کافر بودن منکرین امامت

تب‌های اولیه

118 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
کافر بودن منکرین امامت

سلام به همه دوستان
بنده اهل سنت هستم و میخواهم اطلاعاتی در مورد کافر بودن منکر امامت بدانم پس میخواهم بایکی از دوستان از منظر قران بررسی کنیم ببینیم خداوند چه کسانی را کافر و چه عملی را کفر میداند
آیا کافر بودن منکر امامت در قرآن اصلی دارد یا نه ؟
آیا اهل سنت کافر هستند ؟

طالب علم;176941 نوشت:
بنده اهل سنت هستم و میخواهم اطلاعاتی در مورد کافر بودن منکر امامت بدانم پس میخواهم بایکی از دوستان از منظر قران بررسی کنیم ببینیم خداوند چه کسانی را کافر و چه عملی را کفر میداند آیا کافر بودن منکر امامت در قرآن اصلی دارد یا نه ؟

با سلام

بزرگوار
این تایپک ها را مطالعه نمایید در مورد کافر و اقسام کفر و.....
درخدمت ایم

http://www.askdin.com/thread2286.html

http://www.askdin.com/thread9734.html

http://www.askdin.com/thread8694.html

طالب علم;176941 نوشت:
آیا اهل سنت کافر هستند ؟

هیچ کدام از علما شیعه حکم به کفر اهل سنت نداده است

سلام

از نظر ما هر که ادعای اسلام بکند

یعنی بگوید

اشهد ان لا اله الا الله
اشهد ان محمدا رسول الله

وارد اسلام شده است

و خونش مالش ناموسش محترم اند

و حدود اسلامی که تعیین شده است رعایت می شود

طالب علم;176941 نوشت:
سلام به همه دوستان بنده اهل سنت هستم و میخواهم اطلاعاتی در مورد کافر بودن منکر امامت بدانم پس میخواهم بایکی از دوستان از منظر قران بررسی کنیم ببینیم خداوند چه کسانی را کافر و چه عملی را کفر میداند آیا کافر بودن منکر امامت در قرآن اصلی دارد یا نه ؟ آیا اهل سنت کافر هستند ؟

با سلام خدمت شما


بر خلاف عقيده برخي از علماي اهل سنت كه قائل به كفر شيعيان هستند ،شيعيان هيچگاه اهل سنت را كافر نمي دانستند و از نظر فقه شيعه ،اهل سنت مسلمان هستند و احكام فقهي مسلمان بر آن ها جاري مي شود.


سید کاظم طباطبایی یزدی، از علمای بزرگ شیعه می گوید:


« کافر کسی است که منکر الوهیت یا توحید یا رسالت یا امری ضروری از ضروریات دین شود. البته انکار ضرورت دین، در صورتی موجب کفر می شود که توجه به ضروری بودن آن داشته باشد، به گونه ای که انکار آن، به انکار رسالت بازگردد(العروة الوثقی،ج 1 ،ص 69)

همچنین یکی از علمای بزرگ شیعه به نام محقق کرکی می نویسد:

« علمای شیعه فرقه های خوارج، غلات، نواصب و اهل تجسیم را نجس می دانند اما فرقه های دیگر، چنان چه یکی از ضرورت های دین را انکار نکنند، جزو مسلمانان به شمار می آیند. »(جامع المقاصد، ج1، ص 164)


نیز آیت الله خویی می گوید:

« آنچه در تحقق اسلام دخالت دارد و طهارت و احترام مال و جان و غیر آن دو بر او مترتب می شود عبارت است از: اعتقاد به وحدانیت خدا، نبوت و معاد که فرقه های اسلامی به آن عقیده دارند.» (التنقیح، ج 2، ص 62)

همچنین این محقق بزرگ در جای دیگری می گوید:

« کسی که ولایت را انکار می کند، هرگاه شهادتین را بر زبان جاری کند، حکم اسلام ظاهری را دارد، چنان که سیرۀ قطعی ائمه اهل بیت علیه السلام بر طهارت اهل سنت دلالت می کند.»(تنقیح، ج2، ص 85)

اما در ادامه سوالتان بايد عرض كنم:


اهل سنت بر اين عقيده اند كه جامعه اسلامي بعد از پيامبر(ص) نياز به يك رهبر دارد تا جامعه اسلامي را رهبري و سرپرستي كند و چون شخص خاصي براي اين منصب معرفي نشده است هر كسي كه مسلمين بر او اتفاق داشته باشند مي تواند اين منصب را عهده دار شود.



در مقابل شيعيان امامت را ادامه نبوت مي دانند و نصب آن را به وسيله خداوند مي دانند و امام را واسطه فيض الهي و بندگان و معصوم از خطا و اشتباه مي دانند.از نظر شيعه امام عهده تبيين و تفسير قرآن و احكام دين را دارد.



از اين منظر است كه اهل سنت امامت را جزو فروع دين مي دانند و شيعيان آن را از اصول دين مي دانند.



بنابر اين اگر اصل امامت را ضروري دين بدانيم و به اين تعريف بگوييم همه مسلمانان قائل به وجود اصل امامت هستند ،در نتيجه منكر آن،منكر ضروري دين اسلام مي شود ولي منكر امامت آنطور كه شيعيان اعتقاد دارند ، مسلمان به حساب مي آيد.

با سلام

روح کفر عبارت است از عناد ورزیدن در مقابل حقیقت.
روایتی هست در کافی از امام باقر علیه السلام که مضمون آن این است: «کل ما یجر الی الایمان و التسلیم فهو الاسلام و کل ما یجر الی الجحود فهو الکفر»؛ یعنی هر چیزی که بازگشتش به این باشد که وقتی انسان در مقابل حقیقتی قرار می گیرد و تشخیص می دهد که این حقیقت است، تسلیم باشد، این برمی گردد به ایمان، و هر چیزی که بازگشتش به این باشد که وقتی انسان در مقابل یک حقیقتی که تشخیص می دهد حقیقت است قرار می گیرد عناد و مخالفت بورزد و انکار بکند، روح کفر است.
فقیهان شیعه به پیروی از قرآن و احادیث پیامبر اکرم (ص) و ائمه (ع)، واژه کفر را در پنج معنا به کار برده و در مجموع، پنج گروه - با توجه به اختلاف فتاوا - در اصطلاح فقه و کلمات فقها کافر شمرده شده اند:
1 - منکران خداوند یا مادیون
2 - مشرکان
3 - پیروان دیگر ادیان آسمانی، مثل اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان و زردشتیان)
4 - منکران ضروریات دین با آگاهی از ضروری بودن آن، حتی خوارج، ناصبیان و برخی از غلاة
5 - منکران امامت.

فقیهان شیعه در کافر بودن سه گروه اول اتفاق نظر دارند، اما نظر آن ها درباره گروه چهارم مختلف است؛ زیرا برخی از فقیهان، همه دسته های نامبرده درآن گروه را کافر و نجس می دانند و برخی دیگر گرچه همه آن ها را نجس می دانند، برخی را کافر نمی دانند، هم چنان که گروهی نجاست آن ها را هم منکرند.
درباره گروه پنجم هم هر چند تقریبا همه فقهای شیعه منکران امامت را کافر ندانسته اند، تعداد اندکی از آن ها، دسته پنجم را کافر به معنای منکر حقیقت امامت شمرده اند.
لازم است بر این نکته تاکید شود که گرچه شمار اندکی از علمای شیعه عنوان کافر به معنای خاص نوع پنجم را بر غیر امامی اطلاق کرده اند، این استعمال دراصطلاح علم فقه تاثیری نگذاشته و واژه کافر در اصطلاح فقه و فقهای شیعه در چهار معنای اول منحصر است، و هر جا سخن از کافر و احکام کافر است، مقصود همان گروه های چهارگانه است.


بنابراین از نظر اصطلاح فقهی، کافران چهار گروه اند:

1 - اهل کتاب
اصطلاح اهل کتاب، سی و یک بار در قرآن کریم آمده و در بسیاری از آن موارد در مقابل «مشرکان» ذکر شده است، و این خود نشانه مغایرت مفهوم آن دو است. قرآن در موارد بسیاری، احکام آن دو گروه را از هم تفکیک کرده است. مقصود از «اهل کتاب» پیروان دیگر ادیان آسمانی هستند که پیامبر و کتاب آسمانی ندارند. فقهای اسلامی علاوه بر اهل کتاب، ادیان دیگری را به عنوان «من له شبهة کتاب» مطرح کرده اند؛ یعنی ادیانی که هر چند در آسمانی بودن آن ها و بعثت پیامبری الهی و ارسال کتابی آسمانی برای آن ها تردید وجود دارد، چون پیروان آن ادیان ادعای آسمانی بودن دینشان را دارند، محتمل است که واقعا اهل کتاب باشند، بنابراین، آنان نیز دارای حکم اهل کتاب خواهند بود.
در جهان، علاوه بر اسلام، فقط دو دین آسمانی وجود دارد که به طور مسلم و به اتفاق آرای علمای اسلامی اهل کتاب اند: «یهود» و «مسیحیت». قرآن کریم به اهل کتاب بودن پیروان این دو دین اشاره کرده، می فرماید: «ان تقولوا انما انزل الکتاب علی طائفتین من قبلنا و ان کنا عن دراستهم لغافلین»؛ تا مبادا بگویید: کتاب آسمانی فقط بر دو طایفه پیش از ما نازل شد و همانا ما از آموختن آنها غافل بودیم. (انعام آیه 156) گفتنی است که نباید هم چون برخی، این آیه را دلیلی بر اهل کتاب نبودن بقیه ادیان عالم گرفت؛ زیرا اولا، این آیه متعرض ادیان دیگر نشده و از حکم درباره آن ها ساکت است و سکوت را نمی توان دلیل بر نظری خاص دانست. ثانیا، چنان که شیخ طوسی در تفسیر «التبیان» فرموده است، ذکر این دو دین در آیه شریفه، به علت شهرت و وضوح کتابی بودن آن ها است، نه به انگیزه انحصار. ثالثا، همان طور که رشید رضا در تفسیر «المنار» نقل می کند، قرآن کریم به دلیل این که این دو دین به عربستان و مسلمانان نزدیک تر و مورد حاجت و نظر بیش تر بوده اند، مطرح فرموده است. (التبیان، ج 4، ص 350) اما از گروه دوم که مشابه و در حکم اهل کتاب اند، دو مورد بیش تر مورد نظر فقیهان و مفسران قرار گرفته است: 1- مجوس 2- صابئین.

2- مشرکان
معنای شرک
شرک از نظر لغت به معنای شریک قرار دادن است. اما در فرهنگ و اصطلاحات دینی به معنای شریک قرار دادن موجود دیگری با خدای بزرگ در یکی از مقامات و شئون مخصوص به آفریننده عالم است، چه این که در آفرینش جهان شریک شمرده شود، یا در تدبیر و اداره نظام هستی، یا در تأمین نیازمندی های انسان و یا در چیزهای مشابه آن. شرک در برابر توحید است و موحد کسی را گویند که به خدای یگانه ایمان داشته باشد و در هیچ یک از مقامات ویژه خدایی، کسی یا چیزی را شریک او نداند. این در حالی است که موحدان هیچ گاه منکر نقش افراد آدمی یا دیگر موجودات عالم در تامین نیازمندی های خود یا دیگر تغییر و تحولات این جهان مادی نیستند؛ زیرا جهان طبیعت بر اساس قانون «علیت» استوار شده و تاثیر و تاثر میان اشیای این عالم کاملا آشکار است.
از سویی، انسان یگانه پرست برای هیچ موجودی جز خداوند «استقلال در تاثیر» قائل نیست و قدرت تاثیرگذاری هر کس و هر چیز را فیض الهی و پرتوی از رحمت واسعه او دانسته و معتقد است که هیچ کس بدون عنایت آن هستی بخش بزرگ، امکان و قدرت هیچ گونه تاثیر و عملی را نداشته، بلکه حتی هستی خود را لحظه به لحظه از وی دریافت می کند. بنابر آن چه بیان شد مشرک کسی است که برای غیر خداوند «نقش مستقل» در عالم وجود قائل باشد البته مشرک به موجب آن که توحید و یگانگی خدا را در برخی از شئون خداوندی انکار کرده است، «کافر» نیز نامیده می شود؛ چنان که قرآن شرک به خداوند را کفر به پروردگار معرفی کرده است: «اذ تامروننا ان نکفر بالله و نجعل له اندادا» (سبأ آیه 33)؛ آیا به ما دستور می دهید که به خدا کافر شویم و شریک ها و مانندهایی برای او قرار دهیم؟ و نیز فرموده است: «ما کان للمشرکین ان یعمروا مساجد الله شاهدین علی انفسهم بالکفر» (توبه آیه 17)؛ مشرکان حق ندارند به تعمیر مساجد خدا دست بزنند؛ زیرا خود می دانند که کافرند.
آن چه گفته شد، معنای عام شرک است، اما اگر بخواهیم به طور مبسوط به جلوه های گوناگون آن بنگریم، انواع مختلفی از شرک و مشرکان را خواهیم دید که قرآن کریم با ذکر آیاتی درباره آن ها، مطالبی را بیان می کند.

3 - مادیون

4 - فرقه های محکوم به کفر (مرتدین و منکران ضروریات دین).

منبع
کتاب آشنایی با قرآن 3 صفحه 113و 114، کتاب طهارت اهل كتاب و مشركان، نوشته محمد حسن زمانى

باسلام به همه دوستان
جناب اندیشمند اگر موافق باشید بنده تنها سوالاتم را از شما بپرسم
آیا ما را در این مبحث همراهی می کنید
اگر هم فرصت ندارید یکی از دوستان اعلام آمادگی بکنند تا بنده سوالات دیگرم را مطرح کنم

اندیشمند;177100 نوشت:

با سلام خدمت شما


بر خلاف عقيده برخي از علماي اهل سنت كه قائل به كفر شيعيان هستند ،شيعيان هيچگاه اهل سنت را كافر نمي دانستند


1-مجلسی دربارۀ منکر امامت می نویسد : «فحكم منكر الإمامة فی ذلك الزمان حكم سائر الكفار فی وجوب قتلهم وغیر ذلك » (بحار الانوار مجلسی ج65 ص244 _بیروت، ط2)
همینطور در کتابش بابی دارد با عنوان "كفر المخالفین والنصاب وما یناسب ذلك" (بحار الانوار ج69 ص131 _بیروت،ط2)
در جایی می گوید:«إعلم أن إطلاق لفظ الشرك والكفر على من لم یعتقد بإمامة أمیر المؤمنین والأئمة من ولده علیهم السلام وفضل علیهم غیرهم، یدل على أنهم كفار مخلدون فی النار» (بحار الانوار ج23 ص390)
یعنی: «باید توجه داشت كه اطلاق لفظ شرك و كفر بر كسى كه معتقد به امامت امیر المؤمنین و ائمه از فرزندانش نیست و دیگرى را بر آنها مقدم دارد دلیل است بر اینكه آنها كافر و مخلد در آتشند. » (امامت (ترجمۀ بخش امامت بحار الانوار) ج‏1 ص 286،موسى خسروى‏؛ انتشارات اسلامیه‏_تهران‏، ط1)

2- در جای دیگر می نویسد: « ظلم عبارت است از قرار دادن چیزى در غیر محل خودش. پس كسى كه ادعاى امامت كند با اینكه امام نباشد او ظالم و ملعون است و هر كه امامت را نسبت دهد بكسى كه شایسته آن نیست او نیز ظالم و ملعون است. پیامبر اكرم فرمود: هر كس منكر امامت على بعد از من بشود منكر نبوت من شده و هر كه نبوّت مرا منكر شود منكر خدا شده است.»(امامت (ترجمۀ بخش امامت بحار الانوار) ج5 ص49،موسى خسروى‏؛ انتشارات اسلامیه‏_تهران‏، ط1)
و در جای دیگر می نویسد : «اعتقاد ما اینست كه منكر امامت على بن ابى طالب و امامان پس از او مانند كسى است كه منكر نبوّت انبیاء باشد. و اعتقاد ما در باره كسى كه اقرار بامیر المؤمنین داشته باشد ولى منكر یكى از ائمه پس از او باشد مانند كسى است كه ایمان بتمام انبیاء داشته باشد ولى منكر نبوّت پیامبر ما باشد. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: كسى كه آخرین نفر ما را منكر شود مثل كسى است كه منكر اوّلى ما باشد.»
(امامت(ترجمۀ بخش امامت بحار الانوار) ج5 ص50،موسى خسروى‏؛ انتشارات اسلامیه‏_تهران‏، ط1)
در جایی دیگر می گوید: « أن کل من أنکر ولایة علی علیه السلام فهو کافر» = «اگر هرکسی ولایت علی علیه السلام را انکار کند پس او کافر است.» (مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول ج 3 ص283 )
و می نویسد: «و الذی یظهر لی من هذه الأخبار أن الغرض بیان كفر من أنكر إمامة أمیر المؤمنین علیه السلام‏» (مرآة العقول، ج‏11، ص: 110)


سید مرتضی ملقب به "علم الهدی" مجدد مذهب شیعه و صاحب کتاب "الذریعه الی اصول الشریعه" و از قدمای اصولیون، امامت را از اصول ضروری می داند و می نویسد : ««النبوة و الامامة هی واجبة عندنا و من کبار الاصول» (سید شریف رضی، الرسائل، ج 1، ص 166_قم)
و در مورد منکر امامت می نویسد : «( أن المعرفة بهم كالمعرفة به تعالى فی أنها إیمان وإسلام، وأن الجهل والشك فیهم كالجهل به والشك فیه فی أنه كفر وخروج من الإیمان، وهذه منزلة لیس لأحد من البشر إلا لنبینا صلى الله علیه وآله وبعده لأمیر المؤمنین علیه السلام والأئمة من ولده على جماعتهم السلام . لأن المعرفة بنبوة الأنبیاء المتقدمین من آدم علیه السلام إلى عیسى علیه السلام، أجمعین غیر واجبة علینا ولا تعلق لها بشئ من تكالیفنا، ولولا أن القرآن ورد بنبوة من سمی فیه من الأنبیاء المتقدمین فعرفناهم تصدیقا للقرآن وإلا فلا وجه لوجوب معرفتهم علینا ولا تعلق لها بشئ من أحوال تكلیفنا، وبقی علینا أن ندل على أن الأمر على ما ادعیناه . . والذی یدل على أن المعرفة بإمامة من ذكرناه علیهم السلام من جملة الإیمان وأن الاخلال بها كفر ورجوع عن الإیمان، إجماع الشیعة الإمامیة على ذلك، فإنهم لا یختلفون فیه)
(الرسائل ج2 ص251-252، شریف مرتضی دار القرآن الكریم - قم)

3. شیخ طوسی ملقب به شیخ الطائفه و صاحب "اختیار معرفة الرجال" و کتاب "عدة الاصول"، از اصولیون متقدم شیعه ؛ نظرش در مورد "منکر امامت" چنانکه مجلسی نقل می کند اینگونه است: « وقال الشیخ الطوسی نور الله ضریحه فی تلخیص الشافی : عندنا أن من حارب أمیر المؤمنین كافر، والدلیل على ذلك إجماع الفرقة المحققة لامامیة على ذلك، و إجماعهم حجة، وأیضا فنحن نعلم أن من حاربه كان منكرا لامامته ودافعا لها، ودفع الامامة كفر كما أن دفع النبوة كفر لان الجهل بهما على حد واحد . ثم استدل رحمه الله بأخبار كثیرة على ذلك . فإذا عرفت ما ذكره القدماء والمتأخرون من أساطین العلماء والامامیة ومحققیهم عرفت ضعف القول بخروجهم من النار، والاخبار الواردة فی ذلك أكثر من أن یمكن جمعه فی باب أو كتاب، وإذا كانوا فی الدنیا والآخرة فی حكم المسلمین فأی فرق بینهم وبین فساق الشیعة ؟ وأی فائدة فیما أجمع علیه الفرقة المحقة من كون الامامة من اصول الدین ردا على المخالفین القائلین بأنه من فروعه ؟ وقد روت العامة والخاصة متواترا : من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة، وقد أوردت أخبارا كثیرة فی أبواب الآیات النازلة فیهم علیهم السلام أنهم فسروا الشرك والكفر فی الآیات بترك الولایة . وقد وردت أخبار متواترة أنه لا یقبل عمل من الاعمال إلا بالولایة
(بحار الانوار ج8 ص368-369 _بیروت « تلخیص الشافی ج4 ص131-132،طوسی » )

4. شیخ مفید که کتاب "تصحیح الاعتقاد" او نشان از اصولی بودن اوست زیرا که وی در این کتاب (صفحه 15-16 چاپ تبریز) به شیخ صدوق به خاطر اخباری بودنش می تازد، او در کتاب "اوائل المقالات" اجماع امامیه را در مورد منکر امامت اینگونه بیان می کند : « واتفقت الإمامیة على أن من أنكر إمامة أحد الأئمة وجحد ما أوجبه الله تعالى من فرض الطاعة فهو كافر ضال مستحق للخلود فی النار » ( أوائل المقالات ص 44، شیخ مفید _بیروت،ط2)
یعنی : «امامیه اتفاق نظر دارند، هر كه امامت و لزوم اطاعت یكی از ائمه را انكار نماید، كافر، گمراه و مستحق ماندگاری در جهنم می باشد.»
و ایضاً مجلسی از شیخ مفید نقل می کند و می نویسد «شیخ مفید: در كتاب مسائل مینویسد: دانشمندان شیعه امامیه اتفاق دارند بر اینكه منكر امامت یكى از ائمه و كسى كه آنها را واجب الاطاعه نداند كافر و گمراه است و مستوجب خلود در جهنم.
در جاى دیگر مینویسد: دانشمندان شیعه اتفاق دارند بر اینكه بدعت‏گذاران همه كافرند لازم است امام بعد از دعوت آنها را بتوبه وادارد و بینه بر ایشان اقامه نماید اگر توبه كردند و راه حق را پذیرفتند آزادند و گر نه كشته مى‏شوند بواسطه برگشت از ایمان هر كس با این عقیده بمیرد اهل آتش است.»(امامت ج‏1 ص 287،موسى خسروى‏؛انتشارات اسلامیه‏_تهران‏، ط1)
در جایی دیگر شرط قبولی اعمال را معرفت و ولایت امامان و جهل بدان را موجب استحقاق آتش می داند و می نویسد: «ان بمعرفتهم و ولایتهم تقبل الاعمال و بعداوتهم و الجهل بهم یستحق النار» (المقنعة، ص 32، شیخ مفید؛مؤسسه النشر الاسلامی_ قم، 1410 ه.)
همچنین می گوید:«ولا یجوز لأحد من أهل الایمان أن یغسل مخالفا للحق فی الولاء ولا یصلی علیه .» (المقنعة، ص 86، شیخ مفید؛مؤسسه النشر الاسلامی_ قم، 1410 ه.)
یعنی : «جایر نیست بر احدی از اهل ایمان که مخالف حق در مساله ولایت را غسل دهد و بر او نماز بخواند»

5. ابن مطهر حلی که هفت کتاب درباب "علم اصول" نوشته و کتاب "تهذیب الاصول" او زمانی در حوزه های علمیه تدریس می شد و از کسانی است که در رد "اخباریون" مطلب نگاشته ؛ در مورد منکر امامت می گوید:
« البحث الثانی الإمامة لطف عام، والنبوة لطف خاص لامكان خلق الزمان من نبی حی، بخلاف الإمام لما سیأتی، وإنكار اللطف العام شر من إنكار اللطف الخاص، وإلى هذا أشار الصادق علیه السلام بقوله عن منكر الإمامة أصلا ورأسا وهو شرهم .»
یعنی: «امامت لطفی عام و نبوت لطفی خاص از طرف خداوند است، زیرا ممكن است دنیا بدون پیامبر زنده باشد ولی امكان ندارد بدون امام باشد... و انكار لطف عام خرابتر و ناگوارتر از لطف خاص است.» ( الألفین ص23 ابن مطهر الحلی (م 726) ؛ مكتبة الألفین، الكویت)

. محمد تقی مجلسی ملقب به "مجلسی اول" که پدر "ملا باقر مجلسی" است در ذیل روایتی کفر منکر امامت را بیان می کند ؛ وی می نویسد:
« و در صحیح منقولست از اسماعیل بن جابر كه گفت عرض نمودم به حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه كه شخصى هست كه دوست میدارد حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه را و بیزار نیست از دشمنان آن حضرت كه خلافت را از حضرت غصب نمودند مثل فلان و فلان و فلان و اتباع ایشان و مى‏گوید كه على محبوبتر است نزد من از كسانى كه مخالفت آن حضرت كرده‏اند حال او چونست؟ حضرت فرمودند كه این دشمن حضرتست در عقب او نماز مكن و او را كرامتى نیست كه سبب نجات او باشد یا او را دوست باید داشت مگر آن كه از روى تقیه در عقب او نماز كنى به نحوى كه خواهد آمد و بحسب ظاهر با او دوستى كنى و بحسب باطن با او دشمن باشى و این جمع را تفضیلیّه مى‏گویند،و احادیث متواتره وارد شده است كه تبری از ایشان از اصول دینست پس چنین شخصى كافر است و مسلم ظاهریست (لوامع صاحبقرانى ج‏4، ص 400،محمد تقی مجلسی، موسسه اسماعیلیان _ قم،ط2)

7. ابن ادریس حلی از قدمای اصولیین شیعه است، بحرانی نظر او را در مورد مخالف امامت اینگونه نقل می کند : «وقال ابن إدریس فی السرائر بعد أن اختار مذهب المفید فی عدم جواز الصلاة على المخالف ما لفظه : وهو أظهر ویعضده القرآن وهو قوله تعالى : " ولا تصل على أحد منهم مات أبدا . . " ( 1 ) یعنی الكفار، والمخالف لأهل الحق كافر بلا خلاف بیننا .» ( به نقل از الحدائق الناضرة ج5 ص176،المحقق البحرانی _قم)

8. سید خوئی که از بزرگان و مرجع تقلید شیعه و از اصولیون بود و در صحبتها و خبرها دم از وحدت می زد در کتاب "مصباح الفقاهه" خود گفته است:
« أنه ثبت فی الروایات والأدعیة والزیارات جواز لعن المخالفین، ووجوب البراءة منهم، واكثار السب علیهم واتهامهم، والوقیعة فیهم أی غیبتهم، لأنهم من أهل البدع والریب. بل لا شبهة فی كفرهم، لأن انكار الولایة والأئمة ( علیهم السلام ) حتى الواحد منهم والاعتقاد بخلافة غیرهم، وبالعقائد الخرافیة كالجبر ونحوه یوجب الكفر والزندقة، وتدل علیه الأخبار المتواترة الظاهرة فی كفر منكر الولایة وكفر المعتقد بالعقائد المذكورة وما یشبهها من الضلالات . ویدل علیه أیضا قوله ( علیه السلام ) فی الزیارة الجامعة : ومن جحدكم كافر »
(مصباح الفقاهة ج1 ص504،السید الخوئی _قم، ط1)

9. میرزا حبیب الله هاشمی خوئی از اصولیون شیعه که بر "فرائد الاصول" شیخ انصاری شرح نوشته می گوید : «و بعضها یدلّ على كفر من أنكر إمامة أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه الصّلاة و السّلام، و بعضها على أنّ الجاحد له من أهل النّار، و بعضها یدلّ على كفر من لم یعرف امام زمانه، و ذلك ممّا اتّفقت علیه كلمة الفریقین، و البغى لا یجامع فی الغالب معرفة الامام، و لو فرض باغ على الامام لأمر دنیویّ من غیر بغض و لا انكار لامامته فهو كافر أیضا، لعدم القائل بالفرق. »
(منهاج ‏البراعة فی ‏شرح ‏نهج ‏البلاغة ج 9 ص 307 میرزا حبیب الله هاشمی خوئی، مکتبة الاسلامیه _تهران)
10. کاشف الغطاء می گوید: «و الأخبار الدالة على كفر من أنكر إمامة الأئمة (ع)» = «و اخبار دلالت بر کفر کسی دارد که امامت ائمه علیه السلام را انکار کند.» (النور الساطع فی الفقه النافع ج 2 ص125 )
در جایی دیگر می نویسد : « انكار الإمامة المستلزمة لانكار النبوة أو البغض لبعض الأئمة مع التدین به وعدمه مع التظاهر وعدمه ونحوها وهذه ان صرح فیها باللوازم أو اعتقدها كفر»
(کشف الغطاء ج1 ص173، شیخ جعفر کاشف الغطاء _ اصفهان)

11. الشیخ محمد حسن النجفی،شیخ الفقهاء وإمام المحققین شیعه و مشهور به "صاحب الجواهر" می نویسد: « لأن الأقوى طهارتهم فی مثل هذه الأعصار وإن كان عند ظهور صاحب الأمر ( علیه السلام ) بأبی وأمی یعاملهم معاملة الكفار، كما أن الله تعالى شأنه یعاملهم كذلك بعد مفارقة أرواحهم أبدانهم، وفاقا للمشهور بین الأصحاب، سیما المتأخرین نقلا وتحصیلا، بل یمكن تحصیل الاجماع كما عن الأستاذ أنه معلوم، بل لعله ضروری المذهب للسیرة القاطعة من سایر الفرقة المحقة فی سائل الأعصار والأمصار، وللقطع بمخالطة الأئمة المرضیین ( علیهم السلام ) وأصحابهم لهم حتى لرؤسائهم ومؤسسی مذهبهم على وجه یقطع بعدم كونه للتقیة، مع أن الأصل عدمها فیه، وإلا لعلم كما علم ما هو أعظم منه من السب والبراءة ونحوهما .»
(جواهر الکلام، دار الکتب الاسلامیه، ج 6، ص 56، محمد حسن النجفی؛ تهران، 1367 ش.)

12. مازندرانی (شارح الکافی) چنانکه بحرانی از او نقل می کند در مورد منکر امامت می نویسد: « وقال الفاضل المولى محمد صالح المازندرانی فی شرح أصول الكافی : ومن أنكرها یعنی الولایة فهو كافر حیث أنكر أعظم ما جاء به الرسول وأصلا من أصوله .»(به نقل از الحدائق الناضرة ج5 ص176،المحقق البحرانی _قم)

13. سید حسن میر جهانی از مفسرین متاخر شیعه می نویسد: «و از آنچه كه دلالت دارد بر كفر عامه حدیثى است كه عموم منزلت دارد و از عامه و خاصه بطرق بسیار متواترا روایت شده كه پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله فرموده یا على انت منّى بمنزلة هرون من موسى الّا انّه لا نبىّ بعدى وجه دلالت اینست كه عموم منزلت چنین اقتضا میكند كه على علیه السّلام با پیغمبر صلى اللّه علیه و آله در همه آثار و احكام شریك باشد مگر در نبوّت بر حسب آنچه كه حكمت بالغه الهیه اقتضا كرده و استثناء مزبور نیز اقتضاء عموم منزلت را دارد و عقل و اجماع و كتاب و سنّت نیز حاكم است بر اینكه هر كسى كه انكار كند نبوّت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را كافر است همچنین است كسیكه انكار كند ولایت ولىّ را او نیز كافر است‏.» (تفسیر أم الكتاب ص 232،میر جهانى سید حسن‏ ؛انتشارات صدر _تهران‏)
و کمی جلوتر می نویسد: «عامّه منكر ولایتند
جهت اولى‏ : اینكه متواتر است در میان فریقین كه على علیه السّلام ادعاى خلافت بلا فضل نمود بعد از رحلت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله و مخالف او را تكذیب كرد و تكذیب كننده على بمنزله كسى است كه پیغمبر را تكذیب كرده و تكذیب كننده پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله كافر است‏

جهت دوّم‏: آنكه قضیه عموم منزلت اقتضاء ثابت بودن ولایت على علیه السّلام را دارد بر همه خلق بعد از پیغمبر حتّى بر آن سه نفرى كه حق او را غصب كردند و ادّعاى مقدم بودن خود را بر على علیه السّلام كردند و این ادّعا از ایشان بمنزله ادعاء تقدم بر رسول است و آن كفر صریح و منكر شدن چیزى است كه از ضروریات اسلام دانسته شده.....
جهت چهارم: ‏اینكه مخالفین انكار میكنند سایر ائمه علیهم السّلام را و انكار كردن ایشان بمنزله انكار كردن امیر مؤمنان على علیه السّلام است و انكار كردن آنحضرت بمنزله انكار كردن پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله است و انكار كردن آن بزرگوار كفر است-بعلاوه اینكه همچنانكه تكذیب كنندگان هارون كافر شدند همچنین هرگاه كسى على علیه السّلام را تكذیب كند كافر است و یا كسیكه مقدم بدارد دیگرى را بر آنجناب و بواسطه مقدم داشتن دیگرى را بر آنجناب اهانت كرده آنحضرت را استخفاف او نموده و كافر است چنانچه تنصیص شده بر آن در احادیث بسیارى و دیگر اینكه مخالفین از دین ببعضى از كتاب ایمان دارند و ببعضى دیگر از آن كافرند زیرا كه آیات قرأنیّه‏اى راجع بولایت است منكرند- و یا اینكه كتابیكه بعلى علیه السّلام تفسیر شده تصدیق نمیكنند و تصدیق نكردن بآن تصدیق نكردن بقرءان است و آن نیز كفر است‏» .(تفسیر أم الكتاب ص 233-234، سید حسن میر جهانى ‏ ؛انتشارات صدر _تهران‏)
در کل 14 جهت در کفر مخالفین شیعه نقل کرده که هر چه مربوط به امامت بود نقل کردیم!
ادامه دارد............

همچنین سید حسن میر جهانی از مفسرین متاخر شیعه ابوابی در همین کتابش دارد با عنوانهای : «منكر ولایت مخلّد در نار است‏» (تفسیر أم الكتاب، ص: 228) و «شواهد حاكمه بكفر عامّه‏» (تفسیر أم الكتاب، ص: 230)در باب "منکر ولایت مخلّد در نار است" اجماع شیعه را اینگونه نقل می کند: « پس همه مخالفین از حزب كفار شمرده میشوند و احكام كفّار بر آنها جارى میكردد...
چنانچه مستفاد میشود از مشهور متقدمین و اجماع متأخرین و سیره ایشان بر عموم فرقه‏ هاى عامّه هر چند در زمره كفار باشند در باطن و جارى میشود بر ایشان آنچه كه بر كفار جارى میشود در عقبات آخرت و در آخرت معذّبند و عذاب آنها تخفیف داده نمیشود ابدا و جاوید در آتش میمانند اینست مزد آنچه كه در دنیا كسب كردند از پیروى هواهاى نفوسشان و مخالفتشان از طریق هدایت و انكارشان ولایت كلیّه را و میل كردنشان براه گمراهى و جهالت زیرا كه داخل نمیشود احدى از این امّت در بهشت مگر بولایت آل محمّد صلّى اللّه علیه و آله و همچنین نجات نمى‏یابند از آتش جهنم مگر بولایت ایشان‏...» (تفسیر أم الكتاب، ص: 228-229 )

14. محمد ثقفی تهرانی از مفسرین شیعه : « تمام فرق كفار مخلد در آتشند اگر با كفر از دنیا بروند خواه منكر توحید باشند خواه منكر رسالت خواه منكر امامت خواه منكر معاد خواه منكر ضرورى از ضروریات دین اگر چه بعضى احكام ظاهرى اسلام بر آنها مرتب باشد»
(تفسیر روان جاوید، ج‏2 ص 63،محمد ثقفی تهرانی ؛انتشارات برهان‏_تهران‏،ط3)
15. نور الله شوشتری در این باره می نویسد: « أن إنكار الإمامة كإنكار النبوة وإنكار النبوة كإنكار ألوهیة الله تعالى فعلم أن معرفة الإمام والاعتراف بحقه شرط الإیمان » (الصوارم المهرقة ص85)
بحرانی قول شوشتری را اینگونه نقل می کند : «وقال الشریف القاضی نور الله فی كتاب إحقاق الحق : من المعلوم أن الشهادتین بمجردهما غیر كافیتین إلا مع الالتزام بجمیع ما جاء به النبی ( صلى الله على وآله ) من أحوال المعاد والإمامة كما یدل علیه ما اشتهر من قوله ( صلى الله علیه وآله ) ( 2 ) " من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة " ولا شك أن المنكر لشئ من ذلك لیس بمؤمن ولا مسلم لأن الغلاة والخوارج وإن كانوا من فرق المسلمین نظرا إلى الاقرار بالشهادتین إلا أنهما من الكافرین نظرا إلى جحودهما ما علم من الدین ولیكن منه بل من أعظم أصوله إمامة أمیر المؤمنین ( علیه السلام ) .» ( الحدائق الناضرة ج5 ص176،المحقق البحرانی _قم)

16. سید حسین بروجردی از مفسرین متاخر شیعه : « و لا أن یبخل بفضل من فضائل الأئمّة لأنّهم كلّهم شرع واحد، دلیل ذلك أنّ الرسل متى آمن مؤمن بواحد منهم او بجماعة و أنكر واحدا منهم لم یقبل منه إیمانه، كذلك القضیّة فی الأئمّة صلوات اللّه علیهم اوّلهم‏ و آخرهم واحد.»تفسیر الصراط المستقیم ج‏5 ص221- 222، سید حسین بروجردى ‏؛ موسسه انصاریان‏ _ قم‏،ط1؛محقق:غلامرضا مولانا بروجردى‏)

17. محمد بن محمدرضا قمى مشهدى(م1125هـ):« فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْكافِرِینَ‏ (32): لا یرضى عنهم، و لا یغفر لهم. و وضع المظهر موضع المضمر لقصد العموم، و الدّلالة على أنّ التّولّی كفر، و إنّه ینفی محبّة اللّه و محبّته مخصوصة بالمؤمنین. و فی الآیة مع ما ذكر من الأخبار فی بیانها دلالة صریحة على كفر من تولّى عن الولایة، فتبصّر» (تفسیر كنز الدقائق و بحر الغرائب ج‏3 ص 71، محمد بن محمدرضا قمى مشهدى ؛ سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى‏ _ تهران‏،ط1؛ محقق: حسین درگاهى) ‏
و می نویسد : « و فی أصول الكافی: ....فقال أبو عبد اللَّه- علیه السّلام-: ...و اللَّه، لو أنّ رجلا صام النّهار و قام اللّیل ثمّ لقی اللَّه- عزّ و جلّ- بغیر ولایتنا، أهل البیت، للقیه و هو عنه غیر راض- أو قال:- ساخط علیه. ثمّ قال: و ذلك قول اللَّه- عزّ و جلّ-: وَ لا تُصَلِّ عَلى‏ أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً .... و هذا الخبر یدلّ بصریحه على كفر من أنكر الولایة» (تفسیر كنز الدقائق و بحر الغرائب،ج‏5،ص:513، محمد بن محمدرضا قمى مشهدى ؛ سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى‏ _ تهران‏،ط1؛ محقق: حسین درگاهى)

و همچنین می نویسد: «و فی كتاب كمال الدّین و تمام النعمة بإسناده إلى أبی حمزة الثّمالیّ، عن الصّادق جعفر بن محمّد، عن أبیه عن آبائه- علیهم السّلام- عن النّبیّ- صلّى اللّه علیه و آله- حدیث طویل یذكر فیه الاثنی عشر- صلوات اللّه علیهم- بأسمائهم. و فی آخره یقول- صلّى اللّه علیه و آله-: و من أنكرهم، أو أنكر واحدا منهم، فقد أنكرنی. بهم یسمك اللّه- عزّ و جلّ- السّماء أن تقع على الأرض إلّا باذنه. و بهم یحفظ الأرض أن تمید بأهلها.
قوله: «و من أنكرهم، أو أنكر واحدا منه، فقد أنكرنی»یدلّ على كفر أهل السّنة صریحا، لأنّه لا شكّ فی كفر من أنكر الرّسول- صلّى اللّه علیه و آله.» (تفسیر كنز الدقائق و بحر الغرائب،ج‏9،ص:138، محمد بن محمدرضا قمى مشهدى ؛ سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى‏ _ تهران‏،ط1؛ محقق: حسین درگاهى)

18. سید عبدالحسین طیب (معاصر) در تفسیرش می نویسد : « فَلَمَّا رَأَوْهُ زُلْفَةً سِیئَتْ وُجُوهُ الَّذِینَ كَفَرُوا وَ قِیلَ هذَا الَّذِی كُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ (27) پس چون دیدند آن قیامت را نزدیك بد گشت صورتهاى كسانى كه كافر بودند و گفته شد بآنها این است آنچه كه بودید طلب میكردید و مدعى بودید. ...اقول: ممكن است مرجع ضمیر ما انكروه باشد و شامل تمام كفار بشود كسانى كه منكر معاد هستند یا منكر ثواب و عقاب یا منكر انبیاء یا منكر امامت ائمه هدى باشند روز قیامت كه مشاهده میكنند عذاب را یا مشاهده میكنند شئونات ائمه هدى را «سیئت وجوههم» و اللَّه العالم بكلامه.» (أطیب البیان فی تفسیر القرآن ج‏13 ص115- 116، سید عبد الحسین طیب ؛ انتشارات اسلام ‏_ تهران‏،ط2)
19. علامه احمد بن صلاح قطیفی می گوید: «أن من أنكر ولایة أهل البیت علیهم السلام: فهو شرك شیطان‏» = اگر کسی ولایت اهل بیت علیهم السلام را انکار کند، پس او شرک شیطان[مرتکب شده ] است.» (رسائل آل طوق القطیفی ج 3 ص124)
20. سید مرعشی: « ویظهر لك أن إنكار الإمامة كإنكار النبوة وإنكار النبوة كإنكار الألوهیة، فعلم أن معرفة الإمام والاعتراف بحقه شرط الأیمان» (شرح إحقاق الحق ج3 ص224، شهاب الدین مرعشی_قم)

21. میر حامد حسین لکهنوی : « پس این هم باید دانست: كه اجماع أهل حق خلفا عن سلف واقع است بر آنكه منكر امامت یكى از ائمه علیهم السلام ضال و هالك، و خاسر، و بى دین، و كافر است‏»(عبقات الأنوار فی إمامة الأئمة الأطهار،ج‏4،ص:115 ، میر حامد حسین لكهنوى‏ وفات: 1306 ق‏ ؛ كتابخانه عمومى امام امیر المومنین على علیه السلام‏ _ اصفهان‏ سال چاپ: 1366 ش‏، ط2) یکی از ابواب کتابش چنین است : « منكر امامت هر كدام از ائمه حق هالك و گمراه است‏» (عبقات الأنوار فی إمامة الأئمة الأطهار،ج‏4،ص:115)

. شیخ جواد كربلائى : «ثمّ إنّ تحقق الشرك فی أحد من الصفات یتحقق إمّا بلحاظ الشرك فی اللّه تعالى فی صفاته، و إمّا بلحاظ الشرك فی الولایة و الإمامة لما علمت من أنّ الصفات‏ الربوبیة لما كانت حقائقهم، فإنكار ولایتهم، و إنكار فضلهم، و إنكار القول بقولهم هو الشرك فی التوحید الصفاتی من هذه الجهة كما لا یخفى، و إلیه تشیر الأحادیث الدالّة على كفر المخالفین، لأنّ إنكار الإمامة و فضائلهم یساوق إنكار التوحید الصفاتی، لما علمت من ظهور التوحید الصفاتی فیهم علیهم السّلام.»(الأنوار الساطعة فی شرح الزیارة الجامعة،ج‏3،ص414-415، شیخ جواد بن عباس كربلائى‏ (معاصر) ‏ ؛ دار الحدیث‏ _ قم ‏)
و در جایی می نویسد:«و یستفاد منها أهمیّة أمر الولایة، و أنه مما أخذ علیها میثاق النبیین بل و إنّ المنكر لها و المتبرئ منها كافر، مباح الدم.» (الأنوار الساطعة فی شرح الزیارة الجامعة،ج‏1،ص:231، شیخ جواد كربلائى‏ (معاصر) ‏؛ دار الحدیث‏ _ قم‏)
و در جائی دیگر می نویسد : « أقول: النظر الدقیق فی هذه الأحادیث المرویة من العامة و الخاصة فی الكتب المعتبرة عندنا و عنهم، یبیّن لنا أهمیّة أمر الولایة، و أنها الركن الوثیق فی الإیمان و قبول الأعمال، و أنّ منكرها و إن جدّ و اجتهد فی العبادة فی أشرف البقاع مدة طویلة حتى یصیر كالشنّ البالی لما نفعه إیمانه و لا عبادته بل حقّ على اللَّه تعالى أن یكبّه فی النار، فیعلم منها أهمیّة أمر الولایة من حیث النداء الإلهی و التأكید بلزومها، و هنا أحادیث أخر تلازم هذا المعنى، و تصرّح به مع الزیادة نذكر بعضا تأكیدا للمرام.» (الأنوارالساطعة ج 1 ص 220،شیخ جواد كربلائى‏ (معاصر) ‏ ؛ دار الحدیث‏ _ قم‏)
و می نویسد : « فالأخبار الدالة على أن جاحد ولایتهم فی النار » (الأنوارالساطعة ج 5 ص 325)

24. میرزا محمد طاهر (به نقل از خواجوئی) : «میرزا محمد طاهر ( قدس سره ) بقوله : إعلم أن الملیین من المسلمین مع اختلاف مذاهبهم اتفقوا على صحة ما نقل عن النبی ( صلى الله علیه وآله ) وهو قوله : " من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة " ولا شك فی أن هذا الحدیث صریح فی أن الجاهل بإمام زمانه كافر...» (جامع الشتات ص19،محمد إسماعیل بن الحسین المازندرانی الخواجوئی ؛ ط1، سال 1418)
25. فیض کاشانی (به نقل از کتاب الانتصار عاملی) : « وقال الفیض الكاشانی فی منهاج النجاة - 48 ط . الدار الإسلامیة بیروت : ( ومن جحد إمامة أحدهم الأئمة الاثنی عشر فهو بمنزلة من جحد نبوة جمیع الأنبیاء ) .» (الانتصار ج9 ص124، العاملی_بیروت)
= «هركس امامت یكى از ائمه دوازده گانه را قبول نداشته باشد، درست به منزله انكار نبوّت همه انبیاء علیهم السّلام است»!!!

26. ممقانی (به نقل از الانتصار) :« وقال عبد الله المامقانی فی تنقیح المقال : 1 / 208 ط . نجف، باب الفوائد : ( وغایة ما یستفاد من الأخبار جریان حكم الكافر والمشرك فی الآخرة على كل من لم یكن اثنی عشریا ) .» (الانتصار ج9 ص125، العاملی_بیروت)
یعنی : «و نهایتاً آنچه كه از روایات ائمه فهمیده مى شود، این است كه آنچه در آخرت بر سرِ كافران و مشركان مى آید، فقط بر سر آنهایى مى آید كه دوازده امامى نیستند»!!

27. الشیخ محمد آل عبد الجبار :«وأما العارف المعاند : فالمقصود به من كان من علمائهم والمطلعین على الدلیل والحجة فی إمامته ( علیه السلام ) ومع ذلك یقابلونها بالشبهة الواهیة والحجج الوهمیة رغبة عن اتباع الحق وأهله فهو جاحد للإمامة ومنكر فی الواقع للنص، قال تعالى : * ( یعرفون نعمة الله ثم ینكرونها ) * ( 1 ) وفی حكمه أیضا من بغض الشیعة لذلك فعلى بعض الآراء - ومنها رأی المؤلف لهذا الكتاب - فهو ناصب ملعون مخلد فی النار (الشهب الثواقب لرجم شیاطین النواصب ص23 ؛ الشیخ محمد آل عبد الجبار(م350)، الهادی _ قم )

28. شیخ محمد باقر کجوری هم از اصولیون معاصر شیعه می نویسد: « ومن الواضح أن إنكار الولایة قولا أو فعلا كفر صریح» (الخصائص الفاطمیة ج 2 ص 516، الشیخ محمد باقر الكجوری _ انتشارات الشریف الرضی)
29. طبرسی بعد از نقل روایتی طویل می گوید : « ازین حدیث ظاهر و بین شد كه تارك ولایت و منكر امامت ائمة البریه علیهم السّلام و التحیه كافر است » (احتجاج طبرسی(ترجمه فارسی)،ج‏1،ص:235 مترجم: نظام الدین احمد غفارى مازندرانى‏ ؛ مرتضوى‏ _ تهران‏، ط1‏)

30. ابن مدقق چنانکه آغا بزرگ طهرانی از او یاد می کند: « ( 252 : الاسلام والایمان ) للمولى حیدر علی ابن المدقق محمد بن الحسن الشیروانی الذی فرغ من بعض تصانیفه سنة 1129 أوله ( الحمد لله الذی اختصنا بالاسلام والایمان وغمرنا بالمن والاحسان ) مرتب على ثلاثة فصول وخاتمة الفصل " الأول " فی أن منكر الولایة كمنكر التوحید " الثانی " فی معنى الناصب وأنه ناصب غیر المنصوب " الثالث " فی اتحاد مصداق المسلم والمؤمن لان الاسلام والایمان متساویان لا أن یكون الاسلام أعم والخاتمة فی الفرق بین العارف والمنكر والجاحد والناصب وغیر العارف، رأیت نسخة تاریخ كتابتها سنة 1131 فی خزانة كتب المولى محمد علی الخوانساری بالنجف.» (الذریعه آغا بزرگ طهرانی ج2 ص62 _ بیروت)

پس انکار امامت از دو حالت خارج نیست یا کفر است یا کفر نیست
اگر طبق علمای بزرگ شما جزء اصول دین است یا حتی جزء فروع دین است و انکار آن کفر است و اهل سنت کافربفرمایید ثابت کنید دیگر این وحدت وحدت به چه معناست
اگر هم جزء نه اصل است و حتی جزء فرع هم نیست و منکر ان مسلمان است این همه دشمنی بامسلمانان و این همه داد وقال و این همه تفرقه با قاطبه امت برای چیست ؟

طالب علم;177188 نوشت:
پس انکار امامت از دو حالت خارج نیست یا کفر است یا کفر نیست
اگر طبق علمای بزرگ شما جزء اصول دین است یا حتی جزء فروع دین است و انکار آن کفر است و اهل سنت کافربفرمایید ثابت کنید دیگر این وحدت وحدت به چه معناست
اگر هم جزء نه اصل است و حتی جزء فرع هم نیست و منکر ان مسلمان است این همه دشمنی بامسلمانان و این همه داد وقال و این همه تفرقه با قاطبه امت برای چیست ؟

سلام.

کفر یا در مقابل ایمان است یا در مقابل اسلام،ولایت یک امر باطنی است و در مرتبه ایمان است نه اسلام نتیجتا کفر در مرتبه ایمان به ظاهر بر نمی گردد...

توضیح اینکه اسلام اولین مرتبه تسلیم است و چون به ظاهر بر می گردد نتیجتا بین همه مسلمین مشترک است،که لازمه ان شاهدتین و به تبع ان تقید به ظواهر دین است...

نتیجتا انچه به ظاهر بر گردد به اسلام بر می گردد پس کفری که در مقابل اسلام است به ظواهر ان کفر و اثرات ان بر می گردد که نجس بودن ان در ظاهر قوانین فروعی از مصادیق چنین کفری است..

نتیجه:
وحدت در مسلمین به ظاهر بر می گردد نه باطن نتیجتا ملاک کفر در مقابل ولایت متعلق ان نمی گردد تا تضادی پیش اید...دقت کنید..

خلاصه وحدت مسلمین در ظواهر است نه در باطن...

یاحق

طالب علم;177173 نوشت:
باسلام به همه دوستان جناب اندیشمند اگر موافق باشید بنده تنها سوالاتم را از شما بپرسم آیا ما را در این مبحث همراهی می کنید اگر هم فرصت ندارید یکی از دوستان اعلام آمادگی بکنند تا بنده سوالات دیگرم را مطرح کنم

خواهش مي كنم
بنده در خدمتم
انشاء الله كه بتوانم كمكي كرده باشم

طالب علم;177179 نوشت:
-مجلسی دربارۀ منکر امامت می نویسد : «فحكم منكر الإمامة فی ذلك الزمان حكم سائر الكفار فی وجوب قتلهم وغیر ذلك » (بحار الانوار مجلسی ج65 ص244 _بیروت، ط2) همینطور در کتابش بابی دارد با عنوان "كفر المخالفین والنصاب وما یناسب ذلك" (بحار الانوار ج69 ص131 _بیروت،ط2) در جایی می گوید:«إعلم أن إطلاق لفظ الشرك والكفر على من لم یعتقد بإمامة أمیر المؤمنین والأئمة من ولده علیهم السلام وفضل علیهم غیرهم، یدل على أنهم كفار مخلدون فی النار» (بحار الانوار ج23 ص390) یعنی: «باید توجه داشت كه اطلاق لفظ شرك و كفر بر كسى كه معتقد به امامت امیر المؤمنین و ائمه از فرزندانش نیست و دیگرى را بر آنها مقدم دارد دلیل است بر اینكه آنها كافر و مخلد در آتشند. » (امامت (ترجمۀ بخش امامت بحار الانوار) ج‏1 ص 286،موسى خسروى‏؛ انتشارات اسلامیه‏_تهران‏، ط1) 2- در جای دیگر می نویسد: « ظلم عبارت است از قرار دادن چیزى در غیر محل خودش. پس كسى كه ادعاى امامت كند با اینكه امام نباشد او ظالم و ملعون است و هر كه امامت را نسبت دهد بكسى كه شایسته آن نیست او نیز ظالم و ملعون است. پیامبر اكرم فرمود: هر كس منكر امامت على بعد از من بشود منكر نبوت من شده و هر كه نبوّت مرا منكر شود منكر خدا شده است.»(امامت (ترجمۀ بخش امامت بحار الانوار) ج5 ص49،موسى خسروى‏؛ انتشارات اسلامیه‏_تهران‏، ط1) و در جای دیگر می نویسد : «اعتقاد ما اینست كه منكر امامت على بن ابى طالب و امامان پس از او مانند كسى است كه منكر نبوّت انبیاء باشد. و اعتقاد ما در باره كسى كه اقرار بامیر المؤمنین داشته باشد ولى منكر یكى از ائمه پس از او باشد مانند كسى است كه ایمان بتمام انبیاء داشته باشد ولى منكر نبوّت پیامبر ما باشد. حضرت صادق علیه السّلام فرمود: كسى كه آخرین نفر ما را منكر شود مثل كسى است كه منكر اوّلى ما باشد.» (امامت(ترجمۀ بخش امامت بحار الانوار) ج5 ص50،موسى خسروى‏؛ انتشارات اسلامیه‏_تهران‏، ط1) در جایی دیگر می گوید: « أن کل من أنکر ولایة علی علیه السلام فهو کافر» = «اگر هرکسی ولایت علی علیه السلام را انکار کند پس او کافر است.» (مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول ج 3 ص283 ) و می نویسد: «و الذی یظهر لی من هذه الأخبار أن الغرض بیان كفر من أنكر إمامة أمیر المؤمنین علیه السلام‏» (مرآة العقول، ج‏11، ص: 110)

با سلام مجدد خدمت شما

اين سخناني كه شما ذكر كرديد از مقاله ((تحقیقی مفصل در مورد “کفر منکر امامت” از دیدگاه شیعه نوشته ابوبكر بن حسین(البته به اين نام در اينترنت آمده ))) است كه من در جواب شما سخناني را ذكر مي كنم:

اما سخني كه نويسنده نقل كرده كاملا سخن تحريف شده علامه مجلسي است و كسي كه به كتاب ايشان مراجعه كند از اين تحريف سخن واقعا متعجب مي شود.اين متن در بحار است ولي ببينيم اصل سخن علامه چيست:

والاسلام هو الاذعان الظاهري بالله وبرسوله، وعدم إنكار ما علم ضرورة من دين
الاسلام، فلا يشترط فيه ولاية الائمه عليهم السلام ولا الاقرار القلبي، فيدخل فيه
المنافقون، وجميع فرق المسلمين، ممن يظهر الشهادتين، عدا النواصب والغلاة والمجسمة،
ومن أتى بما يخرجه عن الدين كعبادة الصنم، وإلقاء المصحف في القاذورات عمدا، ونحو
ذلك، وسيأتي تفصيل القول في جميع ذلك إنشاء الله تا آنجا كه مي فرمايند: وهذا الحكم إنما هو إلى ظهور القائم عليه السلام إذ في ذلك الزمان
ترتفع الشبه، ويظهر الحق بحيث لا يبقى لاحد عذر، فحكم منكر الامامة في ذلك الزمان
حكم سائر الكفار في وجوب قتلهم وغير ذلك


اسلام اذعان ظاهري به خدا و رسولش و عدم انكار چيزي است كه از ضروريات دين اسلام است و در آن ولايت ائمه شرط نشده است و نه اقرار قلبي پس منافقون و جميع فرق مسلمين از كساني كه شهادتين مي گويند به خلاف نواصب و غلات و مجسمه و...داخل اسلام مي شوند...

تا آنجا كه مي گويد:و اين حكم تا زمان ظهور قائم (ع) است زيرا در آن زمان شبهه رفع مي شودو حقيقت آشكار مي شود به گونه اي كه براي كسي عذري باقي نمي ماند پس حكم منكر امامت در آن زمان مانند حكم ساير كفار است در وجوب قتلشان و غير آن از احكام كفار.


مي بينيد كه نويسنده چگونه سخنان علامه مجلسي(ره) را تحريف كرده زيرا سخن علامه مجلسي(ره) ، در مورد زمان بعد از ظهور است كه حقايق آشكار مي شوند به گونه اي كه جاي انكار امامت باقي نمي ماند ، نه مربوط به اين زمان!جالب اينكه تمام مطالب علامه در مورد حكم به اسلام قائل به شهادتين و احكام آن هاست!!!

اما در مورد قسمت دوم كه اشاره كرديد كه علامه مي گويد : اعلم .... در مورد كساني سخن مي گويند كه حق را بشناسند و منكر آن شوند.

خود علامه مي فرمايد: اعلم أن الذي يقتضيه الجمع بين الآيات والاخبار أن الكافر المنكر لضروري من


ضروريات دين الاسلام مخلد في النار، لا يخفف عنهالعذاب إلا المستضعف الناقص في عقله أو الذي لم يتم عليه الحجة ولم يقصر في الفحص

والنظر، فإنه يحتمل أن يكون من المرجون لامر الله - كما سيأتي تحقيقه في كتاب

الايمان والكفر -. وأما غير الشيعة الامامية من المخالفين وسائر فرق الشيعة ممن لم

ينكر شيئا من ضروريات دين الاسلام فهم فرقتان: إحداهما المتعصبون المعاندون منهم

ممن قد تمت عليهم الحجة فهم في النار خالدون، والاخرى المستضعفون منهم وهم الضعفاء

العقول مثل النساء العاجزات والبله وأمثالهم ومن لم يتم عليه الحجة ممن يموت في

زمان الفترة، أو كان في موضع لم يأت إليه خبر الحجة فهم المرجون لامر الله، إما

يعذبهم وإما يتوب عليهم، فيرجى لهم النجاة من النار(بحار الأنوار / جزء 8 / صفحة[ 363 ])


نتيجه اي كه از اين سخن علامه مجلسي به دست مي آيد اينست كه ايشان كساني كه معاند هستند و بعد از اتمام حجت مخالفت مي كنند را خالد در آتش مي داند ولي كساني كه براي آن ها حجت تمام نشده است براي آن ها اميد از نجات از آتش را قائل مي شود!

نويسنده گفته است علامه مي گويد:«و الذی یظهر لی من هذه الأخبار أن الغرض بیان كفر من أنكر إمامة أمیر المؤمنین علیه السلام‏»

اما من سخن كامل علامه را مي آورم تا كذب نويسنده آشكار شود:

و الذي يظهر لي من هذه الأخبار أن الغرض بيان كفر من أنكر إمامة أمير المؤمنين عليه السلام و تقدم عليه و حاربه، و أنهم أخبث من المشركين، و يظهر منها أن الكفر هو ترك طاعة الله معاندة و استكبارا،(مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج 11، ص: 110)


مي بينيد كه در اينجا علامه مجلسي(ره) مي گويد:و چيزي كه بر من آشكار مي شود از اين اخبار اينست كه مقصود بيان كفر كسي است كه منكر امامت اميرالمومنين (عليه السلام) باشد و از او پيشي بگيرد و با او جنگ كند و آن ها خبيث تر از مشركين هستند...الخ


مشاهده مي شود كه نويسنده با آوردن قسمتي از سخن علامه ، ساير صفاتي كه علامه ذكر مي كند را حذف مي كند تا خواننده گمان ببرد منظور علامه هماني بوده كه نويسنده مدعي شده!


ساير سخناني هم كه از علامه مجلسي(ره) ذكر كرديد دلالتي بر مدعاي شما ندارد بلكه در مورد آخرت سخن مي گويد و اشاره دارد كه در اين دنيا به حكم مسلمان با آن ها رفتار مي شود و هركس دانسته ولايت را رد كند در نتيجه منكر نبوت شده و...


مشاهده مي كنيد چه قدر تفاوت است بين ادعاي نويسنده و نظر علامه مجلسي(ره)!

حال سخن من با شما طالب علم است كه آيا به منابع رجوع كرده بوديد و يا صرفا مطلب را كپي كرده ايد؟بديهي است كه رجوع نكرده ايد و گرنه خود از ديدن اين تحريفات ، متعجب مي شديد!

آيا تا اينجاي مطلب به اشتباه بودن سخن نويسنده معترف هستيد تا به ادامه ساير سخنان علما بپردازيم؟

طالب علم;177188 نوشت:
اگر طبق علمای بزرگ شما جزء اصول دین است یا حتی جزء فروع دین است و انکار آن کفر است و اهل سنت کافربفرمایید ثابت کنید دیگر این وحدت وحدت به چه معناست اگر هم جزء نه اصل است و حتی جزء فرع هم نیست و منکر ان مسلمان است این همه دشمنی بامسلمانان و این همه داد وقال و این همه تفرقه با قاطبه امت برای چیست ؟

سلام

هرچند که روی سخن تان رو به کارشناس محترم سایت است

اما با اجازه بنده سوالی می کنم

آیا شما از فرق ایمان و اسلام آگاهی دارید؟

این از اصول هست
اما فرع هم هست

یعنی این اصل در اصل نبوت است!!

ایا اهل سنت لزوم وجود امام را منکر می شوند؟

:Gol:

طالب علم;177179 نوشت:
1-مجلسی دربارۀ منکر امامت می نویسد : «فحكم منكر الإمامة فی ذلك الزمان حكم سائر الكفار فی وجوب قتلهم وغیر ذلك » (بحار الانوار مجلسی ج65 ص244 _بیروت، ط2)
همینطور در کتابش بابی دارد با عنوان "كفر المخالفین والنصاب وما یناسب ذلك" (بحار الانوار ج69 ص131 _بیروت،ط2)
در جایی می گوید:«إعلم أن إطلاق لفظ الشرك والكفر على من لم یعتقد بإمامة أمیر المؤمنین والأئمة من ولده علیهم السلام وفضل علیهم غیرهم، یدل على أنهم كفار مخلدون فی النار» (بحار الانوار ج23 ص390)
یعنی: «باید توجه داشت كه اطلاق لفظ شرك و كفر بر كسى كه معتقد به امامت امیر المؤمنین و ائمه از فرزندانش نیست و دیگرى را بر آنها مقدم دارد دلیل است بر اینكه آنها كافر و مخلد در آتشند. » (امامت (ترجمۀ بخش امامت بحار الانوار) ج‏1 ص 286،موسى خسروى‏؛ انتشارات اسلامیه‏_تهران‏، ط1)

با سلام و عرض ادب
جناب طالب علم
البته این شیعه است که در این باره سخنان فراوان دارد که همواره در طول تاریخ به واسطه عدم قبول خلافت شیخین خون و ناموسشان مباح بوده.
اما اینکه شیعه اهل سنت را کافر بداند از شما می خواهم مواردی از تاریخ را بیان فرمائید که شیعیان به واسطۀ فتوای علمایشان خون اهل سنت را ریخته باشند.
به نظر شما در طول تاریخ شیعه به واسطه اتهام به کفر کشته می شده یا اهل سنت گرانقدر؟در زمان حاضر در عراق پاکستان ومناطقی از ایران بمب گذاری و از بین بردن مردم توسط شیعه صورت می پذیرد یا سلفیونی که فهمی از اسلام و قرآن ندارند؟
اما در مورد مطالبی که با واسطه از بحار نقل نمودید اصل مطالب آن به گونه ای دیگر است که ما تعدادی از آنها را بیان می داریم و ما بقی را اگر خواستید تک تک مورد بررسی قرار دهیم:

مطلب اول:
بحار الأنوار / جزء 65 / صفحة [244]
«1- والاسلام هو الاذعان الظاهري بالله وبرسوله، وعدم إنكار ما علم ضرورة من دين الاسلام، فلا يشترط فيه ولاية الائمه عليهم السلام ولا الاقرار القلبي، فيدخل فيه المنافقون، وجميع فرق المسلمين، ممن يظهر الشهادتين، عدا النواصب والغلاة والمجسمة،و...
ومن أتى بما يخرجه عن الدين كعبادة الصنم، وإلقاء المصحف في القاذورات عمدا، ونحو
ذلك، وسيأتي تفصيل القول في جميع ذلك إنشاء الله. ثم إنه عليه السلام ذكر من الثمرات المترتبة على الاسلام ثلاثة الاول حقن الدم،
قال في القاموس حقنه يحقينه ويحقنه حبسه، ودم فلان أنقذه من القتل انتهى وترتب هذه الفائدة على الاسلام الظاهري ظاهر لان في صدر الاسلام وفي زمن الرسول كانوا يكتفون في كف اليد عن قتل الكفار باظهارهم الشهادتين،
2- و بعده صلى الله عليه وآله لما حصلت الشبه بين الامة واختلفوا في الامامة خرجت عن كونه من ضروريات دين الاسلام فدم المخالفين وسائر فرق المسلمين محفوظة إلا الخوارج والنواصب فان ولاية أهل البيت عليهم السلام أي محبتهم من ضروريات دين جميع المسلمين وإنما الخلاف في إمامتهم، والباغي على الامام يجب قتله بنص القرآن،
3- وهذا الحكم إنما هو إلى ظهور القائم عليه السلام إذ في ذلك الزمان ترتفع الشبه، ويظهر الحق بحيث لا يبقى لاحد عذر، فحكم منكر الامامة في ذلك الزمان حكم سائر الكفار في وجوب قتلهم وغير ذلك....».

با كمي دقت در کلام مرحوم علامۀ مجلسی می یابید که کلام ایشان در سه محور است:
1- بیان تحقق اسلام(که در این ناحیه ولایت اهل بیت علیهم السلام دخیل در اصل اسلام نیست و مخالف هم مسلمان است) و حتی احکام ظاهری اسلام در حق منافقین در عصر رسالت صلی الله علیه و آله نیز جاری بوده است.(یعنی آنها در ظاهر مسلمان بودند و احکام اسلامی در مورد آنها جاری می شد ولو اینکه فی الواقع کافر بودند).

2- بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله شبهه در امر امامت اهل بیت علیهم السلام ایجاد شد لذا از ضروری بودن دین اسلام خارج شد لذا خون مخالفین محفوظ و محترم است.

3- این احکام تا زمان قیام حضرت صاحب علیه السلام ادامه دارد و در آن زمان حکم منکرین امامت آن حضرت در حکم سایر کفار خواهد بود.

طالب علم;177179 نوشت:

همینطور در کتابش بابی دارد با عنوان "كفر المخالفین والنصاب وما یناسب ذلك" (بحار الانوار ج69 ص131 _بیروت،ط2)
در جایی می گوید:«إعلم أن إطلاق لفظ الشرك والكفر على من لم یعتقد بإمامة أمیر المؤمنین والأئمة من ولده علیهم السلام وفضل علیهم غیرهم، یدل على أنهم كفار مخلدون فی النار» (بحار الانوار ج23 ص390)

اما در مورد مطلب دوم:
نامبرده متوجه نشده که مرحوم مجلسی در این قسمت حکم نواصب را بیان می دارند نه مخالفی که محب اهل بیت علیهم السلام است:

(بحار الأنوار / جزء 69 / صفحة [131]
(باب) (كفر المخالفين والنصاب وما يناسب ذلك) " * أقول: قد مضى الاخبارفي كتاب الامامة باب أن مبغضهم كافر حلال الدم).

البته شما ان شاءالله در این اختلافی با ما ندارید که مبغض اهل بیت علیهم السلام و ناصبی کافر است.

اما در مورد مطلب سوم
در این قسمت علامۀ مجلسی حکم اخروی کسانی را بیان می نماید که دیگران را براهل بیت علیهم السلام برتری داده و امامت آنان را نپذیرفته است؛ که البته این افراد عالمانه با اینکه می دانسته اند امامت از آن اهل بیت علیهم السلام بوده آن را انکار نموده اند و الا عوام اهل سنت هرگز چنین حکمی را ندارند بلکه آنها طبق اعتقاد ما مستضعف هستند.
و در مورد افراد مذکور که عالمانه منکر امامت آنان شده اند حکم ظاهری آنان اسلام است، و کفری را که ایشان بیان می دارند کفر اعتقادی و کلامی است نه کفر فقهی .فافهم. (جهت اطلاع نگاهی به احکام فقهی از احکام معاشرت، معامله، ازدواج، ذبیحه و...با اهل سنت بیندازید).

(تذنيب: اعلم أن إطلاق لفظ الشرك والكفر على من لم يعتقد إمامة أمير – المؤمنين والائمة من ولده عليهم السلام وفضل عليهم غيرهم يدل على أنهم كفار مخلدون في النار، وقد مر الكلام فيه في أبواب المعاد، وسيأتي في أبواب الايمان والكفر إنشاء الله تعالى. قال الشيخ المفيد قدس الله روحه في كتاب المسائل: اتفقت الامامية على أن من أنكر إمامة أحد من الائمة وجحد ما أوجبه الله تعالى له من فرض الطاعة فهو كافر ضال مستحق للخلود في النار).

البته شما غفلت نمودید از کتب عامه .
در کتب فقهی عامه موارد متعددی یافت می شود که حکم به کفر منکرین خلافت شیخین داده اند ملاحظه بفرمائید:

در فتاوای ابو حنیفه آمده:

1- «من أَنْكَرَإمَامَةَ أبي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رضي اللَّهُ عنه فَهُوَ كَافِرٌ، وَعَلَى قَوْلِ بَعْضِهِمْ هو مُبْتَدِعٌ وَلَيْسَ بِكَافِرٍ وَالصَّحِيحُ أَنَّهُ كَافِرٌ وَكَذَلِكَ من أَنْكَرَ خِلَافَةَ عُمَرَ رضي اللَّهُ عنه في أَصَحِّ الْأَقْوَالِ».[1]

2- «وَفِي الْفَتَاوَى الْبَدِيعِيَّةِ مِنْ كُتُبِ الْحَنَفِيَّةِ مَنْ أَنْكَرَ إمَامَةَ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَهُوَ كَافِرٌ وَقَالَ بَعْضُهُمْ : هُوَ مُبْتَدِعٌ ،وَالصَّحِيحُ أَنَّهُ كَافِر».[2]ٌ
که در این دو تعبیر از خلافت به امامت او تعبیر شده.

3- ابن حجر هیتمی مکی در کتابش می نویسد:
«فمذهب أبي حنيفة رضي الله عنه أن من أنكر خلافة الصديق أوعمر فهو كافر على خلاف حكاه بعضهم وقال الصحيح أنه كافر».[3]

4- وجاء في الفتاوى البزازية:
«ومن أنكرخلافة أبي بكرفهو كافرفي الصحيح، ومنكر خلافة عمر رضي الله عنه فهو كافر في الأصح».

جناب ابن ادریس شافعی امام مذهب نیز در سخنی عجیب می گوید:
5- «خلافة أبي بكر الصديق حق قضاه الله في السماء وجمع عليه قلوب عباده»[4].

یعنی جناب شافعی قائل به آسمانی بودن خلافت ابوبکر است در حالی که هیچ آیه و روایتی بر این امر وجود ندارد.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman]. الفتاوى الهندية في مذهب الإمام الأعظم أبي حنيفة النعمان ،الشيخ نظام وجماعة من علماء الهندج2ص264.الناشر دار الفكر.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman]. فتاوى السبكي [شافعي]: أبو الحسن تقي الدين علي بن عبد الكافي السبكي (المتوفى : 756هـ)ج5ص36.

[=Times New Roman][3][=Times New Roman]. الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقةالمؤلف : أبي العباس أحمد بن محمد بن محمد بن علي إبن حجر الهيتمي،ج1ص138.

[=Times New Roman][4][=Times New Roman]. مجموع فتاوى ابن تيمية،ج5ص53.و...الدرر السنية في الأجوبة النجديةالمؤلف : علماء نجد الأعلام

6- قرطبی در تفسیر خود می نویسد:
«والقادح في خلافته مقطوع بخطئه وتفسيقه وهل يكفر أم لا يختلف فيه والأظهر تكفيره وسيأتي لهذا المعنى مزيد بيان في سورة الفتح إن شاء الله.
والذي يقطع به من الكتاب والسنة وأقوال علماء الأمة ويجب أن تؤمن به القلوب والأفئدة فضل الصديق على جميع الصحابة ولا مبالاة بأقوال أهل الشيع ولا أهل البدع فإنهم بين مكفر تضرب رقبته وبين مبتدع مفسق لا تقبل كلمته .
ثم بعد الصديق عمر الفاروق ثم بعده عثمان روى البخاري عن بن عمر قال : كنا نخير بين الناس في زمن رسول الله صلى الله عليه وسلم فنخير أبا بكر ثم عمر ثم عثمان واختلف أئمة أهل السلف في عثمان وعلي فالجمهور منهم على تقديم عثمان؟!.»[1]

یعنی جناب قرطبی در تفسیری که احکام القرآن است و با دیگر تفاسیر متفاوت است می گوید هر کس که خلافت ابوبکر را نپذیرد بنابر اظهر «که فتوی است» کافر است«هر چند شکی در فسق او وجود ندارد». بعد مدعی برتری ابوبکر بر جمیع صحابه است ومدرک او کتاب و سنت و اقوال علمای امت است کدام آیه در قرآن دلالت بر فضل او چه رسد به برتری او بر جمیع امت دارد ؟ و با چه ملاکی منکر خلافت غیر شرعی او کافر است ؟؟؟؟؟!!!!وگردن او مستحق قطع شدن است؟!

البته این گونه فتاوی از عملکرد خود ابوبکر با مخالفینش سرچشمه می گیرد آن زمان که به خالدبن ولید زنا کار دستور داد تا مخالفین خلافت خود را «که آنان را به راحتی مرتد نموده بودند» با شمشیر کشته ،با آتش بسوزاند ،زنان وکودکان آنها را اسیر کرده و اموالشان را تقسیم نماید.
«فأمر خالد بن الوليد على الناس و بعثه في أربعة آلاف و خمس مائة رجل و امرأة أن يقتل أهل الردة بالسيف و أن يحرقهم بالنار و أن يسبى الذراري ويقسم الأموال»[2]شاید این هم یک جلوه از رقت قلب جناب ابوبکر است!چون ایشان خیلی نازک دل بوده اند؟! اگر سنگدل بودند چه می کردند؟
در کجای اسلام آمده کسی حق سوزانیدن مخالفین خود ولو کافر هم بوده باشندرا دارد ؟!

به این نقل نیز توجه بفرمائید:
مسعودى در مروج الذهب مى‏نويسد:
«عُرْوَة بن زبير» براى توجيه اعمال برادرش «عبداللَّه بن‏زبير»- كه بنى هاشم را در شِعْب محصور ساخته و هيزم جمع كرده بود تا آن‏ها را بسوزاند، مگر اين كه با او بيعت كنند- مى‏گويد:
عمر نيز هيزم آماده كرده بود تا خانه را بر كسانى كه از بيعت با ابوبكر سر باز زده بودند بسوزاند.
«قال المسعودي : وكان عروة بن الزبير يعذر أخاه عبد الله في حصر بنى هاشم في الشعب ، وجمعه الحطب ليحرقهم ويقول : إنما أراد بذلك ألا تنتشر الكلمة ، ولا يختلف المسلمون ، وان يدخلوا في الطاعة ، فتكون الكلمة واحدة ، كما فعل عمر بن الخطاب ببنى هاشم لما تأخروا عن بيعة أبى بكر ، فإنه أحضر الحطب ليحرق عليهم الدار»[3]

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل

[=Times New Roman][1][=Times New Roman]. الجامع لأحكام القرآن ،أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي،سورۀ توبه/آیۀ/40.ج8 ،ص148.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman]. البدء والتاریخ،مقدسی،ج5ص157.

[3] . مروج الذهب: 3/ 86، اين سخن را ابن ابى الحديد نيز از قول مسعودى در شرح نهج البلاغه( 20/ 146) آورده است.

طالب علم;176941 نوشت:
سلام به همه دوستان
بنده اهل سنت هستم و میخواهم اطلاعاتی در مورد کافر بودن منکر امامت بدانم پس میخواهم بایکی از دوستان از منظر قران بررسی کنیم ببینیم خداوند چه کسانی را کافر و چه عملی را کفر میداند
آیا کافر بودن منکر امامت در قرآن اصلی دارد یا نه ؟
آیا اهل سنت کافر هستند ؟

با سلام
منظور شما از امامت،امامت عامه است یا خاصه؟
اگر منظور شما امامت عامه است که تقریبا همه فرق اسلامی به وجوب آن معتقدند
شیعیان،اشاعره،اکثریت معتزله قائل به وجوب امامتند(شرح المواقف،8/345)

اما درباره کفر منکر امامت باید گفت:

آیا شیعه و سنی نقل نکرده اند که «من مات و لم يعرف إمام زمانه، مات ميتة جاهلية»؟

آیا در قرآن منکر و تارک حج،کافر نامیده نشده است؟(ً وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ (آل عمران/97)
آیا مساله امامت کوچکتر از حج است؟

روایاتی درباره تارک حج که سیوطی در کتاب خود نقل کرده است مبنی بر اینکه تارک یا منکر حج،یهودی یا نصرانی است:

أخرج الترمذي و ابن جرير و ابن أبى حاتم و البيهقي في الشعب و ابن مردويه عن على قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم من ملك زادا و راحلة تبلغه إلى بيت الله و لم يحج بيت الله فلا عليه ان يموت يهوديا أو نصرانيا و ذلك بان الله يقول وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ‏

و أخرج سعيد بن منصور و أحمد في كتاب الايمان و أبو يعلى و البيهقي عن أبى امامة قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم من مات و لم يحج حجة الإسلام لم يمنعه مرض حابس أو سلطان جائر أو حاجة ظاهرة فليمت على أى حال شاء يهوديا أو نصرانيا و أخرج ابن المنذر عن عبد الرحمن بن سابط مرفوعا مرسلا مثله‏

و أخرج سعيد بن منصور بسند صحيح عن عمر بن الخطاب قال لقد هممت ان أبعث رجالا إلى هذه الأمصار فلينظروا كل من كان له جدة و لم يحج فيضربوا عليهم الجزية ما هم بمسلمين ما هم بمسلمين‏

و أخرج سعيد بن منصور و ابن أبى شيبة عن عمر بن الخطاب قال من مات و هو موسر لم يحج فليمت ان شاء يهوديا و ان شاء نصرانيا

و أخرج ابن أبى شيبة و عبد بن حميد و ابن أبى حاتم من طريق مجاهد عن ابن عمر قال من كان يجد و هو موسر صحيح لم يحج كان سيماه بين عينيه كافر ثم تلا هذه الآية وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ و لفظ ابن أبى شيبة من مات و هو موسر و لم يحج جاء يوم القيامة و بين عينيه مكتوب كافر

و أخرج سعيد بن منصور من طريق نافع عن ابن عمر قال من وجد إلى الحج سبيلا سنة ثم سنة ثم مات و لم يحج لم يصل عليه لا يدرى مات يهوديا أو نصرانيا
(الدر المنثور في تفسير المأثور، ج‏2، ص: 56)
واژه كفر در اصل به معنى پوشانيدن است و از نظر اصطلاح دينى معنى وسيعى دارد و هر گونه مخالفتى را با حق، چه در مرحله اصولى، و چه در مرحله دستورات فرعى باشد، شامل مى‏شود، و اگر مشاهده مى‏كنيم كه" كفر" غالبا در مخالفت با اصول استعمال مى‏شود دليل بر اين نيست كه منحصرا بهمان معنى بوده باشد، به همين دليل در آيه بالا در مورد" ترك حج" بكار رفته است، و لذا در روايتى از امام صادق ع نقل شده كه (كفر) را در آيه به معنى" ترك" تفسير فرموده است .
و به عبارت ديگر كفر و فاصله گرفتن از حق- همانند ايمان و توجه بحق- مراحل و درجاتى دارد كه هر كدام براى خود داراى احكام مخصوصى است، و با توجه به اين حقيقت بسيارى از مشكلات كه در معنى آيات و روايات مربوط به كفر و ايمان پيش مى‏آيد، حل مى‏شود، بنا بر اين اگر در مورد رباخواران در (سوره بقره- 275) و همچنين در مورد ساحران (بقره- 102) تعبير به كفر شده است به همين منظور است.(تفسير نمونه، ج‏3، ص: 18)

با عرض سلام و احترام خدمت شما کار شناسان عزیز و محترم:Gol:

از شما کارشناسان محترم و بزرگوار چند سوال دارم(یه نوع جواب به پرسش دوست و برادر عزیزمون طالب علم است:ok:)

ایا ایمان و اسلام و کفر سه موضوع مجزا نیستند؟

ایا کسی که شهادتین را می گوید از وادی کفر به وادی اسلام وارد نمی شود؟

و بعد از ان مسلمان وظیفه اش عمل به دستورات الهی که در اسلام امده می شود
و هرچه بهتر و بیشتر اطاعت کند درجه ایمان اش فرا تر رفته و مومن واقعی و کامل می شود؟

ایا این سیر اعتقادی نیست؟
:Gol:

اگر بله

پس اهل سنت کافر نیستند

درست است؟

با سلام به همه دوستان

بنده گفتم اجازه بدهید سوالاتم را از یکی از دوستان بپرسم و ممنون از جناب اندیشمند که قبول کردند جواب پرسشهای بنده رابدهند پس لطفا دیگر کارشناسان از جواب دادن خودداری کنند

دوستان بزرگوار

اگر اینطوری جواب داده شود بنده اصلا فرصت نمی کنم جواب تک تک شما را بخوانم چه برسید به اینکه بخواهم جواب بدهم

چون لازم است برای بعضی از جوابها به مرجع اصلی کتب و خواندن قول علما در این زمینه مراجعه شود

پس از جناب اندیشمند خواهشمندم بجز اقوال خودشان و آنهم سعی شود خلاصه و مفید باشد همه سوالات و جوابهای دیگر دوستان را حذف کنند

و جناب دانشمند می توانند در مراحل بعدی از سخنانمان از گفته های دیگر کارشناسان در جای خود استفاده کنند

با تشکر

صدرا;177648 نوشت:
1- بیان تحقق اسلام(که در این ناحیه ولایت اهل بیت علیهم السلام دخیل در اصل اسلام نیست و مخالف هم مسلمان است) و حتی احکام ظاهری اسلام در حق منافقین در عصر رسالت صلی الله علیه و آله نیز جاری بوده است.(یعنی آنها در ظاهر مسلمان بودند و احکام اسلامی در مورد آنها جاری می شد ولو اینکه فی الواقع کافر بودند). 2- بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله شبهه در امر امامت اهل بیت علیهم السلام ایجاد شد لذا از ضروری بودن دین اسلام خارج شد لذا خون مخالفین محفوظ و محترم است. 3- این احکام تا زمان قیام حضرت صاحب علیه السلام ادامه دارد و در آن زمان حکم منکرین امامت آن حضرت در حکم سایر کفار خواهد بود.

سلام

فک کنم در کتاب شب های پیشاور بود که خواندم ما 3 اصل را قبول داریم که امامت در نبوت و عدل در توحید یا معاد(درست یادم نمی اید) بود درست است؟

طالب علم;177754 نوشت:
با سلام به همه دوستان بنده گفتم اجازه بدهید سوالاتم را از یکی از دوستان بپرسم و ممنون از جناب اندیشمند که قبول کردند جواب پرسشهای بنده رابدهند پس لطفا دیگر کارشناسان از جواب دادن خودداری کنند ان شا ء الله اگر عمر باقی بود و فرصت کافی و سعه صدر کارشناسان موجود باشد که مباحث را حذف نکنند و اجازه بدهند بنده در این انجمن شرکت داشته باشم می خواهم با تک تک مدیران گفتمان دینی داشته باشم تا به معلوماتم در مورد دین خدا اضافه شود دوستان بزرگوار اگر اینطوری جواب داده شود بنده اصلا فرصت نمی کنم جواب تک تک شما را بخوانم چه برسید به اینکه بخواهم جواب بدهم چون لازم است برای بعضی از جوابها به مرجع اصلی کتب و خواندن قول علما در این زمینه مراجعه شود پس از جناب اندیشمند خواهشمندم بجز اقوال خودشان و آنهم سعی شود خلاصه و مفید باشد همه سوالات و جوابهای دیگر دوستان را حذف کنند و جناب دانشمند می توانند در مراحل بعدی از سخنانمان از گفته های دیگر کارشناسان در جای خود استفاده کنند با تشکر

با سلام

دوست عزيز بنده هم در خدمتم ولي همين كه شما مي فرماييد بايد فرصت داده شود و جواب ها زياد است بنده هم ، همين انتقاد را به شما وارد كردم كه شما هم يك مقاله پر از اشكال براي ما كپي كرديد و طبيعتا اين سوالات زمان بيشتري براي جواب مي خواهد.

البته كارشناسان محترم در اين زمينه هم اگر نظري دارند هم براي شما خوب است كه از جواب هاي بسياري بهره مند بشيد و هم اينجانب ازمعلومات ايشان بهره خواهم برد.

به هر حال من در خدمتم و انشاء الله بحثي به دور از تعصب باشد تا بتواند براي طالبين واقعي علم مفيد باشد.

طالب علم;176941 نوشت:
سلام به همه دوستان
بنده اهل سنت هستم و میخواهم اطلاعاتی در مورد کافر بودن منکر امامت بدانم پس میخواهم بایکی از دوستان از منظر قران بررسی کنیم ببینیم خداوند چه کسانی را کافر و چه عملی را کفر میداند
آیا کافر بودن منکر امامت در قرآن اصلی دارد یا نه ؟
آیا اهل سنت کافر هستند ؟

سلام به همه دوستان گرامی :

از كتاب‌های اهل سنت :

مَنْ مات ولیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة .

هر كس بمیرد و بر گردن او بیعت با امامی نباشد ، به مرگ جاهلیت مرده است .
صحیح مسلم ، مسلم النیشابوری ، ج3 ، ص1478و السنن الكبرى ، البیهقی ، ج8 ، ص156 و مجمع الزوائد ، ج5 ،‌ ص218 و مشكاة المصابیح ، ج2 ، ص1088و سلسلة الأحادیث الصحیحة ، ج2 ، ص715 .


مَنْ مات بغیر إمام مات میتة جاهلیة.
هر كس بدون امام بمیرد ، به مرگ جاهلیت مرده است .
مسند احمد ، احمد بن حنبل ، ج4 ، ص96 و مجمع الزوائد ،‌ الهیثمی ، ج5 ،‌ ص218 و مسند الطیالسی ، الطیالسی ، ص295 و الإحسان بترتیب صحیح ابن حبان ج7 ، ص49 و حلیة الأولیاء ، ج 3 ،‌ ص22 .


مَنْ مات ولیستْ علیه طاعة مات میتة جاهلیة .
هر كس بمیرد و اطاعت از امامی بر گردن او واجب نباشد ، به مرگ جاهلیت مرده است .
مجمع الزوائد، الهیثمی ، ج5 ، ص224 و كتاب السنة ، ج2 ،‌ ص489 .
البانی بعد از نقل حدیث می‌گوید :
إسناده حسن، ورجاله ثقات .

من مات لیس علیه إمام فمیته جاهلیة .
هر كس بمیرد و امام نداشته باشد ، به مرگ جاهلیت مرده است .
المعجم الكبیر ، الطبرانی ، ج 10 ،‌ ص298و المعجم الأوسط ،‌ ج2 ، ص317 و ج4 ، ص232 و مسند أبی یعلى، ج6 ، ص251 و كتاب السنة ، ابن أبی عاصم ، ج2 ،‌ص489 و مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج5 ، ص224-225.

دوستان عزیز اهل تسنن ، از طرفی این روایات را نقل و صحت آن را تأیید كرده‌اند و از طرف دیگر عملاً هیچ امامی ندارند كه همگی بالإتفاق از او تبعیت كنند .

یک کلام ختم کلام ( مقصود از جاهلیت طبق تفسیر علماء فریقین ، مشرکان و کافران مکه قبل از ظهور اسلام هستند.)
حال اگر در کلیه این احادیث به جای جاهلیت بگذاریم مشرکان و کافران مکه مساله پاسخ داده شده است .

با آرزوی ظهور بقیه الله الاعظم ارواحنا فداه که انشاالله همگی از اول تولدمان تا روز مرگمان در بیعت ایشان هستیم و خواهیم بود .

اندیشمند;177356 نوشت:



اما سخني كه نويسنده نقل كرده كاملا سخن تحريف شده علامه مجلسي است و كسي كه به كتاب ايشان مراجعه كند از اين تحريف سخن واقعا متعجب مي شود.اين متن در بحار است ولي ببينيم اصل سخن علامه چيست:

والاسلام هو الاذعان الظاهري بالله وبرسوله، وعدم إنكار ما علم ضرورة من دين
الاسلام، فلا يشترط فيه ولاية الائمه عليهم السلام ولا الاقرار القلبي، فيدخل فيه
المنافقون، وجميع فرق المسلمين، ممن يظهر الشهادتين، عدا النواصب والغلاة والمجسمة،
ومن أتى بما يخرجه عن الدين كعبادة الصنم، وإلقاء المصحف في القاذورات عمدا، ونحو
ذلك، وسيأتي تفصيل القول في جميع ذلك إنشاء الله تا آنجا كه مي فرمايند: وهذا الحكم إنما هو إلى ظهور القائم عليه السلام إذ في ذلك الزمان
ترتفع الشبه، ويظهر الحق بحيث لا يبقى لاحد عذر، فحكم منكر الامامة في ذلك الزمان
حكم سائر الكفار في وجوب قتلهم وغير ذلك



جوابهای شما چیزی را عوض نمی کند بهر حال منکر امامت کافر است وآنچه را شما توضیح دادید اینست که وجود عذز مانع ازکشتن انها در دنیااست و منکر امامت مثل منافقین در حکم دنیوی هستند
اندیشمند;177356 نوشت:

نتيجه اي كه از اين سخن علامه مجلسي به دست مي آيد اينست كه ايشان كساني كه معاند هستند و بعد از اتمام حجت مخالفت مي كنند را خالد در آتش مي داند ولي كساني كه براي آن ها حجت تمام نشده است براي آن ها اميد از نجات از آتش را قائل مي شود!
در اینجا هم انکار امامت باعث خلود همیشگی در جهنم شده است و مشخص است کفر تنها باعث خلود همیشگی در جهنم است اما اینکه کسی عذز داشته باشد یا نه بحث دیگری است
اندیشمند;177356 نوشت:

ممن يموت في

زمان الفترة، أو كان في موضع لم يأت إليه خبر الحجة

الان هیچکدام از ایندو وجود ندارد تازه اینهم به قول جناب مجلسی هیچ تضمینی ندارد
اندیشمند;177356 نوشت:

ساير سخناني هم كه از علامه مجلسي(ره) ذكر كرديد دلالتي بر مدعاي شما ندارد بلكه در مورد آخرت سخن مي گويد و اشاره دارد كه در اين دنيا به حكم مسلمان با آن ها رفتار مي شود و هركس دانسته ولايت را رد كند در نتيجه منكر نبوت شد


لطفا به این سوالات پاسخ دهید
1-آیا امامت جزء اصل دین است یا جزء فرع دین و بگویید منکر اصل یا فرع دین چه نام دارد ؟
2-آیا کسی که منکر امامت هست به بهشت می رود یا جهنم
3- اتمام حجت چیست و آیا اهل سنت وبزرگان آنها اتمام حجت نشده اند
4- صفات مومن را طبق قران بگویید و ثابت کنید یکی از صفات مومن ایمان به امامت به تعریف شیعه است
5- طبق قرآن بگویید چه کسانی مخلد در جهنم هستند و ثابت کنید منکرین اماما ن هم در قران شامل انها هستند
6- آیا در قران مسلمان با مومن فرق دارد ؟
7-
آیا منکر نبوت مسلمان است ؟
لطفا طبق استدلال حرف بزنید و از نظر شخصی خودداری کنید
بنده تنها به جوابهای شما متمرکز می شوم

اندیشمند;177369 نوشت:
حال سخن من با شما طالب علم است كه آيا به منابع رجوع كرده بوديد و يا صرفا مطلب را كپي كرده ايد؟بديهي است كه رجوع نكرده ايد و گرنه خود از ديدن اين تحريفات ، متعجب مي شديد!

قسمتی به منابع رجوع کردم بنده تحریفاتی ندیدم سخن از منکر امامت است اما اینکه منکر امامت درجات دارد مبحثی دیگر است و در کل من کاری به سخن نویسنده ندارم من اینرا اینجا آوردم که کلا در موردمنکر آن با همه درجاتش بحث شود

اندیشمند;177369 نوشت:
آيا تا اينجاي مطلب به اشتباه بودن سخن نويسنده معترف هستيد تا به ادامه ساير سخنان علما بپردازيم؟
نه عزیزم کل این اقوال در مورد منکرین امامت هستند و اقوال شما چیزی را عوض نکرده است

طالب علم;177929 نوشت:
قسمتی به منابع رجوع کردم بنده تحریفاتی ندیدم سخن از منکر امامت است اما اینکه منکر امامت درجات دارد مبحثی دیگر است و در کل من کاری به سخن نویسنده ندارم من اینرا اینجا آوردم که کلا در موردمنکر آن با همه درجاتش بحث شود نقل نمایش پست ها نوشته اصلی توسط : اندیشمند آيا تا اينجاي مطلب به اشتباه بودن سخن نويسنده معترف هستيد تا به ادامه ساير سخنان علما بپردازيم؟ نه عزیزم کل این اقوال در مورد منکرین امامت هستند و اقوال شما چیزی را عوض نکرده است

طالب علم گرامي با اين همه اشتباه و تحريف نويسنده باز شما سر حرف اول خود هستيد؟!!!

شما سخن علامه مجلسي را خوانديد تا بدانيد چه مي گويد!
باور كردني نيست شما معتقد هستيد نويسنده مورد نظر تحريف سخن نكرده است!

وقتي چنين بديهي را انكار مي كنيد از كجا معلوم هر جوابي كه من بدهم باز شما حرف خودتان را بدون دليل تكرار كنيد؟

اندیشمند;177937 نوشت:
طالب علم گرامي با اين همه اشتباه و تحريف نويسنده باز شما سر حرف اول خود هستيد؟!!!

شما سخن علامه مجلسي را خوانديد تا بدانيد چه مي گويد!
باور كردني نيست شما معتقد هستيد نويسنده مورد نظر تحريف سخن نكرده است!

وقتي چنين بديهي را انكار مي كنيد از كجا معلوم هر جوابي كه من بدهم باز شما حرف خودتان را بدون دليل تكرار كنيد؟


دوست بزرگوار اینجا بازداشگاه نیست که شما هرچه بگویید بایدبنده بگویم درست است ما هر دو حرف خود را می زنیم قضاوت با کاربران

اگر شما دوست دارید باشه این سخنان مجلسی و دیگر علما در مورد منکر امامت نیست در مورد هدفمند کردن یارانه هاست

همچنان منتظر جواب سوالاتم هستم

طالب علم;177950 نوشت:
دوست بزرگوار اینجا بازداشگاه نیست که شما هرچه بگویید بایدبنده بگویم درست است ما هر دو حرف خود را می زنیم قضاوت با کاربران اگر شما دوست دارید باشه این سخنان مجلسی و دیگر علما در مورد منکر امامت نیست در مورد هدفمند کردن یارانه هاست

سلام

ادب در سخن گفتن یکی از اصول است

و همه باید رعایت کنیم

دوست عزیز شما در پست خود گفته اید

طالب علم;177929 نوشت:
در کل من کاری به سخن نویسنده ندارم

چه طور کسی می تواند مطلبی را بیان کند و به ان کاری نداشته باشد؟

طالب علم;177929 نوشت:
من اینرا اینجا آوردم که کلا در موردمنکر آن با همه درجاتش بحث شود

بهتر است به شیوه سوالی همان طور که در اول بیان نمودید ادامه می دادید

همان طور که خودتان در موضوع عصمت حضرت ادم بیان نمودید

مهم اطاعت از دستور خدا است

کسی که از خدا اطاعت نکند
با توجه به اینکه خدا امر کرده است ایا می تواند ادعای ایمان کامل داشته باشد؟

طالب علم;177950 نوشت:
همچنان منتظر جواب سوالاتم هستم

ایشان نیز منتظر جواب هستند و ما نیز منتظر پاسخ عالمانه شما
:Gol:

با تشکر از شما برادر مسلمان ام:Gol:

اندیشمند;177937 نوشت:
وقتي چنين بديهي را انكار مي كنيد از كجا معلوم هر جوابي كه من بدهم باز شما حرف خودتان را بدون دليل تكرار كنيد؟


احسنتم استاد اصل کلام همین است .
:hamdel:

سلام به همه دوستان گرامی ::Mohabbat:

بی صبرانه و دست به سینه منتظر نتیجه این بحث و شاگردی در محضر استاد عزیزم جناب اندیشمند هستم .

اتفاقا جواب من سخن شما كه ادعا كرديد ما منكر امامت را كافر مي دانيم را رد مي كند. طالب علم گرامي ، بديهي است هر مكتب و انديشه ديني ، مكتب ديگر را گمراه و غير صحيح مي داند. شما از اينكه علماي ما و اعتقاد ما مي گويند شما از راه راست خارج شديد نتيجه بگيريد پس ما شما را كافر مي دانيم.


متاسفانه شما بين عالم واقع و حقيقت و احكام فقهي خلط كرده ايد.چه شما ما را مسلمان بدانيد و چه ما شما را مسلمان بدانيم از نظر هر دو گروه ، ديگري مخالف سنت نبوي عمل كرده است و اين را نمي توانيد منكر شويد.اما مسئله ديگر اينست كه در احكام فقهي وظيفه ما نسبت به اهل سنت چيست با اينكه آن ها در واقع بر خلاف سنت نبوي رفتار كرده اند؟



از نظر فقه ما ، اهل سنت حكم مسلمان را دارند و احكام مسلمان بايد بر آن ها جاري شود .اما اينكه مي فرماييد درجات منكر امامت را مطرح كرديم فكر كنم برخي از اين منكرين امامت از نظر شما اهل سنت نيز بدعت گذار و گمراه هستند مانند نواصب و خوارج.پس وجود يك قيد مانند جنگ با امام و يا توهين به امام از نظر شما هم امري به شدت زشت است .


خواهشي كه از شما دارم اين است كه سوالات و اقوال را يكي يكي بيان بفرماييد تا بتوانيم بحث واضح تري داشته باشيم.


با تشكر

طالب علم;177950 نوشت:
دوست بزرگوار اینجا بازداشگاه نیست که شما هرچه بگویید بایدبنده بگویم درست است ما هر دو حرف خود را می زنیم قضاوت با کاربران اگر شما دوست دارید باشه این سخنان مجلسی و دیگر علما در مورد منکر امامت نیست در مورد هدفمند کردن یارانه هاست همچنان منتظر جواب سوالاتم هستم

بزرگوار من نمي گويم هرچه من مي گويم شما قبول كن و اصلا همچين انتظاري هم ندارم ولي حداقل اين انتظار را دارم كه اگر سخن من منطقي بود شما قبول كنيد و بديهي را انكار نكنيد.

البته كه سخن علامه(ره) در مورد منكر امامت هست ولي اين با ادعاي شما سنخيتي نداشت!

يه سوال مي كنم خواهش دارم جواب بدهيد و من هم در اسرع وقت به سوالات شما جواب خواهم داد.

يك نظري به پست آقاي سيد امير بيندازيد و يك نگاه به نظر علماي خود در مورد اصل امامت(نه مصداق آن)

آيا شما به عنوان يك اهل سنت ، اصل لزوم امام را قبول داريد؟ جوابش فقط بله يا خير است.

نقل قول:

دوست بزرگوار اینجا بازداشگاه نیست که شما هرچه بگویید بایدبنده بگویم درست است ما هر دو حرف خود را می زنیم قضاوت با کاربران

قضاوت ان با خدای قهار شدید العقاب است !

طالب علم;177839 نوشت:
لطفا به این سوالات پاسخ دهید 1-آیا امامت جزء اصل دین است یا جزء فرع دین و بگویید منکر اصل یا فرع دین چه نام دارد ؟

بله دوست گرامي از ديدگاه شيعه امامت از اصول دين است( هرچند برخي از اصول مذهب مي دانند ) و آن به خاطر جايگاه بسيار عظيمي است كه در اسلام داردولي در اطلاق اسم مسلمان اعتقاد داريم هر كس تو حيد و نبوت را قبول كرد(شهادتين گفت) مسلمان به حساب مي آيد.

اما از نظر اعتقادي از نظر ما هر كس سخن رسول خدا(ص) در هر زمينه اي كه باشد(آگاهانه) ، چه اصل چه فرع فرقي ندارد ،حتي در كمترين درجه نسبت به ساير موارد باشد باز هم انكار رسول خدا است .


حتي علماي اهل سنت نيز امامت را قبول دارند(اصل امامت) و تفاوتشان با شيعيان در صفات و مصاديق امام است.


سعدالدين تفتازانى در اين باره مى گويد:
امامت به معناى رياست عامّ در امر دين و دنياست كه به جانشينى از پيامبر صورت مى گيرد...( شرح المقاصد: 5 / 232)


سعدالدين تفتازانى در اين باره مى نويسد:
از ديدگاه ما و عموم معتزله، نصب امام از سوى مردم واجب نقلى است. اما برخى معتزله، نصب امام از سوى مردم را واجب عقلى مى دانند. شيعيان معتقدند كه نصب امام بر خداوند، واجب است...( شرح المقاصد: 5 / 235 و 236.)

اصول‌ دین‌ دارای‌ دو اصطلاح‌ بوده‌ و بر دو معنی‌ اطلاِق می‌گردد:

الف‌) اصول‌ دین‌ به‌ معنای‌ مسائل‌ اعتقادی‌ در مقابل‌ فروع‌ دین‌ که‌ مسائل‌فقهی‌ و عملی‌ است‌.

ب‌) اصول‌ دین‌ یعنی‌ مسائلی‌ که‌ انکار آن‌ موجب‌ کفر بوده‌ و منکر آن‌ کافراست‌ همانند انکار توحید و نبوت‌ و معاد و یا انکار یک‌ از ضروریات‌ دین‌.

با توجه‌ به‌ این‌ مقدمه‌ می‌گوئیم‌:

مراد از امامت‌ که‌ ما آن‌ را جزء اصول‌ دین‌ می‌شماریم‌، اصول‌ دین‌ به‌ معنای‌اول‌ است‌، یعنی‌ اینکه‌ امامت‌ جزء مسائل‌ اعتقادی‌ و اعتقادیات‌ است‌ نه‌اینکه‌ صرفاً یک‌ مسئله‌ عملی‌ و فقهی‌ باشد که‌ به‌ عنوان‌ یکی‌ از واجبات‌ برمردم‌ لازم‌ باشد.

و به‌ خوبی‌ روشن‌ است‌ که‌ منکر هر مسئله‌ اعتقادی‌ کافر نیست‌، بلکه‌ آنچه‌از مسائل‌ اعتقادی‌ که‌ انکارش‌ موجب‌ کفر است‌ عبارت‌ است‌ از: انکار توحیدو نبوت‌ و معاد و یا انکار یکی‌ از ضروریات‌ دین‌، چرا که‌ برگشت‌ آن‌ به‌ انکارنبوت‌ است‌(خواه‌ از ضروریات‌ اعتقادی‌ دین‌ باشد و یا ضروریات‌ عملی‌ وفقهی‌).

و اما سایر مسائل‌ اعتقادی‌ انکارش‌ ـ به‌ حسب‌ ظاهر ـ موجب‌ کفر نخواهدبود از قبیل‌ انکار بعضی‌ از مسائل‌ عالم‌ برزخ‌ و یا انکار رجعت‌ و غیر ذلک‌من‌ المسائل‌ الاعتقادیه‌.

و از همین‌ قبیل‌ است‌ مسئله‌ امامت‌، که‌ انکار آن‌ ـ به‌ حسب‌ ظاهر ـ موجب‌کفر نخواهد بود و لو اینکه‌ جزء اعتقادیات‌ بوده‌ و در نزد شیعه‌ ازضروریات‌ مذهب‌ محسوب‌ می‌گردد.

افزون بر اين، احاديثى درباره امامت وجود دارد كه مورد اتّفاق نظر شيعه و سنّى است. براى مثال رسول خدا صلى اللّه عليه وآله مى فرمايد:

من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية;

هر كس بميرد و امام عصر خويش را نشناسد به مرگ دوران جاهلى مُرده است.

هر چند كه اين حديث با عبارات متفاوتى نقل شده، امّا مراد همه اين عبارات، يكى است و همگى آن ها بر معانى واژه هاى همين روايت دلالت دارند. اين حديث با همين الفاظ در برخي از كتاب ها ـ همانند شرح المقاصد
ـ نقل شده است.(شرح المقاصد: 5 / 239، شرح العقائد النسفيه: 232)

در مسند احمد و برخى ديگر از كتاب ها، چنين آمده است كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

من مات بغير إمام مات ميتة جاهلية

( مسند أحمد: 4 / 96. هم چنين ر.ك: صحيح مسلم: 6 / 22، مسند طيالسى: 259، حديث 1913، المعجم الكبير، طبرانى: 19 / 388، حديث 910، مسند الشاميّين: 2 / 437، حديث 1654، حلية الأولياء: 3 / 224.)

ابونعيم اصفهانى پس از نقل اين حديث مى گويد: «اين حديث، صحيح و ثابت شده است و مسلم بن حجّاج در صحيح خود، آن را از عمرو بن على، از ابن مهدى، از هشام بن سعد، از زيد، نقل كرده است».
جامع الأحاديث، سيوطى: 7 / 384، حديث 23114 و 23116، كنز العمّال: 1 / 103، حديث 464 و 6 / 65، حديث 14863.)

در برخى كتاب ها نيز اين گونه آمده است:

من مات وليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية

( السنن الكبرى، بيهقى: 8 / 156. ر.ك: صحيح مسلم: 6 / 22، المعجم الكبير، طبرانى: 19 / 334، حديث 769، إتحاف السادة المتّقين: 6 / 122)

هر كس بميرد و بيعتى بر ذمّه او نباشد به مرگ دوران جاهلى مرده است.

گفتنى است كه اين حديث به صورت هاى ديگرى نيز نقل شده است.( ر.ك: السنة، ابن ابوعاصم: 489، حديث1057، مسند ابويعلى: 13 / 366، حديث 7375، المعجم الكبير، طبرانى: 10 / 289، حديث 10687، المعجم الأوسط: 1 / 127، حديث 227، و 6 / 128، حديث 5820، شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد: 13 / 242، الإحسان بترتيب صحيح ابن حبّان: 7 / 49، حديث 4554، مجمع الزوائد: 5 / 225، جامع الأحاديث، سيوطى: 7 / 384، حديث 23113، كنز العمّال: 1 / 103، حديث 463.)


به همین دلیل است که علمایی چون قاضی بیضاوی ـ مفسر معروف اهل سنت ـ در کتاب «منهاج الوصول» با صراحت می گوید: امامت، از بزرگترین موارد اصول دین است که مخالفت با آن موجب کفر و بدعت می گردد(منهاج‌ الوصول‌ فی‌ معرفه‌ علم‌ الاصول‌ ـ المطبوع‌ مع‌ الابتهاج‌ بتخریج‌ احادیث‌ المنهاج‌ صفحه‌ 167 (به‌ نقل‌ از مقدمه‌ کتاب‌ دلائل‌ الصدِبه‌ طبع‌ مؤسسه‌ آل‌ البیت‌: صفحه‌ 32)).


امّا برخى ديگر همانند سعدالدين تفتازانى ترجيح داده اند كه امامت را در زمره فروع دين قرار دهند.( شرح المقاصد: 5 / 232)

مشهور اين است كه بيشتر علماى اهل سنّت، امامت را جزء مسائل فرعى به شمار مى آورند.

اندیشمند;177965 نوشت:
يه سوال مي كنم خواهش دارم جواب بدهيد و من هم در اسرع وقت به سوالات شما جواب خواهم داد.

يك نظري به پست آقاي سيد امير بيندازيد و يك نگاه به نظر علماي خود در مورد اصل امامت(نه مصداق آن)

آيا شما به عنوان يك اهل سنت ، اصل لزوم امام را قبول داريد؟ جوابش فقط بله يا خير است.

امیدوارم این سوالتان برای منحرف کردن بحث اصلی نباشد که آن حکم منکرین امامت است


امام به معني پيشوا و رهبر است و هر كسي و یا هر چیزی كه مردم را در جهتي رهبری كرد و مردم در آن جهت از وي پيروي كردند امام آنان محسوب مي‏شود از این لحاظ ما با آن مشکلی نداریم و ما آنرا قبول داریم همچنانکه خدا بما می اموزد از خدا طلب کنیم که امام شویم
وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَاماً
، و ما را پيشواي پرهيزگاران گردان
و خداوند از طرف خود دو امام را برای پیروی قرار داده است
1- کتاب وفرامین خود
2- پیامبران
که با آمدن رسول خدا ایندو کامل و تمام شدند
اما شیعه هیچکدام از ایندو را کامل نمی داند
قائل به امامان منصوب از طرف خدا بعد از پیامبر و مصحفی که امام زمان درآینده می آورد

و امام منصوب از طرف خدا اسمش پیامبر است و با آمدن خاتم و رسول خدا امام منصوب تمام شد اما شیعه ظاهرا هنوز به فهم فلسفه ختم نبوت نرسیده است و هنوز در پی اثبات امامت منصوب از طرف خداست

طالب علم;178106 نوشت:
و امام منصوب از طرف خدا اسمش پیامبر است و با آمدن خاتم و رسول خدا امام منصوب تمام شد ه اما شیعه ظاهرا هنوز به فهم فلسفه ختم نبوت نرسیده است و هنوز در پی اثبات امامت منصوب از طرف خداست

سلام

اشتباه شما همین جا است که نبوت را همان امامت می دانید

به ایه زیر نگاه کنید

وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيتِي قَالَ لَا ينَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ(البقرة/124)
(به خاطر آوريد) هنگامي که خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود. و او به خوبي از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض کرد: «از دودمان من (نيز اماماني قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمکاران نمي‌رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)».

می شود بگویید ایا حضرت ابراهیم(ع) از پیامبران والا مقام بود؟

چه زمانی خدا ایشان را با آزمایشات گوناگون آزمود؟

ایا ان موقع نبی نبودند؟

همانطور که می بینید خداوند می گوید بعد از امتحان به او مقام امامت دادیم
و حضرت هم در اخر دعایی نمودند که خدا گفت این مقام به ستم کاران نمی رسد

که عصمت را ثابت می کند:Gol:

و تعریف ما را درست از امامت نمی دانید

«امامت از نظر ما همان مقام بالا تر از نبوت عامه و پایین تر از مقام نبوت خاصه رسول خاتم(ص) است که امام کسی است که از طرف خدا منصوب شده است»

تازه نبوت پایان یافته است

نه مقام نبوت

و حدیث منزلت گواه بر این است که امام علی(ع) دارای مقام نبوت عامه است

الا نبوت(یعنی هم شان نبی هستند اما نبوت را دارا نمی باشند)

امیدوارم متوجه شده باشید:Gol:

طالب علم;178106 نوشت:
امام به معني پيشوا و رهبر است و هر كسي و یا هر چیزی!!!!!!!!!! كه مردم را در جهتي رهبری كرد و مردم در آن جهت از وي پيروي كردند امام آنان محسوب مي‏شود از این لحاظ ما با آن مشکلی نداریم و ما آنرا قبول داریم

سلام :
1 _ با این حساب نظر شما در مورد ائمه کفر باید شنیدنی باشد . ( گر در خانه کس است . یک حرف بس است .)
آیا مقصود رسول الله ( ص) از آن حدیث متواتر :
الف ) هر امام و هر کسی یا هرچیزی است؟؟؟؟

ویا اینکه منظور ایشان
ب ) در هر جهتی رهبری کرد است ؟؟؟؟؟

اگر اینطور باشد که شما میفرمایید .
بعنوان مثال در روز محشر تمام مردم امریکا میتوانند بگویند : امام ما باراک اوباما بود و ما طبق حدیث رسول اکرم عمل کرده ایم . پس جزو مشرکین و کافران دوران جاهلیت حساب نمیشویم . این واقعا خنده دار است .

استدعا دارم اگر دوست داشتید . به سوال 1 و بند الف و ب پاسخ دهید .
اگر هم دوست نداشتید پاسخ دهید که هیچ . بقول شما خوانندگان این تاپیک قضاوت خواهند کرد .

طالب علم;178106 نوشت:
و امام منصوب از طرف خدا اسمش پیامبر است و با آمدن خاتم و رسول خدا امام منصوب تمام شد ه !!!!!!!!!!! اما شیعه ظاهرا هنوز به فهم فلسفه ختم نبوت نرسیده است و هنوز در پی اثبات امامت منصوب از طرف خداست

پاسخ این قسمت از نوشتار شما را هم که دوست گرامیمان آقای mkk1369 به شیوایی و بلاغت داده اند .
فقط یک جمله اضافه میکنم و آن اینکه : اگر امام تمام شده است !!!!!!!!! پس دلیل گفتن آن حدیث متواتر از جانب پیامبر چیست ؟؟؟؟

والسلام علی من اتبع الهدی

با سلام
سوال اول ما
لطفا به این سوالات پاسخ دهید 1-آیا امامت جزء اصل دین است یا جزء فرع دین و بگویید منکر اصل یا فرع دین چه نام دارد ؟

و جواب شما
بله امامت جزء اصل دین است و منکر آن کافر نیست و در نزد شیعه از ضروریات مذهب است

اندیشمند;177965 نوشت:
بله دوست گرامي از ديدگاه شيعه امامت از اصول دين است

اندیشمند;177965 نوشت:
و از همین‌ قبیل‌ است‌ مسئله‌ امامت‌، که‌ انکار آن‌ ـ به‌ حسب‌ ظاهر ـ موجب‌کفر نخواهد بود و لو اینکه‌ جزء اعتقادیات‌ بوده‌ و در نزد شیعه‌ ازضروریات‌ مذهب‌ محسوب‌ می‌گردد.

طالب علم;178137 نوشت:
بله امامت جزء اصل دین است و منکر آن کافر نیست و در نزد شیعه از ضروریات مذهب است

سلام

یه سوال

نماز جزء اصول است یا فروع؟

تارک الصلاه در کجا جای دارد؟

mkk1369;178141 نوشت:
سلام

یه سوال

نماز جزء اصول است یا فروع؟

تارک الصلاه در کجا جای دارد؟


دوست عزیز همه بلدند حرف بزنند اما میبینید کاربران زیادی که وجود دارند به دو علت در آن مشارکت نمی کنند
1- از ادب است وقتی دو نفر حرف می زتتد تو حرفشون نپری و اجازه بدهند بزرگترشان حرف بزند
2- در این زمینه تخصصی ندارند
اما جالب اینکه شما احساس میکنی همه جا باید حرف بزنی اگر چه چیزی هم بلد نباشی من در تایپک گذشته تنها یک سوال از شما کردم تا به امروز جوابی از شما ندیدم
اگر دوست داری تا در یک تایپک مباحثه ای دینی داشته باشیم
البته قبل از من دوستانت بیشتر شما را می شناسند و هرگز اجازه نمی دهند بنده و شما به تنهایی بحث کنیم

البته هنوز نمی دانم شما چند سال دارید میشه بفرمایید ؟
موضوع قفل شده است