قبول باشه...

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قبول باشه...


هیچوقت دلم نخواسته که برای نماز، مطلبی تکراری بنویسم. به حد کافی درباره نماز که رکن دین است مطلب خوانده ایم. همیشه دوست داشتم که از ابعاد دیگر نماز که کمتر صحبت شده بنویسم و متاسفانه توفیقش برایم حاصل نمی شد. گذشت تا امشب که قسمت شد برای شرکت در مراسم دعا، به ماتمکده حضرت زینب سلام الله در خیابان فرهنگ مشرف شوم.
قرار نیست که درس تفسیر الله الصمد و نحوه تلفظ الضالین را بنویسم. شاید از معدود دفعاتی باشد که قلم و زبانم از بیان صحیح و کامل واژه ها درمانده باشند. اما...
نماز می خوانیم! نمازی که شاید بیشتر برای رفع تکلیف باشد تا عشق بازی با ملک یوم الدین...
به اتفاق دوست خوبم آقا محمد، روی ایوان ماتمکده نشسته بودیم. گله می کردم از آنهمه صرف هزینه که تعبیه هواکش را فراموش کرده و برای راحت طلبی خودم همانجا نشستیم. نگاهم به داخل مجلس افتاد که بعد از سخنرانی و درس اخلاق، مردی با عصا و پایی که از کمی پایین لگن قطع شده؛ شروع به نماز کرد. نمی دانستم واقعا به او احسنت بگویم، یا برای نق زدن های پوچ و راحت طلبی خودم، به خودم لعن و نفرین حواله دهم؟!
عرفان نه به ظاهر درویشی است و نه به پوشیدن البسه صوفیان. نه رقاصی خانقاهی است و نه اطوارهای حضرت استاد اعظمی و تمرکز و مدیتیشن. نه! هیچکدام از اینها نیست. عرفان؛ عکسی است که می بینید:



چگونه مدعی مراقبه بر واجباتم باشم، در حالیکه نمازم هیچ حالی برایم ندارد؟ هیچ حسی نمی کنم و هیچ بهره ای نمی برم؟ چگونه بگویم خدایا فلان حاجتم را به برکت و حرمت نمازهایم روا کن، در حالیکه نمازهایم بی خاصیت بوده اند؟
نماز یعنی همین عکس! یعنی همین حال و هوا! یعنی همین اشتیاق! یعنی شرم از نشستن و پا دراز کردن و بی ادبی به درگاه خدا. صاحب همین تصویر، عذر موجهی برای نشسته نماز خواندن دارد. من برای نمازهای بی بخار و بی ارزشم که کلاغ پر به آن اشرف تر است، چه جوابی دارم؟


برچسب: 

جناب سادات خیلی گل گفتی...

فقط یه شعر به ذهنم میرسه و اونم این هست .....

گفتم که الف ....

گفت دگر ؟

گفتم هیچ...

در خانه اگر کس است یک حرف بس است...

من شرمنده خدام با این خم و راست شدن بی توجه خودم که اسمش و گذاشتم نماز...

یک بنده خدایی میگفت اگه می خواهید که در نماز حس و حال پیدا کنید باید از اول اون روز مراقبه رو شروع کرده باشی که اگر اشتباهی ازت سر بزنه اون حس توی نماز هم کمرنگ تر میشه.حس نماز فقط با تمرکز در اذکار و در سر سجاده بدست نمیاد.مشکل ما در روند زندگی روزانمونه که نتیجشو شاید خدا در نماز بهمون میفهمونه.
(حرف گنده تر از دهنم گفتم).
واسه همدیگه دعا کنیم.:Gol:

سلام و خدا قوت

واقعا" شهدا چجور نماز می خوندن و ما...

من موندم یه نوجوون 16 - 17 ساله

چجوری تو اون شرایط سخت دفاع مقدس
مناجات شعبانیه رو حفظ می کنه
و بعدش تو قنوت نماز شبش می خونه و اشک می ریزه
اونم نه جلو جمع
تو واحد پشتیبانی پشت کارتن ها...

اونم تازه همرزمش رفته نصف شب صابون برداره
دیده یکی اون پشت داره گریه می کنه
همونجا خشکش زده
آخه یه نوجوون رو چه به این کارا...

من می گم باید بریم سراغ اینکه شهدا عقبشون چی بوده...
فکر کنم یه آیه قرآن در این باره داریم که عقبه خیلی مهمه

درسته؟

اندیشه;174396 نوشت:
جناب سادات خیلی گل گفتی...
با عرض سلام ایشون خانم هستند جهت اطلاع :ok:
موضوع قفل شده است