نگاه قرآن به غرور و تكبر

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نگاه قرآن به غرور و تكبر




خداى متعال در اين آيه به مبارزه با كبر و غرور برخاسته و با تعبير زنده و روشنى، مؤمنان را از آن نهى مى كند، روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليه وآله) كرده، مى گويد:

«در روى زمين از روى كبر و غرور، گام برمدار»
(وَ لاتَمْشِ فِي الاْ َرْضِ مَرَحاً).

«چرا كه تو نمى توانى زمين را بشكافى! و طول قامتت به كوه ها نمى رسد»!
(إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الاْ َرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً).


اشاره به اين كه: افراد متكبر و مغرور غالباً به هنگام راه رفتن پاهاى خود را محكم به زمين مى كوبند، تا مردم را از آمد و رفت خويش آگاه سازند، گردن به آسمان مى كشند، تا برترى خود را به پندار خويش بر زمينيان مشخص سازند! ولى، قرآن مى گويد: آيا تو اگر پاى خود را به زمين بكوبى هرگز مى توانى زمين را بشكافى، يا ذره ناچيزى هستى بر روى اين كره عظيم خاكى؟

همانند مورچه اى كه بر صخره بسيار عظيمى حركت مى كند؟ و پاى خود را بر آن صخره مى كوبد، و صخره بر حماقت و كمى ظرفيتش مى خندد.

آيا تو مى توانى ـ هر قدر گردن خود را برفرازى ـ هم طراز كوه ها شوى يا اين كه: حد اكثر مى توانى چند سانتى متر قامت خود را بلندتر نشان دهى؟ در حالى كه حتى عظمت بلندترين قله هاى كوه هاى زمين در برابر اين كره، چيز قابل ذكرى نيست، و خود زمين ذرّه بى مقدارى است، در مجموعه جهان هستى.

پس، اين چه كبر و غرورى است كه تو دارى؟!

جالب توجه اين كه: قرآن، تكبر و غرور را كه يك خوى خطرناك درونى است، مستقيماً مورد بحث قرار نداده، بلكه روى پديده هاى ظاهرى آن، حتى ساده ترينش، انگشت گذاشته، و از طرز راه رفتن متكبران، و مغروران خودخواه و بى مغز، سخن گفته است، اشاره به اين كه: تكبر و غرور، حتى در سطح ساده ترين آثارش، مذموم، ناپسند و شرم آور است.

و نيز اشاره به اين كه: صفات درونى انسان، هر چه باشد، خواه و ناخواه خود را در لابلاى اعمالش نشان مى دهد، در طرز راه رفتنش، در نگاه كردنش، در سخن گفتنش و در همه كارش!

به همين دليل، به محض اين كه: به كوچك ترين پديده اى از اين صفات در اعمال برخورديم، بايد متوجه شويم: خطر نزديك شده، و آن خوى مذموم در روح ما لانه كرده است، فوراً به مبارزه با آن برخيزيم.
ضمناً، از آنچه گفتيم، به خوبى مى توان دريافت: هدف قرآن از آنچه در آيه فوق آمده (همچنين در سوره «لقمان» و بعضى ديگر از سوره هاى قرآن) اين است كه: كبر و غرور را به طور كلّى، محكوم كند، نه تنها در چهره خاصى يعنى راه رفتن.

چرا كه غرور، سرچشمه بيگانگى از خدا و خويشتن، اشتباه در قضاوت، گم كردن راه حق، پيوستن به خط شيطان، و آلودگى به انواع گناهان است.

على(عليه السلام) در خطبه «همّام» درباره صفات پرهيزگاران مى فرمايد:


وَ مَشْيُهُمُ التَّواضُعُ:«آنها متواضعانه راه مى روند».
نه تنها در كوچه و بازار، كه خط مشى آنها در تمام امور زندگى و حتى در مطالعات فكرى و خط سير انديشه ها توأم با تواضع است.
برنامه عملى پيشوايان اسلام، سرمشق بسيار آموزنده اى براى هر مسلمان راستين در اين زمينه است.


در سيره پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: هرگز اجازه نمى داد، به هنگامى كه سوار بود افرادى در ركاب او پياده راه بروند، بلكه، مى فرمود: «شما به فلان مكان برويد، من هم مى آيم، در آنجا به هم مى رسيم، حركت كردن پياده، در كنار سواره سبب غرور سوار، و ذلت پياده مى شود»!

و نيز مى خوانيم: پيامبر(صلى الله عليه وآله) بر روى خاك مى نشست ، غذاى ساده همچون غذاى بردگان مى خورد، از گوسفند شير مى دوشيد، و بر الاغ برهنه سوار مى شد.

اين گونه كارها را حتى در زمانى كه به اوج قدرت رسيد مانند روز فتح «مكّه» انجام مى داد، تا مردم گمان نكنند، همين كه به جائى رسيدند، بايد باد كبر و غرور در دماغ بيفكنند، از مردم كوچه و بازار و مستضعفان فاصله بگيرند، و از حال توده هاى زحمت كش بيگانه شوند.

در حالات على(عليه السلام) نيز مى خوانيم: او براى خانه آب مى آورد و گاه منزل را جارو مى كرد
.
و در تاريخ امام مجتبى(عليه السلام) مى خوانيم: با داشتن مركب هاى متعدّد، بيست مرتبه پياده به خانه خدا مشرف شده مى فرمود: من براى تواضع در پيشگاه خدا اين عمل را انجام مى دهم.(1)



1. تفسیر نمونه، جلد 12، صفحه 142.


بسم الله الرحمن الرحیم

توکلت علی الحی الذی لا یموت

تکبر در روایات

متکبر کیست؟

*امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «هرکه براین باور باشد که از دیگران برتر است، او در شمار مستکبران است». حفص بن غیاث می گوید عرض کردم: «اگر گنهکاری را ببیند و به سبب بی گناهی و پاکدامنی خود، خویشتن را از او برتر بداند چه؟» فرمود: «هیهات، هیهات چه بسا که او آمرزیده شود اما تو را برای حسابرسی نگه دارند؛ مگر داستان جادوگران موسی (علیه السلام) را نخوانده ای؟»(عن أبی عبد الله ع من ذهب یرى أن له على الآخر فضلا فهو من المستكبرین فقلت له إنما یرى أن له علیه فضلا بالعافیة إذا رآه مرتكبا للمعاصی فقال هیهات هیهات فلعله أن یكون قد غفر له ما أتى و أنت موقوف محاسب أما تلوت قصة سحرة موسى ع ثم قال كم من مغرور بما قد أنعم الله علیه و كم من مستدرج بستر الله علیه و كم من مفتون بثناء الناس علیه ) ( الكافی ج8، ص128)

باسمه تعالی
با سلام:
تكبر به معنای این است که انسان از اينكه خود را برتر از ديگري ببيند، احساس آرامش كند،

بنابراين، تكبر یعنی اینکه نخست انسان براي خود مقامي قائل شود، ديگر اينكه براي ديگري نيز مقامي قائل شود، و سوم اينكه مقام خود را برتر از آنها ببيند و احساس خوشحالي و آرامش كند

در چندین آیه از آیات الهی خداوند این صفت را نكوهش نموده است:

ساصرف عن آیاتی الذین یتكبرون فی الارض بغیر الحقّ.( 1) آنان را که به نا حق در زمین تکبر ورزند از ایات و نشاه های خود دور روی گردان خواهم کرد

و در آیه دیگر می فرماید:كذلك یطبع الله علی كلّ قلب متكبّر جبّار.(2) این گونه خدا بر قلب هر متکبر ستمکاری مهر (شقاوت ) می زند

همچنین فرمودند:انّه لایحبّ المستكبرین.(3) همانا خداوند انسانهای مغرور و مستكبر را دوست ندارد.

و نیز در آیه ۶۰ سوره مباركه غافر میفرمایند:هر كه از بندگانم كبر ورزد بزودی او را داخل جهنّم نمائیم.

پی نوشت:

1-اعراف، آیه ۱۴۶
2-غافر 35
3-نحل /23

و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابليس ابى واستكبر و كان من الكافرين (1)

و (ياد كن) هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده و خضوع كنيد! همگى سجده كردند، جز ابليس كه سر باز زد و تكبر ورزيد (و به خاطر نافرمانى و تكبرش) از كافران شد.

فاما عاد فاستكبروا فى الارض بغير الحق و قالوا من اشد منا قوة اولم يروا ان الله الذى خلقهم هو اشد منهم قوة و كانوا بآياتنا يجحدون (2)

در مورد قوم عاد مى‏خوانيم:اما قوم عاد بناحق در زمين تكبر ورزيدند و گفتند: چه كسى از ما نيرومندتر است؟! آيا نمى‏دانستند خداوندى كه آنان را آفريده از آنها قويتر است؟ و (به خاطر اين پندار) پيوسته آيات ما را انكار مى‏كردند.

پی نوشت:
1-‏بقره/ ‏34
2-فصلت/ ‏15

و همچنین در كلمات معصومین علیهم السلام و در روایات، ذم بسیاری از این صفت شده است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: هر کس به اندازه یک دانه خردل کبر در قلبش باشد وارد بهشت نمی شود و کسی که به اندازه یک دانه خردل ایمان در دلش باشد وارد جهنم نمی شود (1

امام باقر علیه السلام فرمودند:در قیامت متکبران به صورت مورچگان ریزی محشور می شوند و مردم آنها را لگد مال می کنند تا خدای تعالی از حساب خلایق فارغ شود(2

حضرت امام صادق(ع) فرموده است: إِنَّ فِي السَّمَاءِ مَلَكَيْنِ مُوَكَّلَيْنِ بِالْعِبَادِ فَمَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَاهُ وَ مَنْ تَكَبَّرَ وَضَعَاهُ(3) دو ملك در آسمان هستند كه موكل بندگانند؛ هر كه تواضع كند، او را بلند مرتبه كنند و هر كه تكبر نمايد، او را پست مرتبه سازند.


امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوار خود نقل مي‌كنند كه اميرمؤمنان علیه السلام فرمودند:در شگفتم از آدمي كه آغازش نطفه، پايانش مردار و در اين بين حامل كثافات است چگونه تكبر مي‌ورزد(4

در حديثى از امام اميرمؤمنان على(ع) مى‏خوانيم: بكثرة التكبر يكون التلف(5) فزونى تكبر مايه اتلاف(اسباب موفقيت) است‏

پی نوشت:
1-وسائل الشیعه ،ج11،ص306
2-کافی ،ج2 ،ص 309
3-كافي، ج2، ص122
4-بحارالانوار، ، ج7،ص 234
5-غررالحكم، ح 7169

اقسام تکبر با توجه به آیات قرآن

«خود برتربینى‏»، «خود محورى‏»، «خودخواهى‏»، «برترى جویى‏» و «فخرفروشى‏»، همه از مفاهیمى هستند كه ریشه آنها «تكبر» است، هر چند از زوایاى مختلف دیده مى‏شود. كسى كه صرفا خود را بالاتر از دیگران مى‏بیند، «خود برتربین‏» است. كسى كه به خاطر این خود برتربینى سعى دارد در همه جا و در همه كارهاى اجتماعى همه چیز را قبضه كند، «خود محور» است. كسى كه سعى دارد در مسائل اجتماعى مخصوصا به هنگام بروز مشكلات تنها به منافع خود بیندیشد و براى منافع دیگران ارزشى قائل نباشد، «خودخواه‏» است. كسى كه سعى مى‏كند سلطه خود را بر دیگران مستحكم كند و آنها را زیر سیطره خود قرار بدهد، گرفتار «برترى جویى‏» است. بالاخره كسى كه سعى دارد مال و ثروت یا قدرت و مقام خود را به رخ دیگران بكشد «فخرفروش‏» است. بنابراین همه این صفات ریشه مشتركى دارد و آن تكبر است هر چند در چهره‏هاى مختلف ظاهر مى‏گردد.
علماى اخلاق تكبّر را به سه بخش تقسیم كرده اند: الف: تكبّر در برابر خدا! ب: تكبّر در برابر پیامبران ج: تكبّر در مقابل خلق خدا. منظور از تكبّر در برابر خداوند كه بدترین نوع تكبّر است و از نهایت جهل و نادانى سرچشمه مى گیرد، این است كه انسان ضعیف ادّعاى الوهیّت كند، نه تنها خود را بنده خدا نداند بلكه سعى كند مردم را به بندگى خود دعوت نماید، یا همچون فرعون «...اَنَا رَبُّكُمُ الاَْعْلَى؛ من پروردگار برتر شما هستم!» بگوید (نازعات/ 24)، و یا از «...مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ اِله غَیْری...; من خدایى جز خودم براى شما سراغ ندارم» ( قصص/ 38) دم بزند. بسیار بعید به نظر مى رسد كه افرادى همچون «فرعون» كه سالها بر كشور پهناور مصر حكومت مى كرد آن قدر كم عقل و بى هوش باشد كه خود را واقعاً «ربّ اعلى» و تنها معبود بزرگ در جهان هستى بداند. بلكه بیشتر به نظر مى رسد كه او و افرادى امثال او براى تحمیق توده هاى ساده لوح این گونه ادّعاها را مى كردند تا پایه هاى حكومت خود را از طریق ادّعاى الوهیّت محكم سازند.
شكل دیگرى از تكبّر در برابر خدا، تكبّر ابلیس و پیروان اوست كه از اطاعت خداوند سر باز زدند و تشخیص خود را برتر شمردند و به حكمت پروردگار خرده گرفتند و گفتند: چرا ابلیس كه از آتش آفریده شده است در برابر یك موجود خاكى سجده كند؟ و گفت: «...لَمْ اَكُنْ لاَِسْجُدَ لِبَشَر خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصَال مِنْ حَمَاء مَسْنُون؛ من هرگز براى بشرى كه از گل خشكیده اى، كه از گل بدبویى گرفته شده است آفریده اى، سجده نخواهم كرد» ( حجر، 33)، «... قَالَ اَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِى مِنْ نَار وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِین؛... من از او بهترم! مرا از آتش آفریده اى و او را از گل»!( اعراف، 12).
بنابراین گاه حجاب ضخیم كبر و غرور چنان جلو چشم عقل و هوش انسان را مى گیرد كه موجود ضعیفى، خود را آگاه تر از حكیم على الاطلاق مى پندارد. به این صورت بر خدا تکبر کردن از شنیع ترین اقسام تکبر است.«المتکبر» ذات پروردگار متکبر است. کبریاء منحصرا از ذات پروردگار است. کبریاء مال اوست (الکبریاء ردائی) (جامع السعادات، ج 1، ص 386)، عظمت فقط مال اوست. او متکبر است به معنی اینکه متلبس به کبریاست، یعنی در مقام تشبیه - و العیاذ بالله می‏گوییم - او جامه کبریایی را که فقط و فقط بر اندام او راست می‏آید و بس، بر تن دارد. ولی غیر او چطور؟ غیر او، هر چه هست‏، در مقابل او که نمی‏تواند عظمتی و کبرائی داشته باشد. بشر اگر بخواهد به عظمت جلوه کند، در آن دروغ وجود دارد، یعنی تظاهر به چیزی است که‏ ندارد لهذا تکبر در ذات پروردگار صفت کمال است چون معنایش تلبس به‏ کبریائی است و در بشر صفت نقص است چون آنجا واقعیتش که تلبس به‏ کبریائی است وجود ندارد، تظاهر به کبریائی است یعنی تظاهر به عظمتی‏ است که آن عظمت را ندارد. خداوند در قرآن درباره گنهکار می‏فرماید: « انها شجرة تخرج فی اصل الجحیم؛ در همان متن و عمق و وسط جهنم می‏روید» (صافات/ 64).
اینجا می‏فرماید: «خذوه فاعتلوه‏ الی سواء الجحیم، دخان/ 47» به فرشتگان گفته می‏شود این را بگیرید و بکشید به‏ همان وسط جهنم ببرید، این دیگر زقوم است، درختش هم آنجا روییده است‏. «ثم صبوا فوق رأسه من عذاب الحمیم، دخان/ 48 » از بالا سر او هم از عذاب‏ آب داغ بر فرق او و بر سر او بریزید، که این دو عذاب است: عذابی که‏ از درون خودش می‏کشد و عذابی که از بیرون به نحو دیگری بر او می‏ریزد، که‏ باز خود این هم تجسم گناه گناهکار در دنیاست، رنجهایی که در درون خودش‏ متحمل می‏شود که اثرش را در این دنیا احساس می‏کند، و رنجها و عکس‏ العمل‏هایی که عملهای کثیف و بد دارد که از دیگران هم به انسان می‏رسد.
بعد به او می‏گویند: « ذق انک انت العزیز الکریم، دخان 49 » بچش، تو همان آقای عزیز و بزرگوار دنیا هستی، یعنی همان کسی هستی که در دنیا آن چنان مغرور بودی، برای خودت عزتی و شخصیتی و اهمیتی قائل بودی مافوق‏ اینکه سخن خدا را گوش کنی. می فرماید: « و أن لاتعلوا علی الله » (دخان/19) علو علی الله داشتی، می‏خواستی بر خدا تکبر بجویی، چون امر خدا را دون شأن دانستن، بر خدا تکبر کردن است و این شنیع ترین اقسام تکبر است.
هم چنین در سوره جاثیه می فرماید: «ویل‏ لکل افاک اثیم ، جاثیه/ 7» تباه باد هر چه دروغ بند گنهکاری هست. « یسمع‏ ایات الله تتلی علیه، جاثیه/8» آیات الهی را می‏شنود در حالی که بر او تلاوت می‏شود، اما چه عکس العملی نشان می‏دهد؟ « ثم یصر مستکبرا کان لم یسمعها،جاثیه/8» در حالی که مستکبر است و تکبر می‏ورزد. بالاترین‏ و شنیع ترین تکبرها تکبر بر خداست. مقصود از " تکبر بر خدا " تکبر بر حقیقت است، یعنی انسان وقتی حقیقتی را به او عرضه بدارند کسر شأن‏ خودش بداند که آن را قبول کند. این را می‏گویند تکبر بر خدا. وقتی که‏ انسان یک چیزی را حق ببیند و بعد زورش بیاید حق را قبول کند و کسر شأن‏ خودش بداند که این حق را بپذیرد و تکبر کند بر قبول حق، این را می‏گویند " استکبار بر خدا ". قرآن می‏خواهد بگوید این حس می‏کند که حقیقت است‏ اما آن تکبرش و آن خودخواهی و خودپرستی و خودپسندی‏اش به او اجازه‏ نمی‏دهد، در حالی که مستکبر است پشت می‏کند، اعراض می‏کند، و قرآن یک‏ کلمه دیگر هم اضافه می‏کند، نمی‏فرماید: " ثم یستکبر " می‏فرماید: « ثم‏ یصر مستکبرا، جاثیه/ 8» در استکبار خودش اصرار می‏ورزد.
بعضی از فلسفه‏ های امروز، ایستادن در مقابل خدا را عالی ترین کمال انسان‏ می‏شمارند. حرفشان به این شکل است. تکبر، تسلیم نبودن، عصیان کردن ولو در مقابل‏ خدا، کمال انسانیت است. شیطان شدن و " نه " گفتن، سجده نمی‏کنم، امرت را اطاعت نمی‏کنم، این کمال است، چون در مقابل او هم باز از خودش خود نشان می‏دهد، شخصیت نشان می‏دهد، بی‏شخصیتی نشان نمی‏دهد که‏ بگوید بله. این همان العزیز الکریم است که قرآن دارد می‏گوید. حالا در قدیم آن‏ العزیز الکریم‏ها فلسفه نداشتند، امروز اگزیستانسیالیسم دارد فلسفه هم‏ برایش می‏سازد. مسأله تمرد و ایستادگی در مقابل حق، تا اگزیستانسیالیسم نیامده بود لااقل فلسفه نداشت، حالا دارای‏ فلسفه هم شده است. این تکبر بر خدا و ایستادگی در برابر خدا و " نه " گفتن در مقابل‏ ذات حق، ضدانسانی‏ترین چیزهاست.
عزیز کریم واقعی خداست، العزیز اوست و الکریم اوست. کسی در مقابل‏ خدا خودش را عزیز و کریم بداند این همان عصیان در مقابل حق و تکبر بر ذات پروردگار است، آخرین نتیجه‏اش همین است که قرآن ذکر می‏کند: «ان شجرةالزقوم *طعام الاثیم *کالمهل یغلی فی البطون* کغلی الحمیم* خذوه‏ فاعتلوه الی سواء الجحیم* ثم صبوا فوق رأسه من عذاب الحمیم *ذق انک انت‏ العزیز الکریم؛ مسلما درخت زقوم، خوراک گناه پیشه است. مانند مس گداخته در شکم ها می جوشد، مانند جوشیدن آب جوشان. ندا آید: او را بگیرید و به میان دوزخ بکشانید. آنگاه روی سرش از عذاب آب جوشان بریزید. بچش که به خیال خود همان نیرومند گرامی هستی» (دخان 43 تا 49).
قسم دوّم تكبّر، تكبّر در برابر انبیا و پیامبران است كه در میان امّتهاى پیشین بسیار دیده شده است، گروهى از مستكبران در این امّتها، از اطاعت پیامبران الهى سر باز مى زدند و از روى كبر و غرور همچون فرعونیان مى گفتند: «...اَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا...؛ آیا ما به دو انسان كه همانند خودمان هستند (یعنى موسى و برادرش هارون) ایمان بیاوریم»؟ ( مؤمنون/ 47) و گاه همانند قوم نوح به یكدیگر مى گفتند: «وَ لَئِنْ اَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَكُمْ اِنَّكُمْ اِذاً لَخَاسِرُونَ؛ و اگر از بشرى همانند خودتان اطاعت كنید به یقین زیانكارید»( همان سوره، 34)، و گاه به بهانه جویى هاى كودكانه مى پرداختند و از سر لجاجت مى گفتند: «چرا فرشتگان بر ما نازل نمى شوند؟ چرا ما خدا را نمى بینیم؟؛ (وَ قَالَ الَّذِینَ لاَیَرْجُونَ لِقَائَنَا لَوْ لاَاُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلاَئِكَةُ اَوْ نَرى رَبَّنَا). قرآن در ادامه این آیه مى گوید: «لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِى اَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوّاً كَبِیراً؛ آنها درباره خود تكبّر ورزیدند و طغیان كردند» ( فرقان/ 21).
قسم سوّم، تكبّر در برابر بندگان خداست به گونه اى كه خود را بزرگ بشمرد و دیگران را كوچك و خوار و بى مقدار، زیر بار هیچ كس نرود، خود را از همه برتر ببیند و حقّ هیچ صاحب حقّى را محترم نشمرد و دائماً منتظر باشد كه دیگران براى او عظمت قائل شوند. این نوع از كبر نمونه هاى فراوانى دارد، و گاه به حدّ اعلا مى رسد و به تكبّر در برابر پیامبران و خداوند منتهى مى گردد. بنابراین آتش كبر و غرور، نخست از تكبّر در برابر بندگان خدا سر مى زند، سپس به استكبار در برابر انبیا و رسولان پروردگار مى رسد و سرانجام به تكبّر در برابر ذات پاك خداوندگار مى انجامد!
البته یک نوع تکبر هم هست که حتی در بنده هم مطلوب است و آن تکبر بالحق است. تکبر بالحق یعنی اعتنایی به همه چیز دیگر به خاطر خدا، که‏ بوعلی سینا جمله خیلی خوبی در باب زهد در اشارات دارد که زهد عارف چیست؟ «الزهد عند العارف ریاضة مالهممه و قوی نفسه... و تکبر علی کل شی‏ء غیر الحق؛ زهد در نظر عارف ورزش است برای تقویت انگیزه ها و نیروهای باطنی اش و بزرگ دیدن خویش است در برابر هر چیز جز حق» (شرح اشارات، نمط نهم، فصل سوم) بی اعتنا بودن به هر چیز غیر از خدا. این تکبر معنایش این است که (شخص) هیچ موجودی را به جای خدا نمی‏نشاند یعنی او را معبود قرار نمی‏دهد و لو به همان عبادت کوچک، و لو مورد توجه قرار دادن، یعنی هیچ موجود بغیر از خدا شایسته این که من او را هدف، قبله و مقصد قرار بدهم نیست. «سبحان الله عما یشرکون، طور/43» منزه است ذات پروردگار از این شرکهای که می‏ورزند. تکبر ورزیدن یک‏ بنده در مقابل خدا نوعی شرک ورزیدن، خود را شریک خدا قرار دادن و جامه‏ خدا را به تن کردن است.
منبع:http://www.tahoorkotob.com/page.php?pid=7477
موضوع قفل شده است