحمن بن محمد بن خلدون (م 808)، تحقيق خليل شحادة، بيروت، دار الفكر، چ دوم، 1408/1988،ج‏1،ص:475. [/]

[=&quot][2][/] [=&quot]- همان. ابن خلدون در یک بیان ساختگی چنین می گوید: [/][=&quot]أنّ النّبيّ صلّى الله عليه و سلّم عربيّ فوجب هجر ما سوى اللّسان العربيّ من الألسن في جميع ممالكها. چون پیامبر ما عرب بوده پس باید زبانهای غیر عربی را دور انداخت و همه مسلمانان را عرب زبان نمود.[/][=&quot][/]

[=&quot][3][/] [=&quot]- علی بن محمد خزائی، تخريج الدلالات السمعية، بیروت، دارالغرب الاسلامی، 1419 چاپ دوم، صص 220- 221.[/]

این در حالی بود که قرآن به صراحت می فرمود: «وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ ءَ أَعْجَمِيٌّ وَ عَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ وَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ في‏ آذانِهِمْ وَقْرٌ وَ هُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُولئِكَ يُنادَوْنَ مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ (44فصلت) و اگر [اين كتاب را] قرآنى غير عربى گردانيده بوديم، قطعاً (اعراب) مى ‏گفتند: «چرا آيه‏ هاى آن روشن بيان نشده؟ كتابى غير عربى و [مخاطبِ آن‏] عرب زبان؟» بگو:«اين [كتاب‏] براى كسانى كه ايمان آورده‏اند رهنمود و درمانى است، و كسانى كه ايمان نمى آورند در گوشهايشان سنگينى است و قرآن بر ايشان نامفهوم است، و [گويى‏] آنان را از جايى دور ندا مى‏دهند!
در ادامه در سوره دیگری قران عربی بودن قرآن را نه تنها فضلی برای اعراب نمی داند بلکه آن را فضلی برای غیر عرب زبانان می شمارد. وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى‏ بَعْضِ الْأَعْجَمينَ (198شعراء) و اگر آن را بر برخى از غير عرب‏ زبانان نازل مى ‏كرديم، فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنينَ (199) و [پيامبر] آن را بر ايشان مى ‏خواند (اعراب) به آن ايمان نمى ‏آوردند.
در پایان قرآن مساله زبانها را یکی از نشانه های الاهی برای عاقلان می شمارد و هرگز جایی برای مفاخره و مباهات باز نمی کند: وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمينَ (22روم) و از نشانه ‏هاى [قدرت‏] او آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف زبانهاى شما و رنگهاى شماست. قطعاً در اين [امر نيز] براى دانشوران نشانه‏ هايى است.
پس آشکار شد که رفتارهای برخی از صحابه دقیقا خلاف صریح قرآن و نوعی تبار گزینی بود در برابر دیگر اقوام. امری که هرگز در قرآن و سنت رسول الله عزیز، دیده نشد.

سلام علیکم جمیعا

با سپاس از کاوه گرامی بابت طرح این بحث.

مساله قومیت پرستی عرب متاسفانه از کانال همین اقوال و رفتارهای عمر وارد عقاید مذاهب اربعه اهل سنت شد و همچنان این مساله بعنوان یک باور در عقیده مورد نظر است.
و این در حالیست که نص صریح قرآن این مساله را صراحتا رد میکند.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی در کتاب گفتگوی آرام یا قصه الحوار الهادی فصل دوم در پاسخ به همین شبهه که از طرف دکتر غامدی مطرح شده بود چنین میگوید :

اعتراض من به دكتر احمد غامدي

بعد از آن كه دكتر غامدي سخنانش را به پايان رساند به او گفتم: من چندين اعتراض به سخنان شما دارم كه بايد قبل از ورود به موضوع اصلي آنها را براي شما بيان كنم.
گفت: بفرماييد.
گفتم: شما در سخنانتان اظهار داشتيد قوم عرب از بهترين و برترين اقوام جهان هستند، در حالي كه قرآن كريم در اين باره نظر ديگري داشته و مي‌فرمايد:«وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الأَعْجَمِينَ * فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم مَّا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ»). (و اگر ما اين كتاب (عربى) را بر بعض مردم عجم نازل مى‏گردانيديم. و آن رسول آن را (به زبان تازى) بر عجم‏ها قرائت مى‏كرد آنان ايمان نمى‏آوردند (به اين عذر كه قرآن چون به زبان ما نيست ما فهم آن نكرده و اعجاز آن را درك نمى‏كنيم، اما شما قوم عرب با چه عذر ايمان نمى‏آوريد)
گفت: منظور از اين آيه‌اي كه خواندي چيست؟
گفتم: اين آيه مي‌فرمايد: عرب قومي تندخو و معاند است و اگر اين قرآن را بر ديگران نازل كرده بوديم هرآينه به آن ايمان آورده بودند. حال با توجه به اين آيه شريفه نظر شما در اين باره چيست؟
گفت: من بايد به تفاسير مراجعه كنم، از اين‌رو از جا برخاست تا تفسير ابن كثير را بياورد و آن را بخواند.
گفت: در اين تفسير آمده است كه اگر قرآن را بر غير عرب نازل مي‌كرديم ـ به علت اين كه عربي را نمي‌فهمند ـ نمي‌توانستند معاني آيات را بفهمند.
گفتم: چرا غير عرب به قرآني كه به عربي نازل شده ايمان آوردند، همان چيزي كه امروز از ترجمه شدن كلمات عربي قرآن و تفسير آن به زبان‌هاي ديگر پي مي‌بريم. چنان كه مي‌توانيد ساير زبان‌ها را به زبان عربي ترجمه كنيد.
دكتر غامدي كه جوابي براي گفتن نداشت گفت: به بحث ديگري بپردازيم؛ فائده‌اي در اين بحث‌ نيست.

یاحق

[=&quot]اما یکی از حوادثی که در حمله به ایران روی داد، فتوای عمر مبنی بر کشتن ایرانیانی بود که از 5 وجب بلندتر بودند. متن این فرمان چنین بود که در منابع آمده است: معاویه به زیاد بن عبید (ابیه) می گفت، ابن ابی معیط برایم نقل کرد که تو نامه معروف عمر را برای ابوموسی اشعری بردی و و طنابی را با خود بردی که طولش پنج بود، و به او گفتی بگذر از کسانی که از بصره نزد تو هستند اما از غیر عربها هر کس، را دیدی حتی اگر مسلمان شده بود، او را فرابخوان و اگر بلندی بالایش به اندازه این طناب پنح وجبی رسید گردنش را بزن. حَدَّثَنِي ابْنُ أَبِي الْمُعَيْطِ أَنَّكَ أَخْبَرْتَهُ أَنَّكَ قَرَأْتَ كِتَابَ عُمَرَ إِلَى أَبِي مُوسَى الْأَشْعَرِيِّ وَ بَعَثَ إِلَيْهِ بِحَبْلٍ طُولُهُ خَمْسَةُ أَشْبَارٍ وَ قَالَ لَهُ أَعْرِضْ مَنْ قِبَلَكَ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ فَمَنْ وَجَدْتَ مِنَ الْمَوَالِي وَ مَنْ أَسْلَمَ مِنَ الْأَعَاجِمِ قَدْ بَلَغَ خَمْسَةَ أَشْبَارِ فَقَدِّمْهُ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ.[=&quot][1]

[=&quot][1] [=&quot]- مجلسی، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج ‏33، ص263؛ کتاب سلیم بن قیس، قم، الهادی، 1415، ص 681 .[=&quot]

[=&quot]گفتنی است شاید از همین جاست که بنابر برخی از منابع حدیثی هر نوجوانی که به وجب خودش 5 وجب باشد به سن بلوغ رسیده است. اما این مطلب را حدیث شناسان نپذیرفته و مراجع علائم بلوغ را چیز دیگری می دانند نه پنج وجب بودن را.
[=&quot]بعدها این حکم خلیفه دوم، وارد فرمانهای حکومتی شد و در سال 128 هجری وقتی ابراهیم بن محمد عباسی (مشهور به ابراهیم امام) ابومسلم را به خراسان و مواجه با اعراب فرستاد به او چنین نوشت: هر نوجوانی که قدش به 5 وجب رسیده است را اگر متهم به مخالفت با تو بود، بکش.( فأيما غلام بلغ خمسه اشبار تتهمه فاقتله)[=&quot][1]
[=&quot] در روایات واژه خماسی به چشم می خورد که گاهی به معنی پنج ساله و در بیشتر موارد به معنای پنج وجبی است. از مجلسى (ره)- در قاموس گفته بچه خماسى يعنى قدَّش پنج وجب است و نه گويند سداسى و نه سباعى، زيرا چون از پنج وجب بر آيد مرد باشد.[=&quot][2] در قاموس است كه غلام خماسى يعنى پنج وجب قد، و سداسى و سباعى نگويند زيرا در شش وجبى مرد باشد و گاهى بر پنج ساله هم اطلاق مى ‏شود.[=&quot][3]
[=&quot]عباراتی مانند: «فَخَرَجَ إِلَيْنَا غُلَامٌ خُمَاسِي‏»، «قَدِمْتُ الْمَدِينَةَ وَ أَنَا أُرِيدُ مِصْرَ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا ع وَ هُوَ إِذْ ذَاكَ خُمَاسِي» و ... در کتب حدیثی ما به راحتی قابل دریافت است. ‏

[=&quot][1] [=&quot]- [=&quot]تاريخ الأمم و الملوك ، أبو جعفر محمد بن جرير الطبري (م 310)، تحقيق محمد أبوالفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، چاپ دوم، 1387/1967،ج ‏7،ص344.

[=&quot][2] [=&quot]- اصول کافی، ترجمه کمره ای، ج 2 ص 854

[=&quot][3] [=&quot]- اصول کافی ترجمه کمره ای، ج 2 ص 685.

با تشکر از جناب استاد کاوه

درادامه همین منابع آمده که بعد از این حکم با اصرار زیاد بن ابیه عمر مجبور به انصراف از این حکم شده و حکم را ملغی نموده است .
فشاورك أبو موسى في ذلك فنهيته، وأمرته أن يراجع عمر فراجعه، وذهبت أنت بالكتاب إلى عمر.
وإنما صنعت ما صنعت تعصباً للموالي، وأنت يومئذٍ تحسب أنك منهم، وأنك ابن عبيد، فلم تزل بعمر حتى رددته عن رأيه، وخوفته فرقة الناس، فرجع. (1)

جریان از این قرار است که این حکم (در صورت صحت )به ابوموسی اشعری داده شد، معاویه به زیاد بن ابیه می گوید : تو با ابوموسی مشورت کردی و از وی از این کار باز داشتی و و از وی درخواست کردی که به سوی عمر برود ووی تور سوی عمر فرستاد، او با نامه به سوی عمر رفتی و هر چه توانستی کوشش کردی که عمر را از این حکم منصرف کنی به خاطر تعصبی که به موالی داشتی ، چون فکر می کردی از عجم هستی ، وبه عمر اصرار کردی تا او را از نظرش برگرداندی.
گر چه در منابع تاریخی بجز کتاب سلیم بن قیس و بحار در منابع دیگر اصل چنین مطلبی یافت نمی شود
1.الصحیح من سیره النبی الاعظم - الجزء الثالث عشر ص283-308


موضوع قفل شده است