◊╠ چهل وادی صبر ╣◊ ویژه نامه اربعین حسینی

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
◊╠ چهل وادی صبر ╣◊ ویژه نامه اربعین حسینی

class: grid width: 500 align: center

اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهیدِ

[TD="align: right"]موضوعات و گفتگوها:
[/TD]
[TD="align: right"]بازگشت اسرا به كربلا در اولين اربعين[/TD]
[TD="align: right"]شرحي بر زيارت اربعين[/TD]
[TD="align: right"]اربعین ؛واقعیت یا خیال پردازی مورخان[/TD]
[TD="align: right"] اربعین حسینی در سرزمین شهدا[/TD]
[TD="align: right"]کتابهای مناسبتی (ویژه اربعین حسینی)[/TD]
[TD="align: right"] كتاب موبايل چهل حديث امام حسین علیه السلام[/TD]
[TD="align: right"]پیامک اربعین[/TD]
[TD="align: right"] در سوگ اربعین[/TD]
[TD="align: right"] اشعار ویژه اربعین[/TD]
[TD="align: right"]سخنرانی مکتوب ویژه اربعین[/TD]
[TD="align: right"] مهم ترین دلیل بزرگداشت اربعین[/TD]
[TD="align: right"] تصاویر ویژه اربعین نور[/TD]
[TD="align: right"]زیارت اربعین[/TD]
[TD="align: right"] دانلود نواهای حسینی[/TD]
[TD="align: right"]فایل های صوتی عزاداری دانشجویان در محضر رهبر( اربعین89) مداح : میثم مطیعی[/TD]
[TD="align: right"] زیارت اربعين*فايل فلش*[/TD]
[TD="align: right"] بعد چهل روز و شب - فلش[/TD]
[TD="align: right"]ویژه نامه سال 1389[/TD]
[TD="align: right"] نرم افزار زیارت اربعین - همراه با مسابقه و دو جایزه ویژه[/TD]
[TD="align: right"]اولین نرم افزار جامع زيارت عاشورا
[/TD]
[TD="align: right"]كتاب اجرايي داستانهاي شگفت از زيارت عاشورا و تربت[/TD]

[b]content[/b]

دانلود صوت

بسم الله الرحمن الرحیم

جاى رقیه سلام الله علیها خالى.

دخترک نازنین حسین علیه السلام ، کبوتر سپید «ارجعى» را زودتر از دیگران دید و به دنبالش پرید...
و چه خوب! حالا که کاروان، به نقطه صفر زمین برگشته، نیست که از غصه نبودن بابا، دوباره دق کند!

بسوز ای دل که امروز اربعین است
عزای پور ختم المرسلین است
قیام کربلایش تا قیامت
سراسر درس، بهر مسلمین است
اربعین حسینی تسلیت باد

سالی است نکو که دل نکوتر باشد/ چشم از هیجان عشق او تر باشد
آغاز بهار اربعین است و دلم/ ای کاش به گنبدش کبوتر باشد
*‌ * * * * * * *
امشب شب اربعین مصباح هداست/ دل یاد حسین بن علی شیر خداست
پروانه به گرد شمع حق پر زد و سوخت/ امشب شب یاد عشقیاء و شهداست
*‌ * * * * * * *
چهل شبانه گذر کرد بر زمین بى تو
چهل شبانه بى عشق، بى یقین، بى تو
پس از تو پیرهن سوگوار تا به ابد
چه گریه ها که ندارد در آستین بى تو
*‌ * * * * * * *
از بدرود اشکبار کاروان، چهل غروب گذشته است و قصه هاى سوخته، به چشم هاى فرات مى ریزد.
*‌ * * * * * * *
اربعین، با بوى خون در مشام و آبله در پا، رسیده است تا بگوید همه اتفاقات سرخ، در راستاى شکیبایى زینب علیهاالسلام بود.
*‌ * * * * * * *
چهل شب است که بر نیزه شدن آفتاب را سر بر شانه هاى آسمان مى گرییم. «اى چرخ! غافلى که چه بیداد کرده اى»

چهل روز گذشت. نه اشک‏ها در چشم دوام آوردند، نه حرف‏ها بر زبان! روایت درد، آسان نیست.
*‌ * * * * * * *
چهل روز گذشت. اما چهل سال دیگر چهارصد سال،... هم بگذرد، صدای «هل من ناصر» تو بی‏جواب نخواهد ماند.
*‌ * * * * * * *
اربعین؛ تمرین سوختن، تمرین شعله‏ ور شدن، مشق ققنوسی بودن، مشق سوختن در آتش عشق، مشق فداکاری و ایثار، تمرین پرواز با بال‏های شکسته
*‌ * * * * * * *
اسلام را عاشورا بیمه کرد و عاشورا را اربعین.
*‌ * * * * * * *
اربعین که می آید، باید از زینب گفت؛ از حاصل زخم ها و نمازهای نشسته ای که هنوز او را به یاد دارند.
اربعین می آید؛ اما تلاوت زیبایی را تنها در چشمان زینب علیهاالسلام باید جست. اربعین می شکفد و نام زینب گل می کند. زینب از آن چه یزیدیان شرم زده هراس داشتند هم بالاتر بود. زینب علیهاالسلام ، با خطبه ای از غربت در میان هلهله زنان شام، گل گریه کاشت.
*‌ * * * * * * *


اربعین است و کاروان تأثیرگذار عشق آمده است. فرزند مکه و منا ـ زین العباد ـ آمده است؛ پیک انقلاب گر، برای شامیانی آمده است که دل هاشان از بنای مسجد دمشق هم سخت تر بود.
*‌ * * * * * * *
در چهلمین روز، تنها چیزی که برای همه تداعی می شود، حدیث خون و پیروزی است.
سجاده نشین لحظه های سرخ عبادت! دستی برآور و سینه ام را عاشورایی کن. می خواهم پس از چهل وادی رنج و گریه، نام تو، مستی فزای دقایق عزایم باشد.
*‌ * * * * * * *
شـد چـهـلـم روز عــزای حـسـیــن
جــان جــهــان بـــاد فدای حـسین
*‌ * * * * * * *
اربعین؛ روز بازگشت پرستوهای داغ‏دار به کاشانه؛ روز رهایی از اسارت‏ها، روز گسستن غل و زنجیرها، هجرت از غربت و آوارگی، ساکن شدن در حریم امن دوست.

*‌ * * * * * * *
اربعین؛ روز زیبایی حقیقت، روز زیارت چشم‏ها از زیبایی‏های کربلا، روز تماشای واقعه عاشورا، روز به گل نشستن خون ذبح عظیم کربلا.
*‌ * * * * * * *
اربعین؛ پایان شمرها و حرمله‏ها، پایان قهقهه‏ها و هوسرانی‏ها، پایان تشنگی‏ها، پایان هراس دخترکان
*‌ * * * * * * *
اربعین؛ روز «نَصْرٌ مِنَ اللّهِ وَ فَتْحٌ قَریبٌ»، روز پیروزی خون بر شمشیر، روز جاودانگی حسین علیه‏السلام .
*‌ * * * * * * *
چهل روز از مرثیه بی‏پایان خدا در خاک می‏گذرد و چهل عمره از بادیه‏پیمایان عرفات کربلا

*‌ * * * * * * *
ای آن که لحظه لحظه کنار تو زیستم! *** امشب، چهل شب است برایت گریستم
امشب چهل شب است که آب از گلوی من *** پایین نرفته، بغض عطشناک کیستم؟

آقا نوکر نمی خواهی :geryeh:
آخه دارم برای خودم آبرو جمع می کنم


چهل روز گذشت.

نه اشک ها در چشم دوام آوردند، نه حرف ها بر زبان! روایت درد، آسان نیست. خاک های بیابان می دانند که سیلی آفتاب یعنی چه؟

تشنگی را باید از ریگ های ساحل پرسید تا بگویند آب به چه می ارزد؟
هم کوفه از سکوت پر بود و هم شام. تنگ راه های شام، انتظار کشیدند تا صدای قدم های کسی بگذرد و دریغ! مسلمانان شهر بیگانه اند، غریبه اند با برادران خویش!

حرف ها فاسد شده اند پشت میله های زندان سینه ها. دستی بیرون نمی آید که سلامی را پاسخ دهد. فریاد را از قاموس کوفه و شام ربوده اند. اراده ها را چپاول کرده اند. دست ها را بریده اند. به آدم ها یاد داده اند خم و راست شوند. کسی نمی داند شجاعت چیست و جوان مردی را با کدام قلم می نویسند؟

چهل روز گذشت؛ نه از آب خبری شد، نه بابا!

آسایش از فراز سرمان پر کشیده بود. چشم هایمان به تاریکی خرابه عادت کرده بود. اشک هایمان را چهل روز است که نشسته ایم! چهل روز است که از پا ننشسته ایم. زنجیر بر دست هایمان نهادند و در میدان های شهر گرداندند؛ غافل که چلچراغ را به دیار شب می برند. خواب کودکانمان را آشفتند تا بر مصیبت مان بیفزایند؛ غافل که ما صبر را سال هاست می شناسیم؛ ما صبر را در خانه علی علیه السلام آموخته ایم.

از دشنه و دشنام کم نگذاشتند. از «گرد و خاک کردن» کم نگذاشتند تا حقیقت پاکی مان پوشیده شود؛ ولی چه باک! حقیقت، بی نیاز از این گرد و خاک کردن هاست. حضرت دوست اگر با ماست، چه باک از این همه دشمنی! زبان ها را دستور به سکوت دادند؛ ولی آنچه البته نمی پاید، سکوت است.

قلب ها را نتوانستند باز دارند از اندوه.

مغزها را نتوانستند باز دارند از تأمل. خطبه های زین العابدین علیه السلام قیام کرده بود و قد برافراشته بود در جمعیت تا پیام رسان خون تو باشد. طنین شهادت تو، پرده ها را لرزاند، ریسمان ها را گسیخت و قلب ها را گشود؛

چهل روز گذشت.

اما چهل سال دیگر چهارصد سال،... هم بگذرد،
صدای «هل من ناصر»
تو بی جواب نخواهد ماند.


روزگار این چنین نخواهد ماند

دولتِ ظالمین نخواهد ماند

قرن ها می روند و می آیند

پرچمت بر زمین نخواهد ماند





میثم امانی

سلیلة الزهراء;179106 نوشت:
دخترک نازنین حسین، کبوتر سپید «ارجعى» را زودتر از دیگران دید و به دنبالش پرید...

سلام :
با تشکر از مدیران بزرکوار
انشاالله عزاداریهای همه دوستان مقبول درگاه احدیت قرار گیرد .
التماس دعا

گاهی داغ آنقدر بزرگ است که سراسر تاریخ را فرا می گیرد!
گاهی قیام آنقدر اثربخش است که خاکسترهای روبه خاموشی را دوباره شعله ور میسازد!
گاهی حضور خدا آنقدر قابل لمس است که میتوان تک به تک به میدان رفت و ناجوانمردانه به شهادت رسید!
گاهی شش ماهه آنقدر بزرگ است که قربانی میشود!
گاهی سه ساله آنقدر با عظمت است که تاب اسارت می آورد!
گاهی دنیاطلبی آنقدر زیاد است که امام و ندای حمایت خواهی اش نشنیده گرفته میشود!
گاهی فاجعه آنقدر عظیم است که زمین را تاب نیست!
[="darkgreen"]و گاه.... ما چقدر غافلیم و دور...!!![/]

درد ، روایت هفتاد و دو ستاره خاموش را به توفان سپرده است.

چهل غروب، آسمان، خورشید را بارید. چهل بار کوه، پژواک مظلومیت خون شهدا را به آسمان

پاشید و گودال خون تراوش کرد. چهل روز غم، دیوارهای کوفه را کوبید و نیزه‏ها، نیمه جان، پا بر

زمین زدند. به یاد آن روز که طنین «هل من ناصر» کسی، کائنات» را می‏لرزاند.

این بار، تو باید قیام کنی

چشم‏هایت را باز کن؛ اینجا کربلاست.

آمده‏ای تا داغ نفس‏گیر آن ظهر را، با اشک‏هایت، مویه کنی.

چشم‏هایت، بغض فروخورده خاک را به فرات می‏سپارند.

نگاه کن، نخل‏های کمر خمیده، استقامتت را تحسین می‏کنند.

آتش از خاک می‏جوشد و صحرا هنوز بوی خون می‏دهد!

فرات، تنها شاهد این ماجراست؛ مگر می‏شود مشک‏ها را فراموش

کند؛ یا لب‏های تشنه‏ای را که با حنجره سوخت باد، آب را فریاد می‏زدند؟!

غم بر تارک دلت می‏وزد و هوای اسارتی را نفس می‏کشی که چهل سال، شکسته‏ترت کرده است.

شانه‏های صبرت را بگستران؛ چیزی از خاکستر خیمه‏ها نمانده؛ باد، همه را به تاراج برده است.

آمده‏ای تا بعد از چهل روز، بوی برادرت را نفس بکشی؛ تا محکم‏تر و استوارتر از پیش، در شام

بایستی.

برو؛ وقت آن است که خطبه‏هایت را با تمام وجود فریاد بزنی.

دیگر نوبت آن است که عَلَم‏های افتاده را برافرازی. بلند شو؛ این‏بار تو باید قیام کنی!

:Graphic (61):

برای مشاهده سایز اصلی بر روی تصویر کلیلک کنید



برای مشاهده سایز اصلی بر روی تصویر کلیلک کنید


قرارمون چی شد که بی قرار هم باشیم-محمود کریمی