معنا و منابع حدیث اول ما خلق الله نوری

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
معنا و منابع حدیث اول ما خلق الله نوری

[=&quot]اشاره به احادیثی که جزء معارف بلند و مهم اسلامی هستند، لازم است اشاره شود که این روایات به بیانات متفاوتی آمده ­اند مانند:[/]

[=&quot]اول ما خلق الله العقل[/]

[=&quot]اول ما خلق الله نوری[/]

[=&quot]اول ما خلق الله روحی[/]

[=&quot]اول ما خلق الله القلم[/]

[=&quot]اول ما خلق الله ملک کروبی[/]

[=&quot]این عبارات به ظاهر اگر چه متفاوت هستند ولی به یک معنا بر می­گردند و تعابیر مختلف به خاطر لحاظ­های متفاوت است که ذیلاً بدان اشاره می­نمائیم.[/]

[=&quot]در روایت اول عقل گفته شده است چرا که عقل در وجود خود جز به خداوند حاجت ندارد و به غیر حق به کسی التفات نمی­کند. در روایت دیگر قلم گفته شده است چرا که این اولین مخلوق واسطه حق در تصویر علوم و حقایق بر لوح جان­ها و ترسیم قضاء و قدر می­باشد، البته قلم خداوند، نی و چوب و فلز و از این نوع قلم­ها نیست، چناچه لوح او چوب و کاغذ و پوست نیست، و لذا وقتی اولین مخلوق را قلم نامید بدان امرکرد که جاری کن آنچه را که تا روز قیامت شدنی هست و در روایت دیگر نور پیامبر (ص) گفته شده است چرا که پیامبر اکرم (ص) از آن پدید آمد و بدان صادر اول بر می­گردد و نور وجود است و ظلمت عدم است و نور در ذات خود روشن است و هم روشن کننده می­باشد و روح فرمود چون روح خاصیتش محبت به حضرت حق است و بالاخره دانشمندان و محققان از عرفا، اولین مخلوق را حقیقت محمدیه (ص) نامیده ­اند چون آن مخلوق اول اصل حیات نفوس عالی و دانی است.[/]

[=&quot] روایات اهل سنت این روایات آمده­ اند مانند سنن ابن داوود جزء 5 ص 76 حدیث شماره4700 که می­گوید اول ما خلق الله العقل و همچنین در مسند احمد آمده است که پیامبر (ص) فرمود: "من و علی از نور واحد خلق شده ایم و خداوند روح من و روح علی بن ابیطالب را قبل از خلقت عالم خلق نمود و ابن مغازلی شافعی در کتاب مناقب خود نقل می­کند که پیامبر (ص) فرمود: من و علی نوری بودیم در خدمت حضرت حق و این نور خداوند را تسبیح می­گفت و تقدیس می­کرد قبل از آنکه آدم خلق شده باشد و امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: "کنت ولیاُ و آدم بین الماء و الطین" شرح و تفصیل این روایات مجال دیگری می­طلبد.[/][=&quot][/]

[=&quot]
[/]

[=&quot][/][=&quot]-با استفاده از شرح اصول کافی ملاصدرا ص17- شرح مقدمه قیصری استاد سید جلال الدین آشتیانی ص223-224 و پاورقی های آنان.[/]