اثبات علمی: چرا خداوند خالقی ندارد؟

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اثبات علمی: چرا خداوند خالقی ندارد؟

[=&quot]این[/][=&quot] سوال بسیاری از فلاسفه و شک گرایان مذهبی است. اما در تعریف خدا گفته می شود که خدا[/][=&quot]خالق غیرمخلوق جهان است پس این سوال که چه کسی خدا را خلق کرده است غیرمنطقی است،[/][=&quot]درست مثل اینکه بپرسیم مرد مجرد شوهر کیست[/][=&quot].

[/]

[=&quot]نوع پیشرفته تر این سوال می[/][=&quot]تواند این باشد: اگر وجود جهان به یک علت نیاز دارد، چرا وجود خدا به این علت نیاز[/][=&quot] ندارد؟ و اگر خدا به علت نیاز ندارد، چرا باید جهان به علت نیاز داشته باشد؟ در[/][=&quot]جواب، فلاسفه از استدلال زیر استفاده می کنند[/][=&quot]:

1. [/]

[=&quot]هر چیزی که آغازی داشته [/][=&quot]باشد، نیاز به علت دارد[/][=&quot]!

2. [/]

[=&quot]جهان دارای آغاز است[/][=&quot].

3. [/]

[=&quot]بنابراین جهان[/][=&quot]به علت نیاز دارد[/][=&quot].

[/]

[=&quot]همانطور که در زیر نشان داده خواهد شد، جهان به علت نیاز[/][=&quot]دارد چون آغازی داشته است. خداوند، برخلاف جهان، آغازی نداشته است، بنابراین، به[/][=&quot] سبب نیاز ندارد. علاوه بر این، نسبیت عمومی انیشتین که به کرات با تجربه ثابت شده[/][=&quot] است، نشان می دهد که زمان به ماده و فضا مرتبط است. پس زمان خود در کنار ماده و فضا[/][=&quot]شروع می شود[/][=&quot].
[/]
[=&quot]از آنجا که بنابه تعریف خدا خالق همه جهان است، خالق زمان نیز[/][=&quot]می باشد. بنابراین، نمی تواند با ابعاد زمانی که خود آفریده است محدود شود پس می[/][=&quot]توان گفت که خدا آغازی ندارد. پس نیازی به علت و سبب نیز ندارد[/][=&quot].

[/]

[=&quot]درعوض،[/][=&quot]شواهد خوبی وجود دارد که جهان آغازی داشته است. این را می توان در قوانین [/][=&quot]ترمودینامیک مشاهده کرد که بنیادی ترین قوانین علم فیزیک می باشد[/][=&quot].

· [/]

[=&quot]قانون[/][=&quot] اول: کل حجم انرژی جهان پایدار و دائمی است[/][=&quot].

· [/]

[=&quot]قانون دوم: میزان انرژی[/][=&quot] موجود برای کار رو به اتمام است، یا انتروپی تا حد ماکسیمم رو به افزایش است[/][=&quot].

[/]

[=&quot]اگر کل حجم انرژی محدود باشد و میزان انرژی قابل استفاده رو به کاهش باشد،[/][=&quot]پس نمی توان گفت که جهان برای همیشه وجود داشته است، درغیراینصورت کلیه انرژی های[/][=&quot] مصرفی تا به حال تمام شده بود. بعنوان مثال، همه اتم های رادیواکتیو از بین رفته،[/][=&quot]همه قسمت های جهان به یک دما رسیده و هیچ کاردیگری ممکن نبود[/][=&quot].

[/]

[=&quot]بنابراین [/][=&quot]استنباط بدیهی این خواهد بود که جهان از یک زمان مشخص با مقدار بسیار زیادی انرژی[/][=&quot] مصرفی آغاز شده و الان رو به اتمام است[/][=&quot].

[/]

[=&quot]حالا اگر پرسشگر بپذیرد که جهان [/][=&quot]آغازی داشته است اما باز بااین حال نیاز به سبب ندارد چه؟ اما کاملاً آشکار است که[/][=&quot] چیزهایی که آغاز می شوند علتی دارند و هیچکس قادر به انکار این نیست. اگر قانون علت[/][=&quot] و معلول انکار می شد، همه علوم و تاریخ از بین می رفت[/][=&quot].

[/]

[=&quot]همچنین، جهان نمی[/][=&quot]توان علت خود باشد چون هیچ چیز قادر به ساختن خود نیست، به این علت که این یعنی آن[/][=&quot] چیز قبل از ایجاد خود وجود داشته است که از نظر منطقی پوچ است[/][=&quot].

[/]

[=&quot]به طور[/][=&quot]خلاصه[/][=&quot]

· [/]

[=&quot]می توان ثابت کرد که جهان (ازجمله زمان) آغازی داشته است[/][=&quot].

· [/]

[=&quot]باور اینکه چیزی که آغاز دارد بی علت است منطقی نیست[/][=&quot].

· [/]

[=&quot]درنتیجه[/][=&quot] جهان نیاز به علت دارد[/][=&quot].

· [/]

[=&quot]خدا، بعنوان خالق زمان، خارج از زمان قرار دارد[/][=&quot]. [/][=&quot]پس هیچ آغازی در زمان ندارد. همیشه وجود داشته است و بنابراین نیازی به علت ندارد[/][=&quot].

[/]

[=&quot]ایرادات[/][=&quot]

[/]

[=&quot]فقط دو راه برای تکذیب یک استدلال وجود دارد[/][=&quot]:

[/]

[=&quot]الف[/][=&quot]) [/][=&quot]نشان دهیم که از نظر منطقی بی اعتبار است[/][=&quot].

[/]

[=&quot]ب) نشان دهیم که حداقل یکی از[/][=&quot]فرضیات قبلی اشتباه بوده است[/][=&quot].

[/]
[=&quot]آیا این استدلال معتبر است؟[/][=&quot]
[/]
[=&quot]استدلال [/][=&quot]معتبر استدلالی است که درست بودن پیش فرض ها غیرممکن و نتیجه نادرست باشد. دقت کنید[/][=&quot] که اعتبار به صحت پیش فرض ها متکی نیست و به شکل استدلال بستگی دارد. استدلالی که[/][=&quot] در این مقاله ارائه می شود، معتبر است چون درست شکل این استدلال است که: همه دلفین[/][=&quot]ها ستون فقرات دارند، موبی دیک یک دلفین است، درنتیجه موبی دیک هم ستون فقرات دارد[/][=&quot]. [/][=&quot]بنابراین تنها امید شک گرایان این است که یکی از پیش فرض ها را انکار کنند و به بحث[/][=&quot] بکشانند[/][=&quot].

[/]

[=&quot]آیا پیش فرض ها صحیح هستند؟[/][=&quot]

1. [/]

[=&quot]آیا جهان آغازی دارد؟[/][=&quot]

[/]

[=&quot]دیدگاه مربوط به جهان نوسانی توسط ملحدانی مثل کارل زاگان[/][=&quot] (Carl Sagan) [/][=&quot]و[/][=&quot]ایزاک آسیموف[/][=&quot] (Isaac Asimov) [/][=&quot]برمبنای انکار آغاز جهان و مفهوم ضمنی آن که وجود یک[/][=&quot] خالق است استوار بود. اما همانطور که رد بالا نشان داده شده است، قوانین[/][=&quot] ترمودینامیک این استدلال را رد می کند. حتی یک جهان نوسانی نمی تواند بر آن قوانین[/][=&quot] غلبه کند. هریک از چرخه های فرضی انرژی بیشتر و بیشتری را مصرف می کند[/][=&quot].
[/]
[=&quot]این[/][=&quot] یعنی هر چرخه از چرخه قبل طولانی تر و بزرگ تر خواهد بود، بنابراین اگر بخواهیم به [/][=&quot]زمان قبل نگاه کنیم چرخه های کوچک تر و کوتاهتری وجود داشته اند. مدل ند چرخه ای[/][=&quot] آینده ای بینهایت دارد اما گذشته آن باز هم محدود و متناهی می باشد[/][=&quot].

[/]
[=&quot]همچنین، شواهد بسیاری نشان می دهد که میزان بسیار کمی جاذبه برای متوقف[/][=&quot] کردن گسترش و ایجاد این چرخه ها در وهله اول وجود دارد و این یعنی جهان باز است[/][=&quot].

[/]

[=&quot]بنا بر بهترین برآوردها، جهان هنوز فقط نیمی از حجم لازم برای انقباض[/][=&quot] دوباره را دارد. این شامل ترکیبی از کل ماده نورانی و ماده غیرنورانی که در هاله[/][=&quot] کهکشان ها یافت می شود و همچنین هرمقدار ممکن از نوترینوها نسبت به جرم کل می باشد[/][=&quot].

[/]

[=&quot]برخی شواهد برای جهان باز از تعداد لنزهای گرانشی خم کننده نور در آسمان می[/][=&quot] آید. همچنین، تحلیل سوپرنووا نشان می دهد که سرعت گسترش جهان برای یک جهان بسته به [/][=&quot]اندازه کافی کند نیست. به نظر می رسد که فقط 40 تا 80 درصد از مواد مورد نیاز برای[/][=&quot] یک انفجار بزرگ وجود دارد[/][=&quot].

[/]
[=&quot]این حجم کم تصادفاً مشکلی بزرگ در تئوری انفجار[/][=&quot]بزرگ است چون این حجم تراکمی را درست در آستانه فروپاشی یک جهان صاف و مسطح پیش[/][=&quot] بینی می کند[/][=&quot].

[/]

[=&quot]و آخر اینکه، هیچ مکانیزم شناخته شده ای بعد از انفجار بزرگ[/][=&quot] فرضی، بازگشت دوباره را مقدور نمی داند[/][=&quot].

[/]
[=&quot]همانطور که پروفسور دانشگاه یل،[/][=&quot]بئاتریس تینسلی[/][=&quot] (Beatrice Tinsley) [/][=&quot]توضیح می دهد، حتی اگر ریاضیات می گوید جهان[/][=&quot] نوسانی است، هیچ مکانیزم فیزیکی شناخته شده ای برای بازگشت از انفجار بزرگ فاجعه [/][=&quot]آمیز وجود ندارد[/][=&quot].

[/]

[=&quot]در دنیای فیزیکی واقعی، این مدل ها از انفجار بزرگ شروع [/][=&quot]شده، به فروپاشی می رسد و آن انتهای کار است[/][=&quot].

2. [/]
[=&quot]انکار علت و معلولی[/][=&quot]

[/]

[=&quot]برخی فیزیک دانان ادعا می کنند که مکانیک کوانتوم این اصل علت و معلولی را[/][=&quot] زیرپا می گذارد و می تواند از هیچ، چیزی ایجاد کند. بعنوان مثال، پاول دیویس[/][=&quot] (Paul Davies) [/][=&quot]می نویسد[/][=&quot]:

[/]

[=&quot]زمان/مکان می تواند درنتیجه یک انتقال کوانتومی از هیچ[/][=&quot] به وجود آید. ذرات می توانند بدون یک علت خاص از ناکجا پدید آیند. اما دنیای مکانیک[/][=&quot] کوانتوم به طور عادی از هیچ چیزی به وجود می آورد[/][=&quot].

[/]

[=&quot]اما این سوءاستعمالی[/][=&quot] بزرگ از مکانیک کوانتوم است. مکانیک کوانتوم هیچوقت چیزی را از هیچ به وجود نمی [/][=&quot]آورد. خود دیویس تایید کرد که داستان او را نباید خیلی جدی تلقی کرد[/][=&quot].

[/]

[=&quot]تئوری[/][=&quot] هایی که ادعا می کنند جهان یک نوسان کوانتومی است باید این پیش فرض را داشته باشند[/][=&quot]که چیزی که برای نوسان خلاء کوانتومی آنها وجود داشته، دارای پتانسیل ماده/ضدماده[/][=&quot] است و هیچ نیست[/][=&quot].

[/]

[=&quot][/][=&quot]بعنوان مثال، طیف بینی رامان[/][=&quot] (Raman)[/][=&quot]یک پدید[/][=&quot]مکانیک کوانتوم است اما از تعداد موج و شدت باندهای طیفی می توان روی حجم اتم ها و[/][=&quot]نیروی وارد پیوندها برای ایجاد باند کار کرد. برای کمک به این دیدگاه ملحدانه که[/][=&quot] جهان بدون علت به وجود آمده است، فرد باید ثابت کند که باندهای رامان می توانند[/][=&quot]بدون انتقالات و نوسانات در کوانتوم لرزشی به وجود آیند یا ذرات آلفا می تواند بدون[/][=&quot] وجود قبلی یک هسته به وجود آید و امثال این[/][=&quot].
[/]
[=&quot][/][=&quot]
[/]
[=&quot]آیا خلقت توسط خدا منطقی است؟[/][=&quot]

[/]

[=&quot]آخرین تاکنیک شک[/][=&quot] گرایان برای خودداری از نتیجه ای که وجود خداوند را ثابت می کند این است که می[/][=&quot]گویند خلقت در زمان متناقض است. دیویس به درستی اشاره می کند که ازآنجا که خود زمان[/][=&quot] با آغاز جهان آغاز شده است، بی معنی است که در مورد آنچه قبل از آغاز جهان وجود [/][=&quot]داشته صحبت کنیم. اما او ادعا می کند که علت ها باید قبل از معلول ها وجود داشته[/][=&quot] باشند. پس اگر هیچ چیز قبل از آغاز جهان اتفاق نیفتاده باشد، آن وقت بنابر دیویس پوچ[/][=&quot] است که درمورد علت آغاز جهان بحث کنیم[/][=&quot].

[/]

[=&quot]اما ویلیام لین کریگ[/][=&quot] (Wiliam Lane Craig) [/][=&quot]فیلسوف رد انتقادی عالی به ویویس، اشاره می کند که دیویس در علم فلسفی خود[/][=&quot]ناقص است. فلاسفه دیرزمانی است که درمورد علت و معلول همزمان بحث می کنند. ایمان وئل[/][=&quot]کانت[/][=&quot] (Immanuel Kant) [/][=&quot]مثال وزنه ای که روی بالشتک قرار دارد و به طور همزمان موجب[/][=&quot] فرورفتن آن می شود را ذکر می کند. کریگ می گوید،[/][=&quot]

[/]

[=&quot]اولین لحظه زمان لحظه عمل[/][=&quot] خالقانه خدا و پدید آمدن همزمان خلقت بوده است[/][=&quot].

[/]

[=&quot]برخی شک گرایان ادعا می[/][=&quot]کنند که همه این تحلیل ها تجربی است چون این ذات علم است. بنابراین از این نمی تون [/][=&quot]برای اثبات خلقت توسط خدا استفاده کرد. البته، شک گرایان نمی توانند هر دو طرف آنرا[/][=&quot]ادعا کنند و بگویند که کتب آسمانی نادرست است چون علم آنرا ثابت کرده اما اگر علم [/][=&quot]با آن کتب تناقضی نداشته باشد، باز هم علم تجربی است[/][=&quot].

[/]

[=&quot]فکر نهایی[/][=&quot]

[/]

[=&quot]کتب آسمانی می گویند، زمان بعدی است که خداوند خلق کرده است که انسان تحت[/][=&quot] تسلط آن است. همچنین می گویند که یک روز دیگر زمانی وجود نخواهد داشت که ابدیت[/][=&quot] نامیده می شود. خود خداوند خارج از این بُعد قرار دارد. او در ابدیت است و تحت تسلط[/][=&quot] زمان نیست. خدا قبل از به وجود آمدن تاریخ آنرا بنا کرده است. او می تواند بین زمان[/][=&quot]ها حرکت کند درست مثل انسان که کتاب تاریخ را ورق می زند[/][=&quot].

[/]

[=&quot]ازآنجا که ما در[/][=&quot]بُعد زمان زندگی می کنیم، برای ما غیرممکن است که چیزی که ابتدا یا انتهای زمانی[/][=&quot] نداشته را درک کنیم. باید خیلی ساده واقعیت را بپذیریم و ذات ابدی خداوند را قبول[/][=&quot] کنیم همانطور که قبول می کنیم مکان هیچ ابتدا و انتهایی ندارد، گرچه این افکار فشار[/][=&quot]وحشتناکی بر مغز محدود ما وارد می کند[/]
[=&quot].[/]

ashr;176380 نوشت:
[=&quot]این[/][=&quot] سوال بسیاری از فلاسفه و شک گرایان مذهبی است. اما در تعریف خدا گفته می شود که خدا[/][=&quot]خالق غیرمخلوق جهان است پس این سوال که چه کسی خدا را خلق کرده است غیرمنطقی است،[/][=&quot]درست مثل اینکه بپرسیم مرد مجرد شوهر کیست[/][=&quot].

[/]

[=&quot]نوع پیشرفته تر این سوال می[/][=&quot]تواند این باشد: اگر وجود جهان به یک علت نیاز دارد، چرا وجود خدا به این علت نیاز[/][=&quot] ندارد؟ و اگر خدا به علت نیاز ندارد، چرا باید جهان به علت نیاز داشته باشد؟ در[/][=&quot]جواب، فلاسفه از استدلال زیر استفاده می کنند[/][=&quot]:

1. [/]

[=&quot]هر چیزی که آغازی داشته [/][=&quot]باشد، نیاز به علت دارد[/][=&quot]!

2. [/]

[=&quot]جهان دارای آغاز است[/][=&quot].

3. [/]

[=&quot]بنابراین جهان[/][=&quot]به علت نیاز دارد[/][=&quot].

[/]

[=&quot]همانطور که در زیر نشان داده خواهد شد، جهان به علت نیاز[/][=&quot]دارد چون آغازی داشته است. خداوند، برخلاف جهان، آغازی نداشته است، بنابراین، به[/][=&quot] سبب نیاز ندارد. علاوه بر این، نسبیت عمومی انیشتین که به کرات با تجربه ثابت شده[/][=&quot] است، نشان می دهد که زمان به ماده و فضا مرتبط است. پس زمان خود در کنار ماده و فضا[/][=&quot]شروع می شود[/][=&quot].
[/]
[=&quot]از آنجا که بنابه تعریف خدا خالق همه جهان است، خالق زمان نیز[/][=&quot]می باشد. بنابراین، نمی تواند با ابعاد زمانی که خود آفریده است محدود شود پس می[/][=&quot]توان گفت که خدا آغازی ندارد. پس نیازی به علت و سبب نیز ندارد[/][=&quot].

[/]

[=&quot]درعوض،[/][=&quot]شواهد خوبی وجود دارد که جهان آغازی داشته است. این را می توان در قوانین [/][=&quot]ترمودینامیک مشاهده کرد که بنیادی ترین قوانین علم فیزیک می باشد[/][=&quot].

· [/]

[=&quot]قانون[/][=&quot] اول: کل حجم انرژی جهان پایدار و دائمی است[/][=&quot].

· [/]

[=&quot]قانون دوم: میزان انرژی[/][=&quot] موجود برای کار رو به اتمام است، یا انتروپی تا حد ماکسیمم رو به افزایش است[/][=&quot].

[/]

[=&quot]اگر کل حجم انرژی محدود باشد و میزان انرژی قابل استفاده رو به کاهش باشد،[/][=&quot]پس نمی توان گفت که جهان برای همیشه وجود داشته است، درغیراینصورت کلیه انرژی های[/][=&quot] مصرفی تا به حال تمام شده بود. بعنوان مثال، همه اتم های رادیواکتیو از بین رفته،[/][=&quot]همه قسمت های جهان به یک دما رسیده و هیچ کاردیگری ممکن نبود[/][=&quot].

[/]

[=&quot]بنابراین [/][=&quot]استنباط بدیهی این خواهد بود که جهان از یک زمان مشخص با مقدار بسیار زیادی انرژی[/][=&quot] مصرفی آغاز شده و الان رو به اتمام است[/][=&quot].

[/]

[=&quot]حالا اگر پرسشگر بپذیرد که جهان [/][=&quot]آغازی داشته است اما باز بااین حال نیاز به سبب ندارد چه؟ اما کاملاً آشکار است که[/][=&quot] چیزهایی که آغاز می شوند علتی دارند و هیچکس قادر به انکار این نیست. اگر قانون علت[/][=&quot] و معلول انکار می شد، همه علوم و تاریخ از بین می رفت[/][=&quot].

[/]

[=&quot]همچنین، جهان نمی[/][=&quot]توان علت خود باشد چون هیچ چیز قادر به ساختن خود نیست، به این علت که این یعنی آن[/][=&quot] چیز قبل از ایجاد خود وجود داشته است که از نظر منطقی پوچ است[/][=&quot].

[/]

[=&quot]به طور[/][=&quot]خلاصه[/][=&quot]

· [/]

[=&quot]می توان ثابت کرد که جهان (ازجمله زمان) آغازی داشته است[/][=&quot].

· [/]

[=&quot]باور اینکه چیزی که آغاز دارد بی علت است منطقی نیست[/][=&quot].

· [/]

[=&quot]درنتیجه[/][=&quot] جهان نیاز به علت دارد[/][=&quot].

· [/]

[=&quot]خدا، بعنوان خالق زمان، خارج از زمان قرار دارد[/][=&quot]. [/][=&quot]پس هیچ آغازی در زمان ندارد. همیشه وجود داشته است و بنابراین نیازی به علت ندارد[/][=&quot].

[/]

[=&quot]ایرادات[/][=&quot]

[/]

[=&quot]فقط دو راه برای تکذیب یک استدلال وجود دارد[/][=&quot]:

[/]

[=&quot]الف[/][=&quot]) [/][=&quot]نشان دهیم که از نظر منطقی بی اعتبار است[/][=&quot].

[/]

[=&quot]ب) نشان دهیم که حداقل یکی از[/][=&quot]فرضیات قبلی اشتباه بوده است[/][=&quot].

[/]
[=&quot]آیا این استدلال معتبر است؟[/][=&quot]
[/]
[=&quot]استدلال [/][=&quot]معتبر استدلالی است که درست بودن پیش فرض ها غیرممکن و نتیجه نادرست باشد. دقت کنید[/][=&quot] که اعتبار به صحت پیش فرض ها متکی نیست و به شکل استدلال بستگی دارد. استدلالی که[/][=&quot] در این مقاله ارائه می شود، معتبر است چون درست شکل این استدلال است که: همه دلفین[/][=&quot]ها ستون فقرات دارند، موبی دیک یک دلفین است، درنتیجه موبی دیک هم ستون فقرات دارد[/][=&quot]. [/][=&quot]بنابراین تنها امید شک گرایان این است که یکی از پیش فرض ها را انکار کنند و به بحث[/][=&quot] بکشانند[/][=&quot].

[/]

[=&quot]آیا پیش فرض ها صحیح هستند؟[/][=&quot]

1. [/]

[=&quot]آیا جهان آغازی دارد؟[/][=&quot]

[/]

[=&quot]دیدگاه مربوط به جهان نوسانی توسط ملحدانی مثل کارل زاگان[/][=&quot] (carl sagan) [/][=&quot]و[/][=&quot]ایزاک آسیموف[/][=&quot] (isaac asimov) [/][=&quot]برمبنای انکار آغاز جهان و مفهوم ضمنی آن که وجود یک[/][=&quot] خالق است استوار بود. اما همانطور که رد بالا نشان داده شده است، قوانین[/][=&quot] ترمودینامیک این استدلال را رد می کند. حتی یک جهان نوسانی نمی تواند بر آن قوانین[/][=&quot] غلبه کند. هریک از چرخه های فرضی انرژی بیشتر و بیشتری را مصرف می کند[/][=&quot].
[/]
[=&quot]این[/][=&quot] یعنی هر چرخه از چرخه قبل طولانی تر و بزرگ تر خواهد بود، بنابراین اگر بخواهیم به [/][=&quot]زمان قبل نگاه کنیم چرخه های کوچک تر و کوتاهتری وجود داشته اند. مدل ند چرخه ای[/][=&quot] آینده ای بینهایت دارد اما گذشته آن باز هم محدود و متناهی می باشد[/][=&quot].

[/]
[=&quot]همچنین، شواهد بسیاری نشان می دهد که میزان بسیار کمی جاذبه برای متوقف[/][=&quot] کردن گسترش و ایجاد این چرخه ها در وهله اول وجود دارد و این یعنی جهان باز است[/][=&quot].

[/]

[=&quot]بنا بر بهترین برآوردها، جهان هنوز فقط نیمی از حجم لازم برای انقباض[/][=&quot] دوباره را دارد. این شامل ترکیبی از کل ماده نورانی و ماده غیرنورانی که در هاله[/][=&quot] کهکشان ها یافت می شود و همچنین هرمقدار ممکن از نوترینوها نسبت به جرم کل می باشد[/][=&quot].

[/]

[=&quot]برخی شواهد برای جهان باز از تعداد لنزهای گرانشی خم کننده نور در آسمان می[/][=&quot] آید. همچنین، تحلیل سوپرنووا نشان می دهد که سرعت گسترش جهان برای یک جهان بسته به [/][=&quot]اندازه کافی کند نیست. به نظر می رسد که فقط 40 تا 80 درصد از مواد مورد نیاز برای[/][=&quot] یک انفجار بزرگ وجود دارد[/][=&quot].

[/]
[=&quot]این حجم کم تصادفاً مشکلی بزرگ در تئوری انفجار[/][=&quot]بزرگ است چون این حجم تراکمی را درست در آستانه فروپاشی یک جهان صاف و مسطح پیش[/][=&quot] بینی می کند[/][=&quot].

[/]

[=&quot]و آخر اینکه، هیچ مکانیزم شناخته شده ای بعد از انفجار بزرگ[/][=&quot] فرضی، بازگشت دوباره را مقدور نمی داند[/][=&quot].

[/]
[=&quot]همانطور که پروفسور دانشگاه یل،[/][=&quot]بئاتریس تینسلی[/][=&quot] (beatrice tinsley) [/][=&quot]توضیح می دهد، حتی اگر ریاضیات می گوید جهان[/][=&quot] نوسانی است، هیچ مکانیزم فیزیکی شناخته شده ای برای بازگشت از انفجار بزرگ فاجعه [/][=&quot]آمیز وجود ندارد[/][=&quot].

[/]

[=&quot]در دنیای فیزیکی واقعی، این مدل ها از انفجار بزرگ شروع [/][=&quot]شده، به فروپاشی می رسد و آن انتهای کار است[/][=&quot].

2. [/]
[=&quot]انکار علت و معلولی[/][=&quot]

[/]

[=&quot]برخی فیزیک دانان ادعا می کنند که مکانیک کوانتوم این اصل علت و معلولی را[/][=&quot] زیرپا می گذارد و می تواند از هیچ، چیزی ایجاد کند. بعنوان مثال، پاول دیویس[/][=&quot] (paul davies) [/][=&quot]می نویسد[/][=&quot]:

[/]

[=&quot]زمان/مکان می تواند درنتیجه یک انتقال کوانتومی از هیچ[/][=&quot] به وجود آید. ذرات می توانند بدون یک علت خاص از ناکجا پدید آیند. اما دنیای مکانیک[/][=&quot] کوانتوم به طور عادی از هیچ چیزی به وجود می آورد[/][=&quot].

[/]

[=&quot]اما این سوءاستعمالی[/][=&quot] بزرگ از مکانیک کوانتوم است. مکانیک کوانتوم هیچوقت چیزی را از هیچ به وجود نمی [/][=&quot]آورد. خود دیویس تایید کرد که داستان او را نباید خیلی جدی تلقی کرد[/][=&quot].

[/]

[=&quot]تئوری[/][=&quot] هایی که ادعا می کنند جهان یک نوسان کوانتومی است باید این پیش فرض را داشته باشند[/][=&quot]که چیزی که برای نوسان خلاء کوانتومی آنها وجود داشته، دارای پتانسیل ماده/ضدماده[/][=&quot] است و هیچ نیست[/][=&quot].

[/]

[=&quot][/][=&quot]بعنوان مثال، طیف بینی رامان[/][=&quot] (raman)[/][=&quot]یک پدید[/][=&quot]مکانیک کوانتوم است اما از تعداد موج و شدت باندهای طیفی می توان روی حجم اتم ها و[/][=&quot]نیروی وارد پیوندها برای ایجاد باند کار کرد. برای کمک به این دیدگاه ملحدانه که[/][=&quot] جهان بدون علت به وجود آمده است، فرد باید ثابت کند که باندهای رامان می توانند[/][=&quot]بدون انتقالات و نوسانات در کوانتوم لرزشی به وجود آیند یا ذرات آلفا می تواند بدون[/][=&quot] وجود قبلی یک هسته به وجود آید و امثال این[/][=&quot].
[/]
[=&quot][/][=&quot]
[/]
[=&quot]آیا خلقت توسط خدا منطقی است؟[/][=&quot]

[/]

[=&quot]آخرین تاکنیک شک[/][=&quot] گرایان برای خودداری از نتیجه ای که وجود خداوند را ثابت می کند این است که می[/][=&quot]گویند خلقت در زمان متناقض است. دیویس به درستی اشاره می کند که ازآنجا که خود زمان[/][=&quot] با آغاز جهان آغاز شده است، بی معنی است که در مورد آنچه قبل از آغاز جهان وجود [/][=&quot]داشته صحبت کنیم. اما او ادعا می کند که علت ها باید قبل از معلول ها وجود داشته[/][=&quot] باشند. پس اگر هیچ چیز قبل از آغاز جهان اتفاق نیفتاده باشد، آن وقت بنابر دیویس پوچ[/][=&quot] است که درمورد علت آغاز جهان بحث کنیم[/][=&quot].

[/]

[=&quot]اما ویلیام لین کریگ[/][=&quot] (wiliam lane craig) [/][=&quot]فیلسوف رد انتقادی عالی به ویویس، اشاره می کند که دیویس در علم فلسفی خود[/][=&quot]ناقص است. فلاسفه دیرزمانی است که درمورد علت و معلول همزمان بحث می کنند. ایمان وئل[/][=&quot]کانت[/][=&quot] (immanuel kant) [/][=&quot]مثال وزنه ای که روی بالشتک قرار دارد و به طور همزمان موجب[/][=&quot] فرورفتن آن می شود را ذکر می کند. کریگ می گوید،[/][=&quot]

[/]

[=&quot]اولین لحظه زمان لحظه عمل[/][=&quot] خالقانه خدا و پدید آمدن همزمان خلقت بوده است[/][=&quot].

[/]

[=&quot]برخی شک گرایان ادعا می[/][=&quot]کنند که همه این تحلیل ها تجربی است چون این ذات علم است. بنابراین از این نمی تون [/][=&quot]برای اثبات خلقت توسط خدا استفاده کرد. البته، شک گرایان نمی توانند هر دو طرف آنرا[/][=&quot]ادعا کنند و بگویند که کتب آسمانی نادرست است چون علم آنرا ثابت کرده اما اگر علم [/][=&quot]با آن کتب تناقضی نداشته باشد، باز هم علم تجربی است[/][=&quot].

[/]

[=&quot]فکر نهایی[/][=&quot]

[/]

[=&quot]کتب آسمانی می گویند، زمان بعدی است ک

ه خداوند خلق کرده است که انسان تحت[/]

[=&quot]

تسلط آن است. همچنین می گویند که یک روز دیگر زمانی وجود نخواهد داشت که ابدیت[/]

[=&quot] نامیده می شود. خود خداوند خارج از این بُعد قرار دارد. او در ابدیت است و تحت تسلط[/][=&quot] زمان نیست. خدا قبل از به وجود آمدن تاریخ آنرا بنا کرده است. او می تواند بین زمان[/][=&quot]ها حرکت کند درست مثل انسان که کتاب تاریخ را ورق می زند[/][=&quot].

[/]

[=&quot]ازآنجا که ما در[/][=&quot]بُعد زمان زندگی می کنیم، برای ما غیرممکن است که چیزی که ابتدا یا انتهای زمانی[/][=&quot] نداشته را درک کنیم. باید خیلی ساده واقعیت را بپذیریم و ذات ابدی خداوند را قبول[/][=&quot] کنیم همانطور که قبول می کنیم مکان هیچ ابتدا و انتهایی ندارد، گرچه این افکار فشار[/][=&quot]وحشتناکی بر مغز محدود ما وارد می کند[/]
[=&quot].[/]

نقل قول:

1. [/][/][=&quot]هر چیزی که آغازی داشته [/][=&quot]باشد، نیاز به علت دارد[/][=&quot]!

نقل قول:
. [/][=&quot]جهان دارای آغاز است[/][=darkorchid][=&quot].

با کدام دلیل این حرف را میزنید؟
ایا کسی ثابت کرده بیگ بنگ وجود داشته؟
این فقط یک فرضیه هست
هیچ وقت فیزیک نمیتواند با اطمینان بگویید در گذشته اتفاقی خاص رخ داده
بیگ بنگ تا مدت زمانی به عنوان فرضیه ای ممکن ارائه شد و چون هیچ نظریه ای دیگری وجود نداشت تا زمانی برای اهل فیزیک قابل قبول بود
اما الان نظریه چند گیهانی مطرح شده
اصلا بر فرض رخداد بیگ بنگ کی میتونه ثابت کنه ان انفجار اغاز جهان بوده؟
و اصلا برای انفجار موجوداتی لازم است. ان چیز که بیگ بنگ را بوجود اورده چی بوده؟
بلااخره عدم که منفجر نمیشه
میخوام بگم فیزیک هیچ وقت نگفته اغاز جهان بیگ بنگ بوده
هیچ وقت نگفته جهان اغازی داشته
شما با کدام دلیل میگویید جهان دارای اغاز است؟

گفته شما 2 ایراد اساسی دارد
1 نه شما نه هیچ کس دیگر نمیتواند ثابت کند جهان اغازی داشته
2 شما بر چه مینایی میگویید خدا علت ندارد؟
به نظر ریشه این حرف میرسه به برهان علیت برهانی که خود دچار تناقض است
در برهان 2 اصل وجود دارد که ضد هم هستند
1 هر معلول . علتی دارد
2 خدا (معلول) علت ندارد
اول 2 را توضیح میدم:اگر ما قائل هستیم که میتوان معلولی بی علت را تصور کرد .چرا ان معلول طبیعت نباشد؟از انجا که نمیتوان برای طبیعت کیهانی اغازی تصور کرد چرا ان معلول بی علت طبیعت نباشد؟
اگر ما طبق تعریف 1 پایه گذاری شویم هیچ وقت نمیتوانیم معلولی بی علت بیابیم
در تعریف امده ما باید در نهایت معلولی بی علت بیابیم تا به این دور تسلسل پایان دهیم
حتی بعضی جهان را مانند دومینو ای میدانند که اگر ما قطعه قطعه عقب بریم باید به قطعه ای برسیم که قطعه اولی باشد
اما چه لزومی دارد ما برای جهان اولی قائل باشیم؟
برخی میگویند این دور تسلسل هیچ وقت تمامی ندارد
یعنی امده اند و برهان علیت را کامل کرده و از حال تناقض دراورده و به برهان ضد خدا تبدیل کرده اند
برهان علیت قدیمی این بود که
این دور تسلسل باید جایی به اولین قطعه برسد که ان خداست
(که این حرف تناقض است زیرا جایی میگویید هر معلول علت دارد و جایی میگویید به معلولی میرسیم که علت ندارد)
برهان علیت جدید میگوید
این دور تسلسل اغازی ندارد و تمام معلول ها علت میخواهند
اما سوال پیش می اید که پس چطور میشود این دور اغازی نداشته باشد
جواب این است.علتی وجود ندارد
یعنی مجموعه معلول های بی علت خود بی علت است
در این نظریه معلول بی علت(خدا) را برداشته اند و این دور تسلسل که نامتناهی هست را بی علت دانسته اند

شما نه دلیلی برای ادعای اغاز جهان دارید
نه دلیلی برای ادعای تصور معلولی بی علت
شما طبق کدام منطق سخن میگویید؟

با سلام به دوست گرامی:Gol:
دوست عزیز بنده هم این مطلب رو جایی خوندم و جالب بود و خودمم کلی سوال پیش اومد واسم و این تایپیک رو گذاشتم ببینم کسی میاد اصلا بگه این مطلب درسته یا نه!!!!
توی این سایت چون هر مطلبی که درست باشه و خیلی عمیق زیاد مشارکت نداره و فقط مشاهده میشه و می ره ولی وقتی مطلبی کاملا درست نباشه همه میان میگن چرا اینو میگی؟چرا اصلا اینطور میگی؟
دوست عزیز و گرامی این مطلب و نظریه برای بنده حقیر نیست و بنده تمام مطلب رو هم رد نکردم چون دلیلی برای اون پیدا نکردم
ممنون از شما که واقعا خوندید مطلب رو و واقعا خواستار مشارکت در تایپیک شدید..
و اما اینکه اینهمه از من سوال شد :
اینکه میگید بر چه منطقی بر طبق نظریات میشه توجیه کرد این مطلب رو،دوست عزیز دنیای ما همش داره با نظریه میگذره و اینکه توی علم همش بهمون یاد دادن روی همه نظریه ها کار کنیم و بطور قطع رد نکنیم
..

سلام

معلول بر وزن مفعول

و فعل ان علل است

علل یعنی چه؟

آیا این جمع نیست؟

جمع علت ها؟

gsaeed;177673 نوشت:

شما با کدام دلیل میگویید جهان دارای اغاز است؟

گفته شما 2 ایراد اساسی دارد:
1 نه شما نه هیچ کس دیگر نمیتواند ثابت کند جهان اغازی داشته 1 هر معلول . علتی دارد 2 خدا (معلول) علت ندارد.


با سلام:Gol:

جناب gsaeed

پاسخ شما روشن است؛ اگر به وضعيت تك تك موجودات مادي نگاه كنيم ،آنها را داراي محدوديت زماني مي يابيم .در نتيجه معلوليت و حادث بودن براي تك تك موجودات زماني ثابت است؛ اما در مورد مجموعه عالم ماده بايد گفت: از ديدگاه علم تجربي دنياي ماده هم بدون شک حادث است و نميتواند ازلي باشد، زيرا ميدانيم تمام اتمهاي جهان تدريجاً در حال تجزيه و شکسته شدن هستند .به اين ترتيب عمر جهان مقدار ثابتي خواهد بود که با فرا رسيدن آن تمام اتمها تجزيه خواهد شد.

طبق اصل آنتروپي اين جهان پيوسته رو به کهولت و پيري است. اتمهاي آن دائماً در حال فرسايش اند . روزي همه نيروهاي آن غير فعال و بيمصرف خواهد شد، زيرا حرکت انرژي همانند نيروي حاصل از حرکت آب، از نقطه بالا به پايين است. اگر آب موجود از مخزن به مقدار معين باشد، سرانجام روزي فرا خواهد رسيد که در ميان آبها تساوي سطوح برقرار گردد و انرژي حاصل از ريزش آب منتفي و نابود شود.

علم ميگويد: جهان پاياني دارد، زيرا اصل انتروپي، کهولت، فرسايش و تجزيه اتمها بهترين دليل براي پايان جهان است، قطع مسلم چيزي که پايان دارد، حتماً آغازي داشته است، زيرا اگر چيزي ازلي باشد، بايد هستي آن از خودش و از درون ذات آن بجوشد. هستي آن خاصيت ذات آن باشد. چيزي که هستي آن از درون آن ميجوشد و وجود و هستي از خواص ذات به شمار ميرود، ممکن نيست پاياني داشته باشد.

از اين جهت دانشمندان ميگويند: چيزي که پايان دارد، بايد آغازي داشته باشد. ماده و انرژي بنا بدلایلی که برشمردیم نمي توانند قديم باشند و ساختار آن ها با قديم بودن شان تناسبي ندارد. بر اين اساس يقينا زماني بوده كه ماده و انرژي اوليه وجود نداشته؛ اما آنچه در این مبحث اهمیت دارد عبارت از اینست که در هر حال، ماده و انرژي چه حادث باشند و چه قديم نمي توانند بي علت باشند. بي علتي در خصوص هرآنچه مادي و در نتيجه محدود و ممكن است،نامعقول محسوب مي شود. عقلاً نمي توان آن را توجيه كرد. بي علت بودن تنها با فرض واجب الوجود بودن قابل جمع است و واجب الوجود هم نمي تواند مادي و محدود باشد.

gsaeed;177673 نوشت:

2 شما بر چه مینایی میگویید خدا علت ندارد؟
به نظر ریشه این حرف میرسه به برهان علیت برهانی که خود دچار تناقض است
در برهان 2 اصل وجود دارد که ضد هم هستند

تصور شما از برهان علیت غلط است و اصولاً شما یا با قواعد فلسفی آشنائی ندارید و یا چنان وانمود می کنید که نمی دانید.

هر موجودی بنا به تقسیم عقلی از یکی از دو قسم ممکن و واجب خارج نیست یعنی هر موجود بنا به تقسیم عقلی یا ممکن الوجود است یا واجب الوجود، اگر واجب الوجود باشد نیاز جهان به یک علت یا فاعل واجب الوجود ثابت میشود، مقصود از واجب الوجود وجودی است که وجود برایش ضرورت داشته، ذاتی و بی نیاز مطلق است. و اگر ممکن الوجود باشد(معلول) لامحاله باید به واجب الوجودی منتهی شود تا بتواند موجود شود زیرا می دانیم که ممکن الوجود از ناحیه ی خود ایجاب نمی کند که موجود یا معدوم باشد به عبارتی وجودش وابسته و محتاج به وجود دیگری است.

اشتباه شما اینجاست که برهان علیت را با تفسیر غلط خود رسم می کنید:

مقدمه اول هر معلولی نیازمند علت است (تا اینجا مطلب درست است)
مقدمه دوم، خدا (معلول) است و علتی ندارد. (این مقدمه دارای اشکال است، زیرا خدا معلول نیست که محتاج علت باشد زیرا وجود خدا واجب و ضروری و بی نیاز از علت است.)

در حقیقت باید بگوییم که خدا (واجب الوجود) و بی نیاز از علت است. که توضیح آن گذشت نه اینکه خدا را در دسته معلولات و موجودات امکانی فرض کنیم که با توجه به اصل بطلان دور و تسلسل که توضیح آن در ادامه ذکر می شود، نمی توانیم همه موجودات عالم را به یک دسته تقسیم نموده، همه را معلول و امکانی فرض کنیم، و نتیجه ی غلط شما را بگیریم، زیرا بی شک این فرض، از اساس باطل است.

بطلان تسلسل: اگر بگوییم سلسه علت ها و معلول های محتاج، خود بخود علت پدید آمدن خود هستند بدون اینکه به یک علت مستقل و ذاتی که همان واجب الوجود (خدا) محتاج باشند نظیر ان می ماند که بگوییم قرار گرفتن و اجتماع هزاران عدد صفر در کنار یکدیگر می تواند یک عدد صحیح معنادار بیافریند در حالیکه اجتماع میلیونها صفر حاصلی جز صفر ندارد و مادامیکه یک عدد صحیح در ابتدای آنها قرار نگیرد معنادار نمی شوند. سلسله علت و معلولهای وابسته در عالم هستی نیز حکایت همان صفرها است که در نهایت باید به یک علت مستقل و ذاتی ختم شود.

بطلان دور: حکایت بطلان دور هم که روشن است و نمی توان تقدم یک شیء بر خودش را تصور کرد چنانکه نمی توان تصور کرد که یک شیء همانگونه که بر خود مقدم است نسبت به خودش تأخر هم دارد. مثل توقف داشتن ((آ)) بر ((ب)) و ((ب)) بر ((آ)) و معناى تحقق ((آ)) بر ((ب)) علت بودن ((ب)) است بر ((آ)) و همچنین بالعكس، پس هر یك هم علت است براى دیگرى و هم معلول و بطلان دور از بدیهیات است؛ زیرا لوازم فاسده آن این است كه شى ء واحد در آن واحد باید هم باشد و هم نباشد.

gsaeed;177673 نوشت:
اول 2 را توضیح میدم:اگر ما قائل هستیم که میتوان معلولی بی علت را تصور کرد .چرا ان معلول طبیعت نباشد؟از انجا که نمیتوان برای طبیعت کیهانی اغازی تصور کرد چرا ان معلول بی علت طبیعت نباشد؟

در پاسخ به این اشکال شما در بخش اول سخن گفتیم که طبیعت و عالم ماده بدلیل دارا بودن آغاز و پایان نمی تواند وجودش مستقل و ذاتی باشد که دلایل آن ذکر شد، از اینرو وجودش در تحقق و ادامه محتاج به علتی دیگر است و این از مشخصات موجودات معلول و امکانی است که در برهان "علیت" و برهان "امکان و وجوب" و برهان "صدیقین" فقر و احتیاج و وابسته بودن موجودات معلول و امکانی ثابت شده است.

موفق باشید ...:Gol:


سلام

یک نظریه یا فرضیه

آیا خدا علت دارد

بله خدا علت دارد

به علت انکه شما هستید خدا هم هست

حالا طرفین مباحثا این نظریه یا فرضیه را بررسی کنید:Gol:

صدیق;177831 نوشت:

با سلام:gol:

جناب gsaeed

پاسخ شما روشن است؛ اگر به وضعيت تك تك موجودات مادي نگاه كنيم ،آنها را داراي محدوديت زماني مي يابيم .در نتيجه معلوليت و حادث بودن براي تك تك موجودات زماني ثابت است؛ اما در مورد مجموعه عالم ماده بايد گفت: از ديدگاه علم تجربي دنياي ماده هم بدون شک حادث است و نميتواند ازلي باشد، زيرا ميدانيم تمام اتمهاي جهان تدريجاً در حال تجزيه و شکسته شدن هستند .به اين ترتيب عمر جهان مقدار ثابتي خواهد بود که با فرا رسيدن آن تمام اتمها تجزيه خواهد شد.

طبق اصل آنتروپي اين جهان پيوسته رو به کهولت و پيري است. اتمهاي آن دائماً در حال فرسايش اند . روزي همه نيروهاي آن غير فعال و بيمصرف خواهد شد، زيرا حرکت انرژي همانند نيروي حاصل از حرکت آب، از نقطه بالا به پايين است. اگر آب موجود از مخزن به مقدار معين باشد، سرانجام روزي فرا خواهد رسيد که در ميان آبها تساوي سطوح برقرار گردد و انرژي حاصل از ريزش آب منتفي و نابود شود.

علم ميگويد: جهان پاياني دارد، زيرا اصل انتروپي، کهولت، فرسايش و تجزيه اتمها بهترين دليل براي پايان جهان است، قطع مسلم چيزي که پايان دارد، حتماً آغازي داشته است، زيرا اگر چيزي ازلي باشد، بايد هستي آن از خودش و از درون ذات آن بجوشد. هستي آن خاصيت ذات آن باشد. چيزي که هستي آن از درون آن ميجوشد و وجود و هستي از خواص ذات به شمار ميرود، ممکن نيست پاياني داشته باشد.

از اين جهت دانشمندان ميگويند: چيزي که پايان دارد، بايد آغازي داشته باشد. ماده و انرژي بنا بدلایلی که برشمردیم نمي توانند قديم باشند و ساختار آن ها با قديم بودن شان تناسبي ندارد. بر اين اساس يقينا زماني بوده كه ماده و انرژي اوليه وجود نداشته؛ اما آنچه در این مبحث اهمیت دارد عبارت از اینست که در هر حال، ماده و انرژي چه حادث باشند و چه قديم نمي توانند بي علت باشند. بي علتي در خصوص هرآنچه مادي و در نتيجه محدود و ممكن است،نامعقول محسوب مي شود. عقلاً نمي توان آن را توجيه كرد. بي علت بودن تنها با فرض واجب الوجود بودن قابل جمع است و واجب الوجود هم نمي تواند مادي و محدود باشد.

تصور شما از برهان علیت غلط است و اصولاً شما یا با قواعد فلسفی آشنائی ندارید و یا چنان وانمود می کنید که نمی دانید.

هر موجودی بنا به تقسیم عقلی از یکی از دو قسم ممکن و واجب خارج نیست یعنی هر موجود بنا به تقسیم عقلی یا ممکن الوجود است یا واجب الوجود، اگر واجب الوجود باشد نیاز جهان به یک علت یا فاعل واجب الوجود ثابت میشود، مقصود از واجب الوجود وجودی است که وجود برایش ضرورت داشته، ذاتی و بی نیاز مطلق است. و اگر ممکن الوجود باشد(معلول) لامحاله باید به واجب الوجودی منتهی شود تا بتواند موجود شود زیرا می دانیم که ممکن الوجود از ناحیه ی خود ایجاب نمی کند که موجود یا معدوم باشد به عبارتی وجودش وابسته و محتاج به وجود دیگری است.

اشتباه شما اینجاست که برهان علیت را با تفسیر غلط خود رسم می کنید:

مقدمه اول هر معلولی نیازمند علت است (تا اینجا مطلب درست است)
مقدمه دوم، خدا (معلول) است و علتی ندارد. (این مقدمه دارای اشکال است، زیرا خدا معلول نیست که محتاج علت باشد زیرا وجود خدا واجب و ضروری و بی نیاز از علت است.)

در حقیقت باید بگوییم که خدا (واجب الوجود) و بی نیاز از علت است. که توضیح آن گذشت نه اینکه خدا را در دسته معلولات و موجودات امکانی فرض کنیم که با توجه به اصل بطلان دور و تسلسل که توضیح آن در ادامه ذکر می شود، نمی توانیم همه موجودات عالم را به یک دسته تقسیم نموده، همه را معلول و امکانی فرض کنیم، و نتیجه ی غلط شما را بگیریم، زیرا بی شک این فرض، از اساس باطل است.

بطلان تسلسل: اگر بگوییم سلسه علت ها و معلول های محتاج، خود بخود علت پدید آمدن خود هستند بدون اینکه به یک علت مستقل و ذاتی که همان واجب الوجود (خدا) محتاج باشند نظیر ان می ماند که بگوییم قرار گرفتن و اجتماع هزاران عدد صفر در کنار یکدیگر می تواند یک عدد صحیح معنادار بیافریند در حالیکه اجتماع میلیونها صفر حاصلی جز صفر ندارد و مادامیکه یک عدد صحیح در ابتدای آنها قرار نگیرد معنادار نمی شوند. سلسله علت و معلولهای وابسته در عالم هستی نیز حکایت همان صفرها است که در نهایت باید به یک علت مستقل و ذاتی ختم شود.

بطلان دور: حکایت بطلان دور هم که روشن است و نمی توان تقدم یک شیء بر خودش را تصور کرد چنانکه نمی توان تصور کرد که یک شیء همانگونه که بر خود مقدم است نسبت به خودش تأخر هم دارد. مثل توقف داشتن ((آ)) بر ((ب)) و ((ب)) بر ((آ)) و معناى تحقق ((آ)) بر ((ب)) علت بودن ((ب)) است بر ((آ)) و همچنین بالعكس، پس هر یك هم علت است براى دیگرى و هم معلول و بطلان دور از بدیهیات است؛ زیرا لوازم فاسده آن این است كه شى ء واحد در آن واحد باید هم باشد و هم نباشد.


در پاسخ به این اشکال شما در بخش اول سخن گفتیم که طبیعت و عالم ماده بدلیل دارا بودن آغاز و پایان نمی تواند وجودش مستقل و ذاتی باشد که دلایل آن ذکر شد، از اینرو وجودش در تحقق و ادامه محتاج به علتی دیگر است و این از مشخصات موجودات معلول و امکانی است که در برهان "علیت" و برهان "امکان و وجوب" و برهان "صدیقین" فقر و احتیاج و وابسته بودن موجودات معلول و امکانی ثابت شده است.

موفق باشید ...:gol:



نقل قول:
پاسخ شما روشن است؛ اگر به وضعيت تك تك موجودات مادي نگاه كنيم ،آنها را داراي محدوديت زماني مي يابيم .در نتيجه معلوليت و حادث بودن براي تك تك موجودات زماني ثابت است؛

بله موجودات ترکیبی حادث هستند.موجوداتی مثل اب . خاک . هوا . انسان . حیوان . سنگ .و....
همگی ترکیبی هستند و دارای اغاز پایان .اینان معلولی هستند که نیاز به علت دارند
اگر نخواهیم علت شان را خدا بدانیم باید گفت علت . مادرشان .طبیعت است.قوانینی مثل جاذبه و....
اما ایا شما میتوانید برای موجوداتی ساده مثل عناصر (اکسیژن .کربن و....) اغاز یا پایانی مثال بزنید؟
در کجا از این عالم ماده ای بوجود می اید؟ یا از بین میرود؟
اصلا مگر میشود تصور کرد ماده ای بوجود اید یا به عدم تبدیل شود؟
اگر هم چیزی باشد ان تبدیل است
مثل تبدیل 2 مولکول به یک مولکول در خورشید
شما ثابت کنین که مواد یا انرژی اغاز یا پایانی دارد.بعد ان را حادث بنامید
نقل قول:
اما در مورد مجموعه عالم ماده بايد گفت: از ديدگاه علم تجربي دنياي ماده هم بدون شک حادث است و نميتواند ازلي باشد، زيرا ميدانيم تمام اتمهاي جهان تدريجاً در حال تجزيه و شکسته شدن هستند .به اين ترتيب عمر جهان مقدار ثابتي خواهد بود که با فرا رسيدن آن تمام اتمها تجزيه خواهد شد.

این عمری که شما ازش حرف میزنید به اصتلاح (عمر زندگی ) مینامند
همانطور که انسان میمیرد اما از بین نمیرد و نابود نمیشود
کیهان هم زندگی میکند این تولد و مرگ ستارگان بزرگ و کوچک شدن کیهان و.... همه و همه نشانه زندگی کیهان است
و زمانی این فعالیت ها صفر میشوند اگر فرض کنیم تمام اتم های عالم هم شکافته شوند و کیهان عمرش تمام شود.اما نابود نمیشود
تمام شدن عمر به معنی نیست شدن نیست
چطور میشود کیهان به عدم تبدیل شود؟
در نتیجه عمری که شما میگویید عمر زندگی کیهان است که در حال تمام شدن است نه عمر وجودی
نقل قول:
علم ميگويد: جهان پاياني دارد، زيرا اصل انتروپي، کهولت، فرسايش و تجزيه اتمها بهترين دليل براي پايان جهان است، قطع مسلم چيزي که پايان دارد، حتماً آغازي داشته است، زيرا اگر چيزي ازلي باشد، بايد هستي آن از خودش و از درون ذات آن بجوشد. هستي آن خاصيت ذات آن باشد. چيزي که هستي آن از درون آن ميجوشد و وجود و هستي از خواص ذات به شمار ميرود، ممکن نيست پاياني داشته باشد.

تجزیه اتم ها به معنی نابودی ان ها نیست
ما میدانیم که اگر انرژی را متراکم کنیم ماده حاصل میشود.و این به معنی خلق ماده نیست
و همانطور اگر ماده را تجزیه کنیم انرژی حاصل میشود که این هم به معنی نابودی ماده نیست
در نتیجه با تجزیه شدن اتم ها چیزی از بین نمیرود بلکه ماده به انرژی تبدیل میشود
همانطور که میدانیم برای شکافتن اتم و تبدیل ماده به انرژی نیروی بسیار زیاد لازم است که نمونه ان در خورشید است.خورشید همواره مقداری از ماده خود را به انرژی تبدیل میکند
این روند تبدیل ماده به انرژی با اینکه به روند پیری جهان دامن میزند و باعث مرگ جهان میشود
اما هیچ وقت به معنی از بین رفتن جهان نیست
نقل قول:
از اين جهت دانشمندان ميگويند: چيزي که پايان دارد، بايد آغازي داشته باشد. ماده و انرژي بنا بدلایلی که برشمردیم نمي توانند قديم باشند و ساختار آن ها با قديم بودن شان تناسبي ندارد. بر اين اساس يقينا زماني بوده كه ماده و انرژي اوليه وجود نداشته؛ اما آنچه در این مبحث اهمیت دارد عبارت از اینست که در هر حال، ماده و انرژي چه حادث باشند و چه قديم نمي توانند بي علت باشند. بي علتي در خصوص هرآنچه مادي و در نتيجه محدود و ممكن است،نامعقول محسوب مي شود. عقلاً نمي توان آن را توجيه كرد. بي علت بودن تنها با فرض واجب الوجود بودن قابل جمع است و واجب الوجود هم نمي تواند مادي و محدود باشد.

شاید نشود ماده یا انرژی را بی علت دانست.زیرا این دو در مقابل موجود تصوری من ترکیبی هستن
اما شاید بشود ریسمان های معروف انیشتن را بی علت دانست .نظریه ای که با کمی تغیر به نام ابر ریسمان یکی از محکمترین نظریه های حال حاظر است
ریسمانی که نه نیازی به مکان .زمان .فضا .و.... ندارد و خود خالق .سازندگان انرژی ماده و حتی نیرو (جاذبه.هسته ای .مغناطیس)هستند.
ساده ترین موجود قابل تصور .بی نیاز از هر چیز .خالق همه چیز .علت همه چیز .
البته مایل نیستم وارد بحث فیزیک بشم
نقل قول:
هر موجودی بنا به تقسیم عقلی از یکی از دو قسم ممکن و واجب خارج نیست یعنی هر موجود بنا به تقسیم عقلی یا ممکن الوجود است یا واجب الوجود، اگر واجب الوجود باشد نیاز جهان به یک علت یا فاعل واجب الوجود ثابت میشود، مقصود از واجب الوجود وجودی است که وجود برایش ضرورت داشته، ذاتی و بی نیاز مطلق است. و اگر ممکن الوجود باشد(معلول) لامحاله باید به واجب الوجودی منتهی شود تا بتواند موجود شود زیرا می دانیم که ممکن الوجود از ناحیه ی خود ایجاب نمی کند که موجود یا معدوم باشد به عبارتی وجودش وابسته و محتاج به وجود دیگری است.

زنجیره‌ای علّی شامل بی‌شمار هستِ وابسته را در نظر بگیرید. اگر کسی بپرسد «اصولاً چرا هستِ وابسته داریم» سودی نخواهد داشت اگر پاسخ داده شود «هست‌های وابسته داریم چون هست‌های وابسته دیگر سببشان شده‌اند.» زیرا پیش‌فرض این پاسخ وجود هست‌های وابسته است؛ اما این دقیقاً چیزی‌ست که ما به دنبال پاسخش بودیم. هر پاسخ رضایت‌بخش به این پرسش مجبور خواهد بود به یک هست دیگرگون -یک هست لازم و بی‌علت- دست یازد.[۱۰] در پاسخ ممکن است گفته شود که هریک از هست‌ها علت دارند، اما زنجیرهٔ نامتناهی هست‌ها به‌عنوان یک کل ممکن است علت نداشته باشد؛ یعنی به‌عنوان یک کل، یک هستِ بی‌علت باشد. در این صورت تا جایی که در زنجیره پیش رفته‌ایم، علت‌دار است. زنجیرهٔ کشف‌نشدهٔ باقیمانده به‌عنوان یک کل، بی‌علت خواهد بود.

میدانیم که اصلی ترین شرط واجب الوجود کامل بودن است
چرا باید به چیزی که کامل است و نیاز به چیزی ندارد گفت علتش چیست؟
مسلما این دور به عنوان یک کل که همه چیز را تشکیل داده کملترین است و بی نیاز از هر چیز در نتیجه علتی هم ندارد

از این حرف ها گذشته
برهان علیت میگوید موجودات از 2 حالت خارج نیستند
یا علت یا معلول
اگر ما میتوانیم علتی پیداکنیم که خود معلول نباشد
چرا ان ساده ترین موجود نباشد ؟چرا باید پیچیده ترین باشد؟چرا عالم .بینا .شنوا و....
چرا طبیعت نباشد .که بالا توضیح دادم نمیتوان اغازی برای ان قائل بود

تمام حرف شما و تمام این براهین تنها با یک سوال رد میشود
با کدام دلیل میگویید طبیعت حادث .افریده .خلق یا معلول است؟
طبیعتی نه ترکیبی بلکه ساده مثل عناصر و حتی ساده تر مثل انرژی و نیرو و حتی ساده تر مثل ریسمان
به کدام دلیل اینان بوجود امده اند؟ایا مگر میشود از عدم چیزی پدید اید؟
تا زمانی که ثابت نکردین طبیعت ساده بوجود امده .نمیتوانید ان را معلول بدانید و به دنبال علت ان باشید

gsaeed;178021 نوشت:
با کدام دلیل میگویید طبیعت حادث .افریده .خلق یا معلول است؟

سلام

به همان علت که ما می توانیم در ان تصرف کنیم!!!

gsaeed;178021 نوشت:
به کدام دلیل اینان بوجود امده اند؟ایا مگر میشود از عدم چیزی پدید اید؟

بله می شود

mkk1369;177858 نوشت:
سلام

یک نظریه یا فرضیه

آیا خدا علت دارد

بله خدا علت دارد

به علت انکه شما هستید خدا هم هست

حالا طرفین مباحثا این نظریه یا فرضیه را بررسی کنید:gol:


در پاسخ به این سوال باید گفت : جواب این سوال فلسفی است و به این برمی گردد که ما تسلسل علل را جایز بدانیم یا خیر؟ تسلسل علل به است معنا است که ما زنجیره ای از موجودات داشته باشیم که هر کدام علت دیگری باشند و در نهایت این سلسله به جای ختم نشود و تا بینهایت ادامه داشته باشد . تمام فلاسفه اسلامی می گویند تسلسل باطل است ؛ اما چرا تسلسل باطل است ؛ به خاطر اینکه "فاقد الشی" نمی تواند "معطی الشی" باشد ؛ یعنی اینکه موجودی که خود دستش خالی است و صفتی را ندارد هرگز نمی تواتند به دیگران ببخشد ، حال اگر تمام موجودات این سلسله و عالم ، ممکن الوجود باشند و خود وجود را نداشته باشند هرگز نمی توانند به یکدیگر وجود دهند چراکه همگی در حکم یک ممکن می باشند و فاقد وجود، پس چگونه ممکن است خود به خود بوجود بیایند و به دیگران وجود دهند. پس باید در راس این سلسه یک موجودی باشد که نیازی به دیگران نداشته یاشد و وجود ذاتی او باشد و قائم به نفس ؛ که او دیگر فاقد نیست بلکه داراست و غنی است ، که به دیگران بخشیده است . و تا چنین موجودی در راس موجودات عالم نباشد هرگز موجودی خلق نمی شود و به وجود نمی آید.
لذا عقل بشر می گوید برای ختم این سلسله ما به موجودی نیازمندیم که او خود دیگر علت ندارد و علة العلل است؛ او خود بوده و در ذات خود هستی را دارد وبه دیگران داده است .

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اين گفته كه: «هر چيز و هر كسى خالق و علت پديد آورنده‏اى دارد»، صحيح است ولى بايد ملاحظه و دقت كرد كه آيا اين قاعده، بدون ملاك است يا با ملاك؟ از سوى ديگر آيا خداوند متعال اين ملاك را دارد تا شامل اين قاعده گردد يا خير؟ [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اولًا اين قاعده كه «هر موجود و معلولى علت مى‏خواهد»، با ملاك است، نه بدون ملاك چنان‏كه حكيمان اسلامى، بابى را در اين خصوص مطرح و آن را به «ملاك احتياج به علت» معنون ساخته‏اند. تحليل اين مسأله به طور فشرده آن است كه: اگر موضوع اصل عليت موجود به طور مطلق باشد، معنايش اين است كه موجود- از آن جهت كه موجود است- نياز به علت دارد و لازمه‏اش اين است كه هر موجودى، نيازمند به علت باشد ولى چنين مطلبى نه تنها بديهى نيست بلكه دليلى هم ندارد و بالاتر آن‏كه برهان بر خلاف آن داريم زيرا براهينى كه وجود خداى متعال را اثبات مى‏كند، بيانگر اين مطلب است كه موجود بى‏نياز از علت هم وجود دارد. بنابراين موضوع اين قاعده- كه هر موجودى نيازمند به علت است- مقيّد است، نه مطلق. امّا قيد اين موضوع چيست؟ [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حكماى اسلامى، معتقدند: قيد موضوع قضيه مزبور «ممكن» است يعنى، هر موجودى كه ذاتاً امكان عدم داشته باشد و فرض نبودن آن محال نباشد، نيازمند به علت خواهد بود و حال آن‏كه خداوند متعال «واجب الوجود» است، نه «ممكن الوجود» يعنى، فرض نبود آن محال است و وجود برايش ضرورت دارد و عدم براى او محال است. آنچه كه نيازمند به علت است، موجودى است كه بود و نبود آن مساوى است و علت مى‏آيد و يك طرف را برطرف ديگر غالب ساخته، آن چيز را- مثلًا- موجود مى‏كند. چرا كه آن شى‏ء به خودى خود، نه مى‏تواند موجود شود، نه معدوم. امّا خداوند متعال «واجب الوجود» است و وجود براى او ضرورى و حتمى است. بنابراين، اينكه گفته مى‏شود هر چيزى نيازمند به علت است، مقصود هر چيز «ممكن الوجود» است نه هر وجودى تا شامل خداوند متعال- كه واجب الوجود است- نيز شود.(1) [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]علاوه بر آنكه اگر فرض شود خداوند- كه واجب الوجود است- باز علتى دارد كه او را به وجود آورده است، دچار تسلسلى باطل مى‏شويم زيرا اگر يك سلسله از علل و معلولات، خالق و مخلوقات را فرض كنيم- خواه متناهى و خواه غيرمتناهى- كه در ميان آنها واجب الوجودى بالذات نباشد كه ديگر او علت و خالقى نداشته باشد آن سلسله به طور مجموع و هيچ‏يك از آحاد آن جداجدا وجوب پيدا نخواهد كرد و چون وجوب و ضرورت پيدا نمى‏كند، وجود نيز پيدا نخواهد كرد زيرا هر معلولى آن‏گاه وجوب و سپس- بر حسب مرتبه نه زمان- وجود پيدا مى‏كند كه امكان عدم به هيچ وجه در وى نباشد و به اصطلاح سدّ باب جميع اعلام از وى شده باشد. اگر فرض كنيم وجود آن شى‏ء هزار و يك شرط دارد و با نبودن هر يك از آحاد سلسله و يا مجموع سلسله را اگر در نظر بگيريم، مى‏بينيم وجوب وجود ندارد زيرا بديهى است كه خود آن واحد- به دليل آن‏كه ممكن بالذات است- نمى‏تواند ايجاب كننده خود و سدكننده ابواب عدم برخود باشد علتش نيز چنين است زيرا درست است كه اگر فرض كنيم علت آن واحد يا علت مجموع- كه جميع آحاد است- موجود باشد، معلول وجوب و وجود پيدا مى‏كند ولى فرض اين است كه خود آن علت نيز، امكان عدم دارد و راه عدم بر معلول از طريق عدم آن علت باز است. همچنان كه راه عدم آن علت، از طريق عدم علتش نيز باز است و نيز الى غير النهاية يعنى، هر يك از معاليل را كه در نظر بگيريم راه عدم بر او از طريق عدم جميع علل قبلى، باز است يعنى، براى اين معلول، امكان عدم از راه امكان عدم بر جميع آحاد مقدم بر وى باز است. [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پس تمام سلسله در مرحله امكان است، نه در مرحله وجوب و حال آنكه تا به مرحله وجوب نرسد، وجود پيدا نمى‏كند تنها با وجود واجب الوجود بالذات در سلسله است كه تمام امكانات عدم سدّ مى‏شود. امّا چون نظام هستى، موجود است پس واجب است و چون واجب است، پس واجب الوجود در رأس اين نظام قرار گرفته و از ذات او است كه وجوب وجود بر همه ممكنات فائض شده است.(2) [/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پى‏نوشت‏[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] (1) در اين باب نگا: آموزش فلسفه، ج 2، ص 29 و 30.[/]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] (2) نگا: اصول فلسفه و روش رئاليزم، ج 5، صص 74- 76.[/]

موضوع قفل شده است