ویژگیهای اصحاب امام حسین (عیله السلام)

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ویژگیهای اصحاب امام حسین (عیله السلام)

یکی از روشهای تبلیغ و تربیت دینی دادن الگو و معرفی اسوه می باشد چنانکه خداوند متعال در قرآن می فرماید لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه [1] وپیامبر را به عنوان الگویی الهی معرفی می کند. از دیگر الگوهای دینی که در طول تاریخ همیشه زنده و پابرجا بوده صحنه کربلا و حادثه عاشوراست که که چراغ راه هدایت گران و کشتی نجات امت اسلامی بوده است و هر کس که به ایشان تاسی جسته نجات یافته و ما می توانیم با مطالعه پیرامون کربلا و اصحاب کربلا خود را به ایشان نزدیک کنیم و از این حادثه عبرت بگیریم که چرا از خیل همه افرادی که پیرامون امام بودند فقط عده اندکی توانستند در کنار امام بمانند و دیگران نتوانستند بمانند و اینکه عاشورائیان چه وجه متمایزی از بقیه داشتند؟
برای جواب دادن به این سوال در این بحث به بررسی ویژگیهای اصحاب عاشورا می پردازیم.
1- حسن سابقه
یکی از ویژگی های مهم اصحاب عاشورا که که ایشان را از بقیه متمایز می کرد حسن سابقه این بزرگان بود که اکثر شهدای کربلا از سابقه درخشانی برخوردار بودند که ما برای نمونه به چند مورد اشاره می کنیم
الف: بریر ابن خضیر یکی از شهدای کربلاست که وی را سیدالقرا می نامیدند[2]
ب: حبیب ابن مظاهر که امام حسین (علیه السلام) می فرماین حبیب فرد فاضلی بود که در یک شب تمام قرآن را تمام می کرد.[3]
ج: شوذب بن عبدالله از بزرگان شیعه و استاد علم حدیث بود.[4]
2- بصیرت وولایت پذیری
شناخت و معرفت صحیح نسبت به امام شاید از مهم ترین عوامل ماندگار شدن اصحاب عاشورا باشد چیزی که ایشان را از بقیه افراد متمایز می کرد شهدای کربلا مصداق بارز امیرالمومنین(علیه السلام )بودند که فرمود بینش های خود را بر شمشیرهایشان حمل می کردند[5]
که این سخن امام کنایه از این است که با آگاهی و بصیرت جهاد می کردند. چنانچه امام صادق(علیه السلام) در مورد عموی بزرگوارشان می فرمایند عمویمان عباس فردی نافذالبصیره بود[6]
همین ویژگی در دیگر اصحاب امام نیز وجود داشت که آن صحنه های تکان دهنده و تامل بر انگیز را خلق کردند چنانکه در مورد همسر وهب داریم که وقتی شوهرش روانه میدان شد او نیز به دفاع از حریم ولایت برخواست وهرچه شوهرش گفت به خیمه برگرد قبول نگرد و گفت بر نمی گردم تا جان خود را فدای اهل بیت کنم. اما هنگامی که امام دستور داد به خیمه برگردد بدون هیچ حرف و اعتراضی به خیمه بر گشت ودیگر هیچ نگفت.

[1] - احزاب 21

[2] - اعیان الشیعه، ج1، ص604

[3] - موسوعه کلمات امام حسین، ص500

[4] - ابصارالعین، ص129

[5] - نهج البلاغه، خطبه 150

[6] - اعیان الشیعه، ج7، ص430

ویژگی های یاران امام حسین(ع)

1. عشق وافر به امام حسین علیه السلام
یکی از مهم ترین ویژگی یاران اباعبدالله علیه السلام ، عشق فزاینده ایشان به آن بزرگوار است. چنان که گذشت بسیاری از مسلمانان عصر امام حسین علیه السلام به آن بزرگوار ارادت می ورزیدند، ولی ارادت اصحاب اباعبدالله علیه السلام به آن حضرت، از مرز محبت های معمولی به مراتب فراتر رفته بود، به گونه ای که در مقابل آن بزرگوار خود را فراموش کرده، برای یاری ایشان از جان و مال و آبروی خویش می گذشتند؛ جلب رضایت آن بزرگوار، برای ایشان از همه چیز لذیذتر می نمود. برای خشنودی ایشان بزرگ ترین ایثارها را به آسانی انجام می دادند. در جملات آنان در شب عاشورا، آن گاه که امام علیه السلام از آنان خواست، تاریکی شب را مرکب قرار داده او را با سپاه کوفه تنها بگذارند دقت کنید:
سعید بن عبدالله حنفی: «والله اگر بدانم کشته می شوم سپس زنده گردیده [زنده] زنده سوزانده می شوم و سپس تکه تکه می گردم و این عمل هفتاد بار با من انجام می شود، از شما جدا نمی شوم تا در کنار شما با مرگم خدا را ملاقات کنم.»1
زهیر: «والله دوست داشتم کشته می شدم، سپس دوباره زنده شده، بعد کشته می شدم تا جایی که هزار بار این چنین کشته می شدم، تا خداوند بدین وسیله، کشته شدن را از شما و جوانان اهل بیت شما دور می گردانید!»2
آن گاه جمعی از یاران حضرت گفتند: «به خدا قسم از شما جدا نمی شویم، جان هایمان به فدایت با گلوها و پیشانی ها و دست هایمان شما را حفظ می کنیم، اگر کشته شویم [به عهدمان] وفا کرده ایم.»3
بی تردید این سخنان، سخن عقل حسابگر و عاقبت اندیش و معامله گر نیست، کلماتی است از زبان دل هایی آکنده از عشق به سیدالشهدا علیه السلام . تا کسی شیدای امام خود نباشد، هرگز نمی تواند چنین عاشقانه نسبت به او اظهار وفاداری کند. شاید کسی این سخنان را مبالغه آمیز بینگارد، ولی شهدای کربلا روز عاشورا نشان دادند به وعده های خویش وفادار بوده اند، تا جایی که امام حسین علیه السلام شب عاشورا صریحا آنان را وفادارترین مجاهدان راه خدا شمرده، فرمودند:«إنّی لا أعلم اصحابا أوفی ولاخیرا من اصحابی»؛ من اصحابی باوفاتر و برتر از یاران خود سراغ ندارم.4
آنان در سخت ترین لحظات و آخرین دقایق عمر، هیچ به خود نمی اندیشیدند و همواره نگران امام حسین علیه السلام بودند. مسلم بن عوسجه هنگام جان سپردن، با دست به سوی اباعبدالله علیه السلام اشاره نمود و به حبیب بن مظاهر سفارش آن حضرت را کرده، فرمود: «همه وصیت من آن است که در راه این مرد کشته شوی.»5
یک دسته از یاران سیدالشهدا علیه السلام خود را سپر تیرهای دشمن آن بزرگوار قرار می دادند تا مبادا مادامی که آنان زنده اند، زخمی بر بدن حضرت اصابت کند. افرادی چون سعید بن عبدالله حنفی و حنظلة بن اسعد شبامی و عمروبن قرظه انصاری از این دست افراد بودند.
سعید خود را جلوی امام علیه السلام قرار می داد، حضرت به هر سوی می رفت او پیش رویش می ایستاد. وی آن قدر این عمل را ادامه داد، تا به زمین افتاد برخی از مورّخان نوشته اند: وقتی به زمین افتاد، غیر از زخم های شمشیر و نیزه ها سیزده تیر بر بدنش نشسته بود.6
حنظله نیز وقتی اکثر یاران حضرت به شهادت رسیدند، خود را جلوی اباعبدالله علیه السلام قرار داد و با صورت و گلویش تیر و نیزه و شمشیرها را از آن بزرگوار برمی گردانید.7
عمروبن قرظه هم چندین بار این عمل را تکرار کرد به طوری که از کثرت زخم، بدنش سست شد. در آن حال، رو به حضرت کرد و گفت: آیا به عهد خود وفا کرده ام؟ حضرت فرمود: بلی تو در بهشت پیشاپیش من خواهی بود....» آن گاه بر زمین افتاد و به شهادت رسید.8 وی هنگام مبارزه این اشعار را می خواند:
قد علمت کتیبة الانصار
إنّی سأحمی حوزة الذّمار
ضرب غلام غیر نکس شار
دون حسین مهجتی و داری
: سپاه انصار می دانند من از اهل حرم دفاع می کنم، ضربه من ضربه جوانی است سربلند و پیش آهنگ، جان و مالم به فدای حسین9
طبری می نویسد: وقتی اصحاب حسین دیدند دشمنان زیاد شده اند و آنان نمی توانند جان حسین و خودشان را حفظ کنند، برای کشته شدن پیش روی حسین بر هم سبقت می گرفتند.10 ولی شواهد موجود نشان می دهد برخی از آنان به علت نگرانی از تنهایی حضرت، در سبقت جستن در شهادت، تردید می کردند. ابوثمامه صائدی بعدازظهر عاشورا می خواست به میدان برود، ولی تنهایی سیدالشهدا علیه السلام سخت او را آزار می داد. ازیک سو، میل به شهادت او را به میدان جهاد می کشید. از دیگر سوی، عشق به اباعبدالله مانع می شد که حتی چند ساعت امامش را تنها بگذارد. عاقبت تردیدش را با خود حضرت در میان گذاشت و بعد از نماز ظهر خدمت حضرت رسید و گفت: «قصد دارم به دوستان شهیدم ملحق شوم ولی فکر تنهایی شما و خانواده ات مرا رنج می دهد.» حضرت فرمودند: «قدم در راه شهادت بگذار، من هم بعد از ساعتی به تو ملحق خواهم شد.» با شنیدن این جمله دلش آرام گرفت و به میدان رفت.11
برای عبدالله و عبدالرحمان پسران عروة بن حراق غفاری12 و سیف و مالک نیز حالتی شبیه حالت ابوثمامه رخ داد. وقتی دشمن به خیمه گاه نزدیک شد، سیف بن حارث و مالک بن عبدالله سُریع به گریه افتادند. حضرت علت گریه شان را جویا شدند و برای تقویت روحیه ایشان فرمودند: «به خدا امیدوارم به زودی چشمتان روش شود [یعنی با شهادت وارد بهشت شوید]. ولی آنان عرض کردند: «فدایت شویم، به خدا، برای خودمان گریه نمی کنیم، به خاطر تنهایی شما می گرییم؛ زیرا در محاصره قرار گرفته ای و ما نمی توانیم از شما دفاع کنیم.» حضرت در حقشان دعا کردند و به آنان اجازه جهاد دادند.13 سپس آن ها با این اشعار نسبت به حضرت اظهار وفاداری نمودند:
افدی حسینا هادیا مهدیا
فالیوم تلقی جدک النبیّا
ثم أباک ذاالندی علیّا علیه السلام
ذاک الّذی نعرفه وصیّا
جانم فدایت ای حسین که هدایت شده و هدایت کننده ای. امروز رسول خدا و پدرت علی علیه السلام صاحب سخاوت و جود را ملاقات خواهی کرد .همان کسی که ما او را وصی پیامبر می دانیم.14
پایمردی و ایثار و وفاداری حیرت انگیر اصحاب اباعبدالله علیه السلام در روز عاشورا به روشنی هر خواننده آگاه را به این نتیجه رهنمون می سازد که اصحاب اباعبدالله علیه السلام خود را در شخصیت سیدالشهدا ذوب کرده و اساسا هویت شان را در هویت امام خود فانی می دیدند، به گونه ای که اگر امام حسین علیه السلام هر دستوری به آنان می داد، به راحتی اطاعت می کردند. نافع بن هلال به حضرت می گفت: «خواهی به مشرق روی کن، خواهی به مغرب، به خدا قسم ما از مقدرات الهی هرچه باشد بیم نداشته، از لقای پرودگار کراهتی نداریم، ظاهر و باطن ما همین است.»15
محبت شدید آنان به سیدالشهدا موجب شد در روزگاری که شخصیت های نامدار و سابقه دار اسلام در درستی حرکت آن حضرت دچار شبهه و تردید شده بودند، نجات یافته و در فضای تاریک و مه آلود دوران خود پا جای پای امام زمانشان بگذارند. آنان با منطق عشق و با عرفان به مقام والای اهل بیت علیهم السلام به مسائل می نگریستند. شاید بسیاری از آنان نمی توانستند پیرامون فلسفه نهضت و کیفیت تأثیر آن در احیای دین و هدایت امت تحلیل روشنی ارائه دهند، اما با چراغ عشق حق را یافتند؛ خود رستگار و عملشان نجات بخش و هدایت گرِ حق طلبان عالم گردید و دل های مرده مسلمانان را بیدار کرد.

2. ایمان راسخ به آینده ای روشن و سعادت بخش
اطمینان به نویدهای الهی و اعتقاد راسخ به پاداش الهی، از دیگر امتیازات یاران سیدالشهدا علیه السلام به شمار می آید. آنان یقین داشتند به محض شهادت به فلاح و رستگاری نایل آمده، جایگاه رفیعی در انتظارشان است. این معنا به طور مکرر در اشعار و سخنان آنان در روز عاشورا مطرح شده است.
عمرو بن خالد هنگام جنگ، زندگی راحت اخروی را به خود بشارت می داد و بدین وسیله، سختی جهاد را بر خود آسان کرده می گفت:
«الیک یانفس الی الرحمان
فأبشری بالروح و الریحان
الیوم تُجزین علی الاحسان»
ای نفس بر تو باد حرکت به سوی خدای رحمان، تو را به راحتی و زندگی آسان بشارت باد، آن روز (رستاخیز) به نیکی پاداش داده خواهی شد.16
پسرش نیز هنگام عزیمت به میدان، پدر شهید خود را چنین خطاب نمود:
یا ابتا قد صرت فی الجنان
فی قصر درّ حسن البنیان
ای پدر بی گمان وارد بهشت شده، در قصر فراخ و زیبا بنیاد منزل گزیده ای.17
آنان با تکیه بر ایمان به آخرت، مرگ را بر خود آسان می کردند و در برابر زخم های سوزناک شمشیرها و نیزه ها و در حلقه محاصره صدها نیروی سراپا مسلح، صبر و استقامت به خرج می دادند. عبدالرحمان أرحبی، کسی که همراه مسلم نامه سیدالشهدا علیه السلام را از مکه برای کوفیان برده بود، وقتی کثرت شمشیرها و نیزه های دشمن را مشاهده کرد، با نفس خود چنین سخن می گفت:
«صبرا علی الأسیاف والأسنّة صبرا علیها لدخول الجنة.»؛ [ای نفس [برای دخول بهشت در برابر شمشیرها و نیزه ها بردباری کن.18
زیاد بن عریب پس از مدتی نبرد خدمت امام علیه السلام رسید و این شعر را خواند:
«أبشر هُدیتَ الرشدَ یاابن احمدا
فی جنة الفردوس تعلو صعدا»
مژده باد که به راه راست هدایت یافته و در بهشت فردوس مقام والایی دارم.19
سعد بن حنظله، که با پسرش به یاری سیدالشهدا علیه السلام شتافته بود، هنگام جهاد خود را به آرامش و آسودگی ابدی نوید داده، می گفت:
«صبرا علی الاسیاف و الاسنة
صبرا علیها لدخول الجنّة
یا نفس للراحة فاجهدنه
و فی طلاب الخیر فارغبنه»
ای کسی که خواهان دخول بهشت هستی، در مقابل شمشیرها و نیزه ها خویشتن داری کن. ای نفس برای آسودگی تلاش کن و در طلب خیر راغب باش.20
شواهد فوق به خوبی نشان می دهد که یکی از ویژگی های بارز شهدای کربلا، یقین به حیات اخروی و اعتماد به وعده های الهی به صالحان و مجاهدان راه حق بوده است؛ چیزی که در بسیاری از مردمان آن عصر یافت نمی شد. مسلمانان آن روزگار بیش از آن که به آخرت بیندیشند، به دنیا فکر می کردند و پیش از آن که درصدد تضمین سعادت اخروی باشند، در تکاپوی تأمین معاش دنیوی بودند. ابن سعد برای رسیدن به ملک ری، به جنگ سیدالشهدا علیه السلام آمد21 و اشراف کوفه با گرفتن رشوه به ابن زیاد پیوستند.22 در چنین فضایی، که همه چیز با معیارهای مادی سنجیده می شد، اصحاب و یاران اباعبدالله علیه السلام اعمال خود را با مقیاس های اخروی می سنجیدند. همین امر، آنان را بر مسلمانان معاصر خود، برتری و امتیاز بخشید.

3. برخورداری از معیاری صحیح برای شناخت نفاق
با دقت در سخنان شهدای کربلا معلوم می شود آنان منافقان و دشمنان پنهان دین را براساس نحوه برخوردشان با امام حسین علیه السلام شناسایی می کردند. ایشان با مقایسه دشمنان سیدالشهدا علیه السلام با دشمنان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام ، بی درنگ پی به نفاق آن ها می بردند. نافع بن هلال [یا هلال بن نافع]، خطاب به حضرت چنین می گوید: «ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله ! تو خود می دانی جدّت رسول خدا صلی الله علیه و آله نتوانست دوستی خود را در دل همه مردم جای دهد و آنان را مطیع خود سازد. در میان مردم منافقانی بودند که به او وعده نصرت می دادند، ولی در دل مکر می کردند. با سخنانی شیرین تر از عسل پیش روی آن حضرت زبان می گشودند، ولی پشت سر ایشان با اعمالی تلخ تر از حنظل رفتار می کردند تا آن که خدای تعالی روح مقدس او را قبض کرد. پدرت علی علیه السلام نیز چنین بود؛ مردمی مردانه به یاری او برخاستند و در راه او با ناکثین و قاسطین و مارقین جنگیدند،[ولی جمعی [تا زنده بود با او دشمنی و مخالفت ورزیدند تا آن که أجلش رسید و به رحمت و رضوان خدا پیوست. تو نیز امروز نزد ما همان حالت را داری، هرکس عهدش را شکست و بیعتش را نقض کرد، جز به خود به دیگری ضرر نرسانید، خدا از او بی نیاز است.»23
سخنان نافع حاکی از آن است که وی رهبران دینی و الهی، اعم از پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علیه السلام و امام حسین علیه السلام را بهترین معیار برای ارزیابی سلامت جریان های سیاسی و اجتماعی می دانست و معتقد بود برای ارزیابی خلوص افراد باید به میزان التزام عملی شان به دستورات رهبران الهی توجه نمود. از منظر نافع، ملاک نفاق تنها تناقض در گفتار و یا تهافت گفتار با نیّات باطنی نیست، بلکه یکی از روشن ترین مظاهر نفاق، تأیید زبانی در کنار مخالفت عملی با رهبران دینی جامعه می باشد. از این رو، وی وقتی پیمان شکنی عملی شیعیان کوفه با امام علیه السلام را مشاهده کرد، بدون هیچ گونه تردیدی آنان را با منافقان عصر نبوی و حکومت علوی مقایسه نمود.
عبدالله بن عمیر کلبی نیز چنین بود. وی از دوستان و محبّان امام حسین علیه السلام در کوفه بود. چندی پیش از عاشورا دید لشگری وارد نخیله پادگان نظامی کوفه شدند، مقصد آنان را پرسید، گفتند: به جنگ حسین علیه السلام ، فرزند فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله می روند. تا این جمله را شنید، فورا آنان را به مشرکان تشبیه کرده گفت: «به خدا قسم من آرزو داشتم در راه خدا با اهل شرک بجنگم، اکنون امیدوارم ثواب جنگ با این مردمی که برای کشتن پسر دختر پیامبر آماده می شوند، نزد خدای متعال از ثواب جنگ با مشرکان کم تر نباشد.»24به دنبال این سخن، خود و همسرش شبانه از کوفه بیرون آمدند و شب هشتم محرم خدمت امام حسین علیه السلام رسیدند. عبدالله روز عاشورا به شهادت رسید.25
از ویژگی های بارز شهدای کربلا این بود که ولایت را محور حق و باطل قرار می دادند، همواره عیار مردم را با گفتار و کردارشان نسبت به اهل بیت علیهم السلام می سنجیدند. وقتی می دیدند برخی، گفتار زیبا و حق مدارانه دارند، ولی در عمل علیه ولایت حرکت می کنند، نفاقشان را کشف می کردند، و به نیرنگ و خبث طینت شان پی می بردند. از این رو می بینیم، شهید یازده ساله کربلا، عمرو[یا عمر] بن جنادة، در رجزهای خود، سپاه به ظاهر مسلمان کوفه را افرادی رذل، دشمن قرآن و فاسق توصیف می کند که برای کنار زدن قرآن، به یاری دولتمردان فاسق خود برخاسته اند:
و الیوم تخضب من دماء اراذل
رفضوا القرآن لنصرة الاشرار
والله ربّی لا ازال مضاربا
فی الفاسقین بمرهف بتّار26
امروز از خون کسانی که برای یاری اشرار، قرآن را کنار زده اند رنگین می شود، قسم به خدا (پروردگارم)، پیوسته فاسقان را با شمشیری تیز و برّان می زنم.

4. دشمنی با دشمنان امام حسین علیه السلام
از دیگر ویژگی های بارز و ممتاز یاران امام حسین علیه السلام دشمنی با دشمنان اهل بیت علیهم السلام بود. آنان برخلاف مردمان معاصر خود، که به راحتی با دشمنان دین و امامشان مصالحه کرده و در دین خدا مسامحه می کردند و به اصطلاح امروزی ها، اهل تساهل و تسامح بودند، هرگز حاضر به همراهی با بنی امیه نشدند. آنان همه چیز را براساس مدارا و محبت تفسیر نمی کردند، بلکه در کنار محبّت به امام خود، با دشمنان آن حضرت دشمنی می ورزیدند و به آن حضرت می گفتند: «إنّا علی نیّاتنا و بصائرنا نوالی من والاک و نعادی من عاداک»؛27ما قلبا و براساس بصیرت خود، کسی را که شما دوست داشته باشید، دوست داریم و با کسی که شما او را دشمن بدارید، دشمنی می ورزیم.
مسلم بن عوسجه در مقام ابراز و وفاداری نسبت به آن حضرت، بغض خویش را نسبت به دشمنان آن بزرگوار چنین توصیف می کند: «قسم به خدا! اگر نیزه ام در سینه شان بشکند، با شمشیرم آن قدر آن ها را می زنم که دسته اش از دستم رها شود و از شما جدا نخواهم شد. اگر سلاحی با من نباشد تا با آنان بجنگم، پیش روی شما به سوی شان سنگ پرتاب خواهم کرد.»28
این خصلت بارز اصحاب امام حسین علیه السلام موجب شد که آنان هرگز در مبارزه، کوتاه نیامده، حتی یکی از آنان میدان مبارزه را به نفع دشمن خالی نکند و یا با گفتار و کردار خویش، به دشمن باج ندهد و همین امر باعث شد آنان در عین شکست ظاهری، سربلند و مفتخر گردیده، آوازه عزتشان در کران تا کران عالم طنین افکن گردید.
1.1الی 3، محمدبن جریرطبری، تاریخ الامم و الملوک ،تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، روائع التراث العربی،ج5،ص 439ص 419
4. همان، ص 91 و ر.ک: طبری، همان، ج 5، ص 418 و ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، تحقیق أحمد صفر، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ط2، 1408 ق/ 1987م، ص 112 با کمی حذف
5. طبری، همان، ج5، ص435 و شیخ مفید، پیشین،ج2،ص 103
6. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403 ق / 1983 م، ج 45، ص 21
7. عبدالله مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، سه جلدی رحلی،ج 1، ص382،باب حنظله
8.ر.ک: علی بن موسی، سیدبن طاووس، الملهوف فی قتلی الطفوف، تحقیق فارس تبریزیان، دارالاسوة للطباعة والنشر، ط1، 1414 ق، ص 162
9. ابن شهر آشوب، محمدبن علی، مناقب آل ابی طالب، بیروت،درالاضواء،بی تا، ج 4، ص 105
10. طبری، همان، ج 5، ص 442
11. محمدطاهر سماوی، ابصارالعین فی أنصارالحسین، تحقیق محمد جعفر الطبسی، مرکزالدراسات الاسلامیه، ط1،1377ش،ص121
12. موفق بن احمد خوارزمی، مقتل الحسین، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، ج2،ص13. ومجلسی،پیشین،ج45،ص29
14. طبری، پیشین، ج 5، ص 442 443
15. ابن شهرآشوب، پیشین، ج 4، ص 103 و سماوی، پیشین، ص 152 و 153
16. مجلسی، پیشین، ج 44، ص 382 و 383 / سماوی، پیشین، ص 148
17. مجلسی، همان، ج 45،ص18و ابن شهرآشوب، پیشین،ج4،ص101باکمی تغییر
18. ابن شهرآشوب، پیشین، ج 4، ص 101 و مجلسی، پیشین، ج 45، ص 18
19و20. سماوی،پیشین،ص132/ ص 135
21. ابن شهرآشوب، ج 4، ص 101
22و23. ر.ک: طبری،پیشین،ج5،ص409،ص404
24. مجلسی، پیشین، ج 44، ص 382
25. طبری، پیشین، ج 5، ص 429 و سماوی، پیشین، ص 179
26. طبری، پیشین، ج 5، ص 429
27و28. مجلسی، پیشین، ج 45، ص 28/ ج 44، ص 381
(http://www.hawzah.net)

موضوع قفل شده است