آیا روح محصور در زمان است؟

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا روح محصور در زمان است؟

با سلام،

آیا روح انسان پس از مرگ میتواند در زمان سیر کند؟ یا اینکه گرفتار در گذشته خویش است؟

و آیا روح انسانهای مختلف در این مورد متفاوت است؟

سلام دوست عزیز،در آیه 9 سوره السجده میفرماید:"...نَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ..."،وقتی از ضمیر"ه" بعد از روح استفاده شده،مالکیت اصلی آن
را به خداوند داده و میدانید که مالکیت خدا به برهه زمانی محدود نیست;بنابراین روح در زمان محصور نیست.البته اگر منظور شما این است
که آیا انسان با تسلط بر روح خویش میتواند به گذشته و آینده برود،پاسخ منفی ست;چون خداوند میفرماید"...لَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ..."
یعنی فقط به علمهایی میتوانیم دست پیدا کنیم که خدا خودش بخواهد،حال با وجود اشخاصی همچون "آصف بن برخیا"(آیه 40 النمل) که قادر به انجام
کاری در خارج از برهه زمانی بوده اند،ما که علمی از کتاب الهی نداریم نمیتوانیم به گذشته و آینده سیر کنیم.
اگر هم منظورتان این است که در دنیای پس از مرگ،زمان وجود دارد یا نه;در آنجا زمان وجود ندارد،چون دیگر قرار نیست که کسی پس از طی
زمان،نتیجه اعمالش را ببیند.

conquest;186641 نوشت:
سلام دوست عزیز،...
اگر هم منظورتان این است که در دنیای پس از مرگ،زمان وجود دارد یا نه;در آنجا زمان وجود ندارد،چون دیگر قرار نیست که کسی پس از طی
زمان،نتیجه اعمالش را ببیند.

با سلام و تشکر از پاسخی که دادید:Gol:
آیا عدم وجود زمان به معنای سیر در زمان و باخبر شدن از احوالات گذشتگان و آیندگان است یا وجود انسان پس از مرگ تنها محدود به اعمال گذشته او خواهد بود؟

اتفاقی که در قیامت می افتد این است که،سحری که شیطان بر بصیرت انسان در دنیا زده بود برداشته میشود،که البته وعده زدن این سحر را در "الحجر:39" داده.
در واقع شیطان،بصیرت انسان را بی حس کرده و بصیرت انسان همانند دست بی حسی شده که وقتی به ظرفی داغ برخورد میکند،به خیال خود زیانی ندیده،در صورتی که بعدا متوجه میشود که تاول زده.انسان در آخرت متوجه تاولی که خودش بر نفس خویش زده میشود"كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ". البقرة257:"...أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ"،که "خالد" به معنای جاودان است و زمان برای آن معنی نمیدهد و همینطور در مورد اصحاب النار.این که ما در این دنیا اعمال خود را ذخیره میکنیم تا در آخرت استفاده کنیم ،به این معنی نیست که بالاخره یک زمانی آن ذخیره جات تمام میشود و دوباره هبوط میکنیم،بلکه این اعمال مانند دانه هایی ست که در دنیا کاشته شده و در آخرت میوه آن برداشت میشود،حال خود آن میوه ها نیز دانه هایی دارند که میتوان آنها را کاشت و به این صورت سرای جاودانی خواهد بود.:Gol:

ضرب المثل;186575 نوشت:
با سلام،

آیا روح انسان پس از مرگ میتواند در زمان سیر کند؟ یا اینکه گرفتار در گذشته خویش است؟

و آیا روح انسانهای مختلف در این مورد متفاوت است؟

با سلام و عرض ادب
روح و نفس ناطقه انسان مجرّد است و به هيچ وجه مقيّد به زمان نيست، مگر به اعتبار تعلّقش به بدن، آنهم به لحاظ ادراك صاحبش؛ ولى اگر كسى روح خود را وجدان كند مى‏بيند كه از زمان و مكان برتر است و بلكه بر زمان سيطره دارد و همه عوالم را فرا گرفته است و عوالم چون گردوئى در مشت اوست.
ولى چون ما روح خود را نيافته‏ايم و هستى خود را همين هستى مادّى و طبيعى مي دانيم، و اين هم زمانىّ و مكانىّ است، تصوّر نموده‏ايم كه روحمان هم زمانىّ است؛ آنوقت ميگوئيم: ما الان هستيم، روح ما الان هست، الآنش را بايد حذف كرد.[1]

چو روح‏ ما بود نور مجرد

درين ظرف زمان‏ نبود مقيد

نه از طى مراحل در عذابست‏

نه از بعد منازل در حجابست‏

يكى عنقاى عرشى آشيانست‏

رسد جايى كه بى‏نام و نشانست‏

يكى سيمرغ رضوان جايگاهست‏

كه صد سيمرغ او را پر كاهست‏

به بين اين گوهرى كو خاك زاد است‏

بسيط است و مبرى از فساد است‏[2]

[1].معاد شناسى،حسینی تهرانی، ج‏6 ،199.

2.آغاز و انجام ، متن 157، فصل يازدهم ..... ص : 153

ضرب المثل;186651 نوشت:

آیا عدم وجود زمان به معنای سیر در زمان و باخبر شدن از احوالات گذشتگان و آیندگان است یا وجود انسان پس از مرگ تنها محدود به اعمال گذشته او خواهد بود؟

سلام برشما.

روح تا گرفتار مادون است نمی تواند اوج بگیرد...........به عبارتی روح تا وقتی بر بدن است،گرفتار اعمال و رفتار بدن است،و وقتی از بدن دل برکند باز گرفتار اعمال خود است و در بند انهاست،مگر اینکه به مقامی برسد که اصلا رنگی از غیر جز حضرت حق در او نباشد،یعنی هم رنگ حضرت حق گردد انوقت هم رنگ صفات او می شود ،یعنی می شود اراده حق و چشم حق و دست حق.....

نتیجتا روحی که در بند زمان نباشد ،دلیل بر ان نیست که بر اینده وگذشته احاطه داشته باشد ،چون روح تا در بند اعمال و افعال خود است باز گرفتار است،یعنی ان گستردگی و سعه وجودی که باید در کمال کسب نماید انرا ندارد و همین اعمال دانی او را محدود می کند،در حالی که برای اشراف به گذشته واینده باید این سعه وجودی را بسط داد و گستراند و ان امکان ندارد مگر با ریزش حدود و قیود ان یعنی باید هر چه رنگ غیر خدایی است را از بین برد و از بند این قیود ازاد گشت یعنی باید بساطت و گستردگی روح را هم رنگ بساطت و صرافت حضرت حق نمود یعنی حدود را از ان ریزاند ...هر چه این صرافت شدت پیدا نماید اثر ان در گسترده هستی بیشتر می گردد...

خلاصه هر چند روح از بند زمان ازاد می گردد،ولی از بند اعمال ازاد نمی گردد و همین اعمال غیر خدایی باعث حدود ان و ضیق ان در گستره اثر گذاری می گردد و برای اثر بیشتر در هستی باید حدود را ریزش داد یعنی کمال یافت ویا به عبارتی عروج الی اللهی داشت ،به عبارتی هم رنگ خدا شد و هم رنگ صفات خدا.....

یاحق

با او
سلام و ادب؛


برای پاسخ سوال شما باید به شیوه ی تحلیلی بریم جلو و ببینیم این مفاهیمی که اساس سوال شما را شکل داده اصلا به چه معناست؟! من نظر مورد قبول اکثر علمای بزرگ دین و حکما و فلاسفه را عرض می کنم؛


روح: نفس ناطقه ی انسان-مجرد از ماده و عوارض آن(غیر مادی است.)

زمان: امتداد حرکت (حرکت: تبدیل قوّه به فعل)-از عوارض ماده و عالَم ماده

عوالم هستی؛(عالَم قبل از مرگ و عالَم بعد از مرگ و...) عوالم هستی در اولین مرحله به دو بخش تقسیم می شوند: 1-عالَم ماده 2-عالَم ماورای ماده
و خود عالَم ماورای ماده به 3 بخش تقسیم می شود: 1-عالَم مثال 2-عالَم عقل 3-عالَم اسماء و صفات
لذا از پایین ترین تا بالاترین عوامل اینها می شه: ماده(ناسوت)-مثال(برزخ)-عقل(جبروت)-اسماء و صفات
زمان صرفا در عالَم ماده یعنی پایین ترین مرتبه ی هستی جریان داره. دقّت کنید که حتّی اگر زمان رو به معنی غلط گردش زمین به دور خورشید هم بگیرید، باز فقط مربوط به عالشم ماده می شه. ولی معنای حقیقی زمان همان است که در بالا عرض کردم که باز اون هم فقط در عالَم ماده هست.

انسان دو بُعد دارد: بُعد مادی(که همین جسم اوست.) / بُعد معنوی و روحانی (شامل نفس یا روح)
البته نفس و روح اندک تفاوتی دارند که فعلا ربطی به بحث ما نداره و چشم پوشی می کنیم.

پس خود روح ما که زمان مند نیست. بعد از مرگ هم که روح به برزخ منتقل می شه، در عالَم برزخ یا مثال که ماورای عالَم ماده است، زمانی در کار نیست. فقط می مونه این دنیا. روح در زمانی که صاحبش در این دنیا داره زندگی می کنه، بازم خودش زمان مند نیست، بلکه به واسطه ی جسم مادی، در زمان بخصوصی رشد می کنه یا تضعیف می شه. یعنی تحت اثر یک اتفاق زمان مند توسط جسم، روح یک اثری می پذیره.

اما اساساً سوال شما که مربوط به بعد از مرگ بود، نخیر بعد از مرگ، روح از جسم جدا می شه و در عالشم ماورای این عالَم ماده، به عالَم برزخ یا مثال منتقل می شه که اونجا اصلا مادی نیست که خواص و عوارض ماده که یکیش زمان هست، اونجا باشه.


***********************************************

به این توضیح هم به عنوان تکمیل بحث طبق دقّت به نکات فوق، دقّت کنید؛


هر حادثه ای چند جُزء داره؛

فاعل
فعل
مفعول
اثر فعل

مثلا فرض کنید فردی، زمانی که زنده بوده، در سن 20 سالگی، یک عمل وحشیانه انجام داده و سر یک گُربه را بریده. حالا الان فاعل که خود فرد بوده، که الان مرده ولی هست. خود فعل هم که بریدن سر گربه بوده، تموم شده رفته و باقی نمونده. مفعول هم که خود گربه است، باقی نمونده و مُرده و احتمالا روحش به جای مخصوصی منتقل شده. فقط اثر فعل مونده که همان تاثیر مستقیمی است که روح از آن فعل و عمل پذیرفته و الان همراهش هست که همان گناه و خشونت و سیاهی و آتشی است که این عمل روی نفسش و روحش گذاشته و بعد هم توبه نکرده که پاک شده باشد. حالا اینجا این اتفاق برده شدن سر گربه، وقتی در عالَم ماده رُخ می داده، یک سری عوارض مادی هم داشته مثل مکان و حرکت و زمان. مثلا در مکان الف اتفاق افتاده. به علاوه سر گربه که استعداد بریده شدن داشته، توسط چاقو بریده شده که این هم حرکت بوده. امتداد و مدتی که طول کشیده این استعداد بریده شدن به فعلیت برسه و سر گربه بریده بشه، زمان این اتفاق بوده. اینها همه ماده و عوارض ماده در عالَم ماده بوده.
بعد از مرگ، روح که خودش غیر مادی است و در عالَمی غیرمادی قرار دارد، چون مادی نیست، عوارض ماده از جمله مکان و حرکت و زمان هم ندارد و سیر در زمان هم برایش معنی ندارد چون آنجا عالَم فعلیت محض است و اصلا استعدادی نیست که بخواهد به فعلیت برسد که منجر به حرکت و زمان بشود.

پیوسته متعادل و متعالی
یاحق

:Gol:با سلام و تشکر از دوستان، جناب conquest به خاطر توضیحات قرآنی شان
جناب erfan_alavi به خاطر توضیحات عرفانی شان
جناب «طارق» با بحث منطقی شان
و جناب «صدرا» که با شعری که به مطلبشان اضافه کردند، لطافتی به بحث بخشیدند،:Gol:
اما آنچه من آموخته ام:
پس از مرگ وقتی ما وارد عالم برزخ میشویم، احساس میکنیم که گویا لحظاتی قبل آنجا بوده ایم. زمان در آنجا وجود ندارد. وقتی ذهن ما از تصور زمان پاک میشود، ما توانایی بسط هشیاری خود را داریم که این خود بستگی به اعمال دنیوی ما دارد؛ اگر انسان پاکی باشیم می توانیم به راحتی از هر لحظه ای از عالم ماده آگاهی یابیم ولی اگر گناهکار باشیم، گناهان ما مجال دسترسی به چنین مراتبی را نمیدهد...
اما با توجه به این که زمان امری نسبی است،
پس از مرگ شخصیت انسان باقی میماند،
اینکه ورود به صحنه قیامت خود از طریق نوعی مرگ رخ خواهد داد
و برزخ در ملکوت همین عالم است و گفته میشود ارواح مومنان در وادی السلام جمع می‌شوند که سرزمینی است در نجف اشرف، پس برزخ بی مکان نیست هرچند طول و عرض ندارد.
حال با توجه به این تفاسیر و اینکه زمان قیامت همچنان فرانرسیده آیا باز هم میتوان گفت پس از مرگ زمان به طور مطلق وجود ندارد...؟

سلام
روح ذاتا محصور در زمان نیست چون مجرد و غیر مادی است اما به حسب تعلق به بدن و تدبیر آن محصور در زمان و مکان می شود
موفق باشید

حامد;188473 نوشت:
سلام
روح ذاتا محصور در زمان نیست چون مجرد و غیر مادی است اما به حسب تعلق به بدن و تدبیر آن محصور در زمان و مکان می شود
موفق باشید

با سلام
تمرکز سؤال بنده بیشتر بر احوالی است که پس از مرگ بر انسان حادث میشود با تمرکز بر مسئله زمان، و تفاوت انسان های مختلف در این زمینه.
موفق باشید

با او
سلام و ادب؛

دوست عزیز، آیدی محترم ضرب المثل؛

بنظرم همچنان شما هنوز در تعریف درست و واقعی مفاهیم «زمان» و «مکان» و «آخرت» و... آنطور که باید به موفقیت نرسیده اید.

در واقع احساس می کنم آنچه که شما از مفهوم زمان در نوشته هاتون در نظر دارید، همین زمان به معنای متداول است یعنی گذر شب و روز و حرکت زمین به دور خورشید.

اما در مورد قیامت و آخرت، بنظر می رسد که در عباراتتان اینطور بیان کرده اید که برزخ و آخرت، در زمان و مکانی غیر از این عالَم است. برای مثال فعل های مستقبلی که در نوشته تان استفاده کردید، خواهد شد، خواهد رسید و... یا وقتی می گویید بعد از مرگ، این بعدیّت، چگونه بعدیّتی است؟! یعنی در زمانی پس از زمان دنیا؟

طبق آیات نورانی قرآن کریم و همچنین روایات و همچنین مباحث عقلی، برزخ و فیلمت، در زمان و مکانی غیر از این دنیا نیست. بلکه همین الان برقرار است، بلکه همانطور که گویا اشاره ای داشتید، باطن همین عالَم را برزخ و قیامت و به طور کلّی مراتب عالَم تشکیل داده. بعدیّت آن عوالم، نسبت به این دنیا، بعدیّتِ رتبی است، نه زمانی و مکانی.

توصیه می کنم این موارد را حتما مطالعه کنید؛



1-علامه طباطبایی رساله ای دارند بنام رسالة الإنسان، که خودش شامل 3 رساله است: انسان قبل از دنیا، انسان در دنیا، انسان بعد از دنیا. در این رساله دقیق توضیح داده شده که این 3 مرحله، دنیا و قبل و بعد آن، به چه معنی است؟ آیا تفاوت زمانی و مکانی دارند و یا رتبی؟!
و اساساً در زندگی بعد از دنیا، چه اتفاقی برای انسان می افتد.

2-و از آن هم مهم تر، رساله ی دیگری دارند علامه طباطبایی، بنام رسائل التوحیدیه، شامل 4 رساله است: توحید ذات- اسماء و صفات- افعال- وسائط
بخش های اول از فصل وسائط(رابطه ها و واسطه های بین حق تبارک و تعالی و عالَم ماده) را بخوانید خیلی در این مباحث به شما کمک می کند.

در همه ی این رسائل، علامه به ترتیب هم بحث عقلی کرده اند، هم آیات قرآن را در اثبات و تبیین مطلب آورده اند و هم به روایاتی موثق در آن باب، تمسّک کرده اند. ترجمه ی رسالة الأنسان، بنام انسان از آغاز تا انجام با ترجمه ی آقای صادق لاریجانی(رئیس قضای فعلی) توسط نشر بوستان کتاب چاپ شده.
ترجمه ی رسائل التّوحیدیه هم به نام رسائل توحیدی با ترجمه ی آقای علی شیروانی، توسط نظر بوستان کتاب چاپ شده. اکثر شهرهای اصلی نمایندگی داره. از سایت انتشارات بوستان کتاب می تونید تلفن ها رو پیگیری کنید. من شماره ی دو شهر رو می زارم.
شماره ی نشر بوستان کتاب:

قم: 0251-7743426
تهران: 021-88956922


همچنین این رسائل با بیانی بسیار ساده و ضمن اشعار و تمثیلات خوب، توسط استاد محمدحسین رحیمی تدریس شده که می تونید سی دی تدریس این رسائل را از مدرسه ی دانشجویی قرآن و عترت(ع) دانشگاه تهران، از شماره ی زیر تهیه کنید. این صوت ها برای درک بهتر این رسائل خصوصا با بیان نورانی و داستان ها و تمثیلات شیرین استاد رحیمی، خیلی کمک می کنه و مفید است.

تلفن مدرسه ی قرآن و عترت: 021-88968309

بنظرم ما تا مقدّمات این مباحث را کسب نکنیم و تعریف و تصور درستی از این مفاهیم ساده ولی در عین حال پیچیده مثل زمان و مکان و برزخ و.... نداشته باشیم، نمی تونیم به راحتی نظر بدیم و به نتیجه ی کامل و درستی هم نمی رسیم.

پیوسته متعادل و متعالی
یاحق

ماحصل اين بحث بيش از آنچه بود که بنده در ابتدا تصور داشتم (حداقل براي اينجانب)
با تشکر از جناب طارق و بقيه بزرگواران:Gol:،
به عنوان خاتمه بحث مطلبي را که اخيراً در سايتي ديدم نقل میکنم:

خانم بورلي برادسکي در فيلادلفياي امريکا در يک خانواده يهودي به دنيا آمد و بزرگ شد. او دوران نوجواني و جواني خود را به عنوان يک آتئيست سپري کرد. از زماني که در سن هشت سالگي ماجراي هولوکاست را شنيده بود، او هرگونه تصور ابتدايي نسبت به خدا را کنار گذاشته بود. او از خود مي پرسيد اين چگونه خدايي است که اجازه چنين اتفاق وحشتناکي را داده است. اما اين سؤالات او در تصادفي که او با يک موتورسيکلت داشت پاسخ يافتند. او در اين تصادف «تجربه نزديک به مرگ» را از سر گذراند. بورلي برادسکي در کتاب کنث رينگ با عنوان درس هايي از نور ميگويد: "در جولاي1970، من يک تجربه ژرف داشتم که در آن من به قلب خلقت و قبل از بيگ بنگ سفر کردم. تجربه نزديک به مرگ من، هرآنچه را که بايد، به من آموخت: اينکه ما که هستيم، براي چه اينجاييم و ذات واقعيت چيست..."

خانم برادسکي جمله اي نيز عنوان کرده است که بي ارتباط به بحث ما در اين تاپيک نيست:

"مکان و زمان تنها تصوراتي هستند که ما را قلمرو ماده نگه دارند؛ در عالم روح هرچه هست حال است."
موضوع قفل شده است