کم اوردم (اختلاف و نزاع با همسر)

تب‌های اولیه

55 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کم اوردم (اختلاف و نزاع با همسر)

سلام
من تازه اینجا عضو شدم
هیچ کس رو ندارم باهاش حرف بزنم
کم اورم
22 سالمه
1 ساله عقد کردم
همشو دعوا داشتیم
هیچی از این دوران به اصطلاح شیرین نامزدیم نفهمیدم
همش گریه کردم
همسرم 26 سالشه
توی دادگاه کارمنده...خیلی با هم تفاوت داریم
تورو خدا بگید چه کنم؟
خیلی مشاوره رفتم خیلی زیاد
ولی اون حس دوست داشتن ایشون در من پیدا نشد
کمکم کنید

برچسب: 

سلام علیکم :
انشاالله کارشناسان سایت می آیند و شما را راهنمایی میکنند .
اما به نظر میرسد که کمی باید از مشکلات اساسی خودتان بنویسید .
تا کارشناسان بتوانند تشخیص بدهند که مشکل از کجاست ؟

بزرگوار گرامی جناب حامی مدیر محترم انجمن مشاوره هستند و میتوانند بهتر راهنمایی کنند .
برای ایشان پیام خصوصی بفرستید .
البته ایشان الان آنلاین نیستند .
اما به محض ورود به سایت پیام شما را میبینند و حتما کمک میکنند .
از طریق لینک ذیل میتوانید پیغام برای ایشان بفرستید .

http://www.askdin.com/member11.html

مشکل من اینه که ما زیاد با هم تفاوت داریم
هیچ وقت بین ما صلح نیست و ما همیشه اختلاف داشتیم و داریم
همش زور می گه و می خواد منو مثل خودش کنه
در نظرش خواهرش یک زن کامله
ما همش عقدیم از من یک انتظاراتی داره که در توان من نبود و خیلی عوض شدم
خیلی زیاد
چون زندگیمو دوست داشتم
در نظر خودش موقعیتش خیلی عالیه و همیشه واسش دختر خوب هست
منم بدم:Ghamgin:
حق داره من اون زنی که اون می خواست نبودم
این بار صدمه من به این نتیجه می رسم که باید جدا بشم ولی این دفعه که تصمیمم قاطعانه است مامان بابام دارن سنگ میندازن می خوان منو منصرف کنن
من چرا باید تحمل کنم؟
من اصلا نتونستم ایشونو دوست دشته باشم
همیشه از حرکاتش ترسیدم همیشه دلهره داشتم که می خواد از کارام ایراد بگیره
هیچ وقت من در نظرش عالی نبودم
هیچ وقت خوب نبودم
همیشه مقایسه کرد
من هرچی فکر می کنم هیچ نکته مثبتی واسه ادامه نمی بینیم
من هیچ وقت نتونستم دوستش داشته باشم
فقط دلم می خواد از این برزخ نجات پیدا کنم

بی پناه;190654 نوشت:
مشکل من اینه که ما زیاد با هم تفاوت داریم
هیچ وقت بین ما صلح نیست و ما همیشه اختلاف داشتیم و داریم
همش زور می گه و می خواد منو مثل خودش کنه
در نظرش خواهرش یک زن کامله
ما همش عقدیم از من یک انتظاراتی داره که در توان من نبود و خیلی عوض شدم
خیلی زیاد
چون زندگیمو دوست داشتم
در نظر خودش موقعیتش خیلی عالیه و همیشه واسش دختر خوب هست
منم بدم:ghamgin:
حق داره من اون زنی که اون می خواست نبودم
این بار صدمه من به این نتیجه می رسم که باید جدا بشم ولی این دفعه که تصمیمم قاطعانه است مامان بابام دارن سنگ میندازن می خوان منو منصرف کنن
من چرا باید تحمل کنم؟
من اصلا نتونستم ایشونو دوست دشته باشم
همیشه از حرکاتش ترسیدم همیشه دلهره داشتم که می خواد از کارام ایراد بگیره
هیچ وقت من در نظرش عالی نبودم
هیچ وقت خوب نبودم
همیشه مقایسه کرد
من هرچی فکر می کنم هیچ نکته مثبتی واسه ادامه نمی بینیم
من هیچ وقت نتونستم دوستش داشته باشم
فقط دلم می خواد از این برزخ نجات پیدا کنم

سلام عزیزم.

با این اوصافی که از ایشون گفتی. ایشون اصلا لایق شما نیست.
همسر باید همراه و هم دل باشه نه اینکه بخواد با زور و قلدری همسرش رو وادار به اطاعت از خودش کنه و بخواد همیشه مطابق میل اون رفتار کنه.
حقی نداره کسی را با شما مقایسه کنه.
باهاش صحبت کن و برای ادامه زندگی شرط و شروطها رو روی کاغذ بنویس و بده بهش بخونه. اگر نپذیرفت و باز همون روال قدیم را پیش گرفت و به نتیجه نرسیدین پیشنهاد بده توافقی جدا بشین که دیگه هیچ کدام اذیت نشین .شما هنوز خیلی جوان هستید و فرصتهای خیلی خوبی در انتظار شماست. من مطمئنم که آینده خوبی خواهی داشت به شرطی که درست و با مشورت خیرخواهان تصمیم بگیری.

سلام سادات جان
اسمتونو دیدم نا خود اگاه گریه ام گرفت
من دست به دامان همه سادات و جد بزرگشون شدم

ما خیلی رو کاغذ واسه هم نوشتیم و شرط کردیم
خدا شاهده من خیلی عوض شدم
خیلی تلاش کردم
خیلی خیلی خیلی
با هزاران نفر حرف زدم
هزار مشاور هزار نفر استاد
با همه حرف زدم
هر وقت عصبانی می شه هر چی از دهنش در می اد می گه
اخرین باری که دعوا کردیم واقعا حرفای سنگینی بهم زد
شرمم می اد بگم
چطور می گه تو عصبانیت نون و حلوا قسمت نمی کنن ولی چرا من تو عصبانیتم وقتی در مرز انفجارم بازم هیچی نمی گم؟
چرا باید هر دفعه با حرفاش منو بسوزونه؟
مگه من چه گناهی کردم که ازدواج کردم؟
اینقدر می شینم از اول زندگیمو مرور می کنم ببینم به خاطر چه گناهی اینجوری شد
فقط دلم واسه مامان بابام می سوزه واسه اونا کبابم خیلی غصه می خورند

بی پناه;190666 نوشت:
سلام سادات جان
اسمتونو دیدم نا خود اگاه گریه ام گرفت
من دست به دامان همه سادات و جد بزرگشون شدم

ما خیلی رو کاغذ واسه هم نوشتیم و شرط کردیم
خدا شاهده من خیلی عوض شدم
خیلی تلاش کردم
خیلی خیلی خیلی
با هزاران نفر حرف زدم
هزار مشاور هزار نفر استاد
با همه حرف زدم
هر وقت عصبانی می شه هر چی از دهنش در می اد می گه
اخرین باری که دعوا کردیم واقعا حرفای سنگینی بهم زد
شرمم می اد بگم
چطور می گه تو عصبانیت نون و حلوا قسمت نمی کنن ولی چرا من تو عصبانیتم وقتی در مرز انفجارم بازم هیچی نمی گم؟
چرا باید هر دفعه با حرفاش منو بسوزونه؟
مگه من چه گناهی کردم که ازدواج کردم؟
اینقدر می شینم از اول زندگیمو مرور می کنم ببینم به خاطر چه گناهی اینجوری شد
فقط دلم واسه مامان بابام می سوزه واسه اونا کبابم خیلی غصه می خورند


اصلا غصه نخور عزیزم. آدم بد دهن لایق زندگی نیست. مطمئن باش پدر و مادرت هم نمی خوان زجر بکشی. تا دیر نشده خودت رو آزاد کن. از حق و حقوقت هم بگذر فقط آزاد شو. اولش سخته اما بعدش می بینی که خدا یکی یکی درهای رحمتش رو به روت باز میکنی و به آرامشی می رسی که فکرش هم نمی کردی. تو لایق خوشبختی هستی .کسی حق نداره اینو ازت بگیره. تو همسرش هستی نه کنیزش. باید بهت احترام بگذاره. وظیفشه نیازهاتو برطرف کنه. این آدم درست بشو نیست. تربیت خانوادیگش همینه. یاد نگرفته که معنی زن و همسر چی هست و چطور باید تکریم همسر رو کرد. آدمیه که از تعلیمات دینی هیچ نمیدونه. خدا و پیغمبر رو هم نمیشناسه و گرنه احترامتو حفظ می کرد. اصلا غصه نخور. انشاالله به زودی در کارت گشایش ایجاد میشه. توکل به خدا و توسل به ائمه یادت نره. چشمهای قشنگت رو هم با گریه خراب نکن. صبور باش عزیزم. برات دعا میکنم و هر راهنمایی که بخوای در خدمتم.

بی پناه;190667 نوشت:
سلام سادات جان
اسمتونو دیدم نا خود اگاه گریه ام گرفت
من دست به دامان همه سادات و جد بزرگشون شدم

ما خیلی رو کاغذ واسه هم نوشتیم و شرط کردیم
خدا شاهده من خیلی عوض شدم
خیلی تلاش کردم
خیلی خیلی خیلی
با هزاران نفر حرف زدم
هزار مشاور هزار نفر استاد
با همه حرف زدم
هر وقت عصبانی می شه هر چی از دهنش در می اد می گه
اخرین باری که دعوا کردیم واقعا حرفای سنگینی بهم زد
شرمم می اد بگم
چطور می گه تو عصبانیت نون و حلوا قسمت نمی کنن ولی چرا من تو عصبانیتم وقتی در مرز انفجارم بازم هیچی نمی گم؟
چرا باید هر دفعه با حرفاش منو بسوزونه؟
مگه من چه گناهی کردم که ازدواج کردم؟
اینقدر می شینم از اول زندگیمو مرور می کنم ببینم به خاطر چه گناهی اینجوری شد
فقط دلم واسه مامان بابام می سوزه واسه اونا کبابم خیلی غصه می خورند

[="Comic Sans MS"][="Indigo"]سلام دخمر ناز :roz:[/]
[="RoyalBlue"]خوبی؟خوشحالم که مشکل تو اینجا مطرح کردی.من دوست دارم اگر بتونم بهت کمک کنم.بهم بگو ببینم این مشاوره هایی که رفتی راه حل هم بهت ارائه کردند؟
بهتون گفتن موقع عصبانیت چه جوری با هم برخورد کنید؟
اولین بار کی رفتی پیش مشاور؟
و چرا احساس کردی که مشاور واست لازمه؟
ایا همسرت قبول می کنه که رفتارش خوشایند نیست؟
اون چقدر خودش رو تغیر داده؟[/]

[="SeaGreen"]پدر و مادرت از کی در جریان امور قرار گرفتند؟[/]

[="mediumturquoise"]می دونی چیه عزیزم؟[/]
من نمی خوام بگم از تصمیمت منصرف بشو یا طلاق راه درستی نیست
[="olive"]وقتی ادم به بن بست می رسه فقط دلش می خود همه چی تموم بشه به هر قیمتی [/]
[="navy"]کاملا درک می کنم که می گی نتونستم دوستش داشته باشم،چون شما به هم مهلت دوست داشتن رو ندادین،تا چشم باز کردین تفاوت های همدیگرو دیدین و هیچ کدومتونم نخواستین تفاوت اون یکی رو نادیده بگیرید[/]
[="darkorange"]عزیزم،دوران نامزدی واسه همین جور مباحثه.اون دسته از افرادی که توی دوران نامزدی این اختلافات رو حل نمی کنند بعدا به مشکل بر می خورند،عزیز دلم من درک می کنم که باید خیلی عذاب کشیده باشی چون ادم نمی تونه با همه در مورد مشکلش حرف یزنه چه بسا حرف هم بزنه پیشنهاد هایی که دیگران می دن ممکنه از اینی که هست داغون ترت کنه[/]
[="sandybrown"]من با حرفای سادات موافقم،ولیکن ما نمی تونیم یک طرفه به قاضی بشینیم،دوست داری یه کم از برخوردت موقع عصبانیت با همسرت بگی؟امکان داره همسرا یه هو عصبانی بشه؟یا شما هم توی عصبانیتش شریکی؟چقدر خودتو مقصر می دونی؟[/]

[="red"]ازت خواهش می کنم بذار در [="black"]دادگستری[/][/][="red"]اخرین دری باشه که می زنی[/]

سلام
می خوام این بخش حذف بشه
جوابمو از دوستان گرفتم
ممنونم از همه

بی پناه;190933 نوشت:
سلام
می خوام این بخش حذف بشه
جوابمو از دوستان گرفتم
ممنونم از همه

سلام

به این زودی جواب گرفتی؟
یا منصرف شدی که اینجا حرف بزنی؟

سلام خواهرم .

از پست هایی که زدین معلومه از نظر روانی توی فشار هستید بعد از ازدواج شوهر باید از نظر روانی همسرشو ساپورت کنه .. پیشنهاد می کنم طلاق بگیرین ..من خاله ام طلاق گرفت الان بهترین زندگی رو داره.

تصمیم تو بگیر خدام کمکت می کنه.

زیتون;190940 نوشت:
سلام

به این زودی جواب گرفتی؟
یا منصرف شدی که اینجا حرف بزنی؟

سلام

از صحبت های خانوم سادات و سرکار neda استفاده کردم
در پیام خصوصی بهم جواب دادن و الان خیلی ارومم
لزومی نمی بینم با این تاپیک اعصاب بقیه رو هم به هم بریزم
بازم ممنونم

kerishna;190964 نوشت:
سلام خواهرم .

از پست هایی که زدین معلومه از نظر روانی توی فشار هستید بعد از ازدواج شوهر باید از نظر روانی همسرشو ساپورت کنه .. پیشنهاد می کنم طلاق بگیرین ..من خاله ام طلاق گرفت الان بهترین زندگی رو داره.

تصمیم تو بگیر خدام کمکت می کنه.

سلام دوست عزیز
ممنونم که وقت گذاشتین
حق با شماست
فقط واسم دعا کنید

بی پناه;190998 نوشت:
سلام
از صحبت های خانوم سادات و سرکار neda استفاده کردم
در پیام خصوصی بهم جواب دادن و الان خیلی ارومم
لزومی نمی بینم با این تاپیک اعصاب بقیه رو هم به هم بریزم
بازم ممنونم

عزیزم خوب قسمت مشاوره برای همینه دیگه. برای چی اعصاب بقیه بهم بریزه.
کمی هم صبر کنی کارشناسان نظر بدهند.
البته اگه میخوای تاپیک قفل بشه به همکاران انجمن مشاوره پیام بده.
ولی این سایت باز هم بیا از قسمت های دیگه استفاده کن.

سلام:Gol:

شبتون بخیر و ایام به کامتون:Gol:

سرکار بی پناه خیلی به سایت خودتون خوش آمدید:ask5:

از دوستان و کاربرانی که لطف کردن نظر خودشون رو دادن بسیار سپاس گذارم

امـــا

اگر کمی صبوری به خرج بدید کارشناسان محترم انجمن مشاوره (دکتر حامی و دکتر امیدوار) هم نظر خودشون رو میدن

فکر میکنم آینده ی یک زندگی ارزش صبوری بیش از این رو داشته باشه

موفق و موید باشید :Gol:

علی یارتان:Gol:

سلام

ما تمام ماجرا را نمی دانیم و نمی توانیم در مورد افراد قضاوت کنیم

اگر دوست دارید سرکار بی پناه بزرگوار شرح واقعه کنید
(دعوا هاتونو)

تا بیشتر آشنا بشیم

چی شد ازدواج کردید؟:Gol:

سلام .خواهرم با این اوصافی که شما می فرمایید اصلا چطوری شد که شما به عقد هم دارامدید اشنایید اقوامید یا نه همین جوری پیش امد تا شما فهمیدید کارمند دادگاه است به عقدش در امدید.
به هر صورت از گفته های شما پیداست قبل از عقد شما هیچ مطالعه ای در باره احوال نامزدتان نکرده اید .شما می گویید او می خواهد مرا مثل خودش کند .
شاید منظورتان این است که ایشان شما را اینجوری که هستید نمی پسندد.
خوب به هر حال با توجه به شغل ایشان حتما می خواهند که خانمشان در وهله اول با حجاب چادر باشد و اگر شما نخواهید که کار مشکل است اگر همه مثل خودش خواستن ها حول این محور ها چرخ می خورد باید بگویم کار سختی در پیش دارید .

mkk1369;191090 نوشت:
سلام

ما تمام ماجرا را نمی دانیم و نمی توانیم در مورد افراد قضاوت کنیم

اگر دوست دارید سرکار بی پناه بزرگوار شرح واقعه کنید
(دعوا هاتونو)

تا بیشتر آشنا بشیم

چی شد ازدواج کردید؟:Gol:

سلام
ممنونم که وقت می ذارید و مطلب منو می خونید
راستش :Ghamgin:
ما سنتی اشنا شدیم
همکار همسرم منو به ایشون معرفی کردند
من کارمند هستم مسئول روابط بین الملل وزارت دفاع هستم
خودمم لیسانس زبان خارجه و ارشد روابط هستم
ایشونم(همسرم)کارشناسی ارشد جزا هستند
خونواده ما معمولی هستند ولی خونواده همسرم خیلی بیشتر از ما مذهبی هستند
بد نیست ولی فقط یه خانومی که خودشم مذهبی باشه در اون می تونه کنار بیاد
من خیلی عوض شدم
خیلی رفتار هامو کنترل کردم خیلی شبیه اون شدم اخه همش مامانم می گفت صبر کن این اقا پسر خوبیه ارزششو داره
هرچی مشاور بلد بودم رفتم هرجا که ادرس دادن رفتم همه منو به صبر و گذشت دعوت کردند
همه هم پیشنهاد های جدید وسه بهبود اوضاع
هر دفعه می رفتم خونه می گفتم این دفعه دیگه بار اخره
می گم همونجا واسم یه اتاق بذارن دیگه نیام
ببخشید معذرت می خوام اینو می گم ولی هر دفعه به غلط کردن می افتادم که می اومدم خونه و با ایشون روبه رو می شدم
در نظر اون کارای من همیشه ایراد داشت من هیچ وقت خوب نبودمو نیستم
همیشه می گفت من تورو ادبت می کنم:Ghamgin:
اگه قرار بود بیاد خونه من از چند ساعت قبلش نگران بودم که الان از کجا می خواد ایراد بگیره
همش دلهره داشتم
تو همه چی
یادم می اد فقط گریه ام می گیره
همیشه من باید کنترل می کردم که دعوا نشه و ایشون داد نزنه چون مشاور گفته بود اگرم دعوا می شد که دیگه وای...هرچی از دهنش در می اومد می گفت بعدشم می گفت عصبانی شدم...مگه من چقدر ظرفیت دارم؟چرا مردا همیشه حق رو به خودشون می دن؟بعضی از حرفا خیلی سنگینه...مگه ما چه جور خونواده ای بودیم که تحمل شنیدن هر جور حرفی رو داشته باشیم؟
به خداوندی خدا من هنوز خیلی از حرفایی که اون می گفت رو نشنیده بودم خیلی واسم سنگین بود خیلی
اصلا حرف شما درست که زندگی رزش صبر کردن و تحمل کردن رو داره ولی این زندگی؟که هر بار دعوا همه چی من بره زیر سوال؟
چرا پس من تو دعوا عصبانی نمی شم؟مگه من ادم نیستم؟چرا پس من هیچی نمی گم؟من کلا هیچی ندارم که بگم:Ghamgin:
مگه نمی گن ادم ها وقتی عقد می کنن دوست داشتن در دلشون به وجود می اد؟چرا من هیچ وقت ایشونو دوست نداشتم؟همش به اون چیزایی که تو ذهنم بود حسرت خوردمو کوتاه اومدم به امید اینکه یه روزی درست بشه زنگی منم بشه مثل بقیه ولی نشد و من فقط چشمام ضعیف شد قبل از عقدم عینک نمی زدم الان 3 شده چشمم و عینک می زنم تازه عصابمم داغونه داغونه

فقط بهم بگید چه کنم

امیر احمدی;191165 نوشت:
سلام .خواهرم با این اوصافی که شما می فرمایید اصلا چطوری شد که شما به عقد هم دارامدید اشنایید اقوامید یا نه همین جوری پیش امد تا شما فهمیدید کارمند دادگاه است به عقدش در امدید.
به هر صورت از گفته های شما پیداست قبل از عقد شما هیچ مطالعه ای در باره احوال نامزدتان نکرده اید .شما می گویید او می خواهد مرا مثل خودش کند .
شاید منظورتان این است که ایشان شما را اینجوری که هستید نمی پسندد.
خوب به هر حال با توجه به شغل ایشان حتما می خواهند که خانمشان در وهله اول با حجاب چادر باشد و اگر شما نخواهید که کار مشکل است اگر همه مثل خودش خواستن ها حول این محور ها چرخ می خورد باید بگویم کار سختی در پیش دارید .

سلام
همین طوره که شما می گید
ولی من در نظرش از هیچ جهتی هیچ وقت عالی نبودم
خیلی سعی خودمو می کردم که واسش بهترین باشم و اون تعریف دیگران رو جلو من نکنه ولی اون همیشه دیگران واسش بهترین بودند
این تعریف هاش منو داغون کرد
خدا شاهده که من هیچ وقت زندگیمو با شخص دیگه و ایشونو خدای ناکرده با مرد دیگه ای مقایسه نکردم ولی من دائما در کوره قیاس کردن های ایشون می سوزم
ولی من بازم منصرف نشدم
همیشه کارای جدید انجام دادم به تک تک کارایی که مشاور ها می گفتن گوش دادم و عمل کردم
شاید بشه گفت من اوایل احساسی بودم
شاید بشه گفت من سنم کمه ولی خودم می دونم اندازه مامانم بزرگ شدم اونم توی یه شرایط سخت
من خیلی دیر پدر مادرمو در جریان قرار دادم چون می گفتم درست می شیم
ولی نشدیم

واسه حجاب اینا ما کلا همه چادری هستیم بحثی درش نیست
ولی من متعصب نیستم
شاید از لحاظ اعتقادی خیلی اعتقادم نسبت به ائمه از اون بیشتر باشه

سلام
من کل تاپیک و خوندم و خیلی ناراحت شدم :Ghamgin:

دوستان هم نظراتشونو دادن ولی به سرکار بی پناه توصیه میکنم صبر کنن نظرات جناب حامی و امیدوارو هم بشنون واسه طلاق همیشه وقت هست ابدا عجله نکنن هرچند با این اوصافی که از اون آقا داشتن ظاهرا بهترین راهه ولی خوب بازم میگم اینا نظرات شخصی ماست بهتره کارشناسان نظر بدن

هرچند شما مشاوره هم رفتی و به نظر نمیرسه کوتاهی انجام داده باشی ظاهرا تلاشتو برای این زندگی کردی اما راجب فرمایشات سرکار سادات من میخواستم بگم به نظرم اصلا هم نباید از حق و حقوقت بگذری هرچند چیزایی که از دست دادی هرگز با پول قابل مقایسه نیست

عمر قشنگ تو که صرفش کردی و ضربه ای که از این ازدواج خوردی و آرامشی که بدست نیاوردی هیچ کدوم با هیچ چیزی جبران نمیشه ولی گذشتن از حق و حقوق هم یه جورایی به نظرم اعتراف به اشتباه و مقصر جلوه دادن خودته

البته این نظر منه بازم تاکید میکنم حتما قبل از درخواست طلاق با کارشناس مشورت کن

برات آرزوی آرامش و خوشبختی میکنم:Gol:

[="teal"]سلام خواهرگلم

واقعا متاسفم برات میدونم الآن چه حالی داری

با این اوصافی که از همسرت میگی ایشون یک مرد خود شیفته هستند

خواهشا هیچ کدوم از عزیزان از حرفای من ناراحت نشند

اصولا آدمایی که درکودکی خیلی آدمای کم و بی اهمیتی بودند حالا اگه دختر باشند و در خانواده ی پسر دوست باشند

یا پسر باشند و در خانواده ی دختر دوست باشند
یا اینکه خواهر یا برادر دیگرشون امتیازاتی داشته باشند که اونا نداشته باشند و همیشه برای این سرزنش شده باشند
در بزرگی وقتی رتبه ای اجتماعی پیدا میکنند
به قول خودمون جوگیر میشند که از لحاظ روانی بهشون میگند خود شیفته!!!!
از نشونه هاش همینه که بد دهنند و همه را کم میدونند و یا به خانواده هم پشت میکنند یا دیگران را جلوی مادرو پدرشون خراب میکنند

البته خیلی از آقایون (نه همه)این حالتو دارند که برای نشون دادن این که خیلی آدم شاخی هستند بگند برای من دختر بهتر از تو فراوونه وهمین نشان دهنده ی اینه که خیلی ضعیف و کوچکند چون میخواند برتری طرف مقابلشونو از بین ببرند

حالا خواهر من عزیزم
[="darkred"]من به هیچ وجه نمیتونم بگم به طلاق فکر کنی چون طلاق عرش الهی را میلرزانه ولی خوب گناهم نیست

از من کمترین این راهو قبول کن خواهش میکنم

از خانوادش هرکسی که درمورد بچگیهاش میدونه درمورد بچه گیهاش و مخصوصا خاطرات بیادماندنیش بپرس

اگه دیدی آدم تحقیرشده ای بوده
که بدون زندگی با این آدم تاآخر عمر یعنی زجر و تحمل عقده های کودکیش

اگه دیدی از بچگی همچین آدمی بوده بدون مشکل خودبرتر بینی داره

بهترین راه شکستن خود دورونشه
اون بتی که از خودش ساخته باید بشکنی
ولی یادت باشه عزیزم یه موقع با برخ کشیدن خواستگارای قبلیت این کارو نکنی چون مردا با این کار وحشتناک حسودو غیر قابل تحمل میشوند

ببین از چی میترسه و با یه روانشناس حرف بزن

لازمم نیست زیاد تحویلش بگیری
یکم کم محلی گاهی طرفتو به دستو پا میندازه
اگه بشکنه مطمئن باش واسه همیشه میتونی باهاش بمونی

فقط مراقب باش بد نشکنیش

یاعلی[/][/]

سلام عزیزم

من از بچه های اسک دین توقع نداشتم به این زودی حرفه طلاقو بکشن رو دایره
اصلا طلاق چه معنی داره

ببین دوسته خوبم من شخصا بهت قول میدم وقتی بری سره خونه زندگیت همه چیز درست میشه گر صبر کنی ...صبر کن نا امید نشو خدا بزرگه
شوهرت تو رو دوست داره شاید یه حسه دلسوزی
شما ظرفیتت در مقابل مشکلاته زندگی کمه
تحمل کن اصلا بهش اجازه نده تو رو با کسه دیگه ای مقایسه کنه
نمیگم بشو همونی که شوهرت میخواد ولی سعی کن شباهتو داشته باشی سعی نکن خودتو تعقیر بدی
سعی نکن همیشه بهش وابسته باشی
اگه همیشه بخوای تمامه کارای شوشوت تو ذهنت باشه بهت الان میگم که افسردگی شدید میگیری
و وقتی شوهرت بخواد تو رو خوشحال کنه و بهت عشق بورزه ولی تو دیگه حوصلشو نداری پس در نتیجه دوباره هردوتون برمیگردین سر خونه اولتون باز دعوا باز جنگ
مگه زندگی جنگه
مگه زندگی کردین که بجنگین همش فکر کن من صبر میکنم
وقتی خودتو دوست نداشته باشی طرفتو هم دوست نداری
از من به تو نصیحت خودتو دسته کم نگیر به زندگیت بچسب و با هم مهربون باشین
سعی کن به خودت برسی به این فکر کن چطور زندگی کنم که هردومونو خوشحال کنه
میدونم سخته میدونم شوهرت حوصله هیچی و نداره میدونم چی میکشی ولی طلاق یا تلافی راحلش نیست
یه چیزی بگم حتی اگه طلاقم بگیری میدونم نمیتونی فراموشش کنی چون تو دوستش داریبرات بهترین ها رو آرزو دارم

نقل قول:
خودمم لیسانس زبان خارجه و ارشد روابط هستم

سلام
شما که گفتی 22 سالته. در 22 سالگی ارشد گرفتی؟:Gig::moteajeb::moteajeb:

زیتون;191525 نوشت:
سلام
شما که گفتی 22 سالته. در 22 سالگی ارشد گرفتی؟:gig::moteajeb::moteajeb:

سلام
من دانشجوی ارشد هستم
توی اطلاعاتم هستش

سلام عزیز دلم منم میگم برا طلاق همیشه وقت هست خواهشا عجله برا طلاق نداشته باش.صبرکن و از نظرات کارشناسان در این سایت استفاده کن و تمام راهکارهای ممکن رو برو .ولی فعلا حرف از طلاق نزن نظر کارشناسان رو ببین چیه

لا حول و لا قوة الا بالله
***************
سلام بر عزيزان اسك دين و خواهر عزيزم
بنده در حدي نيستم كه بخوام مشاوره بدم هم سن و سال خود شما هستم حالا يك سال بزرگتر تجربه اي هم ندارم ولي با كسب اجازه از جناب حامي و اميدوار فقط چند نكنه رو ميخوام عرض كنم
با عرض معذرت خيلي ببخشيد ولي خيلي ناراحت شدم وقتي اسمتون رو ديدم ، وقتي خداي به اين بزرگي داريم چرا بي پناه ؟ پناه نه فقط شما كه همه ما خداست .
دوستان اسك ديني به قول خواهرمون فرزانه از شما بعيد بود انقدر زود بريد سراغ طلاق مگه حديث نداريم كه ميگن هر وقت طلاق در زمين جاري ميشه عرش خدا به لرزه در مياد؟
يكي اينكه ما بايد حرفهاي همسر شما رو هم بشنويم (كه فكر نميكنم عملي بشه) ولي به هر حال يك سر دعوا ايشون هستن شايد دليل خاصي براي انجام حركاتشون دارن (البته خيلي از كارهايي كه شما گفتيد قابل توجيه نيستند)
مسئله ديگه اينكه رشته ايشون جرم شناسي بوده و كارمند دادگستري ، مطمئناً با افراد مختلفي سر و كار دارن و شما حق بديد كه بعضي وقتها با اعصاب درگير وارد منزل بشن البته قبول دارم كه نبايد مشكلات بيرون رو وارد منزل كرد ولي همه كه اينجوري نيستن
نميدونم شما شده كه با ايشون راجب اين موضوع صحبت بكنيد يا نه ؟ ميتونيد با خانوادشون هم صحبت بكنيد با همون خواهرشون كه شما رو با ايشون مقايسه ميكنن
مردها يه خاصيتي دارن كه وقتي در موضعي احساس قدرت ميكنن سعي ميكنن ضعف در مواضع ديگه رو در اون موضع جبران بكنن و وقتي شما اين اجازه رو بهشون ميديد ايشون هر روز سخت گير تر ميشن شما از اول طوري با ايشون رفتار كرديد كه اجازه قدرت نمايي رو بهشون داده ، خودتون رو خرد نكنيد بگيد من همينم كه هستم ، همينجوري من رو پسنديدي ، زندگيم رو دوست دارم و براي حفظش تلاش ميكنم تو هم تلاش كن
در نهايت ، فراموش نكنيد خداي من و شما خيلي خيلي بزرگتر از همسرتون هست

امضاء : برادر كوچكتون

كبوتر حرم;191794 نوشت:
لا حول و لا قوة الا بالله
***************
سلام بر عزيزان اسك دين و خواهر عزيزم
بنده در حدي نيستم كه بخوام مشاوره بدم هم سن و سال خود شما هستم حالا يك سال بزرگتر تجربه اي هم ندارم ولي با كسب اجازه از جناب حامي و اميدوار فقط چند نكنه رو ميخوام عرض كنم
با عرض معذرت خيلي ببخشيد ولي خيلي ناراحت شدم وقتي اسمتون رو ديدم ، وقتي خداي به اين بزرگي داريم چرا بي پناه ؟ پناه نه فقط شما كه همه ما خداست .
دوستان اسك ديني به قول خواهرمون فرزانه از شما بعيد بود انقدر زود بريد سراغ طلاق مگه حديث نداريم كه ميگن هر وقت طلاق در زمين جاري ميشه عرش خدا به لرزه در مياد؟
يكي اينكه ما بايد حرفهاي همسر شما رو هم بشنويم (كه فكر نميكنم عملي بشه) ولي به هر حال يك سر دعوا ايشون هستن شايد دليل خاصي براي انجام حركاتشون دارن (البته خيلي از كارهايي كه شما گفتيد قابل توجيه نيستند)
مسئله ديگه اينكه رشته ايشون جرم شناسي بوده و كارمند دادگستري ، مطمئناً با افراد مختلفي سر و كار دارن و شما حق بديد كه بعضي وقتها با اعصاب درگير وارد منزل بشن البته قبول دارم كه نبايد مشكلات بيرون رو وارد منزل كرد ولي همه كه اينجوري نيستن
نميدونم شما شده كه با ايشون راجب اين موضوع صحبت بكنيد يا نه ؟ ميتونيد با خانوادشون هم صحبت بكنيد با همون خواهرشون كه شما رو با ايشون مقايسه ميكنن
مردها يه خاصيتي دارن كه وقتي در موضعي احساس قدرت ميكنن سعي ميكنن ضعف در مواضع ديگه رو در اون موضع جبران بكنن و وقتي شما اين اجازه رو بهشون ميديد ايشون هر روز سخت گير تر ميشن شما از اول طوري با ايشون رفتار كرديد كه اجازه قدرت نمايي رو بهشون داده ، خودتون رو خرد نكنيد بگيد من همينم كه هستم ، همينجوري من رو پسنديدي ، زندگيم رو دوست دارم و براي حفظش تلاش ميكنم تو هم تلاش كن
در نهايت ، فراموش نكنيد خداي من و شما خيلي خيلي بزرگتر از همسرتون هست

امضاء : برادر كوچكتون

سلام
خیلی ممنونم از پیامتون
می دونید خدا خیلی بزرگه ولی ولی اونا خیلی از ما سرشناس ترن...بعدشم من هزار بار عوض شدم
به خداوندی خدا به قران من خیلی عوض شدم من هرکار که مشاور ها گفتن انجام دادم همشو مو به مو
همه ی اینارو به من گفتن
همشو من انجام دادم کوتاه اومدم گوش دادم
به خدا فقط نگران مامان بابامم...من جز اونا دیگه هیشکی ندارم
اگه من یه داداش بزرگ دشتم که حرفمو می فهمید الان اینقدر وامونده نبودم
من از اول عقدم مشکل داشتم و مامانم کم وبیش در جریان بود همش گفت صبر کن درست می شه
تو اینجوری کن تو این روش رو امتحان کن
ببین فلانی هم مشکل داشت درست شدن؟
حالم از همه ی فلانی ها بهم می خوره
زندگیم شده پر از فلانی ها
همش مثال دیگران
منم گفتم باشه
به قران گوش دادم به همه...به استادم به هرکی معرفی کردن هرکی اسمش مشاور بود
کار ما از این چیزا گذشته
فقط بگید چه کنم

گل مینا;191251 نوشت:
سلام
من کل تاپیک و خوندم و خیلی ناراحت شدم :ghamgin:

دوستان هم نظراتشونو دادن ولی به سرکار بی پناه توصیه میکنم صبر کنن نظرات جناب حامی و امیدوارو هم بشنون واسه طلاق همیشه وقت هست ابدا عجله نکنن هرچند با این اوصافی که از اون آقا داشتن ظاهرا بهترین راهه ولی خوب بازم میگم اینا نظرات شخصی ماست بهتره کارشناسان نظر بدن

هرچند شما مشاوره هم رفتی و به نظر نمیرسه کوتاهی انجام داده باشی ظاهرا تلاشتو برای این زندگی کردی اما راجب فرمایشات سرکار سادات من میخواستم بگم به نظرم اصلا هم نباید از حق و حقوقت بگذری هرچند چیزایی که از دست دادی هرگز با پول قابل مقایسه نیست

عمر قشنگ تو که صرفش کردی و ضربه ای که از این ازدواج خوردی و آرامشی که بدست نیاوردی هیچ کدوم با هیچ چیزی جبران نمیشه ولی گذشتن از حق و حقوق هم یه جورایی به نظرم اعتراف به اشتباه و مقصر جلوه دادن خودته

البته این نظر منه بازم تاکید میکنم حتما قبل از درخواست طلاق با کارشناس مشورت کن

برات آرزوی آرامش و خوشبختی میکنم:gol:

می دونی چیه؟
اون محاله به من حقی بده
منم که همه روحمو اعصابمو زندگیمو از دست دادم و هیچی هم بهم تعلق نمی گیره

من یک زن و شوهر میشناسم که شبیه وضعیت شما را دارند ولی به جای مرد . زن خو د خواه و بد دهن و خود برتر بین است دقیقا همین وضعیت را در طول یک سال نامزدی(دعوا) و سپس یک سال عقد(دعوا) داشتند مرد فکر می کرد بعدا زنه بیاد سر زندگی درست میشه و الان هم یک بچه دارند ولی مسائلشان بسیار بدتر و پیچیده تر از اول هم شده و بچه هم از لحاظ روحی اسیب دیده (برا اثر دعواها) و در آستانه جدایی هستند. مرد فقط مونده چکار کند با مهریه سکه های طلا!! مرد خوب و مومن است و زن هم مادرش مذهبی و چادری و.... است.ولی گول مذهبی نما های حیوان صفت را نخورید ادم مومن خود خواه نیست و حق کسی را ضایع نمی کند و فحاشی نمی کند.

فکر کنم اگر الان به نتیجه نرسیدید هیچ وقت نخواهید رسید و دلیلی ندارد که در اینده درست شود زمان بگذرد چیزی اصلاح نمی شود شخصیت افراد خود خواه قابل تغییر نیست.چرا ریسک میکنی برو با تجاربی که کسب کرده ای یک فرد خوش اخلاق و پاک و اهل حق پیدا کن. فریب این حرفها که بعدا درست میشه را نخور.

پدر و مادرت الان کمی از جدایی ات ناراحت شوند بهتر از این است که بعدا هر روز ناراحت باشند تا اخر عمرشان.

خودت تصمیم بگیر بقیه فقظ نظر می دهند.

سلام خواهر عزیز که خود را بی پناه نامیدید
انشاالله همیشه در پناه حق باشید

مطالبی که عنوان کرده بودید و همینطور راهکارهای عزیزان را دنبال کردم و از اینکه شرایط سختی را میگذرانید متاثر شدم . حقیقتش یک طرفه قضاوت کردن کار آسانی نیست اما توضیحات شما تا حدی گویای خلقیات همسرتان بود ,من امیدوارم که شما این چند سئوال را از خود پرسیده و پاسخهایش را بررسی کرده باشید:

چه چیزی باعث شده است که علیرغم رنجی که میبرید تا الآن صبر کنید؟

آیا فقط نگرانی از اینکه مبادا رنج والدینتان بیشتر شود؟(یقینا خوشبخت نشدن شما یک عمر باعث رنجشان خواهد شد)

نگرانی از حرف فامیل و قضاوت دیگران؟

آیا هنوزم سرسوزن امیدی به بهبود وضعیت دارید یا نه بطور کل نا امید شده اید؟

آیا هنوز در قلب خود به او علاقمندی حس میکنید؟

آیا این علاقه (اگر وجود دارد)ناشی از نوعی عادت یا وابستگی نیست؟

همسر شما احتمالا یکی از آسیب دیدگان سیستم تربیتی است که مبتنی بر القای نابرابری جنسیتی است . سیستمی که در ظاهر به نفع یک جنس و ضرر دیگری به نظر میرسد ولی در عمل به ضرر هر دو طرف تمام میشود. کسی که در این شرایط بزرگ شده است مدام برتر بودنش چه در خانواده و چه محیط به او گوشزد میشود و هنگامیکه ازدواج کرد,اگر همسر خود را از جنبه ای ,چه قدرت شخصیتی وروحی و چه از لحاظ وضعیت شغلی و اجتماعی با خود در جایگاه یکسان ویا بالاتر دید جایگاه خود را متزلزل دیده و پیوسته تلاش میکند تا این برتری را بگونه ای ثابت کند و روشهایی که در پیش میگیرد بیشتر مبتنی است بر مقایسه فرد با دیگران ,پیدا کردن و به رخ کشیدن نقاط ضعف ,تحقیر ظاهر طرف مقابل, دست کم گرفتن توانایی ها و معلومات واطلاعات او , بی اهمیت شمردن شغل و هر آنچه که به همسر مربوط میشود وهمه اینها در جهت تثبیت و ایجاد یک موقعیت برتر است. شما فکر میکنید خود چنین فردی از درون رنج نمیبرد و بیمار نیست؟

دوران عقد و نامزدی را از آن جهت شیرین میدانند که طرفین خود آگاه و ناخودآگاه سعی میکنند خود را بهتر, فهمیده تر و مودب تر از آنچه که هستند معرفی کنند. با توجه به وضعیتی که دارید احتمال این میرود که با شروع زندگی در زیر یک سقف ,شرایط برای شما به مراتب سخت تر شود و رفتارهای او تشدید و دامنه ارتباطات شما با اعمال قدرت او محدود تر و محدودتر گردد . شما ناچارید خوب فکر کنید و همه جوانب را بررسی کنید و از فرسایش روحی خود در یک رابطه نابرابر محافظت کنید.البته من امیدوارم شما با پیام خصوصی با مشاورین سایت نیز در ارتباط باشید و راهکارهای خوبی بگیرید. اما در نهایت هیچکس بهتر ازخود شما نمیتواند عمق مشکل را لمس کند تا راه حل نهایی را دریابد.

به خدا توکل کنید. شما تلاش خود را کرده اید. از لحاظ حق و حقوق هم (اگر کار به جایی کشید که لازم شد ) راههای قانونی زیادی وجود دارد. چرا فکر میکنید هیچ حقی به شما تعلق نمیگیرد؟

موفق باشید

لا حول و لا قوة الا بالله
***************

بی پناه;191868 نوشت:
سلام
خیلی ممنونم از پیامتون
می دونید خدا خیلی بزرگه ولی ولی اونا خیلی از ما سرشناس ترن...بعدشم من هزار بار عوض شدم
به خداوندی خدا به قران من خیلی عوض شدم من هرکار که مشاور ها گفتن انجام دادم همشو مو به مو
همه ی اینارو به من گفتن
همشو من انجام دادم کوتاه اومدم گوش دادم
به خدا فقط نگران مامان بابامم...من جز اونا دیگه هیشکی ندارم
اگه من یه داداش بزرگ دشتم که حرفمو می فهمید الان اینقدر وامونده نبودم
من از اول عقدم مشکل داشتم و مامانم کم وبیش در جریان بود همش گفت صبر کن درست می شه
تو اینجوری کن تو این روش رو امتحان کن
ببین فلانی هم مشکل داشت درست شدن؟
حالم از همه ی فلانی ها بهم می خوره
زندگیم شده پر از فلانی ها
همش مثال دیگران
منم گفتم باشه
به قران گوش دادم به همه...به استادم به هرکی معرفی کردن هرکی اسمش مشاور بود
کار ما از این چیزا گذشته
فقط بگید چه کنم

امام صادق عليه السلام : هر مومني به بلايي گرفتار شود و صبر كند اجر هزار شهيد براي اوست .
شما كه به خدا اعتماد داريد چرا از سرشناسي خانواده همسرتون ميترسيد ؟
خواهرم انقدر به شما اعتماد دارم كه اگر اين همه قسم هم نميخورديد حرفتون رو باور كنم ، بنده تجربه زندگي متاهلي رو ندارم ولي انقدر ميدونم كه زندگي اين نيست كه يكي هميشه بسوزه و اون يكي بسوزونه ، شما عوض شديد خيلي هم عوض شديد جواب نگرفتيد همسرتون رو عوض كنيد ، وقتي همسرتون عصباني هستن لزومي نداره شما از خودتون ضعف نشون بديد ، به روي خودتون نياريد بذاريد يه كم آروم بشه ، باور كنيد يه كم كه داد و بيداد كرد خودش آروم ميشه اون موقع بدون اينكه كوچكترين بي احترامي بكنيد منطقي باهاشون صحبت كنيد ، بدونيد كه زندگي كه در اون غرور مرد شكسته بشه زندگي نميشه هر چقدر هم كه زن و مرد همديگر رو دوست داشته باشن

حرفهايي كه بنده ميزنم بيش از اين نيست و مطمئن باشيد هيچ وقت نخواهم گفت طلاق بگيريد ، مطمئن باشيد كه شما رو به جرم طلاق گرفتن جهنم نميبرن هيچ گناهي هم مرتكب نميشيد ولي ...

سلام
اول در جواب دوستاني كه گفتن طلاق چرا؟ بايد عرض كنم كه :
هيچ دختري ازدواج نميكنه كه طلاق بگيره
هيچ پسري هم با اين فكر ازدواج نميكنه اما قضيه براي دخترا فرق ميكنه ... دختري كه پايه سفره عقد ميشينه با هزار تا آروز داره بله ميگه ... دختري كه مثل سركار بي پناه يه عمر پاك زندگي كرده و انتظاري هم نداره جز زندگي
و قطعا هيچ مكتبي زندگي رو شبيه به چيزي كه اون آقا براي ايشون درآورده تعريف نميكنه چه برسه به اسلام عزيز كه اين همه سفارش به تكريم زن كرده
ديشب سوره نسا رو تلاوت ميكردم رسيدم به آيه طلاق كه خدا خودش فرموده بود كه اگه نتونستين با هم زندگي كنين از هم جداشيد الان محل كارم هستم برسم خونه آيه دققي و ميذارم
هيچ كس راضي به طلاق نيست
هيچ كس نميگه اولين راه حل مشكل طلاقه نه طلاق آخرين راهه
ولي الان اگه به اين نتيجه رسيد كه واقعا راهي نيست واقعا هيچ كاري نميشه كرد خيلي بهتره طلاق بگيره تا فردا بره تو زندگي ... ميخوام بگم الان كه هنوز زير يه سقف نرفتن جدا شدن خيلي بهتره تا بعد از شروع زندگي
بي پناه جان اشتباه يكي از اقوام ما اين بود كه اونم توي دوران عقد فهميد اين آدم مرد زندگيش نيست ولي هي همه گفتن عروسي كنيد درست ميشه
عروسي كردن و نشد
همه گفتن بچه بياريد درست ميشه
بچه آوردن و نشد
گفتن يه بچه كمه دومي رو بياريد درست ميشه!
خلاصه الان 16 ساله دارن زندگي كه نه تحمل ميكنن

لا حول و لا قوة الا بالله
***************
جاتون خالي ديشب هيئت الرضا دعا گوي همتون بودم علي الخصوص اين خواهرمون همش هم دعا ميكردم ايشون طلاق نگيرن
بنده عرض كردم كه ايشون بخاطر طلاق گناهي انجام نميدن مدركم هم همون آيه اي هست كه شما فرموديد. ولي بايد يه چيزايي رو بگم ، اگر من انقدر مخالف طلاق هستم بخاطر اينه كه خود من بچه طلاق هستم ، حسي كه من داشتم رو هيچ كدومتون نداشتيد ، سر يك اشتباه كوچيك دو نفر چقدر سوختم و نگاه مردم رو تحمل كردم ، هيچ كدومتون نميتونيد بفهميد نگاه ترحم مردم چقدر كشنده هست . قبول بكنيد كه طلاق براي زن خيلي گرون تر از مرد تموم ميشه هر چقدر هم كه ايشون بي گناه باشن .
ايشون ممكن هست كه طلاق رو انتخاب بكنن كه اين جور كه معلومه همين كا رو انجام خواهند داد ولي مطمئن باشيد اگر نظر من رو بخوان مخالفت ميكنم .

كبوتر حرم;192102 نوشت:
لا حول و لا قوة الا بالله
***************


سلام دوست عزیز :Gol:امیدوارم دعاهایتان مورد قبول حضرت حق قرار گیرد. ممنون از اینکه تجربه خود را صمیمانه با بچه های سایت به اشتراک گذاشتید. حق با شماست . طلاق تلخ ترین و آخرین راه حل است و مطمئن باشید اگر این زوج ما فرزندی داشتند و چند سال از ازدواجشان گذشته بود, هیچ یک از دوستان به خود اجازه نمیداد از طلاق و جدایی حرفی بزند و اگر الان چنین راهکارهایی عنوان میشود بیشتر بدین خاطر است که دوستان میخواهند از وقوع مشکلی عظیمتر در زندگی این عزیز, جلوگیری شود.

سلام
جناب كبوتر محترم حرم خوب منم به همين خاطر ميگم اگه واقعا به اين نتيجه رسيدن كه نميتونن با اين آقا زندگي كنن تا عروسي نكردن و زير يه سقف نرفتن و تا بچه بيگناهي وارد دنيا نشده جدا شن نذارن بعد از تولد بچه
بازم ميگم من ابدا موافق طلاق نيستم ولي گاهي راه ا فقط طلاقه كه اينو هم بايد با مشورت اهل فن تصميم گيري كنن

كبوتر حرم;192102 نوشت:
لا حول و لا قوة الا بالله
***************
جاتون خالي ديشب هيئت الرضا دعا گوي همتون بودم علي الخصوص اين خواهرمون همش هم دعا ميكردم ايشون طلاق نگيرن
بنده عرض كردم كه ايشون بخاطر طلاق گناهي انجام نميدن مدركم هم همون آيه اي هست كه شما فرموديد. ولي بايد يه چيزايي رو بگم ، اگر من انقدر مخالف طلاق هستم بخاطر اينه كه خود من بچه طلاق هستم ، حسي كه من داشتم رو هيچ كدومتون نداشتيد ، سر يك اشتباه كوچيك دو نفر چقدر سوختم و نگاه مردم رو تحمل كردم ، هيچ كدومتون نميتونيد بفهميد نگاه ترحم مردم چقدر كشنده هست . قبول بكنيد كه طلاق براي زن خيلي گرون تر از مرد تموم ميشه هر چقدر هم كه ايشون بي گناه باشن .
ايشون ممكن هست كه طلاق رو انتخاب بكنن كه اين جور كه معلومه همين كا رو انجام خواهند داد ولي مطمئن باشيد اگر نظر من رو بخوان مخالفت ميكنم .

سلام
من با سرکار بی پناه حرف زدم،همه این یکسال رو ایشون صبر کرده که طلاق نگیره
ولی چه کنه؟
منم مخالفم...ولی...

نـــــــــــــــفــــــــــــــــس کم آوردم...
رد پاهایم را پاک میکنم

به کسی نگویید من روزی در این دنیا بودم

خدایا میشود استعـــــفا دهم؟!

کم آوردم...!!!
خیلی حس بدیه...وقتی باهاش حرف می زنی کاملا حس می کنی همه چیز رو امتحان کرده
از طرفی خیلی هم حیا داره...خیلی زیاد نگران مامان باباشه...خوب مامان باباشم نگران حرف مردم...
از دوستانی که در زمینه حقوقی اطلاع دارند خواهش می کنم کمکش کنند راهنماییش کنند که حق و حقوقش چه جوریه
چقدر به زبان اوردن بعضی چیزا سخته
انگار زبون ادم نمی چرخه

:Gol::Gol:سلام خدمت همه ي دوستان. من هم زن و شوهري مي شناسم كه ايم نشكل را دارند . شوهر انساني است ايراد گير و به نظر خودم نادان . اولش كه هميشه از خانواده ي همسر ايراد مي گرفت كه فلاني چرا اينجوريه تون يكي چرا اينطوريه . جالبه كه خود اين آقا هم بالاخره به عنوان يك انسان داراي عيوب آشكاري هست اما خانواده همسر به دليل حجب و حياشون چيزي نمي گفتند .الان يه بچه دارند. خوشبحتانه كمي رفتارشون بهتر شد و مشابه همسر سركار خانم بي پناه اوب در دادگاه كار مي كردند . به نظر شخصي خودم غالب كسايي كه در اين محيط ها كار مي كنند داراي همچين روحيه اي هستند . هميشه تهديد مي كنند كه من چون از اين مسائل سر در مي يارم خيلي راحت مي تونم تو بحث طلاق برنده باشم . چون چند باري خانم از اين زندگي خسته شدند و حرف طلاق رو پيش كشيدند. از اونجايي كه همسرشون كارمندند الان ادعاي اين رو مي كنند كه همسرشون بايد حقوقشون رو در اختبار ايشون بگذارند . وافعا شرايط سختي هست . من خودم رو كه جاي اون حانم مي ذارم بسيار جاي تاسفه . و نكته ي جالب اينه كه سطح زندگي اين آفا و خانواده شون چه از لحاظ افتصادي ، چه از نظر تحصيلاتي و چه از جهت فرهنگي در سطح پايين تري نسبت به خانواده ي همسرشون هستند تا جايي كه خودشون هم اعتراف مي كنند ولي متاسفانه باز هم اين كارها ازشون سر مي زنه ؟؟!!!
اما الان به حاطر اين رفتارشون ، خانواده ي همسر تصميم گرفتند تا با ايشون رفت و آمد نداشته باشند . :Gol:

بسم الله الرحمن الرحیم

بی پناه;191167 نوشت:
اخه همش مامانم می گفت صبر کن این اقا پسر خوبیه ارزششو داره

سلام بر حضرت ولی عصر (عج) و منتظرانش ، از خوانندگان و والدین عزیز تقاضا می کنم که در ملاکهای ازدواج تنها و تنها به مومن بودن فرد اکتفا نکنند ، بلکه تمام جوانب از جمله ملاکهای فرهنگی ، اقتصادی ، اخلاقی ، نوع و سبک زندگی ، نوع برخوردهای اجتماعی و ........... را نیز درنظر بگیرند.

سلام خدمت همه دوستان و سركار --پناه

خدا عاقبت هم رو ختم به خير كنه........ الهي آمين

اميدوارم به ارامشي كه دنبالش هستين هر چه زودتر برسيد

هميشه صبر كردن جواب نميده همونطور شكوندن غرور مرد خيلي جاها جواب نميده

يه موقع هايي بايد ايستاد و حرف زد اونم حرفهايي رو كه طرف مقابل انتظار نداره بشنوه

(نه اينكه توهين كنيد حرفهاي خودتون رو بزنيد اون چيزايي رو كه ميخوايد طرف مقابل داشته باشه و در قبال شما انجام بده...
كارايي كه توقع داريد براتون انجام بده)

شما كه پيش مشاور رفتي ايا با نامزدتون رفتين يا تنهايي رفتيد؟

اگه تنها رفتيد اينبار با اون بريد
بلاخره همه مشكل كه از شما نيست!!!؟

طلاق يه راه مثل بقيه راه هايي كه انتخاب مي كنيم تا به ارامش برسيم هر راهي هم سختي هاي خودش رو داره

قبل از هر چيزي به فكر خودتون باشيد
هر وقت شما احساس ارامش كنيد اطرافيانتون هم از اين احساس شما حس ارامش ميكنند
پس نگران ناراحتي ديگران نباشيد

توكل يادتون نره

لا حول و لا قوة الا بالله
***************
خدايا تو رو به لحظه هاي تنهايي مادرمون زهرا ، تو رو به لحظه پاره پاه شدن جگر حسن ، تو رو به لحظه هاي آخر عشق بازي حسين و تو رو به گره دستان حيدر كرار گره زندگي اين خواهرمون رو باز كن
الهي آمين

omid be zohor;192010 نوشت:
سلام خواهر عزیز که خود را بی پناه نامیدید
انشاالله همیشه در پناه حق باشید

مطالبی که عنوان کرده بودید و همینطور راهکارهای عزیزان را دنبال کردم و از اینکه شرایط سختی را میگذرانید متاثر شدم . حقیقتش یک طرفه قضاوت کردن کار آسانی نیست اما توضیحات شما تا حدی گویای خلقیات همسرتان بود ,من امیدوارم که شما این چند سئوال را از خود پرسیده و پاسخهایش را بررسی کرده باشید:

چه چیزی باعث شده است که علیرغم رنجی که میبرید تا الآن صبر کنید؟

آیا فقط نگرانی از اینکه مبادا رنج والدینتان بیشتر شود؟(یقینا خوشبخت نشدن شما یک عمر باعث رنجشان خواهد شد)

نگرانی از حرف فامیل و قضاوت دیگران؟

آیا هنوزم سرسوزن امیدی به بهبود وضعیت دارید یا نه بطور کل نا امید شده اید؟

آیا هنوز در قلب خود به او علاقمندی حس میکنید؟

آیا این علاقه (اگر وجود دارد)ناشی از نوعی عادت یا وابستگی نیست؟

همسر شما احتمالا یکی از آسیب دیدگان سیستم تربیتی است که مبتنی بر القای نابرابری جنسیتی است . سیستمی که در ظاهر به نفع یک جنس و ضرر دیگری به نظر میرسد ولی در عمل به ضرر هر دو طرف تمام میشود. کسی که در این شرایط بزرگ شده است مدام برتر بودنش چه در خانواده و چه محیط به او گوشزد میشود و هنگامیکه ازدواج کرد,اگر همسر خود را از جنبه ای ,چه قدرت شخصیتی وروحی و چه از لحاظ وضعیت شغلی و اجتماعی با خود در جایگاه یکسان ویا بالاتر دید جایگاه خود را متزلزل دیده و پیوسته تلاش میکند تا این برتری را بگونه ای ثابت کند و روشهایی که در پیش میگیرد بیشتر مبتنی است بر مقایسه فرد با دیگران ,پیدا کردن و به رخ کشیدن نقاط ضعف ,تحقیر ظاهر طرف مقابل, دست کم گرفتن توانایی ها و معلومات واطلاعات او , بی اهمیت شمردن شغل و هر آنچه که به همسر مربوط میشود وهمه اینها در جهت تثبیت و ایجاد یک موقعیت برتر است. شما فکر میکنید خود چنین فردی از درون رنج نمیبرد و بیمار نیست؟

دوران عقد و نامزدی را از آن جهت شیرین میدانند که طرفین خود آگاه و ناخودآگاه سعی میکنند خود را بهتر, فهمیده تر و مودب تر از آنچه که هستند معرفی کنند. با توجه به وضعیتی که دارید احتمال این میرود که با شروع زندگی در زیر یک سقف ,شرایط برای شما به مراتب سخت تر شود و رفتارهای او تشدید و دامنه ارتباطات شما با اعمال قدرت او محدود تر و محدودتر گردد . شما ناچارید خوب فکر کنید و همه جوانب را بررسی کنید و از فرسایش روحی خود در یک رابطه نابرابر محافظت کنید.البته من امیدوارم شما با پیام خصوصی با مشاورین سایت نیز در ارتباط باشید و راهکارهای خوبی بگیرید. اما در نهایت هیچکس بهتر ازخود شما نمیتواند عمق مشکل را لمس کند تا راه حل نهایی را دریابد.

به خدا توکل کنید. شما تلاش خود را کرده اید. از لحاظ حق و حقوق هم (اگر کار به جایی کشید که لازم شد ) راههای قانونی زیادی وجود دارد. چرا فکر میکنید هیچ حقی به شما تعلق نمیگیرد؟

موفق باشید

سلام ممنونم
من اوایل به خاطر زندگیم صبر می کردم
خودم می دونم تو این جامعه ی بد ما هیچ کس دید خوبی به یک دختر مطلقه نداره
خیلی صبر کردم
شاید کسی باورش نشه ولی من هر کدوم از این پست هارو که می خونم گریه ام می گیره
من از اولش هیچ دوست داشتنی احساس نکردم
حس کردم اون از سر وظیفه منو دوست داره چون زنشم چون اسمم تو شناسنامه اونه چون ...
ولی من هیچ وقت نتونستم دوستش داشته باشم
هیچ وقت دلم تنگ نشد هیچ وقت به خواست خودم نرفتم پیشش
ولی خودمو گول زدم که درست می شه
نشد عشق و علاقه ای که همه ازش حرف می زنند بین من و ایشون به وجود نیومد
دوستامو می دیدم که واسه همسراشون و از دوریشون گریه می کنند!!!!
من هیچ وقت دلتنگ نشدم همیشه منتظر بودم الان که زنگ می زنه مثلا می خواد حال منو بپرسه انتقاد کنه و همینم می شد
من همیشه با گریه گوشی رو قطع کردم
همیشه اخر شب قبل از خواب ارزو کردم که صبح دیگه بلند نشم یا بلند شم ببینم همه چی خواب بوده من مجردم و هیچ وقت ازدواج نکردم
منکه تو زندگیم هیچ وقت بد کسی رو نخواستم چرا همه چیزای بد داره به سر من می اد؟
منکه هر چی فکر می کنم کار بدی نکردم چرا باید اینجوری بشم؟

فقط بگید جای من بودید چیکار می کردین؟

كبوتر حرم;192190 نوشت:
لا حول و لا قوة الا بالله
***************
خدايا تو رو به لحظه هاي تنهايي مادرمون زهرا ، تو رو به لحظه پاره پاه شدن جگر حسن ، تو رو به لحظه هاي آخر عشق بازي حسين و تو رو به گره دستان حيدر كرار گره زندگي اين خواهرمون رو باز كن
الهي آمين

یعنی وا می کنه؟
یعنی چی به سرم می اد؟
من چی می شم؟
زندگیم چی می شه؟
من چرا ازدواج کردم؟

ندا همش می گه درست می شه
می گه می شه
چرا نمی شه؟
می گه ماها عین همیم
هیشکی مثل من نیست

:dosti:

لا حول و لا قوة الا بالله
***************

بی پناه;192198 نوشت:
یعنی وا می کنه؟

خواهرم یه چیزی میگم خواهشاً ناراحت نشید ، تا زمانی که شما اینجوری فکر میکنید نه خدا کمکتون نمیکنه ، خدا خیلی بزرگتر از اونه که من و شما فکر میکنیم .بابا از خدا طلبکار باشید خودت منو آوردی تو این دنیا وظیفت هست مشکلم رو حل کنی ، این رو جزو وظایف خدا بدونید گناهش گردن من .
نمیدونم چرا ولی از دیروز که پست شما رو دیدم بد رفتید تو فکرم آخرین باری که اینجوری شدم زمانی بود که یکی از دختران دانشگاه که انصافاً حق خواهری به گردنم دارن به مشکل بر خورده بودن و من نمیتونستم کاری براشون انجام بدم
خیلی دعاتون کردم به دوستان مسجدیم هم سپدم ویژه دعاتون بکنن به چند نفر از پاکدلان روزگار هم پیامک دادم دعاتون کنن . اصلاً حالا که اینجور شد دوستان مدیونید این پست رو بخونید و برای خواهرمون دعا نکنید (مثل اینکه باید زور بگم)
شما هم برای برادر همین خواهرمون دعا کنید تومور مغزی داره قرار هستش این ماه جراحی کنن .

سلام عزیز :Gol:
خیلی ناراحت شدم
داشتم میخوندم اشکم در اومد نمیدونم چرا؟

مخصوصا وقتی دیدم22سالته
اخه منم 22سالمه

برات دعامیکنم
ولی ی چیزی بت میگم نظر خودمه نمیدونم چقدر در سته

ولی با عشق همه چیز قشنگ میشه ینی همه زشتیهای طرفتو زیبا میبینی

میدونی مشکل اینجاست که نه تو و نه اون هیچ کدوم همدیگرو دوست ندارید
این ینی اوج فاجعه

بنظر من زندگیتو از نو بساز جوری که برا دیدن شوهرت ضربان قلبت سنگین بشه لحظه شماری کنی پیشش باشی.دوتا دوست باشید

مطمئنا این حسی رو که تو بهش داری اونم بتو داره غیر از این امکان نداره باشه.

ولی شاید بخاطر برخی مسائل روش نمیشه جدایی رو مطرح کنه.

خودتو به خودش تحمیل نکن
خودشو به خودت تحمیل نکن
خودتون باشید با زندگیه خودتون

در پناه خق

یه چیز دیگه همه چیزت با نیت خدایی فقط بخاطر خدا باشه
حتی اگرم خواستی جدا شی فقط و فقط بخاطر خدا جداشو

و انشا.... باز هم فقط بخاطر خدا ازدواج کن
بخاطر اینکه مبخای بخاطر اون ی پیوند مقدسی رو انجام بدی و با آرامشی که تو خونه برا همسرت ایجاد میکنی بشر رو از فلاکت و بدبختی نجات بدی

اون موقعه که تک تک کارات به اندازه هزارتا کار ارزشمند است
حتی اگر تصمیم بر صبر داری برا خدا صبر کن و مهربانی تا برات شیرین شه لحظه های غمت

به نام خدا

جاي تاسف داره كه حتي يك نفر از كارشناسان سايت به اين بنده خدايي كه سوال را پرسيده و اين تاپيك را ايجاد كرده جواب كارشناسانه نداده است .

متاسفم

موضوع قفل شده است