تاثیر فلسفه بر اخلاق

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تاثیر فلسفه بر اخلاق

سلام غلیکم
ما خود علمی داریم به اسم علم اخلاق و عرفان، اما علمی دیگر که هستی شناسی و مربوط به مابعد الطبیعه که فلسفه است. چقدر آموزش فلسفه بر خلق و رفتار فرد می تواند تاثیر بگذارد. جایگاه علم اخلاق و عرفان کجاست و چگونه است.
تفاوت بینش یک عارف از جهان، با یک فیلسوف از جهان چیست؟

nejatam;176340 نوشت:
سلام غلیکم
ما خود علمی داریم به اسم علم اخلاق و عرفان، اما علمی دیگر که هستی شناسی و مربوط به مابعد الطبیعه که فلسفه است. چقدر آموزش فلسفه بر خلق و رفتار فرد می تواند تاثیر بگذارد. جایگاه علم اخلاق و عرفان کجاست و چگونه است.
تفاوت بینش یک عارف از جهان، با یک فیلسوف از جهان چیست؟

باسمه تعالی، سلام برشما

اخلاق علمی است که در درباره صفات نفسانی انسان و چگونگی اکتساب صفات نیک و چگونگی زدودن صفات بد بحث می کند.

عرفان به دو نوع نظری و عملی تقسیم می شود، عرفان عملی درباره چگونگی راه های سلوک انسان که به نحو منازل و مقامات مطرح می شود بحث می کند.

عرفان نظری گزارش هستی شناسانه کشف و شهود عارف است، البته در عرفان نظری گاهی همین گزارشات مستدل و فلسفی بحث می شود که به آن عرفان فلسفی گفته می شود.

فلسفه علمی است که درباره موجود بماهوموجود، به روش برهانی، بحث می کند، برای کشف حقایق عالم.

در دید عارف مسأله کشف و شهود، مطرح می شود، اما در دید یک فیلسوف استدلال و مفاهیم عقلانی مطرح است، البته تمام این مطالب قابل جمع است، چه بسا یک عارفی که حقایق را کشف کرده از قدرت برهانی کردن مشهودات و کشفیات خود برخوردار باشد.

حال، آموزش حکمت و فلسفه، می تواند در نوع خلقیات و رفتارهای انسان تأثیرات زیادی داشته باشد که خودش جای تحلیل و بررسی دارد، اما اجمالا بنده به چند نکته(که به نظرم می رسد) اشاره می کنم.

آموزش علم فلسفه می تواند مبانی اعتقادی انسان را محکم بکند، اصل و اساس صفات و خلقیات انسانی، اعتقادات و بینش انسان است، فلسفه، به انسان در زندگی یک بینش صحیح و دقیقی از عالم ارایه می دهد.

بعضی از مسایلی که در خصوص نوع رابطه انسان با حضرت حق متعال که در فلسفه مطرح می شود، می تواند به انسان یک بینشی بدهد که او را متوجه حضور لحظه به لحظه حضرت حق در زندگی بکند.

اصل شناخت نفس و رابطه انسان با خدا، می تواند به فقر انسان او را آگاه بکند، که توجه به این امر مهم، خودش می تواند بسیاری از صفات رذیله انسانی از قبیل عجب و تکبر وغرور علمی و...، را از وجود انسان دفع بکند.

آموزش فلسفه می تواند انسان را در برخوردهای اجتماعی، دقیق و معقول بنماید، به دلیل اینکه یک فیلسوف از قوه استنباط قوی بهرهمند می شود، می تواند به یک بصیرت خاص در درک جریانات مختلف دست بیابد، زیرا روابط بین حقایق عالم و اتفاقات آن را به خوبی می تواند تحلیل کند، (البته این به معنای عدم تحلیل غیر فیلسوف نیست)، بلکه بحث این است که، خود آموزش فلسفه می تواند در این جهت انسان را کمک بکند، حتی با شناخت حیثیات و دقایق افعال و رفتار انسان می تواند، جهت صدور افعال و صفات را درک بکند و یک شناخت صحیحی از افعال خود پیدا بکند، زیرا یک فیلسوف مراتب نفس خودش را به خوبی می شناسد، به طور کلی می توان گفت که فیلسوف و حکیم واقعی، یک شخصی است با بصیرت، و در نوع رفتارهای اجتماعی منطقی؛ البته ناگفته نماند هر علم و دانشی، می تواند مفاسدی هم به همراه داشته باشد و آن زمانی است که هدف واقعی و اصیل انسانی از تعلیم فراموش بشود که همان علم اگر در جهت خودش قرار نگیرد، حجاب انسانی و وبال انسان می شود.

موفق باشید

موضوع قفل شده است