فاعتبروا !!! (صفات مثبت سگ را در زندگی پیاده کنید)

تب‌های اولیه

44 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فاعتبروا !!! (صفات مثبت سگ را در زندگی پیاده کنید)

بسم الله الرحمن الرحیم

مرحوم حضرت آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی حدیثی را از حضرت مولا بدینگونه نقل می فرمودند که :حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در اوصاف " سگ" می فرمایند:

طوبی لمن عیشه کعیش الکلب، ففیه عشرة خصال فینبغی ان یکون کلها للمؤمن
خوشا بحال کسی که زندگیش چون زندگی سگ باشد. در این حیوان ده خصلت است که مومن به داشتن آنها سزاوار است
الاول: لیس له مقدار بین الخلق و هو حال المساکین

اول: آنکه سگ را در میان مردمان قدری نیست و این حال مسکینان است

الثانی: ان یکون فقیرا لیس له مال و لا ملک و هو صفة المجردین

دوم: آنکه مالی و ملکی ندارد و این همان صفت مجردین است - مجردین یعنی کسانی که به مقام تجرد نائل شده اند و از همه چیز و همه کس حتی خود فارغ شده اند

الثالث: لیس له مأوی معلوم و الارض کلها له بساط و هو من علامات المتوکلین

سوم: آنکه او را خانه و لانه ای معین نیست و همه زمین بساط اوست و این علامت متوکلان است.

الرابع: ان یکون اکثر اوقاته جائعا و هم من دأب الصالحین

چهارم: آنکه اغلب اوقات گرسنه است و این عادت صالحان است

الخامس: إن ضربه صاحبه مأة جلدة لا یترک بابه و هو من علامات المریدین

پنجم: آنکه اگر صد تازیانه از صاحب خود بخورد در خانه او را رها نمی کند و این صفت مریدان است.

السادس: لا ینام من الیل الا الیسیر و ذلک من اوصاف المحبین

ششم: آنکه شب هنگام بجز اندکی نمی خوابد و این از اوصاف محبین است

السابع: انه یطرد و یجفی فیجیب و لا یحقد و ذلک من علامات الخاشعین

هفتم: آنکه رانده می شود و جفا می بیند لکن چون بخوانندش بدون دلگیری باز می گردد و این از علامات خاشعین است

الثامن: رضی بما یدفع صاحبه من الاطعمة و هو حال القانعین

هشتم: آنکه به اضافه طعام صاحبش راضی است و این حال قانعین است

التاسع: اکثر عمله السکوت و ذلک من علامات الخائفین

نهم: آنکه بیشتر اوقاتش خاموش است و این از علامات خائفین است

العاشر: اذا مات لم یبق منه المیراث و هو حال الزاهدین

دهم: آنکه چون بمیرد میراثی بجای نگذارد و این حال زاهدان است

منابع:
نشان از بی نشانها، چاپ هجدهم، ج اول، ص 310کتاب در ثمین و ماء مَعین چاپ دوم صفحه 457 ـ تالیف آیت الله سید مجتبی حسینی میر صادقی زنجانی و کتاب لئالی الاخبار ج 5 – ص 387- 388تحریر المواعظ العددیة، ص: 552

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

بزرگوار بنده در باره ی این مطلب در سایت دیگری بعد از مباحث بسیار اثبات نمودم که سند این مطلب فاقد اعتبار است ومعصوم (ع) امکان ندارد که زندگی واوصاف سگی را بر ای شیعیان خود نه تنها بپسندد بلکه بگوید خوش به حال کسی که زندگیش چون سگ باشد:!!!::!!!::!!!:

عزیزان لینک مطلب را به زودی خدمتتان خواهم داد با ذکر منابع معتبر :Gol:

حق یارتان :Sham:

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

دوستان بزرگوار میتوانند نتیجه ی مطلب فوق را دراین لینک به طور کامل پی گیری نمایند

درس هایی از صفات نیک حیوانات !

حق یارتان :Sham:

سلام گرامی

این منبع خودش از کدام منبع نقل کرذه؟چقدراعتبار دارد؟ کسی در این سایت اعتبار این حدیث را از طرف علماءشیعه میداند؟

چند نکته در باره ی این مقولات منتسب به علی (ع):

طبق این مطلب حضرت فرموده اند که خوش به حال کسی که زندگی اش مثل سگ باشد! که مومن به داشتن ان سزاوارتر است!!!!

1-یعنی نعوذا" بالله طبق این مطلب از زبان ایشان علی به عنوان امیر مومنان را باید امیر سگ زیان معرفی کرد؟ والله از علی بعید است باان قرَائی وسخنوری این نزول کلام!!!

2- سگ را در میان مردمان قدری نیست. علی خود امیر مومنان بودوما هم مردمیم
اورا در میان ما بسیار ارج وقدر است !پس تکلیف ایمان علی با این همه عاشق ولایتش چیست؟

3-امام باقر (ع) وامام صادق (ع) و...امام وپیشوایان مومنینی هستند که هم مال داشتند وهم ملک ونعوذا" بالله هرگز شبیه به سگ زندگی نکردند که به ایشان مومن بگویند

گرسنگی ومشقت در کجای دین توصیه شده؟/؟؟؟ البته مثل یک انسان«نیت» کردن وروزه گرفتن با این مطلب کلی متفاوت است!!

4و5و6.......!!!!

7-خاشع کسی است که اگر ازطرف هرکس به او جفا شود ورانده شود چون بخوانندش بدون دلگیری باز میگردد؟عجب !! یا علی مدد!!! پس بخوانیدامام زمانتان را !!!پس چرا او رخ در پرده ی حجاب برده؟ نعوذا" بالله او مومن وخاشع نیست یاما جفاکار به ایشان نیستیم؟یا شاید ایشان از سرخوشی رخ از ما برگرفتندو محروممان کردند(البته با فرمان همان خدای مومنان؟!!!)
یا پیدا کن قبر فاطمه ی زهرا را ؛نعوذا" بالله او مومن نیست که با فریاد یازهراها باز قبرش مخفی است یا مابا رفتارمان اورا از خود نرانده ایم.

8-چنین رازق رحمانی ؛ که خلقت را با تمام نعمتهایش به صرف اینکه بنده ی اوییم متواضعانه در اختیارمان نهاده به صاحبی که پس مانده ی غذایش را به سگش میدهد تشبیه میکنند ( انهم کسی مثل علی)که سخنش میان کلام خدا وکلام خالق است.

وسگ در این قضیه قانع شمرده شده نه جانم این اقا سگه وقتی یک تکه استخوان گیرش بیاید حتی اگر صاحبش قصد کند یک قدم به طرفش بردارد در حمله به صاحبش برای حفظ ان استخوان تردید نمی کند و کسی مثل علی توصیه کرده که اگرمومن هستی باید مثل سگ باشی ؟؟؟!!!

و.... وای بر ما با این احادیث!! کجاییم !!؟ انوقت دم میزنیم وهابیون نام علی را میخواهند محو کنند؟ والله انان بهتر در مورد علی عمل میکنند روی سخنم خدای نکرده توهین به راوی مطلب در سایت نیست شاید در مواردی بنده اشتباه میکنم که امیدوارم مرتفع شود. البته بنده این کتابها را نخوانده ام اما در کتابهای معتبر حدیث و روایات هم بااین مطلب بر نخوردم ولی از هم اکنون دو احتمال میدهم یا روایت جعلی است . یا هدف ومنظور علی چیز دیگری است .

هر جه در هر کتاب نوشته شد که نباید مورد استناد باشد . عقل هم باید قضاوت کند .
من متعصبانه به قضیه نگاه نمیکنم بلکه سعی دارم عاقلانه بررسی کنم . که از علی نسنجیده سخن گفتن بعید نیست بلکه محال است. او مومن را جنان توصیف عملی نموده که عالمی را در حیرت برده وانگاه زندگی سراسر ایمانش را نعوذا" بالله به زندگی سگ تشبیه کند .انسانی که مورد سجده ی ملائک بوده صفات سگ را داشته ؟؟؟ خودتان قضاوت کنید که علی هنوز وتا قیامت مظلوم اول است.

....................................... حق یارتان................................. .............

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنظرانش

نقل نوشته اصلی توسط : m.abdangchiو اما بررسی نظرات شما بزرگوار.به طور ریز تر.
البته بنده نظریات خودم را عرض میکنم و منتضر نظرات کارشناسانه شما هستم.
شما بزرگوار به عنوان یک کارشناس در مورد کتاب شریف (( لئالي الاخبر)) اطلاعات بیشتری از بنده دارید. منبع این حدیث از این کتاب است. لطفا به انجا مراجعه بفرمایید و سپس در مورد سلسله راویان و صحیح السند بودن ان نظر کارشناسانتان را بنویسید تا ما استفاده کنیم.
مثل اینکه شما نظرتان را فقط با استناد به کتاب نشان از بی نشان ها فرموده اید

با سلام دوست گرامی... نخیر این سخن در چندین کتاب (حد اقل سه کتابی که من دیدم)
وجود دارد.... اما
1- درکتب معتبر وجود ندارد...(کتب معتبر شیعی 4 تاست...( کافی -تهذیب- من لایحضره الفقیه واستبصار)
2- تازه وجود هر سحنین در این کتب معتبر دلیل بر صحت آن روایت نیست بلکه باید از نظر رجالی تمام اسناد صحیح یا موثق یا حسن باشند.
3- عرض کردم سند این روایت صحیح نمیباشد ...شما اگر دلیلی بر صحت دارید بنویسید
موفق باشید

این متن پاسخ کارشناس محترم جناب حسینی تبار بوده

حق یارتان :Sham:

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

سلام بردوستان گرامی

وبا تشکر از استاد بزرگوارجناب حسینی تبار

وهمچنین تشکر ازهمه ی دوستانی که بحث را دنبال میکردندقبلا" عرضکردم خدمتتان که همین پرسشهاسبب شادابی وطراوت دین وبحث در این مواردباعث
رفع ابهام وشفافیت موضوعی اسلام میگرددوهمچنین چون هدف همگی عزت و
رفعت دینمان است جدال بر سر این عزت شیرین است و نباید خدای نکرده کسی
احساس کدورت ودلگیری از برادران خود داشته باشد که هدف من وتو نیستیم,
هدف ما هدف مشترک رسیدن به فله است واگر دراین میان پای کسی سر خورد بداند که با طناب اعتقاد به اسلام؛ به نفر قبلی و جلویی متصل است .

ضمنا"از دوستانی که در این چند روز با پیامهای خصوصی خود بنده را مورد الطاف گوناگون خود قرار دادند هم نشکر میکنم واز پند و نصیحت های بزگوارانه شان سپاسگزارم ولازم میدانم چند مطلب را توضیح دهم:
اولا" این یک موضوع شخصی نبود حرف سر یک اعتقاد بودوان هم میزان اعتبار کلامی بود که به معصوم ؛انهم معصومی چون علی نسبت داده میشدو شایدعده ای ان را ملاک قرار داده وبازگو میکردندومورد استناد هم قرار میگرفت.ازبنده خرده گرفته میشد که اگر تو اشتباه کنی چنین و چنان ! بزرگواران کسیکه چند سال درس
دینی خوانده وجسم وروحش را فدای اعتقادش کرده با اولین نگاه متوجه میشود که این کلام معشوق است یا کلام معصوم ویا کلام مزموم ویا کلام مسموم بنده یا سایراساتید گرامی نه قصد توهین به کسی را داریم وته قصد گرفتن وقت کسی را
ماموریم در حوزه ی تخصصی ازدینمان با علممان محافظت کنیم بنده با اولین نگاه بر متن با اطمینان 99درصددانستم که این کلام معصوم نیست چرا که با ویژگیهای این کلام به خوبی اشنا بودم اما احتیاط کردم برای همان یک درصد.واکنون هم میدانم دوست گرامی ما از سر مهربه اسلام وبه دلیل استنادبه مدارک موجود مطلب را پذیرفته بودندوسایر دوستان نیز به همین دلیل تعصب به خرج میدادند .

یک سوال از همه ی دوستانی که به هر نحو بنده را شماتت کردند اگر این دوست گرامی مطلب را از زبان خودش مینوشت عکس العملشان چه بود؟ هر سخنی را ازظاهر اراسته اش نباید پذیرفت دین یک مسئله ی اعتقادی است باید اشد احتیاط شود که اگر اعتقاد صدمه دید کار انسان تمام است برای دوستان در پاسخ پیام هایشان نوشتم که اگر در جمع به بتده سیلی میزدنداینقدر دلگیر نمیشدم که از مظلومیت علی دلگیر میشوم .به هر حال اگر تند خویی کردم از همه ی دوستان طلب عفو دارم.همچنین از اساتید محترم سایت نیز طلب عفو میکنم که درغیابشان احساس مسئولیت کردم وقصد جسارت نداشتم وتا الان هم صبر کردم در پاسخ نهایی که رسم ادب به جا اورده باشم.

واما اولین استعلام بنده برای صحت حدیث:

این مطلب؛حدیث یا روایتی به خصوص از قول امیر مومنان علی (ع) نمیباشد. تنها کتابی که ازنظر اعتبار میتوان انرا مورد نقد قرار داد
کتاب تحریرالوارد است که بامتنی عربی در فصل الزهادازقول انس ابن مالک این صفات را برای کسی که قصد زهد دارد اورده شده.
توضیح اینکه فرقه ای ازصوفیان جهت ارتقاء حالات روحی به پیروان خودپیشنهاداتی در جهت افراط وتفریط در دین داشتندکه مورد تایید شیعه نیست وانچه شیعه میپذیرد: نص صریح قران- سنت پیامبر(ص)و سیره ی معصومین(ع)که از طریق روایات صحیح از رجال واجد شرایط(عاقل - عامل -اگاه - مومن - وصادق)که مورد تایید واجماع علماء اعلم باشدپذیرفتنی است.

برای استعلام متن بالا 2روز مرکز تحقیقات دینی با بنده همکاری کردند که از ایشان کمال تشکر را دارم. وجهت هرگونه رفع ابهام
دینی واین مطلب شماره ی تلفن این مرکز را در اختیارتان قرار میدهم

مرکزملی اطلاعات دینی (قم) بخش حدیث و روایات (تلفن رایگان)09640

جق یارتان:Sham:

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

سلام گرامی

کتاب مذکور از لحاظ اعتبار نزد شیعه مورد قبول است وبه عنوان سند پذیرفته شده یعنی کتابهای دیگر باید به کتابهای سند مرجع برای ادعایشان مراجعه کنند.
ومیبینید که کتابهای معرفی شده که به انها استناد کردید چون مرجع اعلام نکردند دچار اشتباهاتی در مورد راوی مطلب شده اند.که قطعا"به دلیل کم اطلاعی مولف بوده.البته کتاب مذکور جزو کتابهای حدیث نیست
بلکه همانطور که از نامش پیداست ازاوراد ( ورد یا ادعییه عارفان)میباشد

حق یارتان :Sham:

محی الدین14;172921 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

مرحوم حضرت آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی حدیثی را از حضرت مولا بدینگونه نقل می فرمودند که :حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در اوصاف " سگ" می فرمایند:

طوبی لمن عیشه کعیش الکلب، ففیه عشرة خصال فینبغی ان یکون کلها للمؤمن
خوشا بحال کسی که زندگیش چون زندگی سگ باشد. در این حیوان ده خصلت است که مومن به داشتن آنها سزاوار است
الاول: لیس له مقدار بین الخلق و هو حال المساکین

اول: آنکه سگ را در میان مردمان قدری نیست و این حال مسکینان است

الثانی: ان یکون فقیرا لیس له مال و لا ملک و هو صفة المجردین

دوم: آنکه مالی و ملکی ندارد و این همان صفت مجردین است - مجردین یعنی کسانی که به مقام تجرد نائل شده اند و از همه چیز و همه کس حتی خود فارغ شده اند

الثالث: لیس له مأوی معلوم و الارض کلها له بساط و هو من علامات المتوکلین

سوم: آنکه او را خانه و لانه ای معین نیست و همه زمین بساط اوست و این علامت متوکلان است.

الرابع: ان یکون اکثر اوقاته جائعا و هم من دأب الصالحین

چهارم: آنکه اغلب اوقات گرسنه است و این عادت صالحان است

الخامس: إن ضربه صاحبه مأة جلدة لا یترک بابه و هو من علامات المریدین

پنجم: آنکه اگر صد تازیانه از صاحب خود بخورد در خانه او را رها نمی کند و این صفت مریدان است.

السادس: لا ینام من الیل الا الیسیر و ذلک من اوصاف المحبین

ششم: آنکه شب هنگام بجز اندکی نمی خوابد و این از اوصاف محبین است

السابع: انه یطرد و یجفی فیجیب و لا یحقد و ذلک من علامات الخاشعین

هفتم: آنکه رانده می شود و جفا می بیند لکن چون بخوانندش بدون دلگیری باز می گردد و این از علامات خاشعین است

الثامن: رضی بما یدفع صاحبه من الاطعمة و هو حال القانعین

هشتم: آنکه به اضافه طعام صاحبش راضی است و این حال قانعین است

التاسع: اکثر عمله السکوت و ذلک من علامات الخائفین

نهم: آنکه بیشتر اوقاتش خاموش است و این از علامات خائفین است

العاشر: اذا مات لم یبق منه المیراث و هو حال الزاهدین

دهم: آنکه چون بمیرد میراثی بجای نگذارد و این حال زاهدان است

منابع:
نشان از بی نشانها، چاپ هجدهم، ج اول، ص 310کتاب در ثمین و ماء مَعین چاپ دوم صفحه 457 ـ تالیف آیت الله سید مجتبی حسینی میر صادقی زنجانی و کتاب لئالی الاخبار ج 5 – ص 387- 388تحریر المواعظ العددیة، ص: 552

این ها برای سگ باعث تحقیر است ولی برای انسان باعث بزرگی است

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام خدمت جناب طه

بحث هایی را که لینک فرموده بودید در سایت اسک قرآن مطالعه کردم. از زحماتی که کشیده اید متشکرم.

آنچه به نظر حقیر می رسد ، این است که اشکالات یک شی یا موجود نباید ما را از بهره گیری از محسنات آن باز بدارد. شاید در درجه اول کسی بگوید سگ نجس است و انسان لیاقت مقایسه با سگ را ندارد ولی با نگاهی به ابتدای متن مشارالیه می بینیم که غرض پند گیری از صفات نیکی است که سگ دارد.

برای مثال همه می دانیم یکی از صفات سگ وفاداری است به صاحبش ، حال آیا این بد است که ما نسبت به پروردگارمان وفادار باشیم؟

من بعد از شنیدن این روایت به این فکر فرو رفتم در آن روایتی که حضرت موسی ع از جانب خدا مامور شده بودند که موجودی پست تر از خود را به میقات بیاورند ، ای بسا همین صفات نیک سگ باعث شده است که حضرت موسی ع از بردن آن سگی که وضع ظاهری و جسمی خوبی هم نداشته بپرهیزند !

به هر حال در بحثی که صورت داده بودید ، طرف مقابلتان هم پاسخهایی را قید فرموده بودند که برای خالی نبودن عریضه آنرا ذکر می کنم ، و فکر می کنم جوابها واضح باشد و کلامی برای بحث بیشتر باقی نمی گذارد.

جواب یکی از مراکز پاسخ گویی که کارشناس محترم ((fatememeshkat)) فرموده بودند به قرار زیر است.

پاسخ مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی

(((با سلام و عرض ادب

بر اساس آنچه كه ما جستجو كردیم متأسفانه منبع روایت را نیافتیم ،و منابعی كه شما معرفی نموده اید منابع دست اول نمی باشند ، احادیث را باید از منابع دست اول جستجو كرد .

اما در هر صورت مضمون این روایتی كه شما نقل فرموده اید ، منافاتی با دستورات دینی و فقهی ما ندارد ، به دلیل اینكه تمامی صفاتی كه در این روایت ذكر شده است دقیقا دستورات قرآن كریم می باشد.

خشوع و خضوع ، خوف و رجاء ، شب زنده داری ، قناعت ، حب و ... از صفات ارزنده ای است كه در دین دارای اهمیت بسزایی است . لذا این حدیث اگر چه صدورش از معصوم یقینی نیست ( آنگونه كه ما یافتیم) اما مضمونش منافاتی با روایات ندارد.

موفق باشید)))

با اهداء سلام و آرزوي موفقيت براي شما
از حسن اعتماد شما نسبت به مؤسسه و بخش پاسخ به سؤالات بسيار قدرداني و تشكر مي نماييم.

بطور کلي بايد بدانيد که احاديث لئالي الاخبار از نظر علماي رجال توثيق کامل ندارند. اما برخي احاديث بنابر اينکه مضمون غلطي ندارند قابل قبول اند که به وثوق مضموني مشهور است يعني مثلا درباره همين حديث ما حديث ديگري از معصوم (ع) داريم که هرچه مي بينيد براي شما موعظه دارد (امام کاظم (ع)) پس چه اشکالي دارد که از رفتار سگ اين مطالب را بياموزيم. چنانکه در حديث ديگري از خصال شيخ صدوق (ره) آمده از سحرخيزي خروس درس بگيريد.
بنابر اين خودتان را زياد درگير نکنيد. مفهوم آن قابل قبول است و هيچ راهي براي اهانت به امام علي (ع) ندارد. کساني که اين عبرت گرفتن را نمي فهمند از آموزشهاي قرآن و ائمه بي خبرند.
اگر نياز به اطلاعات دقيق تر داريد مي توانيد با مرکز دارالحديث تماس بگيريد و پاسخ کامل تري دريافت کنيد.
02517783030

با سلام

دوستان توجه کنند در مواجهه با اخبار زود قضاوت نکنند ! تقریبا همه مواردیکه در این حدیث آمده با آیات قرآن وروایات دیگر تایید وتقویت میشوند و مخالفتی با کتاب و سنت ندارند .

مثلا در ستایش گرسنگی :


نهج: قال أمير
المؤمنين عليه السلام في بعض خطبه: وإن شئت قلت في عيسى بن مريم عليه السلام، فلقد
كان يتوسد الحجر، ويلبس الخشن، وكان إدامه الجوع، وسراجه بالليل القمر، وظلاله
في الشتاء مشارق الارض ومغاربها، وفاكهته وريحانه ما تنبت الارض للبهائم، ولم تكن
له زوجة تفتنه، ولا ولد يحزنه، ولا مال يلفته، ولا طمع يذله، دابته رجلاه، وخادمه
يداه.


17 - ارشاد القلوب: قال عيسى عليه السلام: خادمي يداي، ودابتي رجلاي، وفراشي الارض،
ووسادي الحجر، ودفئي في الشتاء مشارق الارض، وسراجي بالليل القمر، و إدامي الجوع،
وشعاري الخوف، ولباسي الصوف، وفاكهتي وريحانتي ما أنبتت الارض للوحوش والانعام،
أبيت وليس لي شئ، وأصبح (1) وليس لي شئ، وليس على وجه الارض أحد أغنى مني.


معانی الاخبار: أبي، عن سعد، عن البرقي، عن علي بن حديد، عمن ذكره، عن أبي عبد
الله عليه السلام قال: قال عيسى بن مريم عليه السلام في خطبته قام لها (4) في بني
إسرائيل: أصبحت فيكم وإدامي الجوع، وطعامي ما تنبت الارض للوحوش والانعام، وسراجي
القمر، و فراشي التراب، ووسادتي الحجر، ليس لي بيت يخرب، ولا مال يتلف، ولا ولد
يموت، ولا امرأة تحزن، أصبحت وليس لي شئ، وأمسيت وليس لي شئ وأنا أغنى ولد آدم.


وقال عليه السلام: " إن بين الركن والصفا قبور سبعين نبيا
ما ماتوا إلا بضر الجوع والقمل "

المكارم: قال رسول الله صلى الله
عليه وآله: نور الحكمة الجوع، والتباعد من الله الشبع والقربة إلى الله حب
المساكين، والدنو منهم، وقال صلى الله عليه وآله: لاتميتوا القلوب بكثرة الطعام
والشراب، فان القلوب تموت كالزروع إذا كثر عليها الماء، وقال صلى الله عليه وآله:
لا تشبعوا فتطفئ نور المعرفة من قلوبكم، ومن بات يصلي في خفة من الطعام بات الحور
الطين حوله (3). 8 - مجالس الصدوق: عن أبيه عن سعد بن عبد الله عن إبراهيم بن هاشم
عن عبيد الله الدهقان عن درست عن عبد الحميد بن عواض عن موسى بن جعفر عن آبائه
عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: الاكل على الشبع يورث البرص
(4).
دعوات الراوندي: قال النبي صلى الله عليه وآله: إياكم والبطنة، فانها مفسدة للبدن
ومورثة للسقم، ومكسلة عن العبادة، وروي من قل طعامه صح بدنه، وصفا قلبه، ومن كثر
طعمه سقم بدنه وقسا قلبه.


ومنه: عن أبيه عن محمد بن القاسم عن الحسين بن المختار عن أبي عبد الله عليه
السلام قال: إن البطن إذا شبع طغى (1). 24 - ومنه: عن أبيه عن محمد بن عمرو عن بشير
الدهان أو عمن ذكره عنه قال: قال أبو الحسن عليه السلام: إن الله يبغض البطن الذي
لا يشبع (2). 25 - ومنه: عن محمد بن علي عن وهب بن حفص عن أبي بصير عن أبي عبد الله
عليه السلام قال: قال لي: يا أبا محمد إن البدن ليطغى من أكله، وأقرب ما يكون العبد
من الله إذا ما جاع بطنه، وأبغض ما يكون العبد إلى الله إذا امتلا بطنه (3). 26 -
ومنه: عن بكر بن صالح عن جعفر بن محمد الهاشمي عن أبي جعفر العطار قال: سمعت جعفر
بن محمد يحدث عن أبيه عن جده عن رسول الله صلى الله عليه وآله قال: قال جبرئيل في
كلام بلغنيه عن ربي: يا محمد وأخرى هي الاولى والآخرة، يقول لك ربك: يا محمد ما
أبغضت وعاء قط إلا بطنا ملآن (4). بيان: " وأخرى " أي نصيحة اخرى هي الاولى بحسب
الرتبة لشدة الاهتمام بها، والآخرة بحسب الذكر، والاصوب للاولى كما سيأتي أي تنفع
في الدنيا والآخرة. 27 - المحاسن: عن الحسن بن الحسين اللؤلوئي عن محمد بن سنان عن
أبي الجارود عن أبي جعفر عليه السلام قال: ما من شئ أبغض إلى الله عزوجل من بطن
مملوء (5). 28 - ومنه: عن اليقطيني عن الدهقان عن درست عن عبد الله بن سنان عن أبي
عبد الله عليه السلام قال: الاكل على الشبع يورث البطن (6). 29 - ومنه: عن محمد بن
علي عن محمد بن سنان عمن ذكره عن أبي عبد الله عليه السلام قال: كل داء من التخمة
ما خلا الحمى فانها ترد ورودا (7

عدة الداعي: روي عن النبي صلى الله عليه
وآله: على كل قلب جاثم من الشيطان فإذا ذكر اسم الله خنس وذاب، وإذا ترك ذكر الله
التقمه الشيطان فجذبه وأغواه واستزله وأطغاه.

(عليه السلام) " أن النبي (صلى الله عليه وآله)، سأل ربه ليلة المعراج فقال: أي رب الاعمال أفضل ؟ - إلى أن قال - قال: يا أحمد، وعزتي وجلالي، ما من عبد ضمن لي بأربع خصال إلا أدخلته الجنة: يطوي لسانه فلا يفتحه إلا بما يعينه، ويحفظ قلبه من الوسواس، ويحفظ عمله ونظري إليه، وتكون قرة عينه الجوع: يا أحمد، لو ذقت حلاوة الجوع والصمت والخلوة، وما ورثوا منها ! قال: يا رب، ما ميراث الجوع ؟ قال: الحكمة، وحفظ القلب، والتقرب إلي، والحزن الدائم، وخفة المؤونة بين الناس، وقول الحق، ولا يبالي عاش بيسر أو بعسر: يا أحمد، هل تدري بأي وقت يتقرب العبد إلى الله ؟ قال: لا يا رب، قال: إذا كان جائعا، أو ساجدا، يا أحمد، إن العبد إذا جاع بطنه وحفظ لسانه، علمته الحكمة، وإن كان كافرا تكون حكمته حجة عليه ووبالا ".
[ 19648 ] 14 - عماد الدين الطبري في بشارة المصطفى: عن أبي البقاء ابراهيم بن الحسين البصري، عن أبي طالب محمد بن الحسن بن عتبة، عن أبي الحسن محمد بن الحسين بن أحمد عن محمد بن وهبان، عن علي بن أحمد العسكري، عن أحمد بن المفضل أبي سلمة، عن أبي علي راشد بن علي القرشي، عن عبد الله بن حفص المدني، عن محمد بن اسحاق، عن سعد عن زيد بن ارطاة (1)، عن كميل بن زياد، عن أمير المؤمنين (عليه السلام) في وصية له طويلة - قال: يا كميل، لا توقرن (2) معدتك طعاما، ودع فيها للماء موضعا وللريح مجالا، يا كميل، لا ترفعن يدك من الطعام إلا وأنت تشتهيه، فإذا فعلت ذلك فأنت تستمرئه، يا كميل، صحة الجسد من قلة الطعام وقلة الماء " الوصية.
ورواه الحسن بن علي بن شعبة في تحف العقول: عنه (عليه السلام)
---
14 - بشارة المصطفى ص 25.
(1) في الحجرية: " سعد بن زيد بن ارطا " وفي المصدر: " سعيد بن زيد بن ارطاة " وما أثبتناه من معاجم الرجال هو الصواب (راجع تهذيب التهذيب ج 3 ص 394).
(2) أو قر الشئ: حمله حملا ثقيلا (لسان العرب ج 5 ص 289) (*)


[ 19645 ] 11 - أحمد بن محمد بن فهد الحلي في كتاب التحصين: نقلا عن كتاب المنبئ عن زهد النبي (صلى الله عليه وآله)، للشيخ أبي محمد جعفر بن أحمد القمي، عن أحمد بن علي بن بلال، عن عبد الرحمن بن حمدان، عن الحسن بن محمد، عن أبي الحسن بشر بن أبي بشر البصري، عن الوليد بن عبد الواحد، عن حنان البصري، عن اسحاق بن نوح، عن محمد بن علي، عن سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل عن النبي (صلى الله عليه وآله) - في خبر طويل - أنه (صلى الله عليه وآله)، قال لاسامة: " واعلم يا أسامة، إن أكثر الناس عند الله منزلة يوم القيامة، وأجزلهم ثوابا، وأكرمهم مابا، من طال في الدنيا حزنه، ودام فيها غمه، وكثر فيها جوعه وعطشه، أولئك الابرار الاتقياء الاخيار ".
[ 19646 ] 12 - الحسن بن فضل الطبرسي في مكارم الاخلاق: عن رسول الله (صلى الله عليه وآله)، أنه قال: " لا تشبعوا فيطفأ نور المعرفة من قلوبكم ".
[ 19647 ] 13 - الديلمي في إرشاد القلوب: بإسناده عن أمير المؤمنين


[ 19639 ] 5 - أبو علي في أماليه: عن والده الشيخ الطوسي، عن أحمد بن هارون بن الصلت، عن أحمد بن محمد بن سعيد، عن الحسن بن القاسم، عن شبير (1) بن ابراهيم، عن سليمان (2) بن بلال المدني، عن الرضا، عن أبيه، عن جعفر بن محمد، عن آبائه (عليهم السلام)، في حديث مكالمة يحيى مع ابليس، - إلى أن قال -: " قال يحيى: فهل ظفرت بي ساعة قط ؟ قال: لا، ولكن فيك خصلة تعجبني، قال يحيى: فما هي ؟ قال: أنت رجل أكول، فإذا أفطرت أكلت وبشمت (3)، فيمنعك ذلك من بعض صلاتك وقيامك بالليل، قال يحيى: فإني أعطي الله عهدا اني لا أشبع من الطعام حتى ألقاه، قال له ابليس: فإني أعطي لله عهدا إني لا أنصح مسلما حتى ألقاه، ثم خرج فما عاد (4)



جزء 16 / صفحة [ 215 ]
قال: " قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): طوبى لمن طوى وجاع، أولئك الذين يشبعون يوم القيامة، طوبى للمساكين بالصبر، هم الذين يرون ملكوت السماوات ".
[ 19636 ] 2 - الشيخ الطبرسي في الاحتجاج: بإسناده عن موسى بن جعفر، عن آبائه، عن الحسين بن علي (عليهم السلام) - في خبر طويل - في اسئلة اليهودي الشامي عن أمير المؤمنين (عليه السلام)، - إلى أن قال (عليه السلام) -: " قال له اليهودي: فإن عيسى يزعمون أنه كان زاهدا، قال له علي (عليه السلام): لقد كان كذلك، ومحمد (صلى الله عليه وآله) أزهد الانبياء، كان له ثلاث عشرة نسوة سوى من يطيف به من الاماء، ما رفعت له مائدة قط وعليها طعام، وما أكل خبز برقط، ولا شبع من خبز شعير ثلاث ليال متواليات قط " الخبر.
[ 19637 ] 3 - نهج البلاغة: قال أمير المؤمنين (عليه السلام): " فتأس بنبيك الاطهر الاطيب، (صلى الله عليه وآله)، فإن فيه أسوة لمن تأسى، وعزاء لمن تعزى - إلى أن قال - أهضم (1) أهل الدنيا كشحا (2) وأخمصهم (3) من الدنيا بطنا - إلى أن قال - (4) خرج من الدنيا خميصا، وورد الآخرة سليما ".
[ 19638 ] 4 - الشيخ الطوسي في أماليه: عن الحسين بن ابراهيم القزويني، عن محمد بن وهبان، عن محمد بن أحمد بن زكريا، عن الحسن بن علي بن


عوالي اللآلي: عن النبي (صلى الله عليه وآله)، قال: " إن الشيطان ليجري من ابن آدم مجرى الدم، فضيقوا مجاريه بالجوع ".
وقال (صلى الله عليه وآله) لعائشة: " داومي قرع باب الجنة " قالت: بماذا ؟ قال: " بالجوع " (1).
[ 19651 ] 17 - أبو العباس المستغفري في طب النبي (صلى الله عليه وآله): قال: قال (صلى الله عليه وآله): " كثرة الاكل (1) شؤم ".


جزء 16 / صفحة [ 221 ]
وقال (صلى الله عليه وآله): " كل وأنت تشتهي، وامسك وأنت تشتهي " (3).
وقال (صلى الله عليه وآله) من قل أكله، قل حسابه " (4).
[ 19652 ] 18 - الآمدي في الغرر: عن أمير المؤمنين (عليه السلام)، أنه قال: " الشبع يورث الاشر (1) ويفسد الورع ".
وقال (عليه السلام): " ادمان الشبع يورث أصناف الوجع " (2).
وقال (عليه السلام): " إياك والبطنة، فمن لزمها كثرت أسقامه، وفسدت أحلامه " (3).
وقال (عليه السلام): إياك وادمان الشبع، فإنه يهيج الاسقام، ويثير العلل " (4).
وقال (عليه السلام): " إياكم والبطنة، فإنها مقساة للقلب، مكسلة عن الصلاة، مفسدة للجسد " (5).
وقال (عليه السلام): " بئس قرين الورع الشبع " (6).
وقال (عليه السلام): " من زاد شبعه كظته (7) البطنة، ومن كظته
---
(3) طب النبي (صلى الله عليه وآله) ص 19، وعنه في البحارج 62 ص 290.
(4) نفس المصدر ص 21، وعنه في البحارج 62 ص 292.
18 - غرر الحكم ص 34 " الطبعة الحجرية "، وبقية المقاطع من النسخة المطبوعة.
(1) الاشر: البطر (لسان العرب ج 4 ص 20).
(2) نفس المصدر ج 1 ص 50 ح 1408.
(3) نفس المصدر ج 1 ص 147 ح 9.
(4) نفس المصدر ج 1 ص 151 ح 51.
(5) نفس المصدر ج 1 ص 159 ح 111.
(6) نفس المصدر ج 1 ص 341 ح 25.
(7) الكظة بكسر الكاف وتشديد الظاء وفتحها: شئ يعتري الانسان من الامتلاء من الطعام حتى لا يطيق التنفس (مجمع البحرين ج 4 ص 290).

جزء 16 / صفحة [ 222 ]
البطنة حجبته عن الفطنة " (8).
وقال (عليه السلام): " نعم عون المعاصي الشبع " (9).
وقال (عليه السلام): " لا يجتمع الشبع والقيام بالمفترض " (10).
وقال (عليه السلام): " لا يجتمع الجوع والمرض " (11).
وقال (عليه السلام): " لا يجتمع الصحة والنهم " (12).
وقال (عليه السلام): " لا تجتمع الفطنة والبطنة " (13).

1995- إذا رأيتم أهلَ الجوعِ والتفَكُّرِِ فاقتربوا منهم فإنه تجرى الحكمةُ معهم (الحاكم فى تاريخه ، والديلمى عن ابن عمر)
24894- نور الحكمة الجوع ورأس الدين ترك الدنيا والقربة إلى الله حب المساكين والدنو منهم والبعد من الله الذى قوى به على المعاصى الشبع فلا تشبعوا فتطفأ نور الحكمة من صدوركم فإن الحكمة تستطع فى القلب مثل السراج (ابن عساكر عن أبى هريرة)

كانت بلية أبيكم آدم عليه السلام أكلة وهي بليتكم إلى يوم القيامة قال وكان يقال من ملك بطنه ملك الأعمال الصالحة كلها وكان يقال لا تسكن الحكمة معدة ملأي


ودر ستایش کم خواب هم خدای متعال فرمود :
كانوا قليلا من الليل ما يهجعون .

خیر البریه;173140 نوشت:

با سلام

دوستان توجه کنند در مواجهه با اخبار زود قضاوت نکنند ! تقریبا همه مواردیکه در این حدیث آمده با آیات قرآن وروایات دیگر تایید وتقویت میشوند و مخالفتی با کتاب و سنت ندارند .

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

بزرگوار مطالب فوق با استعلام از مرکز ملی پاسخگویی ارایه وتایید شده وشماره ی مرکز را هم که جهت تحقیق ارایه دادم خدمتتان در ضمن لطفا" پاسخ بدهید :

مطالب بعدی را که عنوان میکنم خدمتتان !!! تا خوانندگان خود قضاوت کنند .

حق یارتان :Sham:

محی الدین14;172921 نوشت:
طوبی لمن عیشه کعیش الکلب، ففیه عشرة خصال فینبغی ان یکون کلها للمؤمن خوشا بحال کسی که زندگیش چون زندگی سگ باشد. در این حیوان ده خصلت است که مومن به داشتن آنها سزاوار است الاول: لیس له مقدار بین الخلق و هو حال المساکین اول: آنکه سگ را در میان مردمان قدری نیست و این حال مسکینان است الثانی: ان یکون فقیرا لیس له مال و لا ملک و هو صفة المجردین دوم: آنکه مالی و ملکی ندارد و این همان صفت مجردین است - مجردین یعنی کسانی که به مقام تجرد نائل شده اند و از همه چیز و همه کس حتی خود فارغ شده اند الثالث: لیس له مأوی معلوم و الارض کلها له بساط و هو من علامات المتوکلین سوم: آنکه او را خانه و لانه ای معین نیست و همه زمین بساط اوست و این علامت متوکلان است. الرابع: ان یکون اکثر اوقاته جائعا و هم من دأب الصالحین چهارم: آنکه اغلب اوقات گرسنه است و این عادت صالحان است

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

مؤمن اولین و ثابت ترین صفت اولیاء وانبیاءاست ایا اسلامی که زندگی پست ونجس را زندگی(سگی ) مینامد زندگی اول وثابت ترین مؤمنان یعنی اولیاء وانبیاء خود را نعوذا"بالله به روش زندگی سگ شایسته تر وسزاوار تر میداند
وتوصیه میکند مؤمن کسی است که مثل سگ زندگی کند؟؟؟

این مطالب بخصوص در میان دشمنان شیعیان جز تمسخر چیز دیگری را به دنبال ندارد !!!

در ضمن جناب خیر البریه ی بزرگوار ما سوادمان قد به عربی نمیدهد مطالبتان را ترجمه کنید تا ببینیم منابع شما کدام معتبر هستند واز زبان معصوم این حدیث!!! یا روایت را بیان نموده؟ که مثلا" گرسنگی را از سگ بیاموزید؟ بله توصیه شده بر روزه داری اما نه درس روزه داری ازسگ برای رسیدن به درجه ی ایمان ومومن شدن!!!!

بر طبق این متن پس هرکس روزه گرفت وگرسنه ماند از سگ عبرت گرفته!!!؟؟؟؟

سگ از اولیاء وانبیاء در توکل به خدا پیشگام تر است که حتی اولیاء (اول مؤمنین) باید سگ را در توکل الگو دهند؟

به نظر میرسد برای تشخیص صحت متن با موار فوق باید همان کارشناسان محترم مرکز (سایت اسک دین) مطلب را بررسی نمایند .متشکرم

گیریم که بتوانیم از حتی فاسقین درس عبرت بگیریم اما ایا مگر ما منابع احادیث معتبر وباعزت نداریم که باید از این مطالب در روی سایتهای معتبر دینیمان بحث کنیم وحربه به دست نامحرمان بدهیم ؟

حق یارتان :Sham:

با سلام

دوست گرامی برای من و هر اندیشمندی فرقی ندارد قرمز و سبز ..باشم یا نه ! آنچه مهم است دلیل از قرآن و سنت است اگر نقدی هم دارید فارغ از احساسات ومستدل یعنی مستند به قرآن و حدیث بنویسید تا بررسی شود .

ضمنا اخبار دیگری هم در اصول کافی وغیره دارد که مثلا از خروس غیرت و ...و... واز کلاغ حیا و مثل زنبور عسل و ....

خیر البریه;173177 نوشت:
دوست گرامی برای من و هر اندیشمندی فرقی ندارد قرمز و سبز ..باشم یا نه ! آنچه مهم است دلیل از قرآن و سنت است اگر نقدی هم دارید فارغ از احساسات ومستدل یعنی مستند به قرآن و حدیث بنویسید تا بررسی شود . ضمنا اخبار دیگری هم در اصول کافی وغیره داریک که مثلا از خروس غیرت و و... واز کلاغ حیا و مثل زنبور عسل ....

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

بزرگوار بنده اصل کلام را در پست قبلی عرض کردم خدمت شما وسایر دوستان گرامی :Gol:

اولا" این مطلب حدیث ویا روایت نیست .اگر هست باسند معتبر بفرمایید استفاده کنیم .

ثانیا" خروس وزنبور عسل وعنکبوت زندگی شان قرار تیست به عنوان ملاک ومعیار ایمان برای مؤمن واقع شود بلکه در این احادیث توصیه به تامل در زندگی انها ویا درس حیا گرفتن از موجودی پست تر از انسان میباشد اما در این مطلب مؤمن را سزاوارتر از سگ دانسته (لطفا" به معنای کلام دقت بفرمایید )

ثالثا" کدام آیه از قران مومن را به الگو قرار دادن موجودی مثل سگ قرار داده ؟ آن هم مواردی مثل توکل و فقر !!!!

مگر در احادیث معتبر نداریم که فقر برادر(شرک) ویا کفر است ؟؟؟؟


ویا در احادیث معتبر ، کسانیکه توکل بدون عمل دارند (مثل سگ) از جانب پیامبر (ص) به شدت نفی ونهی شدند؟؟؟



بنده از روی احساس مطلب نمیگویم از روی مواجه ی واقعیت در میان اجانب و نتیجه گیری ایشان از طرز تفکر شیعیان میگویم .

حق یارتان :Sham:


با سلام


نقل قول:
ثالثا" کدام آیه از قران مومن را به الگو قرار دادن موجودی مثل سگ قرار داده ؟ آن هم مواردی مثل توکل و فقر !!!!


این طرز استدلال صحیح نیست من هم میتوانم در جواب شما بگویم در کدام آیه قرآن آمده که از سگ الگو نگیرید ؟! مگر همه چیز باید در قرآن آمده باشد ؟

نقل قول:
مگر در احادیث معتبر نداریم که فقر برادر(شرک) ویا کفر است ؟؟؟؟


مشکل همین جاست که تک بعدی وجزیی نگریم ، فقر تا فقر داریم توکل تا توکل داریم همه اینها معنی و تفسیر خود را دارند . فقر الی الله داریم ...

نقل قول:
ویا در احادیث معتبر ، کسانیکه توکل بدون عمل دارند (مثل سگ) از جانب پیامبر (ص) به شدت نفی ونهی شدند؟؟؟


اتفاقا در قرآن کریم بدون هیچ قیدی آمده که : ومن یتوکل علی الله فهو حسبه ، دیگر هیچ آیا اسمی از عمل و ... آمده ؟

نقل قول:
بنده از روی احساس مطلب نمیگویم از روی مواجه ی واقعیت در میان اجانب و نتیجه گیری ایشان از طرز تفکر شیعیان میگویم .


ممنون اما همواره یک درصد احتمال بدهیم که ممکن است اشتباه بکنیم وتفسیر ما مطابق با حقیقت وواقعییت نباشد.

خیر البریه;173196 نوشت:
با سلام نقل ثالثا" کدام آیه از قران مومن را به الگو قرار دادن موجودی مثل سگ قرار داده ؟ آن هم مواردی مثل توکل و فقر !!!! این طرز استدلال صحیح نیست من هم میتوانم در جواب شما بگویم در کدام آیه قرآن آمده که از سگ الگو نگیرید ؟! مگر همه چیز باید در قرآن آمده باشد ؟ نقل مگر در احادیث معتبر نداریم که فقر برادر(شرک) ویا کفر است ؟؟؟؟ مشکل همین جاست که تک بعدی وجزیی نگریم ، فقر تا فقر داریم توکل تا توکل داریم همه اینها معنی و تفسیر خود را دارند . فقر الی الله داریم ...

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

بزرگوار خودتان بهتر درک کرده اید که استناد به این مطلب دور ازشأن شیعه ی علی (ع) است وهمچنین بسیاری از دوستان اما در باره ی توکل :
قران کریم بسیاری از مطالب از جمله احکام نماز را به طور کلی بیان فرموده وبیین وتفسیر آن توسط احادیث وروایات و.سیرهی معصومین میباشد از جمله توکل دقت بفرمایید

رسول اكرم ( ص ) :

رسول اكرم ( ص ) گروهي را كه كشت و كار نمي كردند ، ديدند و فرمودند : شما چه كاره ايد ؟ عرض كردند ما توكل كنندگانيم . فرمودند : نه شما سرباريد .مستدرک الوسائل 11/217/12789

در حديثي رسول گرامي اسلام(ص) از جبرئيل(ع) مي پرسد: توكل بر خداوند متعال چيست؟ جبرئيل(ع) در پاسخ مي گويد: «العلم بان المخلوق لايضر و لا ينفع ولا يعطي و لا يمنع و استعمال اليأس من الخلق؛ حقيقت توكل علم و آگاهي به اين است كه مخلوق نمي تواند زياني برساند و نه سودي و نه چيزي ببخشد و نه از آن باز دارد، و نيز توكل مأيوس شدن از خلق است (يعني همه چيز را از خدا و به فرمان او بداند) V} (بحار، ج 68، ص 138، ح 23).{V

در باب توکل در سیره رسول خدا(ص) نقل شده است که مرد اعرابی به حضور رسول­خدا(ص) شرفیاب شد، عرض کرد: یا رسول­الله! شترم را رها و آزاد بگذارم و به خدا توکل کنم یا آنکه پایش را ببندم و توکل کنم؟ پیامبر: زانوی شتر را ببند و توکل کن(در کارها عزم خویش را جزم کرده و با توکل به خدا اقدام کن).ابی احمد عبدالله بن عدی جرجانی؛ الکامل فی ضعفا الرجال، بیروت، دار الفکر، 1409ق، ج5، ص206.

سیره یپیامبر (ص) در توکل (به نظرم این روش برای مؤمنین شایسته تر است نه روش.....) نعوذا" بالله البته هر کسی در حد درک خود از این مطالب بهره خواهد برد !!! همانطور که شما هم مرقوم نمودید فقر داریم تا فقر!!!! تئکل ذداریم تا توکل !!!!
وقتی رسول­خدا(ص) از غزوه‏ای باز می‏گشت، در هر بلندی سه بار تکبیر می‏گفت، آن گاه می‏گفت: «لا­اله­الا­الله وحده لا شریک له، له الملک و له ­الحمد و هو علی کل شی‏ء قدیر، آیبون عائدون ساجدون لربنا حامدون صدق الله وعده ونصر عبده و هزم الاحزاب وحده» یعنی: «نیست خدائی، مگر الله یگانه است، شریکی ندارد، ویژه‏ی اوست، ملک و ستایش و او بر هر چیزی توانا است، روندگان، بازگشتگان، سجده‏کنندگان، برای پروردگار ما ستایش‏کنندگان، خداوند وعده‏اش راست شد و بنده‏ی خود را یاری داد و احزاب را به تنهائی فراری نمود».. مسلم بن الحجاج نیشابوری؛ صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر، ج4، ص16.

زمانی که عده ای به خود اجازه میدهند داستان موسی وشبان را آنطور به استهزاء بگیرند وبد وبی راه بگویند با این افسانه وداستان چه به ما خواهند گفت؟

در مورد مطلب آخرتان: بزرگوار گیریم که بنده یک در میلیون اشتباه میکنم اما آیا روا است که بیگانه از سرّ خانه باخبر شود و آن را پتک کند وبرسرمان کوبد؟

حق یارتان :Sham:

با سلام

قال الله تعالى " نحن قسمنا بينهم
معيشتهم في الحياة الدنيا "
ماييم كه معيشت انسانها در زندگى دنيا را تقسيم مى كنيم(زخرف -32)
همچنین هیچ قدرتی بجز الله وجود ندارد : لا حول ولا قوة الا بالله پس توکل مراتبی دارد وحد آخرش هم : الیس الله بکاف عبده .

مکرر گفتیم که ورود و استنباط از آیات وروایات کار هرکس نیست بعنوان نمونه دو حدیث را ببینیم :

[21942] وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَوْ كَانَ الْعَبْدُ فِي جُحْرٍ لَأَتَاهُ رِزْقُهُ فَأَجْمِلُوا فِي الطَّلَبِ .صحیح

یعنی امام صادق علیه السلام فرمودند که اگر بنده ای در اتاقی باشد رزقش بوی میرسد پس در طلب مقتصد باشید.

[21945] وَ فِي الْمَجَالِسِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُرَازِمِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ إِنَّ الرُّوحَ الْأَمِينَ جَبْرَئِيلَ أَخْبَرَنِي عَنْ رَبِّي أَنَّهُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ حَتَّى تَسْتَكْمِلَ رِزْقَهَا فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَجْمِلُوا فِي الطَّلَبِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ فَرِزْقٌ تَطْلُبُونَهُ وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكُمْ فَاطْلُبُوا أَرْزَاقَكُمْ مِنْ حَلَالٍ فَإِنَّكُمْ إِنْ طَلَبْتُمُوهَا مِنْ وُجُوهِهَا أَكَلْتُمُوهَا حَلَالًا وَ إِنْ طَلَبْتُمُوهَا مِنْ غَيْرِ وُجُوهِهَا أَكَلْتُمُوهَا حَرَاماً وَ هِيَ أَرْزَاقُكُمْ لَا بُدَّ لَكُمْ مِنْ أَكْلِهَا .صحیح

خلاصه یعنی اینکه انسان رزقش مقسوم است وتا آخرین لقمه روزیش را نخورد نمیرد ....

[8909] وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ صَبِيحٍ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ ثَلَاثَةٌ تُرَدُّ عَلَيْهِمْ دَعْوَتُهُمْ رَجُلٌ رَزَقَهُ اللَّهُ مَالًا فَأَنْفَقَهُ فِي غَيْرِ وَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ يَا رَبِّ ارْزُقْنِي فَيُقَالُ لَهُ أَ لَمْ أَرْزُقْكَ وَ رَجُلٌ دَعَا عَلَى امْرَأَتِهِ وَ هُوَ لَهَا ظَالِمٌ فَيُقَالُ لَهُ أَ لَمْ أَجْعَلْ أَمْرَهَا بِيَدِكَ وَ رَجُلٌ جَلَسَ فِي بَيْتِهِ وَ قَالَ يَا رَبِّ ارْزُقْنِي فَيُقَالُ لَهُ أَ لَمْ أَجْعَلْ لَكَ السَّبِيلَ إِلَى طَلَبِ الرِّزْقِ
وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ صَبِيحٍ عَنِ الصَّادِقِ ع نَحْوَهُ .صحیح وسائل‏الشيعة ج : 7 ص : 125

حضرت صادق (ع ) فرمود: چهار كس هستند كه دعايشان باجابت نرسد: (1) مردى كه در خـانـه خـود نـشـسـتـه و مـى گـويد: خدايا بمن روزى بده ، پس بوى گفته شود: آيا بتو دسـتـور نـدادم كـه بـجستجوى روزى برو؟ (2) مردى كه زنى دارد و بر او نفرين كند كه بـاو گـفـته شود: آيا كار او را بتو واگذار نكردم ؟ (اختيار طلاق و رها كردنش بدست تو اسـت ) (3) مـردى كـه مالى دارد و ان را از بين برده و فاسد كرده و مى گويد: خدايا بمن روزى بـده ، پـس بـوى گـفـتـه شـود: آيـا بـتو دستور ميانه روى ندادم ؟ آيا بتو دستور اصلاح مالت را ندادم ؟ سپس (باين آيه استشهاد كرده ) فرمود: (((و كسانيكه هرگاه اتفاق كنند نه اسراف كنند و نه بر خود تنگ گيرند و باشند ميان ايندو))) (سوره فرقان آيه 67) (4) مـردى كـه مـالى را بـدون شـاهـد و گواه بديگرى وام دهد (و سپس بانكار مديون بـرخـورد كـنـد، و بـراى دريـافـت طـلبـش از مـديـون مـنـكـر بـدرگـاه خـداونـد متعال رو آورد و از او استمداد جويد) كه باو گفته شود: آيا بتو دستور ندادم (كه هنگام وام دادن ) گواه بگيرى ؟

[21888] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ
ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَ رَأَيْتَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا دَخَلَ بَيْتَهُ وَ أَغْلَقَ بَابَهُ أَ كَانَ يَسْقُطُ عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ مِنَ السَّمَاءِ .صحیح وسائل‏الشيعة ج : 17 ص : 25

چه توجیهی دارید ؟

خیر البریه;173260 نوشت:

با سلام

[=traditional arabic]قال الله تعالى " نحن قسمنا بينهم
[=traditional arabic]معيشتهم في الحياة الدنيا "
[=traditional arabic]ماييم كه معيشت انسانها در زندگى دنيا را تقسيم مى كنيم(زخرف -32)
همچنین هیچ قدرتی بجز الله وجود ندارد : لا حول ولا قوة الا بالله پس توکل مراتبی دارد وحد آخرش هم : الیس الله بکاف عبده .

مکرر گفتیم که ورود و استنباط از آیات وروایات کار هرکس نیست بعنوان نمونه دو حدیث را ببینیم :

[21942] وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَوْ كَانَ الْعَبْدُ فِي جُحْرٍ لَأَتَاهُ رِزْقُهُ فَأَجْمِلُوا فِي الطَّلَبِ .صحیح

یعنی امام صادق علیه السلام فرمودند که اگر بنده ای در اتاقی باشد رزقش بوی میرسد پس در طلب مقتصد باشید.

[21945] وَ فِي الْمَجَالِسِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُرَازِمِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص أَنَّهُ قَالَ إِنَّ الرُّوحَ الْأَمِينَ جَبْرَئِيلَ أَخْبَرَنِي عَنْ رَبِّي أَنَّهُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ حَتَّى تَسْتَكْمِلَ رِزْقَهَا فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَجْمِلُوا فِي الطَّلَبِ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ فَرِزْقٌ تَطْلُبُونَهُ وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكُمْ فَاطْلُبُوا أَرْزَاقَكُمْ مِنْ حَلَالٍ فَإِنَّكُمْ إِنْ طَلَبْتُمُوهَا مِنْ وُجُوهِهَا أَكَلْتُمُوهَا حَلَالًا وَ إِنْ طَلَبْتُمُوهَا مِنْ غَيْرِ وُجُوهِهَا أَكَلْتُمُوهَا حَرَاماً وَ هِيَ أَرْزَاقُكُمْ لَا بُدَّ لَكُمْ مِنْ أَكْلِهَا .صحیح

خلاصه یعنی اینکه انسان رزقش مقسوم است وتا آخرین لقمه روزیش را نخورد نمیرد ....

[8909] وَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ صَبِيحٍ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ ثَلَاثَةٌ تُرَدُّ عَلَيْهِمْ دَعْوَتُهُمْ رَجُلٌ رَزَقَهُ اللَّهُ مَالًا فَأَنْفَقَهُ فِي غَيْرِ وَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ يَا رَبِّ ارْزُقْنِي فَيُقَالُ لَهُ أَ لَمْ أَرْزُقْكَ وَ رَجُلٌ دَعَا عَلَى امْرَأَتِهِ وَ هُوَ لَهَا ظَالِمٌ فَيُقَالُ لَهُ أَ لَمْ أَجْعَلْ أَمْرَهَا بِيَدِكَ وَ رَجُلٌ جَلَسَ فِي بَيْتِهِ وَ قَالَ يَا رَبِّ ارْزُقْنِي فَيُقَالُ لَهُ أَ لَمْ أَجْعَلْ لَكَ السَّبِيلَ إِلَى طَلَبِ الرِّزْقِ
وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْوَلِيدِ بْنِ صَبِيحٍ عَنِ الصَّادِقِ ع نَحْوَهُ .صحیح وسائل‏الشيعة ج : 7 ص : 125

[=arial]حضرت صادق (ع ) فرمود: چهار كس هستند كه دعايشان باجابت نرسد: (1) مردى كه در خـانـه خـود نـشـسـتـه و مـى گـويد: خدايا بمن روزى بده ، پس بوى گفته شود: آيا بتو دسـتـور نـدادم كـه بـجستجوى روزى برو؟ (2) مردى كه زنى دارد و بر او نفرين كند كه بـاو گـفـته شود: آيا كار او را بتو واگذار نكردم ؟ (اختيار طلاق و رها كردنش بدست تو اسـت ) (3) مـردى كـه مالى دارد و ان را از بين برده و فاسد كرده و مى گويد: خدايا بمن روزى بـده ، پـس بـوى گـفـتـه شـود: آيـا بـتو دستور ميانه روى ندادم ؟ آيا بتو دستور اصلاح مالت را ندادم ؟ سپس (باين آيه استشهاد كرده ) فرمود: (((و كسانيكه هرگاه اتفاق كنند نه اسراف كنند و نه بر خود تنگ گيرند و باشند ميان ايندو))) (سوره فرقان آيه 67) (4) مـردى كـه مـالى را بـدون شـاهـد و گواه بديگرى وام دهد (و سپس بانكار مديون بـرخـورد كـنـد، و بـراى دريـافـت طـلبـش از مـديـون مـنـكـر بـدرگـاه خـداونـد متعال رو آورد و از او استمداد جويد) كه باو گفته شود: آيا بتو دستور ندادم (كه هنگام وام دادن ) گواه بگيرى ؟

[21888] مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ
ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَ رَأَيْتَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا دَخَلَ بَيْتَهُ وَ أَغْلَقَ بَابَهُ أَ كَانَ يَسْقُطُ عَلَيْهِ شَيْ‏ءٌ مِنَ السَّمَاءِ .صحیح وسائل‏الشيعة ج : 17 ص : 25

چه توجیهی دارید ؟

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

ببخشید بزرگوار اینها که گفتید چه ربطی به مؤمن وسزاوارتر بودنش بر رعایت زندگی سگ دارد؟؟؟

اگر منظورتان هم توکل است شما احادیث پیامبر (ص) را چگونه توجیه میکنید ؟
بحث کودکانه که نداریم بنده وشما به خوبی با بحث مکمل ومحمل در احادیث وروایات باید آشنا باشیم .

یعنی شما میخواهید به این احادث که در باره ی رزق وروزی است موضوع توکل را توجیه کنید ؟ پس باید احادیث پیامبر (ص)را که در باره ی توکل است با احادیث رزق وروزی رد کنید :!!!:

حق یارتان :Sham:

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

جناب خیر البریه در نوشته ی بنده چه موردی بود که آن را ویرایش کردید ؟ بعد بیایید وایراد بگیرید که طه اینطور گفت و .......خودتان به نوشته های طرف مقابلتان دستبرد میزنید ؟؟؟ این یعنی مباحثه ی علمی ؟

اگر اشتباه نوشتم بگذارید همگان بدانند طه بی سواد است واگر بی ادبی کرده ام بگذارید همه بدانند وبنده را ملامت کنند . دلیل دست بردن در نوشته ی طرف مباحثه ی خود را چگونه توجیه میکنید ؟ این قانون کجای دنیا است ؟

با سلام

ظاهرا شما با همه کس و همه چیز مشکل دارید ؟! دوست عزیز یک غلط املایی را ویرایش کردن آنهم نوشته خودم آیا ایراد دارد ؟ کجای قوانین آمده که من حق ندارم پست خودم را ویرایش کنم آنهم فقط یک حرف ؟

حتی من حق ویرایش پستهای شما را هم دارم اما چون از قبل اخلاق شما را میدانم حتی غلطهای املایی شما را ویرایش نکردم .آنگاه به شما میگویم که اینقدر احساسی نشوید و منطقی باشید ناراحت میشوید !

حتی شما پست 11 تان را ویرایش کردید اما مگر ما چیزی گفتیم ؟

غلطهایی مانند :

نقل قول:
احادث
،

نقل قول:
سیره یپیامبر (ص) در توکل (به نظرم این روش برای مؤمنین شایسته تر است نه روش.....) نعوذا" بالله البته هر کسی در حد درک خود از این مطالب بهره خواهد برد !!! همانطور که شما هم مرقوم نمودید فقر داریم تا فقر!!!! تئکل ذداریم تا توکل !!!!

حروف آبی یعنی چه ؟

ضمنا این کل پست شما ست که عینا نوشته اید در زیر آمده ، از مدیران سایت بخواهید که اگر کوچکترین کلمه ای از شما ویرایش یا حذف شده آنرا مجددا بیاورند تا ببینیم چه کسی بجای جواب مستدل به موضوع قصد انحراف موضوع را دارد :

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

ببخشید بزرگوار اینها که گفتید چه ربطی به مؤمن وسزاوارتر بودنش بر رعایت زندگی سگ دارد؟؟؟

اگر منظورتان هم توکل است شما احادیث پیامبر (ص) را چگونه توجیه میکنید ؟
بحث کودکانه که نداریم بنده وشما به خوبی با بحث مکمل ومحمل در احادیث وروایات باید آشنا باشیم .

یعنی شما میخواهید به این احادث که در باره ی رزق وروزی است موضوع توکل را توجیه کنید ؟ پس باید احادیث پیامبر (ص)را که در باره ی توکل است با احادیث رزق وروزی رد کنید

خیر البریه;173140 نوشت:
دوستان توجه کنند در مواجهه با اخبار زود قضاوت نکنند ! تقریبا همه مواردیکه در این حدیث آمده با آیات قرآن وروایات دیگر تایید وتقویت میشوند و مخالفتی با کتاب و سنت ندارند .

جناب خیر البریه
وقتی می گویید "اخبار" یعنی آنچه که بتوان به عنوان "حدیث" ولو غیر معتبر لحاظ شود و لازمه این ادعا آن است که آن متن در یکی از کتب حدیثی ذکر شده باشد. ولی خود بهتر می دانید که متن مذکور این شرط مهم را ندارد یعنی در منابع حدیثی وجود ندارد!!!
بله شما می توانید از محتوای متن ـ به نظر خود ـ دفاع کنید ولی حق ندارید آن را حدیث بدانید! و بگویید: دوستان در برخورد با احادیث عجله نکنند!!!
چه رسد به اینکه کسی به راحتی بگوید: امیر مومنان علیه السلام چنین و چنان فرموده...
چنانچه در قصه موسی و شبان بلخی اولین و مهمترین اشکال ـ صرفنظر از همه اشکالات محتواییش ـ همین است که چرا مولوی نسبت کذب به حضرت موسی می دهد!



با سلام



نقل قول:
جناب خیر البریه
وقتی می گویید "اخبار" یعنی آنچه که بتوان به عنوان "حدیث" ولو غیر معتبر لحاظ شود و لازمه این ادعا آن است که آن متن در یکی از کتب حدیثی ذکر شده باشد. ولی خود بهتر می دانید که متن مذکور این شرط مهم را ندارد یعنی در منابع حدیثی وجود ندارد!!!



سخن من کلی است یعنی کلا ، سریع و احساسی در مورد همه چیز قضاوت نکنیم .مثلا همین شما الان زود قضاوت کردید زیرا این حدیث هم از طریق شیعه وهم از طریق عامه روایت شده است :


وروى الحافظ أبو بكر احمد بن الحسين البيهقي (رح) بسنده الى علي (رض) أنه قال : من ابتدء غذاءه بالملح أذهب الله عنه سبعين نوعا من البلاء . ومن أكل كل يوم سبع تمرات عجوة قتلت كل دابة في بطنه ، ومن أكل كل يوم احدى وعشرين زبيبا حمراء لم ير في جسده شيئا يكرهه . واللحم ينبت اللحم . والثريد طعام العرب . والبسبازجات يعظم البطن ويرخي الألسن . ولحم البقر داء ، ولبنها شفاء وسمنها دواء . ولم يستشف الناس بشئ افضل من السمن . والسمك يذيب الجسد . وقرائة القرآن والسواك يذهب البلغم . ولم تستشف النفساء بشئ افضل من الرطب . والمرء يسعى بجده ، والسيف يقطع بحده . ومن أراد البقاء ولا بقاء فليبكر الغداء وليقل غشيان النساء ، وليخفف الرداء قيل : له وما خفة الرداء في البقاء قال : قلة الدين طوبى لمن عيشه عيش الكلاب . للكلب عشر خصال : اولها ليس له مقدار عند الخلق ، الثانية انه فقير ليس له مال ، الثالثة الأرض كلها له بساط ، الرابعة اكثر اوقاته يكون جائعا واقله يكون شبعانا ، الخامسة أن ضربه صاحبه مائة جلدة لا يترك بابه ، السادسة يحفظ صاحبه ويأخذ العدو ويترك الصديق ، السابعة يحفظ باب صاحبه في الليل والنهار ولا ينام ، الثامنة اكثر عمله السكوت ، التاسعة يكون راضيا بما يدفعه صاحبه إليه ، العاشرة إذا مات لم يترك من الميراث شيئا . وقال (ع) : السواك من السنة وفيه اثنى عشر خصلة . مطهرة للفم ومجلاة للبصر . ويرضي الرحمن . ويبيض الاسنان . ويذهب بالخصر . ويشد اللثة . ويشهي للطعام ويذهب بالبلغم . ويزيد في الحفظ . ويضاعف الحسنات وتفرح به الملائكة . ويزيد في العقل .

نظم درر السمطين في فضائل المصطفى والمرتضى والبتول والسبطين تأليف جمال الدين محمد بن يوسف بن الحسن بن محمد الزرندي الحنفي المدني المتوفي عام 750 هج‍ . ج1 ص150

پس تا اینجا سندی تا امام علی (ع) داشته که تا قرن هفتم موجود بوده است .

نقل قول:
بله شما می توانید از محتوای متن ـ به نظر خود ـ دفاع کنید ولی حق ندارید آن را حدیث بدانید! و بگویید: دوستان در برخورد با احادیث عجله نکنند!!!
چه رسد به اینکه کسی به راحتی بگوید: امیر مومنان علیه السلام چنین و چنان فرموده...


اتفاقا یکی از مهمترین راههای اعتبار بخشی به احادیث مخصوصا آحاد ، همین تایید محتوایی آنهاست . ضمن اینکه این خبر در بعضی کتب آمده و منسوب به حضرت مولا است . چه اگر اینکه حتی انتسابی به حضرت مولا نداشت بوسیله اخبار دیگر تایید میشد اما الان هم انتساب دارد وهم موافق با آیات و روایات دیگر است .و نقل آن توسط عالم ربانی جناب حاج شیخ حسنعلی اصفهانی رحمه الله مویدی بر صحت آنست .

نقل قول:
چنانچه در قصه موسی و شبان بلخی اولین و مهمترین اشکال ـ صرفنظر از همه اشکالات محتواییش ـ همین است که چرا مولوی نسبت کذب به حضرت موسی می دهد!



مطلعین امر بخوبی میدانند که حوزه حدیث واخبار بسیار وسیع و عمیق و خطرناک است و دسترسی به منابع اولیه تقریبا محال ، بعنوان مثال شما کتاب مرآت العقول مرحوم مجلسی وبحار الانوارش را ببینید که مثلا معتبرترین کتاب شیعه یعنی اصول کافی چندین نسخه دارد و علامه مجلسی در شرحش یک نسخه از آنرا تشریح کرده که با سایر نسخ متفاوت است (فاقد بعضی احادیث است) آیا شما میتوانید آن اخبار را حدیث ندانید بصرف اینکه در نسخه مجلسی و ...نیامده ؟!

همینطور هم ممکن است این قبیل اخبار تا قرون میانی یعنی قرن 7 و 8 در کتب حدیثی وجود داشته چون اثر آنها هنوز مانده اما بعدا مفقود شده باشند مانند کتب واحادیثی که سید اجل علی بن طاوس حسنی رحمه الله و سید حیدر آملی و... بدانها تصریح میکنند اما امروزه اثری از انها در کتب حدیثی موجود نیست .از کجا معلوم که جناب مولوی بدانها دسترسی داشته وبعدا در حوادث وجنگها نابود شده اند مثل بسیاری از کتب واخبار دیگر ؟!

سلام علیکم

نقل قول:

روايت فوق كه در كتاب مواعظ العدديه آمده از كتاب محدث عاملي گرفته شده و در اين كتاب روايت از قول حضرت علي (ع) نيست بلكه آمده قيل يعني اساسا روايت مرسل است و سندي ارائه نداده است .
هر چند يكي از دوستان از قول انس نقل كرده بودند حتي در اينصورت هم روايت مرسل خواهد شد .

( استعلام از مرکز تخصصی دارالحدیث )

مطلب بعد اینکه خداوند در قرآن کریم اشاره به این دارد که در آسمانها و زمین نشانه هایی است برای کسانی که اهل بصیرت و تامل و تعقلند.

نتیجه این تعقل و تامل لزوما برای اهل بصیرت آموختن است حال چه این آموختن از نگاه کردن و تعقل در اعمال سگ اضافه گردد چه از نگاه کردن به اعمال انسان.

ولی در هر حال این چیزی نیست که نصیب اهل شرک و کفر گردد. چراکه اهل کفر کسانی هستند که سیر تعالی در وجود آنها نیست و نتیجتا از بصیرت بی بهره اند.

ومن الله التوفیق

یاحق

خیر البریه;173818 نوشت:
سخن من کلی است یعنی کلا ، سریع و احساسی در مورد همه چیز قضاوت نکنیم .مثلا همین شما الان زود قضاوت کردید زیرا این حدیث هم از طریق شیعه وهم از طریق عامه روایت شده است :

بله کاملا درسته نباید با حدیث احساسی برخورد کرد اما عرض بنده این بود بعد از اینکه معلوم شد حدیث است این حرف جا دارد نه برای هر سخنی که ادعا شده حدیث است.

و اما منظور بنده از منابع حدیثی کتابهای خودمان(شیعه) بود و نه اهل خلاف!! ما برای متفردات اهل سنت اعتباری قائل نیستیم که بخواهیم بر سرش بحث کنیم .

و اما فرمودید از طریق شیعه هم نقل شده! لطفا آدرسش را بدهید. منظور منابع دست اول است نه کتابی از معاصرین یا متاخرین که معلوم نباشد از کجا آورده اند!

در مورد همین متن درر السمطین هم جالب اینجاست که با اینکه می گوید بیهقی گفته اما در خود کتب بیهقی نیست! بنده در نرم افزار شامله که حاوی جمیع کتب اهل خلاف است همین تکه مورد بحث(خصال کلب) گشتم حتی با الفاظی مشابه گشتم و نه در سنن بیهقی و نه هیچیک از کتب حدیث سنی ها چنین حدیثی نبود!!!

نکته بسیار مهم اینکه عبارات قبل از این تکه یعنی(مسواک و...تا برسد به تعبیر"الدین" در منابع شیعه وجود دارد و حدیث تمام می شود و خبری از تکه کلب نیست!!!
حتی در کنز العمال سنی نیز آن قسمت اول آمده و بعد از "الدین" حدیث تمام شده است!!!

نکته دیگر اینکه در همین متن هم اگر دقت شود گویا این تکه یک وصله ناجور است در میانه یک حدیث درباره بهداشت و تغذیه و...البته شاید کسی بگوید به خاطر مطرح شدن مساله دَین مطلب مذکور ارتباط دارد اما می بینیم که تنها بعضی از آن خصلتها آنهم با توجیهاتی تکلف آمیز به کم دین بودن ارتباط پیدا می کند.
و باز جالب اینکه بعد از این تکه از حدیث سخن بر می گردد به مسواک و...یعنی همان سیاق اول!

به هر حال اینها ابهامات مهم و نقاط شک برانگیز مهمی است درباره اعتبار روایت از لحاظ مدرک صرفنظر از محتوای آن!

ضمن اینکه در متن منقول از آقای نخودکی نیز عباراتی چون مقام زاهدین و مجردین و...!!! اضافه شده است!

إن شاء الله درباره محتوا نیز مطالبی تقدیم می شود.

خیر البریه;173818 نوشت:
مثلا معتبرترین کتاب شیعه یعنی اصول کافی چندین نسخه دارد و علامه مجلسی در شرحش یک نسخه از آنرا تشریح کرده که با سایر نسخ متفاوت است (فاقد بعضی احادیث است) آیا شما میتوانید آن اخبار را حدیث ندانید بصرف اینکه در نسخه مجلسی و ...نیامده ؟! همینطور هم ممکن است این قبیل اخبار تا قرون میانی یعنی قرن 7 و 8 در کتب حدیثی وجود داشته چون اثر آنها هنوز مانده اما بعدا مفقود شده باشند مانند کتب واحادیثی که سید اجل علی بن طاوس حسنی رحمه الله و سید حیدر آملی و... بدانها تصریح میکنند اما امروزه اثری از انها در کتب حدیثی موجود نیست .از کجا معلوم که جناب مولوی بدانها دسترسی داشته وبعدا در حوادث وجنگها نابود شده اند مثل بسیاری از کتب واخبار دیگر ؟!

این چه سخنی است جناب!
تعدد نسخه های معتبرترین کتاب شیعه یعنی کافی شریف چه دخلی دارد به مولوی که دروغگوییش و جعلش د رموارد دیگر محرز است؟؟؟؟!!!!!
این جناب صوفی!!!از جانب امیر مومنان سلام الله علیه،أشقی الأشقیاء، ابن ملجم ملعون را مجبور در قتل خویش دانسته!!!و بی گناهش دانسته!!! و آنگاه در تناقضی آشکار به وی وعده شفاعت هم داده است!!!!

مولوی که در مثنویش احادیث سراسر کذبی چون ان اصحابی کالنجوم ...برای تبرئه دشمنان اهل بیت آورده است!!!!

چگونه به خود اجازه می دهید منقولات چنین شخصیت پلیدی را در کنار احادیث عالمی شیعی چون سید ابن طاووس بگذارید؟؟؟!!!!

نقل قول:
و اما منظور بنده از منابع حدیثی کتابهای خودمان(شیعه) بود و نه اهل خلاف!! ما برای متفردات اهل سنت اعتباری قائل نیستیم که بخواهیم بر سرش بحث کنیم .

با سلام

شما گفتید که حدیث نیست ما هم علی الحساب یک منبع از کتب عامه مدرک آوردیم یعنی بنظر شما احادیث مخالفین حدیث نیستند یا اعتبار ندارند ؟ ضمن اینکه از خود امام علی (ع) نقل کرده اند .

نقل قول:
و اما فرمودید از طریق شیعه هم نقل شده! لطفا آدرسش را بدهید. منظور منابع دست اول است نه کتابی از معاصرین یا متاخرین که معلوم نباشد از کجا آورده اند!

در لینکی که قبلا دادند بعضی منابع شیعی آمده است ، در هر صورت از امام علی (ع) و حسن بصری و ظاهرا انس بن مالک هم روایت شده است :

ذكر المقري في "نفح الطيب" (2/698) نقلا عن شمس الدين المرعي في " شرحه للألفية" أنه قال :

" روي عن الحسن البصري رحمه الله أنه قال: في الكلب عشر خصال محمودة، ينبغيأن تكون في كل فقير:

الأولى:

أنه لا يزال جائعا، وذلك من آدابالصالحين.


الثانية:

أنه لايكون له موضع يعرف به، وذلك من علاماتالمتوكلين.


الثالثة:

أنه لا ينام من الليل إلا قليل، وذلك من صفاتالمحسنين.


الرابعة:

أنه إذا مات لا يكون له ميراث، وذلك من اخلاقالزاهدين.


الخامسة:

أنه لا يهجر أخاه وإن جفاه وطرده، وذلك من شيمالمريدين.


السادسة:

أنه يرضى من الدنيا بأدنى يسير، وذلك من إشاراتالمتواضعين.


السابعة:

أنه إذا غلب عن مكانه تركه وانصرف إلى غيره، وذلك منعلامات الراضي.


الثامنة:

أنه إذا طرد ثم دعي أجاب، وذلك من اخلاقالخاشعين.


التاسعة:

أنه إذا حضر شيء من الأكل وقف ينظر من بعد، وذلك منأخلاق المساكين.


العاشرة:

أنه إذا رحل من مكانه لا يرحل بشيء، وذلك من علاماتالمجردين. " اهـ


كذا في "روض الرياحين" للإمام اليافعي رحمه الله
ودر :

تحرير المواعظ العددية، ص: 552

في الكلب عشرخصال من كانت فيه سعد:
الأول: أنّه ليس له بيت، و ذلك من صفات المجرّدين.
الثّاني: أنّه يسهر بالليل، و ذلك من صفات العابدين.
الثّالث: أنّه إذاسافر لا يحمل زاده، و ذلك من علامات المتوكّلين.
--امین : الرّابع: إذا حضرالطّعام جلس عنه بعيدا بمعزل، و ذلك من علامات‏ النازحين‏
الخامس: إذا ضرب وطرد يعود بأدنى شي‏ء، و ذلك من علامات المريدين‏
السّادس: لا يفارق صاحبه علىالشدّة و الرخاء، و ذلك من علامات الصّابرين.
السّابع: أنّه إذا مات لم يخلّفميراثا، و ذلك من علامات الزّاهدين.
الثّامن: أنّه لا يزال جوعان و ذلك منعلامات المجاهدين.
التاسع: أنّه لا يزال خائفا و ذلك من علامات الصّالحين.
العاشر: أنّه يرضى بالقليل من الدّنيا و ذلك من علاماتالعاشقين.

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در اوصاف " سگ " که شايسته است مؤمن آنها را داشته باشد،مي فرمايند :
طوبي لمن عيشه کعيش الکلب، ففيه عشرة خصال فينبغي ان يکون کلها للمؤمن
خوشا بحال کسي که زندگيش چون زندگي سگ باشد. در اين حيوان ده خصلت است که مومن به داشتن آنها سزاوار است
الاول: ليس له مقدار بين الخلق و هو حال المساکين
اول: آنکه سگ را در ميان مردمان قدري نيست و اين حال مسکينان است
الثاني: ان يکون فقيرا ليس له مال و لا ملک و هو صفة المجردين
دوم: آنکه مالي و ملکي ندارد و اين همان صفت مجردين است - مجردين يعني کساني که به مقام تجرد نائل شده اند و از همه چيز و همه کس حتي خود فارغ شده اند
الثالث: ليس له مأوي معلوم و الارض کلها له بساط و هو من علامات المتوکلين
سوم: آنکه او را خانه و لانه اي معين نيست و همه زمين بساط اوست و اين علامت متوکلان است
الرابع: ان يکون اکثر اوقاته جائعا و هم من دأب الصالحين
چهارم: آنکه اغلب اوقات گرسنه است و اين عادت صالحان است
الخامس: إن ضربه صاحبه مأة جلدة لا يترک بابه و هو من علامات المريدين
پنجم: آنکه اگر صد تازيانه از صاحب خود بخورد در خانه او را رها نمي کند و اين صفت مريدان است
السادس: لا ينام من اليل الا اليسير و ذلک من اوصاف المحبين
ششم: آنکه شب هنگام بجز اندکي نمي خوابد و اين از اوصاف محبين است
السابع: انه يطرد و يجفي فيجيب و لا يحقد و ذلک من علامات الخاشعين
هفتم: آنکه رانده مي شود و جفا مي بيند لکن چون بخوانندش بدون دلگيري باز مي گردد و اين از علامات خاشعين است
الثامن: رضي بما يدفع صاحبه من الاطعمة و هو حال القانعين
هشتم: آنکه به اضافه طعام صاحبش راضي است و اين حال قانعين است
التاسع: اکثر عمله السکوت و ذلک من علامات الخائفين
نهم: آنکه بيشتر اوقاتش خاموش است و اين از علامات خائفين است
العاشر: اذا مات لم يبق منه الميراث و هو حال الزاهدين
دهم: آنکه چون بميرد ميراثي بجاي نگذارد و اين حال زاهدان است

بسم الله الرحمن الرحیم
قال علي (ع) : طوبی لمن كان عیشه کعیش الکلب ففیه عشرة خصال فینبغی ان یکون کلها في لمؤمن.
امیرالمؤمنین (علیه السـلام) می فرمایند: خوشا به حال کسی که زندگیش مثل زندگی سگ باشد!!! در سگ ده خصلت پسنديده است که مؤمن به داشتن آن سزاوارتر است.
الف) لیس له مقدار بین الخلق و هو حال المساکین.
سگ در ميان مردمان ، قدر و قیمتی ندارد که این حال «مساکین» است.( مؤمن به دنبال شهرت و انگشت نمائی نیست )
ب ) ان یکون فقیرا لیس له مال و لا ملک و هو صفة المجردین.
سگ مال و مِلکي ندارد که این صفت «مجردین» است.( مؤمن به دنیا دلبستگی ندارد )
ج) لیس له مأوی معلوم و الارض کلها له بساط و هو من علامات المتوکلین.
خانه و لانه اي مشخص و معيني ندارد و هر جا كه رود همان جا را خوابگاه خود سازد و همه زمین بساط اوست كه این از نشانه های «متوکلین» است.( مؤمن به فکر ویلا و برج های سر به فلک کشیده نمی باشد).
د ) ان یکون اکثر اوقاته جائعا و هو من علامات الصالحین.
اغلب اوقات گرسنه است و این عادت «صالحین» است.( مؤمن شکم پرست و همیشه به فکر شام و نهار الوان نمی باشد ).
ه) ان ضربه صاحبه لا یترک بابه و هو من علامات المریدین . اگر صد ضربه تازیانه از صاحب خودش بخورد، در خانه او را رها نمی کند و این صفت «مریدین» است.(مؤمن به این و آن دست دراز نمی کند).
و ) لا ینام من الیل الا القليل و ذلک من اوصاف المحبین.
شبها به جز اندكي نمي آرامد و این از صفت های «محبین» و دوستداران است.(مؤمن شبها برای آخرت کار می کند، نه پای تلویزیون و... ).
ز ) انه یطرد و یخفی ثم یدعی فیجيبو و لا یحقد و ذلک من علامات الخاشعین.
رانده مي شود و ستم می بیند ولی اگر او را بخوانند بدون دلگیری بر می گردد و این از علامت های «خاشعین» و فروتنان است.(مؤمن کینه توز نیست ).
ح ) يرضی بما یدفع اليه صاحبه و هو حال القانعین.
به هر خوراك كه صاحبش به او مي دهد و راضی است و این حال «قانعین» است.( مؤمن بد خرجی و اسراف نمی کند ).
ط ) اکثر عمله السکوت و ذلک من علامات الخائفین .
بيش تر لب فروبسته و خاموش است و این از علامت های «خائفین» است.(مؤمن همیشه خدا ترس است ).
ي ) اذا مات لم یبق منه المیراث و هو حال الزاهدی .
وقتی می میرد ارثی از او باقی نمی ماند و این حال «زاهدین» است.( مؤمن برای ورثه مال جمع نمی کند).
الاحقر مجتبي الحسيني ختم اله له بالحسني
(بر گرفته از كتاب در ثمين و ماء مَعين چاپ دوم صفحه 457 ـ تاليف آيت الله سيد مجتبي حسيني مير صادقي زنجاني )-( از كتاب لئالي الاخبار ج 5 – ص 387- 388 )

في الكلب عشر خصال كلهاحمدت

يا ليتها كلها أو بعضهافينا

جوع له لم يزل والصالحونكذا

وما له موضع يختصتعيينا

كمن على ربه لا زالمتكلا

ولا ينام سوى من ليلهحينا

مثل المحبين لا ميراث قطله

إن مات كالزاهدينالمستقلنا

وليس يهجر يوماً منيصاحبه

وإن جفاه كأخلاقالمريدينا

وراضياً بيسير منمعيشته

ما زال كالقانع المستكملالدينا

وإن يكن غالبا شخص سواهعلى

مكانه ينصرف عن ذاكتهوينا

بتركه مثل أصحاب التواضعقل

وإن بضرب وطرد من فتىهينا

ثم الفتى قد دعاه بعد ذاكأتى

كحال أهل خشوع خذهتبيينا

وإن رأى الأكل أضحى واقفاتره

يرنو إليك كأخلاقالمساكينا

وإن رحلت لا شيء ترىمعه

مثل الذي حاز في التجريدتمكينا


نابلسی، عبدالغنی ، صوفی، شاعر و سیاح مشهور قرن دوازدهم.

نقل قول:
در مورد همین متن درر السمطین هم جالب اینجاست که با اینکه می گوید بیهقی گفته اما در خود کتب بیهقی نیست!

قبلا گفتم از این قبیل موارد اختلاف سند و متن زیاد است مثلا سید بن طاوس گفته کلینی روایت کرده با سلسله اسناد .... اما در کتب فعلی کلینی اثری از آن نیست .در اصول کافی ده روایت است که شیخ طوسی آن‏ها را از کتاب «کافی» کلینی نقل کرده که الآن در این کتاب نیست.همچنین مطالبی که از محاسن برقی نقل کرده اسنادش هم اکنون تغییر یافته ویا سایر مواردی که تعداد ائمه 13 نفر آورده و... که ناشی از تصحیف ویا تنسیخ و یا تحریف است.

مثلا علامه مجلسی در مرآت مينويسد : ليس هذا الحديث في أكثر النسخ لكنه موجود في توحيد الصدوق و رواه عن الكليني و يدل على أنه كان في نسخته و لذا شرحناه مجملا. که متن صدوق کاملا با متن کلینی متفاوت است درهرصورت در صداقت کلينی شکی نيست واختلاف بهنگام تنسيخ ويا تحريف است.

نقل قول:
مولوی که در مثنویش احادیث سراسر کذبی چون ان اصحابی کالنجوم ...برای تبرئه دشمنان اهل بیت آورده است!!!!


قبلا گفتیم که تقصیر مولوی نیست این اخبار در آن زمان در همه اجتماع شایع بوده و در کتب متعدد حدیثی عامه آمده است مثل خبر کفر ابوطالب و ...

طه;173170 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

مؤمن اولین و ثابت ترین صفت اولیاء وانبیاءاست ایا اسلامی که زندگی پست ونجس را زندگی(سگی ) مینامد زندگی اول وثابت ترین مؤمنان یعنی اولیاء وانبیاء خود را نعوذا"بالله به روش زندگی سگ شایسته تر وسزاوار تر میداند
وتوصیه میکند مؤمن کسی است که مثل سگ زندگی کند؟؟؟

حق یارتان :sham:


با سلام و تشکر

جناب طه عزیز

بررسی سند و مدرک حدیث یاد شده، بر عهده کارشناسان مربوطه اما نکاتی را بنده پیرامون سخن مورد بحث عرض می کنم:

1. درست است که اسلام از یکسو پست ترین زندگی را در عباراتی زندگی سگی می داند اما این به معنای این نیست که خصوصیت هایی در سگ وجود ندارد که انسان بتواند با بگارگیری آنها در زندگی اش، جهت کمالی به زندگی اش بدهد. باید اینها را از هم تفکیک کرد.

2. مقصود سخن، این نیست که بگوید مؤمن مثل سگ باشد بلکه مقصود آنست که این خصوصیت ها را که در زندگی سگ است و برای سگ، کمال نیست اما اگر انسان آنها را در زندگی اش داشته باشد و آگاهانه و با اختیار، انتخاب کرده بکار گیرد برایش کمال محسوب می شود.

3. چنانکه در روایات دیگری که دوستان اشاره کرده اند توصیه هایی کرده که این ویژگی ها و خصوصیات را از کلاغ و خروس و زنبور عسل و امثالهم فرا بگیرد. نه به این معنا که ای مؤمن در همه چیز، مثل خروس و کلاغ باش.

4. پس چه کلام مزبور روایت صحیح از معصوم باشد و چه نباشد، از اعتبار و ارزش سخن چیزی کم نمی کند و توهین به ارزش و جایگاه مؤمن نیست.

موفق باشید ...

ســلام:Gol:

منم با آقای صدیق موافقم.:ok:

آقای مجتهدی تهرانی توی یکی از سخنرانی هاشون گفتن : " کم ز خروسی نباش "

خب اینجا دارن اشاره میکنن به سحر خیزی خروس که دارن گوشزد میکنن که ای انسان کمتر از

خروس نباش.

کلام حضرت هم که حالا اصلا معلوم نیست که واقعا سند داره یا نه، همینطوره:ok:

منظور یادگیری از برخی رفتارهای این حیوان هست.

:Gol:

جناب خیر البریه شما ادعا کردید این حدیث از طریق شیعه نقل شده اما بالاخره نفرمودید در کدام منبع حدیثی شیعه آمده؟!
ببینید جناب! این کتابها که در آن لینک آمده منبع حدیثی نیستند اینها خود ناقل هستند از کتابهای دیگر!
تعجب است این مسائل ساده را باید برای کارشناس حدیث توضیح داد!
شما که در نرم افزار مکتبه اهل بیت این متن را در درر السمطین یافتید از همانجا یک منبع شیعی حدیثی نه منبع معاصر آدرس بدهید که این متن را از طریق شیعه نقل کرده!

نکته دیگر اینکه در یکی از نقلهای خودتان این کلام از حسن بصری نقل شده نه از امیر مومنان سلام الله علیه!!!یعنی گوینده این سخن حسن بصری است نه امیر مومنان سلام الله علیه!

خیر البریه;173914 نوشت:
قبلا گفتیم که تقصیر مولوی نیست این اخبار در آن زمان در همه اجتماع شایع بوده و در کتب متعدد حدیثی عامه آمده است مثل خبر کفر ابوطالب و ...

عجبا!!!
اولا که آنچه درباره کلام امیر مومنان به ابن ملجم جعل کرده در هیچ منبع حدیثی سنی هم یافت نشود او اولین و آخرین جاعل این خیانت بزرگ در تبرئه ابن ملجم است!!!

ثانیا این چه توجیهی است که تقصیر ندارد چون در کتابها شایع بوده!!!!!
مگر عقل نداشته؟؟!!!
مگر توان تحقیق در حقانیت مذاهب را نداشته؟؟؟!!!!
مگر حقانیت امیر مومنان اینقدر مساله غامضی ست انهم برای مولوی که کتابش را وحی الهی و قرآن پارسی می داند و مدعی عرفان و کشف و ...است؟؟؟؟!!!!
اگر این توجیه صحیح باشد شما باید همه دشمنان اهل بیت و عالمان سنی را تبرئه کنید و بگویید احادیث دروغین را اینها از کتابهای زمانشان که شایع بوده نقل کردند، تقصیری ندارند!!!!!!!!!!!!!!!

چرا اینقدر خود را برای تبرئه پلیدی که چنان خباثتی برای تبرئه ابن ملجم به خرج داده به رنج می افکنید؟؟؟!!!! ای برادر شیعه!!!

حقیقتا مولایمان علی مظلوم است!

خلاصه مشکلات نقل مورد بحث(خصوصیات سگ) از نظر مدرک و سند:

1. از طریق شیعه روایت نشده است.
2. از طریق اهل سنت تنها در یک منبع دست چندم(درر السمطین) آمده.
3. همان منبع نیز می گوید از دیگری(بیهقی) گرفته ولی در خود آثار بیهقی نیز نیست!
4. از نظر معنا و سیر مطلب نیز این تکه همچون وصله ای ناجور در وسط سخن به نظر می رسد.
5. قسمتهای اول این متن که مربوط به بهداشت و ...می باشد در منابع شیعه و سنی آمده و حدیث در همانجا پایان یافته و این تکه اضافه را ندارد.
6. در بعضی منابع آمده که این سخن از حسن بصری است!!
...
و اما چند نکته درباره معنای این نقل:

1. نزاعی بر سر مطلوبیت پند گرفتن از هر چیزی ولو حیوانی چون سگ باشد نیست! در روایات درباره خصوصیاتی خوب از حیواناتی چون خروس، کلاغ و ...سخن گفته شده است.

2. اما بعضی خصلتهایی که در این متن به عنوان امور مطلوبی ذکر شده که شایسته است مومن داشته باشد نه تنها از نظر دین امور مطلوبی برای مومن نیست بلکه مذمت هم شده است!! این را در متنی دیگر توضیح خواهم داد.

3. بعضی از خصوصیات ذکر شده مخصوص سگ نیست! و در حیوانات دیگر هم هست:
مثلا
در خصوصیت دوم می گوید: سگ مال و ملکی ندارد!
ملک و مال برای حیوان به چه معناست و آیا مگر بقیه حیوانها مال و ملک دارند؟!


یا خصویت دهم: میراث باقی نمی گذارد!
میراث حیوان به چه معناست؟! و آیا بقیه حیوانات میراث باقی می گذارند؟و اگر بگوییم منظور حیواناتی ست که معروفند به جمع کردن چیزها مثل کلاغ و...آیا اینها استثنا نیستند؟ و چرا از بین اینهمه حیواناتی که جمع نمی کنند سگ ممتاز به این صفت شده؟؟؟!!!

یا خصوصیت نهم: اکثر عملش سکوت است!! آیا واقعا چنین است و سگ جزء حیوانات پر سر و صدا نیست؟!در بعضی روستاها که شب بوده ام از پارس سگان بی خواب شده ام! و به فرض که اینگونه باشد آیا بقیه حیوانات اکثرا مشغول سر و صدا هستند یا ساکتند؟؟!!!پس چرا از میان اینهمه حیوان بی سر و صدا حیوانی نجس العین انتخاب شده؟؟؟!!! آیا اینها دور از بلاغت نیست اگر نگوییم دور از معرفت است!

یا خصوصیت چهارم گوید: اکثر اوقات گرسنه است!
این یعنی چه؟ یعنی نسبت به بقیه حیوانات خصوصیتی ویژه دارد که اکثر اوقات غذا گیرش نیاید؟! به چه دلیل؟! آیا برعکس نیست؟ چرا که انواعی از سگها (سگ شکار، سگ گله، سگ نگهبان و اخیرا سگهای مونس انسان نماها!) به دلیل فایده برای صاحبانشان همیشه سبیلشان چرب است!
یا اینکه منظور این است که حتی اگر غذا هم گیر بیاورد عمدا نمی خورد تا گرسنه بماند؟! آیا واقعا سگ اینچنین است؟؟!! اگر جلوی سگ گرسنه گوشتی چیزی بیندازند نمی خورد و گرسنگی را ترجیح می دهد؟؟؟!!!

4. اگر فرض را بر این بگیریم که همه خصلتهای ذکر شده برای سگ امور حقیقتا نیکی باشد اما مشکل بزرگ دیگری در این متن هست و آن اینکه امیر مومنان که امیر سخن و بیان نیز هست برای دعوت به یادگیری چند چیز از خصلتهای نیک موجودی پست، به انسانها بگوید: زندگی سگی داشته باشید!!!
این تعبیر بسیار موهن است!!! بلکه در اینگونه موارد گفته می شود: فلان چیز را از فلان حیوان یاد بگیرید.
خصوصا اینکه در روایاتی معتبر، سگ از بدترین مخلوقات خدا شمرده شده ـ فعل خدا (خلق کردن)بد نیست اما مخلوقی، می تواند بنا بر حکمتهایی حاوی صفات بدی باشد ـ و در روایتی از نجس ترین چیزها! ـ که بعد فرمودند ولی ناصبی از سگ هم نجس تر است ـ و شایسته نیست ـ و حداقل اینکه بسیار دور از بلاغت و زیبایی سخن است ـ که به انسان بگویند زندگی سگی داشته باش!!! ـ اگر چه منظور صفات خوب سگ باشد ـ

...

نقل قول:

[quote]جناب خیر البریه شما ادعا کردید این حدیث از طریق شیعه نقل شده اما بالاخره نفرمودید در کدام منبع حدیثی شیعه آمده؟!
ببینید جناب! این کتابها که در آن لینک آمده منبع حدیثی نیستند اینها خود ناقل هستند از کتابهای دیگر![/quote]

با سلام

اولا که کتابهای لئالی الاخبار ومواعظ العدیده و نشان از بی نشانها و .... از شیعه هستند وگفتیم که شاید آنها از منابع اولیه اخذ کرده باشند وشاهدش هم نقل زرندی متوفی 750 که از بیهقی متوفی 458نقل کرده بود.

حتی جناب استادی در یادنامه آیت الله العظمی اراکی رحمه الله از قول ایشان این حدیث را آورده است .

ثانیا قبلا هم گفتیم که لزومی ندارد که فقط حدیث از طریق شیعه نقل شده باشد ویا درمنابع شیعه آمده باشد .

ثالثا اگر طریق محدود به حسن بصری بود میشد گفت که ضعیف است اما از امام علی (ع) و ...هم نقل شده است .

نقل قول:
[quote]نکته دیگر اینکه در یکی از نقلهای خودتان این کلام از حسن بصری نقل شده نه از امیر مومنان سلام الله علیه!!!یعنی گوینده این سخن حسن بصری است نه امیر مومنان سلام الله علیه![/quote]

اگر به کتب تراجم مراجعه کنید درمیابید که به خاطر خفقان حاکم بر آنزمان حسن بصری حتی گاهی اسم امام علی (ع) را تقیه میکرده از کجا معلوم از خود امام نقل نکرده باشد ؟ ضمن اینکه اگر خودش هم نقل کرده بود دلیل قاطعی بر بطلانش نبود !

نقل قول:

[quote]اگر این توجیه صحیح باشد شما باید همه دشمنان اهل بیت و عالمان سنی را تبرئه کنید و بگویید احادیث دروغین را اینها از کتابهای زمانشان که شایع بوده نقل کردند، تقصیری ندارند!!!!!!!!!!!!!!!
[/quote]

بهمین سبب خدای متعال ظالمترین افراد را کاتمین شهادت وکتمان کنندگان حقیقت دانسته ، بله اگر جاهل مقصر بوده حق با شماست اما هنوز نمیتوان حکم قاطعی داد.

نقل قول:
[quote]زندگی سگی داشته باشید!!! [/quote]

دوست عزیز همانطور که دیدید در متون مختلف این لفظ نقل نشده و ممکن است تعبیر روات باشد در هر صورت من هم معتقدم و قبلا در همین سایت سگ را نجس ترین حیوان دانستم (مثلا نقل است که سگ سیاه شیطان است ! و... اما این بدان معنا نیست که خصوصیات نیکی هم نداشته باشد

مثلا اگر چه این حیوان علاوه بر نجاست پلید هم هست اما در وفاداری نظیر ندارد شاید داستان مردی که صورتش را از سرما پوشانده بود وسگش هنگام ورود به خانه اورا نشناخت و به او حمله کرد و صاحبش نقاب از چهره بگرفت که ناگهان سگ شرمنده به گوشه ای خزید و صاحبش هرچه اصرار کرد سگ بداخل خانه نیامد از شرمندگی .... فردا صبح نعش سگ را از در خانه برداشت !

نقل قول:
چرا اینقدر خود را برای تبرئه پلیدی که چنان خباثتی برای تبرئه ابن ملجم به خرج داده به رنج می افکنید؟؟؟!!!! ای برادر شیعه!!!


با سلام

قال سبحانه : قُلْ لَنْ يُصِيبَنَا إِلَّا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنَا (قران كريم)

دوست گرامی قبلا گفتم که یاد بگیریم که زود قضاوت نکنیم ، هرچند که این موضوع انحراف از بحث است اما اگر مایل باشید در باره این استدلال جناب مولوی از احادیث صحیح شیعه بحثی داشته باشیم تا بدانیم این اشعار دارای اصل وریشه ای بوده اند ودر طول زمان آن اصول دستخوش تحریف و نابودی گشته اند ؛ احادیث صحیحی مانند زیر که در امهات کتب شیعه یعنی اصول کافی ومحاسن برقی و ...آمده اند :

[1] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ مِمَّا أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُوسَى ع وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ فِي التَّوْرَاةِ أَنِّي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ وَ خَلَقْتُ الْخَيْرَ وَ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْ مَنْ أُحِبُّ فَطُوبَى لِمَنْ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْهِ وَ أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا خَلَقْتُ الْخَلْقَ وَ خَلَقْتُ الشَّرَّ وَ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْ مَنْ أُرِيدُهُ فَوَيْلٌ لِمَنْ أَجْرَيْتُهُ عَلَى يَدَيْهِ .صحيح

امام صادق عليه‏السلام فرمود: از جمله آنچه خدا بجناب موسى (ع) وحى فرمود و در تورات بر او نازل شد اين بود كه: همانا منم خدا كه جز من شايسته پرستشى نيست، مخلوق را آفريدم و نيكى را آفريدم و آن را به دست هر كه دوست داشتم جارى ساختم، خوشا به حال آنكه نيكى را بدست او (بر مخلوقم) جارى ساختم. منم خدا و شايان پرستشى جز من نيست، مخلوق را آفريدم و بدى را آفريدم و آنان را به دست كه اراده كردم جارى ساختم....واى بر آنكه بگويد: چگونه اين شد و چگونه آن، يونس گويد: يعنى واى بر كسيكه از روى عقل خود آنرا منكر شود (و بگويد خدا خالق خير و شر نيست)...واى بر كسيكه بگويد چرا اينطور و چرا آنطور (چرا نيكى بدست اين و بدى بدست آن جارى شد).


[2] عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ إِنَّ فِي بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كُتُبِهِ أَنِّي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا خَلَقْتُ الْخَيْرَ وَ خَلَقْتُ الشَّرَّ فَطُوبَى لِمَنْ أَجْرَيْتُ عَلَى يَدَيْهِ الْخَيْرَ وَ وَيْلٌ لِمَنْ أَجْرَيْتُ عَلَى يَدَيْهِ الشَّرَّ وَ وَيْلٌ لِمَنْ يَقُولُ كَيْفَ ذَا وَ كَيْفَ ذَا .صحيح


[3] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ بَكَّارِ بْنِ كَرْدَمٍ عَنْ مُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ وَ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا خَالِقُ الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ فَطُوبَى لِمَنْ أَجْرَيْتُ عَلَى يَدَيْهِ الْخَيْرَ وَ وَيْلٌ لِمَنْ أَجْرَيْتُ عَلَى يَدَيْهِ الشَّرَّ وَ وَيْلٌ لِمَنْ يَقُولُ كَيْفَ ذَا وَ كَيْفَ هَذَا قَالَ يُونُسُ يَعْنِي مَنْ يُنْكِرُ هَذَا الْأَمْرَ بِتَفَقُّهٍ فِيهِ.صحيح


عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ بِغَيْرِ مَشِيئَةِ اللَّهِ فَقَدْ أَخْرَجَ اللَّهَ مِنْ سُلْطَانِهِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْمَعَاصِيَ بِغَيْرِ قُوَّةِ اللَّهِ فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ أَدْخَلَهُ اللَّهُ النَّارَ .صحيح

آیا مولوی غیر از این گفته ؟


ومولای عارفان(ع) وسید ساجدان (ع) نیز ناله میکردند که :

إلهي و مولاي أجريت علي حكما اتبعت فيه هوى نفسي و لم أحترس من تزيين عدوي فغرني بما أهوى و أسعده على ذلك القضاء فتجاوزت بما جرى علي من ذلك من نقض حدودك و خالفت بعض أوامرك فلك الحمد علي في جميع ذلك و لا حجة لي فيما جرى علي فيه قضاؤك و ألزمني حكمك و بلاؤك .

اِلهي لا تُؤَدِّبْني بِعُقوُبَتِكَ وَلا تَمْكُرْ بي في حيلَتِكَ مِنْ اَينَ لِي الْخَيرُ يا رَبِّ ...


علي بن ابراهيم عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ دُبَيْسٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَبْدَ فِي أَصْلِ الْخَلْقِ كَافِراً لَمْ يَمُتْ حَتَّى يُحَبِّبَ إِلَيْهِ الشَّرَّ فَيَقْرَبَ مِنْهُ فَابْتَلَاهُ بِالْكِبْرِ وَ الْجَبَرِيَّةِ فَقَسَا قَلْبُهُ وَ سَاءَ خُلُقُهُ وَ غَلُظَ وَجْهُهُ وَ ظَهَرَ فُحْشُهُ وَ قَلَّ حَيَاؤُهُ وَ كَشَفَ اللَّهُ سِتْرَهُ وَ رَكِبَ الْمَحَارِمَ فَلَمْ يَنْزِعْ عَنْهَا الْحَدِيثَ
ترجمه :
- امام صادق عليه السلام فرمود: هنگامى كه خداوند بنده اى را در اصل آفرينشش كافر بيافريند نمى ميرد مگر اينكه او را دوستدار شر مى گرداند و به شر نزديك مى شود پس او را به تكبر و سركشى دچار مى كند پس سنگدل مى شود و اخلاقش بد و چهره اش زننده مى گردد و زشتى او آشكار مى شود و حيااش كم مى گردد و خداوند پرده او را مى درد و او مرتكب امور ناروا مى شود و از آن امور دست برنمى دارد.


واز طریق عامه هم :

إن الله تعالى قال: أنا خلقت الخير والشر فطوبى لمن قدرت على يده الخير وويل لمن قدرت على يده الشـر ) كما في كنز العمال ج15/43015، وفي الاتحافات362. ( ضعيف ) وذكره الألبانى في ضعيـف الجامع الصغير ج2/1619. وقـال: ضعيف.

( إن الله عز وجل يقول: لا إله إلا أنا، خلقت الخير وقدرته،فطوبى لمن خلقته للخير، وخلقـت الخيـر له، وأجريت الخير على يديه. أنا الله لا إله إلا أنا خلقت الشر وقدرته، فويل لمن خلقته للشر، وخلقت الشر له، وأجريت الشر على يديـه ) كما في كنز العمال ج1/587، وفي الاتحافات385. ( ضعيف ) ونسبه العراقى في تخريجه للإحياء ج4ص335 لابن شاهين في شرح السنة عن ابى أمامة وضعَّف سنـده.

( قال الله تعالى: أنا الله خلقت العباد بعلمـى، فمن أردت به خيراً منحته خلقاً حسنا ومن أردت به سوءاً منحته خلقاً سيئاً ) كما في الاتحافات السنية87.

( وجد في المقام حجر مكتوب فيه: أنا الله ذو بكَّة، خلقت الخير والشر، فطوبى لمن خلقت الخير على يديه وويل لمن خلقت الشر على يديه ) كما في الاتحافات السنية767. ( ضعيـف )
( أتانى جبريل فقال: يا محمد، ربك يقرأ عليك السلام ويقول لك: إن من عبادى من لا يصلح إيمانه إلا بالغنى ولو أفقرته لكفر، وإن من عبادى من لا يصلح إيمانه إلا الفقـر ولو أغنيته لكفر، وإن من عبادى من لا يصلح إيمانه إلا بالسقم ولو أصححته لكفر، وإن من عبادى من لا يصلح إيمانه إلا بالصحة ولو أسقمته لكفـر ) كما في ضعيف الجامع ج1/75. ( ضعيف ) وقال الألباني: ضعيف. والحديث في الاتحافات السنية271.

( إن الله تعالى يقول: أنا أرجف الأرض بعبادى في خير فيافى، فمن قبضته فيها من المؤمنين كانت لـه رحمة وكانت آجالهم التي كتبت عليهم ومن قبضت من الكفـار كانت عذاباً لهم وكانت آجالهم التي كتبت عليهـم ) كما في كنز العمال ج1/588. ( ضعيف )

( قال الله عز وجل: يا جبريل إنى خلقت ألف ألف أمة، لا تعلم أمة أنى خلقت صواها لم أطلع عليها اللوح المحفوظ ولا صرير القلم. إنما أمرى لشىء إذا أردت أن أقول له كن فيكون، ولا تسبق الكاف النـون ) كما في كنز العمال ج10/29844. ( ضعيف ) قلت: هو في مسند الفردوس للديلمى ج3/4521.

( يقول الله تعالى: يا ابن آدم بمشيئتى: كنت أنت الذي تشاء لنفسك ما تشاء، وبإرادتى كنت أنت الذي تريد لنفسك ما تريد، وبفضل نعمتى عليك قويت على معصيتي، وبعصمتي وتوفيقى وعونى وعافيتي اديت إلى فرائضى، فأنا أولى بإحسانك منك وأنت أولى بذنبك منى، فالخيـر منى إليك بدا والشر منى إليك بما جنيت جرى، ورضيت منك لنفسك ما رضيت لنفسك منى ) كما في كنز العمال ج15/43615. وفي الاتحافات188 لأبي نعمي عن ابن عمرو كذا في الاتحافات.


البته از قرآن کریم هم شاهد دارد :

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آَذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (اعراف179)

بسيارى از جن و انس را براى جهنم آفريده ايم دل ها دارند كه با آن فهم نمى كنند چشم ها دارند كه با آن نمى بينند گوش ها دارند كه با آن نمى شنوند ايشان چون چار پايانند بلكه آنان گمراه ترند ايشان همانانند غفلت زدگان.

خیر البریه;174555 نوشت:
يونس گويد: يعنى واى بر كسيكه از روى عقل خود آنرا منكر شود (و بگويد خدا خالق خير و شر نيست)...واى بر كسيكه بگويد چرا اينطور و چرا آنطور (چرا نيكى بدست اين و بدى بدست آن جارى شد).


عجب ! این موضوع چرا به مولوی ختم شد ! ؟

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيوْمَ الْقِيامَةِ لَا ينْصَرُونَ(القصص/41)
و آنان [= فرعونيان‌] را پيشواياني قرار داديم که به آتش (دوزخ) دعوت مي‌کنند؛ و روز رستاخيز ياري نخواهند شد!

وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآياتِنَا يوقِنُونَ(السجده/24)
و از آنان امامان (و پيشواياني) قرار داديم که به فرمان ما (مردم را) هدايت مي‌کردند؛ چون شکيبايي نمودند، و به آيات ما يقين داشتند.

یاحق

جناب خیر البریه! در خصوص موضوع اصلی بحث پاسخ جدیدی از شما ندیدم! یا تکرار سخنان قبل بود که جواب داده بودم و یا نکته ای بود که مورد انکارم نبود و خودم گفته بودم(می توان از فلان حیوان هم چیزی یاد گرفت).
ضمنا حسن بصری ازدشمنان امیرالمومنین بوده و تقیه و ...از توجیهاتی ست که صوفیان برای تبرئه وی دست و پا کرده اند. می توان در تاپیکی مستقل به حسن بصری پرداخت!

بگذریم!

و اما در خصوص مولوی ملعون و مجبور دانستنش ابن ملجم را!!! این بحث را قبلا مفصلا با شما داشتم در تاپیک قفل شده زیر:
"مولوی صوفی حضرت ابوطالب را کافر می داند!!!"

و شروع بحث در خصوص تبرئه ابن ملجم توسط مولوی و توجیهات شما از اینجا:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=12774&page=16

از پست 157 تا 204 (قسمتهای رد و بدل شده بین بنده و شما)

در اینجا شروع بحث شما در آنجا و اولین پاسخم را درج می کنم:


نقل
نوشته اصلی توسط : خیر البریه

با سلام و تشکر

یکی از ایراداتی که به مولوی گرفتید مجری خدا وآلت دانستن ابن ملجم بود و ما پیرامون نقد نظر شما به روایاتی صحیح از اصول کافی استناد کردیم که خدای سبحان خیر و شر را از دست بندگانش جاری میسازد :

فطوبى لمن أجريت على يديه الخير و ويل لمن أجريت على يديه الشر ....

آلت حقی تو فاعل دست حق / کی زنم بر فعل حق من طعن و دق

بزبان دیگر اشکال شما به مولوی اشکال به سخن امام صادق علیه السلام است ! اگر توضیحی دارید لطفا ارائه فرمایید .

سلام.

دوست عزیز توجه کنید که نفی جبر از بدیهیات مکتب اهل بیت ـ مکتب وحی و برهان ـ است.

حضرت رضا عليه السلام مي‌‏فرمايند:

هر كس به تشبيه و جبر اعتقاد داشته باشد، کافر و مشرک است و ما در دنيا و آخرت از او بيزاريم.[1]

و مي‌‏فرمايند:

هر كس خداوند تعالي را به خلقش تشبيه و مانند کند، مشرک، و هر كس آنچه را از آن نهي فرموده به او نسبت دهد كافر است.[2]

و مي‌‏فرمايند:

آيا در اين باره (جبر و اختيار) اصلي به شما اعطا نكنم كه هرگز در آن اختلاف پيدا نكنيد و هيچ كس در مورد آن با شما مخاصمه نكند مگر اينكه او را درهم شكنيد؟ گفتيم: اگر صلاح مي‌دانيد بفرماييد. فرمودند: خداوند تعالي بندگان خود را به اطاعت خود مجبور نکرده است، و معصيت و نافرماني‌اش نيز به ناتواني و مغلوبيت او نمي‌باشد. و او بندگان را در ملک خويش يله و رها نكرده و وانگذاشته است. اوست مالك آنچه به ايشان تمليک نموده، و اوست قادر بر آنچه ايشان را بر آن قدرت عطا فرموده است. اگر بندگان طاعت او را به‌جا آورند مانع و جلوگير ايشان نخواهد بود، و چنانچه به معصيت او پردازند، اگر بخواهد بين ايشان و گناهان حائل و مانع شود و ايشان را از انجام گناه بازدارد، اين کار را مي‌کند. و در صورتي هم كه مانعشان نشود و ايشان معصيت كنند، او نيست كه ايشان را داخل گناهان كرده و به گناه وادار کرده باشد. سپس فرمودند: هر كس حدود اين گفتار را به دقت فراگيرد، بر مخالفان خود غالب آيد.[3]

امام كاظم عليه السلام مي‌‏فرمايند:

هر كس گمان كند كه خداوند تعالي بندگانش را به انجام گناهان مجبور مي‌‏سازد، يا ايشان را تکليفي مي‌‏كند كه فوق طاقت آن‌ها و بيرون از توان آن‌ها است، نه ذبيحه‏اش را بخوريد، و نه شهادتش را بپذيريد، و نه پشت سرش نماز بخوانيد، و نه به او زكات بدهيد.[4]

امام صادق عليه السلام مي‌‏فرمايند:

خداوند عادل‏تر از اين است كه بنده‏اي را بر كاري مجبور كند سپس به جهت آن عذابش نمايد.[5]

امام باقر و صادق عليهما السلام مي‌‏فرمايند:

خداوند به خلق خود مهربان‏تر از آن است كه ايشان را به انجام گناهان مجبور كند و سپس به جهت آن گناهان، عذابشان نمايد.[6]

رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم مي‌‏فرمايند:

در آخرالزمان گروهي باشند كه گناهان و معاصي را انجام دهند و با اين حال، گويند كه خداوند آن را بر ايشان مقدر فرموده است. كسي كه ايشان را رد كند مانند كسي است كه در راه خداوند شمشير كشيده باشد.[7]

و اما درباره آن روایت مورد نظر شما ابتدا به این اصل کلی توجه فرمایید که:
امام رضا علیه السلام فرمود:


هر کس متشابهاتِ قرآن را به محکماتِ آن بر گرداند به راه راست هدایت شده است.
سپس فرمود: در روایات ما محکماتی هست همچون محکماتِ قرآن و متشابهاتی هست همچون متشابهاتِ قرآن.
پس روایات متشابه را به روایات محکم باز گردانید و از روایات متشابه پیروی نکنید که گمراه می شوید. [8]

عقل هم می گوید باید متشابه المعنی را به محکم و قطعی المعنی باز گرداند تا با آن منافاتی نداشته باشد.


پس در مرحله اول با توجه به محکمات یقین پیدا می کنیم که آن روایت درصدد بیان جبر و نفی اختیار نیست.


در مرحله دوم سعی می کنیم معنای صحیح روایت را بیابیم که حتی اگر موفق نشویم ضرری به نتیجه مرحله اول نمی زند.


و اما دقت در خود روایت می رساند که هرگز درصدد بیان جبر نیست چرا که فرمود: وای بر کسی که...


حال آنکه عقل می گوید انسانِ مجبور, گناهی ندارد که "وای" بر او روا باشد!


پس معنای روایت چیست؟! چرا می فرماید: خدا شر را خلق کرده و به دست بعضی جاری می کند؟!


مرحوم علامه مجلسی درباره این حدیث می فرماید:


یا اینکه منظور از خلق شر, خلق اسباب آن باشد. مثلا خداوند خمر را آفریده و قدرت نوشیدن آن را نیز به انسان داده است.اما خوردن خمر به اختیار خود انسان است.


یا اینکه اینجا منظور همان بحث استدراج و املاء است. یعنی خداوند کسانی را که به اختیار خود به مرحله ای از شقاوت می رسند که دیگر هرگز نمی خواهند از آن بازگردند, دچار خذلان می سازد.


یا اینکه حدیث از روی تقیه و موافق جمهور اهل سنت که جبری مذهب هستند صادر شده است. [9]



---------------------------------------------------------
1. من قال بالتَّشبيه والجبر فهو كافرٌ مشرك، ونحن منه براء في الدنيا والآخرة.
التوحيد، 364؛ بحارالانوار: 25/53.

2. من شبه الله تعالي بخلقه فهو مشركٌ و من نسبَ إليه ما نهي عنه فهو كافرٌ.
عيون اخبار الرضا عليه‏السلام : 1/93؛ التوحيد، 69.

3. ألا أعطيكم في هذا اصلاً لا تختلفون فيه ولا يخاصمكم عليه أحد إلاّ كسرتموه؟ قلنا: إن رأيتَ ذلك. فقال: إنّ اللّه‏ تعالي لم يُطع بإكراه ولم يُعصَ بغلبة ولم يُهملِ العبادَ في ملكِهِ. هو المالكُ لما ملّكهم، والقادرُ علي ما أقدرهم عليه، فإن ائتمرَ العبادُ بطاعتِهِ لم يكنِ اللّه‏ عنها صادّاً ولا منها مانعاً، وإن ائتمروا بمعصيته فشاءَ أن يحولَ بينهم وبين ذلك فعلَ، وإن لم يحلْ ففعلوا فليسَ هو الذي أدخلَهم فيه. ثم قال : من يضبطْ حدودَ هذا الكلامِ فقد خاصم من خالَفَه.

عيون اخبار الرضا عليه‏السلام :1/119؛ التوحيد، 361.

4. من زعم أن اللّه‏ تعالي يجبر عبادَه علي المعاصي أو يكلّفُهم ما لا يطيقون فلا تأكلوا ذبيحتَه، ولا تقبلوا شهادتَه، ولا تصلّوا وراءَه، ولا تعطوه من الزكاةِ شيئا.
الاحتجاج، 2/414.

5. اللَّه أعدَلُ من أن يُجبِر عبدا علي فعل ثم يعذّبه عليه.
التوحيد، 361؛ بحارالانوار: 5/51.

6. إنَّ اللَّه عزَّ وجلَّ أرحم بخلقه من أن يُجبِرَ خلقه علي الذُّنوب ثمَّ يعذِّبهم عليها.
التوحيد، 360؛ بحارالانوار: 5/51.

7. يكون في آخرالزمان قوم يعملون المعاصي ويقولون الرادّ عليهم كشاهر سيفه في سبيل اللّه‏.
بحارالانوار: 5/47.

8. مَنْ رَدَّ مُتَشَابِهَ الْقُرْآنِ إِلَى مُحْكَمِهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ ثُمَّ قَالَ ع إِنَّ فِي أَخْبَارِنَا مُحْكَماً كَمُحْكَمِ الْقُرْآنِ وَ مُتَشَابِهاً كَمُتَشَابِهِ الْقُرْآنِ فَرُدُّوا مُتَشَابِهَهَا إِلَى مُحْكَمِهَا وَ لَا تَتَّبِعُوا مُتَشَابِهَهَا دُونَ مُحْكَمِهَا فَتَضِلُّوا

وسائل الشیعه ج 27 ص 115

9. أن المراد بخلق الخير و الشر في هذه الأخبار إما ...خلق الآلات و الأسباب التي بها يتيسر فعل الخير و فعل الشر، كما أنه سبحانه خلق الخمر و خلق في الناس القدرة على شربها، أو كناية عن أنهما يحصلان بتوفيقه و خذلانه، فكأنه خلقهما ... يمكن حملها على التقية.
مرآة العقول ج 2 ص171


نقل
نوشته اصلی توسط : خیر البریه

فطوبى لمن أجريت على يديه الخير و ويل لمن أجريت على يديه الشر .... آلت حقی تو فاعل دست حق / کی زنم بر فعل حق من طعن و دق

ضمن اینکه مولوی ملعون همچون آن حدیث نمی گوید: وای بر کسی که شر به دستش جاری شده...
نمی گوید وای بر ابن ملجم!
مولوی نه تنها نمی گوید وای بر ابن ملجم!
بلکه از زبان مولای مظلومان جعل می کند که به ابن ملجم فرموده:

کی زنم بر آلت حق , طعن و دق!!!
یا گوید:
هیچ بغضی نیست در جانم ز تو!!!

یعنی مولوی از شدت محبتش به امیر مومنان!!! و از شدت بغضش به ابن ملجم!!! حتی وای گفتن بر او را نیز روا نمی داند!!!!

حتی وقتی ابن ملجم می پرسد پس چرا خدا قصاص را قرار داده؟! اگر خودش این کارها را می کند قصاص برای چیست؟! از زبان مولای مظلومان جعل می کند که پاسخ فرمود:

[=2 mehr]گر كند بر فعل خود[=courier new]![=2 mehr] او اعتراض / [=2 mehr]ز اعتراض خود بروياند رياض‏[=courier new]!!!


[=courier new][=2 mehr]آلت خود را اگر او بشكند [=courier new]/ [=2 mehr]آن شكسته گشته را نيكو كند[=courier new]!!!

[=courier new]

یعنی ای ابن ملجم عزیز! غصه نخور اگر چه خدا گفته قصاصت کنند اما خودش برایت جبران می کند!!!!

جناب محمد تقی جعفری اینجا با تعجب گوید چطور مولوی که در بعضی جاهای مثنوی به گونه ای جبر را نفی کرده ـ البته نه کامل ـ اما اینجا جبری مسلک شده است و قاتل علی را بی گناه و مجبور دانسته است!!!

بنده عرض می کنم از شدت محبتش به امیر مومنان!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

راستی آیا مولوی و سایر ناصبیان در مورد قتل عثمان نیز جبری مسلک می شوند؟؟؟!!!!

آیا قاتل عثمان را نیز مجبور و آلت فعل خدا و مبرای از هر طعن و دق می دانند؟؟؟!!!!

وای بر مدعی تشیع علوی که بعد از آگاهی از انحرافات مولوی باز هم برای تبرئه اش تلاش کند!!!

با سلام

علاوه بر جناب بیهقی (أَحْمَد بْن الحُسَيْن بْن عليّ بْن موسى. الْإِمام أبو بكر البَيْهَقِيّ الخِسْروجِرْدِيّ. [المتوفى: 458 هـ]
که بنقل حافظ جمال الدين محمد بن يوسف بن الحسن بن محمد الزرندي الحنفي المدني المتوفي عام 750 هج‍ این حدیث را از امام علی (ع) روایت کرده بود در کتاب انتصار الفقير السالك لترجيح مذهب الإمام مالك_ که یک نسخه .pdf نزد اینجانب موجود است نویسنده آن محمد بن محمد بن محمد بن إسماعيل الأندلسي الغرناطي، ثم القاهري، شمس الدين، أبو عبد الله، المعروف بالراعي: نحوي. ولد وعاش بغرناطة، وحج وسكن القاهرة (سنة 825) وتوفي بها.
در صفحه 268 نقل کرده از ابن المنیر (أَحْمَد بْن مُحَمَّد بْن منصور بْن القاسم بْن مختار، القاضي، العلامة، ناصر الدّين، ابن المنير الجذامي، الجروي، الإسكندراني، المالكيّ) متوفی 683 ، علیه شافعیه در طهارت سگ که 10 خصلت است (در سگ) که سزاوار است در هر فقیری باشد : اول آنکه همیشه گرسنه است واین ادب صالحین است و دوم :آنکه جای مشخصی ندارد و این علامت متوکلین است و ...

دهم : هنگام سفر از مکانی باخود توشه ای برنمیدارد واین علامت مجردین است .البته که در شرح الفیه اش این حدیث را از حسن بصری نقل کرده است.

بنابراین تا اینجا مشخص شد که اصل این حدیث در قرون اولیه و میانی موجود بوده اما بعدا نابود شده است . ضمن اینکه هنوز بر منابعی که از انس بن مالک روایت کرده اند دست پیدا نکرده ام .

نکته دیگر شواهدیست که متن آنرا تقویت میکن مانند آیاتی که قبلا در مدح کم خوابی مومنین وتوکل وزهد و... ایشان آورده شد همچنین روایاتیست که موید متن آنست مانند :

بیهقی در شعب الایمان آورده :

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللهِ الْحَافِظُ، أنا أَحْمَدُ بْنُ كَامِلٍ الْقَاضِي، نا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدَةَ الْقَزَّازُ، نا عَبْدَةُ بْنُ مُحَمَّدٍ، نا عَنْبَسَةُ بْنُ سَعِيدٍ، عَنِ الْحَسَنِ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: " ثَلَاثُ خِلَالٍ، مَنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ كَانَ الْكَلْبُ خَيْرًا مِنْهُ: وَرَعٌ يَحْجِزُهُ عَنْ مَحَارِمِ اللهِ، أَوْ حِلْمٌ يَرُدُّ بِهِ جَهْلَ جَاهِلٍ، أَوْ حُسْنُ خُلُقٍ يَعِيشُ بِهِ فِي النَّاسِ " هَكَذَا رُوِيَ هَذَا مُرْسَلًا، وَرُوِيَ مِنْ وَجْهٍ آخَرَ عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَمَا.

أنشدنا أبو عبد الرحمن السلمي أنشدني جعفر بن محمد المراغي أنشدني منصور الفقيه لنفسه : ـ ( الكلب أحسن عشرة و هو النهاية في الخساسة )


همچنین :
[=Simplified Arabic]وفي كتاب فضل الكلاب على كثير ممن لبس الثياب، لمحمد بن خلف المرزبان عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده رضي الله تعالى عنه، قال: رأى رسول الله صلى الله عليه وسلم رجلا قتيلا، فقال صلى الله عليه وسلم: " ما شأنه " ؟ قالوا: إنه وثب على غنم بني زهرة، فأخذ منها شاة، فوثب عليه كلب الماشية فقتله. فقال صلى الله عليه وسلم: " قتل نفسه، وأضاع ديته، وعصى ربه، وخان أخاه وكان الكلب خيراً منه " .
وقال ابن عباس رضي الله تعالى عنهما: كلب أمين خير من صاحب خؤون. قال: وكان للحارث بن صعصعة ندماء لا يفارقهم، وكان شديد المحبة لهم، فخرج في بعض منتزهاته، ومعه ندماؤه فتخلف منهم واحد، فدخل على زوجته، فأكلا وشربا ثم اضطجعا، فوثب الكلب عليهما فقتلهما. فلما رجع الحارث إلى منزله وجدهما قتيلين. فعرف الأمر فأنشأ يقول:

[=Simplified Arabic]
وما زال يرعى ذمتي ويحوطني ... ويحفظ عرسي والخليل يخون
فيا عجباً للخل يهتك حرمتي ... ويا عجبا للكلب كيف يصون


[=Simplified Arabic]فائدة: ذكر ابن عبد البر في كتابه بهجة المجالس وأنس المجالس،
قال الزبير: حدثني أبو ضمرة أنس بن عياض، قال: قيل لجعفر بن محمد: كم تتأخر الرؤيا؟ فقال: رأى رسول الله صلى الله عليه وسلم كأن كلباً أبقع يلغ في دمه، فكان شمر بن ذي الجوشن قاتل الحسين رضى الله عنه، وكان أبرص، فكان تأويل الرؤيا بعد خمسين سنة.

درطبیعت پیرامون ما چه چیزی برای آموختن وجود دارد؟

أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَت(17غاشيه)

آيا به شتر نمى‏نگرند كه چگونه آفريده شده؟

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

به نظر میرسد تمام بزرگواران دومطلب را فراموش نموده اند :

اول اینکه منبع معتبر این حدیث!!!! را بفرمایند

دوم اینکه در متن ابدا" به عبرت گرفتن از زندگی سگ !!!! توصیه نشده بلکه این عین متن است

محی الدین14;172921 نوشت:
مرحوم حضرت آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی حدیثی را از حضرت مولا بدینگونه نقل می فرمودند که :حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در اوصاف " سگ" می فرمایند: طوبی لمن عیشه کعیش الکلب، ففیه عشرة خصال فینبغی ان یکون کلها للمؤمن خوشا بحال کسی که زندگیش چون زندگی سگ باشد. در این حیوان ده خصلت است که مومن به داشتن آنها سزاوار است الاول: لیس له مقدار بین الخلق و هو حال المساکین

به امیرالمؤمنین تهمت زده شده که زندگی مؤمن را سزاوارتر بر زندگی سگی دانسته !!!!!

لطفا" کارشناسان محترم تکلیف این دو مقوله را روشن فرمایند . :!!!:

حق یارتان :Sham:

نقل قول:
به امیرالمؤمنین تهمت زده شده که زندگی مؤمن را سزاوارتر بر زندگی سگی دانسته !!!!!

لطفا" کارشناسان محترم تکلیف این دو مقوله را روشن فرمایند .




با سلام

لطفا مطالب قبلی در باره منابع را بدقت مطالعه کنید تا از بحث خارج نشویم .گفتیم که در بعضی نسخ چنین جمله ای نیامده ضمنا منابع ذکر شده را هم دوباره بدقت مطالعه کنید ودرباره آنها بحث کنید .

طه;172995 نوشت:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنظرانش

نقل نوشته اصلی توسط : m.abdangchiو اما بررسی نظرات شما بزرگوار.به طور ریز تر.
البته بنده نظریات خودم را عرض میکنم و منتضر نظرات کارشناسانه شما هستم.
شما بزرگوار به عنوان یک کارشناس در مورد کتاب شریف (( لئالي الاخبر)) اطلاعات بیشتری از بنده دارید. منبع این حدیث از این کتاب است. لطفا به انجا مراجعه بفرمایید و سپس در مورد سلسله راویان و صحیح السند بودن ان نظر کارشناسانتان را بنویسید تا ما استفاده کنیم.
مثل اینکه شما نظرتان را فقط با استناد به کتاب نشان از بی نشان ها فرموده اید

با سلام دوست گرامی... نخیر این سخن در چندین کتاب (حد اقل سه کتابی که من دیدم)
وجود دارد.... اما
1- درکتب معتبر وجود ندارد...(کتب معتبر شیعی 4 تاست...( کافی -تهذیب- من لایحضره الفقیه واستبصار)
2- تازه وجود هر سحنین در این کتب معتبر دلیل بر صحت آن روایت نیست بلکه باید از نظر رجالی تمام اسناد صحیح یا موثق یا حسن باشند.
3- عرض کردم سند این روایت صحیح نمیباشد ...شما اگر دلیلی بر صحت دارید بنویسید
موفق باشید

این متن پاسخ کارشناس محترم جناب حسینی تبار بوده

حق یارتان :Sham:

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

پس این جناب کارشناس محترم مرکز ملی که این پاسخ را داده اند و سایر کارشناسان محترم مرکز که سال کذشته منبعی برای این حدیث پیدا نکرده اند چه پاسخی دارند ؟

این متن یک حدیث ویا روایت از جانب مولایمان امیر المؤمنین وهیچ معصومی نیست !!!!!!!!!!!!

یک توصیه به رعایت حسنات رفتاری هم نیست چون اصلا" حسنات نیست برخلاف جناب شتر ویا عبرت هم نیست برخلاف جنابان کلاغ ویا خروس !!!!!!!!!!!!!!

بلکه گفته مؤمن سزاوارتر است زندگی سگ داشته باشد تا خود سگ !!!! تفاوت این دو مطلب از زمین است تا آسمان !!!!!!!!!!!!!!!!!

حق یارتان :Sham:

نقل قول:
پس این جناب کارشناس محترم مرکز ملی که این پاسخ را داده اند و سایر کارشناسان محترم مرکز که سال کذشته منبعی برای این حدیث پیدا نکرده اند چه پاسخی دارند ؟


با سلام

سال قبل پیدا نکرده اند اما امسال ما پیدا کردیم وهیچکس نمیتواند مدعی اشراف به همه علوم باشد .


نقل قول:
بلکه گفته مؤمن سزاوارتر است زندگی سگ داشته باشد تا خود سگ !!!! تفاوت این دو مطلب از زمین است تا آسمان !!!!!!!!!!!!!!!!!


دوباره متن را بخوانیم تا ببینیم اشکال از کجاست :

روي عن الحسن البصري رحمه الله أنه قال: في الكلب عشر خصال محمودة، ينبغيأن تكون في كل فقير:

ودر متن بیهقی هم از امام علی (ع):
طوبى لمن عيشه عيش الكلاب . للكلب عشر خصال : اولها ليس له مقدار عند الخلق ، الثانية انه فقير ليس له مال ، الثالثة الأرض كلها له بساط ، الرابعة اكثر اوقاته يكون جائعا واقله يكون شبعانا ، الخامسة أن ضربه صاحبه مائة جلدة لا يترك بابه ، السادسة يحفظ صاحبه ويأخذ العدو ويترك الصديق ، السابعة يحفظ باب صاحبه في الليل والنهار ولا ينام ، الثامنة اكثر عمله السكوت ، التاسعة يكون راضيا بما يدفعه صاحبه إليه ، العاشرة إذا مات لم يترك من الميراث شيئا

ودر متن اثنی عشریه :

في الكلب عشرخصال من كانت فيه سعد:
الأول: أنّه ليس له بيت، و ذلك من صفات المجرّدين.
الثّاني: أنّه يسهر بالليل، و ذلك من صفات العابدين.
الثّالث: أنّه إذاسافر لا يحمل زاده، و ذلك من علامات المتوكّلين.
--امین : الرّابع: إذا حضرالطّعام جلس عنه بعيدا بمعزل، و ذلك من علامات‏ النازحين‏
الخامس: إذا ضرب وطرد يعود بأدنى شي‏ء، و ذلك من علامات المريدين‏
السّادس: لا يفارق صاحبه علىالشدّة و الرخاء، و ذلك من علامات الصّابرين.
السّابع: أنّه إذا مات لم يخلّفميراثا، و ذلك من علامات الزّاهدين.
الثّامن: أنّه لا يزال جوعان و ذلك منعلامات المجاهدين.
التاسع: أنّه لا يزال خائفا و ذلك من علامات الصّالحين.
العاشر: أنّه يرضى بالقليل من الدّنيا و ذلك من علامات العاشقين.

ودر متن لئالی الاخبار :

طوبي لمن عيشه کعيش الکلب، ففيه عشرة خصال فينبغي ان يکون کلها للمؤمن...


تا اینجا 4 نوع متن مختلف در طلیعه این حدیث دیده میشود که این خصال : اول سزاوار است که در فقرا باشد دوم در همه باشد سوم نشانه سعدا است چهارم برای مومن است .

اما من نمیدانم شما از کجا سفارش زندگی سگی را استنباط کرده اید ؟! البته بشما حق میدهم چنین برآشفته اید چون معنی جملات را متوجه نشده اید !

همانطور که میدانیم سگ خصلتهای زشتی هم دارد و منظور حدیث فقط خصال نیک اوست که انسان با دیدن آثار و جلوه های مخلوقات پی به عظمت خالق حکیم میبرد واز سگی کمتر بودن خجالت آور است.

امام علی (ع) در نهج البلاغه فرمود :

مورچه را بنگريد كه با اين كوچكى جثّه و نازكى اندامش كه نزديك نيست با گوشه چشم دريافت شود و با دقّت و انديشه درك گردد ، چسان راه و زمين خويش را پيموده ، و بر روزيش ( حريص و ) شتابان است ، دانه را بلانه اش ميكشد ، و آن را در سوراخش تهيّه ديده ، در تابستان براى زمستانش و در وقت ورودش براى هنگام بيرون رفتنش آنرا گرد ميآورد ( یعنی توشه اندوختن را از مورچه بیاموزید ) خدا كفيل روزى او بوده ، و راه رزقش را باقتضاى حالش

باز كرده است ، و او اگر در سنگ خشگ ( بدون گياه ) يا بر سنگ سخت ( و بزرگى كه حركت دادنش ممكن نيست ) بوده باشد ، خداوند بسيار بخشايشگر ، و پاداش دهنده محروم و بى بهره اش نخواهد گذاشت ، و اگر در مجراى خورش ، و در پست و بلند و اطراف اضلاع شكم ، و آنچه از چشم و گوش كه در سر او است بينديشى ( البتّه ) از آفرينش او دچار شگفتى شده ، و از توصيفش برنج اندر افتى ، بنابراين بزرگ است خدايكه مور ( ضعيف و كوچك ) را بر دست و پايش نگهداشته ،...

خیر البریه;174948 نوشت:

با سلام

سال قبل پیدا نکرده اند اما امسال ما پیدا کردیم وهیچکس نمیتواند مدعی اشراف به همه علوم باشد .

دوباره متن را بخوانیم تا ببینیم اشکال از کجاست :

روي عن الحسن البصري رحمه الله أنه قال: في الكلب عشر خصال محمودة، ينبغيأن تكون في كل فقير:

ودر متن بیهقی هم از امام علی (ع):
طوبى لمن عيشه عيش الكلاب . للكلب عشر خصال : اولها ليس له مقدار عند الخلق ، الثانية انه فقير ليس له مال ، الثالثة الأرض كلها له بساط ، الرابعة اكثر اوقاته يكون جائعا واقله يكون شبعانا ، الخامسة أن ضربه صاحبه مائة جلدة لا يترك بابه ، السادسة يحفظ صاحبه ويأخذ العدو ويترك الصديق ، السابعة يحفظ باب صاحبه في الليل والنهار ولا ينام ، الثامنة اكثر عمله السكوت ، التاسعة يكون راضيا بما يدفعه صاحبه إليه ، العاشرة إذا مات لم يترك من الميراث شيئا

ودر متن اثنی عشریه :

في الكلب عشرخصال من كانت فيه سعد:
الأول: أنّه ليس له بيت، و ذلك من صفات المجرّدين.
الثّاني: أنّه يسهر بالليل، و ذلك من صفات العابدين.
الثّالث: أنّه إذاسافر لا يحمل زاده، و ذلك من علامات المتوكّلين.
--امین : الرّابع: إذا حضرالطّعام جلس عنه بعيدا بمعزل، و ذلك من علامات‏ النازحين‏
الخامس: إذا ضرب وطرد يعود بأدنى شي‏ء، و ذلك من علامات المريدين‏
السّادس: لا يفارق صاحبه علىالشدّة و الرخاء، و ذلك من علامات الصّابرين.
السّابع: أنّه إذا مات لم يخلّفميراثا، و ذلك من علامات الزّاهدين.
الثّامن: أنّه لا يزال جوعان و ذلك منعلامات المجاهدين.
التاسع: أنّه لا يزال خائفا و ذلك من علامات الصّالحين.
العاشر: أنّه يرضى بالقليل من الدّنيا و ذلك من علامات العاشقين.

ودر متن لئالی الاخبار :

طوبي لمن عيشه کعيش الکلب، ففيه عشرة خصال فينبغي ان يکون کلها للمؤمن...

تا اینجا 4 نوع متن مختلف در طلیعه این حدیث دیده میشود که این خصال : اول سزاوار است که در فقرا باشد دوم در همه باشد سوم نشانه سعدا است چهارم برای مومن است .

اما من نمیدانم شما از کجا سفارش زندگی سگی را استنباط کرده اید ؟! البته بشما حق میدهم چنین برآشفته اید چون معنی جملات را متوجه نشده اید !

همانطور که میدانیم سگ خصلتهای زشتی هم دارد و منظور حدیث فقط خصال نیک اوست که انسان با دیدن آثار و جلوه های مخلوقات پی به عظمت خالق حکیم میبرد واز سگی کمتر بودن خجالت آور است.

امام علی (ع) در نهج البلاغه فرمود :

مورچه را بنگريد كه با اين كوچكى جثّه و نازكى اندامش كه نزديك نيست با گوشه چشم دريافت شود و با دقّت و انديشه درك گردد ، چسان راه و زمين خويش را پيموده ، و بر روزيش ( حريص و ) شتابان است ، دانه را بلانه اش ميكشد ، و آن را در سوراخش تهيّه ديده ، در تابستان براى زمستانش و در وقت ورودش براى هنگام بيرون رفتنش آنرا گرد ميآورد ( یعنی توشه اندوختن را از مورچه بیاموزید ) خدا كفيل روزى او بوده ، و راه رزقش را باقتضاى حالش

باز كرده است ، و او اگر در سنگ خشگ ( بدون گياه ) يا بر سنگ سخت ( و بزرگى كه حركت دادنش ممكن نيست ) بوده باشد ، خداوند بسيار بخشايشگر ، و پاداش دهنده محروم و بى بهره اش نخواهد گذاشت ، و اگر در مجراى خورش ، و در پست و بلند و اطراف اضلاع شكم ، و آنچه از چشم و گوش كه در سر او است بينديشى ( البتّه ) از آفرينش او دچار شگفتى شده ، و از توصيفش برنج اندر افتى ، بنابراين بزرگ است خدايكه مور ( ضعيف و كوچك ) را بر دست و پايش نگهداشته ،...

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

اما بنده از صبح تا به حال از چند مرکز مهم تحقیق حدیث و روایت سؤال کردم از جمله استعلام دوباره از مرکز پاسخگویی منبع معتبر برای این حدیث نیافتند .
بزرگوار منابع معتبر احادیث در کتب شیعه همان چهار منبعی است که جناب کارشناس محترم حسینی تبار مرقوم فرموده اند .

لطفا" یک تماس با شماره ی مرکز بگیرید بعد بگویید ما منبع پیدا کردیم !!!!!!!!!!!! شاید معتبر باشد و ما هم بتوانیم از این به بعد استفاده کنیم :tashvigh:

حق یارتان :Sham:

نقل قول:
لطفا" یک تماس با شماره ی مرکز بگیرید بعد بگویید ما منبع پیدا کردیم !!!!!!!!!!!! شاید معتبر باشد و ما هم بتوانیم از این به بعد استفاده کنیم


با سلام

شما که با ایشان در ارتباطید آدرس اینجا را به ایشان بدهید تا بیایند وبررسی کنیم زیرا در مطالبی که از ایشان نقل نمودید به بعضی منابع مهم اشاره ای نکرد ه بودند .

ضمن اینکه متن حدیث مخالفتی با کتاب وسنت ندارد حتی موافقاتی هم دارد و مانند نهج البلاغه متن محکم آن شاهدی بر سندیت آنست .

تحرير المواعظ العددية 551 الفصل العاشر مما ورد من كلام الزهاد ..... ص : 551

و قيل: في الكلب‏ عشر خصال‏ من كانت فيه سعد:
الأول: أنّه ليس له بيت، و ذلك من صفات المجرّدين.
الثّاني: أنّه يسهر بالليل، و ذلك من صفات العابدين.
الثّالث: أنّه إذا سافر لا يحمل زاده، و ذلك من علامات المتوكّلين.
الرّابع: إذا حضر الطّعام جلس عنه بعيدا بمعزل، و ذلك من علامات‏

النازحين.
الخامس: إذا ضرب و طرد يعود بأدنى شي‏ء، و ذلك من علامات المريدين‏
السّادس: لا يفارق صاحبه على الشدّة و الرخاء، و ذلك من علامات الصّابرين.
السّابع: أنّه إذا مات لم يخلّف ميراثا، و ذلك من علامات الزّاهدين.
الثّامن: أنّه لا يزال جوعان و ذلك من علامات المجاهدين.
التاسع: أنّه لا يزال خائفا و ذلك من علامات الصّالحين.
العاشر: أنّه يرضى بالقليل من الدّنيا و ذلك من علامات العاشقين.

خلاصه وجمع بندی بحث:
1-روایت مذکور درهیچ کتاب روایی شیعه نقل نشده(روایت طوبی لمن عاش کعیش الکلب)
2-این سخن تنها بااین عبارتی که ذکر شد آمده در آدرس مذکور
3-دراین سند میگوید جمعی اززهاد گفته اند وسخن امام (ع)نیست
4-به تعابیر دیگری که درکتب عرفانی آمده هیچکدام سند ندارد وبه امام (ع)نمی رسد
5-عرفان کلبیون نوعی عرفان یونانی بوده که مانند سگ زنگی کنند (گرایشهای عرفانی چاپ موسسه امام خمینی ره)
6-مرحوم نخودکی عارفی است وارسته اما سخنش سند حدیثی ندارد اگر این نقل قول صحیح باشد

پیام;175043 نوشت:
خلاصه وجمع بندی بحث: 1-روایت مذکور درهیچ کتاب روایی شیعه نقل نشده(روایت طوبی لمن عاش کعیش الکلب) 2-این سخن تنها بااین عبارتی که ذکر شد آمده در آدرس مذکور 3-دراین سند میگوید جمعی اززهاد گفته اند وسخن امام (ع)نیست 4-به تعابیر دیگری که درکتب عرفانی آمده هیچکدام سند ندارد وبه امام (ع)نمی رسد 5-عرفان کلبیون نوعی عرفان یونانی بوده که مانند سگ زنگی کنند (گرایشهای عرفانی چاپ موسسه امام خمینی ره) 6-مرحوم نخودکی عارفی است وارسته اما سخنش سند حدیثی ندارد اگر

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

با تشکر از همه ی بزرگواران :Gol:

اجورکم عندالله :Gol:

ما را دردی جز اانحراف در اعتقادات جوانانمان نسبت به دین زیبایمان نیست که به حمدالله بادرایت شما بزرگواران آسوده خاطریم :Gol:

موضوع قفل شده است