سه مفهوم اساسی در دوران ائمه

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
سه مفهوم اساسی در دوران ائمه

سه مفهوم اساسی در تاریخ صدر اسلام : مفاهیم « اطاعت از ائمه ، لزوم جماعت ،حرمت نقض بیعت » از رایج ترین اصطلاحات سیاسی بود که خلفا به کار می بردند . شاید بتوان گفت سه مفهوم مزبور ،پایه خلافت و نیز دوام آن را تضمین می کرد . این سه واژه ،اصول درستی بود که به هر روی در شمار مفاهیم دینی – سیاسی ،اسلامی بود ،چنان که از نظر عقل نیز برای دوام جامعه و حفظ اجتماعی رعایت آنها لازم می بود.

اطاعت از امام به معنای پیروی نظام حاکم بود . سوال مهم این است که تا کجا باید از حاکم پیروی کرد . آیا تنها اطاعت از امام عادل لازم است یا آنکه از سلطان جائر نیز باید اطاعت کرد ؟

حفظ جماعت یعنی عدم اغتشاش و شووش ،دست نزدن با اقداماتی که وحدت را از بین ببرد و زمینه ایجاد تزلزل را در جامعه اسلامی فراهم می کند . اما پرسش مهم این است که در مقابل سلطنت استبدادی و حاکم فاسق ،در هر شرایطی باید سکوت کرد و آیا هر صدای مخالفی را به اعتبار این که مخل جماعت است و سبب تفرقه است می توان محکوم کرد ؟

حرمت نقض بیعت ،به عنوان رعایت عهد ،در اسلام تمجید شده است . نقض عهد و بیعت بسیار مورد مذمت قرار گرفته و واضح است که چه اندازه درمسائل سیاسی نقش مثبت دارد . اما آیا در برابر خلیفه ای مثل یزید اگر بیعت نشد و یا نقض بیعت شد و جماعت به هم خورد ،باید باز مساله را به صورت نقض عهد مطرح ساخت ؟ یا اساسا باید این موارد را استثناء کنیم ؟ خلفای بنی امیه و بنی عباس با به کار گیری اینمفاهیم در شکل تحریف شده آن ،که هیچ قید و شرطی نداشت ،مردم را وادار به پذیرش حکومت خود می کردند . هنگامی که معاویه برای فرزندش یزید بیعت گرفت ،به مدینه آمد تا مخالفین را وادار کند با یزید بیعت کنند . عایشه در شمار مخالفین بود . چرا که به هر حال برادرش،محمد بن ابی بکر ،به دست معاویه به شهادت رسیده بود . زمانی که سخن از بیعت به میان آمد ،معاویه به عایشه گفت : من برای یزید از تمامی مسلمین بیعت گرفته ام ،آیا اجازه می دهی « ان یخلع الناس عهودهم » مردم را از تعهدی که بسته اند رها کنم ؟ عایشه گفت : « انی لا اری ذلک و لکن علیک بالرفق و التانی » ،من چنین چیزی را روا نمی دانم ،اما شما نیز با مدارا و ملایمت با مردم برخورد کنید [1].

نمونه دیگر ا ز این نوع ، داستانی است که ابن اسحاق تعریف می کند ، که شمر بن ذی الجوشن ابتدا با ما نماز می خواند ، پس از نماز دستهای خود را بلند کرد و گفت : خدایا تو می دانی که من مردی شریف هستم ،مرا مورد بخشش قرار ده . من به او گفتم چگونه خداوند تو را ببخشد در حالی که در قتل فرزند پیامبر معاونت کرده ای ؟ شمر گفت : « ما چه کردیم ؟ امرای ما به ما دستور دادند چنین کنیم . ما نیز نمی بایست با آنها مخالفت کنیم . چرا که اگر مخالفت می کردیم ،از الاغهای آبکش بدتر بودیم . من به او گفتم : این عذر زشتی است . اطاعت تنها در کارهای درست و معروف است [2]. ابن زیاد هم ، پس از دستگیری مسلم بن عقیل به او گفت : « ای عصیانگر ! بر امام خود خروج کرده ای و اتحاد مسلمین را از بین بردی»[3] . البته مسلم که تسلیم چنین انحرافی نبود ،به حق پاسخ داد که معاویه خلافت را به اجماع امت به دست نیاورده، بلکه با حیله گری علیه وصی پیامبر ، غلبه یافته و خلافت را غصب کرده است . حتی نمایدندگان عمر بن سعید بن عاص حاکم مکه ، حین خروج امام حسین از مکه به او گفتند : « آیا از خدا نمی ترسی که از جماعت مسلمین خارج شده ای و تفرقه بین امت ایجاد می کنی ؟ » [4] . عبدالله بن عمر به امام حسین می گفت : « جماعت مسلمین را متفرق مکن » [5]. حتی دختر عبدالرحمن بن عوف به نام عمره به امام نامه نوشت که حرمت جماعت را حفظ کند .[6]

[1] - الفتوح ،ج 4 ص 237 ؛ الامامه و السیاسه ، ج 1 ، ص 183 .

[2] - لسان ا لمیزان ،ج 3 ص 151 ( چاپ جدید ج 3 ص 504 )

[3] - الفتوح ج 5 ص 98

[4] - تاریخ طبری ج 4 ص 289

[5] - الکامل فی التاریخ ، ج4 ص 17

[6] - ترجمة الامام الحسین ، ص 167