به سلامتی همه پدرها و مادرها!

تب‌های اولیه

35 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
به سلامتی همه پدرها و مادرها!



آدما تا وقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن.
وقتي بزرگتر ميشن ، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...
به سلامتي همه مادراي دنيا...


----------------------------

پدرم ، تنها کسي است که باعث ميشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم ميتوانند مرد باشند !

--------------------

شرمنده مي کند فرزند را ، دعاي خير مادر ، در کنج خانه ي سالمندان ...

--------------------
خورشيد
هر روز
ديرتر از پدرم بيدار مي شود
اما
زودتر از او به خانه بر مي گردد !


--------------------
به سلامتيه مادرايي که با حوصله راه رفتن رو ياده بچه هاشون دادن
ولي تو پيري بچه هاشون خجالت ميکشن ويلچرشونو هل بدن !!!


--------------------

سرم را نه ظلم مي تواند خم کند ،
نه مرگ ،
نه ترس ،
سرم فقط براي بوسيدن دست هاي تو خم مي شود مادرم ؛


--------------------

سلامتيه اون پسري که...
..
10سالش بود باباش زد تو گوشش هيچي نگفت...
..
20سالش شد باباش زد تو گوشش هيچي نگفت....
... ... ... ... ..
30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زير گريه...!!!
..
باباش گفت چرا گريه ميکني..؟
..
گفت: آخه اونوقتا دستت نميلرزيد...! :(


--------------------

هميشه مادر را به مداد تشبيه ميکردم
که با هر بار تراشيده شدن، کوچک و کوچک تر ميشود…


ولي پدر ...
... ... ... ...
يک خودکار شکيل و زيباست که در ظاهر ابهتش را هميشه حفظ ميکند
خم به ابرو نمياورد و خيلي سخت تر از اين حرفهاست
فقط هيچ کس نميبيند و نميداند که چقدر ديگر ميتواند بنويسد …
بياييد قدردان باشيم ...
به سلامتي پدر و مادرها


--------------------
(( قند )) خون مادر بالاست .
دلش اما هميشه (( شور )) مي زند براي ما ؛
اشک‌هاي مادر , مرواريد شده است در صدف چشمانش ؛
دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مرواريد!
حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد!
دستانش را نوازش مي کنم ؛ داستاني دارد دستانش .


--------------------
دست پر مهر مادر
تنها دستي ست،
که اگر کوتاه از دنيا هم باشد،
از تمام دستها بلند تر است...


--------------------

پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!
پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم من شيرم يا تو؟
پسر ميگه : من..!!
... ... ...
پدر ميگه : پسرم من شيرم يا تو؟؟!!
پسر ميگه : بازم من شيرم...
پدر عصبي مشه دستشو از رو شونه پسرش بر ميداره ميگه : من شيرم يا تو!!؟؟
پسر ميگه : بابا تو شيري...!!
پدر ميگه : چرا بار اول و دوم گفتي من حالا ميگي تو ؟؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلي دستت رو شونم بود فکر کردم يه کوه پشتمه اما حالا...
به سلامتي هرچي پدره


--------------------
مادر
تنها کسيست که ميتوان "دوستت دارم"‌هايش رااا باور کرد
حتي اگر نگويد...


--------------------

سلامتي اون پدري که شادي شو با زن و بچش تقسيم ميکنه
اما غصه شو با سيگار و دود سيگارش!


--------------------


برچسب: 

مادر يعني به تعداد همه روزهاي گذشته تو، صبوري! مادر يعني به تعداد همه روزهاي آينده تو ،دلواپسي! مادر يعني به تعداد آرامش همه خوابهاي کودکانه تو، بيداري ! مادر يعني بهانه بوسيدن خستگي دستهايي که عمري به پاي باليدن تو چروک شد! مادر يعني بهانه در آغوش کشيدن زني که نوازشگر همه سالهاي دلتنگي تو بود!
مادر يعني باز هم بهانه مادر گرفتن....


--------------------

پدرم هر وقت ميگفت "درست ميشود"...
تمام نگراني هايم به يک باره رنگ ميباخت...!


--------------------

مردان پيامبر شدند؛
و زنان مادر؛
قداست پيامبران را توانسته‌اند به زير سوال ببرند؛
ولي قداست مادران را هرگز..!


--------------------

آدم پير مي شود وقتي مادرش را صـــــــــــــــــــــــــــــدا ميزند اما جوابي نميشنود.........
ممماااااااااااادددددددررررررر..............


--------------------

تو 10 سالگي : " مامان ، بابا عاشقتونم"
تو 15 سالگي : " ولم کنين "
تو 20 سالگي : " مامان و بابا هميشه ميرن رو اعصابم"
... ... ...
تو 25 سالگي : " بايد از اين خونه بزنم بيرون"
تو 30 سالگي : " حق با شما بود"
تو 35 سالگي : "ميخوام برم خونه پدر و مادرم "
تو 40 سالگي : " نميخوام پدر و مادرم رو از دست بدم!!!!"
تو هفتاد سالگي : " من حاضرم همه زندگيم رو بدم تا پدر و مادرم الان اينجا باشن ...!
بيايد ازهمين حالا قدر پدرو مادرامونو بدونيم...
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست ...


--------------------

وقتي پشت سر پدرت از پله ها مياي پايين و ميبيني چقدر آهسته ميره ، ميفهمي پير شده ! وقتي داره صورتش رو اصلاح ميکنه و دستش ميلرزه ، ميفهمي پير شده ! وقتي بعد غذا يه مشت دارو ميخوره ، ميفهمي چقدر درد داره اما هيچ چي نميگه... و وقتي ميفهمي نصف موهاي سفيدش به خاطر غصه هاي تو هستش ، دلت ميخواد بميري

--------------------

اگر 4 تکه نان خيلي خوشمزه وجود داشته باشد و شما 5 نفر باشيد
کسي که اصلا از مزه آن نان خوشش نمي آيد (( مادر )) است








بله واقعیت همینه .......ممنونم ........زیبا بود:Kaf:

سلام

جملات زیبایی بود:Kaf::Kaf:

ای کاش عکساش هم همراش میذاشتین

برای سلامتی همه پدر مادرا صلوات

جملات خيلي زيبا و تاثير گذاري هستند

:hamdel:


سلامتی رفیق بی کلک
مادر

پسره با هیکل درشت و بازوان قوی خود پیش مادر نشست و بلند گفت:

تو این محل همه از من می ترسن ولی تو از من نمی ترسی
چرا ازمن نمی ترسی؟؟

مادر آهی کشید و گفت:
چرا من هم از تو می ترسم
چنان ازت ترس داشتم که دست و پام می لرزید

توشکم که بودی از تو می ترسیدم و یواش راه می رفتم
از تو می ترسیدم و زیاد کار نمی کردم

به دنیا که امدی ازتو می ترسیدم و مواظبت بودم
حمام که می بردمت می ترسیدم که لیز بخوری

شب و روز گریه که می کردی زود بلند می شدم می ترسیدم که اتفاقی برات افتاده باشه
به غذا خوردن که افتادی با هر لقمه ای که می خوردی می ترسیدم که تو گلوت گیر کنهچنان ازت می ترسیدم که دست و پام می لرزید

چهار دست و پا که حرکت می کردی می ترسیدم زمین بخوری
مریض که می شدی می ترسیدم که اتفاقی برایت بیفته
چنان ازت می ترسیدم که دست و پام می لرزید

راه که رفتی می ترسیدم از پله ای، بلندی بیفتی و از ترس ام بود که همیشه همراه ات بودم
مدرسه که رفتی دل من هم باهات بود می ترسیدم که اتفاقی برایت بیفته
چنان ازت می ترسیدم که دست و پام می لرزید

بزرگ که شدی باز برات می ترسم
باز می ترسم
چنان می ترسم که دست و پایم می لرزد



سادات;176369 نوشت:
سلامتيه اون پسري که... .. 10سالش بود باباش زد تو گوشش هيچي نگفت... .. 20سالش شد باباش زد تو گوشش هيچي نگفت.... ... ... ... ... .. 30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زير گريه...!!! .. باباش گفت چرا گريه ميکني..؟ .. گفت: آخه اونوقتا دستت نميلرزيد آقا جون ...!

سلام
بسیار عالی بود . ممنونم یادم انداختید که الان باید به مادرم که توی تهرانه زنگ بزنم . و اقلا از راه دور حالشو بپرسم . الان میرم زنگ میزنم . :Kaf:

لطفا برای شادی روح پدر مرحومم یک صلوات بفرستید .
امشب هم که شب جمعه اس . خداوند رفتگان همه دوستان رو رحمت کنه . و عمر طولانی با عزت به عزیرانتون بده . آمین یا رب العالمین .

سلام:Gol:

بسیار زیبا بود:Mohabbat:

یاد آوری این نعمت های بهشتی

فرشته های که هستند رو خدا حفظشون کنه

و اونهایی هم که نیستند بیامرزد....:Sham:

کیفیت نماز والدین

علی یارتان:Gol:

سلامتی مادرهای قدیم که وقتی لنگه دمپایی رو پرت میکردن طرفمون صاف میامد میخورد تو سرمون!!!

دلم برای نگاهت بهانه میگردد
کاش بودی پدر
:Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin:

به سلامتی اون بچه ای که وقتی 10 ساله شد باباش زد تو گوشش و چیزی نگفت ،

وقتی 20 ساله

شد باباش زد تو گوشش و چیزی نگفت،اما وقتی 30 ساله شد باباش زد تو گوشش

گریه کرد !!! باباش گفت

چرا گریه میکنی ؟؟؟

گفت بابا چون اونوقتا وقتی میزدی تو گوشم دستت نمیلرزید ، شب جمعه است ،

برای سلامتی اون

باباهایی که هستن و شادی روح اونایی که رفتن
صلوات

سلام.

اونایی که دارند قدر بدونند.

اونایی که ندارند براشون قرآن بخونند.

سادات;176681 نوشت:
سلام. اونایی که دارند قدر بدونند. اونایی که ندارند براشون قرآن بخونند.

سلام : سادات محترم مدیر اخلاق و عرفان :
خیلی متشکر از اینکه امشب شب جمعه همه ما را یاد پدرها و مادر ها انداختید .
خداوند رفتگان شما را قرین رحمت کند و به عزیزانتان که در قید حیات هستند عمر با عزت عطا بفرماید .

دوستان اگر زیر امضای من کلیک کنید میتونید آیات تصادفی که براتون میاد برای رفتگان خودتون و جمع دوستان بخونید .
اگر دوست داشتید یک صلوات هم هدیه برای روح پدر بزرگوار من مرحوم حاج میر کاظم بفرستید.

مادر کنار باغچه نشست و آرام گریه می کرد .مادر همیشه آرام گریه می کرد.. صدای پای مرا که

شنید با گوشه ی روسری گلدارش اشکهایش را پاک کرد.همیشه می خواست من اشکهایش را

نبینم ولی هیچوقت موفق نمی شد. چشمانش سرخ سرخ شده بودند، کنارش نشستم

پیشانیش را بوسیدم بغضش ترکید و گریه میکرد ، اشک میریخت آنقدر اشک ریخت که تمام

باغچه نمناک شده بود.انعکاس نور ماه در زلال اشکهایش می درخشید.مادر هیچ چیز نمیگفت

فقط اشک میریخت.سرم را روی پاهایش گذاشتم همیشه از کودکی سرم را روی پاهایش

میگذاشتم.دلم نیامد چیزی از او به پرسم.دست بر موهایم کشید و همچنان با گوشه ی روسری

اشکهایش را پاک می کرد نمیدانم چقدر طول کشید تا خوابم برد.مادر پتویی را روی من انداخت

سپس از درخت انار درون باغچه چند انار چید.انارها را دانه می کرد و در بشقابی شیشه ای

ریخت و کنار من گذاشت .بالای سرم ایستاد و من را نگاه می کرد . احساس سرمای شدیدی

کردم.تب شدیدی بدنم را فرا گرفته بود بیدار شدم. من بودم و اتاقم و تنهایی . قاب عکس مادر

روبرویم بر دیوار و درخت اناری که سالها بود خشک شده...

برای سلامتی مادرانی که هستن و شادی روح اونایی که رفتن

صلوات

نرفت از سرم هـــــر گز هواي تو مادر
هنوز مي تپد اين دل براي تو مـــــــــادر

چســـــــان زبان بگشايم كه خجلت آهنگم
نكرده ام دل و جـــــــــان را فداي تو مادر

چه چـــــاره گر نبرم داغ هجر تو به عدم
اميد قلب حزينم لــــــــــــــقاي تو مـــــــادر

چو شبنم است سرو برگ رنگ اين گلشن
مدام ميشنوم من صــــــــــــــــداي تو مادر

درين چمن كه حضور جفاست مضمونش
چه نعمت است به عـــــــــالم وفاي تو مادر

مــــــــــــقيم منزل عزت كسي توان گشتن
كه بود حـــــــــاصل كارش رضاي تو مادر

نشد ز كيف و كــــــم عمر چشم ما روشن
حقيقت است به هــــــــر جا صفاي تو مادر

رموز جـــــوهر تُست ( بايزيد) و( بايقرا)
به اين مـــــــــــــقام رسيدن عطاي تو مادر

نبود لايق اين گنج و اين كمــــــــا ل (رفيع)
اگر نبود نصيبش دعــــــــــــــــــاي تو مادر

سلامتی مادر

که وقتی غذا سر سفره کم بیاد

اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه . . .

پدر دستات برام گهواره بودن


دو چشـمونت چراغ خونه من

بجزء تو از همـــه دنیا بریدم

کسی رو مثل تو عاشق ندیدم

ببـــوســــم پینــه دســتاتُ بابا

ببوسم صورت چون ماتو بابا

نشــسته روی موهات برف پیری

الــهی مـــــن بمـــــیرم تو نمیری

پدر ای قبـــله راه سعادت

کنارت بودنه واسم عبادت
"تو رو هم چون نفسها دوس دارم

نذار در حسرت چشمات ببارم

ما در ای والاترین رویا ی عشق

ما در ای دلوا پس فردای عشق
ما در ای غمخوار بی همتا ی من
اولین و آخرین معنای عشق

زندگی بی تو سراسر محنت است
زیر پای توست تنها جای عشق
ما در ای چشم و چراغ زندگی
قلب رنجور تو شد دریای زندگی
تکیه گا ه خستگی ها یم توئی
ما در ای تنها نرین ما وای عشق
یا د تو آرام می سا زد مرا
از تو آهنگی گرفته نا ی عشق
صوت لالائی تو اعجا ز کرد
ما در ای " پیغمبر زیبای عشق "

ما ه من پشت و پنا ه من توئی
جا ن من ای گوهر یکتا ی عشق
دوستت دارم تو را دیوانه وار
از تو احیاء شد چنین دنیا ی عشق
ای ا نیس لحظه های بی کسی
در دلم برپا شده غوغای عشق
تشنه آغوش گرم تومنم


من که مجنونم توئی لیلای عشق

شور عشقت هست در قلبم ای پدر
گرمی لبخندهایت هست در ذهنم ای پدر
مهربانی هایت همواره در من جاری
است
ساز آوای صدایت هم همیشه با من است
از تو از عشق تو لبریز هستم ای پدر
من برای دیدنت با سر دوانم ای پدر
زندگی یعنی پرواز در آغوش تو
مرگ یعنی من بدون عطر تو...

جز تو ، گر گیرم کسی یارم شود

کی چو تو بی باک غمخوارم شود
ما همه جوییم یاری مهربان
کی شود یاری که چون مادر شود
هرکه میخواهد بفهمد عشق تو
هیچ راهی نیست مگر مادر شود

پدر، عشق تو مثل لطافت و زیبایی یک روز قشنگ بهاری است.

پدر، یاد تو مثل بی‌خیالی و راحتی یک روح سبکبال، در گردش یک روز خوش آب و هوای تابستانی است.

پدر، فکر به تو مثل گرمای کنار هیزمی سرخ شده از آتش، در یک روز سرد زمستانی است. پدر، امنیت در تو مثل آغوش گرم مادری پر مهر، برای فرزندی ترسان از دنیای ناشناخته‌هاست.

پدر، کلام تو مثل مشعلی روشن و فروزان، در تاریکی راه‌های مخوف و پر پیچ و خم زندگی است.

پدر، روح تو مثل آرامش و سکون، بعد از یک جابجایی مکان، از زمانی تا به ابدیت است.

پدر، سپر تو نه مثل، بلکه خود عشق، خود امنیت، خود کلام و خود نجات توست.


تاج از فرق فلک برداشتن ،

جاودان آن تاج بر سرداشتن :

در بهشت آرزو ره یافتن،

هر نفس شهدی به ساغر داشتن،

روز در انواع نعمت ها و ناز،

شب بتی چون ماه در بر داشتن ،

صبح از بام جهان چون آفتاب ،

روی گیتی را منور داشتن ،

شامگه چون ماه رویا آفرین،

ناز بر افلاک اختر داشتن،

چون صبا در مزرع سبز فلک،

بال در بال کبوتر داشتن،

حشمت و جاه سلیمانی یافتن،

شوکت و فر سکندر داشتن ،

تا ابد در اوج قدرت زیستن،

ملک هستی را مسخر داشتن،

برتو ارزانی که ما را خوش تر است :

لذت یک لحظه "مادر" داشتن !


ای تکیه گاه محکم من،ای پدر جان
ای ابر بارنده مهر و لطف احسان
ای نام زیبایت همیشه اعتبارم
خدمت به تو در همه حال هست افتخارم
مرد دریا،مرد بارون
پدر ای چراغ خونه
با تو زندگی یه باغه
بی سرده مثل زندون
هرچی دارم از تو دارم
ای تو بهار آرزوها

آدما تا وقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن.

وقتي بزرگتر ميشن ، پول دارن اما وقت ندارن.

وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن وقت هم دارن اما

.
.
.
.

مادر ندارن!...

به سلامتي همه مادراي دنيا...

پدر!
ای نستوه بی پایان! ای اسطوره ی ایمانی من! تمنّای همه حیرانی من، سرد و خاموشم اگر یادت نباشد همره تاریکی ِ تنهایی ِ دردم. تو ای روشن! و ای لبریز پروانه! پُر از احساس آبشار! ای بلند ایستاده بر اوج خضوعم! دوستت دارم . چنان که شاپرک از شوق آن پرواز می خواهد، پرستو بویی از جنس بهار می تابد و هر لحظه از این شکوه ، آفرینش در تبش بیمار می گردد.
پدر!
در آغوش مهرم آرمیدی، آن چنان که هیچ دستی و خیالی را به آن دسترسی نیست.
منم، همان کوچک دختر ناز پرورده ات که اینک به یُمن قدسی ِ نامت غزلخوانم اگر چه روزگاران مرا در گذر ِ عمر، پیرتر کرده. منم، آن آرزومند چشمانت ، گدای ِ هر شب ِ قلبت، منم که از شوق هوایت مست می گردم، به پاس بودنت در عالم، هست می گردم، پر از ریحان و شب بو و شمعدانی می شوم، این نرگسی های دلم با رقص می چرخند و این لب های ترکیده ی غم را به نازی بوسه می بخشند.
پدر!
ای جاودان مفهوم! ای بزرگ عاشق! منم بی تاب از فکر و خیال دوری ات؛ منم بی فریاد و بی حسّ از خشم و غم و پریشانی ات.
منم، که گر نباشد دعای مست ِ نیمه شب هایت، به یک آن می میرم. منم ، که گر نباشد رحمت قلبت به سردی رَخت می گیرم از این عالم.
منم که گر نبوسی گونه ام را هلاک و نیست می گردم.
منم که گر نباری، باریدنم به خشکی می کشاند شوری ِ احساس فهمم را. بیا برگیر اشک های سردم را و گرما بخش تپش های ِ نیازم را.
پدر! با دلم باش و خدایی کن...

سلام ای مهربونم، ای فرشته
توی آغوش تو خود بهشته
خدا از هرچی عشقه توی دنیا
تو و اون قلب پاکتو سرشته
همه وجود من زیر پاهاته
همیشه، هر کجا خدا باهاته
تو اینقدر خوبی که حتی خورشید
نداره برقی رو که تو چشاته
تو هرجایی که هستی مادر من
بدون مهر تو شده باور من
دعا ها و نیایش های تو ای گل
همیشه، تا ابد هست یاور من
اگر وقتی دوری از کنارم
نمی گم چیزی، به روت نمیارم
ولیکن بی تو دلم پر ز درده
آخه من طاقت دوری ندارم
توی شبهای تاریک و سیاهم
شدی فانوس راهم،شدی ماهم...

پدر ای وجودم از تو
قدرت و توان گرفته
ای که از دم نفسهات
هستی من جان گرفته
پدر ای که از تو جاری
خون زندگی تو رگهام
ای که از نور دو چشمت
نور زندگی به چشمام
پدر امروز به پاهام
دیگه نای رفتنی نیست
جز دریقی رو لبهام
دیگه حرف گفتنی نیست
پدر ، پیچ و خم راهم
نمیخوام بی راهه باشه
گل سرخ آرزوهام
توی فکر غنچه باشه
پدر دست یاری تو
اگه دستامو نگیره
کوره راه رفتن من
مثل شبهام میشه تیره

maedeh-r;184535 نوشت:
پدر ای وجودم از تو
قدرت و توان گرفته
ای که از دم نفسهات
هستی من جان گرفته
پدر ای که از تو جاری
خون زندگی تو رگهام
ای که از نور دو چشمت
نور زندگی به چشمام
پدر امروز به پاهام
دیگه نای رفتنی نیست
جز دریغی رو لبهام
دیگه حرف گفتنی نیست
پدر ، پیچ و خم راهم
نمیخوام بی راهه باشه
گل سرخ آرزوهام
توی فکر غنچه باشه
پدر دست یاری تو
اگه دستامو نگیره
کوره راه رفتن من
مثل شبهام میشه تیره

:geryeh:رفتی و نشد که باشی :geryeh:
:geryeh:تا ابد چراغ راهم :geryeh:
:geryeh:من به سیل نامرادی :geryeh:
:geryeh:نشدی تو تکیه گاهم :geryeh:

سلام علیکم :
یک دعا میکنم لطفا همه دوستان آمین بگویند .
هر کسی که قدر پدر و مادرش رو خوب میدونه ،
انشاالله خداوند فرزندانی صالح نصیبش بکنه که مثل خود اون شخص در آینده ، قدرش رو بدونند .


سادات;176369 نوشت:




آدما تا وقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن.

وقتي بزرگتر ميشن ، پول دارن اما وقت ندارن.

وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...

به سلامتي همه مادراي دنيا...

----------------------------


پدرم ، تنها کسي است که باعث ميشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم ميتوانند مرد باشند !


--------------------


شرمنده مي کند فرزند را ، دعاي خير مادر ، در کنج خانه ي سالمندان ...


--------------------

خورشيد

هر روز

ديرتر از پدرم بيدار مي شود

اما

زودتر از او به خانه بر مي گردد !

--------------------

به سلامتيه مادرايي که با حوصله راه رفتن رو ياده بچه هاشون دادن

ولي تو پيري بچه هاشون خجالت ميکشن ويلچرشونو هل بدن !!!

--------------------


سرم را نه ظلم مي تواند خم کند ،

نه مرگ ،

نه ترس ،

سرم فقط براي بوسيدن دست هاي تو خم مي شود مادرم ؛

--------------------


سلامتيه اون پسري که...

..

10سالش بود باباش زد تو گوشش هيچي نگفت...

..

20سالش شد باباش زد تو گوشش هيچي نگفت....

... ... ... ... ..

30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زير گريه...!!!

..

باباش گفت چرا گريه ميکني..؟

..

گفت: آخه اونوقتا دستت نميلرزيد...! :(

--------------------


هميشه مادر را به مداد تشبيه ميکردم

که با هر بار تراشيده شدن، کوچک و کوچک تر ميشود…

ولي پدر ...

... ... ... ...

يک خودکار شکيل و زيباست که در ظاهر ابهتش را هميشه حفظ ميکند

خم به ابرو نمياورد و خيلي سخت تر از اين حرفهاست

فقط هيچ کس نميبيند و نميداند که چقدر ديگر ميتواند بنويسد …

بياييد قدردان باشيم ...

به سلامتي پدر و مادرها

--------------------

(( قند )) خون مادر بالاست .

دلش اما هميشه (( شور )) مي زند براي ما ؛

اشک‌هاي مادر , مرواريد شده است در صدف چشمانش ؛

دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مرواريد!

حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد!

دستانش را نوازش مي کنم ؛ داستاني دارد دستانش .

--------------------

دست پر مهر مادر

تنها دستي ست،

که اگر کوتاه از دنيا هم باشد،

از تمام دستها بلند تر است...

--------------------


پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!

پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم من شيرم يا تو؟

پسر ميگه : من..!!

... ... ...

پدر ميگه : پسرم من شيرم يا تو؟؟!!

پسر ميگه : بازم من شيرم...

پدر عصبي مشه دستشو از رو شونه پسرش بر ميداره ميگه : من شيرم يا تو!!؟؟

پسر ميگه : بابا تو شيري...!!

پدر ميگه : چرا بار اول و دوم گفتي من حالا ميگي تو ؟؟

پسر گفت : آخه دفعه های قبلي دستت رو شونم بود فکر کردم يه کوه پشتمه اما حالا...

به سلامتي هرچي پدره

--------------------

مادر

تنها کسيست که ميتوان "دوستت دارم"‌هايش رااا باور کرد

حتي اگر نگويد...

--------------------


سلامتي اون پدري که شادي شو با زن و بچش تقسيم ميکنه

اما غصه شو با سيگار و دود سيگارش!

--------------------




بذارید براتون من بگم پدر را من میدونم که چه موجودیه من که پدرم جلو چشمم داره اب میشه منکه پدرم مریضه سرطان داره منکه دیگه میبینم فرصت ندارم منکه قدر پدرم رو ندونستم و هنوز زوده که از دستش بدم اونی که پدرش کنارشه و سالمه چی میفهمه پدر منم شادیشو تقسیم کرده اما حاللا چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ براش دعا کنید

فخرالسادت;207450 نوشت:
بذارید براتون من بگم پدر را من میدونم که چه موجودیه من که پدرم جلو چشمم داره اب میشه منکه پدرم مریضه سرطان داره منکه دیگه میبینم فرصت ندارم منکه قدر پدرم رو ندونستم و هنوز زوده که از دستش بدم اونی که پدرش کنارشه و سالمه چی میفهمه پدر منم شادیشو تقسیم کرده اما حاللا چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ براش دعا کنید

متأثر شدم از کلامتون. ان شاءالله که خداوند شفای عاجل عنایت بفرماید.از دوستانی هم که این پست را می خونند درخواست می کنم حمد شفایی برای پدر سرکار فخرالسادات گرامی بخونند.

سلام. غصه نخور خواهر عزیزم. انشاالله که هر چه زودتر شفا پیدا کنند. اما همیشه این رو بدون و احساس کن که خدا در کنارت هست و هواتو داره پس دلتنگ و تنها نشو. بیماری هم جزئی از زندگی هست که خدا هم برای امتحان بندگانش و هم پاک شدن گناهانشون قرار داده که نه تنها برای مریض اجر هست برای مریض دارا هم اجر الهی در نظر گرفته شده. پس تا می تونی به پدرت روحیه بده. ما هم براش دعا میکنیم. اللهم اشف کل مریض

سادات;207575 نوشت:
سلام. غصه نخور خواهر عزیزم. انشاالله که هر چه زودتر شفا پیدا کنند. اما همیشه این رو بدون و احساس کن که خدا در کنارت هست و هواتو داره پس دلتنگ و تنها نشو. بیماری هم جزئی از زندگی هست که خدا هم برای امتحان بندگانش و هم پاک شدن گناهانشون قرار داده که نه تنها برای مریض اجر هست برای مریض دارا هم اجر الهی در نظر گرفته شده. پس تا می تونی به پدرت روحیه بده. ما هم براش دعا میکنیم. اللهم اشف کل مریض

درسته همه اینها امتحان الهی است اما باور کنید دوستان روحیه ای برام نموده همه امیدم بخداست همیشه پیش خدا میرم و درخونه اش رو میزنم امیدوارم که بی جوابم نذاره در ضمن من تا حالا هیچ جا دردودل نکرده بودم اما اتفاقی این موضوع رو دیدم و سر حرفم باز شد التماس دعای فروان:Doaa:

فخرالسادت;207597 نوشت:
درسته همه اینها امتحان الهی است اما باور کنید دوستان روحیه ای برام نموده همه امیدم بخداست همیشه پیش خدا میرم و درخونه اش رو میزنم امیدوارم که بی جوابم نذاره در ضمن من تا حالا هیچ جا دردودل نکرده بودم اما اتفاقی این موضوع رو دیدم و سر حرفم باز شد التماس دعای فروان:Doaa:

سالهای بسیار دور پادشاهی زندگی میکرد که وزیری داشت.
وزیر همواره میگفت:
هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح ماست.

روزی پادشاه برای پوست کندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید،وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست !
پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد …
چند روز بعد پادشاه با ملازمانش برای شکار به نزدیکی جنگلی رفتند. پادشاه در حالی که مشغول اسب سواری بود راه را گم کرد و وارد جنگل انبوهی شد و از ملازمان خود دور افتاد،در حالی که پادشاه به دنبال راه بازگشت بود به محل سکونت قبیلهای رسیدکه مردم آن در حال تدارک مراسم قربانی برای خدایانشان بودند،
زمانی که مردم پادشاه خوش سیما را دیدند خوشحال شدند زیرا تصور کردند وی بهترین قربانی برای تقدیم به خدای آنهاست!!!
آنها پادشاه را در برابر تندیس الهه خود بستند تا وی را بکشند،
اما ناگهان یکی از مردان قبیله فریاد کشید : چگونه میتوانید این مرد را برای قربانی کردن انتخاب کنید در حالی که وی بدنی ناقص دارد، به انگشت او نگاه کنید !!!
به همین دلیل وی را قربانی نکردند و آزاد شد.
پادشاه که به قصر رسید وزیر را فراخواند و گفت:اکنون فهمیدم منظور تو از اینکه میگفتی هر چه رخ میدهد به صلاح شماست چه بوده زیرا بریده شدن انگشتم موجب شد زندگیام نجات یابد اما در مورد تو چی؟ تو به زندان افتادی این امر چه خیر و صلاحی برای تو داشت؟!!

وزیر پاسخ داد: پادشاه عزیز مگر نمیبینید،اگر من به زندان نمیافتادم مانند همیشه در جنگل به همراه شما بودم در آنجا زمانی که شما را قربانی نکردند مردم قبیله مرا برای قربانی کردن انتخاب میکردند،
بنابراین میبینید که حبس شدن نیز برای من مفید بود !!!
ایمان قوی داشته باشید و بدانید هر چه رخ میدهد خواست خداوند است
تصمیمات خداوند از قدرت درک ما خارج است اما همیشه به سود ما می باشد.

پائولوکوئیلو

من به این موضوع اعتقاد دارم:Gol:

[="blue"]سایبون سبز
گل سوسن گل بابونه ی من
تو که باشی بهشته خونه ی من
یه نوری یه ستاره یه فرشته
آره مادر زیر پاهات بهشته
مثل برفه مادر گیس سپیدت
به من داره نظر چشم امیدت
بزرگم کردی تو آغوش گرمت
فدای اشک چشمون قشنگت
پدر مثل یه کوهی سخت و محکم
دلاور مثل آرش مثل رستم
واسه دلخستگی هام جون پناهی
سایه ت روی سرم باشه الهی
مثل خورشید تابونه نگاتون
الهی من فدای هر دوتاتون
می دونم که بدم نامهربونم
خدا میدونه که شرمنده تونم
مثل مهتاب تو شبهام می درخشید
اگه گاهی جسارت شد ببخشید
میدونم که بدم نامهربونم
خدا می دونه که شرمنده تونم
واسم مثل یه دنیایی بابایی
می خونی زیر لب آروم لالایی
نشسته روی موهات گرد پیری
الهی من بمیرم تو نمیری
الهی من بمیرم تو نمیری
الهی من بمیرم تو نمیری...
[/]

موضوع قفل شده است