پيشگويى خداوند و پيامبر دربارهى غصب فدكii
تبهای اولیه
با سلام
اهميت و عظمت ماجراى غصب فدك را از آنجا مىتوان فهميد كه در پيشگوئىهاى غيبى كه از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بدست ما رسيده دربارهى آن خبر داده شده است.
در اينجا به سه مورد اشاره ميشود:
1. از اخبارى كه خداوند در شب معراج به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله خبر داد اين بود: دختر تو مورد ظلم قرار مىگيرد و از حق خود محروم مىشود و همان حقى كه تو براى او قرار مىدهى غاصبانه از او مىگيرند... و او هيچ مدافعى براى خويش پيدا نمىكند». (1)
2. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «من هرگاه فاطمه را مىبينم بياد مىآورم آنچه بعد از من با او رفتار خواهند كرد. گويا او را مىبينم كه خوارى وارد خانهاش گشته و حرمت او شكسته شده و حق او غصب شده و ارث او را نمىدهند... او در آن هنگام مىگويد: «پروردگارا من از زندگى سيرم و از اينان خسته شدم. مرا به پدرم ملحق فرما». خداوند او را به من ملحق مىنمايد، و او اول كسى از اهلبيتم خواهد بود كه به من ملحق مىشود. فاطمه نزد من مىآيد در حالى كه محزون و مصيبت كشيده و غمگين است.
حقش غصب شده و خود شهيد شده است.
در آن هنگام من خواهم گفت: «خدايا هركس بر او ظلم كرده لعنت كن، و هركس حق او را غصب كرده عذاب فرما، و هركس ذلت بر او وارد كرده ذليل كن، و هركس به پهلوى او زده تا فرزند خود را سقط نموده در آتش دائمى قرار ده». ملائكه هم آمين مىگويند». (2)
3. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «ملعون است كسى كه بعد از من به دخترم فاطمه عليهاالسلام ظلم كند و حق او را غصب نمايد و او را به شهادت برساند... اى فاطمه اگر همهى پيامبران مبعوث خداوند و همهى ملائكهى مقرب الهى دربارهى مبغض تو و غاصب حق تو شفاعت كنند، هرگز خداوند آنان را از آتش بيرون نمىآورد». (3)
4. هنگامى كه رحلت پيامبر صلى اللَّه عليه و آله رسيد آن حضرت گريه كرد بطورى كه اشك محاسن حضرت را تر كرد. پرسيدند: يا رسولاللَّه، براى چه گريه مىكنيد؟ فرمود: «براى فرزندانم و آنچه اشرار امتم با آنان رفتار مىكنند. گويا فاطمه را مىبينم كه بعد از من به او ظلم شده و او صدا مىزند: «اى پدر، بفريادم برس»، ولى احدى از امتم به او كمك نمىكند». (4)
5. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «دخترم، تمام بدبختى بر كسى كه به تو ظلم كند، و خوشبختى عظيم بر كسى كه تو را يارى كند». (5)
1ـ بيتالاحزان: ص 98.
2ـ بيتالاحزان: ص 31.
3ـ بحارالانوار: ج 29 ص 346.
4ـ بحارالانوار: ج 43 ص 151 ح 2.
5ـ بحارالانوار: ج 43 ص 227.