همسرم ميگه نمي تونه دوستم داشته باشه! ----» تلقين هست يا حقيقت؟!

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
همسرم ميگه نمي تونه دوستم داشته باشه! ----» تلقين هست يا حقيقت؟!

نمیدونم باهسرم چیکار کنم هرچی راهکاربهش میدم بازم به خودش تلقین میکنه ومیگه نمی تونم که دوست داشته باشم.نمی دونم تلقینه ویا...لطفاراهکاری برام بفرستید

سلام و عرض ادب

لطفا در مورد خصوصیات همسرتان توضیح بدید تا با توجه به خصوصیات همسرتان راهکار مناسبی پیدا کنیم.

چند تا سوال از شما دارم :
1- آیا قبلا شما رو دوست میداشت ؟
2- بنظرتان چرا همسرتان شما رو دست ندارد ؟ آیا کاری کردید که ایشون اینطوری عوض شدند؟
3- چند سال که ازداج کردید ؟
4- چند سال با همسرتان اختلاف سنی دارید؟
5- بچه دارید ؟

فعلا همین چند سوال برای بررسی کافیه.

منتظر پاسخ شما هستم.

موفق باشید.

ebrahim1049;176930 نوشت:
نمیدونم باهسرم چیکار کنم هرچی راهکاربهش میدم بازم به خودش تلقین میکنه ومیگه نمی تونم که دوست داشته باشم.نمی دونم تلقینه ویا...لطفاراهکاری برام بفرستید

باعرض سلام قطعا همسرتون بیشتر از این موضوع ناراحت هستن و بهتر است خودشان برای بهتر شدن وضعیت روحی و روانی خودشان مانند زمانی که دچار یک درد جسمانی شده اند خودشان به یک متخصص خانواده رفته و با تحلیل روانی این مسأله را حل کنند.

با عرض سلام وارادت خدمت دوستان عزیزودوست عزیز آشنا که سوالاتی روازم پرسیدند.اماجواب سوالات این عزیز:بنده جوان محصل متولد15/9/1371وخانمم هم محصل و متولد3/12/1371می باشندوبایدبه عرضتون برسونم که دختر عمو وپسرعمو هم هستیم ودرتاریخ 22/6/90ازدواج کردیم ومتاسفانه همیشه بین خونواده هامون دعوابوده تاازدواج ما.وتاحالا هم که چیزی نگفتم به خاطر رفتار خوب خونوادتون بوده وتلقین به خودم .وتاحالاهم داشته به خودش تلقین میکرده که دوستم داره.واین حرفا هم ازبعددعوایی که باهم کردیم پیش اومد.البته من کوتاه اومدم وحرف اونو قبول کردم تاالان که راضی شده وداره فکرمیکنه که چرانباید دوسم داشته باشه تابینه چی ازمن دیده. البته خودش که میگه چیزی ندیده وفقط اخلاقش همینه که اگه کسی رو دوست نداره نمی تونه دوستش داشته باشه.درضمن متاسفانه یک دنده هم هست.امافعلابهتر شده وداره فکرمیکنه که چرادوستم نداره.ممنون ازاینکه به فکرم هستید :Gol::Gol::Gol:

با سلام و احترام

* ازدواج شون يه وقت اجباري نبوده؟
* قبل از ازدواج با ايشون صحبت نكردين؟
گاهي اوقات والدين بدون در نظر گرفتن نظر فرزند به گمان اينكه اگر جواب رد به فاميل بدن خيلي زشته! از كوچكي دختر و پسر رو به نام هم مي كنند و... اختيار انتخاب همسر رو از فرزند ميگيرند!! و خودشون ميبرن و ميدوزند.

و خود همين عدماختيار در انتخاب همسر، كينه اي در دل دختر يا پسر بوجود مياره و از همسرش خوشش نمياد!
در حالي كه اگر اجازه ي انتخاب به خود دختر ميدادند شايد به همون ازدواج راضي بود.

* ضمناً شما چقدر دوست شون داريد؟
* ابراز علاقه و محبت بهشون مي كنيد؟

ebrahim1049;177088 نوشت:
با عرض سلام وارادت خدمت دوستان عزیزودوست عزیز آشنا که سوالاتی روازم پرسیدند.اماجواب سوالات این عزیز:بنده جوان محصل متولد15/9/1371وخانمم هم محصل و متولد3/12/1371می باشندوبایدبه عرضتون برسونم که دختر عمو وپسرعمو هم هستیم ودرتاریخ 22/6/90ازدواج کردیم ومتاسفانه همیشه بین خونواده هامون دعوابوده تاازدواج ما.وتاحالا هم که چیزی نگفتم به خاطر رفتار خوب خونوادتون بوده وتلقین به خودم .وتاحالاهم داشته به خودش تلقین میکرده که دوستم داره.واین حرفا هم ازبعددعوایی که باهم کردیم پیش اومد.البته من کوتاه اومدم وحرف اونو قبول کردم تاالان که راضی شده وداره فکرمیکنه که چرانباید دوسم داشته باشه تابینه چی ازمن دیده. البته خودش که میگه چیزی ندیده وفقط اخلاقش همینه که اگه کسی رو دوست نداره نمی تونه دوستش داشته باشه.درضمن متاسفانه یک دنده هم هست.امافعلابهتر شده وداره فکرمیکنه که چرادوستم نداره.ممنون ازاینکه به فکرم هستید :gol::gol::gol:

سلام و عرض ادب خدمات شما دوست عزیز و تشکر از پاسخهایی که به سوالاتم دادید
ا

مجبورم در دید عموم سوالی بپرسم البته خواستم در پیغام خصوصی بپرسم گفتم شاید دوستان مدیر اعتراض کنند.

پس با اجازه دوستان مجرد!


آیا دوست نداشتن شما تاثیری در روابط زناشویی هم داشته ؟

سلام .بله

آذر بانو;177109 نوشت:
با سلام و احترام

* ازدواج شون يه وقت اجباري نبوده؟
* قبل از ازدواج با ايشون صحبت نكردين؟
گاهي اوقات والدين بدون در نظر گرفتن نظر فرزند به گمان اينكه اگر جواب رد به فاميل بدن خيلي زشته! از كوچكي دختر و پسر رو به نام هم مي كنند و... اختيار انتخاب همسر رو از فرزند ميگيرند!! و خودشون ميبرن و ميدوزند.

و خود همين عدماختيار در انتخاب همسر، كينه اي در دل دختر يا پسر بوجود مياره و از همسرش خوشش نمياد!
در حالي كه اگر اجازه ي انتخاب به خود دختر ميدادند شايد به همون ازدواج راضي بود.

* ضمناً شما چقدر دوست شون داريد؟
* ابراز علاقه و محبت بهشون مي كنيد؟

عرض سلام وادب دارم خدمتتون.خودش الان میگه که پدرومادرم برام تصمیم گرفتند درصورتی که همون شب خواستگاری که باهاش صحبت کردم هیچ مشکلی نداشت ولی حالااینو میگه وشایدم نمیخواسته که رو حرف خونوادش حرف بزنه.امامن احتمال میدم که یه چیز دیگه هم که به این فکرش تقویت داده بحثی که بینمون پبیش اومد که من مجبور شدم که با پدرش درمیان بذارم که نهایتا همه ازبحثمون خبردار شدند چون روزاول به همدیگه قول داده بودیم که خوشی وبدیمون پیش خودمون باشه.وابراز علاقه هم که فرمودید بااینکه میدونم که خوشش نمی یاد ولی بااین حال دارم این کارو میکنم وواقعاهم دوسش دارم ومیخوام که درزندگی مشترکمون تنها عشقم باشه.ممنون

azpo;177197 نوشت:

آیا دوست نداشتن شما تاثیری در روابط زناشویی هم داشته ؟

ebrahim1049;177243 نوشت:
سلام .بله

سلام و عرض ادب

بدلیل خصوصی بودن پاسخ شما رو در پیغام خصوصی دادم لطفا صندوق پیغام خصوصی رو چک بفرمائید.

موفق باشید.

مدیر سایت;177266 نوشت:
با سلام
کاربران عزیز پاسخ سئوالات خصوصی خود را برای کارشناسان و همکاران رسمی انجمن در انجمن مشاوره بفرستید تا مشکلات آنها را سر فرصت بررسی کنند و پاسخگو باشند و یا می توانند با تلفن 09640 از همکاران تلفنی بپرسند.
با حفظ احترام برای کاربران عزیز و فهیم به علت عدم شناخت از هر گونه دعوت به طرح خصوصی از ناحیه کاربران در پیام خصوصی خودداری کنید چون این کار خلاف مقررات سایت می باشد.

با تشکر


:Gol:

بنام خدا.
سلام.
دوست عزیز شما و همسرتون خیلی سنتون پایین هست.خیلی کار بزرگ و خوبی که کردید که در این سایت سوالتون رو مطرح کردید.
امیدوارم که کارشناسان هرچه سریعتر این دو جوان رو راهنمایی کنند.
نظر من:
اول از همه بخدا توکل کنید.
ابراز مهر و محبت و علاقه کن...اگه اون از دستت ناراحته تو ناراحت نباش اون الان سنش خیلی کمه و خیلی حساسه هرکاری ممکنه بکنه و هر تصمیم اشتباهی ممکنه بگیره.اصلاً زود تصمیم نگیر و صبر داشته باش.
:Gol::Gol::Gol:

ebrahim1049;176930 نوشت:
نمیدونم باهسرم چیکار کنم هرچی راهکاربهش میدم بازم به خودش تلقین میکنه ومیگه نمی تونم که دوست داشته باشم.نمی دونم تلقینه ویا...لطفاراهکاری برام بفرستید

سلام
1.سن شما برای ازدواج بسیار زود بوده
من متولد 69 هستم
سن شما رو طی کردم تصمیم گیری پسرها هر چی میره بالاتر تغییر میکنه و همچنین عقل دخترها هم بزرگتر میشه
دختری که گفت نمیتونم دوست داشته باشم یا ندارم ... یقین داشته باش شما رو دوست نداره
بعضی از دخترها روی حوس حرف میزنن بعضی ها روی عقل
دوست داشتن های حوسی زودی به پایان میرسه و دوست داشتن های عقلی و منطقی ماندگارتر
یه جور میتونی نظرش رو عوض کنی
هر دختری از هر مرد مورد علاقش یه تجسم توی ذهنش داره سعی کن بشی همون مردی که عاشقش میشه
سعی کن یه مدت جوری باهاش صحبت کنی که طرف مقابل احساس کنه کلا باهات تفاهم داره
واسش گل بخر بهش کادو بده
بهش بگو ارزوهات چیه ؟ سعی کن ارزوهاشو بر اوورده کنی
دخترها زیبایی دوست دارن اهمیت دادن دوست دارن به حرفشون گوش دادن رو دوست دارن
فکر کردی عشق دوست داشتن چطوری به وجود میاد ؟

من که باشم میتونم راحت نظرشو عوض کنم
انشالا پای هم پیر بشید
به امید دیدار

azpo;177310 نوشت:
سلام و عرض ادب

بدلیل خصوصی بودن پاسخ شما رو در پیغام خصوصی دادم لطفا صندوق پیغام خصوصی رو چک بفرمائید.

موفق باشید.

__________________________

سلام علیکم.پیغامتون رودیدم حق باشماست.انشالله همین کارایی روکه فرمودید انجام می دم.فققط دعاکنید که جواب بده انشالله.ممنونم ازراهنماییاتون.موفق باشید:Gol::Gol::Gol:

ebrahim1049;177390 نوشت:
__________________________

سلام علیکم.پیغامتون رودیدم حق باشماست.انشالله همین کارایی روکه فرمودید انجام می دم.فققط دعاکنید که جواب بده انشالله.ممنونم ازراهنماییاتون.موفق باشید:gol::gol::gol:


سلام و عرض ادب

انشالله جواب خواهد داد علاوه بر اون هر چه میتوانید سیاست و محبت به همسرتون نشون بدید - اگه دیدید بصورت مستقیم واکنش نشون میدهد بصورت غیر مستقیم- یجوری که نه افراط کنید و نه تفریط متعادل تا احساس بد و ... نکنه، اگه هم به مشکلی بر خورد کردید اطلاع بدید.

موفق و پیروز باشید.

ebrahim1049;177397 نوشت:
عرض سلام وادب دارم خدمتتون.خودش الان میگه که پدرومادرم برام تصمیم گرفتند درصورتی که همون شب خواستگاری که باهاش صحبت کردم هیچ مشکلی نداشت ولی حالااینو میگه وشایدم نمیخواسته که رو حرف خونوادش حرف بزنه.امامن احتمال میدم که یه چیز دیگه هم که به این فکرش تقویت داده بحثی که بینمون پبیش اومد که من مجبور شدم که با پدرش درمیان بذارم که نهایتا همه ازبحثمون خبردار شدند چون روزاول به همدیگه قول داده بودیم که خوشی وبدیمون پیش خودمون باشه.وابراز علاقه هم که فرمودید بااینکه میدونم که خوشش نمی یاد ولی بااین حال دارم این کارو میکنم وواقعاهم دوسش دارم ومیخوام که درزندگی مشترکمون تنها عشقم باشه.ممنون


دوست عزیز

به این نکته توجه کنید که شما الان دیگه زن و شوهرید و سعی کنید ارتباط صمیمی باهم داشته باشید ازدواج شما چه اجبار بوده و چه غیر اجبار باید سعی کنید که عواطف همدیگر رو درک کنید و حتی اگه هم برای شما توسط دیگران تصمیمی گرفته شده اهمیت ندید و زندگی خودتون رو به سمت شوق ، اشتیاق و محبت سوق بدید.

خیلی از دخترها بعد از ازدواج با توجه به شرابط ... دچکار تردید میشن که این امر یک چیز طبیعیه و نباید اونو بزرگ جلوه داد.

کافیه که تحت تاثیر عوامل و بخصوص گفته های افراد قرار نگیرید.

دوست عزیز سلام
خوبی؟
اول اینکه
عقد و پیوند زن اشویی رو بهت تبریک می گم
بعدشم اینکه ممنون که ما دوستانتو اینجا محرم و مرهم دونستی و مشکلتو هرچند از دید من مشکل به حساب نمی اد رو اینجا مطرح کردی
دوست و برادر عزیزم

چیزی که شما گفتی نه مشکل بدی هستش نه لاینحل نه که از گفتنش خجالت بکشی نه اینکه بخواد بنیان زندگی بخاطرش بره زیر سوال
این مسئله در اکثر زندگی هایی که تازه اغاز شده وجود داره
و این نمود این مسئله رو می رسونه که همسر شما خودش رو با زندگی در گیر کرده
درگیری با زندگی یعنی اینکه من دارم شرایطمو می ذارم کنار هم فکر می کنم ببینم از زندگیم چی می خوام
قطعا اگر با همسرت هم صحبت شده باشی ایشون به این نکته اشاره کرده این اون زندگی نبود که من می خواستم
قطعا بهت گفته که تا الان فقط خودمو مجبور می کردم دوستت داشته باشم
و قطعا گفته دیگه کم آوردم
اصلا چرا باید من تورو دوست داشته باشم؟! (اینو همه می گن)
بر عکس همه ی تاپیک هایی که جواب می دادم این یکی رو استثنا همه جوابای دوستانو خوندم
[="red"]می تونم بگم ایندفعه هیچ نظری نسبت به جوابا ندارم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!![/]
[="purple"]هزار بار گفتم اینم 1001 بار[/]

اول عقد اینجور مسئله ها پیش می اد
اخه دوستان من شما رو چه حسابی به کسی که الان به تک تک کلمات شما حساسه و از روی ناچاری سوالشو اینجا مطرح کرده می گی اگه کسی بگه دوستت ندارم نمی تونه دوستت داشته باشه!؟؟؟یکی اول لطف کنه جواب این سوال به من بده تا بعد!!!
برادر من ،به خداوندی خدا این مسئله دوست نداشتن رو همه یه زمانی تجربه کردن توی زندگیشون
خدارو شاهد می گیرم که حتی اونهایی که چند سالم از زندگیشون گذشته هنوز به هم اینو می گن!
بابا خوب بگن
مگه قراره بنیان زندگی با این چیزا بره زیر سوال؟

[="darkred"]اگر زندگی و زناشویی اینهمه سست و پی پایه هستش چرا پس اصلا اینهمه به ازدواج تاکید شده!؟[/]

اصلا ببخشیدا اگه اینجوریه ما مریضیم واسه یه لیوان شیر پا می شیم می ریم یه گاو می خریم؟؟
معذرت می خوام جا این کار جا عقد عروسی و هزارتا مکافات هر روز با یکی دوست می شیم جا همتون خالی کلی هم کیف می کنیم
تازه نه تعهدی داریم نه چیزه دیگه هر زمانم نخواستیمش می ریم عوضش می کنیم کی به کیه!!!
خدا بگه برکت کم هم نیستش
ماشالله کرور کرور از ایم موقعیت ها ریخته!!!!!
برادر من درسته سنتون کمه ولی من لحظه ای که چشمم افتاد به سنت تو دلم بهت [="teal"]احسنت[/]گفتم
یکی به [="blue"]لیاقتت[/]که داشتی و خونوادت اونقدر روی تو حساب کردن که اجازه چنین کاری رو بدن،چه بسا الان هستند جوانان 30 ساله ای که مادرشون می گه می ترسم دختر مردمو بدبخت کنه چند صد موردشو خودم به چشم خودم دیدم
یکی به[="blue"]ایمانی [/]که داشتی،احسنت و هزاران احسنت به تربیت خونوادگیتو و منشی که در خودت سراغ داشتی و خواستی که مبادا حسی که داری جز واسه همسرت خرج بشه.احسنت می گم بهت
یکی دیگه هم به حس مدیریت و جسور بودنت ...جسارت این روزا خیلی خوبه که خیلی ها ندارن...خیلی ها نه لایق دوست داشتن هستند و نه لایق دوست داشته شدن!!!!
احسنت می گم به تو که قدم پیش گذاشتی و اینو در خودت دیدی که یک زندگی رو هرچند با سن کم شروع کنی و مدیرش باشی چیزی که خیلی ها ازش فرار می کنند!!
برادر من
می خوام که از این لحظه به بعد یه کاری رو انجام بدی اونم اینکه به من قول بدی هرچند همسرت زود گذار چیزی رو به زبون می اره ولی تو حتی اینو به زبونم نیار حتی اگر عصبانی هستی حتی اگر حرفای همسرت زوره و حتی اگر که حرفاش مخالف حرفای شب خواستکاریه ولی تو سکوت کن
برادر من تویی که باید شرایط رو کنترل کنی

مدیریت احساسی شرایط به عهده ی توهه
این تویی که باید کنترل کنی بحث تون کی شروع بشه و به بهترین وجه ممکن هم تموم بشه
عزیز من
ما خانوما وقتی عصبانی می شیم وقتی می بینیم هیچی سر جاش نیست دیگه جز اینکه خودمونو می بینیم دیگه هیچی جلو دارمون نیست
ولی تو مردی
تو باید در عین اینکه عصبانی هستی کنترل کنی
تو باید من خانوم رو اروم کنی دعوتم کنی به ارامش و توی ارامش حرف زدن
تو باید به من اطمینان خاطر بدی که همیشه واسه حرفام وقت داری
برادر من
من خانوم شما،محصل بودم که باهات ازدواج کردم هزارتا ارزو داشتم
کلی با خودم رویایی فکر می کردم
الان که ازدواج کردم می بینم هم درسام اومده پایین هم حواسم سر جاش نیست هم نمی دونم چیکار کنم
از همه بدتر هم اینکه الان خونوادمم می دونن من نتوستم از پس مشکلات خودم بر بیام
اینی که شما رفتی با خونواده مشورت کردی و مطرح کردی بد نیست ولی
[="darkorange"]آخرین بارت باشه[/]
[="darkorange"]اخرین بارت باشه[/]که با این کارت قوه مسئولیت خانومتو تو مدیریت بحرانی توسط پدر مادرش می بری زیر سوال
[="darkorange"]اخرین بارت باشه که [/]بدون اینکه اونو مطلع کنی خونوادشو محرم تر دونستی و باهاشون حرف زدی
اره همسرت حق داره از این موضوع نگران باشه
چرا که از بعد صحبت شما هر دفعه مامانش زنگ می زنه بر می گرده می گه اقا ابراهیم خوبه
دیگه که بحث ندارین نه؟
اونم جا می خوره می گه خدایا دیدی چی شد حالا همش فکر می کنه ما دعوا داریم!
برادر های من
عزیزان من
تو رو خدا این واسه بار 1001 لازم نیست تا به یه مشکلی برخوردین زودی برید بذارید کف دست خونواده!
مطمئن باشید کسی اون لحظه به کار شما افریم نمی گه بلکه به این فکر می کنه نکنه زود بود شما زن گرفتی!!!؟

[="indigo"]خوب پس من وقتی به مشکل خوردم چیکار کنم؟[/]

آنی که لزومی نداره تا بحثتون شروع شد همون لحظه هم حل بشه
واسه دلیل برهان به هم وقت بدید
همسر من سنش کمه
اما از اون انتظار نمی ره که کوتاه بیاد چون خانومه و هزار تا حساسیت داره[="magenta"]و این وظیفه مرد که کوتاه بیاد و حتی توی دعوا هم ریش سفید باشه[/]
[[/][/]
کوتاه اومدن همیشه به معنی گفتن من معذرت می خوام نیست
کوتاه اومدن یعنی که بذارم اول خانومم حرفاشو بزنه
یعنی که وقتی داره حرف می زنه نپرم وسط حرف زدنش
این کارایی که ما خانوما موقع حرف زدن نمی تونیم خودمونو کنترل کنیم و انجامش می دیم
ببین برادر من
اگه خانومت می گه دوستت ندارم نکو بهش مگه من مجبورت کردم یا خونوادت[="red"]یاد بگیرین موقع دعوا کردن حرف طرف سومی حضور ندارند رو وسط نکشید[/]
اینکه می گه منو مجبور کردن فک نمی کنم به این منظر باشه که چاقو گرفتن کنار رگ گردنش یا بگو بله یا می کشیمت!
مگه عصر هجره؟!
می دونی ما خانوما چه جوری فک می کنیم که به این تنیجه می رسیم که مجبورمون کردن؟
ممکن مامان من فقط بیاد بگه مادر جان نظر من نسبت به این پسر مساعده اگر تصمیم به ازدواج داری به نظر من ایشون مناسب هستند
یا پدر من بگه من ایشونو رو تایید می کنم
بعدا من عقد می کنم می گم دیدی اینا منو مجبور کردن
اگه نگفته بودن این خوبه مگه من تن به این ازدواج می دادم؟
در نظر نمی گیرم که خودم خواستم تا اینجا پیش بیاد که
فقط فکر می کنم که کار من اشتباه بوده و تقصیر خونوادم بوده
بگذریم
ما زنا خیلی عجیبیم
برادر من
خانومت می گه دوستت ندارم؟
خوب این یعنی با شرایط الان توان ندارم حس دوست داشتنم رو تقویت کنم که کسی غیر خودمو دوست داشته باشم
وظیفه من مرد به عنوان همسر چیه
چند تا راهکار همیشه وجود داره
یکی اینکه می گن گذر زمان حلش می کنه
ولی این واسه نو عروس و داماد های جون بی توجهی قلمداد می شه پس چیکار کنیم
برادر من شرایط رو عوض کن
از مدل لباس پوشیدنت
از مدل تشکر کردن
از مدل سپاسگزاری کردن
از...
همه رو عوض کن
خوبه چند بار وقتی بحث پیش اومد جلو فامیل دوست آشنا ابراز کنی که از انتخابت خیلی خوشحالی بذار بهش این حس القا بشه که با اومدنش به زندگی شما خیلی چیزا واستون عوض شده
با خونواده خودش که حرف می زنید بگید که ممنونم ازتون به خاطر اطمینانی که من داشتین
ممنونم از تربیت همسر من
یه ذره کلیشه ای و شغار گونه است ولی چون دیدم نتیجه داره اینجا مطرح کردم
اینکار هم تاثیری در حد فوق العاده زیاد روی رفتار همسرتون داره هم خونوادش

[="teal"]یک نکته مهم[/]

وقتایی که می بینی لزومی نداره کنار همسرت باشی یا اون نرجیح می ده با خودش خلوت کنه تنهاش بذار
ولیکن در دسترسش باش
درست نیست با بودن همیشگی تکراری بشی
هرچند اینا همش مربوط به اویل عقد هستش
این که گفتی روی روابط زن اشویی تاثیر داشته جای نگرانی نداره
این یک اصله
خانوما حیا دارند و سخت واسشون پذیرفتن این موضوع که جز خودشون کسی دیگرو بپذیرند اونم به راحتی
اگر فکر می کنی که این رفتار ها عوض شده به این دلیل هستش که گذر زمان این حس رو بهش داده که انگار خدای ناکرده داره ازش سوء استفاده می شه
پس فاصله می گیره و سعی می کنه که روابطشو کمتر و کمتر کنه
این حس رو اغلب خانوما دارند و حل میشه
ولی لطفا بذار که خودش بیاد جلو و اظهار امادگی کنه
مبادا زمانی برسه که اجباری در میان باشه
تجربه ثابت کرده توی دوران عقد واسه هرکاری بذارید اول خانوما پیش قدم باشن
اگه با هم بحثون شده تهدید یا زوری در می ان نباشه
مبادا بهش بگید مجبوری تحمل کنی
اینقدر محبت کردنتون رو ببرید بالاتر تا اگر این حس تضاد دوست نداشتن درش وجود داره به حقیقت دوست داشتن تبدیل بشه
دیدین بعضی موقع ها دوست جون جونی هاتون دلگیر می شن؟
همیشه واسش جدید باشید
همیشه این حس رو داشته باشه که به تمام امور شما الویت داره
همیشه اینجوری باشید که تصمیات مهم زندگی بدون اون اخذ نمی شه
وقتی به کسی این حس دست می ده که طرفشو دوست نداره اغلب به این دلیل هستش که توی خیلی از جریانات نقشی نداره
توی کاراش دخالت نکن
سعی نکن از همه چیزه زندگیش سر در بیاری
ما خانوما اول های عقد خیلی تمایل نداریم با شما درمورد همه چیز حرف بزنیم
برادر من اونقدر از خودت مدیریت نشون بده که احساس کنه تنها تکیه گاهش تویی
شعار نده
اگه اون می گه دلیلی نداره دوستت داشته باشه
تو توی عمل بهش نشون بده هزار دلیل واسه دوست داشتنش داری
دائما بهش نگو بیا بریم مشاور
یه بار بگو
همیشه غافلگیر کردن تو دراز مدت اثرات قشنگی داره مخصوصا توی هدیه خریدن ها
چیز های متنوع بخرید
از ریز ترین چیزها تا چیزهای بزرگ
مثلا واسش یه عالمه چیزای تزئینی واسه موهاش بخرید
توی یه جعبه تزئینش کنید
همش که لازم نیست چیزای گرون بخرید
این ریز می زا خیلی قشنگ تره به نظر من
عروسک های کوچیک و هزارتا چیز دیگه
خانوما وقتی عقد می کنن حس می کنن یه هو بزرگ شدن
مگه نمی گی دلت می خواد عشقت باشه واسه زندگیت پس از عشق مواظبت کن
مرحله به مرحله
مواظبت ها هم مدلشون عوض می شه
مثل بچه که بزرگ می شه
همیشه که عین اولش نمی مونه
نه می گم نظر من درسته و نه انتظار دارم کسی تاییدش کنه
فقط از برادر عزیزم می خوام لطفا التماس می کنم
[="red"]
2.وقتی داری باهاش حرف می زنی کارایی که واسش انجام دادی رو مثل چکش نکوب تو سرش ...برنگرد بهش بگو منکه اونجوری کردم تو جاش چیکار کردی!!؟؟
3.نگو پس دوستم نداشتی چرا بام ازدواج کردی
دوست داشتن به وجود می اد بهش خورده نگیر
بعدا به این احساسش می خنده وقتی میبینه تو از جون و دل واسش مایه می ذاری...

اینقدر که به مدیریت ایمان دارم می دونم که اصلا نیازی به ناراحتی نیست
موفق باشی
[/]

برادر محترم ابراهیم
قبل از اینکه مشکلات شما جدی بشه حتما در یک جو صمیمی و اروم با همسرتون صحبت کنین و به اون ارامش بدین
قبول کنین که شما و همسرتون سن و سال کمی دارین و نیاز به همراهی و صبر بسیار در زندگیتون دارین . به همسرتون فرصت بیشتری برای به خود امدن و جلب محبت بدین ولی مرتب به او یاداوری کنین که خیلی دوستش دارین
به او یاداوری کنین که باید با کمک هم زندگیتونو بسازین و به یاد داشته باشین همسرتون روی عهد و پیمانهای شما حساب باز می کنه.
برادر محترم روایتی است که میگه وقتی مردی به همسرش میگه دوستت دارم این جمله از قلب و ذهن او بیرون نمی رود
ارزوی خوشبختی شما رو دارم

عرض سلام وادب واحترام خدمت دوستان عزیز علی الخصوص خانم محترمی که برای جواب سوال اینجانب زحمت کشیدندانشالله که در پناه سرور زنان عالم حضرت زهرا(س)باشند.
[=Impact]اما... بامشاوره هایی که انجام دادم وراهکارهای قشنگ دوستان ونظرات بسیار عالی خواهر محترمم که چندبارخوندم به این نتیجه رسیدم که متاسفانه بنده قدرت ابرازمحبتی که درشان همسرم باشه نداشتم ویک سری کمبودهای دیگرکه دوستان به بعضی ازآنهااشاره کردند.علی کل الحال:انشالله راهکارهایی راکه فرمودیدتاجایی که بتونم به کار میگیرم واستفاده میکنم.فقط تنها چیزی که ازدوستان محترم می خوام اینه که برام دعاکنیدتاازپس این مشکل بربیام.درپناه صاحب ومولامون امام زمان(عج)باشید.خدافظ عزیزان:Rose:

اميدوار;177031 نوشت:
باعرض سلام قطعا همسرتون بیشتر از این موضوع ناراحت هستن و بهتر است خودشان برای بهتر شدن وضعیت روحی و روانی خودشان مانند زمانی که دچار یک درد جسمانی شده اند خودشان به یک متخصص خانواده رفته و با تحلیل روانی این مسأله را حل کنند.


سلام خدمت دوست گرامي
از قديم گفتن:كار رو به كار دان بسپاريد!
من شديدا با جناب اميدوار موافقم شما و همسرتون حتما به يك مشاور مراجعه كنيد چون مشاور با دو نفر شما صحبت و راهكاري به هر دوي شما ميده ما الان داريم به مشكل زندگي شما فقط از ديد شما نگاه ميكنيم در صورتي كه طرف ديگري هم وجود داره!!!
حتما به حرف جناب اميدوار گوش كنيد

يا حق:Gol:

آقایان محترم خانمهای محترمه و گرامی ، اساتید بزرگوار و کاربران فهیم توجه بفرمایید :

به نظر بنده که 22 سال زندگی مشترک رو تجربه کردم بهترین راه در وحله اول شنیدن مشکلات از هر دو نفر هست یعنی خانمشون هم می بایست میومدن و مسائل و مشکلات عدم علاقشون رو بیان میکردن
عزیزان و بزرگواران ما هنوز دقیقا نمیدانیم مشکل کجاست یعنی مشکل رو پیدا و در حقیقت ریشه یابی نکردیم و متاسفانه میائیم و نسخه می پیچیم این مشکلی که جناب ابراهیم مطرح کردن میتونه چند صد دلیل داشته باشه دلائل رو باید سنجید مسائل رو باید از هر دو نفر شنید در این تایپیک فقط جناب ابراهیم اومدن و مشکل رو از زاویه دید خودشون مطرح کردن حال سوال اینجاست که آیا مطرح کردن این مسئله از زاویه دید خانمشون هم همین هست که ایشون بیان فرمودن ؟؟؟؟

صد در صد بدانید علل و عوامل مختلفی در عدم علاقمندی خانمشون به ایشون مطرح میشود اگر میتونستیم فرمایشات همسرشونو هم می شنیدیم
امکان ندارد شخصی بالبداهه و نا خودآگاه اظهار عدم علاقمندی به همسرش بکنه این عدم علاقه بمرور زمان بوجود آمد و دارای ذهنیات متعددی میتواند باشد شاید علت العلل عدم علاقمندی همان عدم وصول خانمشون به منویات فکری و رویاهایی بوده باشه که هر دختر خانمی آرزوی رسیدن به اونو داشته و این خانم الان بهش نرسیده و هزاران علت دیگه

پس خواهشا بفرمایش خانم مطهره کار را به کاردانش بسپارید

بهترین گزینه برای این دو بزرگوار برای حل مشکلاتشون همون مشاور متبحری است که بتواند مشکلاتشونو اساسی حل کند این دست مشکلات و نسخه های پیچیده توسط ما مانند بعضی بیماریهایی رو می مونه که عجالتا با چند تا قرص مشکل حل میشه ولی مانند آتش زیر خاکستر شاید روزی عود کنه و دوباره بنیان خانواده را به آشوب بکشه

والسلام علی من التبع الهدی

موضوع قفل شده است