سخن نگفته

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
سخن نگفته

جبرئيل امين بمجرد استماع كلام سيد المرسلين صلى اللَّه عليه و آله مراجعت بخدمت رب العالمين نمود و پيام سيد الانام بحضرت واهب علام عرض و اعلام فرمود و رسول آخر الزمان از آن مكان كوچ كرده روانه مدينه گرديد.
چون بخم غدير كه سه ميل پيش از جحفه است رسيد در آن وقت پنج ساعت از روز گذشته و خورشيد جهانتاب بدايره نصف النهار نرسيد كه جبرئيل رسيد و به آية العصمة آن حضرت (ص) را معزز و مكرم گردانيد و بزجر و بانگ گفت:
يا محمد مترس از مردمان مينديش از شر ضرر منافقان كه حضرت قادر منان ذات فايض البركات شما را در حفظ و امان خويشتن نگهبانست بعد از آن اين آيه وافى هدايت به آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله و سلم فرو خواند كه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ».
(1) در آن محل اوايل قوافل قريب بجحفه بودند لهذا در آن وقت آن حضرت امر بمراجعت سابقين امت و محافظت لاحقين اصحاب ملت بهمان مكان نمود كه تا خلايق را بحكم ايزد خالق بحقيقت آيه كه در باب ولايت و امامت امام البرية امير المؤمنين عليه السّلام و التحيه نازل گشته بامت اعلام نمايد و آن ارحم الراحمين را بولايت و امامت جميع مخلوقين تعيين فرمايد و همگى و تمامى خلايق را به آيه عصمت كه براى آن حضرت نازل شده اعلام نمايد كه حضرت حافظ او را از كيد ضرر ظالمين محفوظ گرداند بنوعى كه هيچ احد نتواند آزار به آن سيد الابرار رساند.

آن حضرت بعد از استظهار به آيه العصمه بيكى از اصحاب ملتزمين ركاب هدايت انتساب بلال يا شخصى ديگر را امر بنداى امت براى نماز جماعت بخدمت نبى الرحمة نمود و خلايق از متقدمين و متاخرين از طرف دست راست آن طريق بمسجد غدير كه سابقا بسعى و اهتمام منسوبان حضرت سيد البشر عمارت‏پذير شده بود بنا بر حكم پيك ذو الجلال آن نبى بسعادت و اقبال با جميع رجال نزول اجلال فرمود.
و چون آن محل پر از توده‏هاى سنگ و گل بوده خاتم الرسل در همان زمان حكم برفتن و هموار كردن آن مكان و نصب منبر از احجار يا از پالان شتران براى آن رسول آخر الزمان فرمود و آن منبر را آن مقدار گردانيدند كه مشرف بر جميع مردمان شد.
(ذكر بيان خطبه رسول آخر الزمان عليه صلوات الملك المنان)
پس آنگاه حبيب اللَّه مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صلى اللَّه عليه و آله و سلم در محضر آن مردم بر پاى خواست و مدارج و معارج درج آن منبر فيض مندرج را بنور قدوم مسرت و ميمنت لزوم خود بياراست و فرمود كه شكر و سپاس بى‏قياس و حمد و ثناى فوق از حد ادراك و احساس سزاوار و جدير و لايق و درخور سميع بصيريست كه در توحد عالى و در تفرد و يگانگى ذات دانى؟؟؟ و در سلطانيت جليل و كريم و در اركانيت جميل و عظيمست.
عالم واهب كه علم واهب العطيه‏اش بجميع مكنونات جزئيات و كليات مبصرات و معلومات و مسموعات محيطست. اوست معبود حقيقى كه در محل بزرگى بغير تفريط و تعديست و جميع مخلوقات بوسيله برهانيت مقهورند و اما در افعال نه مجبورند عزيزيست لم يزل ستوده- ايست لا يزال بارئ و خالق مسموكات و گستراننده مدحوات و جبار ارض و سموات و ساتر و غافر الخطيئاتست و احد سبوح و پروردگار ملائكه و روحست.
تطول و احسانش بر خلقان شايع و تفضل و امتنانش بر ادنى و اقاصى انس و جان واقع است جميع اشيا ملحوظ و منظور خالق الارض و السماء است ليكن خود از ديده بينندگان ناپيداست.
بزرگوار خداى كريم مكين كه در اقوال و افعال با كمال وقار و نمكين است بى‏شائبه شبهت رحمت حضرت بصير سميع بغايت الغايت وسيع و امتنان نعمش بهر شريف و وضيع منيع است.
مبادرت حضرت وهاب بعذاب خلايق در هنگام استحقاق عقاب در هيچ باب نيست دانا و بصير است بسراير و عالم و خبير است بضماير مخفى نيست باو مكنونات مشتبه و مخفى نيست باو مخفيات علمش محيط بهمه اشياء است بلكه خداى واهب غالب بهمه چيز و قوتش در همه چيز قادر بهمه اشياست ليكن مثل و مانند بهيچ چيز از اشيا نيست.
[=&quot]مبدئ و منشى اسباب بود از آن هنگام كه بغير ذات واهب علام هيچ چيز موجود نبود دائم بعدل و قسط نيست الا آن خداى عزيز كه حكيم و عادل است ذات قادر سبحان ارفع و اجل و اعلى و اكمل از آنست كه بديده عيان مرئى و عيان گردد چه او بصير لطيف و خداى خبير و شريف است هيچ احدى ادراك اكبر بعلانيه و سر و هيچ كس درك كيفيت او بمعاينه ننمايد مگر آن كس كه حضرت ايزد اقدس او را بذات مقدس خود هدايت نمايد و بخود آشنا و راهنما گرداند و گواهى مى‏دهم كه نيست خداى الا او كه زمانه البته مملو از تنزه و تقدس او و ابدا بدا؟؟؟ در پرده از نور مقدس اوست.[/]

برچسب: