وسیله یا وصیله ؟ کدام درسته ؟

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
وسیله یا وصیله ؟ کدام درسته ؟



با سلام

يک نکته قابل توجه در حوزه لغت در معنی و مشتقات کلمه وسیله یا وصیله است که به نظر من هر دو کلمه یکی هستند و در اثر اختلاف قرائت و لحن بدو صورت مختلف نوشته شده اند اما در اصل ومعنی یکی هستند بدلایل :

ابن منظور در لسان العرب گفته :
وتوصَّلا بمعنى توسَّلا وتقرَّبا والوَصْل ضد الهجران

( وسل ) الوَسِيلةُ المَنْزِلة عند المَلِك والوَسِيلة الدَّرَجة والوَسِيلة القُرْبة ووَسَّل فلانٌ إِلى الله وسِيلةً إِذا عَمِل عملاً تقرَّب به إِليه والواسِل الراغِبُ إِلى الله قال لبيد أَرى الناسَ لا يَدْرونَ ما قَدْرُ أَمرِهم بَلى كلُّ ذي رَأْيٍ إِلى الله واسِلُ وتوَسَّل إِليه بوَسيلةٍ إِذ تقرَّب إِليه بعَمَل وتوَسَّل إِليه بكذا تقرَّب إِليه بحُرْمَةِ آصِرةٍ تُعْطفه عليه والوَسِيلةُ الوُصْلة والقُرْبى وجمعها الوسائل قال الله تعالى أُولئك الذين يَدْعون يَبْتَغون إِلى رَبِّهِمُ الوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ الجوهري الوَسِيلةُ ما يُتَقَرَّبُ به إِلى الغَيْر والجمع الوُسُلُ والوسائلُ والتَّوْسيلُ والتَّوسُّلُ واحد وفي حديث الأَذان اللهمَّ آتِ محمداً الوَسِيلَة هي في الأَصل ما يُتَوَصَّل به إِلى الشيء ويُتَقَرَّب به والمراد به في الحديث القُرْبُ من الله تعالى وقيل هي الشفاعةُ يوم القيامة وقيل هي منزلة من مَنازِل الجنة كما جاء في الحديث وشيء واسِلٌ واجبٌ قال رؤبة وأَنت لا تَنْهَرُ حَظًّا واسِلا والتَّوَسُّل أَيضاً السَّرِقة يقال أَخذ فلان إِبِلي تَوَسُّلاً أَي سَرقة ومُوَيْسِلٌ ماءٌ لِطَيّءٍ قال واقِدُ بن الغِطْرِيف الطائي وكان قد مَرِضَ فَحُمِيَ الماء واللبن لَئنْ لَبَنُ المِعْزَى بِماءِ مُوَيْسِل بَغانِيَ داءً إِنَّني لَسَقيمُ

اما این بحث از آنجا اهمیت دو چندانی پیدا میکند که به توسل مربوط میشود و این کلمه به معنی وصل کننده ورساننده است همچنانکه در ادبیات شیعه از امام و ولی به هادی به امر و رساننده ووصل کننده به مولا تفسیر میشود .

ودر تاج العروس آمده :

وتوصل أي توسل وتقرب .

وخدای سبحان هم فرمود :

وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ {الرعد/21}

أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخَافُونَ عَذَابَهُ إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ كَانَ مَحْذُورًا {الإسراء/57}
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَابْتَغُواْ إِلَيهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُواْ فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ {المائدة/35}

معناي كلمه وصيله
در عهد جاهلیت، استفاده از چهار نوع حیوان را به نحوی بر خود حرام میکردند؛ که البته هیچ اصلی نداشت واسلام نیز آنها را یکسره باطل اعلام نمود. «بحیره» شتری بود که پنج شکم زاییده و آخرین آن‏ها نر بود. این شتر را آزاد میکردند و سوار شدن بر آن و هر نوع بهره‏برداری دیگر از آن را برای خود، حرام میدانستند. «سائبه»، شتری که با نذر برای بت‏ها آزاد میکردند و استفاده از آن را برای خود ممنوع میساختند و تنها استفاده آن برای بت‏ها (و مسؤلان آنها) آزاد بود. «وصیلة»، گوسفندی که 7 برّه میزایید و آخرین آنها نر بود. آن را نیز برای بت‏ها قرار میدادند. «حام» به شتری میگفتند که از لقاح او ده شتر دیگر به وجود آید و یا به شتری که نتیجه خود را نیز لقاح نماید این شتر را نیز آزاد میگذاشتند. البته نظرات دیگری نیز در موارد یاد شده ابراز گشته است که برای توضیح بیشتر به ترجمه تفسیر المیزان مراجعه کنید.

و اما معناي كلمه وسيله
آيه 35 سوره مائده :
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ .
وقتي به پيش خدا مي رويد ، واسطه با خودتان ببريد .
معناي کلمه وسيله مطلق است ؛ چه عمل صالح و چه غير صالح ، چه افراد صالح و... را مي گيرد .
جالب اين است که بغدادي در کتاب بلاغات النساء ، ص280 از قول حضرت زهرا سلام الله عليها نقل مي کند که در واپسين روز رحلت نبي مکرم که در مسجد خطبه خواند ، اين عبارت را خواند :
و احمدوا الله الذي لعظمته و نوره يبتغي من في السماوات والأرض إليه الوسيلة ، ونحن وسيلته في خلقه ، ونحن خاصته ، ومحل قدسه ، ونحن محبته في غيبه ، ونحن ورثة أنبيائه .
خدا را سپاس مي گويم که به عظمت و نور او تمام آن چه در آسمانها و زمين هستند تقرب مي جويند . ما اهل بيت وسيله و واسطه خدا در زمين هستيم .


السقيفة وفدك - الجوهري - ص 100 – 101 و شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 16 - ص 211 – 212 و البرهان في تفسير القرآن للبحراني : ج 2 ص 292 و الخصائص الكبرى للسيوطي : ج 2 ص 225 - 226 ( ب اختصاصه ( صلى الله عليه وآله ) بالكوثر والوسيلة ) .
همچنین از عکرمه که اهل سنت به او ارادت ويژه دارند ، در تاريخ بغداد ، ج 1 ، ص120 در ذيل آيه :


أُولَئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ .
الآسراء / 57 .
مي گويد مراد از وسيله :
النبي وعلي وفاطمة والحسن والحسين .
اين ها وسيله ها و واسطه هايي هستند که انسان را به خدا مي رسانند .


و همچنين از قول عايشه نقل مي کند که در رابطه با حضرت امير گفت :
واقربهم عند الله وسيلة .
نزديک ترين وسيله به سوي خداي عالم علي بن أبي طالب عليه السلام است .
شرح نهج البلاغه ، ابن أبي الحديد ، ج2 ، ص267 به نقل از مسند احمد . و مناقب ابن مغازلي ، ص56 .
همين تعبير را:
با اندک تغييري ابن حجر عسقلاني در فتح الباري ، ج12 ، ص253 دارد .
سيوطي در در المنثور که کتاب معتبر اهل سنت است ، ج1 ، 60ص
و حاکم نيشابوري در مستدرک ، ج 2 ، ص615 نقل مي کند که حضرت آدم وقتي مي خواست متوسل شود به خدا ، اين جمله را گفت :
اللهم إني أسالك بحق محمد وآل محمد سبحانك لا إله الا أنت عملت سوأ وظلمت نفسي فاغفر لي انك أنت الغفور الرحيم اللهم إني أسالك بحق محمد وال محمد سبحانك لا إله الا أنت عملت سوأ وظلمت نفسي فتب على انك أنت التواب الرحيم فهؤلاء الكلمات التي تلقى آدم .
خود حضرت آدم وقتي مي خواهد به خداوند متوسل بشود ، با اين که هنوز محمد و آل محمد آفريده نشده اند ، به آبروي آن پنج تن خداوند را قسم مي دهد .
اين دستور خود قرآن است که مي فرمايد :
وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ .
-عمر نيز اين تعبير را دارد:
فاقتدوا أيها الناس برسول الله صلى الله عليه وآله وسلم
مردم به پيامبر اقتدا كنيد و تقرب بجوييد
نيل الأوطار ، الشوكاني ، ج 4 ، ص 32 – 33 و ذخائر العقبى ، احمد بن عبد الله الطبري ، ص 199 و المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج 3 ، ص 334 و كتاب الدعاء ، الطبراني ، ص 607 و كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج 13 ، ص 504 و تاريخ مدينة دمشق ، ابن عساكر ، ج 26 ، ص 328 – 329 و ... .


[=&quot]http://shamimshia.com/fa/tavasol/109-estedlal-br-adam-hormat-tavasol/559-vasele-amale-saleh-ya-ahlbyt




با سلام وصلوات وتشکر از دوستان

اتفاقا ریشه کلمه وصیله هم از وصل واتصال گرفته شده همچنانکه در زیر میبینید :

الوصيلة : فالشاة إذا أنتجت سبعة أبطن نظروا السابع فإن كان ذكرا أو أنثى وهو ميت اشترك فيه الرجال دون النساء وإن كانت أنثى اسحيوها وإن كان ذكرا وأنثى في بطن استحيوهما وقالوا : وصلته أخته فحرمته علينا

وأما الوصيلة : فالشاة تلد ستة أبطن وتلد السابع جديا وعناقا فيقولون : قد وصلت فلا يذبحونها ولا تضرب ولا تمنع مهما وردت على حوض وإذا ماتت كانوا فيها سواء

والوَصيِلةُ في الغَنَم إذا وَضَعَتْ أُنثَى تُرِكَتْ، وإن وَضَعَتْ ذَكَراً أَكَله الرجال دون النساء، وإنْ ماتت الأنثى الموضوعة اشتركوا في أكلها، وإنْ وُلِدَ مع الميّتة ذَكَرُ حَيٌّ اتَّصَلَتْ وكانتْ للرجال دونَ النساء، ويُسَمُّونها الوَصيلة.



زجاج گفته : وصيله از جنس گوسفند است نه شتر، رسم مردم جاهليت چنان بود كه هر گاه گوسفندى بره ماده مى زاييد آنرا نگه مى داشتند و اگر نر مى زاييد آنرا وقف براى بت هاى خود مى كردند. و هر گاه دوقلو ميزاييد و يكى از آن دو نر و ديگرى ماده بود ديگر بره نر را براى بت ها قربانى نمى كردند و مى گفتند بره ماده به برادرش متصل است و هر دو را براى خود نگه مى داشتند.



الوَصيلَةُ : الشاةُ خاصَّةً كانَتْ إذا وَلَدَتِ الأُنْثَى فهي لهم وإذا وَلَدَتْ ذَكَراً جَعَلوه لآلِهَتهم وإن ولَدَتْ ذكراً وأُنْثَى قالوا : وَصَلَتْ أخاها فلم يَذْبَحوا الذَّكَرَ لآلِهَتِهِم أَو هي شاةٌ تَلِدُ ذَكَراً ثم أُنْثَى فَتَصِلُ أخاها فلا يَذْبَحونَ أخاها من أجْلِها وإذا وَلَدَتْ ذَكَراً قالوا : هذا قُرْبانٌ لآلِهَتِنا و - العِمارَةُ والخِصْبُ وثَوْبٌ مُخَطَّطٌ يَمانٍ والرُّفْقَةُ والسَّيْفُ وكُبَّةُ الغَزْلِ والأرضُ الواسِعَةُ . ولَيْلَةُ الوَصْلِ : آخِرُ لَيالي الشهرِ .

( الوصيلة ) ما يوصل به الشيء والرفقة والأرض الواسعة البعيدة كأنها وصلت وفي الجاهلية الناقة التي وصلت بين عشرة أبطن ومن الشاء التي وصلت سبعة أبطن عناقين عناقين فإن ولدت في السابعة عناقا وجديا قيل وصلت أخاها فلا يذبحون أخاها من أجلها ولا يشرب لبن الأم إلا الرجال دون النساء وتجري مجرى السائبة ( ج ) وصيل ووصائل .معجم الوسیط


الوَصِيلةُ: مُفْرَدُ الوصائِل

و از ابن مسعود و مقاتل نقل مى كند كه در معناى وصيله گفته اند: در عرب رسم چنان بود كه اگر بزى هفت شكم ميزاييد و هفتميش بز نر بود آنرا در راه خدايان خود مى كشتند و گوشتش را تنها براى مردان حلال مى دانستند و اگر بز ماده بود آنرا قاطى گوسفندان نموده و ذبح نمى كردند، و اما اگر شكم هفتم دوقلو، يكى نر و يكى ماده مى زاييد مى گفتند: خواهر با برادر خود در احترام وصلت كرد، يعنى آنرا نيز نبايد كشت ، و بايد حرمتش را نگه داشته و منافعش را از شير و غيره اختصاص به مردان داد، و به اعتبار اين وصلت آنرا وصيله مى ناميدند.
و از محمد بن اسحاق نقل مى كند كه در معناى وصيله گفته است : وصيله گوسفندى را مى گفته اند كه در پنج شكم ده بره ماده بزايد، و در بين ، هيچ بره نرى فاصله نشود، و آنرا به همين اعتبار كه ده نتاج ماده پى در پى زاييده و نتاج نرى فاصله نشده وصيله مى ناميدند، يعنى اين گوسفند بين ده نتاج ماده وصل كرده است . آنگاه بعد از آن هر چه مى زاييد آنرا بر زنان حرام مى دانستند. المیزان



در تفسير برهان است كه صدوق به سندى كه به محمد بن مسلم دارد از او از امام صادق (عليه السلام ) نقل مى كند كه در تفسير: (ما جعل الله من بحيره و لا سائبه و لا وصيله و لا حام ) فرمود: در ميان اهل جاهليت رسم چنين بود كه وقتى ماده شترى در يك شكم دو بچه مى زاييد مى گفتند وصل كرد، و كشتن و خوردن چنين شترى را جائز نمى دانستند، و وقتى ده شكم مى زاييد آنرا سائبه مى كردند، يعنى سوار شدن بر پشت و خوردن گوشتش را بر خود حرام مى كردند، و اما (حام ) آن هم شتر نرى بوده كه آنرا بر ناقه ها مى جهانيدند.

در مجمع البيان است كه ابن عباس از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) روايت كرده كه فرمود: اولين كسى كه بر مكه مسلط شد و در دين اسماعيل دست انداخت و بت ها و صنم ها را نصب كرد همانا عمرو بن لحى بن قمعه بن خندف بوده و او همان كسى است كه شكافتن گوش بحيره و نذر كردن سائبه و وصل كردن وصيله و حمايت از حامى را دائر كرد..

والوصيلة: الأرض الواسعة، ويقال: هذا وصل هذا. أي صلته.یعنی رساننده .

با سلام

مواردی دیگر در قرآن کریم وجود دارد که به حروف و تلفظ مختلف خوانده ونوشته شده اند ،
قومی از بنی تمیم که به بعنبر شهرت دارند حرف سین را هنگام رسیدن به 4 حرف ط و ق و غ وخ ، صاد تلفظ میکنند !

البته که مقصود اصلی از این بحث همان معنی حقیقی کلمات است نه تلفظ آنها چون منظور از کلمات رسیدن به هدف گوینده است و خدای سبحان هم وقتی فرمود وسیله باید ببینیم که به چه معناست که ثابت شد همان وصیله به معنی وصل کننده و رساننده به الله می باشد ودر اثر اختلاف قراء ، وسیله نوشته شده بخلاف کلمه یبسط و بسطه و مسیطرون ومسیطر که درآنجا یبصط وبصطه و مصیطرون ومصیطر هم خوانده شده است و صحیحش همان به سین است .

مخصوصا هنگامیکه با آیات :

{قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاء أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً }الفرقان57

{وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً }الفرقان27

{ذَلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ }الشورى23

معنای وسیله که همان رساننده بنده به مقصد یا عبد به الله وهدایت به امر است در مولا وولایت ائمه اثنی عشری تجلی می یابد .

وقرأ نافع " يبصط " بالصاد وقرأ الباقون بالسين وهو أظهر عند أهل اللغة وفي كل موضع يكون الصاد قريبا من الطاء جاز أن يقرأ بالسين وبالصاد مثل المصيطرون ومثل الصراط لأنه يشتد فرق الصاد عند ذلك فيجوز القراءة بالسين

قرأ نافع والكسائي والبزي وأبو بكر « يبصط » بالصاد ، ومثلَ ذلك في سورة الأعراف في { وَزَادَكُمْ فِي الخلق بَسْطَةً } .

وَ يَبْصُطُ بالصاد: ابن كثير و أبو جعفر و نافع غير الخزاعي عن ابن فليح، و ابن مجاهد و أبي عون عن قنبل، و سهل و عاصم و ابن ذكوان و غير ابن مجاهد و النقاش و شجاع و علي الحلواني من قالون مخير. الباقون بالسين.

حمزة و نصير و ابن مجاهد و النقاش عن ابن عباس و ذكوان. بصطه بالصاد: أبو نشيط و الشموني غير النقاد، و كذلك بباصط [المائدة: 28] و يبصط الرزق [الرعد: 26] و لا تبصطها كل البصط [الإسراء: 29] فما اصطاعوا [الكهف: 97] و ما أشبه ذلك مِنِّي إِلَّا بفتح الياء: أبو جعفر و نافع و أبو عمرو. الباقون بالسكون.

وإن كانت المصاحف أجمعت عليها فإن من القراآت ما جاء على خلاف خط المصحف كـ (الصراط) و (يبصط) و (مصيطر) اتفقت المصاحف على كتابتها بالصاد، وفيها قراءة أخرى ثابتة بالسين، وقوله تعالى (وما هو على الغيب بضنين) يقرأ بالضاد وبالظاء، ولم يكتب في مصاحف الأئمة إلا بالضاد،

وَبِالسِّينِ بَاقِيِهِمْ وَفي الْخَلْقِ بَصْطَةً وَقُلْ فِيهِماَ الوَجْهَانِ قَوْلاَ مُوَصَّلاَ
(في الخلق بصطة) ، مبتدأ محذوف الخبر أي يقرؤه المذكورون بالصاد أيضا أي و (بصطة) ، في الأعراف كذلك ولا خلاف في (بسطة) ، في البقرة أنه بالسين وهو (وزاده بسطة في العلم والجسم) ، إلا ما رواه مكي وغيره من أنه قد جاء عن نافع والكسائي في بعض الطرق بالصاد وروى عن خلاد وابن ذكوان في-يبصط-و-بصطة- الوجهان الصاد والسين ومعنى موصلا منقولا إلينا وذكر في التيسير الخلاف عن خلاد فيهما قال وروى النقاش عن الأخفش هنا بالسين وفي الأعراف بالصاد وقال في غير التيسير ورأيت ابن داود قد رواهما عن أبي سهل عن ابن السفر عن الأخفش بالسين وقرأتهما على أبي الفتح وأبي الحسن جميعا بالصاد ولم يذكر مكي عن خلاد غير السين وعن ابن ذكون غير الصاد قال وروي عن حفص السين والصاد فيهما وبالوجهين قرأت لحفص

والمِصْدَغَةُ كمِكْنَسَةٍ : المِخَدَّةُ لأنَّهَا تُوضَعُ تَحْتَ الصُّدْغِ ، ورُبّما قالُوا : مِزْدَغَةٌ بالزّايِ ، كما قالُوا للصّراطِ : زِرَاط . وصَدَغُه كمَنَعَهُ : حاذَى بصُدْغِهِ صُدْغَهُ في المَشْيِ ، حكاهُ أبو عُبَيْدٍ .
وصَدَغَ النَّمْلَةَ : قَتَلَها يُقَالُ : فلانٌ ما يَصْدَغُ نَمْلَةً ، ولا يَقْصَعُ قَمْلَةً ، أي : ما يَقْتُلُ منْ ضَعْفِه .
ويُقَالُ : صدَغَه عن الأمْرِ ، أي : صَرَفَهُ ورَدَّهُ قالَهُ الأصْمَعِيُّ ، وقالَ ابنُ السِّكِّيتِ : ويُقَالُ للفَرَسِ أو البَعِيرِ إذا مَرَّ مُنْفَلِتاً يَعْدُو ، فأُتْبِعَ لِيُرَدَّ : اتَّبَعَ فلانٌ بَعِيرَهُ فما صَدَغَهُ ، أي : فما ثَنَاهُ وما رَدَّهُ ، وذلكَ إذا نَدَّ كما في الصِّحاحِ وروَى أصْحابُ أبي عُبَيدٍ هذا الحَرْفَ عنْهُ بالعَيْنِ والصَّوابُ بالغَيْنِ ، كما قالَ ابنُ الأعْرَابِيّ وغَيْرُه ، وعنْ سَلَمَة : اشْتَرَيْتُ سِنَّوْراً فلَمْ يَصْدَغْهُنَّ يعْنِي الفَأْرَ ، لأنَّهُ لضَعْفِهِ لا يَقْدِرُ )
تاج العروس

قال محمد بن المُسْتَنِير قُطْرُب إِنَّ قوماً من بني تميم يقال لهم بَلْعَنْبَر يقلبون السين صاداً عند أَربعة أَحرف عند الطاء والقاف والغين والخاء إِذا كُنَّ بعد السين ولا يُبالون أَثانيةً كُنَّ أَم ثالثةً أَم رابعة بعد أَن يَكُنَّ بعدها يقولون سِراط وصِراط وبَسْطة وبصطة وسَيْقل وصيقل وسَرَقْت وصرقت ومَسْغَبة ومَصغبة ومِسْدَغة ومِصدغة وسخَّر لكم وصخَّر لكم والسَّخَبُ والصَّخَبُ وصَدَغَه يَصْدَغُه صَدْغاً ضرب صُدْغَه أَو حاذى صُدْغَه بصُدْغِه في المشي وصُدِغَ صَدَغاً اشتكى صُدْغَه والمِصْدغةُ المِخَدّةُ التي توضَعُ تحت الصُّدْغ وقالوا مِزْدغة بالزاي والأَصْدغانِ عرقان تحت الصُّدْغين هما يضربان من كل أَحد في الدنيا أَبداً ولا واحد لهما يعرف كما قالوا المذْرَوان لناحِيَتَي الرأْس ولا يقال مِذْرى للواحد والمعروف الأَصْدرانِ والصِّداغُ سِمةٌ في موضع الصُّدْغِ طُولاً وبعير مَصْدوغٌ وإِبلُ مُصَدَّغةٌ إِذا وُسِمَتْ بالصَّداغ والصَّدِيغُ الولد قبل اسْتِمتامه سبعةَ أَيامِ سُمِّي بذلك لأَنه لا يشتَدُّ صُدغاه إلا إلى سبعة أَيام وفي حديث قتادة كان أَهل الجاهلية لا يُورّثون الصبي يقولون ما شأْن هذا الصَّدِيغِ الذي لا يحْتَرِفُ ولا يَنْفَع نجعل له نصيباً في الميراث ؟ الصديغ الضعيف وقيل هو فَعِيلٌ بمعنى مَفْعول من صَدَغه عن الشيء إذا صرفه وما يَصْدَغُ نملةً من ضَعْفِه أَي ما يقتل نملة وصَدُغَ بالضم يَصْدَغُ صَداغةً أَي ضَعُف قال ابن بري شاهده قول رؤبة إِذا المَنايا انْتَبْنَه لم يَصْدُغ أَي لم يَضْعُفْ وصَدَغَ إلى الشيء يَصْدُغ صُدوغاً وصَدَغاً مالَ وصَدَغ عن طريقة مال ولأُقِيمَنَّ صَدَغَك أَي مَيْلَك وصَدَغَه أَقام صَدَغَه وصَدَغَه عن الأَمر يَصْدَغُه صَدْغاً صرَفَه يقال ما صَدَغك عن هذا الأَمر أَي ما صَرَفَك وردَّك ؟ قال ابن السكيت ويقال للفرس أَو البعير إِذا مرَّ مُنْفَلِتاً يَعْدو فأُتبِعَ لِيُرَدّ اتَّبَعَ فلان بعيره فما صَدَغَه أَي فما ثناه وما ردَّه وذلك إذا نَدَّ وروى أَصحاب أبي عبيد هذا الحرف عنه بالعين والصواب بالغين كما قال ابن الأَعرابي وغيره
لسان العرب

والسَّرَاطُ والصُرَاطُ والزَّرَاطُ: الطريق، وقال الأزهري: قول الله عز وجل: )اهدِنا الصَّراطَ المستَقيم( كتب بالصاد وأصله السين، ومعناه ثبتنا على المنهاج الواضح، قال جرير يمدح هشام بن عبد الملك:
أميرُ المؤمنينَ على سِرَاطٍ ... إذا اعْوَجَّ المواردُ مُسْتَقيمِ
( وَاخْتَلَفُوا ) فِي يَبْصُطُ هُنَا وَفِي الْخَلْقِ بَصْطَةً فِي الْأَعْرَافِ فَقَرَأَ خَلَفٌ لِنَفْسِهِ ، وَعَنْ حَمْزَةَ وَالدُّورِيِّ عَنْ أَبِي عَمْرٍو وَهِشَامٍ وَرُوَيْسٍ بِالسِّينِ فِي الْحَرْفَيْنِ . وَاخْتُلِفَ عَنْ قُنْبُلٍ وَالسُّوسِيِّ وَابْنِ ذَكْوَانَ وَحَفْصٍ وَخَلَّادٍ ، فَرَوَى ابْنُ مُجَاهِدٍ عَنْ

قُنْبُلٍ بِالسِّينِ ، وَكَذَا رَوَاهُ الْكَارَزِينِيُّ عَنِ ابْنِ شَنَبُوذَ ، وَهُوَ ، وَهْمٌ . وَرَوَى ابْنُ شَنَبُوذَ عَنْهُ بِالصَّادِ ، وَهُوَ الصَّحِيحُ عَنْهُ ، وَهِيَ طَرِيقَيِ الزَّيْنَبِيِّ ، وَغَيْرِهِ عَنْهُ ، وَرَوَى ابْنُ حَبَشٍ عَنِ ابْنِ جَرِيرٍ عَنِ السُّوسِيِّ بِالصَّادِ فِيهِمَا ، وَنَصَّ عَلَى ذَلِكَ الْإِمَامُ أَبُو طَاهِرِ بْنُ سَوَّارٍ ، وَكَذَا رَوَى عَنْهُ الْحَافِظُ أَبُو الْعَلَاءِ الْهَمْدَانِيُّ إِلَّا أَنَّهُ خَصَّ حَرْفَ الْأَعْرَافِ بِالصَّادِ ، وَكَذَا رَوَى ابْنُ جُمْهُورٍ عَنِ السُّوسِيِّ وَوَجْهُ الصَّادِ فِيهِمَا ثَابِتٌ عَنِ السُّوسِيِّ ، وَهُوَ رِوَايَةُ ابْنِ الْيَزِيدِيِّ وَأَبِي حَمْدُونَ وَأَبِي أَيُّوبَ مِنْ طَرِيقِ مَدْيَنَ . وَرَوَى سَائِرُ النَّاسِ عَنْهُ السِّينَ فِيهِمَا ، وَهُوَ فِي التَّيْسِيرِ ، وَالشَّاطِبِيَّةِ ، وَالْكَافِي ، وَالْهَادِي ، وَالتَّبْصِرَةِ ، وَالتَّلْخِيصَيْنِ ، وَغَيْرِهَا .
وَرَوَى الْمُطَّوِّعِيُّ عَنِ الصُّورِيِّ وَالشَّذَائِيِّ عَنِ الدَّاجُونِيِّ عَنْهُ عَنِ ابْنِ ذَكْوَانَ السِّينَ فِيهِمَا ، وَهِيَ رِوَايَةُ هِبَةِ اللَّهِ وَعَلِيِّ بْنِ الْمُفَسِّرِ كِلَاهُمَا عَنِ الْأَخْفَشِ ، وَرَوَى يَزِيدُ وَالْقَبَّانِيُّ عَنِ الدَّاجُونِيِّ وَسَائِرِ أَصْحَابِ الْأَخْفَشِ عَنْهُ الصَّادَ فِيهِمَا إِلَّا النَّقَّاشَ فَإِنَّهُ رَوَى عَنْهُ السِّينَ هُنَا وَالصَّادَ فِي الْأَعْرَافِ ، وَبِهَذَا قَرَأَ الدَّانِيُّ عَلَى شَيْخِهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْهُ ، وَهِيَ رِوَايَةُ الشَّذَائِيِّ عَنْ دُلْبَةَ الْبَلْخِيِّ عَنِ الْأَخْفَشِ وَبِالصَّادِ فِيهِمَا قَرَأَ عَلَى سَائِرِ شُيُوخِهِ فِي رِوَايَةِ ابْنِ ذَكْوَانَ ، وَلَمْ يَكُنْ وَجْهُ السِّينِ فِيهِمَا عَنِ الْأَخْفَشِ إِلَّا فِيمَا ذَكَرْتُهُ ، وَلَمْ يَقَعْ ذَلِكَ لِلدَّانِيِّ تِلَاوَةً وَالْعَجَبُ كَيْفَ عَوَّلَ عَلَيْهِ الشَّاطِبِيُّ ، وَلَمْ يَكُنْ مِنْ طُرُقِهِ ، وَلَا مِنْ طُرُقِ التَّيْسِيرِ وَعَدَلَ عَنْ طَرِيقِ النَّقَّاشِ الَّتِي لَمْ يَذْكُرْ فِي التَّيْسِيرِ سِوَاهَا ، وَهَذَا الْمَوْضِعُ مِمَّا خَرَجَ فِيهِ عَنِ التَّيْسِيرِ وَطُرُقِهِ ، فَلْيُعْلَمْ وَلِيُنَبَّهْ عَلَيْهِ .
وَرَوَى الْوَلِيُّ عَنِ الْفِيلِ وَزَرْعَانَ كِلَاهُمَا عَنْ عَمْرٍو عَنْ حَفْصٍ بِالصَّادِ فِيهِمَا ، وَهِيَ رِوَايَةُ أَبِي شُعَيْبٍ الْقَوَّاسِ وَابْنِ شَاهٍ وَهُبَيْرَةَ كُلُّهُمْ عَنْ حَفْصٍ ، وَرَوَى عُبَيْدُ عَنْهُ وَالْحُضَيْنِيُّ عَنْ عَمْرٍو عَنْهُ بِالسِّينِ فِيهِمَا ، وَهِيَ رِوَايَةُ أَكْثَرِ الْمَغَارِبَةِ وَالْمَشَارِقَةِ عَنْهُ وَبِالْوَجْهَيْنِ جَمِيعًا نَصَّ لَهُ أَبُو الْعَبَّاسِ الْمَهْدَوِيُّ وَأَبُو عَبْدِ اللَّهِ بْنُ شُرَيْحٍ ، وَغَيْرُهُمَا أَلَّا أَنَّ أَحْمَدَ بْنَ جُبَيْرٍ الْأَنْطَاكِيِّ رَوَى عَنْ عَمْرٍو السِّينَ فِي الْبَقَرَةِ وَالصَّادِ فِي الْأَعْرَافِ ، وَكَذَلِكَ أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ بُدْهُنٍ عَنِ الْأُشْنَانِيِّ عَنْ عُبَيْدٍ ، وَرَوَى ابْنُ الْهَيْثَمِ
مِنْ طَرِيقِ ابْنِ ثَابِتٍ عَنْ خَلَّادٍ الصَّادَ فِيهِمَا ، وَكَذَلِكَ رَوَى أَبُو الْفَتْحِ فَارِسُ بْنُ أَحْمَدَ مِنْ طَرِيقِ ابْنِ شَاذَانَ عَنْهُ ، وَهِيَ رِوَايَةُ الْقَاسِمِ الْوَزَّانِ ، وَغَيْرِهِ عَنْ خَلَّادٍ ، وَبِذَلِكَ قَرَأَ أَبُو عَمْرٍو الدَّانِيُّ عَلَى شَيْخِهِ أَبِي الْفَتْحِ فِي رِوَايَةِ خَلَّادٍ مِنْ طُرُقِهِ ، وَعَلَى ذَلِكَ أَكْثَرُ الْمَشَارِقَةِ .

وَرَوَى الْقَاسِمُ بْنُ نَصْرٍ عَنِ ابْنِ الْهَيْثَمِ وَالنَّقَّاشِ عَنِ ابْنِ شَاذَانَ كِلَاهُمَا عَنْ خَلَّادٍ بِالسِّينِ فِيهِمَا ، وَهِيَ قِرَاءَةُ الدَّانِيِّ عَلَى شَيْخِهِ أَبِي الْحَسَنِ ، وَهُوَ الَّذِي فِي الْكَافِي ، وَالْهِدَايَةِ ، وَالْعُنْوَانِ ، وَالتَّلْخِيصِ ، وَسَائِرِ كُتُبِ الْمَغَارِبَةِ ، وَانْفَرَدَ فَارِسُ بْنُ أَحْمَدَ فِيمَا قَرَأَهُ عَلَيْهِ الدَّانِيُّ بِالْوَجْهَيْنِ جَمِيعًا السِّينَ وَالصَّادَ فِي الْمَوْضِعَيْنِ مِنْ رِوَايَةِ خَلَفٍ ، وَلَا أَعْلَمُ أَحَدًا رَوَى ذَلِكَ عَنْ خَلَفٍ مِنْ هَذِهِ الطُّرُقِ سِوَاهُ - وَاللَّهُ أَعْلَمُ - .

وَقَرَأَ الْبَاقُونَ ، وَهُمُ الْمَدَنِيَّانِ ، وَالْكِسَائِيُّ وَالْبَزِّيُّ وَأَبُو بَكْرٍ وَرَوْحٌ بِالصَّادِ فِي الْحَرْفَيْنِ . وَانْفَرَدَ ابْنُ سَوَّارٍ عَنْ شُعَيْبٍ عَنْ يَحْيَى عَنْ أَبِي بَكْرٍ وَأَبُو الْعَلَاءِ الْحَافِظُ عَنْ أَبِي الطَّيِّبِ عَنِ التَّمَّارِ عَنْ رُوَيْسٍ بِالسِّينِ فِي الْبَقَرَةِ وَالصَّادِ فِي الْأَعْرَافِ .
وَأَمَّا مَا ذَكَرَهُ أَبُو الْعَلَاءِ مِنْ رِوَايَةِ رَوْحٍ ، وَهُوَ السِّينُ فِيهِمَا فَوَهْمٌ فَلْيُعْلَمْ .
( وَاخْتَلَفُوا ) فِي : عَسَيْتُمْ هُنَا وَالْقِتَالِ ، فَقَرَأَ نَافِعٌ بِكَسْرِ السِّينِ فِيهِمَا ، وَقَرَأَ الْبَاقُونَ بِفَتْحِهَا .
( وَاتَّفَقُوا ) عَلَى : قِرَاءَةِ بَسْطَةً بِالسِّينِ مِنْ هَذِهِ الطُّرُقِ لِمُوَافَقَةِ الرَّسْمِ إِلَّا مَا رَوَاهُ ابْنُ شَنَبُوذَ عَنْ قُنْبُلٍ مِنْ جَمِيعِ الطُّرُقِ عَنْهُ بِالصَّادِ ، وَهِيَ رِوَايَةُ ابْنِ بَقَرَةَ عَنْ قُنْبُلٍ ، وَعَنْ أَبِي رَبِيعَةَ عَنِ الْبَزِّيِّ وَرِوَايَةُ الْخُزَاعِيِّ عَنْ أَصْحَابِهِ الثَّلَاثَةِ عَنِ ابْنِ كَثِيرٍ .
وَانْفَرَدَ صَاحِبُ الْعُنْوَانِ عَنْ أَبِي بَكْرٍ بِالصَّادِ فِيهَا بِخِلَافٍ ، وَهِيَ رِوَايَةُ الْأَعْشَى عَنْ أَبِي بَكْرٍ . وَانْفَرَدَ الْأَهْوَازِيُّ عَنْ رَوْحٍ بِالصَّادِ فِيهَا - وَاللَّهُ أَعْلَمُ - . ـ[النشر في القراءات العشر]ـ
المؤلف : شمس الدين أبو الخير ابن الجزري، محمد بن محمد بن يوسف (المتوفى : 833 هـ)
المحقق : علي محمد الضباع (المتوفى 1380 هـ)

بعضی گفته اند چون صاد تلفظش افشی وافصح است .

https://sites.google.com/site/hojjah/bast.zip

موضوع قفل شده است