ترجمة احوال شيخ محمّد حسين اصفهاني قدس الله سرّه
تبهای اولیه
[=tahoma]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و أمّا صاحب شخصيّت و عظمت ديگر: مرحوم آية الله فقيه و اُصولي و فيلسوف و حكيمي است كه در قرون أخيره به جامعيّت او از جهت اتقان علم، و دقّت نظر، و سعة أنديشه، و جامعيّت بين علم و عمل، و إعراض از دنيا، و زهد و پاكي كمتر ديده شده است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]او مرحوم آية الله: حاج شيخ محمّد حسين اصفهاني معروف به كمپاني است كه در دوّم محرم الحرام سنة 1296 هجري قمري متولّد؛ و در شب يكشنبه پنجم ذوالحجّة الحرام 1361، در حال خواب از دنيا رحلت نمود. قدّس الله تربته.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]او يكي از اساتيد فقهي و اصولي استاد بزرگوارمان: حضرت آية الله علاّمه حاج سيّد محمّد حسين طباطبائي تبريزي قدّس الله تربته است؛ و يكي از اساتيد فقهي و اُصولي استاد بزرگوار ديگرمان: حضرت آية الله حاج سيّد أبوالقاسم خوئي أمدّ الله في عمره الشريف است، كه ساليان دراز در نجف اشرف هر دوي آنها، به نزد آن عالم عاليقدر تلمذ كردهاند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مرحوم حاج شيخ آغا بزرگ طهراني قدّس سرّه، در شرح حال وي نوشتهاند كه: بعد از مقدّمات، نزد آيات عِظام: سيّد محمّد فشاركي اصفهاني، و شيخ آغا رضا همداني، و شيخ محمد كاظم خراساني، و غيرهم، درس فقه و اصول را فرا گرفته است. و أخيراً فقط به درس آخوند مولي محمّد كاظم ميرفته و سيزده سال از وي بهرهور گرديده است؛ تا آنكه به سهميّة عظيمي از علم فقه، و به مجموعة كمالاتي نائل آمده است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و در حكمت و فلسفه نزد حكيم معروف نجف: آية الله آقا ميرزا محمّد باقر اصطهباناتي، درس خوانده است؛ و بالاخصّ در فنّ فلسفه مشارٌ اليه بالبنان شده؛ و به إتقان و إحكام اين علم، وحيد عصر خويش بوده است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و علاوه بر اينها، در علم كلام، و تفسير، و تاريخ و عرفان و أدب متضلّع بوده و در نظم و نثر فارسي و عربي گامهاي طولاني برداشته است. و بالجمله او از نوابغ دهر و فرائد روزگار بوده است، كه به عبقريّت، و به ملكات حميده مشحون، و غرق در مواهب الهيّه بوده است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بعد از رحلت استادش آخوند: درنجف اشرف به شكل بارزي طلوع كرد؛ و بسياري از طلاّب در اطرافش گرد آمدند؛ و در فقه و اصول مستقلّ در تدريس شد. و نزد علماي نجف معزّز و محترم، و به جامعيّت منظور بود. مدرس او محلّ اجتماع فضلاء و اهل كمال بود، زيرا او قدم راسخي در فقه و اُصول و بيشتر از آنها در فلسفه داشت. و غالباً تدريس او حكمت بود؛ زيرا در اين فنّ متقن بود؛ بلكه از معاصرين خود برتري و تفوّق داشت.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]او همينطور بر نشر علم ادامه ميداد؛ و طلاّب چون پروانه به سوي او تهافت داشتند؛ و كتبي بسيار دقيق و أرزنده در اُصول فقه، و فقه و حكمت و منظومهاي در فلسفة غاليه نوشت؛ تا به كسالت سكتة ناقصه دچار شد؛ و به اقسام معالجات معالجه كردند؛ تا تقريباً در آستانة بهبودي بود؛ كه ناگهان با سكته در خواب رحلت نمود. [1][/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]باري قضاء الهي چنان شد كه: اين مرد بزرگ درست در أوان وقتي كه بنا بود طلاّب از او استفاده نمايند؛ و از مَعين علمش توشهاي بردارند؛ از دنيا رحلت كرد. فوت او غير مترقّب بود؛ و با فوت او شكست فاحشي در حوزة علميّة نجف پيدا شد. زيرا در حال ارتحالش بيش از شصت و پنج سال نداشت؛ و رحلت او فقط با فاصلة يك هفته از رحلت استاد بزرگ، و اُصولي دقيق النَّظر، و فقيه نامي: مرحوم آية الله آقاي شيخ ضياء الدّين عراقي قدّس الله نفسه واقع شد. چون رحلت آية الله عراقي در شب دوشنبه 28 ذوالقعدة الحرام سنة 1361 به وقوع پيوست؛ و اين درست يك هفته قبل از رحلت آية الله اصفهاني بود.[2] و پس از ارتحال مرحوم عراقي كه حوزة نجف آن استوانة علم را از دست داد؛ و همگي چشم اميد به استفاده از منابع علمي مرحوم اصفهاني كمپاني داشتند؛ صبح در اوّل طلوع آفتاب بر فراز گلدسته ومناره صحن مطهّر مرتضوي، صداي بانگ ارتحال مرحوم اصفهاني و اعلام مردم و إعلان براي تشييع جنازة او بر بسيط زمين نجف، طنين انداخت. و اين حادثه بسيار مؤلم و غير منتظر بود كه فجأةً به وقوع پيوست.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مكاشفة سيّد جمال الدّين بر رحلت شيخ محمّد حسين اصفهاني[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حضرت سند السّالكين، و جمال العارفين، آية الله العظمي آقاي سيّد جمال الدين گلپايگاني، أفاض الله علينا من قدسيّاتِ نفسه المنيفة، براي حقير نقل كردند كه: بعد از فوت مرحوم آية الله آقا ضيإالدّين عراقي كه رياست و تدريس نجف منحصراً با آية الله حاج شيخ محمّد حسين اصفهاني رحمةالله عليهما شد؛ و هيچكس احتمال فوت آنمرحوم را نميداد؛ پس از يكهفته از رحلت مرحوم عراقي، در وقتي كه من مشغول قرائت نماز شب بودم؛ در قنوت نماز وَتْر، در حال بيداري به تمام معني الكلمه، مشاهده نمودم كه: مرحوم آقا ضيإالدِّين عراقي سوار بر استري است؛ و همينطور آمد و آمد، تا در خانة حاج شيخ محمّد حسين داخل شد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مرحوم گلپايگاني تغمّدهالله برحمة فرمودند: من يقين كردم كه آقا حاج شيخ محمّد حسين فوت كرده است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]همينكه در بدو طلوع آفتاب خواستند بر فراز منارة أميرالمؤمنين عليهالسّلام ندا كنند؛ و صلوة بكشند؛ من به أهل منزل گفتم: گوش كنيد كه: اينك خبر رحلت حاج شيخ محمّد حسين را ميدهد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]چون گوش فرا داشتند؛ شنيدند كه: ارتحال حضرت ايشان را إعلام، و مردم را براي تشييع جنازه، و نماز بر آن مرد دعوت ميكند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]باري مرحوم آية الله حاج شيخ محمّد حسين، أهل مراقبه، و سكوت، و محاسبه بود. پيوسته در فكر بود؛ سخن به ندرت ميگفت. در مجالس و محافل كه بين علماء بحثي در ميگرفت، سكوت ميكرد. در هر جاي مجلس كه جا خالي بود، مينشست، و بسيار متواضع و خليق و آرام بود. و با آنكه ثروت معتنابهي كه از پدرش كه از تجّار معروف، و سرمايهدار كاظمين بود، به او رسيد، همه را به فقرا و طلاّب داد. و خود چيزي نداشت. و گويند در أواخر عمر، با فقر دست به گريبان بود؛ ولي دلي شاد، و سيمائي متبسّم، و قلبي استوار داشت؛ كه دلالت از روحيّات عظيم، و موهبات معنوي او مينمود.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]زهد و بياعتنائي شيخ، نسبت به زخارف دنيويّه[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]يكي از سروران و دوستان حقير كه فعلاً از علماي نجف أشرف هستند: جناب الا´ية الحجّة آقاي حاج سيّد محمّد رضاي خلخالي أدام الله بركاته براي حقير نقل كردند كه: من روزي در بازار حُوَيْش ميرفتم؛ و ديدم آقاي حاج شيخ محمّد حسين در وسط كوچه، خم شده است؛ و پيازها را جمع ميكند؛ و پيوسته با خود ميخندد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]من جلو رفتم، و سلام كردم، و با ايشان كمك كردم تا پيازها را جمع نموديم. آنگاه آنها را در گوشة قبايش گرفت؛ و به منزل روانه شد. من عرض كردم: حضرت آية الله معلوم بود. كه پيازها از گوشة قباي شما ريخته است؛ ولي براي من خندة شما نامفهوم ماند![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]آن مرحوم فرمود: من وقتي وارد نجف شدم، در سنّ جواني براي تحصيل؛ آنقدر مترفّه بودم؛ و لباس عالي داشتم، و انگشتري و تسبيح قيمتي داشتم؛ كه روزي در مقابل ضريح مطهّر حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام كه مؤدَّب ايستاده بودم؛ و مشغول زيارت بودم؛ بند تسبيح من پاره شد؛ و دانههاي آن به روي زمين حرم ريخت.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اين تسبيح قيمتي بود، بطوري كه هر دانه از دانههاي آن يك دينار أرزش داشت؛ و عزّت نفس، و يا خودخواهي به من إجازه نداد، تا خم شوم، و دانهها را جمع كنم. و اين معني براي من غير قابل تحمّل بود؛ فلهذا از تسبيح صرف نظر نمودم.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]إمروز به دكّان بقّالي رفتم؛ و قدري پياز خريدم؛ و در گوشة قباي خود ريختم؛ و أطراف آن را با دست گرفتم، تا به منزل برم. در همين جا كه سر چهارراه بود؛ و در ميان جمعيّت مردم، قبا از دست من يله شد؛ و پيازها به روي زمين ريخت. من خم شدم؛ و پيازها را جمع كردم و أبداً براي من اين مسئله مشكل نبود، بلكه بسيار آسان و قابل تحمّل بود. و علّت خندة من آن بود كه: در همان وقت من به ياد دوران جواني و پاره شدن تسبيح قيمتي كه أرزش هر دانهاش يك دينار بود افتادم؛ كه آنروز از آن تسبيح كه يكصد دينار قيمت داشت گذشتم؛ و براي من جمع آوري آن مشكل بود.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و للّه الحمد و له الشّكر كه امروز جمع آوري پيازهاي ريخته از گوشة قبا بر روي زمين، براي من سنگين نيست؛ و بسيار آسان و قابل تحمّل است. فلهذا شاد و مسرور شدم؛ و خندة من براي مسرّت نفس من، با تداعي آن عمل گذشته بود.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مرحوم حاج شيخ محمّد حسين أهل مكاشفه بودند. روزي در حرم مطهّر حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام مشغول سجدة طولاني بودند كه در آن حال حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام را ميبينند كه: به ايشان ميگويند: اينجا در حضور جمعيّت براي عمل سجدة طولاني خوب نيست. اين گونه أعمال را در جاي خلوت أنجام دهيد![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]تقاضاي شيخ از مرحوم آية الله حاج ميرزا جواد آقا، دستور سلوك عرفاني را[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]مرحوم حاج شيخ محمّد حسين بعد از مرحوم آية الله حاج أحمد طهراني كربلائي، بيست و نُه سال عمر كرد. و چنانچه از نامهاي كه به مرحوم سندالعارفين و شيخ الفقهاء آية الله آقاي حاج ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي كه در بلدة طيّبة قم إقامت گزيده بودند؛ و در سنة يكهزار و سيصد و چهل و سه هجريّة قمريّه (1143) رحلت كردهاند، نوشتهاند؛ معلوم ميشود كه: بر ايشان نيز به ثبوت پيوسته است كه: تنها علم حكمت نظري و فلسفه، راه عبوديّت نهاده؛ و عملاً در تحت تعليم و تربيت، و در زير نظر استاد كامل عارف خداوندي قرار گيرند. و با توجّه به تبعيّت و پيروي از اين رادمرد وارسته و پيراسته، طيّ طريق نمايند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]نامة آية الله حاج ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي، به شيخ، متضمّن دستور سلوك در راه خدا[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]ما در اينجا قطعهاي از نامهاي را كه آية الحقّ عارف كامل: آية الله آقاي حاج ميرزا جواد آقا قدّس الله سرّه الشريف[3]، به مرحوم آية الله حاج شيخ محمّد حسين إصفهاني در جواب نامهاي كه نوشتهاند، و تقاضاي مقدّمة موصله نموده بودند؛ نوشتهاند، ميآوريم؛ تا حقيقت أمر و شدّت اهتمام شيخ، به سيرو سلوك و طيّ راه معرفت، در لقاي حضرت أحديّت عملاً روشن شود.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اين قطعة از نسخه، از نسخة استنساخي بعضي از دوستان در نجف اشرف استنساخ شده است:[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]«بسم الله الرّحمن الرّحيم؛ فدايت شوم... در باب إعراض از جِدّ و جَهد رسميّات، و عدم وصول به واقعيّات كه مرقوم شده؛ و از اين مفلس استعلام مقدّمة موصله فرمودهايد![/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بيرسميّت، بنده حقيقت آنچه را كه براي سير اين عوالم ياد گرفته؛ و بعضي نتائجش را مفصّلاً خدمت شريف در ابتداء خود صحبت كردهام؛ و از كثرت شوق اينك با رفقاء در همة عوالم همرنگ بشوم؛ اُسّ و مُخّ آنچه از لوازم اين سير ميدانستم، بيمضايقه عرضه داشتهام.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حالا هم إجمال آن را به طريقهاي كه ياد گرفتهام، مجدّداً اظهار ميدارم: [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]طريق مطلوب را براي اين راه، معرفت نفس گفتند. چون نفس انساني تا از عالم مثال خود نگذشته، به عالم عقلي نخواهد رسيد. و تا به عالم عقلي نرسيده جقيقت معرفت حاصل نبوده؛ و به مطلوب نخواهد رسيد.[/][/]
[=tahoma]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بازگشت به فهرست[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]براي سلوك، تضعيف قواي حيوانيّت لازم است[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]لذا به جهت إتمام اين مقصود، مرحوم مغفور[4] جزاء الله تعالي عنّا خير جزاءِ المعلِّمين ميفرمودند كه: بايد انسان يك مقدار زياده بر معمول، تقليل غذا و استراحت بكند؛ تا جنبة حيوانيّت كمتر، و روحانيّت قوّت بگيرد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و ميزان آن را هم چنين ميفرمودند كه: إنسان أوّلاً روز و شب زياده از دو مرتبه غذا نخورد، حتّي تنقّل ما بين الغذائين نكند. ثانياً هر وقت غذا ميخورد، بايد مثلاً يك ساعت بعد از گرسنگي بخورد؛ و آنقدر بخورد كه تمام سير نشود. اين در كمّ غذا. و امّا كيفيّتش: بايد غير از آداب معروفه، گوشت زياد نخورد. به اين معني كه: شب و روز هر دو نخورد. و در هر هفته دو سه هفته، هر دو را يعني هم روز و هم شب را ترك كند. و يكي هم اگر بتواند للتّكيّف نخورد؛ و لا محالة آجيل خور نباشد. اگر أحياناً وقتي نفسش زياد مطالبه آجيل كرد، استخاره كند. و اگر بتواند روزههاي سه روز هر ماه را ترك نكند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و أمّا تقليل خواب، ميفرمودند: شبانهروز شش ساعت بخوابد. و البتّه در حفظ لسان، و مجانبت اهل غفلت، اهتمام زياد نمايد. اينها در تقليل حيوانيّت، كفايت ميكند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]براي سلوك، تقويت قواي روحانيّت لازم است[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و أمّا تقويت روحانيّت، أوّلاً دائماً بايد هَمّ و حُزن قلبي، به جهت عدم وصول به مطلوب داشته باشد. ثانياً تا ميتواند ذكر و فكر را ترك نكند، كه اين دو جناح سير آسمان معرفت است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]در ذكر، عمدة سفارش، أذكار صبح و شام، أهمّ آنهاست كه در اخبار وارد شده؛ و أهمّ آنها تعقيبات صلوات؛ و عمدهتر، ذكر وقت خواب كه در أخبار مأثور است. لا سيّما متطهّراً در حال ذكر خواب برود.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و شب خيزي، ميفرمودند: زمستانها سه ساعت، و تابستانها يك ساعت و نيم. و ميفرمودند كه: من در ذكر يونسيّه، يعني در مداومت آن كه شبانهروزي ترك نشود، هرچه زيادتر توانست كردن، اثرش زيادتر، أقل أقلّ چهارصد مرتبه است، خيلي اثرها ديدهام. بنده خودم هم تجربه كردهام. چند نفر هم مدّعي تجربهاند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]يكي هم قرآن كه خوانده ميشود، به قصد هديه حضرت ختمي مرتبت صلوات الله عليه وآله خوانده شود.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و أمّا فكر، براي مبتدي ميفرمودند: در مرگ فكر بكن. تا آن وقتي كه از حالش ميفهميدند كه: از مداومت اين مراتب گيج شده؛ في الجمله استعدادي پيدا كرده؛ آنوقت به عالم خيالش ملتفت ميكردند؛ يا آنكه خود ملتفت ميشد. چند روزي همه روز و شب فكر در اين ميكند كه بفهمد هر چه خيال ميكند و ميبيند خودش است؛ و از خودش خارج نيست. اگر اين را ملكه ميكرد، خودش را در عالم مثال ميديد. يعني حقيقت عالم مثالش را ميفهميد. و اين معني را ملكه ميكرد. آنوقت ميفرمودند: بايد فكر را تغيير داد؛ و همة صورتها و موهومات را محو كرد؛ و فكر در عدم كرد. و اگر انسان اين را ملكه نمايد، لابد تجلّي سلطان معرفت خواهد شد. يعني تجلّي حقيقت خود را به نورانيّت، و بيصورت وحدّ، و كمال بهاء فائز آيد. و اگر در حال جذبه ببيند بهتر است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]بعد از آنكه راه ترقيّات عوالم عاليه را پيدا كرده؛ هر قدر كه سير بكند، اثرش را حاضر خواهد يافت.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و به جهت ترتيب اين عوالم كه بايد انسان از اين عوالم طبيعت اوّل ترقي به عالم مثال نمايد؛ بعد به عالم أرواح و أنوار حقيقيّه؛ البتّه براهين علميّه را خودتان أحضر هستيد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]عجب است كه: تصريحي به اين مراتب در سجدة دعاي شب نيمه شعبان، كه أوان وصول مراسله است؛ شده است؛ كه ميفرمايد: سَجَدَ لَكَ سَوادي وَ خَيالي وَ بَياضي.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اصل معرفت آن وقت است كه هر سه فاني بشود كه: حقيقت سجده عبارت از فناء است كه: عند الفناء عن النّفس بمراتبها، يحصل البقاء بالله.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]رزقنا الله تعالي و جميع إخواننا بمحمّد و آله الطّاهرين صلوات الله عليهم. [/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]باري، بنده في الجمله از عوالم دعاگوئي إخوان الحمدلله بيبهره نيستم، و دعاي وجود شريف و جمعي از اخوان را براي خود ورد شبانه قرار دادهام.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]حدّ تكميل فكر عالم مثال كه بعد از آن وقت محو صورت است؛ آن است كه يا بايد خود به خود ملتفت شده، عياناً حقيقت مطلب را ببيند؛ يا آنقدر فكر كند كه از علميّت گذشته، عيان بشود. آنوقت محو موهومات كرده در عدم فكر بكند تا آنكه از طرف حقيقت خودش تجلّي بكند» انتهي.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]باري، اينها همه دلالت بر روشن فكري، و جهاد عظيم علمي و عملي، و تقواي نفسي مرحوم كمپاني دارد، و همه دلالت دارد بر حسّ كنجكاوي و حقيقت جوئي او، و مراقبه، و محاسبه و سكوت و اعراض از زخارف دنيوي كه حقّا بايد برنامة عمل پويندگان راه خدا قرار گيرد. ولي معذلك آيا به درجة لقاي حضرت أحديّت رسيده است؟ و فتح باب معرفت براي او در حيات شده است؟ و يا خداوند رحمن به عوالم بعد از موت مُحَوَّل فرموده؛ و تكميل را بدان مراحل و منازل منوط ساخته است؛! خدا عالم است.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]و ما اينك براي اين رادمرد علم و عمل، از خدا ميخواهيم كه: از فضل و رحمت خود آنقدر بر او بريزد؛ و از باران أنوار و عظمت و جلال خود، آنقدر بر او ببارد، كه اگر هم أحياناً به بعضي از مراحل عرفان نرسيده است؛ در آنجا برسد. و او را به مقام و منزلهاي برساند كه فوق آن منزله براي أحدي جز حضرات معصومين صلوات و سلامه عليهم أجمعين متصوّر نباشد. آمين ربّ العالمين.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]اين هم شمّهاي از ترجمه و حال يكي ديگر از صاحبان مكاتيب حكمي و عرفاني، كه عنقريب به كلمات و مكاتيبشان انشاالله الرّحمن خواهيم رسيد.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]----------------------------[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][1] تلخيصي از «نقباء البشر» ج 2، ص 560 تا ص 562، تحت شمارة 982.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][2] آقا ضياء الدّين عراقي (أراكي) نجفي المسكن از أكابر و فحول علماي دينيّة عصر حاضر كه فقيه و اصولي و محدّث و رجالي و معقولي و منقولي، و از طراز اوّل مراجع علميّة اسلاميه و مرجع تقليد گروه انبوهي از فرقة محقّه، و از تلامذة آخوند مولي محمّد كاظم خراساني و بعضي ديگر از أجلّه بوده است حوزة درس فقه و اصول او، محلّ استفاده فحول عرب و عجم، در لطافت بيان و طلاقت لسان، و جودت تقرير و حسن تحرير، گوي سبقت را از ديگران ربوده؛ و مقامات عالية علميّهاش مسلّم يگانه و بيگانه بوده است. از كتابهاي او «مقالات الاصول» و «شرح تبصرة علامه» است. (منتخبي از «ريحانة الادب» ج 2، ص 55، با عنوان آقا ضياء).[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][3] در «نقباء البشر» ج 1، ص 329 و ص 330 تحت شمارة 673 آورده است كه: آقا شيخ ميرزا جواد آغا مَلَكي تبريزي فرزند شفيع ملكي بوده است. او عالمي است فقيه، و اخلاقي فاضل و باورع و موثّق. او در نجف اشرف حضور بزرگان از اساتيد درس خوانده است، و مراتب سلوك را از اخلاقي شهير مولي حسينقلي همداني فرا گرفته است و نفس خود را نزد وي تكميل نموده، و در فقه و اصول نزد علاّمه آقا شيخ آغا رضا همداني و غيره از علماء تتلمذ نموده است در سنة 1320 به ايران مراجعت كرد، و در دارالايمان قم توطّن نمود، و به وظائف شرع و ترويج دين و تربيت مؤمنين همّت گماشت تا در روز عيد قربان سنة 1343 رحلت كرد. كتابهائي از خود باقي گذارده از جمله «أسرار الصلوة» و از جمله «سيرو سلوك» است. انتهي ملخصاً.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]أقول: رسالة «سيروسلوك» ايشان به نام «رسالة لقاء الله» به طبع رسيده است. و همچنين كتاب نفيس ديگري دارد به نام: «المراقبات» يا «أعمال السنة» كه گرچه كتاب مختصري است ولي بر سبك «اقبال» سيّد ابن طاووس ميباشد. مرحوم ملكي زباني آتشين و قلمي شيوا و در حركت دادن به سوي خدا بسيار مجدّ و كوشا بوده است. جمعي از اساتيد ما در حوزة علمية قم از جمله مرحوم آية الله حاج شيخ عباس طهراني (ره) محضرش را ادراك نمودهاند، و از طهارت روح و تقواي باطن و ارشاد سالكين راه خدا و درسهاي عميق اخلاقي كه در حوزه ميداده است؛ حكاياتي دارند.[/]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif][4] مراد، استاد وحيدشان در معارف الهيّه، مرحوم آخوند مولي حسينقلي همداني رضوان الله عليه است[/][/]