ولایت از دیدگاه صوفیه

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
ولایت از دیدگاه صوفیه

ولایت از مختصات شیعه است واین ولایت مصطلح در شیعه در غیر شیعه جایگاهی ندارد.
واین مسئله باعث شده تصوف در ابتدا در بطن اهل تسنن بوجود بیاید.
در سقیفه پی بردند که از معنویت خالی است چرا که ولایت زعامتی و امامتی و تصرف تکوینی ندارد پس در زمان امام صادق(ع) در کنار مذاهب اربعه ، اینها را در مقابل اهل بیت قرار دادند ومسائل معنوی را در قالب اقطاب صوفیه مطرح کردند تا ولایت و علم ائمه (ع) را در زیر سایه این انحراف قرار دهند .

اقسام ولایت شیعی: 1. ولایت محبت و مودت که واجب است محبت ذوی القربی که همه شیعه و سنی قبول دارند

2. ولایت امامت و یا ولاء امامت که ولایت تشریعی است که این ولایت را بر عده ای خاص از بنده گان عطا کرده و بر دیگران واجب است در امور دینی پیروی کنند. این نوع ولایت را نه اهل تسنن و نه تصوف ، هیچکدام قبول ندارند
3. ولایت: زعامت، یعنی رهبری سیاسی جامعه اسلامی که از طرف خداوند برای عده ای اعطاء شده که این ولایت و وصایت از آنِ علی (ع) است و از غیر اینها جایز نیست
4. ولایت تصرف: که در خارج تا ثیر گذار است که منحصر در دوازده امام است در نزد شیعه است که اهل تسنن قبول ندارد ولی شبیه همین در صوفیه است
تعریف ولایت در نزد تصوف:
مقام ولایت عبارت است از رتبه فنای فی الله ، ولی در این مرحله در تجلی خداوند محو و مستهلک شده و به علت شکر واستغراقی که بر او عارض می شود تابعیت و عبودیت به حسب صورت (نماز و روزه) از او مرتفع می شود اما از نظر معنا او عین تابع و عابد است
مسئله ای که با شیعه منافات دارد اقسامی است که برای ولی قائل شدند
اقسامی که تصوف برای ولی قائل شدند:
قطب: مثل امام در نزد شیعه همیشه و در هر زمان یک نفر است . فناء فی الله و بقاء بالله دو قیدی است که برای قطب قائلند . بالاترین مراحل سیر و سلوک هم مال اینهاست
افراد : سه نفر و گمنام هستند که کسی آنها را نمی شناسد
اوتاد: چهار نفرند
بدلاء (ابدال) : 7 نفرند
نجباء : 40 نفرند
نقباء : 300 نفرند
این مراتب در هیچ جای معارف شیعی وجود ندارد
مسئله دیگر اینکه ولایت را اکتسابی می دانند که هر کس می تواند خودش را به قطبیت برساند در حالیکه در نزد شیعه فقط از طرف خداوند منصوب می شود
و مسیر سیر وسلوک آنها از غناء ـ سماع ـ عشق و رقص و... که باید اینها را بگذرانند .
در نزد شیعه ولایت اهل بیت منحصر در دوازده امام است

اما تصوف می گوید پس به هر دوری ولی قائم است تا قیامت آزمایش دائم است
و
دست زن در دامن هر کو ولی است خواه از نسل عمر خواه از علی ا ست(مولوی)

و ولایت در نزد تصوف بدعتی بیش نیست و هیچگونه منشائی در روایات دینی نمی توان پیدا کرد .
در مورد ولایت دست به توجیه زدند و ذهبیه به این قائل شده است که :
برای امامان ولایت کلیه شمسیه قائلند و اولیای صوفی ولایت جزئیه قمریه دارند
در فرقه های همچون گنابادی گاهی این مقام تا خداوندی نیز بالا می رود
در همین مورد ملا سلطان گنابادی میگوید: صاحب ولایت کلیه مطلقه را الله توان گفت با این نظر و این لحاظ که فانی است در جهت غیب بینی و علی توان گفت به آن اعتبار که مضاف به کثرات است و مستولی بر کل است و رب توان گفت که تربیت کل موکول با اوست.
بعد می گوید : خالق توان گفت به اعتبار اینکه خالقیت حق تعالی بواسطه آن ظهور می یابد(در ولایت نامه ص 11 سطر 6.)