كفرياتي واضح از كتاب مثنوي مولوي

تب‌های اولیه

92 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
كفرياتي واضح از كتاب مثنوي مولوي

رزم علي بن ابيطالب - عليه السلام - با عَمْرو بن عَبدُوَد:

« اندرآ اكنون كه رَستي از خطر **** سنگ بودي كيميا كَردت گُهر


رسته‌اي از كفر و خارستان او **** چون گلي بشكفته در بُستان هو


تو مني و من تواَم اي مُحتشم **** تو علي بودي علي را چون كُشم» (1)

حرف هاي ما و شما:

* در جنگ خندق آنگاه كه پرچمدار كفر، «عمرو بن عبدود» خندق را پشت سر نهاده و با نعره‌هاي خود از سپاه اسلام مبارز مي‌طلبيد، كسي از مهاجر و انصار جرأت مقابله با او را پيدا نكرد. در آن هنگام حيدر كرار خواستار نبرد با او شد. رسول اكرم، علي مرتضي - عليه السلام - را براي رفتن به ميدان نبرد آماده كرد و فرمود:

خدايا امروز تمام ايمان به مصاف تمام كفر مي‌رود. علي را ياري كن كه اگر علي كشته شود تا روز قيامت كسي تو را بندگي نخواهد كرد.



علي عليه السلام به ميدان رفت و پس از مقدماتي، با ضربتي سرنوشت‌ساز كتف و سر «عمرو» را از تن جدا كرد و با گفتن تكبير، پيروزي حق را به سپاه اسلام مژده داد. و همه شنيدند كه زبان گوياي خدا، محمد مصطفي - صلي الله عليه و آله – فرمود:



يك ضربت امير در نبرد خندق، از پرستش جن و انس تا روز قيامت برتر است.



كشته شدن «عمرو» به دست سيدالاوصياء، علي مرتضي - عليه السلام- از افتخارات جاودانه اسلام و مسلمانان است. مخالفان سرسخت و كينه توز اول مظلوم عالم كه تحمل شنيدن فضائل مولانا اميرمؤمنان علي - عليه السلام - را نداشته و ندارند، همواره كوشيدند و در تلاشند تا فضيلتي از يگانه امير عالم باقي نماند مگر آنكه در آن خدشه وارد كرده و تحريفش كنند.


داستان سراسر دروغ «از علي آموز اخلاص عمل» از همان قماش است. مولويِ دربند وحدت وجود و شيفته و شيداي اصحاب سقيفه و فرمانبردار بي‌چون و چراي ابليس، داستان ساختگي خود را تا آنجا پيش مي‌برد كه در پايان نبرد، علي - عليه السلام - از كشتن «عمرو» صرفنظر كرده و مي‌گويد:



«تو مني و من تواَم اي مُحتشم **** تو علي بودي علي را چون كُشم»



آري، به خدا سوگند تاكنون از هيچ كافر و ملحدي جز مولوي نشنيده‌ايم كه حقيقت ايمان، نفْسِ نفيس پيامبر خاتم، ولي‌الله الاعظم، يعسوب‌الدين، اميرالمؤمنين علي - عليه السلام - را با جرثومه‌ي كثافت و ناپاكي يكي بداند، كه در اين شعر، قول پيامبر خدا را تكذيب كرده و ظلمت و نور را يكي دانسته است.

* من كه مي‌گم خدا دشمنان اميرالمؤمنين رو لعنت كنه. هر كي مي‌خواد باشه.

* يادمه از دوران جوونيم، هر وقت شعر «از علي آموز اخلاص عمل» رو مي‌خوندم، ناراحت مي‌شدم. برام باوركردني نبود. نمي‌دونستم اصل قصه مولوي دروغه. ولي پيش خودم مي‌گفتم: اميرالمؤمنيني كه با آب دهان كافري غضبناك مي‌شه، چرا وقتي به خونه‌ي همسرش حمله كردند و اون حوادثي كه همتون مي‌دونيد پيش اومد، اونجا چرا غضبناك نشد؟!! بعدها ياد گرفتم كه علي - عليه‌السلام - معصومه و خشم و غضبش، خشم و غضب خداست. اونوقت خيالم راحت شد.

* شما رو به خدا اين حرفا رو به اونايي بگيد كه صبح تا شب سنگ مولوي رو به سينه مي‌زنن و افتخارشون اينه كه حافظ اشعارش هستند. خيال مي‌كنن كه حافظ وحي خداوندي هستن...!!!

* محمد بلخي قائل به وحدت وجود است و همه چيز را خدا مي‌داند. در منطق او تفاوتي ميان علي - عليه السلام - و «عمرو بن عبدود» نيست، همچنان كه در داستان حضرت موسي - عليه السلام - و فرعون مي گويد:

«موسي‌اي با موسي در جنگ شد»



و در آن داستان نيز موساي پيامبر و فرعون را يكي مي‌داند. و بر همين اساس است كه داستان علي - عليه السلام - را به «عُمر» و داستان «عُمر» را به علي - عليه السلام - نسبت مي‌دهد.

اين عقيده ي كفرآميز در ماجراي گفتگوي حضرت امير با قاتلش – ابن ملجم مرادي – نيز تكرار شده است، آنجا كه مي گويد:

هیچ بغضی نیست در جانم ز تو **** زآنکه این را من نمی‌دانم ز تو



آلت حقی تو فاعــل دست حق **** چون زنم بر آلت حق طعن و دق



غم مــــخور جانا شفیع تو منم **** مـــــالک روحم نه مملوک تنم



* قربونت برم آقا اميرالمؤمنين. چقدر مظلومي. راسته كه اول مظلوم عالمي. آقاجون دوستدارانت شعر «از علي آموز اخلاص عمل» رو زمزمه مي‌كنن. اونا براش سر و دست مي‌شكنن. همه‌شون غافلند. همه‌شون يادشون رفته كه شما مطهّر و معصوميد. شما هواي نفس نداريد. شما يك آن از خدا غافل نمي‌شيد. آقاجون شما بهتر مي‌دونيد كه اين شاعر «عليه ما عليه»، مرشد خودشو خيلي خيلي بالاتر از شما مي‌دونه. و براي هم مَسلكان خودش چه كرامت‌ها و چه فضيلت‌هايي نقل مي‌كنه. دهانش پر از آتيش باشه هر كي به شما حرفي رو نسبت بده. خدا عذابشو زياد كنه...


* اميدواريم پس از اين هرگز شاهد شعر «از علي آموز اخلاص عمل» در كتاب‌هاي ادبيات فارسي مقاطع مختلف تحصيلي نباشيم و جامعه‌ي اسلامي ما از بدآموزي‌ها در امان باشد.


* حالا كه مولوي سفت و سخت طرفدار وحدت وجوده و در داستان حضرت علي و «عمرو» گفته: «تو مني و من تواَم»، و در داستان حضرت موسي و فرعون گفته: «موسي اي با موسي در جنگ شد»، به همون دليل ما مي‌تونيم بگيم: سگي، ابلهي، حرامزاده اي گفته:

«بشنو از ني چون حكايت مي‌كند»



زيرا اگر همه در وجود يكسانند و پيامبر الوالعزم و برگزيده‌اي چون حضرت موسي با فرعوني كه خودشو پروردگار مردم مي‌دونه و در برابر خدا طغيان كرده يكسان باشه، يكسان بودن شاعر با هر موجودي سهل‌تر و پذيرفتني‌تره. و اين طور حرف زدن از نظر شاعر هيچ اشكالي نداره. اگه اون حرفا حقه، اينم كه ما مي‌گيم حقه. اگه اينكه ما مي‌گيم حق نيست، اون حرفا هم هيچ كدوم حق نيستن و شاعر جَفَنگ گفته.


* ما توي كتاب‌ها اينطور ياد گرفته و باور كرده بوديم كه شاعر مي‌خواسته بگويد حضرت علي - عليه‌السلام - پس از فرو بردن خشم، دشمنش را كشته و اين مفهوم براي همه‌ي ما قطعي بود. ولي نمي‌دانستيم كه در پايان مثنوي مزبور، حضرت از كشتن «عمرو» منصرف مي‌شود و كسي چنين چيزي را از قول مولوي براي ما نگفته بود.


* من چندتا سوال دارم، از كي بپرسم؟!!



آيا كساني كه در كلاس‌هاي درس و يا بر روي منابر از مولوي مي‌گويند اين نكته‌ها را مي‌دانند؟

آيا براي ارشاد و هدايت مردم مي‌شود به قول هر كافر و ستمگري استناد كرد؟

آيا مولوي حقيقتي را گفته كه اولياي دين از گفتن آن خودداري كرده‌اند؟

آيا ترويج مولوي ترويج كفر و نفاق و شرك و ابتذال نيست؟

آيا دفاع از مولوي يه مساله‌ي سازمان يافته توسط فراماسونرها نيست؟! (2)



-----------------------------------------------------------------------------------------------
(1) جواب گفتن اميرالمومنين كه سبب افكندن شمشير از دست چه بود در آن حالت، مثنوي معنوي، نسخه‌ي رينولد نيكلسون، ص 164، ابيات 3905 تا 3907


(2) اشاره به انتخاب سال 2007 ميلادي به عنوان سال جهاني مولانا از سوي سازمان بين المللي يونسكو.

-----------------------------------------------------------------------------------------------
منبع: وبلاگ حرفاي ب ي ر ب ط (http://harfayebirabt.blogfa.com)

jimbo110;171574 نوشت:
حالا كه مولوي سفت و سخت طرفدار وحدت وجوده و در داستان حضرت علي و «عمرو» گفته: «تو مني و من تواَم»، و در داستان حضرت موسي و فرعون گفته: «موسي اي با موسي در جنگ شد»، به همون دليل ما مي‌تونيم بگيم: سگي، ابلهي، حرامزاده اي گفته: «بشنو از ني چون حكايت مي‌كند»

باسمه تعالی

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک

شما مثلا جزو شیعیان امیرالمومنینی که چنین فحش و ناسزا می بندی، اگر شبهه علمی داری مطرح کن و الا اینجا جای فحش و ناسزا نیست.

شمایی که نمی دانی وحدت وجود یعنی چه، چرا، ناسزا می گویی؟ شما می خواهی مبلغ دین شیعی باشی؟ می خواهی مایه زینت امام صادق علیه السلام باشی؟

jimbo110;171574 نوشت:
«تو مني و من تواَم اي مُحتشم **** تو علي بودي علي را چون كُشم»

ندانستن درد نیست چون با سوالی علمی نوش میشود ندانستن و نپرسیدن و خود را علامه دهر دانستن درد بی درمانی است که فرقه نصیریه به آن مبتلایند.
ادعای عصمت و نیابت عصمت با این جهل همخوانی ندارد.
سر درنمی آوری بپرس مثل قصه مولوی و ابوطالب تاپیک شهلا نزنی.

یاحق

آقاي هشام كه خود را كارشناس خوانده اي:

من جزو شيعيان اميرالمومنين باشم يا نباشم زياد مهم نيست. مهم اينست كه شما چون كسي را مخالف عقايد خود مي يابيد فكر مي كنيد طرف فقط بلد است فحش و ناسزا بگويد.
من به شما پيشنهاد مي كنم ابتدا متن را خوب و دقيق بخوانيد و دقت كنيد و بعد قضاوت نماييد.

گفته ام مولوي اي كه قائل به وحدت وجودي شده است كه از قول اميرمومنان به دورغ آن جمله ها را نسبت داده است پس در قالب اعتقادي وي هيچ جاي اشكال نيست كه بگوييم مولوي با سگ و يا با حرامزادگان يكسان و برابر است. چطور گفته ي او مبني بر اينكه مولا علي با ابن ملجم يكسان دانسته شده شما را به درد نياورده ، حال كه به مولوي و آنهم بنا به اعتقاد وي گفته شود با سگان ميتواند يكسان باشد، برآشفته ايد؟!!!!

شما كه مي فهميد وحدت وجود چيست توضيح دهيد. چرا شعار مي دهيد. و مدام ميگوييد اين صفحه جاي فحش و ناسزا نيست. كي فحش داد؟ كي ناسزا گفت؟!!!
خواهش مي كنم كمي منصف باشيد. مثلا شما كارشناس هستيد ...


بسم الله الرحمن الرحیم

بر اساس فلسفه وحدت وجودیان علی علیه السلام بواسطه وجود عمر ابن عبدود آزمایش میشود .
عبدود خدو بر صورت حضرتش می اندازد و حضرت بجای تبعیت از عکس العمل حیوانی با یاد خدا در دل و تنها بخاطر رضای خدای متعال او را هلاک میکن و بدین واسطه تعالی می یابد.

این فرصت بندگی و تعبد را به علی علیه اسلام خداوند عنایت فرمود تا بواسطه عمر ابن عبدود یا هر چیز دیگری مورد آزمایش و تعالی واقع شود.
پس
بر اساس اعتقاد وحدتیان
عمر یک مامور از جانب خدا برای تعالی علی
و علی یک عامل به حق از جانب خداست.

هرچند این محاسبات عاشقانه از طرف اهل عشق لذت بخش است چراکه حضور خدا و احاطه خداوند را در همه احوال حس میکنند ولی از دیدگاه عقل دینی این میسرنیست چون انسان تزکیه نفس نکرده ومبتلای به جهل هر لحظه امکان انحرافش میرود.

چه بسا بخاطر کج فهمی افرادی از انجام وظایف دینی خود باز ماندند لذا این امر ( اینگونه تلقی کردن بدون عقل ) به هیچ کسی توصیه نمیشود .

یاحق

اين همان اعتقاد باطليست كه متاسفانه در مثنوي مولوي موج مي زند.

اولا: در تاريخ همچين نقلي وجود ندارد. هيچگاه اين ماجرا در يكي از روايات تاريخي چه از شيعه و چه از سني نقل نشده است. مخصوصا با توجه به آخر ماجرايي كه محمد بلخي نقل مي كند كه حضرت از كشتن عبدود گذشت.!!!!

ثانيا: اميرمومنان بنا به استناد ايات و روايات مكرر در فرهنگ شيعي هيچگونه نفسي از جانب خود ندارد. هيچ چيز در نزد او جز رضاي خدا و اطاعت محض از باريتعالي وجود ندارد. امام عليه السلام جانشين خدا بر روي زمين است. مگر مي شود خدا غضبي خارج از ذات احديتش داشته باشد؟!!!
آنچه كه امير صلوات الله عليه غضب مي كند همانا غضب خداست و همانا كه امير صلوات الله عليه خشنود مي شود خداي متعال خشنود مي گردد. درباره ي صديقه ي طاهره سلام الله عليها داريم كه پيامبر فرمود خدا به غضب و خشم فاطمه غضب مي كند و به خشنودي او خشنود مي گردد. پيامبر نفرمود فاطمه به غضب خدا، غضب مي كند. ماجرا برعكس است. غضب فاطمه سلام الله عليها غضب خداي متعال را در بر دارد.
يعني اين رابطه يك دستگاه است. آنچه كه خدا مي خواهد ائمه و معصومين دارند. اراده الله به همين معنا مي باشد.

ثالثا: استفاده از الفاظ عارفانه ي واهي براي توصيف ائمه و پيامبران الهي خارج از عبوديت است. براي همين هست كه يكي از مبطلات روزه ي ماه مبارك رمضان دروغ بستن بر خدا، پيامبر و ائمه عليهم السلام است. آيا مي توان در ظهر ماه رمضان با دهان روزه اين اشعار را خواند و به امير مومنان نسبت داد؟!!!

رابعا: محمد بلخي نه تنها در اين مسئله كه در بسياري ديگر از اشعارش همين رويه را در پيش گرفته است. وحدت وجود طريقت وي است. اساس فكري اوست.

بدترين ظلم و ستم، آنست كه بر خدا و اوليا الهي روا داشته شود. دوستان بجاي اينكه از گفته هاي كفرآلود امثال مولوي آشفته شوند، از اينكه اشعارش مورد نقد و حتي مخالفت قرار ميگيرد ، ناراحت شده و منتقدين را متهم به ناسزاگويي و فحاشي مي كنند.

آنكسي كه ناروا سخن رانده، آنكسي كه ناسزا گفته، همانا محمد بلخي يا رومي يا هر كجايي هست ....

jimbo110;171661 نوشت:
اولا: در تاريخ همچين نقلي وجود ندارد. هيچگاه اين ماجرا در يكي از روايات تاريخي چه از شيعه و چه از سني نقل نشده است. مخصوصا با توجه به آخر ماجرايي كه محمد بلخي نقل مي كند كه حضرت از كشتن عبدود گذشت.!!!!


ماجرای نکشتن عبدود هم مربوط به همین تعابیر عاشقانه است. و هیچ ربطی به تاریخ ندارد . کسی مدعی نیست که مولوی مورخ برگی بوده مگر اینکه شما مدعی شوید.

مولانا مفسر فلسفه عشق به خدا بود ه و نه محدث - راوی و یا مورخ .

jimbo110;171661 نوشت:
ثانيا: اميرمومنان بنا به استناد ايات و روايات مكرر در فرهنگ شيعي هيچگونه نفسي از جانب خود ندارد. هيچ چيز در نزد او جز رضاي خدا و اطاعت محض از باريتعالي وجود ندارد. امام عليه السلام جانشين خدا بر روي زمين است. مگر مي شود خدا غضبي خارج از ذات احديتش داشته باشد؟!!!


هر چه در روایات آمده بر اساس رجال و درایه محاسبه و قوی و ضعیفش مشخص میشود.
اما در مورد آنچه که فرمودید علی علیه اسلام خودش نیست خداست
این فلسفه
علی الهی است. یعن علی را خدا گرفتن. علی را خدای روی زمین دانستن. همچون مسیحیان که مسیح را خدای روزی زمین میدانستند این کپی اسلامی آن است.
این عین شرک و کفر محض است که در قرآن کریم مشخصا در رابطه با مسیحیان بدان اشاره شده.


در قرآن کریم آمده که ای پیامبر به مردم بگو من بشری هستم مانند شما و فقط به من وحی میشود.
مقام الوهیت دادن به اولیاء خدا کفر کفار است

(

أَفَحَسِبَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ يتَّخِذُوا عِبَادِي مِنْ دُونِي أَوْلِياءَ إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ نُزُلًا(الکهف/102)
آيا کافران پنداشتند مي‌توانند بندگانم را به جاي من اولياي خود انتخاب کنند؟! ما جهنم را براي پذيرايي کافران آماده کرده‌ايم!ا
)

jimbo110;171661 نوشت:
ثالثا: استفاده از الفاظ عارفانه ي واهي براي توصيف ائمه و پيامبران الهي خارج از عبوديت است. براي همين هست كه يكي از مبطلات روزه ي ماه مبارك رمضان دروغ بستن بر خدا، پيامبر و ائمه عليهم السلام است. آيا مي توان در ظهر ماه رمضان با دهان روزه اين اشعار را خواند و به امير مومنان نسبت داد؟!!!


در ظهر و یا عصر و یا هر زمان آنچنان که شما ائمه را میپرستید باعث طردتان از طرف خدای متعال و به تبع آن از جانب انبیاء و اوصیاء میشود و یا شرحی که بر آن اشعار هست و معنی اش مشخص است باعث رنجش آنها میشود ؟

jimbo110;171661 نوشت:
بدترين ظلم و ستم، آنست كه بر خدا و اوليا الهي روا داشته شود. دوستان بجاي اينكه از گفته هاي كفرآلود امثال مولوي آشفته شوند، از اينكه اشعارش مورد نقد و حتي مخالفت قرار ميگيرد ، ناراحت شده و منتقدين را متهم به ناسزاگويي و فحاشي مي كنند.


شما اولا اثبات توحید خود را بکنید با این عباراتی که نوشتید حال در مورد کفر بعدا با هم صحبت میکنیم.

یاحق

jimbo110;171639 نوشت:
گفته ام مولوي اي كه قائل به وحدت وجودي شده است كه از قول اميرمومنان به دورغ آن جمله ها را نسبت داده است پس در قالب اعتقادي وي هيچ جاي اشكال نيست كه بگوييم مولوي با سگ و يا با حرامزادگان يكسان و برابر است. چطور گفته ي او مبني بر اينكه مولا علي با ابن ملجم يكسان دانسته شده شما را به درد نياورده ، حال كه به مولوي و آنهم بنا به اعتقاد وي گفته شود با سگان ميتواند يكسان باشد، برآشفته ايد؟!!!!

باسمه تعالی

یعنی دین اسلام شیعی به شما گفته است که در ملأ عام، یک عالم سنی را، (با نقل یک جریانی) سگ و حرامزاده بدانی؟ یعنی شیعیان امیرالمومنین اینقدر بی حساب حرف می زنند؟ اگر کسی جریان امیرالمومنین را در جنگ با عمربن عبدود، اینچنین نقل بکند، کافر و..، است؟ و...

برادر عزیز، اگر شبهه داری سوال کن، (مثلا سوال کن اگر کسی مثلا جریان امیرالمومنین را اینچنین نقل بکند، درست نقل کرده؟ بعد بفرمایید با مقام عصمت سازگار است؟ بعد بفرمایید چرا گفته موسی با موسی، نگفته فرعون با فرعون؟ و...) از کارشناسان سایت پاسخ بگیر.

مسأله وحدت وجود یک مسأله هستی شناسی است، یعنی خداوند وجود اصیل است و بقیه مظاهر و آیات او، دقیقا همان نظریه ای که خود قرآن بیان کرده است، یعنی هر جا نظر بیافکنی وجه خدا است(اینما تولوا فثم وجه الله).

بنده قبلا به شما تذکر دادم، دوباره تکرار کردی، بار دیگر تذکر می دهم که اینجا جای فحش و ناسزاگویی نیست، (در زبان وحدت وجودیان، حرامزاده با حلال زاده متفاوت است، نه یکسان، سگ با انسان متفاوت است، نه یکسان، گرچه تمام اینها مظاهر خدا هستند) لطفا ادب بحث را رعایت کنید.

جناب هشام؛

كسي اينجا فحش نداده است كه شما مدام بر منبر اخلاق مي رويد.!!!

از شما خواهش مي كنم كمي متن را دقيق بخوانيد. اگر در توانتان هست پاسخ بگوييد. نه اينكه درس اخلاق بدهيد و مدام به فكر آخرت اينجانب باشيد.

مگر فقط شما و طرفداران شما وحدت وجود را شنيده و توصيف كرده ايد؟!

شما از طرف طرفداران وحدت وجود، به من بگوييد «موسي اي با موسي در جنگ شد» كه يكي از اين دو حتما فرعون است، به چه منظور است؟

شما كه از طرفداران وحدت وجود و مولوي هستيد، بفرماييد منظور از ابيات زير چيست؟

هیچ بغضی نیست در جانم ز تو **** زآنکه این را من نمی‌دانم ز تو



آلت حقی تو فاعــل دست حق **** چون زنم بر آلت حق طعن و دق



غم مــــخور جانا شفیع تو منم **** مـــــالک روحم نه مملوک تنم

شما كه طرفدار وحدت وجود هستيد بفرماييد شعر زير كه از قول اميرمومنان نقل شده است به چه معناست؟

«تو مني و من تواَم اي مُحتشم **** تو علي بودي علي را چون كُشم»


علي عليه السلام خطاب به ابن ملجم ميگويد تو مني و من توام ، تو همان علي هستي، من علي را چگونه بكشم، آنگاه بر من خرده گرفته ايد كه چرا به مولوي گفته ام سگ؟!!!

بر پايه ي منطق مولوي، وقتي علي عليه السلام همان ابن ملجم باشد، چرا مولوي نتواند سگ بشود؟!!! (سگ هم مظهر و آيتي از آيات خداست)



با سلام و تشکر از جناب jimbo110
اجرتان با خدا

از این دست کفریات در اشعار مولوی فراوان است. و جالب اینکه همه ی این کفریات در کتابیست که صاحبش در دیباچه آن را "اصول اصول اصول دین" معرفی میکند!!!

به نظر من نباید به امثال مولوی و طرفدارانش خرده گرفت و تناقضات بیشماری که عقاید و اعمالشون با دین مبین اسلام و مذهب شیعه داره رو بهشون گوشزد کرد!!! چون مولوی خودش میگه:
ملت عشق از همه دینها جداست ***** عاشقان را ملت و مذهب خداست

مذهبی که در آن تجسم خدا و تصور دست و پا برای او ایرادی ندارد. و باید پیامبر اولوالعزم رو برای مبارزه با بت پرستی ملامت کرد.
تو برای وصل کردن آمدی*****نی برای فصل کردن آمدی

چه انتظاری باید داشت از مذهبی که حتی شیطان را عاشق می پندارد و سجده نکردن شیطان در پیشگاه خدا در مورد انسان را ناشی از عشق به خدا تلقی می کند:
ترک سجده از حسد گيرم که بود*****آن حسد از عشق خيزد نه از حجود
هر حسد از دوستي خيزد يقين*****کِي شود با دوست غيري همنشين
(مثنوي معنوي/دفتر دوم/ص324)



مذهبی که سماع را نماز باطن میداند!
روزی در حضور مولانا رباب (یک نوع آلت موسیقی) میزدند و مولانا ذوقها میکرد. ناگاه عزیزی (یکی از مریدان) در آمد که نماز دیگر (اذان) میگویند. مولوی لحظه ای تن زد (صبر کرد) و فرمود: نِی نِی آن (اذان) نماز دیگر و این سماع نماز دیگر . هر دو داعیان حقند. یکی (اذان و نماز) ظاهر را به خدمت میخواهد و این دیگر (سماع) باطن را به محبت حق میخواند. ( مناقب العارفین ص ۳۴۲)

و بسیاری خزعبلات دیگر که از جمله اصول این مذهب است.

Bina88:

مگر مي شود بر اساس آنچه كه خودمان فكر مي كنيم حرف بزنيم، آنوقت بگوييم مذهب عشق اينگونه است؟!!!
مولوي مي توانست نسبت به خودش و زن و بچه اش و شمس تبريزي هرگونه كه دوست داشت و هر نسبتي كه ميلش مي كشيد حرف بزنه. اما مگر مي شود شما هر نسبت دروغي را به خدا و پيامبران و اوليائش بدهي، آنوقت بگويي مولوي مورخ نبوده است، او عاشق بوده است؟!!!
خب اگر اينگونه است، من هم عشقم گل كرده و ميگويم مولوي همان سگ است!!!!!

(هيچ آدابي و ترتيبي مجو **** هر چه دل تنگت مي خواهد بگو)

اما نسبت به كفر و توحيد اينجانب:

من حرفي خلاف آنچه كه در روايات و احاديث آمده است نزدم. البته اميدوارم شما مسلط به اين اقوال باشيد. من در پست قبلي بيان كردم كه غضب خدا در روي زمين به خشمناكي پيامبرش و بعد از وي ائمه عليهم السلام شناخته مي شود. خشنودي خدا به خشنودي ائمه عليهم السلام فهميده مي شود.
روايت مشهور از پيامبر مكرم است كه درباره ي دخترشان فرمودند:


هر كس او را خشنود سازد مرا خشنود سازد و هر كس مرا خشنود سازد خدا را خشنود كرده است

و

هر كس او را بيازارد مرا آزرده است و هر كس مرا بيازارد خدا را آزرده است.


من در نوشته ي قبلي ام گفتم كه اراده ي خدا بر روي زمين در وجود پيامبران و اوصياي آنها شناخته مي شود. شما از كجا مي خواهيد بدانيد خداي متعال از كرده و رفتار شما خشنود و يا ناراحت است؟ مگر اينست كه به دستور انبيا و اوصيائش عمل كنيد؟! اين مي شود همان اراده الله.
آيا اين علي اللهي بودن است؟!!!

پيامبر و ائمه ي معصومين عليهم السلام، خلق خداي تبارك و تعالي هستند و بنده ي محض او. اما براي ما جلوه ي حضرت حق هستند و براي قرب به خدا بايد مطيع دستور آنها بود.

(البته بحث درباره ي مقام ائمه عليهم السلام بسيار گسترده تر از اينهاست كه اگر فرصتي شد در آينده حتما بحث خواهد شد)




بسم الله الرحمن الرحیم

چه اسم با مسمائی . کفریات . اما کفریات چه کسی ان شاء الله تعالی این مطلب را بیشتر باز خواهیم کرد.
جناب جیمبو سگ حیوانی است نجس و اصولا به انسانی اگر سگ گفته شود یعنی به او ناشزا گفته شده.

و شما که به هیچ عنوان شیعه نیستید چراکه شیعه در مرتبه اول موحد است و اعتقاد به نبوت و امامت دارد و نه اینکه امام خود را خدا بداند که در این صورت نه موحد است و نه امامت را فهمیده و پذیرفته است.

دوم اینکه سب کردن هیچ فایده ای به حالتان ندارد که هیچ موید کفرتان است.

اما در مورد سوالات :

jimbo110;171715 نوشت:
bina88: مگر مي شود بر اساس آنچه كه خودمان فكر مي كنيم حرف بزنيم، آنوقت بگوييم مذهب عشق اينگونه است؟!!! مولوي مي توانست نسبت به خودش و زن و بچه اش و شمس تبريزي هرگونه كه دوست داشت و هر نسبتي كه ميلش مي كشيد حرف بزنه. اما مگر مي شود شما هر نسبت دروغي را به خدا و پيامبران و اوليائش بدهي، آنوقت بگويي مولوي مورخ نبوده است، او عاشق بوده است؟!!! خب اگر اينگونه است، من هم عشقم گل كرده و ميگويم مولوي همان سگ است!!!!! (هيچ آدابي و ترتيبي مجو **** هر چه دل تنگت مي خواهد بگو)


مولوی به شما گفته بروید کتابش را بخوانید ؟ بله به فرزندش و همانهائی که نام بردید شاید گفته باشد ولی نمیدانم چه زمانی به شما اجازه داد کتاب ایشان را بخوانید.

بگذارید واضح منظورم را ادا کنم.

در بین عرفاء این مثل بسیار معروف است و مانند کاسه آب بر روی هر سفره ای در هر سفره سخنی این کلام از عرفاء قرار دارد که میگویند بی پیر به خرابات مرو.

تنها کسانی اجازه استفاده از این اشعار و خواندن آن رادارند که با استعارات و اصطلاحات عرفاء و مفاهیم مربوطه بواسطه معلمی از اهل معرفت آشنا شده باشند والا دچار این معاضل خواهند شد.

ادامه دارد..

jimbo110;171715 نوشت:
(هيچ آدابي و ترتيبي مجو **** هر چه دل تنگت مي خواهد بگو) اما نسبت به كفر و توحيد اينجانب: من حرفي خلاف آنچه كه در روايات و احاديث آمده است نزدم. البته اميدوارم شما مسلط به اين اقوال باشيد. من در پست قبلي بيان كردم كه غضب خدا در روي زمين به خشمناكي پيامبرش و بعد از وي ائمه عليهم السلام شناخته مي شود. خشنودي خدا به خشنودي ائمه عليهم السلام فهميده مي شود. روايت مشهور از پيامبر مكرم است كه درباره ي دخترشان فرمودند: هر كس او را خشنود سازد مرا خشنود سازد و هر كس مرا خشنود سازد خدا را خشنود كرده است و هر كس او را بيازارد مرا آزرده است و هر كس مرا بيازارد خدا را آزرده است. من در نوشته ي قبلي ام گفتم كه اراده ي خدا بر روي زمين در وجود پيامبران و اوصياي آنها شناخته مي شود. شما از كجا مي خواهيد بدانيد خداي متعال از كرده و رفتار شما خشنود و يا ناراحت است؟ مگر اينست كه به دستور انبيا و اوصيائش عمل كنيد؟! اين مي شود همان اراده الله. آيا اين علي اللهي بودن است؟!!! پيامبر و ائمه ي معصومين عليهم السلام، خلق خداي تبارك و تعالي هستند و بنده ي محض او. اما براي ما جلوه ي حضرت حق هستند و براي قرب به خدا بايد مطيع دستور آنها بود. (البته بحث درباره ي مقام ائمه عليهم السلام بسيار گسترده تر از اينهاست كه اگر فرصتي شد در آينده حتما بحث خواهد شد)


من نص صریح قرآن را به شما توصیه میکنم و تفاسیری که از این آیات شده.

روایات همانطوریکه عرض شد لزوما باید صحیح باشند تا مورد پذیرش واقع شوند والا روایات بسیاری هست که انسان را به کفر دعوت میکند چه در اهل سنت و چه در شیعه.


یاحق

حقیقت جو;171709 نوشت:
اجرتان با خدا

کدوم خدا منظورتان همان حضرت علی است که ایشان و امثال شما خدا می خوانیدش ؟

bina88;171735 نوشت:
روایات همانطوریکه عرض شد لزوما باید صحیح باشند تا مورد پذیرش واقع شوند والا روایات بسیاری هست که انسان را به کفر دعوت میکند چه در اهل سنت و چه در شیعه.

مي توانيد نمونه اي از اين روايات را كه در كتب شيعه نقل شده را بياوريد؟
اينقدر انتقاد از مولوي براي شما گران آمده كه اين چنين سخن مي گوييد؟
هيچ كس در بحث علمي حق ندارد توهين كند و اين انتقادي كه كارشناس پاسخگو وارد كردند صحيح است اما آيا مي شود سخنان مولوي را كه بر خلاف مكتب اسلام است را ناديده بگيريم؟

اندیشمند;171766 نوشت:
مي توانيد نمونه اي از اين روايات را كه در كتب شيعه نقل شده را بياوريد؟
اينقدر انتقاد از مولوي براي شما گران آمده كه اين چنين سخن مي گوييد؟
هيچ كس در بحث علمي حق ندارد توهين كند و اين انتقادي كه كارشناس پاسخگو وارد كردند صحيح است اما آيا مي شود سخنان مولوي را كه بر خلاف مكتب اسلام است را ناديده بگيريم؟

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الف:
در مورد روایاتی که کفر آمیز است بهتر است در جای خود بحث شود و اینجا جای طرح این بحث و تحلیل روایت نیست .

ب:
اما در مورد مولوی . اگر بحث ذره ای علمی و به حق بود هرگز در این بحث شرکت نمیکردم.

ولی از آنجائیکه این ایرادها از روی نآشنائی با مفاهیم عرفانی و گاها مغرضانه است لزوما هر کسی که چیزی میداند و از آن مطمئن است باید برای احقاق حق و بیان آن مداخله نماید. که حق کلام اوست.

از آنجائیکه دوستان بنده را می شناسند و شما خیر لازم است بگویم بنده به وحدت وجود معتقد نیستم ( البته اگر شما بدانید وحدت وجود چیست )

ولی آنچه که باعث شده از عقاید مولانا در این موارد دفاع کنم و همچنین عقاید وحدت وجودیان دلایلی خاص خودش را دارد و بطور خلاصه بخواهم بگویم دلیل دخالت بنده در این امر مقابله با یک تفکر انحرافی است.

حال اگر کفر گوئی برایتان اهمیت دارد نگاهی به نظریات دوستانتان بیاندازید که به مراتب از ظاهر سخن مولانا منحرف تر است.

اتهام کفر به کسی که گفته علی عمر را نکشته و گفته من و تو یکی هستیم و همچنین حضرت موسی علیه السلام نیار به اثبات دارد

ولی اینکه کسی بگوید علی خدای روی زمین است خود دلیل خود است.

...

اما در مورد نظر آیت الله العظمی نوری همدانی.

بله ایشان بنا به دلایلی مخالفند با این مفاهیم و صلاح را در آن دیده اند. ( که البته این نقدها جای بحث دارد که اگر صلاح میدانید مانند دوستانی که بر بعضی نظرات علامه طباطبائی و آیت الله جوادی آملی نقد هائی داشته اند بنده نیز نقدهایم را در رابطه با نظرات ایشان ذکر نمایم ولی نه به آن وجه که آقایان ذکر کردند )

و نهایتا اینکه حقیر هم به تبعیت از اساتید دیگر موافق و حق را در این دیده ایم.

لذا توهین به منزله نبود استدلال
و جبر کردن نیز دال بر یک معنای دیگری است که شایسته گفتن نیست.

نه امثال من کتب ایشان را در این رابطه میخوانیم و نه لزومی دارد که امثالهم کتب اساتید موافق با عرفان و کلام را بخوانند .

یاحق

حقیقت جو;171709 نوشت:
به نظر من نباید به امثال مولوی و طرفدارانش خرده گرفت و تناقضات بیشماری که عقاید و اعمالشون با دین مبین اسلام و مذهب شیعه داره رو بهشون گوشزد کرد!!! چون مولوی خودش میگه: ملت عشق از همه دینها جداست ***** عاشقان را ملت و مذهب خداست

باسمه تعالی، سلام بر تمام دوستان

برادر عزیز، بنده معتقدم، اگر می خواهید نقد بفرمایید، باید انصاف علمی را رعایت نموده از توهین و ناسزا گویی بپرهیزید، این حرف عیبی دارد؟

شمایی که نمی دانید وحدت وجود یعنی چه، چند تقریر دارد، مقام تکوین و مقام تشریع را با هم خلط می کنید و مغالطه کرده نتیجه اشتباه می گیرید، حیثیات بحث را رعایت نمی کنید، حق ورود در مباحث علمی ندارید و الا قرآن هم متناقض می بینید.

مثل اینکه یک عده ای هم به عنوان طرفداران مولوی به ثبت رساندید.:Cheshmak:

دوست عزیز، این شیوه برخورد درست نیست، لطفا در مباحث از راه انصاف و اخلاق خارج نشوید، تناقض گویی کدام است؟

مثنوی معنوی
کلید فهم قرآن و روایات است
.


با سلام

تعصب صحیح داشتن نسبت به عقاید حقه و تحقیق شده بسیار بجاست اما نمیدانیم چرا دوستان همواره ابتدا به سراغ نهی از منکر می روند ؟! اول باید امر به معروف کرد بعد نهی از منکر .

آنقدر مسائل و غوامضی در حوزه قرآن وحدیث موجود است که فکر نکنم مطلعین امر ودلسوزان را بدین مسائل جزئی بکشاند .

جوانان غیور وبا نشاط شیعه که قصد خدمت به دین را دارند ابتدا روی تفسیر قرآن و اخبار متمرکز شوند که جای خدمت بیشتری دارد وآنگاه که از حل غوامض آیات وروایات فارغ شدیم به سراغ مولوی و عرفان و وحدت وجود برویم ...الاهم فی الاهم

مثلا موضوعاتی که سالها قبل عنوان کردیم اما هنوز مورد انتقاد و تشریح واقع نشده و هنوز از سوی مخالفین شیعه بر سر شیعه کوبیده میشود :

http://www.askdin.com/showthread.php?t=5476


با سلام و احترام

مدتي بود دنبال شناخت بهتر و كامل تر شخصيت مولوي و اشتباهات و كفريات او بودم، ان شاءالله جزء همراهان اين تاپيك هستم.

اميدوارم اين تاپيك به سونوشت تاپيك «مولوی صوفی حضرت ابوطالب را کافر می داند!!!» دچار نشه!)

وفقكم الله؛

خیر البریه;171819 نوشت:

جوانان غیور وبا نشاط شیعه که قصد خدمت به دین را دارند ابتدا روی تفسیر قرآن و اخبار متمرکز شوند که جای خدمت بیشتری دارد وآنگاه که از حل غوامض آیات وروایات فارغ شدیم به سراغ مولوی و عرفان و وحدت وجود برویم ...الاهم فی الاهم


با سلام و احترام

يكي از عوامل بسيار مهم و جدي انحراف جوانان شيعه شخصيت زدگي و همچنين عدم دشمن شناسي در دين هست.

مسلماً
شناخت مكتب حق به تنهايي اصلا کافي نيست، بلکه باطل رو هم بايد كاملا بشناسيم:
امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: «و اعلموا انّکم لن تعرفوا الحق حتي تعرفوا الباطل.» «بدانيد، شما حق را نمي شناسيد تا زماني كه باطل را نشناسيد.»
و به تعبيري ديگر انسان بايد دشمن شناسي داشته باشد و صرف دوست شناسي کافي نيست. چون مرزها بايد تفکيک شود تا انسان خلط نکند.

و تا زماني كه هر ساله كنگره هاي بزرگداشت مولوي، عطار نيشابوري، خيام و.... در كشور برگزار مي شود،
و شخصيت هاي بزرگواري همچون فضل بن شاذان نيشابوري رحمت الله عليه كه امام حسن عسكری علیه السلام درباره ايشان می فرمایند: انی اَغْبِطُ اَهْلَ خُراسانَ لِمَكانِ الْفَضلِ بن شاذان. «من بر مردم خراسان غبطه می‏خورم به این خاطر که فضل بن شاذان در میان آن‏هاست.» گمنام باشند، و كتاب هاي مثلا عرفاني اينان به راتي در دسترس عموم باشد و... لازم است نوشته ها و اشعار گمراه كننده شان معرفي شود.

والسلام علي من اتبع الهدي؛

jimbo110;171574 نوشت:
«تو مني و من تواَم اي مُحتشم **** تو علي بودي علي را چون كُشم»

سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش

دوستان محترم مطالبی را که این «بزرگواران» درباره ی مولوی مرقوم فرمودند به هیچ عنوان معتبر استنادی نیست بلکه استناد بر خلاف گفتار ایشان میباشد .
از بزرگواران سند ودلیل بخواهند مبنی بر اینکه چطور استناد میکنند بر اینکه مولانا در این کلام مخاطبش Xویا y مورد نظر ایشان است ونه یک کلام عرفانی همانند صدها کلام عرفانی دیگر که مستند از خود مولا (ع) است ؟واین مطلب مولوی یک استناد بر کلام خود مولامیباشد !!!

از کسی که هنوز نمیداند چرا فاتح خیبر در یورش ؟ به خانواده اش ساکت ماند بیش از این هم انتظار نمیرود که کلمات را تفسیر به رأی نماید !

البته که هرکس به نوعی عجز خود را درمان میکند

پاسخ درخور این کلامتان در جایی دیگر که صدایم رساتر به گوشتان برسد؛ انشاءالله !!! !و برای پاسخم اعتبار وارزش وجود داشته باشد .

حق یارتان :Sham:

سلام علیکم جمیعا

کسی هست اینجا منبع و سند کتاب مستر همفر را مشخص کند
که از روزنامه های لندن سر در آورده یا از روزنامه های فرانسه - احتمالا پاریس ؟

ماخذ را بخوانید و بعد از اینکه مطمئن شدید کتاب سالم است کتاب را خوانده و مورد استناد قرار دهید.

یاحق

با سلام!
شناخت و درک کامل شخصیت مولانا در توان هرکسی نیست .من به عنوان دانش آموخته مقطع ارشد ادبیات که مدت هاست با آثار مولانا وآثار فلسفی و عرفانی دیگر ادبا و عرفا،در ارتباط هستم ،هنوز نتوانسته ام به شناخت و درک اندکی از ابعاد وجودی مولانا برسم.مولانا در مثنوی خویش در پی دفاع یا رد کردن هیچ شخصیت تاریخی نیست بلکه وی در پی بیدار کردن و هشداربه انسان و بیان آرمان های انسانی خویش است.برای قضاوت و شناخت مولانا باید همه دفاتر غزلیات شور انگیزش ،مجالس وی ،کتاب فیه ما فیه و زندگی نامه اش و کتابهایی که شاگردان و اطرافیانش درباره وی نوشته ا ند،بررسی کرد.درهمه جا افراط و تفریط بد است،برای قضاوت در مورد کسی باید کاملا بی غرض ،آگاه به همه علوم عرفانی-فلسفی وآشنا به تاریخ ،دارای ذهنی پویا و برخورداری از یاری خداوند بود.
علامه بزرگ محمد تقی جعفری ،شرح کاملی بر همه جلدهای مثنوی نوشته اند. و برای شخصیت مولانا احترام خاصی قایل هستند وهمچنین علامه بر نهج البلاغه امام علی ع شرح نوشته اند.
براساس آموزه های دینی ما،نباید به کسی توهین و جسارت کرد و اتهام تکفیر و تفسیق زد مگر کسی که براساس قرآن ،احادیث و روایات پیامبر ص و ائمه ع و مستندات صحیح و مسجل ،کفر وی اثبات شده باشد.

چرا هروقت یه جای اشعار شعرای به نام گیر داره عرفا و ادبا میفرمایند که این جزو مباحث عرفانی است و همگان ندانند؟!
اگر این کتب و اشعار به درد عوام نمیخورد، چرا مثل سایر کتب عرفا خاص و ویژه ی خودشان نیست؟!
کتابهایی در این حد عرفانی!!! چرا باید در دست من و امثال من باشد، و ایجاد شبهه و مشکل کند؟! و هر روز بیش از پیش تبلیغ و تایید شود؟!

bina88;171783 نوشت:
bina88;171783 نوشت:

با سلام خدمت شما دوستان

منظور من هم از جمله سخنان مولوي بر خلاف مكتب اسلام به اين خاطر بود كه ظاهر برخي از سخنان مولوي چنين مي رساند و طبيعتا براي بسياري چنين سوالاتي پيش مي آيد كه نياز به يك جواب مستدل و قابل قبول دارد.

همانطور كه گفتم نبايد در يك بحث علمي خارج از ادب گفتگو كرد و خواهشمندم دوستان مستدل بحث كنند.
نه صرفا به خاطر انتقاد بايد برآشفته شويم و نه صرفا به خاطر مخالفت با يك شخص از بحث ادب خارج شويم.

خطاب من هم به شما دوست عزيز به اين خاطر بود كه در جواب كاربر منتقد پاسخ منطقي بدهيد و اجازه ندهيد جو تاپيك بر خلاف روال خود ادامه پيدا كند.

به هر حال در مورد مولوي نظرات مختلفي وجود دارد كه به نظر ميرسد بايد هر كدام از انتقادات در تاپيك جداگانه مورد بررسي قرار بگيرد .
اما در مورد وحدت وجود اين مباحث قبلا مطرح شده و توضيح اين مباحث بايد در جاي خود باشد و من هم قبول دارم كساني كه با اين مفاهيم آشنايي ندارند نبايد به سرعت شخصي را متهم به كفر كنند واصلا موضوع سخن من اين مباحث نبود.
از نظرات شما و دوستان استفاده خواهيم كرد
با تشكر

bina88;171783 نوشت:
ولی از آنجائیکه این ایرادها از روی نآشنائی با مفاهیم عرفانی و گاها مغرضانه است لزوما هر کسی که چیزی میداند و از آن مطمئن است باید برای احقاق حق و بیان آن مداخله نماید. که حق کلام اوست. از آنجائیکه دوستان بنده را می شناسند و شما خیر لازم است بگویم بنده به وحدت وجود معتقد نیستم ( البته اگر شما بدانید وحدت وجود چیست ) ولی آنچه که باعث شده از عقاید مولانا در این موارد دفاع کنم و همچنین عقاید وحدت وجودیان دلایلی خاص خودش را دارد و بطور خلاصه بخواهم بگویم دلیل دخالت بنده در این امر مقابله با یک تفکر انحرافی است. حال اگر کفر گوئی برایتان اهمیت دارد نگاهی به نظریات دوستانتان بیاندازید که به مراتب از ظاهر سخن مولانا منحرف تر است.

دوست عزيز من هيچ جا اشاره اي نكردم سخنان مولوي كفرآميز است و بنده دوستاني هم ندارم كه قائل به كفر باشند و من مويد آن ها!

اشاره بنده به اين بود كه در اشعار مولوي سخناني يافت مي شود كه ظاهرا بر آن ها نقد وارد است و طبيعتا هركس كه در اين مبحث وارد مي شود بايد مستدل و منطقي بحث كند چه موافق و چه مخالف و من به هر دو گروه احترام مي گذارم.

من در جواب اون دوستمون هم كه در نقد مولوي خارج از ادب رفتار كردند اين تذكر را دادم.

بسیاری از عرفا و شعرا، در حالیكه اهل بیت و ولایت را كاملاً قبول داشته اند، در فروع دین خود، به یكی از مذاهب اربعه اهل سنت بوده اند،‌ كه آثار و تاریخ زندگی نیز گواه این مدعاست. (1) به عنوان نمونه،‌ "حافظ همه چیزش دو پهلو است، جز در می و معشوق. در مورد ادیان و شك هم دو پهلوسرا است. در مورد شیعه و سنی بودنش هم دو پهلو است. برای هر دو مورد، ادله ای یا شواهدی می شود ارائه كرد."‌(2)
وجود این دو حقیقت، در آثار بزرگان عرفان و ادب، بسیاری از محققان را در اظهار نظرنهایی، در خصوص مذهب آنان، دچار مشكل ساخته است. بدین جهت، آنانكه جنبه های عبادی و اجتماعی یك عارف را مورد تحقیق خود قرار داده اند،‌ افرادی از قبیل محی الدین عربی،‌ مؤیدالدین جندی، سعدالدین حموی، داود قیصری، مولوی، سعدی، حافظ، عطار، اقبال و... را سنی معرفی نموده اند. ولی بسیاری از محققان،‌كه این بزرگان را از بُعد اعتقاد و عرفان و اندیشه مورد تحقیق قرار داده اند، آنان را شیعی معرفی كرده اند. و بسیاری دیگر كه به هر دو جهت توجه داشته اند،‌ این ابهام برایشان پیش آمده است كه چگونه یك عارف سنی، شیعی حرف می زند؟ یا یك عارف شیعی، سنی عمل می كند؟!
حقیقت امر اینست كه این بزرگان، شیعی الاصول و سنی الفروع هستند. یعنی اینان از آن جهت كه در خانواده و محیط سنی مذهب تولد یافته و بزرگ شده اند، نماز، روزه، زكات، حج، ازدواج، طلاق، و سایر اعمال عبادی و تجاری خود را، بر مبنای یكی از مذاهب اربعه اهل سنت انجام داده اند، و به تبع سنی بودنشان، به خلفای راشدین، و یكی از ائمه اربعه نیز احترام گذاشته، و گاهی اشعاری هم در مدح آنان گفته اند. ولی از آنجا كه هدف نهایی عرفان، رسیدن به مقام ولایت است، و رسیدن به این مقام، تنها با دستگیری"ولی ا...اعظم" امكان دارد، كه مظهر اسم شریف الولی است،‌عرفا همیشه دست استمدادشان به سوی "ولی ا..." دراز بوده. و به او عشق می ورزیده اند ... و این مقام عظمی، یعنی مقام ولایت،‌در خاندان عصمت و طهارت،‌یعنی اهل بیت حضرت رسول اكرم صل الله علیه و آله است؛ از این رو عشق به این خاندان، همیشه شمع جمع عارفان گشته،‌و نور وجودشان، چراغ راهشان بوده است. (3) به قول اندیشمندی : "در عالم تسنن، تقریباً همه سلسله های صوفیان، نسبت خود را به حضرت علی ختم می كنند. و او را پس از پیامبر خاتم، مرجع مؤمنان می دانند." (4)
عرفا ولایت را باطن نبوت می دانند. پس هر كس به هر مقدار با مقام ولایت آشنا شود، و به آن عشق ورزد، به همان مقدار به اسرار باطن دین پی برده است.
بنابراین همة عرفا در مقام ولایت،متفق القولند. بدین جهت شریعت عارف هر كدام از فرق اسلامی باشد،‌طریقتش تمسك به فیوضات ذوات مقدسه اهل بیت عصمت و طهارت خواهدبود.
مرحوم علامه جعفری اعلی الله مقامه در یكی از سخنرانیهایشان می فرمایند : "شخصی از من سؤال كردكه مولوی شیعه بوده یا سنی؟ بعد علامه جواب دادند كه : این حرفها را نزنید كه فلان شخص بزرگ شیعه است یا سنی. بلكه وقتی فردی منشأ خدمات و انسانی بزرگوار شد تعلق به بشریت دارد. مولوی و امثال ایشان مال خودشان و مذهب و كشور خودشان نیستند. بلكه مال همه بشریت و انسانها هستند."
بنابر این دوستان عزیز توجه داشته باشند که نباید مباحث را سطحی دید و یا بر آن باشیم برای رسیدن به اهداف ناپسند و یا محکوم کردن فلسفه و عرفان و مکاتب مختلف از در بی انصافی بیرون آمده و کسانی را به کفر و بی دینی متهم کنیم . البته تاکید میکنم ممکنه که نقدهایی هم بر بزرگان باشد ولی نمیتوان اول بسم الله بر چسب کفر و بی دینی بر بزرگان زد.

منابع و مآخذ :

1. اندیشه عطار، تحلیل افق اندیشه شیخ فرید الدین عطار نیشابوری، قادر فاضلی،ص130 و 131
2. حافظ حافظه ماست، بهاءالدین خرمشاهی،ص252
3. اندیشه عطار، همان،ص132و133
4- آموزه های صوفیان از دیروز تا امروز، سید حسین نصر

برای شناخت محمد بلخی و مثنویش دوستان را به مطالعه این کتاب دعوت می کنم:

*نقدی بر مثنوی*

این کتاب نوشته آیت الله سید جواد مدرسی یزدی از علمای معاصر است.

کتاب، در واقع شرحی است بر رساله ای کوتاه در نقد مثنوی که آیت الله مصلایی یزدی ـ از شاگردان شیخ انصاری ـ نگاشته است.

متن اصلی آن رساله هم در انتهای کتاب آمده است.

کتاب، مقدمه مفصلی دارد که در باب تاریخ عرفان موسوم به اسلامی! و ریشه های آن و ریشه یابی وحدت وجود در آئین هندو و نیز در خصوص موضوع اصلی کتاب(مولوی و مثنوی) مطالب مفیدی دارد که کمتر گفته شده!
البته در این مقدمه یکی دو نکته اشتباه(از نظر اینجانب)! وجود دارد.

کتاب نقدی بر مثنوی، چاپ انتشارات انصاریان قم می باشد.

سخنی از علامه امینی صاحب الغدیر:

اگرصدسال شراب بخوری خدا میگذرد
ولی از این که می گویی مثنوی اصل الاصول است نمی گذرد!

دانلود صدای علامه!

متن سخنرانی:
حرفها(سخنان معصومین)را اگر گوش دادیدکیف می کنید،علم اورا گر یاددادیدکیف می کنید،ولایت رااگر داشته باشید کیف می کنید،بروحرف صاحب ولایت را یاد بگیربروببین امیرالمومنین چه حرفها می زندباخداچه جورحرف زده عشق بازی چه جور است محبت بازی چه جور است ساخته بازی نکن با حافظ کار درست نمی شه با مثنوی کاردرست نمی شه ،حافظ چی است!؟مثنوی چی است!؟بذارزیرپات برودعاویک عالمی پیدا کن برو دعا حضرت سجادرا بده به دست یک عالم او بخواند وتو بفهمی عشق بازی چی است بگو محبت بعد بفهم محبت چی است.
یک صلوات بفرست
صلوات حاضرین(الهم صل علی محمد وال محمد)
ببین چیه این حرفی که می زنم !ببین چیه این حرفی که می زنم!
روز قیامت فرض است دیگه فرض است روز قیامت بیارن جنابعالی ،مرا، امینی رابیارن محشر، گناهم نکردم نمازم خوندم روزه ام گرفتم غیبتم نکردم ربا هم نخوردم شرابم نخوردم زنم را هم لخت وعریان به خیابانها نفرستادم درمیدان هم به ساز وآواز گوش ندادم سیئاتی که کرده بودم از همشون هم بخشیده شدم حالا مرا آوردن پیش امیرالمونین سلام الله علیه امیرالمونین از من بپرسدببین آشیخ تو مرا دوست داشتی؟بله من ولی مطلق تو بودم ؟بله مرا روح الارواح می دانستی؟ بله مرا محب خدا می دانستی؟بله پیمبررا قبول داشتی؟بله پیامبر گفته بود احب خلق الله الی الله علی بن ابیطالب؟بله علاقه مرا با خدا می دانستی؟بله در دنیا یک عشق بازی یک صاحب ولعی یک صاحب ….یک صاحب محبتی مثل من با خدا رفتارکرده با کس دیگر ؟نه نکرده اینا را که می دونستی ؟بله بگو من بهتر بودم حرف مرا بگویی بخوانی گریه کنی یاحافظ مرا باحافظ یک سر گذاشتی مرا با مثنوی یک سر گذاشتی حالا بپرسم حالا بگو من عرض کردم من منبرم منبر نیست ماصحبت میکنیم رفاقت است هریک یک شما مثل روح من می مانید برادریم مامهمان شما صحبت می کنیم حالا محشر است امیرالمونین آمده آمده آنجا بگوید… این جناب ….حافظ آقا ! حافظ مثل من عقل داشت؟ حافظ مثل من علم داشت؟ حافظ مثل من اراده داشت؟ حافظ
مثل من حقیقت شناس بود؟حافظ مثل من نورانی بود؟حافظ مثل من ربانی بود؟حافظ مثل من عظمت داشت ؟حافظ مثل من محبت شناس بود ؟حافظ مثل من خداشناس بود؟حافظ مثل من عالم بود؟حافظ مثل من محفوظات ملکات نفسانیه داشت؟حافظ مثل من نفسیات کریمه داشت؟ بابا مرا چرا ضایع کردی ؟چرابا حافظ یکجا گذاشتی؟مثنوی مثنوی مثنوی این کتاب را روز قیامت خواهند آورد روز محشر..مثنوی اصل اصل الاصول؟!والله اگر صد سال شراب بخوری خدا از اون میگذرداز این کلمه نمی گذرد.
اصل اصل الاصول حرف آورده برای خودش حرف درست کرده اصل اصل الاصول .
اصل اصل الاصول تو همون قرآن است قرآن خون گریه کن قرآن بخوان گریه کن قرآن بخوان اشک بریزولوانزلناعلی جبل قرآن را اگر به کوهها نازل میشدیم قران پاره میشدپراکنده میشد از خشیت حق تعالی قلوب ما عمده …ما قرآن فهمیدیم الحمدالله قرآن مارا ازدست ما گرفتندما دیگر قرآن نمی خوانیم …قرآن را از دست ما گرفتندقران رخش را بستند برکت بازارشما رابااین برداشتندشما ارچطورشد مگر این همدان همدان مدینة المومنین نیست مادربازاروقتی که می آمدیم هرروز مگه قرآن نمی خوندید دعابخوان گریه کن حافظ چرا می خوانی گریه می کنی؟! دعا بخوان گریه کن برودعای حضرت سجادرابخوان برودعای ابو حمزه بخوان دعای ابو حمزه را والله اگر به کوه ها بفماند کوهها می ترکد برومحب اورا !حافظ حافظ حافظ محبت داره؟ حافظ می فهمد محبت چیه !؟ حافظ می فهمد عشق چی است؟! حافظ می فهمد خداچی است؟ مثنوی میفهمد خداچی است؟ پیامبر اعلم است ولی مطلق کافه مردم ما عرفناک حق معرفتک حافظ فهمیده حافظ شناخته پیامبرنشناخته؟!علی نشناخته حافظ شناخته؟! آقا مثنوی میخواندبرودعای ابو حمزه بخوان برادر عزیزم نور چشمم بروبخوان محبت اوست …ثابت می تونی بکنی حافظ راستگوست؟ حافظ عادل .. مثنوی موثق مثنوی عادل ثابت می تونی بکنی ببین حضرت سجاد چه میگوید،حضرت سجاد چه میگویدمیلرزدبالای شتر میلرزدلباس احرام پوشیددورش را گرفتندیابن رسول الله لب الله یابن رسول الله زبانش بسته شده مکه رفته احرام بسته نمی تواند بگوید لبیک میلرزد بدن می لرزد محبت این است دورش ار گرفتند یابن رسول الله مجبوری ازاین لبیک بگو فرمود به کی لبیک بگویم؟ روبروی کی ایستادم ؟خدای جباریست از زمین وآسمان ملائکه ها یش رادور علی بن الحسین جمع کرده ملادکه دور علی را گرفته اند صدا میکنند علی لبیک بگو لبیک بگویم خدابگوید لاعلیک لبیک ( جمعیت گریه میکنند)
نمازمی خواند بدم میلرزدرنگ میپردرنگش زرد شده است یابن رسول الله کبر تکبیر بگویم؟!فرمود هرکس نمازبایستدالله اکبر بگویدوغیراز خدا درقلب خودش امیدی رجایی به قدرت کسی بع غنای کسی به ثروت کسی امید داشته باشد وقتی که گفت الله کبر این روایت منصوص است وقتی که گفت الله اکبر خدای تعالی خودش ندا می کندکلاککبرتنی ایهالخائن ایهاالکذاب ای دروغگو … به من میگی الله اکبر دورکعت دردنیا نماز نخوانده حافظ می خواند یک سجده صحیح داره؟

با سلام

چه کسی گفته اصل الاصول مثنویست ؟! این مزخرفات چیه ؟ شکی نیست که اصل الاصول ثقلین است اما مامیگویم هر چیزی سرجای خودش .

مولوی یک شاعر و ادیب ماهر است و غیر معصوم اما هیچگاه چنین اراجیفی در مدح وی نمیبافیم .همانند سایر علما و شعرا اشتباهاتی دارد که ربطی به ما ندارد که اینچنین اصول را فدای فروع کنیم و وقت وعمر گرانبها وانرژی مان را قربانی مسائل سخیف و بی ارزش بکنیم .

فعلا مهمترین اولویت یک جوان شیعه تهذیب نفس و تعلم است که سفارش ثقلین است .

نقل قول:

امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: «و اعلموا انّکم لن تعرفوا الحق حتي تعرفوا الباطل.» «بدانيد، شما حق را نمي شناسيد تا زماني كه باطل را نشناسيد.»
و به تعبيري ديگر انسان بايد دشمن شناسي داشته باشد و صرف دوست شناسي کافي نيست. چون مرزها بايد تفکيک شود تا انسان خلط نکند.

و تا زماني كه هر ساله كنگره هاي بزرگداشت مولوي، عطار نيشابوري، خيام و.... در كشور برگزار مي شود،
و شخصيت هاي بزرگواري همچون فضل بن شاذان نيشابوري رحمت الله عليه كه امام حسن عسكری علیه السلام درباره ايشان می فرمایند: انی اَغْبِطُ اَهْلَ خُراسانَ لِمَكانِ الْفَضلِ بن شاذان. «من بر مردم خراسان غبطه می‏خورم به این خاطر که فضل بن شاذان در میان آن‏هاست.» گمنام باشند، و كتاب هاي مثلا عرفاني اينان به راتي در دسترس عموم باشد و... لازم است نوشته ها و اشعار گمراه كننده شان معرفي شود.


درست فرمودید من هم میگویم که اشخاص برای ما اصل و معیار نیستند پس چرا اینقدر به اشخاص گیر میدهیم ؟!

اما در زمینه معرفی آثار شیعه که بجهت رسیدن به حق وتشخیص باطل باید باشد کاستی هایی وجود دارد که امید میرود با توجه مسولین امر رفع شود .

خیر البریه;172104 نوشت:
چه کسی گفته اصل الاصول مثنویست ؟!

این مزخرفات را خود مولوی در دیباچه مثنوی گفته!!!:

هذا کتاب المثنوی و هو أصول أصول أصول الدین!!!

و بعد چندین سطر گزافه گویی در اوصاف کتابش گوید و به بهشت و ...تشبیهش کند!!!
و نهایتا هم آن را وحی الهی داند و گوید: لا یمسه الا المطهرون و لا یاتیه الباطل من بین یدیه و من خلفه!!!!

کتابی که در آن از غاصبان خلافت و دشمنان آل الله مدحهای بلند بالا شده!!!
کتابی که در آن عمر بن خطاب عارفی باطن بین معرفی گشته!!!
ابوبکر را یار مصطفی و صدیق مصدق دانسته!!!
برای عثمان کرامت عرفانی تراشیده!!!
معاویه را ستوده است!!!
ابن ملجم را در قتل امیر المومنین مجبور و آلت فعل خدا دانسته و در تناقضی آشکار از زبان مولا وعده شفاعت به او داده است!!!
کتابی که همگام با عقاید و حتی فقه اهل سنت سرشار از احادیث حشویه و اشاعره سنی است!!!

البته اینها از مولوی عجیب نیست. کسی که در ابتدا فقیه سنتی سنی مذهب بوده و در انتها صوفی وحدت وجودی !
تعجب از بعضی مریدانش است که ادعای تشیع دارند!!! چرا از خواب بیدار نمی شوند؟!!
چرا نمی خواهند بپذیرند شناخت و معرفی دشمنانِ در لباس دوست! از اصلی ترین اولویتهای یک عالم و یا طلبه باید باشد.
دشمنانی که معروف شده اند به خوبی و دوستی!!!
دشمنانی که بعضیها به خیال سیر و سلوک به آنها مراجعه می کنند و آثارشان را می خوانند و بر دو چشم می گذارند!!!
کار به جایی میرسد که جوان شیعه از مثنوی و حافظ و... بارها خوانده اما یک بار هم لای کتاب شریف کافی که سرشار است از احادیث ناب اهل بیت علیهم السلام در عقاید و تهذیب و ...باز نکرده!!! تازه اگر بداند که اصلا کتاب کافی چیست؟

سلام علیکم جمیعا

این رساله وجودیه ابن عربی است که حدود 110 سال قبل از مولانا نوشته شده و در این رساله وحدت وجودرا شرح میدهد.
عشق بعنوان مبداء هستی مورد نظر فلاسفه یونانی از جمله زنون و افلاطون هم قرار داشته ولی اگر قرار باشد کسی را بعنوان محلل فلسفه وحدت وجود بشناسیم ابن عربی اندلسی است که با هندوستان حداقل 5000 کیلومتر فاصله مکانی داشته.

اینهم کتاب رساله وجودیه ابن عربی به زبان فارسی

یاحق

با سلام به دوستان عزیز
هدف از مباحث در این انجمن پاسخ به سئوالات و شبهات اساسی جوانان عزیز است لذا قیل و قال های بین فلاسفه و عارفان و اخباریون و مخالفان و موافقان آنها , و این که مولوی حرف غلطی زده و مثنوی را اصل اصل خوانده اند و..... ویژه محافل علمی و تخصصی و میتینگ ها ی علمی می باشد. و ضرورت و اولویت مباحث و پاسخگویی به شبهات دینی ما نیست و اجازه دهید که این مباحث در همان حوزه های تخصصی بررسی شود.
بنابر این کاربران عزیز و کارشناسان و همکاران گرامی بیشتر توان و انرژی خود را به مباحث اساسی و اصلی دین قرار دهند اهمیت این امر در شرایط کنونی و بیداری اسلامی و جنبش های عدالت خواه در سراسر جهان
بیشتر محسوس به نظر می رسد.

نقل قول:
کار به جایی میرسد که جوان شیعه از مثنوی و حافظ و... بارها خوانده اما یک بار هم لای کتاب شریف کافی که سرشار است از احادیث ناب اهل بیت علیهم السلام در عقاید و تهذیب و ...باز نکرده!!! تازه اگر بداند که اصلا کتاب کافی چیست؟


با سلام

دوست گرامی دقیقا مشکل همینجاست که بجای کار فرهنگی مناسب چسبیدهایم به حواشی ! چرا امثال شما جوانان دلسوز درصدد ترجمه روان ودر دسترس قراردادن آثار معتبر شیعه برای جوانان نیستید تا افکار آلوده جای آنرا پر کند ؟

آیا وظیفه امثال شما و ما را سنگینتر نمیکند که بجای مقابله فرهنگی و موثر با چنین جریاناتی به فرعیاتی حقیر بسنده کرده ایم.

چند ترجمه ساده وروان از اصول کافی وتهذیب واستبصار و فقیه وتفاسیر شیعه مانند تفسیر قمی وعیاشی و نورالثقلین و ... در دسترس جوانان قرار داده شده است ؟

سفیر;172119 نوشت:
کسی که در ابتدا فقیه سنتی سنی مذهب بوده و در انتها صوفی وحدت وجودی !

باسمه تعالی

سلام بر شما

جناب سفیر، شما و امثال شما می دانید وحدت وجود چیست؟ نمی دانم چرا چیزی را که نفهمیده اید، اینقدر تکرار می کنید.:Gig:

شما می خواهید، میراث علمی مورد قبول همگان، میراث علمی نباشد؟ آثار علمی در زمینه های مختلف زیاد است که در بین عالمان، مطرح می شود و مورد بحث قرار می گیرد، اگر فلان عالم، سخنان درست و خوبی داشته باشد، و یک عالم محقق دیگر از آن گفته تمجید بکند به معنای قبول تمام خطاهای او نیست، مثلا، در میان مفسرین کتاب های تفسیری متفاوتی مورد بحث قرار می گیرد(از عالمان شیعه و سنی)، در بقیه علوم نیز به همین شکل، در علم کلام از معتزله و اشاعره مطلب نقل می شود، مثلا ممکن است عالمی شیعی از برخی عقاید معتزله مطلب صحیح نقل بکند و تأیید کند و...

در اشعار مولوی هم کلماتی که آشکارا باطل است، وجود دارد،(مانند بعضی از مواردی که همیشه در گفته ها و نوشته های تکراری، دایما تکرار می کنید.)، چه کسی از شیعیان این ها را قبول کرده است؟ شما می خواهید با این مطالب بفرمایید تمام، مطالب حق و درستی هم که در اشعار مولوی آمده باطل است؟

هشام;172153 نوشت:
شما و امثال شما می دانید وحدت وجود چیست؟ نمی دانم چرا چیزی را که نفهمیده اید، اینقدر تکرار می کنید.

جناب سفیر هم می تواند در پاسخ این منطق شما! به راحتی بگوید:

شما و امثال شما می دانید وحدت وجود چیست؟ نمی دانم چرا از چیزی که نفهمیده اید، اینقدر دفاع می کنید.!:ok:

نکند توقع دارید چون عنوان کارشناس یدک می کشید ادعایتان درباره نفهمی دیگران مقبول همگان واقع شود؟!

عناوین بعضی از فصلهای کتاب نقدی بر مثنوی:

مقدمه:

اغراق و مبالغه درباره مثنوی
عدم آگاهی از ضعفها و لغزشها
فشرده ای از زندگانی مولوی
نمونه هایی از کرامت سازی مریدان
حساسیت مولوی به موسیقی و سماع
آیا شمس تبریزی نابغه بوده است؟
شمس از دیدگاه صوفیان معاصر
شمس تبریزی از دیدگاه غیر صوفیه
روانشناسی شمس
شمس پیر تندخو
شمس و غرور درویشی
شمس و تشیع
سماع میراث نامبارک شمس
همانندی تصوف با آیین های غیر اسلامی
همانندی تصوف و آئین هندو
اصطلاحات مشترک در تصوف و آئین هندو
فرقه های مشابه در صوفیان و هندوها
کشف و کرامات
جهان بینی مشترک صوفیه و هندوها
اوپانیشاد، پاتانجالی و مکتب شانکارا
وحدت موجود
...
مثنوی سنی است!

عرفان درباره عثمان!

داستان حمیراء در مثنوی!
قصه معاویه و ابلیس
بخشی از حشویات مثنوی
نمونه ای از تفسیر به روش اهل سنت
مثنوی صوفی است
صوفیه در نظر علمای دین
سقوط تکالیف از صوفی واصل از نظر مثنوی
سماع
جبر
وحدت وجود در مثنوی
اتحاد مذاهب و ادیان در مثنوی
مثنوی و تفسیر به رأی قرآن
قصه موسی و شبان
هرزه سرایی در مثنوی
....
....

بسم رب المهدی :Gol:
سلام علیکم

هشام;172153 نوشت:
جناب سفیر، شما و امثال شما می دانید وحدت وجود چیست؟ نمی دانم چرا چیزی را که نفهمیده اید، اینقدر تکرار می کنید.:Gig:

شما می خواهید، میراث علمی مورد قبول همگان، میراث علمی نباشد؟

جناب هشام عزیز!
آیا فقهای اعلام که قائل به وحدت وجود و ملتزم بدان را کافر و نجس دانسته اند، فهمیده اند وحدت وجود چیست، یا این که سخنی از روی هوا و هوس گفته اند؟!مرحوم سيد محمدكاظم يزدى قدس ‏سره در "عروة‏الوثقى" مى ‏فرمايد:

القائلون بوحدة الوجود من الصوفية إذا التزموا بأحكام الإسلام فالأقوى عدم نجاستهم إلا مع العلم بالتزامهم بلوازم مذاهبهم من المفاسد.[1]
صوفيان وحدت وجودى در صورت التزام به احكام اسلام بنابر اقوى نجس نيستند مگر آنكه به لوازم فاسد مذهب خود ملتزم باشند.

جمع كثيرى از فقهاء و أعلام در حواشى خود بر عروة‏الوثقى اين فتواى ايشان را تبعيت فرموده، ومطلب ايشان را تأييد نموده، بر آن تعليقى نزده ‏اند، مانند:

مرحوم سيد علي بهبهانى قدس ‏سره.[2]
مرحوم سيد محمدهادى ميلانى قدس‏ سره.[3]
مرحوم شيخ محمدحسين آل كاشف الغطاء قدس ‏سره.[4]
مرحوم سيد ابراهيم حسينى اصطهباناتى شيرازى قدس‏ سره.[5]
مرحوم سيد محمود حسينى شاهرودى قدس‏ سره.[6]
مرحوم سيد محسن طباطبايى حكيم قدس ‏سره.[7]
مرحوم شيخ عبداللّه‏ غروى مامقانى قدس‏ سره.[8]
مرحوم سيد محمد حجت كوه كمره‏اى قدس‏ سره.[9]
مرحوم حاج آقا حسين طباطبايى بروجردى قدس ‏سره.[10]
مرحوم سيد ابوالحسن الموسوى اصفهانى قدس‏ سره.[11]
مرحوم حاج آقا حسين طباطبايى القمى قدس‏ سره.[12]
مرحوم سيد يونس اردبيلى الموسوى قدس‏ سره.[13]

مرحوم شيخ على فرزند مرحوم صاحب جواهر قدس ‏سره.[14]
مرحوم شيخ عبدالكريم حائرى يزدى قدس ‏سره.[15]
مرحوم سيد ابوالقاسم خويى قدس ‏سره.[16]

و نيز اعلام معاصرين كه بر عروة‏الوثقى حاشيه نوشته ‏اند، مانند:
مرحوم سيد أحمد خوانسارى، و مرحوم سيد محمدرضا گلپايگانى، و مرحوم سيد شهاب‏ الدين مرعشي نجفى، و مرحوم سيد ابوالحسن رفيعى رحمهم ‏الله، و...
_________________________________
[1] . عروة الوثقى، 1 / 145، مسأله 199.
[2] . تعليقات على العروة الوثقى، 5، مطبعه علميه ـ قم، 1390.
[3] . حاشية على العروة الوثقى، 16، مطبعه خراسان، مشهد.
[4] . حواشى و تعليقات على العروة الوثقى، 12، مطبعه مرتضويه، نجف.
[5] . حواشى عروة الوثقى، 7 ـ 8، مطبعة العلمية، نجف اشرف.
[6] . حاشية العروة الوثقى، 14، جزء اول، طبع دوم، مطبعة القضاء، نجف.
[7] . حاشية على العروة الوثقى، 10، مطبعة العلمية، نجف، 1373.
[8] . رساله وسيلة التقى في حواشي العروة الوثقى، 7، مطبعة المرتضوية.
[9] . حواشى العروة الوثقى، 8، چاپ سوم، چاپخانه قم، 1366 هـ.
[10] . حاشيه عروة الوثقى، 7، إسلامية، تهران، 1366 هـ ق.
[11] . حواشى عروة الوثقى، 5، مطبعة العلمية، نجف اشرف، 1355 هـ.
[12] . حواشى عروة الوثقى، 9، مطبعة المرتضوية، نجف اشرف، 1356.
[13] . حواشى عروة الوثقى، 5، چاپ طوس، مشهد، 1377.
[14] . حواشى عروة الوثقى، 22، مطبعة المظفرى بمبئى، 1339، چاپ شده با عروة الوثقى.
[15] . تعليقه بر غاية القصوى في ترجمة العروة الوثقى، 6، چاپ اخوان كتابچى، 1349.
[16] . التعليقة على العروة الوثقى، 9، چاپ دوم، مطبعة الآداب، نجف، 1380 هـ؛ تعليقة على العروة، چاپ پنجم، 13 ـ 14، چاپخانه نمونه، قم، 1401.
از کتاب وحدت یا توحید، تالیف آقای حسن میلانی

آیا این بزرگان جزء همگان نیستند، یا این که می خواسته اند این "میراث علمی" نباشد؟!!!
:Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!:

بسم رب المهدی :Gol:
سلام علیکم

مدیر سایت;172131 نوشت:
هدف از مباحث در این انجمن پاسخ به سئوالات و شبهات اساسی جوانان عزیز است لذا قیل و قال های بین فلاسفه و عارفان و اخباریون و مخالفان و موافقان آنها , و این که مولوی حرف غلطی زده و مثنوی را اصل اصل خوانده اند و..... ویژه محافل علمی و تخصصی و میتینگ ها ی علمی می باشد. و ضرورت و اولویت مباحث و پاسخگویی به شبهات دینی ما نیست و اجازه دهید که این مباحث در همان حوزه های تخصصی بررسی شود.
جناب مدیر محترم سایت اسک دین!قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( صلى الله عليه و آله ) : " إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ ، فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ " .
الكافي : 1 / 54 ، للشيخ أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق الكُليني ، المُلَقَّب بثقة الإسلام ، المتوفى سنة : 329 هجرية ، طبعة دار الكتب الإسلامية ، سنة : 1365 هجرية / شمسية ، طهران / إيران .
وقتی مولوی و کتاب های ضالّه اش چنان جایگاهی پیدا می کنند که در یک کشور شیعی برایش کنگره بپا کرده و جوانان را به خواندن کتبش فرا می خوانند، باید از او سخن گفت و بدی هایش را نشان داد.

خوانندگان محترم می توانند در این موضوع مقاله ی زیر را مطالعه نمایند:
بابدعت گزاران چگونه برخورد کنيم

yar-mahdi;172213 نوشت:
بسم رب المهدی :gol:
سلام علیکم

جناب مدیر محترم سایت اسک دین!قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ( صلى الله عليه و آله ) : " إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ عِلْمَهُ ، فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ " .
الكافي : 1 / 54 ، للشيخ أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق الكُليني ، المُلَقَّب بثقة الإسلام ، المتوفى سنة : 329 هجرية ، طبعة دار الكتب الإسلامية ، سنة : 1365 هجرية / شمسية ، طهران / إيران .
وقتی مولوی و کتاب های ضالّه اش چنان جایگاهی پیدا می کنند که در یک کشور شیعی برایش کنگره بپا کرده و جوانان را به خواندن کتبش فرا می خوانند، باید از او سخن گفت و بدی هایش را نشان داد.

خوانندگان محترم می توانند در این موضوع مقاله ی زیر را مطالعه نمایند:
بابدعت گزاران چگونه برخورد کنيم


با سلام
بزرگوار با شما موافقم ولی اولویت اول ما در این سایت این مسائل نیست شما میتوانید انتقاد ها را به مراجع ذیربط منعکس فرمایید

yar-mahdi;172208 نوشت:
بسم رب المهدی :gol:

آیا فقهای اعلام که قائل به وحدت وجود و ملتزم بدان را کافر و نجس دانسته اند، فهمیده اند وحدت وجود چیست، یا این که سخنی از روی هوا و هوس گفته اند؟![indent]مرحوم سيد محمدكاظم يزدى قدس ‏سره در "عروة‏الوثقى" مى ‏فرمايد:

صوفيان وحدت وجودى در صورت التزام به احكام اسلام بنابر اقوى نجس نيستند مگر آنكه به لوازم فاسد مذهب خود ملتزم باشند.

[/right]

سلام.

کدام نوع از وحدت وجود را می گویند؟!

لازمه یک امر از وجودش منفک نیست،حالا وقتی وحدت وجود اصل قرار گیرد انوقت لوازم ان چگونه از ان جدا می گردد تا تباین بین ان لوازم واسلام پیش بیاید؟!

پس وحدت وجود با لوازم ان پایدار است ولی این لوازم چه هستند انرا باید از فهم درست وحدت وجود کشف کرد.

نتیجتا وقتی اصل زیر سوال باشد لوازم نیز به خودی خود به تبع اصل زیر سوال می رود مگر اینکه ان لوازم را بشود از موضوع اصلی جدا کرد و یا به عبارتی از عوارض مفارق باشد که چنین چیزی البته غیرممکن است.

مثلا زوجیت از لوازم وجودی عدد چهار است حالا چگونه چهار باشد بدون زوجیت؟!

نتیجتا وقتی چیزی در نفس الامر تحقق پیدا نماید ،لوازم وجودی ان نیز همراه با ان موجود است ونمی توان ان را منفک کرد.واین با انچه در بالا ذکر شده نمی خواند.
----------------------------

هشام;172153 نوشت:
در اشعار مولوی هم کلماتی که آشکارا باطل است، وجود دارد،(مانند بعضی از مواردی که همیشه در گفته ها و نوشته های تکراری، دایما تکرار می کنید.)، چه کسی از شیعیان این ها را قبول کرده است؟ شما می خواهید با این مطالب بفرمایید تمام، مطالب حق و درستی هم که در اشعار مولوی آمده باطل است؟

با سلام
خدا را شکر که حداقل پذیرفتید مطالب
آشکارا باطل در اشعار مولوی وجود دارد!

این اشعار آشکارا باطل تا جایی مورد قبول به اصطلاح شیعیان است که در کتابهای درسی دوره دبیرستان جزء مباحث عرفان آنهم از نوع به اصطلاح اسلامیش قرار می گیرد. تمثیل کفرآمیز موسی و شبان به عنوان نمونه والای گفتگوی صمیمی یک چوپان با پروردگارش معرفی می شود و در این قصه که نفی رسالت تمام انبیاء و از جمله موسی(ع) است شرط اصلی قرب و رضای الهی صرفاً داشتن قلبی پاک و بی ریا معرفی می شود!!!

در این تمثیل موسی(ع) به خاطر هدایت بنده ی خدا به خداپرستی از سوی خدا ملامت میشود!!!!

در این تمثیل مولوی به ما می آموزد که تجسم خدا ایرادی ندارد و نباید بنده ای را به سبب این کفر هدایت کرد!!! بلکه باید او را به حال خود بگذاریم تا هرطور میخواهد با خدای خودش خوش باشد!!!

جناب کارشناس بنده از شما می پرسم: اگر قرار باشد هرکسی هرطوری بخواهد خدارا تصور کند و هرطوری بخواهد به عبادت خدا بپردازد، خاصیت دین چیست؟! خاصیت نبوت چیست؟!و به تبع خاصیت سایت شما چیست؟!
خب بنده هرتصوری از خدا دارم، از همان پیروی میکنم و به قول مولوی عمل می کنم که میگوید: ملت عشق از همه دینها جداست*** عاشقان را ملت و مذهب خداست
یا از این پس نماز و سایر عبادات را ترک میکنم و به گفته مولوی عمل میکنم که میگوید : هیچ آدابی و ترتیبی مجو*** هرچه میخواهد دل تنگت بگو

مولوی با استناد به کدام آیه چنین نسبتی به پیامبر خدا میدهد؟! این نسبت دروغ را چگونه توجیه می کنید؟!
آیا توحید مولوی در این تمثیل ضد قرآن نیست؟!

و جالبتر اینکه از مثنوی مولوی با اینهمه کفریات به اقیانوسی از معارف و حکمت ها و آموزه های عرفانی یاد میشود!!!!
:Moteajeb!::Ghamgin::Sham:

مدیر سایت;172216 نوشت:
اولویت اول ما در این سایت این مسائل نیست شما میتوانید انتقاد ها را به مراجع ذیربط منعکس فرمایید

آیا تمام مباحثی که در سایت مطرح می شود ـ مثلا آنچه که همین الان در ایندکس سایت در حال نمایش است ـ جزو اولویتهاست؟!

نقل قول:
ین اشعار آشکارا باطل تا جایی مورد قبول به اصطلاح شیعیان است که در کتابهای درسی دوره دبیرستان جزء مباحث عرفان آنهم از نوع به اصطلاح اسلامیش قرار می گیرد. تمثیل کفرآمیز موسی و شبان به عنوان نمونه والای گفتگوی صمیمی یک چوپان با پروردگارش معرفی می شود و در این قصه که نفی رسالت تمام انبیاء و از جمله موسی(ع) است شرط اصلی قرب و رضای الهی صرفاً داشتن قلبی پاک و بی ریا معرفی می شود!!!

در این تمثیل موسی(ع) به خاطر هدایت بنده ی خدا به خداپرستی از سوی خدا ملامت میشود!!!!

در این تمثیل مولوی به ما می آموزد که تجسم خدا ایرادی ندارد و نباید بنده ای را به سبب این کفر هدایت کرد!!! بلکه باید او را به حال خود بگذاریم تا هرطور میخواهد با خدای خودش خوش باشد!!!

بنده قصد پاسخ ندارم چون جناب هشام می ایند و پاسخ می دهند،..

فقط توجه شما را به یک حدیث از احادیث مختلف از این حیث جلب می کنم :

[="darkorange"]سلیمان دیلمى گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم فلانى در عبادت و دیانت و فضیلت چنین و چنانست فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم نمى‏دانم، فرمود، پاداش باندازه عقل است، همانا مردى از بنى اسرائیل در یکى از جزایر دریا که سبز و خرم و پر اب و درخت بود عبادت خدا مى‏کرد یکى از فرشتگان از انجا گذشت و عرض کرد پروردگارا مقدار پاداش این بنده‏ات را به من بنما خداوند باو نشان داد و او ان مقدار را کوچک شمرد، خدا باو وحى کرد همراه او باش پس ان فرشته بصورت انسانى نزد او امد عابد گفت تو کیستى؟ گفت مردى عابدم چون از مقام و عبادت تو در این مکان اگاه شدم نزد تو امدم تا با تو عبادت خدا کنم پس ان روز را با او بود، چون صبح شد فرشته باو گفت: جاى پاکیزه‏اى دارى و فقط براى عبادت خوب است. عابد گفت: اینجا یک عیب دارد. فرشته گفت: چه عیبى؟ عابد گفت: خداى ما چهارپائى ندارد، اگر او خرى مى‏داشت در اینجا مى‏چراندیمش براستى این علف از بین مى‏رود! فرشته گفت: پروردگار که خر ندارد، عابد گفت: اگر خرى مى‏داشت چنین علفى تباه نمى‏شد، پس خدا بفرشته وحى کرد: همانا او را باندازه عقلش پاداش مى‏دهم (یعنى حال این عابد مانند مستضعفین و کودکان است که چون سخنش از روى ساده دلى و ضعف خرد است مشرک و کافر نیست لیکن عبادتش هم پاداش عبادت عالم خداشناس را ندارد). ...[/]

(کافی)
وهمچنین موارد دیگری که لازم به ذکر انها نیست...

بحث از ظرفیت عقول است،چه کسی می اید برای یک بچه از براهین فلسفی استفاده کند،بچه چه می فهمد انتزاع چیست و صرافت چیست و وحدت عددی چیست،بچه با احساسات سرو کار دارد بنایراین بهترین روش برای لمس او از خداوند در این سن فعلا از این طریق ممکن است،وقتی کم کم عقلش کامل شد خودش می فهمد که قضیه چیست...

یا حق

[=B Mitra]با او
[=B Mitra]سلام و ادب؛

[=B Mitra]در مورد [=B Mitra]مولوی ستیزی[=B Mitra] برخی از دوستان که در این تاپیک مطالبی نوشته اند، نکاتی به اختصار عرض می شود، و بعد از آن وارد گفتگوی مستقیم نشده و در تاپیک دیگری هماهنگی اشعار بلند جناب مولوی که به قول آیت الله جوادی آملی، آدم کمی نیست و تاثیر بزرگی در تبیین معارف دین به زبان و ذائقه ی مردم گذاشته و توانسته معارف دین را با زبان تمثیل در سطح فهم هم مردم و هم متخصّصان، بیان کند و از صنعت شعر و از این هنر موثّر، در جهت اعتلا و ترویج معارف قرآن کریم، استفاده کند.

[=B Mitra]******************************************

[=B Mitra]اولا[=B Mitra]بررسی آراء و آثار یک اندیشمند، با دو خط از یک کتاب یا چهار بیت از اشعار آن شاعر درست و ممکن نیست. بلکه اگر ما خواستیم ببینیم اندیشه های یک اندیشمند چه بوده، باید آثار مختلف او را کامل و در کنار هم بررسی کنیم.
[=B Mitra]همانطور که مخالفان اسلام، گاهی با نقل قسمت های گزینشی از یک آیه، فقط توجه به چند آیه ی خاص، به ردّ قرآن می پردازند و ما می گوییم این روش برخورد با قرآن اشتباه است. به همین نسبت، همچین برخوردی با هر اثر علمی دیگری هم همینطور است.
[=B Mitra]در مورد اشعار مولوی هم، ایشان در 6 جلد مثنوی معنوی و همینطور در 2 جلد غزلیات شمس، حدودا 9000 بیت شعر دارد، آیا برای بررسی و قضاوت درباره ی او، بررسی 4 بیت از او کافی است؟!!!

[=B Mitra]******************************************

[=B Mitra]ثانیا[=B Mitra]این دوستان مولوی ستیز، همین ابیات اندکی هم که بطور گزینشی می آورند، همین را هم گاهی تفسیر به رأی می کنند. همین را هم برخورد و بررسی علمی نمی کنند. مثلا تعیین مصداق می کنند که منظور مولوی در این شعر فلانی بوده، در حالی که دلیلی برای آن ندارند.
[=B Mitra]یا سماع را تفسیر به رأی کرده و آن را رقّاصی می دانند. که بنده در لینک زیر به وضوح نشان داده ام از اشعار خود جناب مولوی که او صریحاً گفته که منظور ما از سماع، رقص نیست. و این بیان تمثیلی است مثل بیان تمثیلی شراب در اشعار حافظ.

[=B Mitra]******************************************

[=B Mitra]ثالثاً[=B Mitra]گاهی آدم فکر می کند که پس واقعا بعضی از این اشعارچیست که در اشعار مولوی دیده می شود؟! یعنی این ابیاتی که مربوط به خلفا است و... که کلا روی هم 30 بیت هم نمی شود، این 30 بیت در بین این 9000 بیت چه می کند؟! کافی است بروید و فضای حکومت زمان زندگی او را بخوانید تا ببینید که چگونه اولا بازار تحریف داغ بوده، طوری که گروهی موظف به تحریف روایات پیامبر(ص) و آثار بزرگان و دانشمندان بوده اند.
[=B Mitra]و از طرفی دقیقا شرایط تقیّه حاکم بوده. طوری که اگر این 30 بیت او در باب خلفا نمی بود، نمی توانست آن 8950 بیت دیگر را هم بگوید و بماند. اگر احساس می کردند طرف شیعه است، یعنی متّهم به شیعه بودن می شد کسی، اعدامش حتمی بود. بدون محاکمه.
[=B Mitra]گاهی بعضی دوستان فکر می کنند اینها یک سری جوسازی های تاریخی و غیر واقعی است. ولی...
[=B Mitra]ولی واقعا دوستان از اول دوران بنی عباس را در جهان اسلام بررسی کنند تا پایان دوران عثمانی و بعد از جنگ های صلیبی ببینند برای هر آنکسی که حتّی ذره ای گرایش به تفکرات شیعی داشته، چه شرایط و عاقبتی حاکم بوده است. این عرفا که عمدتا در دوره ی جنگهای صلیبی بوده اند، عمدتاً در فشار شدید بوده اند، از جمله شهیدشیخ شهاب الدین سهروردی که در همین دوره کشته می شود. و همچنین سنوات قبل و بعد از آن.
[=B Mitra]و آنوقت همین مولویِ بیچاره که از طرفی به خاطر شعر الله مولانا علی و شعر کجایید ای شهیدان خدایی، بلاجویان دشت کربلایی، متهّم به شیعه بودن و شیعه ی غالی بودن و هم از طرفی با استناد به این اندک ابیات نقل شده، متّهم به ناصبی بودن و.... می شود و اینها همه، به خاطر عدم بررسی مجموعی و جامع آثار او بوده و هم بخاطر عدم توجّه به شرایط تاریخی زندگی او می باشد.

[=B Mitra][=B Mitra]******************************************[=B Mitra]


[=B Mitra]رابعاً در مورد وحدت وجود، متاسّفانه با تمام صراحت باید گفت، واقعا این دوستان مساله را نفهمیده اند. الان ما تا این را بگوییم، می گویند؛ شما هرجا مورد انتقاد قرار میگیرد فلسفه و عرفان، مخاطب را متّهم به جهل می کنید. ولی واقعا اینطور نیست، بنده دلیل دارم. الان همین بزرگوارانی که سخن از وحدت وجود دارند، مثلا بنده از موسّس این تاپیک که این این مساله هم اشاره کرده، دعوت می کنیم بیاید و بگوید، وحدت وجود چند معنا دارد و هر کدام به چه معناست؟! تا نشان دهم که چقدر نقص و بی دقّتی در فهم این دوستان از وحدت وجود هست. یعنی در بیان خودشان، ثابت کنم که هنوز وحدت وجود را نفهمیده اند. من از موُسّس تاپیک دعوت می کنم، چون ایشان این تاپیک را راه انداخته، و نوبتی هم باشد، نوبت این بزرگوار است که فهمشان از معانی مختلف وحدت وجود را بیان کنند تا مورد اریابی قرار بگیرد. و اگر واقعا وحدت وجود را درست نمی دانند،

[=B Mitra]به بیان حضرت سجاد(علیه السلام) عمل کنند که: لاتَقُل ما لا تَعلَم. آنچه نمی دانی، نگو.

[=B Mitra]علامه سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، یک مقاله ای دارند، که مفصّل معانی مختلف وحدت وجود را مطرح کرده و توضیح می دهند که کدام موجب کفر و کدام عین توحید قرآنی است. حتّی در این فتوایی که از دفتر آقای مکارم شیرازی گرفته بودند که اشاره شده بود که وحدت وجود به این معنا که...، اشکال دارد. این یعنی، همه ی تقریرهای وحدت وجود را در فتوا مدّ نظر نداشته اند.

[=B Mitra]******************************************

[=B Mitra]خامسا [=B Mitra]با اینکه من شخصیت زدگی را نادرست می دانم که بگوییم فلان چیز درست است، چون فلانی گفته یا چون علما گفته اند، ولی بنظرم می رسد که نظر بعضی از علمای بزرگ، می تواند برای نشانه باشد. که چرا چنین حرفی زده اند. بنده در لینک زیر، نظرات بزرگانی از علمای شیعه را در مورد او نقل کرده ام. نکات مهمی در آنها نهفته است. از جمله [=B Mitra]کوه توحید، حضرت آقای قاضی (قدس سرّه)[=B Mitra] که برای اعتقاد مولوی به ولایت حضرات معصومین، نکته ی ظریفی را اشاره کرده اند؛ فرموده اند:

[=B Mitra]«حاج سید هاشم حداد می فرمود:

[=B Mitra](آقای قاضی) علاقه ی مخصوصی به مولانا داشتند و او را عارفی رفیع مرتبه می دانستند، به اشعار وی استشهاد می نموند و او را از شیعیان خاص امیرالمومنین می شمردند. مرحوم قاضی قائل بودند که محال است کسی به مرحله ی کمال برسد و حقیقت ولایت برای او مشهود نشود. وصول به توحید فقط از ولایت است و ولایت و توحید یک حقیقت می باشند، بنابراین بزرگان از معروفین و مشهورین عرفا که اهل سنت بوده اند یا تقیه می کرده اند و در باطن شیعه بوده اند و یا به کمال نرسیده اند.»

[=B Mitra]و آیت الله نجابت نقل می کند که آقای قاضی در یکی از نامه هاشان به شهید دستغیب مرقوم داشته اند:

[=B Mitra]«ما و شما هیچ گاه از مثنوی مولانا بی نیاز نخواهیم بود.»

[=B Mitra]عطش-شمس الشموس-ص 328و329

[=B Mitra]و همینطور تعبیر آیت الله خامنه ای، رهبر انقلاب در مورد جناب مولوی؛

[=B Mitra]«يك بخش مهمى از شعر آئينى ما می‌تواند متوجه مسائل عرفانى و معنوى بشود. و اين هم يك درياى عظيمى است. شعر مولوى را شما ببينيد. اگر فرض كنيد كسى به ديوان شمس به خاطر زبان مخصوص و حالت مخصوصش دسترسى نداشته باشد كه خيلى از ماها دسترسى نداريم و اگر آن را كسى يك قدرى دوردست بداند، مثنوى، مثنوى؛ كه خودش می‌گويد: و هو اصول اصول اصول الدين. واقعاً اعتقاد من هم همين است. يك وقتى مرحوم آقاى مطهرى از من پرسيدند نظر شما راجع به مثنوى چيست، همين را گفتم. گفتم به نظر من مثنوى همين است كه خودش گفته: و هو اصول ... . ايشان گفت كاملاً درست است، من هم عقيده‌ام همين است.[=B Mitra]»
[=B Mitra]منبع: [=2 Zar]http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=4083

و نظر بزرگان دیگری چون شهید مطهری را هم از لینک زیر می توانید بخوانید؛

[=B Mitra][=Times New Roman]http://www.askdin.com/showpost.php?p=146675&[=Times New Roman]postcount=63

[=B Mitra]******************************************

[=B Mitra]امیدوارم هرچه زودتری تاپیکی که نویدش داده شد، مبنی بر بیان معارف قرآن کریم از زبان جناب مولوی(ره) و هماهنگی آنها، تاسیس و تبیین شود تا مولوی را از آثار و اشعار خود او، آن هم بصورت موضوعی، نه گزینشی بشناسیم.

[=B Mitra]زیاده عرضی نیست.
[=B Mitra]پیوسته متعالی.
[=B Mitra]یاحق

yar-mahdi;172208 نوشت:
جناب هشام عزیز! آیا فقهای اعلام که قائل به وحدت وجود و ملتزم بدان را کافر و نجس دانسته اند، فهمیده اند وحدت وجود چیست، یا این که سخنی از روی هوا و هوس گفته اند؟!

باسمه تعالی

سلام بر شما جناب یار مهدی

آیا شما(خودتان) می دانید نظریه وحدت وجود چیست؟ می دانید نظریه وحدت وجود جناب سفیر چیست؟ آیا تصوری که سفیر و امثال سفیر از وحدت وجود، دارند همان، تصوری است که این بزرگان از وحدت وجود دارند؟ علما مسأله وحدت وجود را فهمیده یا نفهمیده باشند(که به نظر ما در برخوردشان با این موضوع حسن نیت داشته اند)، به نفهمیدن امثالهم چه ارتباطی دارد؟ این علما به نجاست و کفرچه کسانی (که قایل به وحدت وجودند)، فتوا داده اند؟ کدام تقریر از وحدت وجود را می گویید؟

خوب، بین علما، در مباحث ممکن است اختلاف باشد، هر کسی ممکن است، خارج از میدان علمی، نظریه ای موافق یک طرف داشته باشد، این که حرف نشد، یعنی بنده هم بیایم لیست بزرگان متخصصین این فن را،(مثل حضرت امام خمینی ره و علامه طباطبایی ره و..،)، ردیف کنم.

حقیقت جو;172245 نوشت:
خدا را شکر که حداقل پذیرفتید مطالب آشکارا باطل در اشعار مولوی وجود دارد! این اشعار آشکارا باطل تا جایی مورد قبول به اصطلاح شیعیان است که در کتابهای درسی دوره دبیرستان جزء مباحث عرفان آنهم از نوع به اصطلاح اسلامیش قرار می گیرد.

سلام بر شما

عجبا جناب حقیقت جو، تا به حال شما در مورد ما چه تصوری داشته اید؟ منظور شما از اشعار آشکارا باطلی که مورد قبول به اصطلاح شیعیان(به نظر شما) قرار گرفته است، کدام است؟

جناب به اصطلاح حقیقت جو، اینکه بنده اسرار داشته و دارم که اگر می خواهد نقدی صورت بگیرد باید منصفانه باشد، که متأسفانه نیست، دلیل بر این است که بنده و امثال بنده، اگر اشکالی هم در اشعار مولوی وجود دارد، پذیرفته ایم؟ بنده گفته ام، اشعار مولوی را باید با توجه به مبانی خودش درست معنا کرده،(درست تقریر کرده)، و درست نتیجه بگیریم، نوع بیان او با مسایل را طبق روش خودش به دست بیاوریم، او خیلی از مسایل را با دید هستی شناسانه عرفانی بیان کرده است، مانند آیه شریفه:

ان من شیء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم

متأسفانه بعضی ها نمی خواهند توجه کنند، این درست است تفسیرما لایرضی صاحبه(تفسیر به گونه ای که صاحب آن کلام راضی نباشد)، بکنیم؟ و نتیجه اشتباه بگیریم، به عنوان نمونه بنده یکی از اشعاری که در همین استشهادات شماها آمده است مطرح می کنم، ببینید، سیاق کلام، مطلب را کاملا واضح می کند، در مثنوي معنوي ، دفتر اول ص112، آمده است:

چونكه بي رنگي اسير رنگ شد
موسيي با موسيي در جنگ شد
چون به بي رنگي رسي كان داشتي
موسي و فرعون دارند آشتي
گر تو را آيد بر اين نكته سؤال
رنگ كي خالي بود از قيل و قال
اين عجب كاين رنگ از بي رنگ خاست
رنگ با بي رنگ چون در جنگ خاست
چون كه روغن را ز آب اسر شته اند
آب با روغن چرا ضد گشته اند
چون گل از خار است و خار از گل چرا
هر دو در جنگند و اندر ماجرا

دوستان اگر به همان بیت آخر کمی(نه زیاد) توجه بنمایند، مطلب روشن است، و نیازی به هیچ توضیحی نیست.

حال به شما دوست عزیز، عرض می کنم، اگر در نمونه هایی از اشعار، اشکالی وجود دارد، جدا جدا، (نه درهم و برهم، با بزرگ نمایی تبلیغی) وعالمانه، تحقیق کنید تا خلق الله از انحرافات آگاه بشوند.

سفیر;172253 نوشت:
آیا تمام مباحثی که در سایت مطرح می شود ـ مثلا آنچه که همین الان در ایندکس سایت در حال نمایش است ـ جزو اولویتهاست؟!

[=Times New Roman]سلام علیکم جمیعا

نه جناب سفیر آنچه که اینجا دارد ذکر میشود از روی ناآشنائی با مفاهیم وحدت وجود از طرف شما ست. شما تمام این مدت در این سایت کدام سوالتان از روی آشنائی با این بحث بوده ؟
وحدت وجود از هندوستان است :khaneh: شیخ انصاری شاگردی داشته که آنطور که مشخص است از شاگردان بنام شیخ مرتضی انصاری( 1281-1214 ه.ق ) نبوده فلانی بر آن شرح نوشته که در هندوستان وحدت وجود خلق شده :Narahat az:

[=Times New Roman]

یاحق

حقیقت جو;172245 نوشت:
این اشعار آشکارا باطل تا جایی مورد قبول به اصطلاح شیعیان است که در کتابهای درسی دوره دبیرستان جزء مباحث عرفان آنهم از نوع به اصطلاح اسلامیش قرار می گیرد. تمثیل کفرآمیز موسی و شبان به عنوان نمونه والای گفتگوی صمیمی یک چوپان با پروردگارش معرفی می شود و در این قصه که نفی رسالت تمام انبیاء و از جمله موسی(ع) است شرط اصلی قرب و رضای الهی صرفاً داشتن قلبی پاک و بی ریا معرفی می شود!!!


سلام علیکم

شما مدرسه که میرفتی چرا از معلمت اینها را نپرسیدید که بهت بگه موضوع چیه که نیای اینجا اینطوری بنویسی ؟

یاحق

موضوع قفل شده است