خلیفه دوم و زنان

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خلیفه دوم و زنان

آیا رفتار حکومتی خلیفه دوم در برابر زنان همخوانی با سیره نبوی دارد؟

سلام
مگر ایشون چکار میکرد ؟ و چگونه رفتار میکرد ؟

حمله به زنان نوحه گر

مطابق نقل كنز العمّال تك تك زنان را كه از آن منزل خارج مى كردند، عمر هر يك را با تازيانه مى زد.(34)

عبدالرّزاق صنعانى پس از نقل اين ماجرا، ازاستادش معمر نقل مى كند كه «كان معمر يعجب من قوله: لاحرمة لها; معمر از سخن عمر كه مى گفت آن زن (كه روسرى از سرش افتاده) احترامى ندارد، تعجّب مى كرد!».(35)
اين در حالى است كه مطابق نقل مسند احمد، پس از رحلت رقيّه دختر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) زنانى در فراق او گريه مى كردند. عمر كه آنجا حاضر بود آنان را با شلاقش مى زد (فجعل عمر يضربهنّ بسوطه) رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به عمر فرمود: «دعهنّ يبكين; بگذار گريه كنند» و البته زنان را از كارهاى خلاف شأن و نادرست نهى كرد.(36)
اين ماجرا نشان مى دهد كه وى از زمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نيز اين رويه را داشت و اگر چيزى به نظرش نادرست مى رسيد، بدون اجازه از رسول خدا كار خود را مى كرد.
زنى از وحشت، لباسش را ...
عبدالرّزاق صنعانى در كتابش نقل مى كند كه عمر در ميان صف زنان مى گشت كه بوى خوشى را از سر زنى احساس كرد. گفت: «لو أعلم أيّتكنّ هي، لفعلت ولفعلت; اگر بدانم زنى كه بوى خوش استعمال كرده كيست، چنين و چنان خواهم كرد!» آنگاه ادامه داد: بايد هر زنى براى شوهرش خود را خوشبو سازد. ولى هنگامى از منزل خارج مى شود، لازم است جامه كهنه كنيزش را بپوشد.
راوى اين ماجرا مى گويد: «بلغني أنّ المرأة الّتى كانت تطيّبت بالت في ثيابها من الفَرَق; به من خبر رسيده آن زنى كه خود را معطّر و خوشبو كرده بود، از ترس در لباسش ... !!».(37)
زنى ديگر از وحشت بچه اش را سقط كرد
فقهاى اهل سنت در كتاب الديات نقل كرده اند كه عمر روزى سراغ زن باردارى فرستاد كه پيرامون اتّهامى از او بازجويى كند. زن با شنيدن بازخواست عمر گفت: «ياويلها مالها ولعمر; اى واى بر اين زن (اشاره به خودش) او را با عمر چه كار؟» به هر حال، حركت كرد تا به نزد وى بيايد، كه بين راه از ترس و وحشت بچه اش سقط شد و مرد (فألقت ولداً فصاح الصبيّ صَيْحَتَيْن ثمّ مات).
عمر از اصحاب رسول خدا(صلى الله عليه وآله) درباره حكم آن سؤال كرد; برخى ها گفتند: چيزى بر تو نيست. در آن حال على(عليه السلام)ساكت بود و حرفى نمى زد. عمر رو به آن حضرت كرد و پرسيد: نظر تو چيست؟ على(عليه السلام)فرمود: اگر آنان نظر و رأيشان اين بود كه گفتند، همگى اشتباه كردند و اگر مطابق ميل تو و براى خوشايند تو چنين سخنى گفته اند، خيرخواه تو نبوده اند. حكمش آن است كه ديه آن كودك سقط شده بر عهده توست، زيرا تو آن زن را ترساندى و او بچه اش را سقط كرد (لأنّك أنت أفزعْتَها فألقتْ).(38) 1. پس از مرگ ابوبكر، بستگان وى نوحه و گريه مى كردند. عمر از آنها خواست كه ساكت باشند. ولى آنها گوش نكردند. عمر دستور داد كه آنها را از خانه بيرون كنند. وقتى كه امّ فروه خواهر ابوبكر را بيرون كشيدند و به نزد خليفه آوردند، عمر وى را با تازيانه زد (... فعلاها بالدّرة، فضربها ضربات).(33) 2. پس از مرگ خالد بن وليد عدّه اى از زنان در منزل ميمونه (يكى از همسران رسول خدا(صلى الله عليه وآله)) اجتماع كرده و مى گريستند. عمر تازيانه به دست، همراه ابن عبّاس به آنجا آمد و به ابن عبّاس گفت: وارد منزل شو و به امّ المؤمنين بگو حجاب بگيرد. آنگاه زنان را از آنجا بيرون كن! ابن عبّاس داخل شد و آنها را بيرون كرد. عمر نيز آنان را با تازيانه مى زد (... فجعل يخرجهنّ عليه وهو يضربهنّ بالدِّرة). در اين ميان كه او زنان را مى زد، روسرى از سر يكى از زنان افتاد (و موهايش پيدا شد) بعضى كه آنجا حاضر بودند به عمر گفتند: اى اميرالمؤمنين! روسريش افتاده! پاسخ داد رهايش كنيد، او احترامى ندارد (... فقالوا: يا أميرالمؤمنين! خمارها! فقال: دعوها ولاحرمة لها).

منابع

33 . تاريخ طبرى، ج 3، ص 423; انساب الاشراف، ج 10، ص 95; كامل ابن اثير، ج 2،
ص 419.
34 . كنز العمال، ج 15، ص 732، ح 42911. متّقى هندى پس از نقل حديث از ابن راهويه آن را صحيح شمرده است. در صحيح بخارى اشاره اى به اين مطلب شده است (صحيح بخارى، ج 3، ص 91) و ابن حجر در شرح خود آن را به سند صحيح از طبقات ابن سعد به طور مشروح نقل كرده است. (فتح البارى، ج 5، ص 54)
35 . مصنف عبدالرزاق، ج 3، ص 557، ح 6681. همين مضمون در حديث 6682 نيز آمده است.
36 . مسند احمد، ج 1، ص 335. همچنين ر.ك: مجمع الزوائد هيثمى، ج 3، ص 17; الاصابة، ج 8، ص 138; الطبقات الكبرى، ج 8، ص 30. با آنكه در مورد ديگر نيز رسول خدا(صلى الله عليه وآله) او را از برخورد با گريه زنان منع كرده بود، ولى باز هم به عملش ادامه داد. در مسند احمد (ج 2، ص 110) به نقل از ابوهريره آمده است: از خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله)كسى از دنيا رفت. زنان اجتماع كردند و گريه مى كردند. عمر بن خطّاب برخاست و آنها را نهى مى كرد و متفرقشان مى ساخت (... فقام عمر بن الخطّاب ينهاهنّ ويطردهنّ) پيامبر (صلى الله عليه وآله)به او فرمود: «يا ابن الخطّاب، فانّ العين دامعة والفؤاد مصاب وإنّ العهد حديث; اى پسر خطّاب (كارى به كارشان نداشته باش زيرا) چشم گريان است و دل مصيبت ديده و غم عزيزشان نيز تازه است».
37 . مصنّف عبدالرزّاق، ج 4، ص 373، ح 8117.
38 . المجموع نووى، ج 19، ص 11; مغنى ابن قدامه، ج 9، ص 579; كشّاف القناع، ج 6،

ازدواج اجبارى
«عاتكه» بنت زيد، همسر عبدالله بن ابى بكر بود. «عبدالله» به او مال فراوانى بخشيد كه پس از وى ازدواج نكند; او نيز پذيرفت. پس از مرگ عبدالله مردانى به خواستگارى آن زن آمدند، ولى وى بر سر پيمانش بود و به آنها جواب منفى داد. خليفه دوم به ولىّ آن زن گفت: او را براى من خواستگارى كن. عاتكه، خليفه را نيز جواب ردّ داد. اين بار عمر به ولىّ آن زن فرمان داد كه او را به ازدواج من درآور (فقال عمر: زوّجنيها!) او نيز به دستور عمر عمل كرد... .
عمر بر آن زن وارد شد (و چون زن ميلى به او نداشت، از اجابت دعوتش امتناع مى كرد، لذا) با آن زن درگير شد، تا بر او غلبه كرد و با او همبستر شد. (فأتاها عمر فدخل عليها فعاركها حتّى غلبها على نفسها فنكحها).
خليفه دوم پس از پايان كار، گفت: «اُفّ، اُفّ، اُفّ; اُف، اُف، اُف». (با اين كلمات) از آن زن ابراز انزجار كرد و سپس از آنجا خارج شد و به نزد او نيامد; تا آنكه خدمتكار آن زن، براى عمر پيام فرستاد كه بيا، من او را براى تو آماده مى كنم

منبع ر.ك: الطبقات الكبرى، ج 8، ص 308; كنز العمّال، ج 13، ص 633، ح 37604.

كتك زدن همسر
در چند كتاب معتبر و مورد اعتماد اهل سنت (و تمام مطالب اين كتاب از علماى اهل سنت است) از اشعث بن قيس نقل شده است كه من شبى مهمان خليفه دوم بودم كه نيمه هاى شب عمر برخاست، به سوى همسرش رفت و شروع به كتك زدن او كرد; من برخاستم و رفتم و مانع شدم (ضفتُ عمر ليلةً، فلمّا كان في جوف اللّيل قام إلى امرأته يضربها، فحجزت بينهما). وقتى كه عمر به بسترش برگشت، به من گفت: «يا أشعث! احفظ عنّي شيئاً سمعته عن رسول الله: لا يُسأل الرّجل فيم يَضرب امرأَتَه; اى اشعث، جمله اى از رسول خدا شنيدم، كه آن را به خاطر بسپار (آن جمله اين است): از مرد پرسيده نمى شود كه در چه رابطه اى زنش را كتك زده است».(67)
و به اين ترتيب او را از سؤال درباره علّت اين كار منصرف كرد!
ازدواج مى كنم مشروط بر اينكه مرا كتك نزند!
عاتكه بنت زيد، دختر عموى عمر بن خطّاب بود. وى زنى بسيار زيبا بود و شوهر نخست او عبدالله بن ابى بكر بود.
پس از فوت عبدالله، عمر با وى در سال دوازدهم هجرى ازدواج كرد و براى اين ازدواج وليمه اى نيز داد.
مورّخان نوشته اند: هنگامى كه عمر از او خواستگارى كرد، به سبب آنچه كه از عمر مى دانست با او شرط كرد كه مانع وى از رفتن به مسجد نشود و او را كتك نزند. عمر نيز با ناخوشايندى اين شرايط را پذيرفت (فلمّا خطبها عمر، شرطتْ عليه أنّه لايمنعها عن المسجد ولايضربها، فأجابها على كره منه).(68)
در عبارت ابن حجر عسقلانى به اين صورت آمده است: «شرطتْ عليه ألاّ يضربها، ولايمنعها من الحقّ، ولا من الصّلاة فى المسجد النبويّ; با عمر شرط كرد كه او را كتك نزند، از انجام حق باز ندارد و مانع نماز خواندن وى در مسجد نبوى نشود».
شايد به علّت همين تندخويى ها بود كه مطابق نقل ابن اثير، عمر بن خطّاب از خانواده هاى قريش در مدينه خواستگارى كرد، ولى آنها نپذيرفتند; امّا مغيرة بن شعبه خواستگارى كرد، آنها قبول كردند (إنّ عمر بن الخطّاب خطب إلى قوم من قريش بالمدينة فردّوه، وخطب إليهم المغيرة بن شعبة فزوّجوه).

منابع

67- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 639، ح 1986; سنن الكبرى، ج 7، ص 357. شبيه همين عبارت در مسند احمد، ج 1، ص 20 و سنن ابى داود، ج 1، ص 476 نيز آمده است.
68. اسد الغابه، ج 6، ص 183 ـ 185.
69. الاصابة، ج 8، ص 228.
70. اسدالغابه، ج 3، ص 659.

خلق و خوى پيامبر(صلى الله عليه وآله)
در پايان اين كتاب گوشه هايى از خُلق و خوى نبوى(صلى الله عليه وآله) كه اسوه كامل انسانيت و سرمشق همه مسلمانان است، بيان مى شود، تا خوانندگان گرامى ـ به ويژه جوانان عزيز ـ خود را به آن اخلاق كريمه آراسته سازند و در زندگى اجتماعى و خانوادگى خود، از آن بهره مند شوند. (اين احاديث نيز از كتب اهل سنّت است)
1. عايشه درباره خلق و خوى آن حضرت مى گويد: «كان أحسن النّاس خُلقاً، لم يكن فاحشاً ولا متفحّشاً، ولا سخّاباً بالأسواق، ولا يجزىء بالسّيئة مثلها، ولكن يعفو ويصفح; او خوش اخلاق ترين مردم بود، بدگو وناسزاگو نبود و هرگز در كوچه وبازار فرياد نمى كشيد. آن حضرت بدى را با بدى پاسخ نمى داد، بلكه عفو مى كرد و چشم پوشى مى نمود».(74)
2. شخصى ديگر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را اين گونه توصيف مى كند: «كان رسول الله رحيماً رقيقاً حليماً; رسول خدا(صلى الله عليه وآله)مهربان، دلسوز و بردبار بود».(75)
3. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نسبت به مراعات حال زنان سفارش مى كرد و از مسلمانان مى خواست كه با آنها با مدارا برخورد نمايند.(76)
4. انس بن مالك مى گويد: «ما رأيت أرحم بالعيال من رسول الله; من كسى را مهربان تر از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نسبت به خانواده نديدم».(77)
5. همچنين درباره اخلاق آن حضرت اين تعبيرات زيبا نيز نقل شده است: «كان دائم البشر، سهل الخلق، لين الجانب ليس بفظٍّ ولا غليظ ولا ضخّاب ولا فحّاش ولا عيّاب; او پيوسته خوش رو، داراى خلق و خوى راحت و نرم خو بود. آن حضرت خشن، تندخو، پرهياهو، ناسزاگو و عيب گير نبود».(78)
6. عايشه درباره طرز رفتار آن حضرت با همسرانش مى گويد: «...كان أكرم النّاس وألين الناس، ضحّاكاً بسّاماً; او (در خلوتش با زنان) كريم ترين و نرم خوترين مردم بود، بسيار خنده رو و متبسّم بود».(79)
7. انس بن مالك مى گويد: «خدمتُ رسولَ الله(صلى الله عليه وآله) عشر سنين، لا والله ما سبّني بسبّة قطّ، ولا قال لي: أفّ قطّ، ولا قال لشيء فعلتُه لِمَ فعلتَه؟ ولا لشيء لم أفعله لِمَ لا فعلتَه; من ده سال به رسول خدا(صلى الله عليه وآله) خدمت كردم، به خدا سوگند! هرگز به من ناسزا نگفت و هرگز كلمه أفّ (كمترين كلمه نشانه انزجار) به من نگفت و هرگاه كارى انجام مى دادم، نمى گفت چرا آن را انجام دادى؟ و براى كارى كه انجام ندادم، نمى فرمود كه چرا انجامش ندادى؟».(80)
8. رسول خدا(صلى الله عليه وآله) درباره كتك زدن به همسر فرمود: «أما يستحيى أحدكم أن يضرب امرأتَه كما يضرب العبد، يضربها أوّل النّهار ثم يضاجعها آخره; آيا آن كس از شما كه همسرش را ـ مثل يك برده ـ كتك مى زند حيا نمى كند؟! او را اوّل روز كتك مى زند و در آخر روز (شبانگاه) وى را در آغوش مى گيرد!».(81)
نتيجه: ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا؟!

منابع

74. مسند احمد، ج 6، ص 236; سنن ترمذى، ج 3، ص 249، ح 2085; صحيح ابن حبّان، ج 14، ص 355.
75. المعجم الكبير، ج 19، ص 288.
76. ر.ك: صحيح بخارى، ج 6، ص 145 (كتاب النكاح، باب مداراة مع النساء).
77. مسند احمد، ج 3، ص 112; صحيح مسلم، ج 7، ص 76.
78. كنز العمّال، ج 7، ص 166.
79. كنزالعمّال، ج 7، ص 222.
80. همان مدرك، ص 207 ـ 208.
81. مصنّف عبدالرزاق، ج 9، ص 442، ح 17943; كنز العمّال، ج 16، ص 377، ح 44983.

[=Times New Roman]رفتار خلیفه دوم با زنان : در توضیح زن در جامعه جاهلی باید گفت که منابع تاریخی از « شفاء» به مثابه تنها زن باسواد دوران جاهلیت نام برده اند[1][=Times New Roman] و سواد در دوره جاهلی در مردان جز برای 17 نفر که تاریخ نام آنها را آوده است ،برای دیگران اثبات نشده است . اما پس از آمدن اسلام و بعثت حضرت رسول ،می بینیم که آنحضرت ،حفصه همسر خود را برای آموزش خواندن و نوشتن به نزد زنی شفاء فرستاد.[2][=Times New Roman]چیزی نگذشت که زنان به علم آموزی روی آوردند و گاه به صورت دسته جمعی به نزد پیامبر می رفتند .اسماء دختر یزید انصاری از اولین زنانی بود که در یثرب ایمان آورد . در جمعی از زنان به مسجد رفت و در جمع مردان از پیامبر سوالات خود را پرسید و پیامبر خطاب به حاضران او را تمجید کرد [3][=Times New Roman] . زینب همسر عبدالله بن مسعود به همراه زنی از انصار به منزل پیامبر رفتند و از بلال که درب را به روی آنها باز کرده بود ،خواستند ،سوالهای آنها را از برخس پیامبر بپرسد [4][=Times New Roman]. برخی از زنان از پیامبر خواستند روزی را به آنها اختصاص دهد و در یک کگردهایی زنانه تحت تعلیم پیامبر قرار گیرند .پیامبر از آنها خواست در فلان روز گردهم آیند .آنگاه پیامبر به نزد آنها آمد و آنان را موعظه کرد و آنچه خداوند به او تعلیم داده بود به آنها تعلیم داد .[5][=Times New Roman] حتی زنان برای شنیدن سخنان پیامبر در نماز جماعت حاضر می شدند تا آنجا که پیامبر یکی از دربهای مسجد را از آن زنان قرار داد .[6][=Times New Roman]تا اینجا ما مشاهده می کنیم که پیامبر چگونه به تعلیم و تعلم زنان اهمیت میداده و حتی خود شخصا زمانی را برای پاسخگویی به زنان اختصاص می داده است .اینها به علاوه احادیث فراوانی که درباره زن و اهمیت او در خانواده و جامعه از زبان مبارک پیامبر صارد شده ،اهمیت پیامبر به زنان را نمودار می کند .ما دراینجا می بینیم که رسول الله چگونه علاوه بر اهمیت به آمزش زنان،آنها را در صحنه های اجتماعی وارد می کند تا جایی که حتی دری از درهای مسجد را به زنان اختصاص می دهد و از فعالیت های سیاسی ،فرهنگی و حتی شرکت در جنگ ،زنان را محروم نمی کند . و همه ما هم میدانیم که خداوند رفتار و کردارو گفتارپیامبر را برایم الگو می داند . اکنون رفتارهای خلیفه دوم را با زنان ،با رفتار رسول الله مقایسه می کنیم . خلیفه دوم هرگز نمی خواست زنان باسواد شوند لذا می گفت :« لاتعلموهن الکتابة » به زنان خواندن و نوشتن نیاموزید .[7][=Times New Roman]علیرغم محدودیتهای خلیفه دوم و سیاستهای وی در این زمینه که از سوی حاکمان بعدی ادامه پیدا کرد ،زنان نقش فراوانی در انتقال علوم داشته اند .محمد بن حبان بستی (م 354هجری ) در اثر خود ،تاریخ الصحابه از بیش از دویست زن راوی نام می برد که در این زمینه – انتقال علوم به صورت شفاهی – فعالیت کرده اند [8][=Times New Roman].خلیفه دوم در ادامه اظهار نظرهایش درباره زنان می گفت : « ما در جاهلیت زنان را به حساب نمی آوردیم »[9][=Times New Roman] .از این سخن بر می آید که او رفتار جاهلی با زنان را بیشتر از رفتار اسلامی پذیرفته بود .درجای دیگر ایشان می گوید : « اگر فرزند نمی خواستم برایم مهم نبود که هیچ زنی را در عمرم ببینم » [10][=Times New Roman].در حالی که قرآن آفرینش زن را سکون برای مرد و مرد را آرامش زن می داند و این دو را با هم و برای هم آفریده است . خلیفه دوم بر عکس پیامبر مسجد زنان را از مسجد مردان جدا کرده بود و برای آنان جماعتی خاص تعیین کرده بود .[11][=Times New Roman] علاوه بر اینها که گفته شد ،در دوره پیامبر نیز جناب عمر با زنان میانه خوبی نداشت ،حتی با زنان پیامبر .به این گزارش دقت کنید : نویسندگان فراوانی از اهل سنت آورده اند: هنگام سکونت پیامبر در مدینه در منزل پیامبر محلی برای نقضای حاجت ساخته نشده بود .سوده یکی از همسران پیامبر از تاریکی شب استفاده کرد تا برای قضای حاجت به جایی بیرون از خانه برود ،عمر بن خطاب که شاهد این امر بود و خود در جمع عده ای نشسته بود فریاد برآورد : « ای سود تو را شناختم این تویی که از خانه بیرون آمده ای » .[12][=Times New Roman]سپس به سوده گفت : آیا از ما نمی ترسی ؟ [13][=Times New Roman]. این سخن که از ما نمی ترسی ؟ یعنی آنکه احتمال دارد ما قصد بدی نسبت به تو داشته باشیم . در حالی که صحابه پیامبر باید از این سخنان و افکار پرهیز کنند . قضیه سوده ،یکی از چندین مساله ای است که میان عمر بن خطاب و پیامبر درباره زنان پیامبر رخ داد و عمر مکرر از پیامبر می خواست که زنانش را محدود کند اما پیامبر به سفارش او توجه نمی کرد [14][=Times New Roman]. جناب عمر از حضور همسرش در مسجد کراهت داشت و می گفت : « اگر حدیث پیامبر نبود مانع او میشدم » [15][=Times New Roman]. بر اساس گزارش دیگری همسر خلیفه دوم می خواست به مسجد برود اما عمر مانع او شد و همسر ایشان مجددا بازگشت باز هم عمر مانع شد و این کار سه با تکرار شد [16][=Times New Roman]. خلیفه دوم به مردم سفارش می کرد :« النساء عورة فاستروها بالبیوت ،یعنی :زنان پوشانیدنی هستند آنها را با محدودیت در خانه بپوشانید » [17][=Times New Roman]. یا در جای دیگری می گفت : « از خانه علیه زنان کمک بگیرید » [18][=Times New Roman]. یعنی آنها را اجازه ندهید که از خانه خارج شوند . اما درباره روایاتی که از غیرا خلیفه دوم سخن می گویند باید این احتمال را داد که به دستور معاویه نقل شده باشند . پیامبر در مخالفت با کتک زدن زنان می فرمود : « چگونه زنانتان را بسان بردگان می زنید و در پایان روز آنان را در آغوش می گیرید » [19][=Times New Roman].بنابر گزارشها ،عرب جاهلی کارکرد زن فقط تولد فرزند بوده است . روایتی از عبدالله بن عمر ،فرزند خلیفه دوم اشاره می کند که : « کان ابی لا یتزوج النساء شهوة الالطلب الولد : پدرم صرفا برای داشتن فرزند ازدواج می کرد و نه به خاطر شهوات »[20][=Times New Roman] .بر خلافم پیامبر که رحمت للعالیمن بود و بسیار مهربان بود ، درباره خلقیات خلیفه دوم در کتابهای اهل سنت آمده است : چون عمرمعتقد بود ،خنده هیبت را می برد هیچگاه نمی خندید و چنان هیبتی به خود می گرفت که دختران باکره در پس پرده های خانه ها از او می ترسیدند [21][=Times New Roman]. او همسران خود را کتک می زد و هنگامی که پیامبر فرمود بندگان خدا را نزنید به اعتراض بر خاست [22][=Times New Roman]. حتی زمانی که عمر به خواستگاری ام کلثوم دختر ابوبکر که حداکثر ده سال داشت و پس از فوت پدر دیده به جهان گشوده بود رفت .ام کلثوم در عکس العمل به خواستگاری عمر که در ان سالها شصت سال داشت [23][=Times New Roman] گفت : « عمر زندگی خشنی دارد و بر زنان سخت می گیرد » [24][=Times New Roman]. عمر در جواب او گفت : « کنا فی الجاهلیة لا نعد النساء شیئا : ما در جاهلیت زنان را به حساب نمی آوردیم » [25]« لا ندخلهن فی امورنا : زنان را در مسائل خود دخالت نمی دادیم »[26]. در دوره جاهلی و قبل از اسلام جناب عمر ، وی کنیزان قبیله بن عدی – قبیله خودش - را شکنجه می کرد [27] ،او تا آن حد آنان را شکنجه می کرد که خود خسته می شد [28].هنگامی که جناب ابوبکر از دنیا رفت ،خواهرش در فراقش به شیون و زاری پرداخت و چون آرام نگشت ،عمر با شلاق بر سرش کوبید [29]. اینها نمونه های از رفتار جناب خلیفه با زنان بود که با رفتار نبی گرامی ،همخوانی و تطابق نداشته بلکه کاملا عکس رفتارهای حضرت رسول بود .

[=Times New Roman][1][=Times New Roman] - این اثیر ،اسد الغابة، ج5 ،ص 487 .

[=Times New Roman][2][=Times New Roman] -اکمال الکمال ،ابن ماکولا ،ج5،ص 76،قاهره : دار الکتب الاسلامی ؛ابن اثیر ،اسدالغابة،ج5،ص486 .

[=Times New Roman][3][=Times New Roman] - ابن اثیر ،اسد الغابة،ج5،ص398؛سیوطی ،درالمنثور،ج2،ص253؛ابن عساکر ،ج29،ص66.

[=Times New Roman][4][=Times New Roman] - ابن حجر عسقلانی ،الاصابة،ج4،ص319 .

[=Times New Roman][5][=Times New Roman] - بخاری ،ج1،ص34 .

[=Times New Roman][6][=Times New Roman] -ابن شبه ،ج1،ص 106 .

[=Times New Roman][7][=Times New Roman] -ابن قتیبه ،عیون الاخبار ،ج4،ص365 ؛ابن عبد ربه ,عقد الفرید ،ج2،ص35،بیروت : دارلکتب العربی ،1986 .

[=Times New Roman][8][=Times New Roman] - ابن حبان بستی ،تاریخ الصحابه ،بیروت : دارالکتب العلمیه ،1988.

[=Times New Roman][9][=Times New Roman] - بخاری ،ج7،ص47

[=Times New Roman][10][=Times New Roman] - ابن سعد ،ج3 ،ص 325؛ ابن عساکر ،ج31،ص 92 .

[=Times New Roman][11][=Times New Roman] - ابن سعد ،ج5 ،ص 281؛انساب الاشراف ،بلاذری ،ج10،ص2؛بیروت : دارالفکر ،1996م .

[=Times New Roman][12][=Times New Roman] - بخاری ،ج7،ص 129 ؛احمد بن حنبل ،ج6،ص248؛ طبری ،جامع البیان ،ج22،ص 49 ؛ابن سعد ،ج8،ص 175؛ابن کثیر ،تفسیر ابن کثیر ،ج3،ص 512؛ سیوطی ،درالمنثور ،ج5،ص214.

[=Times New Roman][13][=Times New Roman] - احمد بن حنبل ،ج6،ص56؛بخاری ،ج6،ص26 و 159 ؛مسلم ،ج7،ص6؛ بیهقی ،ج7،ص 88؛ طبری ،جامع البیان ،ج22،ص 49 .

[=Times New Roman][14][=Times New Roman] - طبری ،جامع البیان ،ج22،ص49 ؛احمد بن حنبل ،ج69 ،ث 271؛بخاری ،ج7،ص 129 .

[=Times New Roman][15][=Times New Roman] - کنز العمال ،متقی هندی ،ج12،ص 665 .

[=Times New Roman][16][=Times New Roman] - انساب الاشراف ،بلاذری ،ج10،ص4412 .

[=Times New Roman][17][=Times New Roman] - ابن قتیبه ،عیون الاخبار،ج4 ،ص 309 ؛ ابن عبد ربه،ج 2 ،ص35 .

[=Times New Roman][18][=Times New Roman] - ابن قتیبه ،عیون الاخبار ،ج4 ،ص 309 .

[=Times New Roman][19][=Times New Roman] - ابن سعد ،ج8،ص 304؛ احمد بن حنبل ، ج 4 ،ص 17 ؛بخاری ج6 ،ص 145 ؛ قزوینی ،ج1 ،ص 638 ؛ بیهقی ،ج7 ،ص 305 .

[=Times New Roman][20][=Times New Roman] - ابن سعد ،ج3 ،ص 325؛ ابن عساکر ، ج3 ،ص 92 .

[=Times New Roman][21][=Times New Roman] - متقی هندی ،کنز العمال ، ج21 ،ص 649 ؛ ابن عساکر ، ج44،ص 269 ، ابن قتیبه ،عیون الاخبار ،ج1 ،ص56 .

[=Times New Roman][22][=Times New Roman] - ابن سعد ، ج8 ،ص 205 ؛ احمد بن حنبل ج 6 ،ص 256 0377 .

[=Times New Roman][23][=Times New Roman] - انساب الاشراف ،بلاذری ، ج10،ص 4277 و 4513 .

[=Times New Roman][24][=Times New Roman] - ابن عبد ربه ، ج6 ص 90 .

[=Times New Roman][25][=Times New Roman] - بخاری ،ج 7 ، ص 47

[=Times New Roman][26][=Times New Roman] - متقی هندی ، کنز العمال ،ج2 ،ص 531 .

[=Times New Roman][27][=Times New Roman] - ابن اثیر ،اسد الغابه ، ج5 ، ص 462 .

[=Times New Roman][28][=Times New Roman] - ابن هشام ، ج1 ، ص211؛ ابن سعد ، ج8 ،ص 268 .

[=Times New Roman][29][=Times New Roman] - تاریخ طبری ، طبری ، ج2 ، ص 614 ،ابن حجر عسقلانی ، فتح الباری ، ج 5 ، ص 54 .:khandeh!::khandeh!::khandeh!::khandeh!:

بلاخره پيامبر چندين و چند همسر داشته...بايد اخلاقشون رو جوري تنظيم ميكردن كه عدالت بينشون رعايت شه كه سالهاي بعد كسي به اين رفتارشون خرده نگيرن كه چرا اين همه زن گرفتن؟!!!

کوتاه ترین پاسخ به بحث همسران پیامبر این است که ، داشتن همسران متعدد امری متداول در میان اعراب بود . و کسی هم به این خرده نمی گرفت . حتی بدترین دشمنان پیامبر نیز به داشتن چندین همسر برای پیامبر ایرادی ندیدند . و الا آنها سزاوارتر به اشکال گرفتن بودند. آنهایی که او را ساحر و جادوگر ، شاعر و دیوانه (معاذ الله ) می نامیدند ،هرگز در این باره به او اشکالی نگرفتند .بلکه این بحث ها از سوی مسیحیان و به سبب ناهمخوانی این ازدواج های با فرهنگ آنان شروع شد . هر کسی بهتر می داند اگر در یک جامعه ای امری مشکل باشد ابتدا دشمنان آن شخص در همان اجتماع از او خرده می گیرند . پیامبر بنا بر شهادت تاریخ 25 سال از بهترین دوران عمرش را تنها با خدیجه (س) به سر برد .و ازدواجهای بعدی او همه گی با دلایل سیاسی ، اجتماعی ، و فرهنگی بود .

نميخوام بحث كنم ولي اگه رسم بوده چرا حضرت علي اينكار رو نكرده؟

بعد رفتار يك پيامبر با يه مشت سوسمار خور بايد يكي باشه دوست گلم؟

همشهری مهربانم . در پست همسران پیامبر و زنان پیامبر به این نوع پرسش ها پاسخ داده شده است . فی الجمله اینکه ،ازدواج با بیش از چهار زن ،پس از جنگ خیبر بنابر آیه 52 احزاب ،بر مردانی که چهار زن دارند حرام شد . و تا آن زمان هر کسی هر تعداد زن داشت ،حتی بیش از چهار تن ایرادی به آنها وارد نبود .

بله ديگه بعد پيامبر حرام شد ديگه!!!!!!!!!!!!!!!!!

ايشون گرفتن و واس بقيه حرام شد

اراس گرامی با سلام
هرچندنگهداشتن بیش از 4 همسر در یک زمان بعد از واقعه خیبر در ایات نازله برای مومنین حرام گردید لکن بعد از این تحریم نیز بیش از 4 زن دایم برای پیامبر (ص)جایز بود واین از احکام استثنا برای پیامبر (ص)است مانند نماز شب که بر ان حضرت واجب بود اما بر دیگر مومنین مستحب می باشد در ضمن دقت نمایید درباره بزرگان دین اگر گاهی کافی ندارید اینگونه قضاوت ننمایید و اول بپرسید بعد...... والسلام علی من اتبع الهدی

استثناء بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

بله تا اخرش رو خوندم عزيز....من مطالعاتم كافيه.شما منكر اين هستين كه پيامبر زنهاي متعددي داشتن؟

دوست عزیزم سلام . تحریم ازدواج بعد از جنگ خیبر و مربوط به همه مسلمانان بود . و حلیت پیش از این تاریخ هم مربوط به همه ی مسلمانان بود نه تنها پیامبر . پس هر کسی به هر اندازه که می خواست تا قبل از نزول این آیه ازدواج می کرد . پس از این آیه هم افرادی از پیامبر خواستند که پیامبر با آنها وصلت کند تا به شرافت خویشاوندی با پیامبر نائل شوند که این آیه پاسخی به درخواستهای آنان بود . برای مطالعه درباره همسران پیامبر به کتاب همسران پیامبر از حسن عاشوری مراجعه بفرمایید .
موفق باشید

اراس عزیزم سلام می توانید بفرمایید کجا بنده منکر این شده ام که پیامبر زنان متعددی داشتن؟ ممنون از لطف شما

صدر;13424 نوشت:
اراس گرامی با سلام
هرچندنگهداشتن بیش از 4 همسر در یک زمان بعد از واقعه خیبر در ایات نازله برای مومنین حرام گردید لکن بعد از این تحریم نیز بیش از 4 زن دایم برای پیامبر (ص)جایز بود واین از احکام استثنا برای پیامبر (ص)است

مساله ي من اينه كه چرا واس همه نه ولي واس پيامبر بله!!!!

اگه داستان نمازه و اينا كه اينا امور مذهبي و پيامبر بايد انجام بده وقتي پيام آورشه!!!

ازدواج يه مساله ي عاطفي-جنسيه!!!! ربطي به مذهب نداره كه مقايسه ميكنين عزيز!!!

بعدشم اونا از پيامبر ميخواستن كه باهاشون وصلت كنه!!!!چه جالب...پس داستان اون روايت قرآن كه ميگه وقتي سپاه مسلمين بر كفار پيروز شد مردان مسلمان مي تونن زنهاي اونها رو به كنيزي خودشون بگيرن چيه؟؟؟؟؟
آقا غريبه تو جمع نداريم كه...پيامبر به تعدد زوجين علاقه داشتن...بدم نيست.منم باهاش موافقم

آراس;13708 نوشت:
ازدواج يه مساله ي عاطفي-جنسيه

:moteajeb::moteajeb::moteajeb::moteajeb::moteajeb::moteajeb::moteajeb::moteajeb::moteajeb::moteajeb:
النكاح سنتي:Motehayer:

آراس;13340 نوشت:
نميخوام بحث كنم ولي اگه رسم بوده چرا حضرت علي اينكار رو نكرده؟

بعد رفتار يك پيامبر با يه مشت سوسمار خور بايد يكي باشه دوست گلم؟


سلام
دوست عزیز شما واقعا نمیتونید مسائل رو تجزیه تحلیل کنید یا دنبال چیزه دیگه ای هستید:Gig:
پس این سوالم بپرس چرا امام حسن صلح کرد ولی امام حسین جنگید ؟
هر یک از معصومین بنا بر اقتضای دوره خود عمل کردند :Gol:اگه اعتقاد به معصوم بودن داشته باشی همه سوالات بر طرف میشه مشکلت اینه شما معصومین را به چشم آدم عادی که مرتکب گناه میشن میبینی ....وای از دست عینک بدبینی...چشم بسته قدم نگذار رو به جلو دوست من کمی چشمانتو باز کن تا حقایق رو بتونی لمس کنی:Gol:

آراس;13427 نوشت:
استثناء بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

بله تا اخرش رو خوندم عزيز....من مطالعاتم كافيه.شما منكر اين هستين كه پيامبر زنهاي متعددي داشتن؟

مطمئنی اطلاعاتت کافیه؟:khandeh!:
کسی منکر تعدد زوجین پیامبر نشده و نخواهد شد :Gol:

با سلام اراس عزیز جواب سوال من را ندادید اگر اتهام بیجا زده اید عذر خواهی نمایید تا بدانیم شما شهامت قبول اشتباه را دارید و اگر اتهام با مدرک است بفرمایید بنده کجا تعدد زوجات پیامبر را منکر شده ام

[=Arial Black]بسم رب الحسین علیه السلام

سلام بر شما

دوستان گرامی :

فکر کنم مطالب این تاپیک در حال انحراف از اصل موضوع است !!!

صحبت در مورد پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و شبهات در مورد تعدد زوحات ایشان را تاپیکی دیگر دنیال بفرمایید !!!!

*******************************************************

برویم بر سر اخلاق نیکوی (!) جناب عمر بن خطاب با زنان :

[=Arial Black]شهوت وافر به زن حائض

[=Arial Black][=arial black]خداوند متعال در قرآن می فرماید :

[=arial black]" ویسألونک عن المحیض قل هو أذى فاعتزلوا النساء فی المحیض ولا تقربوهن حتى یطهرن فإذا تطهرن فأتوهن من حیث أمرکم الله إن الله یحب التوابین ویحب المتطهرین " ( بقره ٢٢٢ )

[=arial black]بر اساس این آیه ، خداوند متعال از نزدیکی با زنان در دوران حیض ، نهی کرده است .
[=arial black]حال ببینیم که آیا جناب عمر ، به این دستور عمل کرده اند یا خیر ؟؟؟؟

[=arial black]ابن حزم در المحلی ج ٢ ص ١٨٨ ، متقی هندی در کنزالعمال ج ١۶ ص ۵۶۶ حدیث ۴۵٨٨٩ ، الحارث بن أبی أسامة در بغیة الباحث عن زوائد مسند الحارث ص 46 نقل می کنند که :

[=arial black]" حدثنا الحکم بن موسى ، ثنا عیسى بن یونس ، ثنا زید بن عبد الحمید ، عن أبیه ، أن عمر بن الخطاب أتى جاریة له فقالت إنی حائض فکذبها فوقع علیها فوجدها حائضا فأتى النبی - صلى الله علیه وسلم - فذکر ذلک له فقال : " یغفر الله لک أبا حفص ، تصدق بنصف دینار "


[=arial black]" برای جناب عمر کنیزی آوردند . کنیز گفت : من حائض هستم . پس عمر حرف او را باور نکرد و با او آمیزش کرد ولی دید که کنیز حائض است . پس به محضر رسول خدا ( صلی الله علیه و آله و سلم ) رسید و جریان را تعریف کرد . پیامبر اکرم ( صلوات الله علیه ) فرمودند : خداوند تو را ببخشد ابا حفص !!!! نصف دینار صدقه بده . "


[=arial black]بررسی سند روایت :

[=arial black]* الحکم بن موسی : ثقه
[=arial black]طبقات ابن سعد - ج ٧ ص ٣۴۶
[=arial black]معرفه الثقات - عجلی - ج ١ ص ٣١۴
[=arial black]تهذیب الکمال - المزی - ج ٧ ص ١٣٩ - ١۴٠
[=arial black]تذکره الحفاظ - ذهبی - ج ٢ ص ۴٧۴٧ - ۴٧۵

[=arial black]* عیسی بن یونس : ثقه
[=arial black]طبقات ابن سعد - ج ٧ ص ۴٨٨
[=arial black]معرفه الثقات - عجلی - ج ٢ ص ٢٠٠
[=arial black]تهذیب الکمال - المزی - ج ٢٣ ص ۶٨ - ٧٠
[=arial black]میزان الاعتدال - ذهبی - ج ٣ ص ٣٢٨

[=arial black]* زید بن عبدالحمید : ثقه - جلیل - فاضل
[=arial black]الجرح و التعدیل - رازی - ج ٣ ص ۵۶٨
[=arial black]الثقات - ابن حبان - ج ۶ ص ٣١٨
[=arial black]تقریب التهذیب - ابن حجر - ج ١ ص ٣٣٠

[=arial black]* عبدالحمید بن عبدالرحمن : ثقه
[=arial black]معرفه الثقات - عجلی - ج ٢ ص ٧٠
[=arial black]الثقات - ابن حبان - ج ٧ ص ١١٧
[=arial black]تقریب التهذیب - ابن حجر - ج ١ ص ۵۵۶

( تذکر : مرسلات تابعین در اهل خلاف مقبول است )

[=arial black]به نظر شما ، کمی تحمل بد نبود ؟؟؟ مگر ایشان زن نداشتند که اینقدر حرص کنیز حائض را میزد ؟؟؟!!!

***************************************************************

[=Arial Black]روایت نزدیکی عمر با زن حائض ، با سند حسن هم در اهل سنت آمده است .

ابن حجر عسقلاني نيز اين روايت را با سه سند در كتاب المطالب العاليه آورده و يكي از سند هاي آن را حسن دانسته است :

1 - وقال إسحاق : أخبرنا بقية بن الوليد ، ثنا الأوزاعي ، حدثني يزيد بن أبي مالك ، إن ابن زيد ‏بن الخطاب / ، عن عمر بن الخطاب رضي الله عنه أنه كانت له امرأة تكره الرجال فكان كلما أرادها ، ‏اعتلّت بالحيضة ، فظنّ أنها كاذبة ، فأتاها فوجدها صادقة ، فأتى النبي صلى الله عليه وسلم فأمره أن ‏يتصدق بخمس ( دينار ) ( حديث حسن )

2 - وأخبرنا عيسى بن يونس ، ثنا زيد بن عبد الحميد ، من ولد زيد بن الخطاب ، عن أبيه ، قال : عن ‏عمر بن الخطاب رضي الله عنه كانت له امرأة فذكر مثله

3 - وقال الحارث : حدثنا الحكم بن موسى ، ثنا عيسى / بن يونس ، فذكره ، لكن لفظه : أن عمر ‏رضي الله عنه أتى جارية له ، فقالت : إني حائض ، فوقع بها ، فوجدها حائضاً ، فأتى النبي صلى الله عليه ‏وسلم ، فذكر ذلك له ، فقال : يغفر الله ياأبا حفص ، تصدّق بنصف دينار
[=arial black]
[=Arial Black]المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية ، ج 2 ص 468 ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر العسقلاني الوفاة: 852 ، دار النشر : دار ‏العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ

یا علی ع

صدر;13871 نوشت:
با سلام اراس عزیز جواب سوال من را ندادید اگر اتهام بیجا زده اید عذر خواهی نمایید تا بدانیم شما شهامت قبول اشتباه را دارید و اگر اتهام با مدرک است بفرمایید بنده کجا تعدد زوجات پیامبر را منکر شده ام

مسئله اینجاست که بعضیا دنبال شبهه هستن دنبال حقیقت نیستند وفقط دنبال طرح شبهه میگردند دنبال جواب آن نیستند:Sham:

گاهی پرسشی مطرح می شود که ؛عبارت « لاتعلموهن اکتابة » را پیامبر هم، درباره زنان فرموده است ،پس در این صورت آمدن این لفظ در زبان عمر نباید نقصی برایش محسوب شود ،چرا که عمر اگرچه به زنان اجازه کتابت نداده اما این کارش عین سیره نبوی است . اگر در تاریخ جستجویی انجام شود،می بینیم سندهای لاتعلموهن الکتابه را چنین ثبت کرده است : قال رسول الله : « لا تنزلوا النساء الغرف و لا تعلموهن الکتابة و امروهن بالمغزول و علموهن سورة النور »[1] . در پاسخ به این مطلب ،عده ا ی از علماء نظراتی ارائه کرده اند که خواندنی است ، العجلونی ( متوفی 1162 ه ) می گوید : لکن لا تعلموهن [ الکتابة ]، هذا یجری علی السنة بعض الناس و هذا لا اصل له [2]. یعنی این حدث اصلی نداشته و صحیح نیست . شوکانی ( متوفی 1255 ه )هم آورده است : تعلیم الکتابة فی هذا الحدیث محمول علی من یخشی من تعلیمها الفساد ، قوله : لا باس فی الرقی ما لم یکن فیه شی من الشرک .... [3] . منظور از عدم تعلیم این است که امر آموزش منجر به فساد نشود، یا آنچیزی که احتمال فساد در آن می رود آموزش داده نشود. همانگونه که در بحث « رقی »، آمده که رقی ،به شرط عدم شرک حلال است . استاد یوسفی غروی در « موسوعة التاریخ الاسلامی ج 4 ص 292 » ، این کلام را از سخنان ائمه ندانسته و دلیل خود را سخن صاحب شرح نهج البلاغه معتزلی ج 12 ص 116 معرفی میکند . صاحب روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه ج 8 ص 376،در توضیح لا تعلموهن آورده است : فانه یمکن ان یکتبن الی الاجانب مع ان خطهن من العورة و کلما کن الی الستر اقرب کان اولی .یعنی که چون خط زنان جزو زینتها و عورت حساب می شود ،پس بهتر است که نوشتن نیاموزند تا نوشته آنها دست بیگانه نیافتد . اما شهاب بن حجر هیثمی از علمای شافعی می گوید : به خاطر حفظ زنان از فتنه و ریبه بهتر است به آنان نوشتن ،آموخته نشود [4]. [=&quot]به هر حال پس از کند و کاوی که در منابع انجام شد با توجه به تعلیل های که شده است ،ضمن اینکه به نظر می رسد احتمال جعل این روایت زیاد است ،بویژه آنجا که توصیه به بافندگی می کند در حالی که کلام پیامبر هرگز نباید معطوف به زمان خاصی وکار خاصی باشد چرا که او بنابر نظر قرآن الگوست و[=&quot] بافندگی شغلی است که مربوط به زمان خاصی بوده وممکن است که کم کم به کلی به وسیله دستگاه انجام شود نه بوسیله زنان در خانه و از این جهت سخن حضرت رسول تلقی به لغو شود ،و[=&quot] از سوی دیگر اینکه جناب عمر بن خطاب در نقلی می گوید ای کاش بافنده بودم (یا لیتنی کنت حائکا )،به نظر می آید با توجه به این همخوانی ،این مطلب از جعلیات دوستان خلیفه باشد .شاید بتوان چنین پنداشت عدم کتابت ، به جهت انحراف درکتابت بویژه در عصر حضرت رسول بوده است[=&quot] . [=&quot]گرچه پیامبر عزیزمان فرمود : لا تعلموهن الکتابه ،ودیگران جهت آنرا حفظ زنان از فساد نقل کرده اند ، اما ناگفته نماند ، لا تعلموهن الکتابه در دوره امام علی ، نقض شده ا ست . نمونه آن جریان کنیز باسوادی است که به جرم فحشا تازیانه می خورد 5.وجود کنیزان باسواد نشان میدهد آنان هیچ منعی در کتابت نداشته اند . و اگر این کار گناه بود طبق آیه لاتبتغوا فتیاتکم علی البغاء ، باید آنان را از کتابت باز می داشتند که هرگز چنین اتفاقی نیافتاد. اما احتمال دیگر این است که با توجه به کمی نوشتارهای مردان و زنان در دوره پیامبر ، آن حضرت به خاطر مشکل سازی نوشتارهای زنان ،آنان را از نوشتن منع کرده باشد . در این گزارش تاریخی این احتمال داده می شود که فرهنگ عربی و وضعیت اعراب ، در نحوه عملکرد پیامبر بسیار دخیل باشد . و نا همخوانی فرهنگ عربی و ایرانی ، قاعده ای باشد که بتوان با آن لا تعلموهن الکتابه را برای عصرهای دیگر نادیده گرفت . در این عصر با توجه به وجود نرم افزارهای نوشتاری مانند ورد ، دیگر جایی برای افشای خط زنان وجود ندارد چرا که همخوانی بین تمام نوشتارها در محیط ورد امری بدیهی است .


[1] - درر اخبار با ترجمه ، ص 720 ؛ نزدیک به همین مضمون در : من لا یحضره الفقیه ، ج 1 ص 374 و ج 3 ص 442 ؛النوادر ،راوندی ، ص 49 ؛الکافی ، ج 5 ص 516 ؛ تاریخ بغداد ، ج 14 ص 227 .


[2] - کشف الخفاء ج 2 ص 316


[3] - نیل الاوطار ، شوکانی ، ج 9 ص 105


[4] - نظام الحکومة ا لنبویه ، ج 1 ص 109
5- کتاب علی ، جعفر شهیدی ، انتشارات معین

موضوع قفل شده است