حالات وحي چگونه است

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حالات وحي چگونه است

با عرض سلام وخسته نباشيد لطفا بفرماييد حالات وحي بر پيامبران با هم متفاوت بوده يا نه ودر مورد پيامبر اسلام اين حالت چطوربوده است لطفا مستند باشد

[=&quot]

[=&quot]به نام خدا:Gol:[=&quot]
[=&quot]با سلام و احترام [=&quot]
[=&quot]به اسک دین خوش آمدید!:welcome:


[=&quot] ابتدا بهتر است بدانیم که مسأله وحی یکی از مسائل مهم نبوت عامه است. این کلمه در لغت به معنای اشاره كردن، نوشتن، الهام، كلام پنهانی و هر چیزی است كه به دیگری القاء می‌شود.


[=&quot] "راغب اصفهانی" می‌گوید: ریشه وحی به معنای اشاره تند و سریع است، از این رو هر كاری كه به سرعت انجام گیرد وحی نام دارد و این ممكن است در كلامی رمزی و كنایه‌ای باشد.*

[=&quot]

[=&quot]"حکیم لاهیجی" نیز درتعریف وحی گفته است: "مراد از وحی سماع کلام است، خواه در یقظه و خواه در منام، خواه با رؤیت ملک و خواه با عدم آن." **


[=&quot] واقعیت این است که حقیقت وحی برای ما شناخته شده نیست، زیرا این نوع ادراک و شناخت از مختصات انسانهای برگزیده و ممتاز(پیامبران) است و بشر عادی به آن راه ندارد و نمی تواند تجربه ای از آن به دست آورد.


[=&quot] بنابراین ، حال ما در فهم حقیقت وحی مانند حال آن نابینایی است که در پی شناختن رنگها است و انبیاهمچون انسانهای بینایی اند که رنگها را مشاهده می کنند. همانگونه که شخص نابینا، صرفاً[=&quot][=&quot]می تواند از راه برخی مفاهیم، به تصویر مبهمی از رنگ دست یابد، ما نیز تنها با بهره گیری از مفاهیمی که از برخی ابعاد و ویژگی های ادراک وحیانی حکایت می کنند، می توانیم آشنایی دورادور و مختصری از این نوع ادراک پیدا کنیم، در حالی که دستمان از رسیدن به حقیقت آن کوتاه است.


[=&quot] پس در تعریف وحی می توان گفت: وحی نوعی ادراک خاص است که با ادراکات معمول بشری کاملاً تفاوت دارد و از راههایی مانند حس، حدس یا تعقل و تفکر حاصل نمی گردد. خداوند از رهگذر این ادراک ویژه، حقایق و معارف دینی را به پیامبر منتقل می سازد و پیامبر نیز در این دریافتٰ دچار خطا یا شک و تردید نمی شود.[=&quot]


[=&quot]:Sham:روشن می شود که وحی نوعی ارتباط خاص بین انسان با ماورای طبیعت است؛ ارتباطی که از رهگذر آن حقایقی از عالم بالا به پیامبر منتقل می گردد و در نتیجه جان او بر این حقایق آگاهی می یابد.





[=&quot]
[=&quot]


[=&quot]راغب اصفهانی، مفردات قرآن، ماده وحی [=&quot].*[=&quot]


[=&quot]**.لاهیجی، گوهر مراد، ص 298


[=&quot]***.ر.ک: محمد سعیدی مهر، آموزش کلام اسلامی جلد 2،ص 63-62


به نام خدا
با سلام و احترام

قرآن برای کلمه وحی معانی متعددی فرموده است و افزون بر آنها "وحی" را در معنای مصطلح آن بیشتر از 70 با به کار برده است.

كَذَلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ *
(این گونه، خدای نیرومند حکیم به سوی تو وبه سوی کسانی که پیش از تو بودند، وحی می کند.)

در آیه ای دیگر از قرآن به انواع وحی مصطلح اشاره شده است:
وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ **
(و هیچ بشری را نرسد که خدا با او سخن گوید جز [از راه]وحی یا فراسوی حجابیٰ یا فرستاده ای بفرستد و به اذن او هرچه بخواهد وحی نماید. آری، اوست بلند مرتبه سنجیده کار)

از این آیه روشن می شود که خداوند حکیم از سه طریق با پیامبران خود ارتباط برقرار می کند:
1. وحی مستقیم (الا وحیاً): در این طریق، حقایق و معارفی به صورت مستقیم بر قلب پیامبر القا می شود، بدون آنکه واسطه ای در کار باشد. از برخی روایات بر می آید که این نوع وحی از سنگین ترین اقسام وحی می باشد.زیرا خداوند مستقیما بر قلب پیامبر تجلی می کند.

2. ایجاد صوت (من وراء حجاب): در این طریق مضامین وحیانی در قالب اصوات به گوش پیامبر می رسد و از آنجا که صاحب صدا دیده نمی شود، گویا کسی از پس پرده سخن می گوید.
بر طبق آیات دیگر، وحیی که به حضرت موسی(ع) در کوه طور القا شد، از این قسم بوده است:
فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي يَا مُوسَى × إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى ***
(پس چون به آن رسید، ندا داده شد که : ای موسی، این منم پروردگار تو، پای پوش خویش بیرون آور که تو در وادی مقدس "طوی" هستی.)

3.وحی از طریق فرشته(أو یرسل رسولاً): طریق سوم آن است که فرشته وحی، حقایقو مضامین وحیانی را بر جان پیامبر فرود می آورد، همان گونه که درباره پیامبر (ص) آمده است:

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ × عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ ****
"روح الامین" آن را بر دلت نازل کرد.*****

*.سوره شوری-آیه 3
**.سوره شوری -آیه 51
***.سوره طه- آیات 11و12
****.سوره شعرا- ایات 193 و 194
*****ر.ک: آموزش کلام اسلامی ص 69-62

حناب روشن ممنون از پاسختان اما بفرماييد آيا حالت وحي بر بعد جسماني پيامبران اثر گذار بوده ويا كساني كه در اطراف پيامبران بودند متوحه اين حالت وحي از ديگر حالات آنان ميشدند يانه اگر ميشدند اين تاپيرات وحي بر پيامبران علي الخصوص پيامبر ما چكونه بوده است

ســلام:Gol:

امین الاسلام طبرسی در ذیل آیه 5 سوره مزمل، روایتی نقل میکند که حارث بن هشام از پیامبر

پرسید:

وحی چگونه بر شما نازل میشود؟

فرمود: گاهی مانند بانگ جرس می آید و این شدیدترین حالت وحی بر من است که مرا کوفته و

خسته میکند و در عین حال، همه گفته ها را حفظ میکنم، و گاه فرشته ای بصورت مردی متمثل

شده آنچه میگوید، حفظ میشود.

مجمع البیان، ج1، ص570؛ بحارالانوار، ج18، ص 260

عبدالله بن عمر میگوید: از پیامبر از چگونگی احساس وحی پرسیدم، فرمود:

صدای زنگهایی میشنوم، در آن هنگام کاملا ساکت میشوم، هیچگاه به من وحی نمیشود جز آنکه

احساس میکنم جانم را از کالبد خارج میسازند.

الاتقان، ج1، ص 141

از عایشه نقل شده است که در یک روز بسیار سرد، بر آن حضرت وحی نازل شد؛ پس از قطع

وحی عرق از پیشانی حضرت جاری بود.

بحارالانوار، ج18، ص256؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج8، ص 79

:Gol:

همه این حالاتی که ذکر شده در مورد وحی مستقیم که سخت ترین نوع وحی بوده عنوان شده.

برخی از حالات وحی بر اساس احادیث از کتاب تاریخ قرآن اثر دکتر محمود رامیار:

1. شنیدن بانگ جرس و یا آوای کوبیدن دو فلز به هم و یا صدای زنبوران عسل.

2. التهاب و برافروختگی؛ برای تسکین آن حضرت را با آب سرد شست و شو میدادند و او را

میپوشاندند.

3. احساس گرامای شدید در هوای سرد و ریزش عرق از سر و صورت حضرت.

4.سرخی یا کبودی رخسار

5.اغما و بیهوشی

6.تحمل رنج شدید و سردرد

7. پیامبر گاه چنان سنگین میشد که چارپایی که سوار ان بود، از رفتن باز میماند.

تاریخ قرآن، ص 108 و 109

:Gol:

با سلام مجدد

تقريبا موضوع برايم روشن شد و انسان تازه مي فهمد رسول خدا(ص) چه رنجهايي براي رسيدن حفيقت به ما كشيده اند پس صلوات خدا بر او وآل طيب وطاهرش

لطفا اگر اطلاعاتي داريد در مورد مكاشفه كه توسط انسانهاي عادي صورت مي گيرد هم توضيح دهيد وتفاوت آن را با وحي بگوئيد

ســلام:Gol:

در این‌كه آیا تفاوتی میان وحی و كشف و تجربه‌های باطنی هست یا خیر؟ و همین‌طور آیا وحی و

الهام به یك معنی و مفهوم دلالت می‌كنند یا نه؟ میان متفكّران مسلمان و همین‌طور مسیحی نیز

اختلافات جدی وجود دارد. اینجا فقط ما به اختلافاتی كه میان متفكّران مسلمان در این زمینه بروز

كرده، اشاره می‌كنیم و از بحث مفصّل در این زمینه خود‌داری می‌كنیم.

1. بعضی همانند علاّمه اقبال لاهوری بر‌آنند كه وحی همان كشف عرفانی و تجربه‌ی معنوی است.

استاد ابراهیم امینی می‌نویسد:

وحی از دیدگاه محمد اقبال نوعی احساس و تجربه‌ی درونی است، خدای متعال در این احساس

درونی، خود را بر انسان تجربه كننده منكشف می‌سازد، این تجربه توسّط قلب انجام می‌گیرد.1

خود ایشان در بحثی تحت عنوان كشف و شهود عارفان معتقد است:

مكاشفات عرفانی نیز با تجربه و احساس درونی و القا در قلب عارف به‌وجود می‌آید و بی‌شباهت به

الهام وحی نیست، لیكن با وحی تفاوت‌هایی دارد [از جمله] در مكاشفات عرفانی احتمال خطا و این

كه از وسوسه‌های شیطانی باشد وجود دارد بر‌خلاف وحی، [و هم‌چنین] مكاشفات عرفانی،

اكتسابی است بر‌خلاف وحی كه ناگهانی به‌وجود می‌آید.2

البته این تفاوتی كه ایشان در ذیل ذكر كردند با آنچه در (خطبه‌ی قاصعه) نهج البلاغه نقل شده ا

ست كه گویا پیامبر از كودكی تحت تربیت فرشته‌ای بوده است همخوانی ندارد.

2. برخی دیگر همانند دكتر صبحی صالح و بسیاری از فقیهان و مفسّران قرآن معتقدند كه وحی

تفاوت جدی و اساسی با شهود و كشف عُرفا و الهام دارد. صبحی صالح می‌نویسد:

كشف عارفان، مانند الهام واصلین به حق، دریافتی درونی است كه نفس در مرحله‌ای پایین‌تر از

«یقین» به آن آگاهی پیدا می‌كند و با آن هماهنگ می‌شود بدون این‌كه مبدأ حقیقی این آگاهی را

در‌یابد. واژه‌ی كشف، مانند الهام كه در روانشناسی جدید از آن استفاده می‌شود، حتی نزد

آنهایی كه این الفاظ را به‌كار می‌برند در ابهام غوطه‌ور است. این معانی با «ضمیر ناخود‌آگاه» ارتباط

دارند، و این ضمیر همان‌طور كه از نامش پیداست از آگاهی و شعور فاصله بسیاری دارد.3

و چه بسیارند كسانی كه همدم با ایشان هستند در نفی تناسب بین وحی و شهود و كشف، مانند

آن‌چه در مقالات یكی از نویسندگان ما آمده است:

وحی الهی را نتوان زاده‌ی تجربه‌ی شخصی و بر‌خاسته از «شعور باطن» پنداشت و[=&quot]4

[=Microsoft Sans Serif]1. ابراهیم امینی، وحی در ادیان آسمانی/91 به بعد….
2. همان/154.
3. پژوهش‌هایی درباره‌ی وحی و قرآن/34 ـ 35.
4. مصطفی حسینی طباطبایی، وحی قدسی، نه وحی نفسی، مجله‌ی كیان، شماره‌ی42.

منبع:

http://qurancity.ir/tabid/283/id804/42837/Default.aspx

:Gol:

پاسخی دیگر:Gol:

تفاوت ریشه ای وحی و مکاشفات عرفانی ناشی از تفاوت رتبه و کمالات وجودی انبیاء و عرفا است.

در روایات فراوانی از اهل بیت (ع) به این تفاوت وجودی اشاره شده که با ذکر دو نمونه از این

روایات ، مطلب را پی می گیریم.

مفضل بن عمر گفت: به حضرت صادق عرض کردم: از کجا امام اطلاع دارد از اطراف جهان با اینکه

در خانه نشسته و پرده آویخته است؟ امام فرمودند: ای مفضل! خداوند براى پیامبر پنج روح قرار

داده: روح الحیات که با آن حرکت می کند ، می رود و مى‏آید ؛ و روح القّوه که با آن حرکت می کند و

جهاد مى‏نماید ؛ و روح الشّهوه که با آن می خورد و مى‏آشامد و با زنان از راه حلال همبستر

مى شود و روح الایمان که بوسیله آن دستور می دهد و عدالت می ورزد ؛ و روح القُدس که بوسیله

آن بار نبوت را بر می دارد. وقتى پیامبر از دنیا رفت روح القدس به امام منتقل مى‏شود.روح القدس

نه مى ‏خوابد و نه غافل می شود ؛ و اهل لهو نیست و اشتباه نمی کند ولى چهار روح دیگر می

خوابند و داراى لهو و غفلت و سهو هستند؛ روح القدس ثابت است. نبی و امام بوسیله ی او آنچه را

در شرق و غرب و خشکى و دریا است مى‏بیند.عرض کردم آیا امام می تواند چیزى را که در بغداد

است با دست خود بر دارد؟ فرمودند: آرى هر آنچه را که پائین‏تر از عرش است می تواند.»

( بحار الأنوار ،ج‏25 ،ص58 )

از این روایت نورانی چنین استفاده می شود که روح دارای پنج مرتبه ی طولی است (یک حقیقت

دارای مراتب است). سه مرتبه از این روح ، که طبیعت ، امیال غریزی و شعور طبیعی از آثار آنها

هستند ، در همه ی انسانها وجود دارد. این سه مرتبه ، مشترک بین حیوانات و انسان است. لذا

خداوند متعال در قرآن کریم کفّار را ، که تنها از این سه مرتبه برخوردارند ، در ردیف حیوانات قرار

داده ، فرموده است:« أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ

سَبیلاً . آیا گمان مى ‏برى بیشتر آنان مى‏شنوند یا مى‏فهمند؟! آنان فقط همچون چهارپایانند، بلکه

گمراهترند» (الفرقان:44)

امّا مرتبه ی چهارم که روح الایمان است و به واسطه ی آن ، ایمان به غیب و ادراک حقایق ایمانی

حاصل می شود اختصاص به اهل ایمان دارد. این مرتبه از روح ، دارای درجات بسیار زیادی است

که پایین ترین درجه ی آن در مومنین عادی و بالاترین درجات آن در افرادی همچون سلمان فارسی

و لقمان حکیم است که نبی یا امام نیستند ولی به درجه ای رسیده اند که یک درجه بالاتر از آن

رتبه ی انبیاست. « ...قَالَ (ابن الکوّاء) یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ قَالَ بَخْ بَخْ

سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ مَنْ لَکُمْ بِمِثْلِ لُقْمَانَ الْحَکِیمِ عَلِمَ عِلْمَ الْأَوَّلِ وَ عِلْمَ الْآخر .ابن الکوّاء گفت یا

امیرالمومنین مرا خبر ده از سلمان فارسی. امام فرمودند: به به سلمان از ما اهل بیت است. چه

کسى برای شما مانند لقمان حکیم است. او (سلمان) داراى علم اول و آخر بود»(بحار الأنوار، ج‏10

،ص123 ).

امّا مرتبه ی پنجم روح که روح القدس نامیده می شود ، تنها مختصّ انبیاء و ائمه(ع) بوده خود

دارای درجات گوناگونی است که درجات انبیاء تابع درجات آن است. بالاترین درجه ی روح القدس در

چهارده معصوم است لذا اشرف از جمیع معصومین هستند. وحی نبوی و علم مخصوص امام

معصوم ، ناشی از این مرتبه از روح است.

بر این اساس ، مکاشفه به مفهوم عامّ آن را که یک مفهوم جنسی است می توان به چهار قسم

تقسیم نمود.

1ــ

کشف نفسانی: منشاء این گونه مکاشفات ، شدّت قوّه ی خیال و وهم است که یکی از قوای

حیوانی انسان است. تخیّلات زمان بیداری و دیدن رؤیاهای هنگام خواب نیز از آثار این قوّه است. از

پاره ای روایات استفاده می شود که برخی از حیوانات نیز توانایی چنین مکاشفاتی را دارند. برای

مثال برخی حیوانات گاه صدای اهل برزخ را می شنوند ، یا شیاطین را مشاهده می کنند. از آنجا که

قوّه ی خیال ، قوّه ای مجرّد و غیر مادّی است ، در صورت قوّت یافتن می تواند سیر برزخی داشته ،

از افق عالم برزخ برخی از امور آینده و گذشته را مشاهده نماید. مکاشفات اهل کفر مثل مکاشفات

مرتاضان هندی یا برخی مسیحیان اهل ریاضت از این سنخ است. این قسم از مکاشفات گاه

صادقند و گاه کاذب. مانند رؤیاهای هنگام خواب که گاه صادق و گاه کاذبند.

2ــ

تلبیسات شیطانی: زمینه ی این تلبیسات قوّه ی خیال و وهم است ؛ لکن فاعل آن شیاطین

هستند. شیاطین از پتانسیل موجود در قوّه ی خیال استفاده نموده ، صوری را برای شخص به

نمایش در می آورند. کفّار و مشرکین اهل کشف ، همگی گرفتار این قسم تلبیسات اند.

3ــ

کشف مومنانه: اینگونه از مکاشفات نه با قوّه ی خیال و وهم بلکه با روح ایمان حاصل می شود.

اگر مومنانه بودن این مکاشفات به یقین احراز شود حتماً حقّ خواهند بود. لکن از آنجا که اهل ایمان

، مصون از داشتن تلبیسات نفسانی و شیطانی نیستند ، بدون ملاک نمی توان مکاشفات آنها را

مومنانه دانست. لذا عارفان مومن باید مکاشفات خود را به ملاکها و معیارهای صدق عرضه کنند تا

معلوم شود که مکاشفات آنها از چه قسمی است. برای مکاشفات عرفای مومن دو معیار وجود

دارد. برهان قطعی عقلی و مکاشفه ی ذاتاً معصوم از خطا.

4ــ

مکاشفات وحیانی: که منشاء آن روح القدس بوده از هر گونه خطا و اشتباه مصون است. چرا که

رتبه ی وجودی صاحب این مرتبه از روح ، مافوق عوالم ملک و ملکوت و جبروت بوده از دسترس

عوامل خطا که عمده ترین آنها شیاطین هستند مصون است. لذا بر صاحب این مرتبه ، نه خطا

عارض می شود ، نه غفلت و سهو. این قسم از مکاشفات بر خلاف مکاشفه ی مومنانه معیار

سنجش ندارد. چون روح القدس مافوق عقل اوّل و علّت وجودی آن است. لذا عقل ـ اعمّ از عقل

بشر و عقل مجرّد ـ قادر به ارزیابی آن نیست. امّا عقل این مقدار می فهمد که اگر کسی صاحب

چنین مرتبه ای باشد یقیناً امضای خدا را پای ادراکات خود خواهد داشت. و آن امضا همان معجزه

است که دیگران از آوردن آن عاجزند.

توجّه:

در مطالب پیش گفته ، کلمه ی مکاشفه در باره ی وحی ، به معنی جنسی آن به کار رفته است نه

به معنی نوعی آن. برخی از به اصطلاح روشنفکران چنین ادّعا نموده اند که وحی نیز از نوع

مکاشفات عارفانه است. اینها برای اثبات ادّعای خود گاه به تعابیر عرفای اسلامی که از وحی با

عنوان کشف نبوی یاد کرده اند نیز استناد کرده اند. امّا اینها توجّه نداشته اند که کشف نبوی از

دیدگاه عرفای اسلامی از جنس مکاشفه است از نوع مکاشفه ی عرفانی. کما اینکه مکاشفه ی

نفسانی نیز اشتراک جنسی با مکاشفه ی مومنانه دارد ولی از نوع آن نیست. نسبت مفهوم عامّ

مکاشفه به انواع چهارگانه ی یاد شده مثل نسبت مفهوم حیوان است به انواعی چون اسب ، پلنگ

، انسان ، خرس و ... . همه ی این انواع در جنس حیوان مشرکند ولی هر کدام نوع جداگانه ای از

حیوانند. مکاشفه نیز مفهوم جنسی بوده انواعی دارد که وحی و مکاشفه ی عرفانی دو نوع آن

هستند. پس از اشتراک جنسی آنها تشابه تامّ لازم نمی آید همانگونه که از اشتراک جنسی انسان

و اسب لازم نمی آید که اسب و انسان عین هم باشند.

از دیدگاه عرفان نظری و مکتب حکمت متعالیه ، اساساً انواع یک جنس نه تنها با هم یکی نیستند

بلکه رابطه ای این انواع همواره طولی بوده دارای مراتبند. لذا انسان نوع الانواع و انبیاء ، فوق

بشرند. از اینرو خداوند متعال در تعریف نبی فرمود:« قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى‏ إِلَی

»(الکهف:110) ؛ در این تعریف بشریّت جنس نبی و یوحی الیّ فصل اوست که به واسطه ی آن از

دیگر افراد بشر متمایز می شود. مثل اینکه بشر به دیگر حیوانات بگوید: انا حیوان مثلکم الّا انا

عاقل. (من هم حیوانی هستم مثل شما با این تفاوت که من عاقلم.)

منبع: پرسمان

http://www.porseshkadeh.com/Question/32070/%D9%81%D8%B1%D9%82-%D9%85%DA%A9%D8%A7%D8%B4%D9%81%D8%A7%D8%AA-%D8%B9%D8%B1%D9%81%D8%A7-%D8%A8%D8%A7-%D9%88%D8%AD%DB%8C-%D9%85%D9%86%D8%B2%D9%84-%D8%A8%D8%B1-%D9%BE%DB%8C%D8%A7%D9%85%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86-%DA%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA.aspx

:Gol:

ســلام:Gol:

ابتدا از جناب روشن عذرخواهی میکنم.

استاد ببخشید که میان مطالبتون، مطالبی رو عرض کردم.

اما از پرسشگر محترم میخوام که همچنان منتظر پاسخ جناب استاد و سلسله مطالب ایشون

باشید تا بهترین پاسخ رو بگیرید.

پاسخهایی که من دادم، نتیجه جستجو و مطالعه خودم بود که با منبع ذکر کردم ولی مطمئنا

مطالب اساتید اینجا شما رو به پاسخ آسانتر و دقیق تری میرسونه:ok:

پس هم چنان صبر کنید.:ok:

:Gol:

[="Tahoma"]

mohammadsadegh1;171807 نوشت:
حناب روشن ممنون از پاسختان اما بفرماييد آيا حالت وحي بر بعد جسماني پيامبران اثر گذار بوده ويا كساني كه در اطراف پيامبران بودند متوحه اين حالت وحي از ديگر حالات آنان ميشدند يانه اگر ميشدند اين تاپيرات وحي بر پيامبران علي الخصوص پيامبر ما چكونه بوده است

با عرض سلام

وحي آيات قرآن بر پيامبر(ص) به دو گونه بوده است‌: 1. مستقيم 2. غير مستقيم و به واسطة فرشته وحي‌.

در وحي مستقيم حالت‌هايي چون احساس سنگيني‌، داغ شدن بدن و عرق ريختن‌، حالتي شبيه به بي هوشي‌، تغيير رنگ چهره و... بر پيامبر(ص) عارض مي‌شد.

در روايتي مي‌خوانيم‌: حارث بن هشام از پيامبر(ص) سؤال كرد: وحي چگونه بر شما نازل مي‌شود؟

پيامبر(ص) فرمود: گاهي آن را به صورت زنگ مي‌شنوم و آن شديدترين نوع آن بر من است كه گويي بندهاي من از يكديگر مي‌گسلد و در اين هنگام مطالب وحي شده را حفظ مي‌كنم‌.

صداي زنگ در اين روايت كنايه از صداي پياپي‌ است‌. اين صداي پياپي‌، وحي مستقيم بوده كه پيامبر(ص) با تمام وجود به آن گوش فرا مي‌داده است‌; چرا كه پياپي بودن صدا تأثيري نافذ دارد و تا اعماق قلب انسان نفوذ مي‌كند و از اين جهت است كه پيامبر(ص) مي‌فرمايد: گمان مي‌كردم كه جان من گرفته مي‌شود.(1)

حالت‌هاي ياد شده در وحي مستقيم به جهت اوج ارتباط وحي با الهامات غيبي پروردگار و سنگيني وحي است كه بر جسم آن حضرت تأثير مي‌گذارده است‌.(2)

و منظور از آية "إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْكَ قَوْلاً ثَقِيلاً ;(مزمل‌،آيه5) در حقيقت‌، ما به تو گفتاري گران‌بار القا مي‌كنيم‌." نيز همين نوع وحي بوده است‌.

در وحي غير مستقيم‌، جبرئيل‌، واسطة در آوردن وحي بوده است كه گاهي به صورت بشر مجسّم مي‌شد و به حضور پيامبر(ص) مي‌رسيد; در روايتي از امام صادق‌(ع9)آمده است‌: جبرئيل هنگامي كه به حضور پيامبر(ص) مي‌رسيد، مانند بندگان مي‌نشست و بدون اجازه وارد نمي‌شد."(3)
بنابراين‌، وحي غير مستقيم‌، سنگيني و دشواري وحي مستقيم را نداشته است‌.

تذكر اين نكته لازم است كه پيامبر با تمام روح و روان خويش وحي را دريافت مي‌نموده است و چشم و گوش ظاهر بين در اين امر دخالتي نداشته است‌، اگر جز اين بود، مردم ديگر نيز مي‌توانستند همة آن‌چه را پيامبر(ص) مي‌بيند و مي‌شنود، ببينند و بشنوند.

از برخى احاديث و نقل و شهادت اصحاب استفاده مى شود كه به هنگام حدوث وحى, حالات و عوارضى بر پيامبر به وقوع مى پيوست كه اصحاب آنها را از علائم تحقق وحى محسوب مى داشتند،و با مشاهده آن حالات متوجه مي شدند كه وحي بر آن حضرت حادث مي شود.

امام علی (ع) می فرماید: "موقعی که سوره مائده بر پیامبر نازل شد، ایشان بر استری به نام "شهباء" سوار بودند وحی بر ایشان سنگینی کرد به طوری که حیوان ایستاد و شکمش پایین آمد". [4] حالات دیگری نیز از این قبیل برای پیامبر هنگام نزول وحی روی می داد. [5] علامه طباطبائی می نویسد: "اخباری که بر این حالات غیر عادی پیامبر هنگام نزول وحی، اشاره دارند به حد مستفیض می باشند". [6]

پي نوشتها:

(1). ر.ك‌: آموزش علوم قرآن‌، ترجمه التمهيد في علوم القرآن‌، ج 1، ص 85 و 86، سازمان تبليغات اسلامي‌.

(2). التمهيد في علوم القرآن‌، محمد هادي معرفت‌، ج 1، ص 64، انتشارات جامعة مدرسين‌.

(3). بحارالانوار، علامه مجلسي‌;، ج 18، ص 256 / تفسير الميزان‌، علامه طباطبايي‌;، ج 18، ص 79.

(4) . التمهید فی علوم القرآن، ج 1، ص 101.

(5) . مراجعه شود به کتاب: التمهید فی علوم القرآن، ج 1، ص 101- 105.

(6) . طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ج 20، ص 139، چاپ پنجم، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1372 ه. ش.

موضوع قفل شده است