سر مبارک امام حسین(ع) وتلاوت این آیه: افحسبتم ان اصحاب الكهف ...

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سر مبارک امام حسین(ع) وتلاوت این آیه: افحسبتم ان اصحاب الكهف ...

چرا سر مبارک امام حسین (ع) این آیه را تلاوت نمود:افحسبتم ان اصحاب الكهف و الرقیم كانوا من آیاتنا عجبا؟

در مناقب ابن شهر آشوب چ 4 ص 61 آمده ست که سر مبارک امام حسین علیه السلام بر سر نیزه آیه 9 سوره کهف که همان ام حسبت ان اصحاب .... باشد را خوانده است . از منابعی که این جریان را نقل کرده اند می توان به كتابهاي ارشاد شیخ مفید ج 2 ص 117 به نقل از زید بن ارقم ؛ الثاقب فی المناقب از ابن حمزه طوسی ص 333 به نقل از منهال بن عمرو ؛ الخرائج و الجرائح از قطب الدین راوندی ، ص 557 اشاره کرد . به نظر می آید از انجا که این آیه بیانگر نوعی اعجاب در داستان اصحاب کهف است که درباره امام حسین هم اتفاق خواهد افتاد . یعنی همانطور که رخداد اصحاب کهف نشان داد ظلم چه ها می کند و خداوند برای خاموش کردن ظلم ستمگران چه می کند ، لذا از زبان مبارک امام حسین علیه السلام صادر شده است تا نشان دهد خداوند در پایان ماجرا چگونه ظالمین را از بین خواهد برد . شاید هم علت دیگرش این باشد که با توجه به پایان داستان کهف و پیروزی آنها( مردان آنجلس ) ، امام این آیه را خوانده تا پروزی نهایی خود را به گوش آنان که اهل درک هستند برساند ، کما آنکه این چنین هم شد و امام حسن علیه السلام نامش به خیر ماندگار شد .

با درود و سپاس از کاوه گرامی و سپاسگزاری از دقت نظر ایشان
با تذکر نکات ذیل، از همه ی دوستان فاضل درخواست راهنمایی دارم.

شاید بهتر باشد قبل از هرگونه تفسیر و تأویل، اندکی درباب صحت خبر «قرآن خواندن سر بریده امام(ع)» ، تأمل کنیم.
اگرچه علاوه بر منابعی که کاوه عزیز برشمردند، این خبر در کتاب «مناقب الامیر المومنین(ع)» (2/267) اثر محمد بن السلیمان الکوفی (متوفی 322 ه.ق)، که شاید قدیم ترین منبع در این خصوص باشد، «الصراط المستقیم»(2/179) اثر علی بن یونس عاملی (متوفی877 ه.ق)، «تاریخ مدینة دمشق» (22/17 و 60/369) از ابن عساکر (متوفی 571ه.ق)، «مدینةالمعاجز» (4/123) اثر سید هاشم البحرانی(1107)، «بحارالانوار»علامه مجلسی و ... نیز آمده است، اما علاوه بر اینکه با قوانین خداوند در طبیعت مغایر است، از نظر سندی هم مخدوش است:

1- سند محمدبن سلیمان الکوفی در مناقب الامام امیرالمومنین(ع) این چنین است : «حدثنا أبو أحمد قال : سمعت محمد بن مهدي يحدث عن عبد الله بن داهر الرازي عن أبيه عن الأعمش : عن المنهال بن عمرو قال...»
با دقت در سند روایت وی درمی یابیم که در کتب رجالی متقدم درباب «محمد بن مهدی» مطلبی نیامده است ، «عبدالله بن داهر» به قول نجاشی (صفحه ی 228 شماره 602)ضعیف است: «عبد الله بن داهر بن يحيى الاحمري ضعيف.». پدر او ، داهر ، مجهول است. رجال الطوسی(ص215) «سلیمان بن مهران الأعمش» را بدون هیچ توصیفی، از اصحاب امام صادق معرفی کرده است و رجال ابن داوود (ص 177) او را مهمل می داند. «منهال بن عمرو» نیز نزد شیعه و برخی علمای اهل سنت مجهول الحال می باشد ؛ به طور کلی در مورد او بین اهل سنت اختلاف وجود دارد؛ برخی علمای اهل سنت او را ثقة می دانند («تهذیب سیر اعلام نبلاء»، اثر ذهبی، شماره ی 690)، برخی نیز به ذم او پرداخته اند. بحث مفصل درباب او در شماره6210 از جلد 28 «تهذیب الکمال» آمده است. جالب این که این نقلها از «منهال بن عمرو»، حتی وحدت رویه هم ندارند؛ گاهی گفته سر امام قرآن خوانده است (مناقب الامام امیرالمومنین(ع)، کتاب ابن حمزه طوسی و...) و گاهی گفته زمانی که این آیات توسط یک قاری خوانده می شده، سر بریده گفته است: «أمري أعجب من أمر أصحاب الكهف والرقيم » یا « أعجب من أصحاب الكهف قتلي وحملي» (کتاب ابن حمزه طوسی، الخرائج و الجرائح ، تاریخ مدینة دمشق و ...). اینکه راوی واحد، یک داستان را به دو گونه بیان کند جای تأمل است.
2- در روایت شیخ مفید سند ذکر نشده است و با بیان مجهول «روایت شده است» از " زید بن ارقم " نقل قول شده است : «فَرُویَ عن زید بن ارقم ...»
3- قطب الدین راوندی و ابن حمزه طوسی نیز بدون ذکر سند دقیق و از طریق «منهال بن عمرو» ، نقل مطلب نموده اند (عن منهال بن عمرو قال:...).
علی بن یونس عاملی اساسا سندی برای گفته ی خود ذکر نکرده است.
4-درباب روایت ابن شهرآشوب نکاتی قابل عرض است :
الف) درباره ی خود «ابن شهرآشوب» از حیث توثیق رجالی ، در حدود پانصد سال ، یعنی تا قرن یازدهم ، مقارن با دوران صفویه ، سکوت شده است و هیچ ذکری از او نیست وپس از آن، علمای شیعه با وجود فاصله ی 5 قرن، به توثیق وی پرداخته اند!
ب) پیش از ابن شهرآشوب ، چنین روایتی به نقل از ابی مخنف در هیچیک از کتب تاریخ ، نظیر طبری که تقریباً تمام مقتل امام حسین (ع) را به نقل از ابی مخنف ذکر کرده ، نیامده است.
ج) تا جایی که من جستجو کردم، نشانی از شعبی نیافتم.
5- و اما در باب دو روایات «ابن عساکر» از اهل سنت :
در روایت اول با سند کامل « حدثنا أبو الحسن علي بن المسلم لفظا نا عبد العزيز بن أحمد أنا تمام بن محمد وأبو الليث أسد بن القاسم الحلبي قالا أنا الفضل بن جعفر بن محمد التميمي المؤذن نا أبو الحسن محمد بن أحمد العسقلاني بطبرية نا علي بن هارون الأنصاري نا محمد بن أحمد المصري نا صالح نا معاذ بن أسد الحراني نا الفضل بن موسى الشيناني نا الأعمش نا سلمة بن كهيل قال...»،ابواللیث اسد بن القاسم الحلبی، محمد بن احمد العسقلانی، علی بن هارون الانصاری و صالح مجهول اند. علی بن مسلم را نیز می توان مجهول دانست؛ توضیح اینکه در تهذیب الکمال فردی به این نام معرفی نشده است .در تهذیب سیر اعلام، فردی به نام علی بن مسلم الطوسی، با وصف « ثقه» معرفی شده است، اما با دقت در زمان حیات او (متوفی 253ه.ق)درمی یابیم که مسلماً نمی توانسته است برای ابن عساکر (متوفی 571ه.ق) روایتی نقل کند. در نتیجه علی بن مسلم که برای ابن عساکر نقل روایت نموده است ، مجهول می باشد.
سند کامل روایت دوم ابن عساکر، که به نقل از محمد بن سلیمان کوفی آمده است ، بدین شرح است : « أنبأنا أبو محمد بن الأكفاني نا عبد العزيز الكتاني نا أبو محمد عبد الله بن الحسن ابن الفضيل الكلاعي وأبو عبد الله محمد بن يعقوب الطائي الحمصيان قالا أنا أبو عبد الله بن خالويه النحوي نا أبو الحسين بن مخزوم الحافظ حدثني محمد بن علي بن العباس الصيرفي نا أحمد بن محمد بن سليمان القاضي عن عبد الله بن داهر الرازي عن الأعمش عن المنهال بن عمرو »
واضح است که منهال بن عمرو مجهول و عبدالله بن داهر ضعیف اند و بدین روی دیگر نیازی به بررسی سایر افراد نیست.
6- سید هاشم البحرانی و علامه ی مجلسی نیز از گفتار متقدمینی وام گرفته اند که در بالا به سند روایاتشان اشاره شد.
با توجه به جمیع موارد فوق ، آیا می توان این داستان را از مسلمات تاریخ شناخت؟

با سپاس

من دقت نظر شما را دربررسی سند این روایت می ستایم.
شما دو اشکال وارد کردید 1- اشکال نقلی 2- اشکال عقلی
در باره اشکال نقلی اگر گفته های شما راصحیح فرض کنیم (که جای تحقیق دارد) برمبنای گفته شما؛ مشهور بین رجالیون شیعه وسنی این است که شهرت جبران ضعف سند می کند.نهایت چیزی که شما در بالا در پی اثبات ان بودید ضعیف بودن سند این روایت بود که ان هم با این قاعده که شهرت جبران ضعف سند می کند حل است واین قاعده هم که مورد قبول همه رجالیون است و قران خواندن سر حضرت از مشهورات مسلم است.

گفته اید این کاربا قوانین خداوند در طبیعت مغایر است،بله با قوانین عادی سازگار نیست اما با قوانین خداوندی و معجزه سازگار است.اگر این مطلب (معجزه)برایتان حل نشده باشد می توان روی ان بحث کرد.قران خواندن سر حضرت جز مشهورات ومعجزه الهی است وجای هیچ تردیدی نیست

با تشکر از صمیمیت و تشویق میثم عزیز
درباب اشکالات سندی وارده از سوی حقیر بر روایات پیش گفته، راه تحقیق باز است؛ خاصه اینکه آدرس مصادر ذکر شده است.
فرموده اید جبرضعف سند با شهرت «مورد قبول همه ی رجالیون است»؛ البته از علمای اهل سنت بی اطلاعم، ولی با اجازه ی شما کلامتان را اینگونه اصلاح می کنم که این قاعده مورد قبول رجالیون قائل به وثوق صدوری می باشد. شاید رجالیونی که شما می شناسید همه از این دست بوده اند که حکمی به آن درجه از قطعیت صادر فرموده اید. بودند و هستند علمای قائل به وثوق سندی که این قاعده را نپذیرفته اند و همچنان این امر محل بحث و بررسی علماست؛ از شهید ثانی، محقق اردبیلی (صاحب مجمع الفائده) ، شیخ حسن عاملی، سید محمد عاملی گرفته تا مرحوم آیت الله خویی (ره). اساساً بعد از مبانی اصول، بخش مهمی از اختلاف فتاوی در تفاوت نگرش رجالی علماست.
مجاهد طباطبایی (ره) در صفحه ی 505 کتاب «مفاتیح الاصول» آورده است : « و اما الخبر الضعیف فذهب الاکثر الی منع العمل به مطلقا للامر بالتثبت عند اخبار الفاسق الموجب لردّه و اجازه آخرون و هم جماعة کثیرة منهم من ذکرناه مع اعتضاده بالشهرة روایة ...» که از آن برمی آید قائلین به عدم حجیت خبر ضعیف مطلقا، چه مورد عمل فقهاء باشد و چه نباشد، اکثریت را تشکیل می‏دهند، هر چند قائلین به مقوله جبر ضعف سند هم زیاد هستند.
پس این قاعده، حکمی بلامنازع نیست تا با استناد به آن بتوانیم سخنی قاطع بگوییم. ضمناً نباید فراموش کنیم که قاعده ی جبر ضعف سند با شهرت روایی یا عملی، در روایات منسوب به ائمه برای استخراج احکام فقهی و عملی است، نه بحث تاریخ. روایات مورد بحث ما نه منبع حکم فقهی است نه منتسب به ائمه. از سوی دیگر اگر به صرف شهرت یک داستان تاریخی، راه ورود به بحث درباب آن را مسدود کنیم، باید تمام تحریفهای عاشورا و بدتر از آن را هم به صرف شهرت بپذیریم. کوتاه سخن اینکه با وجود زیادی اخبار مجعوله و نشر اکاذیب حتی در قالب روایت مشهور، اعتماد بر اینکه روایتی صرفا شهرت پیدا کرد، شایسته نیست. شاهد این مدعا بسیار است، اما در اینجا تنها به بیان علامه وحید بهبهانی که شاید خود در زمره ی معتقدین به وثاقت صدوری هم باشد درصفحه ی 190 از کتاب«الرسائل الاصولیة» اشاره می کنم:
«...و اما من جهة القرائن فهی غیر مفیدة للعلم لکثرة الکذابة علی نبیّنا و ائمتنا کما روی عنهم و ا ختلاط اخبارهم المرویة عنهم صدقها بکذبها فوجب علی العلماء فی علمهم تبیینها لیعرف غثّها من سمینها فتوجه لتصحیحها خلفهم بعد سلفهم علی وجه ترکن النفس الی العمل بها و الا فالعلم عزیز لا یحصل الا فی اقل القلیل منها و علی تقدیر حصول العلم لهم یلزم حصوله لنا لنفی العصمة عنهم و جواز وقوع الخطأ منهم فی المسموع من الرواة السابقین او من الائمة الهداة المهدیین و بعد جواز التصرف فی المبانی و الاکتفاء بنقل المعانی یجوز علیهم الخطأ فی مفهوماتهم فضلا عن مسموعاتهم بالنسبة الی جمیع الطبقات المتقدمة علیهم او الی ائمتنا صلوات اللّه علیهم و لو منعنا من النقل بالمعنی اعنی احتمال تجویزهم له ثم کیف یحصل لنا العلم بتقلیدهم فی معرفة احوال الرجال و معرفة المضمرات و الموقوفات و تمییز المشترکات و سلامة السند من ترک بعض الطبقات و من غلط الکتّاب و فی الاعتماد فی ذالک علی الکتّاب فان علمهم لا یؤثر فی علمنا و قطعهم لا یؤثر فی قطعنا... »
عبارات صریحتر و قاطعتر از شهید ثانی در دست است که بر خلاف قاعده ی موردنظر شما، حکم می کند. بحث درباب این قاعده مجالی دیگر می طلبد و به موضوع این صفحه مربوط نیست. شاید بعداً اگر لازم باشد مستقلاً در این موضوع بیشتر بحث کنیم.
و امّا بحث معجزه، شاید میدانی وسیع تر از بحث قبلی می طلبد. درکمال اختصار، باید گفت دلالت معجزه بر صدق نبوت است، که در اینجا اساساً محلی ندارد. از سوی دیگر سوالاتی نیز قابل طرح است:
- هدف از انجام چنین معجزه ای چه بوده است؟ اگر اثبات حقانیت امام است که نامه های کوفیان خود گواه علم مردم بر حقانیت امام است.
- نتیجه ی این معجزه چه بود؟
- چرا معجزه ای در همان روز عاشورا واقع نشد که منجر به پیروزی امام، سرنگونی طاغوت ، برقراری حکومت حق و اجرای احکام الهی شود؟
- چرا این معجزه با وجود روات متعدد کوفی در آن زمان، با این سندهای ضعیف محدود و متنهای مضطرب متضاد روایت شده است؟

سخن آخر اینکه عباراتی نظیر «جای هیچ تردیدی نیست» و امثال ذلک، جزماً راه بررسی و پویایی علم را می بندد.

با سپاس

سلام
زیرا محتوای اصلی سوره توبه:علان بیزاری از مشرکان،جنگ با مشرکان میباشد

امام در کربلا سوره ای رو خوندن که آیه36 مصداق خودشونه جابر حغفی می گوید: از امام باقر(ع) درباره تاویل قول خدای عزوجل: « انٌ عدة الشهور عندالله اثنا عشر شهراً فی کتاب الله یوم خلق السماوات و الارض منها اربعة حرم ذلک الدین القیم فلاتظلموا فیهن انفسکم »توبه آیه 36 سؤال کردم .
حضرت آهی کشید و فرمود: ای جابر، اما سنه « سال » جدٌم رسول خدا است و ماههای آن 12 ماه است که از امیرالمومنین(ع) شروع می شود تا من و تا امام دوازدهم حضرت مهدی.

در روایتی دیگر آمده است که چهار شهر حرام، علی و حسن وحسین و قائم علیهم السلام هستند به دلیل «ذلک الدین القیم»
هنگامی‌كه امام از ناحيه «بطن الرمه» حركت می‌كردند، اباعبدالله با «عبدالله بن مطيع» برخورد كرد كه از سوی عراق می‌امد،
او به امام سلام كرد و عرض كرد: «پدرم فدای شما ای پسر رسول خدا (ع)، چه چيز سبب شده كه شما حرم خدا و حرم جدت رسول‌الله را رها كنی و اين گونه به سوی صحرا و بيابان‌های عراق قدم بگذاری؟
امام حسين (ع) فرمود: اهل كوفه برايم نامه‌ها نوشته و از من خواسته‌اند كه به آنجا بروم. آنان اميدوارند كه با رفتن من نشانه‌های حق و ارزش‌های الهی احيا شود و بدعت‌ها از ميان برود.

«عبدالله بن مطيع» ملتمسانه به امام حسين (ع) عرض كرد: تو را به خدا قسم می‌دهم كه به كوفه ميا! به خدا سوگند اگر به آن‌جا بيايی؛ قطعا كشته خواهی شد!
امام (ع) در اين لحظه، اين آيه شريفه را تلاوت فرمودند: «قُل لَّن یُصِيبَنَا إِلاَّ مَا كَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» (بگو جز آنچه خدا براى ما مقرر داشته هرگز به ما نمى‏رسد او سرپرست ماست و مؤمنان بايد تنها بر خدا توكل كنند) (توبه، 51).
هر شخصی مكلف به وظيفه‌ای است و ضامن نتيجه نيست؛ چرا كه مقدرات در دست خداوند متعال است. انسان‌های متوكل، با همه وجود مقدرات الهی را می‌پذيرند؛ چراكه خداوند به غير خير مقدر نمی‌كند. امام حسين (ع) نيز با تلاوت اين آيه شريفه از قرآن كريم، اوج توكل و خشنودی خود را در حماسه جاودان بیان فرمود.
ده

شرکت در مبارزه علیه امام حسین سرچشمه از جهل کوفیان و طمع اونها بوده والحق که کوفه شهر نفرین شده است

با سلام به اقا محمد لطفا یک سری هم به این بخش بزنید.

http://www.askdin.com/showthread.php?t=1693

زید بن ارقم روایت کرده که گفت: در وقتی که سر مکرم امام حسین «علیه‏السلام» را در کوچه‏های کوفه می‏گردانیدند، سر آن سرور برابر من رسید، شنیدم که این آیه را می‏خواند:
«أم حسبت أن أصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا».
از هیبت این سخن و اعجاز این سر بریده و تلاوت قرآن، موی بر بدن من راست شد، گفتم: والله سر تو اعجب از کار کهف و رقیم است. " 1 ".

از تعحب زید بن ارقم می توان نتیجه گرفت که علت تلاوت آیه نیز همین است که سر مطهر با تلاوت این آیه می خواستند بفمایند که فکر کردید فقط کار اصحاب کهف عجیب است بلکه کار من از آن عجیب تر است حل چه قرآن خواندن بر سر نی باشد چه کل حماسه عاشورا
اگر اصحاب کهف 309سال خوابیدند وبیدار شدند و وبعد رحلت کردند کار امام حسین علیه السلام عجیبتر است که بعد از موقعیکه به شهادت رسید همچنان زنده است و باعث بیداری دلهای مسلمانان تا ابدالدهر می شود این عجیب تر است یا جریان اصحاب کهف
ممکن است که مى خواستند به اهل کوفه آن خفتگان و خواب آلودگان بگویند، داستان اصحاب کهف براى شما تعجب آور و حیرت زاست. اکنون بنگرید که آیا آن عجیب است یا داستان من که پس از شهادت، آیات الهى را مى خوانم!
شاید هم سرّ تلاوت این آیه مشتركات میان اصحاب كهف و امام حسین (ع) واصحاب امام (علیه السلام) است. اما با وجود این مشتركات ، خداوند، داستان حسین (ع) را شگفت‏تر ساخته است

من و یارانم با اصحاب کهف وجه مشترکى داریم. آنان در راه عقیده و ایمان خود استقامت ورزیدند; چنان که ما هم در مسیر ایمان و عقیده ثبات قدم داشتیم. ولى آنان از شرّ پادشاه کافر ظالم فرار کرده و به غار پناه بردند و بالمآل به خواب رفتند و آرمیدند; امّا من و یارانم در برابر حاکم ستمگر ایستادگى کردیم و فریاد خود را به گوش جهانیان رسانیدیم و از شمشیر و نیزه هاى آتشبار و از باران تیرهاى کشنده آنان نهراسیدیم و در برابر دشمنان دین، صف آرایى کرده، ضربت تیر و نیزه و شمشیرها را به جان خریدیم و آن گاه به شهادت رسیدیم و اینک این سر من است که از بدن جدا شده; تنم روى زمین و سرم بالاى نیزه هاست. اکنون بگویید که داستان اصحاب کهف شگفت انگیزتر است یا داستان اصحاب کربلا و کدام یک در خور شگفتى است و بهت انگیزتر مى باشد و ممکن است انتخاب این آیه و این سوره به لحاظ نکته اى باشد که بعضى از شعراى نغز گفتار بدان اشاره کرده است:
بود بر لب، آیه کهفش سخن *** یعنى اى دشمن، تو در خوابى نه من
و چه بسا ده ها نکات ظریف تر در این مقام نهفته باشد که ما از آن آگاهى نداریم.

1- حبیب السیر ص 202 ج 2؛ طبقات ابن‏سعد؛ تذکره‏ی ابن‏جوزی ص 149؛ چهارده معصوم؛ دمعة الساکبه ص 363

تشبیه به اصحاب کهف
«إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَـهُمْ هُدًى; راستى که آنان (اصحاب کهف) جوانان یا جوانمردانى بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و ما بر هدایتشان افزودیم.»
این قسمت از آیه، آغاز نقل داستان اصحاب کهف است که خداوند خود عهده دار بیان آن شده و مقدّم بر هر چیزى از آنان با عنوان «فِتْیَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمْ» یاد فرموده است; یعنى جوان مردانى که با اراده خود ایمان به خداى آوردند; و بعد اضافه مى کند که ما هم بر هدایت آنان افزودیم و لازمه این که خود هدایت یافته باشند و خداوند هم بر هدایت آنان بیفزاید این است که به اسرار و رموز جهان هستى پى ببرند و حجاب ها براى آن ها کنار برود و با عالم غیب در رابطه باشند و همواره از راهنمایى هاى آسمانى برخوردار باشند.
حضرت سیدالشهدا، حسین بن على(علیه السلام) پس از شهادت، این آیه را در انظار عموم تلاوت کرده اند.
عالم بزرگ و تهذیب کننده نفوس، مرحوم حاج شیخ جعفر شوشترى(رحمه الله) (1)در ارتباط امام حسین با سوره هاى قرآن مجید هنگامى که به سوره کهف مى رسند مى گویند:
«از سر مطهّر هنگامى که بر نیزه بود، شنیده شد که سوره کهف را قرائت مى کند. پس زید بن ارقم شنید که آیه أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَـبَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُواْ مِنْ ءَایَـتِنَا عَجَبًا و دیگران در شام شنیدند که این آیه را تلاوت مى کرد: إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَـهُمْ هُدًى.»
به نظر مى رسد که در قرائت این آیه کریمه، عنایتى بوده و سر مطهّر به لحاظ آن جهت، آیه یاد شده را قرائت مى کردند.
تصوّر ما این است که با تلاوت این آیه مى خواستند حرکت خود و یاران گرانقدرش را یادآورى نموده، مصداق روشنى براى آیه کریمه در زمان خود ارائه کنند.
آرى، امام حسین و برادران و فرزندان و برادرزادگان و دیگر عزیزان و دلدادگان خود را مصداق آیه، قلمداد کردند و از رهگذر قرائت آیه شریفه، شرح حال خود را مى داد که عزیزان سرافرازى که در حادثه خونین کربلا جان دادند و به مقام رفیع شهادت نایل گردیدند، جوانان و جوانمردان برومندى بودند که سرلوحه کارشان ایمان به خدا بود و خداوند متعال هم بر هدایت آنان افزود و به بالاترین درجات هدایت، رسیدند و به مقام والاى شهادت در راه خدا دست یافتند.
اگر آن چنان که آن عالم بزرگوار فرموده سر مطهّر، این آیه را در شام خوانده باشند نکته بسیار لطیف و مهمّى را اشاره فرموده اند; زیرا مردم شام نوعاً بلکه قریب به اتفاق در مدرسه گمراهى آل ابى سفیان، آن شجره خبیثه بار آمده بودند و امام حسین و یاران او را خروج کنندگان بر خلیفه مسلمین مى دانستند; چنان که مرد محاسن سفیدشان آمد مقابل امام زین العابدین و از قتل امام حسین و اسارت خاندان او و پیروزى یزید شادمانى نمود و از این رو سر مطهّر امام حسین(علیه السلام) در شام این آیه را قرائت کرده اند تا به آن بدبخت مردم فریب خورده و نادان بگویند: کدام خارجى و چه خروجى؟ بیچاره مردم بدبخت و گمراه، آنانى که در کربلا به دست شما مردم به شهادت رسیدند و امروز سرهاى از تن جداى آن ها را به شهر شما آورده اند، جوانمردانى باصفا و باوفا بودند که ایمان به خداى متعال آوردند و او هم علاوه بر آن نورانیت ایمان که خود داشتند بر هدایت آنان افزود و نورانیتشان را چند برابر نمود. آنان مؤمنان به خدا بودند که ایمانشان مورد تصدیق و امضاى حضرت رب العالمین قرار گرفت و علاوه بر آن مورد لطف خاص خداوندى قرار گرفتند و عنایات ویژه پروردگار شامل حالشان گردید.
صلى الله على مولانا الحسین بن على سیدالشهداء من الاولین و الآخرین الذى هو شریک القرآن و تالى القرآن و ترجمان القرآن.
1.خصائص الحسین، ص 1500 / مناقب امیرالمؤمنین، ج 2، ص 267 / الارشاد، ج 2، ص 117.

بر گرفته شده از بیانات آیه الله
آیت الله کریمی جهرمی در کتاب امام حسین آیینه آیه های قرآن

موضوع قفل شده است