سخني با مدعيان تفسير كتاب خدا

تب‌های اولیه

83 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سخني با مدعيان تفسير كتاب خدا

محمدحسين طباطبايي (مشهور به علامه طباطبايي):

اگر مجالي باشد مي‌توانم همه‌ي مسائل قرآن كريم را تنها با استفاده از يك سوره‌ي كوچك بيان كنم. (1)


حرف‌هاي ما و شما:

«اگر مجالي باشد»، يعني اگر شرائط زماني اجازه دهد و مانعي بر سر راه نباشد تا بتوانم جَوَلاني دهم، توان علمي، قلم و بيان لازم را هم دارم تا همه‌ي مسائل قرآن كريم را، يعني همه‌ي آنچه را كه خداوند دانا و حكيم در كتابش قرار داده، در ذيل سوره‌ي «توحيد» و يا «كوثر» بيان كنم. تا ببينيد كه مي‌شود همه‌ي قرآن را از يك سوره‌ي كوچك فهميد و استنباط كرد.

عبارت كوتاه ولي پُرمعناي فوق، شبيه برخي از عباراتي مي‌باشد كه از پيشوايان معصوم _ عليهم السلام _ به دست ما رسيده است.
حضرت باقرالعلوم _ عليه السلام _ فرموده‌اند:

«اگر حاملاني براي دانش خدادادي‌ام مي‌يافتم هر آينه توحيد، اسلام، ايمان، دين و شرايع را از «صمد» نشر مي‌دادم.»(2)

پذيرش كلام پيامبر خدا و جانشينان معصوم او _عليهم السلام _، كه گنجينه‌دار علوم الهي و مصداق منحصر به‌فرد «من عنده علم الكتاب» مي‌باشند، سهل و ضروري بوده و نيازي به دليل و برهان ندارد. زيرا هر آنچه كه پيشوايان معصوم عليهم السلام مدعي آن باشند، حقيقت داشته و مطابق با واقعيت است. چون دانش حجّت‌هاي الهي از جنس ديگري بوده و تعليم و تعلّم آن هم سبك و سياقي ديگر دارد.

وقتي حضرت صادق _ عليه السلام _ مي‌فرمايند: پيامبر خدا _ صلي الله عليه و آله و سلم _ به اميرالمؤمنين _ عليه السلام _ بابي از علم آموختند كه هزار باب و از هر بابي هزار باب علم برايش گشوده شد، (3) يعني از يك باب علم، يك ميليون باب علم براي حضرتش حاصل شده است.

آري علوم خدادادي اين چنين مي‌باشد .خداوند تبارك و تعالي دانش كتاب خود را به پيامبر و جانشينان معصوم او _ عليهم السلام _ عطا فرموده است. هر يك از آنان مي‌توانند به راحتي از كلمه‌ي «صمد» قرآن، همه‌ي مقولات ديني را نشر دهند و چنين ادعايي از آن بزرگواران هيچ گاه دور از حقيقت نيست.

ولي پذيرش عبارت فوق از غير تعليم ديدگان الهي، براي كسي امكان دارد كه خودش واقف به همه‌ي مسائل قرآن بوده و بداند همه‌ي آن مسائل از يك سوره‌ي كوچك قرآن نيز قابل بيان است؛ و چنين كسي امروز غير از حضرت حجه بن الحسن العسكري _ عليهما السلام _ در عالم هستي نيست. آن عزيز دور از نظر مي‌تواند عبارت بالا را از گوينده‌اش بپذيرد و يا رد كند. او را تصديق كند و و يا تكذيب نمايد.

اگر يك غيرمعصومي به هر دليل، مدّعي باشد كه من داراي علوم اوّلين و آخرينم، چه كسي ادعاي او را مي‌پذيرد؟!!

كدام عاقلي گفته‌ي او را تصديق مي‌كند؟!

چنين كسي اگر داراي سلامتي فكر و ذهن و قواي بدني باشد، بايد هزاران سال در راه كسب دانش كوشيده و به همه‌ي دانايان دنيا دسترسي داشته باشد. و تاكنون تاريخ بشر كسي را با اين خصوصيّات معرفي نكرده است.

بي ترديد، مدّعي فوق بايد برتر از همه‌ي پيامبران پيشين _ عليهم السلام _ و صاحب همه‌ي معجزات آنان باشد. او بايد برتر از حضرات آدم، نوح، ابراهيم، موسي و عيسي - عليهم السلام - باشد.

وقتي ما بر اين باور بوده و معترفيم كه دانش هر چيزي در قرآن مي‌باشد (تبيان لكل شيئ)؛ و مي‌شنويم كسي مدّعي شده همه‌ي مسائل قرآن را مي‌داند، يعني ادعاي او برتر از كسي است كه مي‌گفت: من داراي علوم اولين و آخرينم، چه قضاوتي خواهيم داشت؟

آيا خداوند بدون اطلاع قبلي امام ديگري خلق كرده است؟!!



ما هيچ ترديدي نداريم كه در حال حاضر بيش از يك امام معصوم غائب از نظر _ عجل الله تعالي فرجه _ نداريم. و هيچ يك از پيامبران پيشين _ عليهم السلام _ وعده‌ي امام ديگري را به ما نداده‌اند. پس هر كه جز وليّ‌عصر _ ارواحنا له الفداء _ چنين ادّعايي كند، چشم بسته مي‌گوييم محكوم به ... است.

عبارت اعجاب برانگيز فوق را اوّلين بار آقاي جوادي آملي از زبان علّامه‌ي طباطبايي چنين نقل كرده است:

«ايشان هميشه مي‌فرمود: اگر مجالي باشد مي‌توانم همه‌ي مسائل قرآن كريم را تنها با استفاده از يك سوره‌ي كوچك بيان كنم.» (4)

ادعاي علّامه خيلي شگفت‌آور است

علّامه طبلاطبايي از پيشوايان معصوم _ عليهم السلام _ نيست؛ و به فرموده‌ي اميرالمؤمنين علي _ عليه السلام _ در هيچ چيز با آن بزرگواران قابل قياس نمي‌باشد، نه در علم، نه در عصمت، نه در قدرت، نه در صفات انساني و نه در خلقت. (لا يقاس بنا احد)

اگر مرحوم علّامه نزد يك روستايي دور از فرهنگ و معارف ديني چنين ادّعايي مي‌كرد، خيلي تعجّب‌آور نبود. ولي چطور ادّعاي استادش را پذيرفته و آن را براي ديگران نقل مي‌كند؟!!

چرا به استادش! نفرموده جناب استاد، هر ادّعايي در حوزه‌ي درس و بحث داريد به جاي خود محفوظ، ادعاي امامت چرا؟!

شما كه براي دستيابي به معناي يك واژه‌ي عربي بايد به چند كتاب لغت مراجعه كنيد،
شما كه از درك يك عبارت ناتوانيد،

شما چگونه ادعاي امامت مي‌كنيد؟!

شما اينگونه كه مي فرماييد هنوز از شناخت خود ناتوانيد، چگونه مدّعي شناخت همه‌ي مسائل قرآن هستيد؟

شما كه مجال پيدا كرديد و گفتيد قرآن نور است و نور نياز به بيان پيامبر هم ندارد، ولي خودتان بيست جلد تفسير براي همين نور نوشتيد؟!!

نوري كه نياز به بيان پيامبر ندارد، حال چگونه محتاج بيان و تفسير شماست؟

جناب استاد! شما كه مجال داشتيد در حوزه‌ي شيعه ادعاي «حسبنا كتاب الله» كنيد، از نداشتن كدام مجال سخن مي‌گوييد؟!!

شما حتما فرمايش قرآن ناطق اميرالمومنين علي _ عليه السلام _ را فراموش نكرده‌ايد كه فرموده‌اند:

«قرآن را به سخن آوريد. ولي هرگز سخن نخواهد گفت.»

ذلِكَ القُرآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ و لَنْ يَّنْطِقَ لَكُم (5) (6)


قرآن نه با شما و نه با علّامه سخن نگفته و نخواهد گفت. شما مخاطب قرآن نيستيد تا قرآن را بفهميد. قرآن را «مَنْ خُوطِبَ بِه» مي‌شناسد و نه شما كه با معنا و مفهوم و اسرار آن بيگانه‌ايد.
«عن أبي جعفر (عليه السلام): ما يعرف القرآن إلا من خوطب به» (7)


آيا به واقع نمي‌دانيد مخاطب قرآن چه كسيست؟ اميرمؤمنان علي _ عليه السلام _ به صراحت در همان بيان فوق توضيح داده‌‌اند:

... و لكِنْ اُخْبِرُكُمْ عَنْهُ ... (6)

و يا
... فلوسألتموني عنه لعلّمتكم ...(7)


شما آموخته‌ها و تصوّرات و ترديدهاي خود و پيشينيانتان را به قرآن نسبت مي‌دهيد. و هرگز فراموش نكنيد كه دروغ بستن به خدا از گناهان كبيره است.
نقل عبارت آن‌چناني، از مريدان چشم و گوش بسته اعجاب برانگيز است تا چه رسد به شما كه داعيه‌ي چنين و چنان داريد!

از شما مي‌پرسيم:


- چه هدفي داريد كه عبارت علّامه را براي ديگران نقل مي‌كنيد؟

- آيا قصدتان ايراد و اشكال بر علّامه است؟

- يا مي‌خواهيد موقعيت استثنائي خود در نزد استاد را به ديگران گوشزد كنيد؟

- و يا اين كه ضمني معترف هستيد كه مي‌شود يك غيرمعصومِ جاهلِ فراموشكار، همه‌ي مسائل قرآن را بداند و آن‌ها را در ذيل يك سوره‌ي كوچك بيان كند؟!

- آيا حقيقتا فقط با خواندن يك سوره‌ي كوچك مي‌توان به همه‌ي مسائل قرآن دست پيدا كرد؟ و يا با خواندن همه‌ي آيات و فهميدن معاني آنها مي‌شود آنها را در ذيل يك سوره‌ي كوچك بيان كرد؟ چرا ذيل يك سوره؟ بهتر نبود مدعي مي‌شدند ذيل «باء بسم الله»؟

!

و السلام علي من اتبع الهدي
---------------------------------------------------------------------------------------


(1) روزنامه قدس، 1377/8/23
(2)توحيد صدوق، ص 92، ح 6
(3) بصائرالدرجات، ج 2، ص 79، ح 1084
(4) نشريه زن روز، 1361/8/29
(5)نهج البلاغه، خطبه 157
(6) اصول كافي، ج1، ح 7، صص 60 – 61
(7) مستدرك الوسائل، ج17، ص 266

------------------------------------------------


با سلام

ما دستور داریم که رفتار برادر دینی خود را حمل بر نیکی کنیم ، به نظر من این سخن اگر درست فهمیده و ضبط شده باشد منظور همان تفسیر قرآن به قرآنی است که روش علامه رحمه الله در المیزان است :

و القرآن يفسر بعضه بعضا


سلام علیکم
بله شما درست میفرمائید. در تشیع بجز امام معصوم مابقی گنگند و اهل ایمان نیستند و نور خدا تنها در قلب مومنین است که آن مومنین هم امامان شیعه اند.

وارثین امامان شیعه اند اعراف امامان شیعه اند و الی ماشاء الله.

با توجه به این تعابیر مابقی لیاقت فهم معارف الهی را ندارد که اگر کسی بگوید نوری در قلبم هست که معارف الهی را بدان وسیله میبینم و میفهمم برایتان عجیب است.
و
به این شکل متهم به ادعای امامت میشود.

خدا اول راه راست را به همه ما نشان بدهد و بعد از فهم راه راست هدایت را نصیب مان نماید.

یاحق

-- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَرْسَلَ إِلَيْكُمُ الرَّسُولَ ص وَ أَنْزَلَ إِلَيْهِ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَ أَنْتُمْ أُمِّيُّونَ عَنِ الْكِتَابِ وَ مَنْ أَنْزَلَهُ وَ عَنِ الرَّسُولِ وَ مَنْ أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ انْبِسَاطٍ مِنَ الْجَهْلِ وَ اعْتِرَاضٍ مِنَ الْفِتْنَةِ وَ انْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ وَ عَمًى عَنِ الْحَقِّ وَ اعْتِسَافٍ مِنَ الْجَوْرِ وَ امْتِحَاقٍ مِنَ الدِّينِ وَ تَلَظٍّ مِنَ الْحُرُوبِ عَلَى حِينِ اصْفِرَارٍ مِنْ رِيَاضِ جَنَّاتِ الدُّنْيَا وَ يُبْسٍ مِنْ أَغْصَانِهَا وَ انْتِثَارٍ مِنْ وَرَقِهَا وَ يَأْسٍ مِنْ ثَمَرِهَا وَ اغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا قَدْ دَرَسَتْ أَعْلَامُ الْهُدَى فَظَهَرَتْ أَعْلَامُ الرَّدَى فَالدُّنْيَا مُتَهجمه فِي وُجُوهِ أَهْلِهَا مُكْفَهِرَّةٌ مُدْبِرَةٌ غَيْرُ مُقْبِلَةٍ ثَمَرَتُهَا الْفِتْنَةُ وَ طَعَامُهَا الْجِيفَةُ وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دِثَارُهَا السَّيْفُ مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ وَ قَدْ أَعْمَتْ عُيُونَ أَهْلِهَا وَ أَظْلَمَتْ عَلَيْهَا أَيَّامُهَا قَدْ قَطَّعُوا أَرْحَامَهُمْ وَ سَفَكُوا دِمَاءَهُمْ وَ دَفَنُوا فِي التُّرَابِ الْمَوْءُودَةَ بَيْنَهُمْ مِنْ أَوْلَادِهِمْ يَجْتَازُ دُونَهُمْ طِيبُ الْعَيْشِ وَ رَفَاهِيَةُ خُفُوضِ الدُّنْيَا لَا يَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ثَوَاباً وَ لَا يَخَافُونَ وَ اللَّهِ مِنْهُ عِقَاباً حَيُّهُمْ أَعْمَى نَجِسٌ وَ مَيِّتُهُمْ فِي النَّارِ مُبْلَسٌ فَجَاءَهُمْ بِنُسْخَةِ مَا فِي الصُّحُفِ الْأُولَى وَ تَصْدِيقِ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصِيلِ الْحَلَالِ مِنْ رَيْبِ الْحَرَامِ ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ لَكُمْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا مَضَى وَ عِلْمَ مَا يَأْتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حُكْمَ مَا بَيْنَكُمْ وَ بَيَانَ مَا أَصْبَحْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ فَلَوْ سَأَلْتُمُونِي عَنْهُ لَعَلَّمْتُكُمْ (کافی ج1 ص60)
سلام برادر عزیز"
اگرکمی درروایت حضرت علی ع دقت بفرمایید خودحضرت میگه علوم قرآن راازمابگیرید واگرعلامه ره این سخن رامیگه چون علوم اهل بیت ع رامنتقل میکنه بنده کل روایت رانقل کردم به سند کافی تابدونیم حضرت ع میگه علوم قرآن راازمافراگرفته وبعد به دیگران منقل کنید.

ترجمه روایت ذکر شده قبلی:
امير المؤمنين (ع) فرمود: ايا مردم، به راستى خداى تبارك و تعالى رسول محترم را براى شما فرستاد و قرآن را بر او نازل كرد به راستى، و شما در نادانى بوديد نسبت به كتاب و خدائى كه آن را نازل كرد و هم نسبت به رسول خدا و آنكه وى را فرستاد، در هنگام فترت و تعطيل رسولان و خواب عميق و طولانى همه ملتها، و توسعه نادانى و رخ دادن فتنهها و آشوبها و شكستن پيمانهاى محكم (نقض قوانين و تعهدات بين الملل كه اساس برقرارى صلح جهان است) و چشم بستگى از حق و حقيقت و زور آورى جور و ستم و زير پرده شدن امور ديانت و شعلهور شدن آتش جنگ، همزمان با پژمردگى و زردى گلستانهاى باغهاى جهان و خشكيدن شاخه درختان آن و خزان شدن و ريختن برگها و نوميدى از ميوه آن و فرو كشيدن آبها و چشمه سارها، پرچمهاى هدايت سرنگون گرديده بود و بجاى آن پرچمهاى هلاكت برافراشته بود، دنيا چهره عبوسى به مردم نشان مىداد و روى در هم و نزارى، پشت به گريز نهاده و روى خوشى نشان نمىداد، بارش همه آشوب بود و خوراكش مردار گنديده و شعارش بيم و هراس و سر و بارش همه تيغ بران بند بند شما مردم از هم دريده و بريده بود، ديدههاى مردم جهان همه نابينا و روزگار همه سياه، از خويشان پيوند مهربريده و خونشان را به رايگان ريخته، و دختران نوزاد و معصوم خود را زير خاك مىنمودند، زندگى خويش و آسايش و آرامش دنيا از ميان آنان رخت بر بسته بود (ربوده شده بود خ ل، براى ديگران برگزيده شده بود خ ل) نه از درگاه حق اميد ثواب و لطفى داشتند و نه از قهر او بيم كيفرى، زنده آنان كورى بود پليد و مردهشان در لابلاى آتش مىغلطيد، پيغمبر نسخه پاك صحف نخست را براى آنها آورد كه آنچه از حق و راستى در دست داشتند تصديق و تأييد كرد و حلال و حرام را به خوبى از هم جدا نمود، اين نسخه همان قرآن است، از او باز پرسيد، او هرگز به زبان شما سخن نكند، من به ترجمانى از او شما را خبر مىدهم كه در آن است علم هر چه گذشته و علم هر چه تا روز قيامت بيايد، قرآن ميان شما حكم است و در هر چه اختلاف داريد بيان قاطع دارد، اگر از من بپرسيد به شما مىآموزم.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ(العلق/3)
بخوان که پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است،
الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ(العلق/4)
همان کسي که بوسيله قلم تعليم نمود،
عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يعْلَمْ(العلق/5)
و به انسان آنچه را نمي‌دانست ياد داد!

أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيلٌ لِلْقَاسِيةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ(الزمر/22)آيا کسي که خدا سينه‌اش را براي اسلام گشاده است و بر فراز مرکبي از نور الهي قرار گرفته (همچون کوردلان گمراه است؟!) واي بر آنان که قلبهايي سخت در برابر ذکر خدا دارند! آنها در گمراهي آشکاري هستند!
أَوَمَنْ كَانَ مَيتًا فَأَحْيينَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُينَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يعْمَلُونَ(الأنعام/122)
آيا کسي که مرده بود، سپس او را زنده کرديم، و نوري برايش قرار داديم که با آن در ميان مردم راه برود، همانند کسي است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! اين گونه براي کافران، اعمال (زشتي) که انجام مي‌دادند، تزيين شده (و زيبا جلوه کرده) است.

هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون ؟

یاحق

سلام.

قران خود نور است،ولی خود نور دارای مراتب است،به عبارتی قران نوری است که بواطن دارد و هر کسی بر اساس درجه و رتبه ایکه دارد انرا می فهمد،با این حساب کسی ممکن است برسد به مقامی که همنشین اصحاب صراط(معصومین) گردد،انوقت منا اهل البیت می شود،به عبارتی رنگ اهل بیت می گیرد ،انوقت گوش و چشم وعقل او رنگ صراط به خود می گیرد ،نتیجتا هم رنگ اهل بیت می فهمد و درک می کند ولی به واسطه انها ....

علهذا تفسیر قران و فهم ایات ،برای اشخاص میسر است و لی حقیقت ان در نزد اهل بیت است و لی نزول یافته ان در مراتب پایین قابل صدق است....پیامبر اکرم سخنی می گفتند سلمان طوری درک می کرد و ابوذر طوری و عمار طوری و حضرت امیر جوری دیگر ،انوقت سلمان حق گفتن حقیقت انچه درک می کرد را به مراتب دانی از جمله ابوذر نداشت که البته روایت مربوطه در این زمینه معروف است ،سخن وحی مراتب دارد و هر کسی بر اساس لیاقتش حظی از ان می برد.....

[="red"]حضـرت صـادق (ع ) فـرمـود: همانا این قران (کتابى ) است که در ان است جایگاه نور هـدایـت و چراغهاى شب تار، پس شخص تیز بین باید که در ان دقت کند و براى پرتوش نـظـر خـویـش را بـگـشـایـد، زیـرا کـه انـدیـشـه کـردن زنـدگـانـى دل بینا است ، چنانکه جویاى روشنى است در تاریکى ها به سبب نور راه بپیماید. [/]

(کافی)

----------------------

با سلام و عرض ادب خدمت شما دوست جدید جناب jimbo110
عرض خوش آمد گویی داریم خدمت شما از ورد به اسک دین.
در مورد این بحث شما همانطور که استاد پیام هم فرمودند عرض کنم که مسلما ادعای علامه(ره) منافاتی با علم ائمه علیهم السلام ندارد.بلکه ادعای ایشان در طول علم ائمه و پیامبر(ص)می باشد.
به این صورت که این ادعا با توجه به معارف اهل بیت علیهم السلام و قواعد فهم و تفسیر قرآنمی باشد نه اینکه بخواهند ادعایی مستقل در مقابل اهل بیت داشته باشند.
دوست عزیز یک نکته ای ظریف هم خدمت شما عرض کنم، بعضی سخنان علما
برای ما متشابه هستند و نمی توانیم آن را خوب درک کنیم و بفهمیم وکسی که این سخن بالا را فرموده عمری است با قرآن مانوس است و خوب می فهمد چه می گوید ولی درکش بر ما سخت است.و تایید ایت الله جوادی(زید عزه) هم شاهد بر همین سحن ماست.

معاني الأخبار-ترجمه محمدى ج‏2 130 باب 291 - معنى ظهر قرآن و بطن آن ..... ص : 130
- حمران بن أعين گويد: از امام باقر عليه السّلام پرسيدم: معنى ظهر قرآن‏ و بطن‏ آن چيست؟ فرمود: ظهر (لفظ قرآن‏ خلاف تأويل، آنچه از تو غائب باشد) پشت آن كسانى هستند كه قرآن در عهد ايشان نازل گرديده، و بطن‏ (درون) آن اشخاص هستند كه بعد از نزول قرآن بدنيا آمده‏اند و همانند گروه اوّل به آن عمل مى‏كنند و هر چه در باره آنان نازل شده در باره اينها هم جارى مى‏شود.

بنده اصلا از این کلام علامه خودستایی برداشت نمی کنم.ایشان منظورشان اثبات اعجاز قرآن است.می خواهند بگویند:قرآن آنقدر شگفت آور است وقابلیتهای عجیب دارد که توانسته تمام مطالب خودش را در یک سوره کوچک جای بدهد!کلا شیوه نزول قرآن هم به همین صورت بوده.ابتدا مطالب به صورت خلاصه در سوره ها وآیات اولیه (از نظر نزول) می آمده.سپس به تدریج در سوره های مفصل باز می شده و وارد جزییات می شده.اما منظور علامه این است که در یک سوره کوچک عمده مطالب اصلی قرآن وجود دارد.حالا چرا می فر مایند من می توانم این را برایتان ثابت کنم؟چون آنقدر روی قرآن کار کرده بودند که مطالب اصلی واساسی قرآن را که اهداف خاص الهی از نزول آن بوده توانسته اند در یابند(البته در حد فهم خودشان) واین دانش را هم قطعا از ائمه
آموخته اند(همانطور که دوستان گفتند) اما به نظر من امامان هم مارا راهنمایی کرده اند.نخواسته اند همه دانشهای قرآن را یکجا وکامل در اختیار ما بگذارند چون در آنصورت دیگر چیزی برای تحقیق ومطالعه وتلاش سایر انسانها باقی نمی ماند! آنها دوست دارند همه ما مثل علامه آنقدر استاد شویم که بتوانیم هر روز معارف تازه ای از قرآن کشف کنیم والبته تا جایی که با اصول کلی وکلیدهایی که آنها داده اند مطابقت کند هیچ ایرادی هم ندارد.بنابراین ادعای ایشان نه خودستایی است نه کار خیلی سخت وشگفت آوری که فقط از عهده امامان برآید! آن معارف خاصی که صرفا متعلق به امامان است ورای این حرفها ودر حد علوم غیبی ومخفی قرآن است . ادعا ی علامه فقط در حد تفسیر قرآن است.منتها در حد تخصصی.

با سلام و تشكر از اظهارات دوستان

به نظر من آنچه كه در دين آمده است را بايستي دقيق خواند و از خود صاحبان دين كه همانا ائمه ي معصومين عليهم السلام هستند خواست كه درك و معرفت ديني ما را هر روز افزون و افزون تر بگردانند.

به نظر من نگاه به مطلب نقل شده در وبلاگ مزبور، اشاره به اين امر دارد كه بايستي هر آنچه كه به نام دين بيان مي شود برخاسته و برگرفته از متن دين باشد. سلمان فارسي كه درود خدا و پيامبر و اوليائش بر او باد به مقامي رسيد كه در حق او فرمودند كه «سلمان منا اهل البيت». اين جمله را چه كسي فرمود؟ خود سلمان؟ اطرافيان سلمان؟ و يا امام عليه السلام؟

ما بايد دنبال سند باشيم. اين جمله اي كه جناب طباطبايي فرموده اند كه «من اگر مجال مي يافتم مي توانستم ....» بايد سند و تضمين و اعتباري براي خود داشته باشد. آيا نيستند كساني كه ادعاي تفسير دارند و خيلي مطالب بيان مي كنند؟

اما آيا اينها آنچه را ميگويند كه خداي تبارك و تعالي در ذيل اين آيه و اين كلمه بيان داشته اشت؟!!!

آيا در ظهر ماه مبارك رمضان و با دهان روزه ميتوان اين جملاتي كه اينان از قرآن تفسير مي كنند، را به خدا نسبت داد و گفت كه خداي متعال از نزول اين آيه بر پيامبر «اين» و يا «آن» مورد را قصد كرده است؟

چه ميزان اطمينان داريد؟!!!

قرآن معجزه ي پيامبر است. پيامبر با همين معجزه اش بود كه شق القمر كرد. با همين معجزه اش بود كه بيمار شفا مي داد. مرده زنده كرد. و هزار هزار معجزه ي ديگر. آيا اين قرآن به دست شما بيفتد و با خواندن آن شق القمر مي توان كرد؟
مگر آنجايي كه دستوري از خود ائمه آمده باشد. مانند اينكه فلان سوره را بخوانيد فلان حاجتتان برطرف مي شود و قس عليهذا.

«عصاي موسي در دستان موسي كليم الله تبديل به مار شد و نه در دست هر كسي»

امير كلام درباره ي قرآن مي فرمايد:

« َ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع ... ذَلِكَ الْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ لَكُمْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا مَضَى وَ عِلْمَ مَا يَأْتِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حُكْمَ مَا بَيْنَكُمْ وَ بَيَانَ مَا أَصْبَحْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ فَلَوْ سَأَلْتُمُونِي عَنْهُ لَعَلَّمْتُكُم‏» ( کافی ، فضل علم ، باب رد الی القرآن و السنه ، ح 7)


حضرت صراحتا مي فرمايد كه اين قرآن است، به نطق بياوريدش. اما هرگز نخواهيد توانست. من خبر ميدهم از آن براي شما و در آخر ميفرمايد اگر از من بپرسيد نسبت به آن آگاهتان مي كنم.

چگونه بايستي مي فرمود تا امروز اينگونه سر عصيان و سركشي نگذاريم و خود را مفسر ندانيم؟!!!
دوستان توجه داشته باشند. خداي متعال در قرآنش به پيامبرش خطاب مي كند كه اگر كلامي را به دروغ به ما نسبت دهي رگ حياتت را قطع مي كنيم:

وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْاَقَاويل. لاَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ. ثمَّ لَقَطعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ

حال با چه اطميناني اين آقايوني كه امروز خود را مفسر مي دانند اينگونه دم از تفسير مي زنند و خواست ايزد تعالي را بيان مي كنند؟

شايد شما بتوانيد از يك كلمه ي عربي فهم خود را بيان كنيد. مانند اينكه شما با خواندن متن يك دانشمند شايد فهم خود را كه هيچ نسبتي با گفته و خواست وي نداشته باشد را بيان كنيد.

بيان معني يك كلمه ي عربي قضيه اي ديگر است. اما تفسير قرآن آن چيزي نيست كه شما ميفهميد. از همين رو در حديث ديگري صراحتا بيان شده است كه كسي از پيش خود قرآن را تفسير كند جايگاه خود را در جهنم قرار داده است. و يا حتي تهديد به كفر شده است:

«من فسر برايه آية من كتاب الله فقد كفر» (وسائل الشيعه، 60/27)






دوستان توجه داشته باشند كه در دين هيچ كسي از قرب و منزلت خاصي برخوردار نيست مگر آنكه با مسير حق و حقيقت هم جهت و هم راستا باشد. هر چه اين هم جهت بودن بيشتر و بيشتر باشد به مقام قرب نزديك و نزديك تر مي شويم.
لذا نبايد در بين اسامي و القاب گم شويم. پيامبر راه حق را نشان دادند. فرمودند:

علي مع الحق و الحق مع علي


امام علي عليه السلام مي فرمايد از من بايد بپرسيد. قرآن با شما نطق نمي كند. حقيقت همين است كه از لسان حضرت نقل شده است و نه آنكه امثال طباطبايي ها مي گويند. هر چند كه ممارست با قرآن داشته باشند. و بنا به فهم ديني اش اين جملات را گفته باشد.
همين اضافه شدن ها به دين بوده است كه اينگونه مغلطه به بار آورده است.




jimbo110;171542 نوشت:
اين جمله اي كه جناب طباطبايي فرموده اند كه «من اگر مجال مي يافتم مي توانستم ....» بايد سند و تضمين و اعتباري براي خود داشته باشد. آيا نيستند كساني كه ادعاي تفسير دارند و خيلي مطالب بيان مي كنند؟

باسمه تعالی، سلام بر شما، و عرض تسلیت به تمام دوستاداران اهل بیت علیهم السلام.:Sham:

برادر عزیز، بهتر نیست، در نقل و معنای چنین مطالبی، با احتیاط بیشتری وارد بشوید، اگر شبهه دارید، سوال کنید که مسایل حل بشود؟:Gol:

با اجازه دوستان و کارشناسان محترم:

ابتدا از شما درخواست می کنم، جهت روشن نمودن مطلب و نکته ای که آورده اید، تمام قراین کلمات حضرت علامه طباطبایی(ره) و حضرت آیت الله جوادی آملی را ذکر بنمایید؛ زیرا ذکر قراین کلام در فهم درست یا اشتباه از آن نقش اساسی دارد.

دوم اینکه، لطفا حدیث امیرالمومنین علیه السلام را با احادیث عرض بر قرآن تطبیق کرده و معنا بفرمایید.

سوم اینکه، لطفا، دست نگهداشته احکام شخصی درباره بزرگان علمای شیعه صادر نفرمایید، تا کارشناسان و دوستان محترم هم نظراتشان را بدهند.

شما چگونه قول بزرگان را متشابه مي دانيد ولي اين متشابه بودن و عدم فهم آن را براي كتاب خدا و آيات آن قائل نيستيد و فكر مي كنيد كساني مانند علامه آنچه را كه از آيات الهي درك كرده اند درست و بجا بوده است؟!!!

شما بنا به ادعا و دليل خودتان محكوم هستيد.

ضمنا چه كسي گفته است كه علم ايشان در طول علم پيامبر و ائمه عليهم السلام است؟!!!!
چه كسي تضمين داده كه اگر با قرآن زيادي مانوس باشي هر حرفي را بزني حتما وصل به معارف اهل بيت عليهم السلام خواهد بود؟!!!
اينهمه فرقه ها و مكاتب و نحله ها بر اساس همين برداشت ها در تاريخ اسلام ايجاد شده است. همه فهم خود را در طول فهم پيامبر و ائمه مي دانند و تفسير خود را از آيات كتاب خدا بر حق. آيا همگي به نوعي درست فهميده و صحيح عمل كرده اند؟!!!

چرا مي ترسيد جانب حق را بگيريد حتي اگر گاهي باطل از زبان بزرگان زده شود؟!!!

ذكر قرائن كاملا به جا و مفيد خواهد بود.
انشاا... در آينده گفته‌هاي ديگري از اين بزرگان را نقل خواهم كرد تا با چيدن پازل بتوان به چارچوب فكري اين عزيزان پي برد.

هيچگاه از بيان اين مطالب و ذكر اين سوالات به دنبال حكم تكفير و يا ارتداد امثال علامه طباطبايي ها نبوده و نيستم. قصد بر آنست كه اشتباهات شناخته شود و زائده هاي فكري برچيده شود. وگرنه انشاا... همه ي ما ذيل توجهات صاحبان دين كه همانا ائمه عليهم السلام هستند، اهل نجات باشيم.

اما آنچه كه بايستي بدان توجه خاص داشت اينست كه در طول تاريخ تشيع متاسفانه انحرافات و بدعت هاي خواسته يا ناخواسته ايجاد شده كه مي توان با دقت بيشتر و فهم عميق تر به آنها پي برد.
به عقيده ي اينجانب يكي از بزرگترين اجحافاتي كه در دين توسط خود عالمان تشيع رخ داده است و بعد از گذر ساليان سال و سده هاي متوالي به عنوان امري عادي تلقي شده و آموخته شده است، بحث امامت و شئونات و جايگاه امامان عليهم السلام مي باشد.
نگاه به متون ديني (در همان حد كه به ما رسيده است) شئون اهل بيت عليهم السلام را كاملا مشخص كرده است.

تفسير كتاب خدا شأني است از شئون اختصاصي اهل بيت پيامبر عليهم السلام و لاغير.

اما متاسفانه امروزه به دنبال تعميم مساله ي امامت و ولايت در خارج از خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام توسط خود به اصطلاح عالمان تشيع، تمامي شئون ائمه عليهم السلام كه به اراده ي باريتعالي برايشان مترتب شده است، تعميم يافته و بدينجا رسيده است كه متاسفانه به دليل چند سوال، من را تهديد به حذف از تالار مي كنند.!!!

آيا نمي‌توان به تعميم امامت و ولايت اعتراض كرد؟
آيا نمي‌توان به تعميم عصمت اعتراض داشت؟ اگر كسي بر فرض مثال كه عالم خوانده مي‌شود ولي عصمت وارد شده در آيه ي عصمت را بر دو نوع كلي و اختصاصي بداند، انحراف در دين و تفسير نابجا نيست؟!!

باري به هر جهت، به هيچوجه قصد دادن حكم براي كسي را ندارم. صرفا سوال است و بحث و بررسي.

jimbo110;171542 نوشت:
[=black]با سلام و تشكر از اظهارات دوستان

به نظر من آنچه كه در دين آمده است را بايستي دقيق خواند و از خود صاحبان دين كه همانا ائمه ي معصومين عليهم السلام هستند خواست كه درك و معرفت ديني ما را هر روز افزون و افزون تر بگردانند.

به نظر من نگاه به مطلب نقل شده در وبلاگ مزبور، اشاره به اين امر دارد كه بايستي هر آنچه كه به نام دين بيان مي شود برخاسته و برگرفته از متن دين باشد. سلمان فارسي كه درود خدا و پيامبر و اوليائش بر او باد به مقامي رسيد كه در حق او فرمودند كه «سلمان منا اهل البيت». اين جمله را چه كسي فرمود؟ خود سلمان؟ اطرافيان سلمان؟ و يا امام عليه السلام؟

ما بايد دنبال سند باشيم. اين جمله اي كه جناب طباطبايي فرموده اند كه «من اگر مجال مي يافتم مي توانستم ....» بايد سند و تضمين و اعتباري براي خود داشته باشد. آيا نيستند كساني كه ادعاي تفسير دارند و خيلي مطالب بيان مي كنند؟
[/center]

سلام.

دوست عزیز !اینکه باید مطالب دین را دقیق خواند،با این مطلب که معارف وحیانی در یک سطح نیستند دو مطلب جداست،سخنان وحی یک چیز است وبرداشت اشخاص از انها یک چیزی دیگر،وگرنه بین دو تن از مبانیان دین مانند سلمان و ابوذر نبایست انقدر اختلاف باشد که بازگو کردن این مبانی از طرف یکی از انها باعث حکم قتل دیگری گردد ،بیشتر از این اختلاف در فهم را کجا سراغ دارید،با اینکه هر دو در دامن امامت بزرگ گشته اند......

نتیجتا لازم نیست معصوم بیاید و دست بگذارد بر روی سر شخص وبگوید تو منا اهل البیت ،بلکه معصوم مصداق چنین امری را برای ما تعیین کرد ،وشرایط رسیدن به چنین مقامی را نیز ابراز نموده اند،پس اینکه منا اهل البیت به اشاره معصوم در هر برهه تشخص پذیرد سخن بی معنی می باشد،...بلکه همین نتیجه برای غیر معصوم برای ما کفایت می کند که اشخاصی با اهتمام به انچه معصومین گفته اند به این درجه برسند و حضور خود معصوم برای صحه بر این امر لازم نیست...

خیلی از این بزرگان نمی توانند اسراری را که می دانند فاش نمایند وگرنه نشانه ای می گردند برای هدف تهمت و بهتان اشخاص ،که در نهایت بعضا باعث قتلشان نیز می گردد که مصادیق ان موجود است،اگر مراتب اشخاص در یک سطح بود انوقت مخزن اسرار حضرت علی فقط کمیل نمی شد و همچنین بقیه معصومین نیز به همین منوال......

پس دقت در بطن دین برای برخی از اشخاص از چهار دیواری ذهنشان انورتر نمی رود فهم دقیق انباشته شدن در مخزن ذهن نیست که عین همان را بازگو کند ،به عبارتی علم فقط معلومات ذهنی نیست ،بلکه علم حقیقی غیر از این است بلکه علم حصولی مرتبه ای از ان علم حقیقی است که محصول ماده است،خلاصه علم مراتب دارد یکی علمی از کتاب دارد که همراه با قدرت است و یکی علمی دارد که همان مفهومات ذهنی است و دیگری علمی دارد که همه کتاب است،اینها در یک درجه نیستند نتیجتا نمی توان اینها را در یک عرض و سطح مقایسه کرد ،علهذا راه برای رسیدن و همنشین شدن با معصوم باز است ،وبرای چنین چیزی نیاز به سند قولی معصوم نیست تا مهر تایید برای عموم شدن به ان بزند......

یا حق

jimbo110;171612 نوشت:
اين تفسير كتاب خدا شأني است از شئون اختصاصي اهل بيت پيامبر عليهم السلام و لاغير.

باري به هر جهت، به هيچوجه قصد دادن حكم براي كسي را ندارم. صرفا سوال است و بحث و بررسي.

[/QUOTE
اینکه تفسیر قرآن شان ائمه است کاملا صحیح است اما عرض کردم که تفسیر عادی قرآن به معنای شرح وبسط وآوردن آن به سطح فهم عامه نه تنها شان انسانهای عادی بلکه حق مسلم همه ماست! اگر معنای حرف شمااین باشد که فقط ائمه می توانند از قرآن سر در بیاورند! این نه تنها خلاف شان نزول قرآن است بلکه با کلام خود قرآن هم تناقض دارد .آنجا که به کرات می فرماید در این قرآن تعقل وتامل کنید. قرآن برای همین نازل شده که آن را بفهمیم .همانطور که عرض شد ائمه هم تمام تفسیر قرآن وتمام جزییات آن را به تفصیل بیان نکرده اند . حتی در حد فهم عامه وفقط کلیدهای کلی را داده اند که مردم منحرف نشوند.چرا؟ چون اگر می خواستند تمام مطالب را بگویند که می شد (هلو بیا برو تو گلو!) دیگر جایی برای تفکر وتامل وتلاش بشر باقی نمی ماند.اگر استدلال شما درست باشد دیگر تفسیر وتحقیق و مطالعه در باره قرآن تعطیل می شود واین همان چیزی است که دشمنان اسلام می خواهند! مثل وهابیت.ائمه کلیدها را داده اند وکمک کرده اند که ما خودمان بتوانیم در حد توانمان قرآن را کشف کنیم.البته در تمام مراحل هم باید متوجه بود که با همان کلیدهای داده شده مقایسه شودکه از راه حق منحرف نشویم. ولی معنایش این نیست که هیچکس جز ائمه نمی تواند قرآن را درک وفهم کند.البته اگر کسی ادعا کند آنچه از قرآن فهمیده تمام مطلب است وصد در صد درست است وهمین است ولا غیر او هم منحرف شده.ولی اگر در حد اظهار نظر باشد وبا ذر نظر گرفتن همان اصول اصلی اشکالی ندارد.تا جایی هم که من می دانم اگثر قریب به اتفاق علمای شیعه ادعای اینکه تفسیر فقط همین است که من می گویم و .... نکرده اند. همیشه هم می گویند : این نظر ماست اما الله اعلم . تا آنجا هم که من دیده ام مرتبا به احادیث رجوع کرده اند وسعی کرده اند منحرف نشوند.اصولا انچه علما می گویند برداشت وتوضیح وبسط آیات در حد فهم انسان عادی است. وگرنه تفسیر به معنای حقیقی که آشکار کردن تمام معانی حقیقی واسرار وبطون قرآن باشدالبته همانطور که فرمودید کار ائمه است.ببینید مثالی که به ذهن نزدیک شود مثال استاد دانشگاه است که ابتدا در کلاس عناوین واصول درس را می گوید سپس به دانشجویان تحقیق می دهد.آیا این که دست دانشجو را باز می گذارد کاری خلاف شان استاد یا تجاوز دانشجو است؟
خیربلکه این
جزوی از تعلیم وتربیت است.

jimbo110;171609 نوشت:
شما چگونه قول بزرگان را متشابه مي دانيد ولي اين متشابه بودن و عدم فهم آن را براي كتاب خدا و آيات آن قائل نيستيد و فكر مي كنيد كساني مانند علامه آنچه را كه از آيات الهي درك كرده اند درست و بجا بوده است؟!!!

شما بنا به ادعا و دليل خودتان محكوم هستيد.

ضمنا چه كسي گفته است كه علم ايشان در طول علم پيامبر و ائمه عليهم السلام است؟!!!!
چه كسي تضمين داده كه اگر با قرآن زيادي مانوس باشي هر حرفي را بزني حتما وصل به معارف اهل بيت عليهم السلام خواهد بود؟!!!
اينهمه فرقه ها و مكاتب و نحله ها بر اساس همين برداشت ها در تاريخ اسلام ايجاد شده است. همه فهم خود را در طول فهم پيامبر و ائمه مي دانند و تفسير خود را از آيات كتاب خدا بر حق. آيا همگي به نوعي درست فهميده و صحيح عمل كرده اند؟!!!

چرا مي ترسيد جانب حق را بگيريد حتي اگر گاهي باطل از زبان بزرگان زده شود؟!!!


در این مورد با شما موافقم.هر دانشجویی ممکن است اشتباه کند حتی اگر علامه باشد.
اما اشتباهات را با استدلال قوی ومحکم باید رد کرد.ومعمولا( البته نه همیشه )کسانی می توانند این کار رابکنند که در همان سطح از معلومات باشند.اگر این ادعای علامه یا هر ادعای دیگری را هم از هر کسی اشتباه می دانید باید بتوانید با خود قرآن ثابت کنید که مثلا : کل قرآن در این یک سوره نیست یا نمی تواند باشد.به فلان وبهمان دلیل.

سلام علیکم

تفاوت بینش و علم امامان شیعه در تفسیر آیات با حضرت علامه و دیگر بزرگان شیعی

نقل است از عباس رحمه الله علیه عموی نبی و ولی سلام الله علیهم اجمعین که شبی نزد علی علیه السلام رسیدم و دیدم ایشان آیه شریفه بسم الله الرحمن الرحیم را دارد تفسیر میکند.

مدت زیادی گذشت و همچنان حضرت به تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم مشغول بودند .
عباس از علی علیه السلام می پرسد که این تفسیر تا چه اندازه است و حضرت در پاسخ میفرمایند اگر بالشی به من بدهید و این تفاسیر را بنویسید به اندازه 2 بار شتر تفسیر از بسم الله الرحمن الرحیم برایتان ذکر میکنم.

در حالیکه
علامه رحمه الله علیه تنها به سوری اشاره کرده اند که در آن تفسیر تمام قرآن موجود است .

این در برابر تفسیر 2 بار شتر از فقط بسم الله الرحمن الرحیم خیلی فرق میکند.
واقعا عجیب است
که این اتهامات چه پایه و اساسی دارد.

یحق

جوادی;172927 نوشت:
در این مورد با شما موافقم.هر دانشجویی ممکن است اشتباه کند حتی اگر علامه باشد.
اما اشتباهات را با استدلال قوی ومحکم باید رد کرد.ومعمولا( البته نه همیشه )کسانی می توانند این کار رابکنند که در همان سطح از معلومات باشند.اگر این ادعای علامه یا هر ادعای دیگری را هم از هر کسی اشتباه می دانید باید بتوانید با خود قرآن ثابت کنید که مثلا : کل قرآن در این یک سوره نیست یا نمی تواند باشد.به فلان وبهمان دلیل.

دوست عزيز، كسي به دنبال اثبات اين نكته كه آيا حرف جناب طباطبايي امكان پذير است و يا نه، نبوده و نيست. چرا كه قرآن به فرموده ي صاحبان آن، امرش بر غير مخاطبش پوشيده است. لذا اينكه آيا تمام مسائل در يك سوره هست و يا نه در حد و حيطه ي هيچ كسي جز امامان عليهم السلام نيست.

از سوي ديگر از قديم گفته اند «الدليل علي المدعي». ايشان ادعاي گزاف نموده، حال من بايد اثبات كنم ؟!!!!! العجب ثم العجب ...


-------------------------------------------


اصولا ادعاي ايشان مورد سوال و انتقاد بوده است . و از سوي ديگر جناب جوادي آملي با آنهمه فضائل و مراتبي كه دارد چرا همچين مسئله اي را به عنوان يك نكته ي مثبت از استاد خود تلقي كرده است و سوال برايش ايجاد نشده كه آيا اين حرف از يك انسان غيرمعصوم و غيرامام امكان پذير است؟!!!

نوع ادعا خيلي مورد تعجب است. به مانند اينكه كسي بگويد : آيا من مي توانم خدا بشوم؟!!!

كاري به جواب سوال نبايد داشت. خود سوال محل اشكال و البته تامل است.

اينكه جناب طباطبايي با تمام مراتبي كه داشته است اين ادعاي بزرگي را بكند كه در طول تاريخ تنها از امامان عليهم السلام شنيده ايم كه روايت آن در متن انتقاد درج شده است، جاي اشكال و انتقاد اوليه دارد و انتقاد ثانويه به جناب جوادي آمليست كه اين مسئله را مطرح و با طمطراق نيز بيان كرده است...

bina88;173074 نوشت:
[=times new roman]
در حالیکه
علامه رحمه الله علیه تنها به سوری اشاره کرده اند که در آن تفسیر تمام قرآن موجود است .
این در برابر تفسیر 2 بار شتر از فقط بسم الله الرحمن الرحیم خیلی فرق میکند.
واقعا عجیب است
که این اتهامات چه پایه و اساسی دارد.

یحق



در بحث «كفريات مثنوي مولوي» شما نظرات شاذتان را ارائه كرديد. و مدام مخالفينتان را به الفاظ گوناگون متنعم فرموديد. و البته انگ يهودي بودن را نيز زديد كه انشاا... در آخرت جوابگو خواهيد بود.

اين بار نيز بدون هيچ دليل و مستندي و مجددا برپايه ي همان توهمات كارشناس بودن خودتان، حضور پيدا كرده و نظر مي دهيد.

برخلاف اون تاپيك كه به لطف شما و دوستانتان به تهديد و انگ و تهمت و افترا گذشت، محبت كنيد اين بار از ابتدا مستند و عالمانه حرف و سخن برانيد .

نظرات جناب jimbo110 در چند سطر بالاتر نقل شده است. خوب بخوانيد و مستند رد كنيد. حصري كه در روايات در باره ي قرآن امده است را مستند رد كنيد نه اينكه از ابتدا بگوييد «اين اتهامات بي پايه و اساسي است !!!»

ضمنا، موكدا تاكيد مي كنم از شخصيت پرست بودن بپرهيزيد. البته اميدوارم ....

جوادی;171878 نوشت:
jimbo110;171612 نوشت:

[/quote
اینکه تفسیر قرآن شان ائمه است کاملا صحیح است اما عرض کردم که تفسیر عادی قرآن به معنای شرح وبسط وآوردن آن به سطح فهم عامه نه تنها شان انسانهای عادی بلکه حق مسلم همه ماست! اگر معنای حرف شمااین باشد که فقط ائمه می توانند از قرآن سر در بیاورند! این نه تنها خلاف شان نزول قرآن است بلکه با کلام خود قرآن هم تناقض دارد .آنجا که به کرات می فرماید در این قرآن تعقل وتامل کنید. قرآن برای همین نازل شده که آن را بفهمیم .همانطور که عرض شد ائمه هم تمام تفسیر قرآن وتمام جزییات آن را به تفصیل بیان نکرده اند . حتی در حد فهم عامه وفقط کلیدهای کلی را داده اند که مردم منحرف نشوند.چرا؟ چون اگر می خواستند تمام مطالب را بگویند که می شد (هلو بیا برو تو گلو!) دیگر جایی برای تفکر وتامل وتلاش بشر باقی نمی ماند.اگر استدلال شما درست باشد دیگر تفسیر وتحقیق و مطالعه در باره قرآن تعطیل می شود واین همان چیزی است که دشمنان اسلام می خواهند! مثل وهابیت.ائمه کلیدها را داده اند وکمک کرده اند که ما خودمان بتوانیم در حد توانمان قرآن را کشف کنیم.البته در تمام مراحل هم باید متوجه بود که با همان کلیدهای داده شده مقایسه شودکه از راه حق منحرف نشویم. ولی معنایش این نیست که هیچکس جز ائمه نمی تواند قرآن را درک وفهم کند.البته اگر کسی ادعا کند آنچه از قرآن فهمیده تمام مطلب است وصد در صد درست است وهمین است ولا غیر او هم منحرف شده.ولی اگر در حد اظهار نظر باشد وبا ذر نظر گرفتن همان اصول اصلی اشکالی ندارد.تا جایی هم که من می دانم اگثر قریب به اتفاق علمای شیعه ادعای اینکه تفسیر فقط همین است که من می گویم و .... نکرده اند. همیشه هم می گویند : این نظر ماست اما الله اعلم . تا آنجا هم که من دیده ام مرتبا به احادیث رجوع کرده اند وسعی کرده اند منحرف نشوند.اصولا انچه علما می گویند برداشت وتوضیح وبسط آیات در حد فهم انسان عادی است. وگرنه تفسیر به معنای حقیقی که آشکار کردن تمام معانی حقیقی واسرار وبطون قرآن باشدالبته همانطور که فرمودید کار ائمه است.ببینید مثالی که به ذهن نزدیک شود مثال استاد دانشگاه است که ابتدا در کلاس عناوین واصول درس را می گوید سپس به دانشجویان تحقیق می دهد.آیا این که دست دانشجو را باز می گذارد کاری خلاف شان استاد یا تجاوز دانشجو است؟
خیربلکه این
جزوی از تعلیم وتربیت است.

جناب جوادي عزيز؛

ابتدا به ساكن بايد بيان شود كه مراد از تفسير چيست؟! آيا به صرف بيان اين مطلب كه شما جمله اي به عربي بخوانيد و ترجمه ي به فارسي و يا هر زبان ديگري كنيد و سپس براي ديگران معنا نماييد، تفسيري صورت گرفته است.؟!!!!

شما مي توانيد آيات مربوط به اقوام گذشته را كه در قرآن بيان شده بخوانيد و ترجمه كنيد و چه بسا بگوييد كه بايد درس عبرت گرفت.

اما وجه تفسير كتاب خدا برمي گردد به بيان ظاهر و باطن آنچه كه خدا فرموده به مخاطبان آن و نه به هر كسي. بيان باطن هزار بطن آن.

مگر در همين كتاب خدا نيامده است كه «تبيان لكل شيء»؟!

كساني كه ادعا مي كنند كه مي توانند بنا به همين ادعاي قرآن كه همه چيز در قرآن بيان شده است، هدايت را انجام دهند و تمامي مشكلات بشريت را از همين كتاب و با همين صورت رفع كنند، محبت كنند تمامي احكام مربوط به نماز و روزه و حج و خمس و زكات و ... را كه در دين آمده است و توسط پيامبر و امامان عليهم السلام بيان شده است (كه به فرموده ي خودشان در روايات، برگرفته از كتاب الهي است، و اگر مي پرسيدند مي گفتند كه از كجاي كتاب خدا اين احكام استخراج شده است) بيان كنند كه از كجاي كتاب خدا اينها گرفته شده است؟

كتاب خدا گفته است «اقيموا الصلوه»، اما نمازهاي يوميه و شكيات و مستحبات و ... از كجاي مربوط به آيه ي «صلوه» استخراج مي شود؟

قرآن گفته است كه «اتوالزكوه»: از كجاي آن ميتوان تمامي شقوق آن را كشف كرد؟

سوال من از جناب طباطبايي و مدعيان شبيه ايشان اينست كه شما نمي خواهد دنبال ناگفته ها باشيد. همين احكام اوليه را كه 1400 سال در حال بيان شدن است، از كتاب خدا بيان كنيد تا مطمئن به علم شما شويم.
فكر هم نمي كنم كه مجال سختي نياز باشد تا بتوان اين مسائل را بيان كرد. چه بسا كه امامان عليهم السلام براي مردم 1400 سال پيش اين بيانات را جسته و گريخته و بنا به سوال مخاطبانشان بيان كرده اند.

درباره ي ظواهر هم اشكال وجود دارد كه آيا آنچه كه از ظاهر آن فهميده مي شود همان است كه منظور بوده و يا مخاطب قرآن كه ائمه عليهم السلام هستند كه «من خوطب به» مشهور است، متوجه منظور آيه مي شوند؟

مشهورترين ظاهر همان است كه از امام عليهم السلام پرسيدند كه آيه اي كه مي فرمايد : «انتم خير امة ...» منظور كدام امت است؟ امام فرمود آيا فكر مي كنيد شما بهترين امت ها هستيد؟ شما كه با دختر پيامبر آنگونه رفتار كرديد؟ شما كه با جانشينان پيامبر آنگونه عمل كرديد؟ آنوقت حضرت فرمودند كه ما خاندان رسالت بهترين امت هستيم.

حال شما بنا به ظاهر آيه بياييد براي مردم سه ساعت تفسير كنيد كه چرا ما بهترين امت ها هستيم؟!!!!!

امام عليه السلام منظور خدا از اين آيه را به صراحت بيان كرده اند كه شما بهترين امت نيستيد، اما ظاهر آيه منظور ديگري را مي رساند.

فرموده ايد كه اين گفتار من همان چيزي است كه وهابيت مي خواهند كه در قرآن تعقل و تامل نشود.

اتفاقا برعكس است. سرسلسله دار وهابيت بود كه ادعا كرد «حسبنا كتاب الله» اما پيامبر فرمود كه قرآن و عترتم را در بين شما به ارث مي گذارم. كساني كه مخالفت كردند گفتند همين قرآن و همين ظاهر قرآن براي ما كفايت مي كند.

همين رويه در 1400 سال در پيش گرفته شد و امروز حال ما اينست كه در آن گير كرده ايم.
همه ي گروه ها به قرآن بنا به نگاه و خواست خودشان نظر مي كنند، تعقل و تامل مي كنند و در نهايت آنگونه كه فكر مي كنند حرف مي زنند و حكومت مي كنند.

اگر از روز اول به حديث و سفارش و وصيت پيامبر عمل مي شد كه قران از عترت و عترت از قرآن يك لحظه هم جدا نمي شود و اين دو توامان با هم هستند تا روز قيامت بر من وارد شوند، امروز در اين بساط غيبت گير نمي افتاديم.

tuba;173232 نوشت:
دوست عزيز، كسي به دنبال اثبات اين نكته كه آيا حرف جناب طباطبايي امكان پذير است و يا نه، نبوده و نيست. چرا كه قرآن به فرموده ي صاحبان آن، امرش بر غير مخاطبش پوشيده است. لذا اينكه آيا تمام مسائل در يك سوره هست و يا نه در حد و حيطه ي هيچ كسي جز امامان عليهم السلام نيست.

از سوي ديگر از قديم گفته اند «الدليل علي المدعي». ايشان ادعاي گزاف نموده، حال من بايد اثبات كنم ؟!!!!! العجب ثم العجب ...

-------------------------------------------

شما ادعا می کنید که حرف علامه گزاف است.خوب با دلایل عقلی ونقلی اثبات کنید گزاف است. تنها دلیل شما این است که اثبات این امر در قرآن ازبشر عادی مثل مفسرین غیر ممکن است.خوب چرا؟ چرا اثباتش خیلی کار ماورایی است؟ آیا بشر عادی نمی تواند به هیچ یک از شاهکارهای قرآنی دست یابد؟ به چه مقدراش می تواند دست پیدا کند؟ حرف بنده این است که حداقل این یک ادعای علامه که چیز ما فوق بشری نیست! فقط تخصص وآشنایی با قرآن لازم دارد.بهتر است یک مثال دیگر از ادعاهای علامه ودیگران را شاهد مثال بیاورید.من میگویم اینها هیچکدام آن باطن واسرار قرآنی نیست که در انحصار ائمه باشد. تفسیر کامل قرآن هم نیست.کسی چنین ادعایی نکرده. اما بشر دارد به سمت آن حرکت می کند وباید هم بکند.
اساتید ما که ائمه هستند این تحقیق را به ما داده اند! چرا ما نتوانیم به سمت معنای واقعی آیات برویم؟ ما حتی نمی دانیم اسرار خاصی که در انحصار ائمه است کدام است؟چون اسرار است! اگر می دانستیم که دیگر اسرار نبود! حالا شاید کارشناسان بتوانند بگویند کدام اسرار خاص ائمه است. به هر حال اینها در حد تفسیر است.

jimbo110;171542 نوشت:
با سلام و تشكر از اظهارات دوستان

د
نزول اين آيه بر پيامبر «اين» و يا «آن» مورد را قصد كرده است؟

چه ميزان اطمينان داريد؟!!!

دوست عزیز بنده که این موضوع را توضیح دادم. ادعای درستی مطلق نظریات را نه کسی حق دارد بکند نه کرده.اما همه حق اظهار نظر دارند.اگر مفسری از مفسرین معاصر خصوصا علامه طبا طبایی در جایی گفته اند معنای این آیه همین است که من می گویم وجز این نیست ! شما با ذکر رفرنس بیاورید.

tuba;173246 نوشت:
جوادی;171878 نوشت:

مگر در همين كتاب خدا نيامده است كه «تبيان لكل شيء»؟!

كساني كه ادعا مي كنند كه مي توانند بنا به همين ادعاي قرآن كه همه چيز در قرآن بيان شده است، هدايت را انجام دهند و تمامي مشكلات بشريت را از همين كتاب و با همين صورت رفع كنند، محبت كنند تمامي احكام مربوط به نماز و روزه و حج و خمس و زكات و ... را كه در دين آمده است و توسط پيامبر و امامان عليهم السلام بيان شده است (كه به فرموده ي خودشان در روايات، برگرفته از كتاب الهي است، و اگر مي پرسيدند مي گفتند كه از كجاي كتاب خدا اين احكام استخراج شده است) بيان كنند كه از كجاي كتاب خدا اينها گرفته شده است؟

كتاب خدا گفته است «اقيموا الصلوه»، اما نمازهاي يوميه و شكيات و مستحبات و ... از كجاي مربوط به آيه ي «صلوه» استخراج مي شود؟

قرآن گفته است كه «اتوالزكوه»: از كجاي آن ميتوان تمامي شقوق آن را كشف كرد؟

درباره ي ظواهر هم اشكال وجود منظور آيه كه با جانشينان پيامبر آنگونه عمل كرديد؟ ما امت هستيم.

چه کسانی این را گفته اند.آیا از مفسرین شناخته شده هستند؟
خیلی از مفسرین این را قبول ندارند.ازجمله آقای دکتر انصاری به عنوان مثال.اما من می گویم شاید روزی بشر به آن حد از علم ورشد فکری برسد که بتواند حتی این را هم اثبات کند.از قرآن هر چه بگویید بر می آید!

.

جوادی;174899 نوشت:
tuba;173246 نوشت:
جوادی;171878 نوشت:

مگر در همين كتاب خدا نيامده است كه «تبيان لكل شيء»؟!

كساني كه ادعا مي كنند كه مي توانند بنا به همين ادعاي قرآن كه همه چيز در قرآن بيان شده است، هدايت را انجام دهند و تمامي مشكلات بشريت را از همين كتاب و با همين صورت رفع كنند، محبت كنند تمامي احكام مربوط به نماز و روزه و حج و خمس و زكات و ... را كه در دين آمده است و توسط پيامبر و امامان عليهم السلام بيان شده است (كه به فرموده ي خودشان در روايات، برگرفته از كتاب الهي است، و اگر مي پرسيدند مي گفتند كه از كجاي كتاب خدا اين احكام استخراج شده است) بيان كنند كه از كجاي كتاب خدا اينها گرفته شده است؟

كتاب خدا گفته است «اقيموا الصلوه»، اما نمازهاي يوميه و شكيات و مستحبات و ... از كجاي مربوط به آيه ي «صلوه» استخراج مي شود؟

قرآن گفته است كه «اتوالزكوه»: از كجاي آن ميتوان تمامي شقوق آن را كشف كرد؟

درباره ي ظواهر هم اشكال وجود منظور آيه كه با جانشينان پيامبر آنگونه عمل كرديد؟ ما امت هستيم.

چه کسانی این را گفته اند.آیا از مفسرین شناخته شده هستند؟
خیلی از مفسرین این را قبول ندارند.ازجمله آقای دکتر انصاری به عنوان مثال.اما من می گویم شاید روزی بشر به آن حد از علم ورشد فکری برسد که بتواند حتی این را هم اثبات کند.از قرآن هر چه بگویید بر می آید!

.

ببينيد، بحث بايد چهارچوب خود را داشته باشد. اين مثالي كه آوردم از روايات مشهور است. اينكه جناب انصاري اين مسئله را قبول ندارند چيز عجيبي نيست. چرا كه اگر ايشان اين معيار را قبول مي داشت، منبر رفتن هايش عبث مي ماند. بايد رد كند تا بتواند كتاب بنويسد و خودش را معرفي كند.

مگر ملاك، امثال اين آقا و يا علامه و ... هستند. ملاك مشخص است. در چهارچوب مشخصي كه پيامبر تعيين كرده اند بايد حرف زد و بحث كرد. اگر شما بخواهيد بگوييد كه فلاني و فلاني قبول ندارند كه اصلا بحث به جايي نمي رسد.

درباره ي دين نمي توان با شايد و اگر و اما .... بحث كرد. اگر اينگونه بود كه اصولا نزول كتب و ارسال رسل كاملا بيهوده است. «انشاا... بشر در آينده خودش راه را پيدا مي كند و مي تواند براي صلاح و مصلحت خود انديشه كند.» اين همه شد نظريه و ايدئولوژي؟!!!!

بشر هميشه به دنبال اين بوده كه خودش بفهمد. اما آيا آنچه كه تا امروز بر فكر و عمل انسان ها گذشته است، درست و صحيح بوده؟! هر كسي به ظن خودش چيزي را مي فهمد و برداشتي متفاوت از برداشت ديگران ارائه مي دهد، حال ملاك كداميك است؟!

اگر جناب علامه بر اساس فهم قرآني خود برداشتي براي عمل انسان ها ارائه دهد كه مخالف نظر و ايده ي عده اي ديگر باشد، و شما به عنوان فردي كه خواهان نظرات علامه هستيد، خود را مجاب به انجام آن مي دانيد و يا خير؟!!!

قرآن مي فرمايد «اقتلوا ائمه الكفر»، مخاطبش كيست؟ كدام امامان كفر؟ ملاك كفر كدامست؟ در چه زماني؟ در چه مكاني؟ در چه موقعيتي باشيم و ... و در نهايت با در نظر گرفتن نظر شخصي به عنوان مفسر، آيا مي توان زمينه هاي عمل و انجام آن نظر را فراهم كرد؟!!!

مگر گروه فرقان و ابوذر غير از اين عمل كردند؟!! هر گروهي براي خود علامه اي دارد و نظري و برداشتي از قرآن.

پس بهتر است در چهارچوب مشخص شده بحث كرد و گفت و گو را در اما و اگر و انشاا... و غيره جستجو نكرد.

tuba;175013 نوشت:
جوادی;174899 نوشت:
tuba;173246 نوشت:

ببينيد، بحث بايد چهارچوب خود را داشته باشد. اين مثالي كه آوردم از روايات مشهور است. اينكه جناب انصاري اين مسئله را قبول ندارند چيز عجيبي نيست. چرا كه اگر ايشان اين معيار را قبول مي داشت، منبر رفتن هايش عبث مي ماند. بايد رد كند تا بتواند كتاب بنويسد و خودش را معرفي كند.

شما فرمودید مفسران ادعا می کنند که.....
بنده عرضم این است که این نظر خاصی که فرمودید نظر مفسرین نیست.آن شخص را هم به عنوان نمونه عرض کردم.
در هر حال خلاصه حرف بنده این است که قرآن را می توانند همین افراد عادی وغیر معصوم اما متخصص تفسیر کنند.البته این تفسیر نسبت به معصوم معلوم است که ناقص است.معلوم است که همه حقایق و اسرارش نزد معصوم است اما خود قرآن ومعصومین دستور داده اند که در قرآن تدبر وتعقل کنیم (همه ما وحتی اختصاص به مفسر ندارد) هر کس می تواند درباره مفهوم ومعنای یک آیه (نه فقط ترجمه)
نظریه وتئوری بدهد.دقت فرمایید.می گویم تئوری نه حقیقت.تئوری یعنی یک امر اثبات نشده.همانطور که عرض کردم مثل تز تحقیقاتی یک دانشجو.ولی نمی تواند ادعا کند : این است وجز این نیست. نمی تواند ادعا کند آنچه من ازاین آیه فهمیدم تمام مطلب است وصد در صد درست است.فقط می تواند در حد تئوری ادعا کند.هر چه تخصص بیشتر ادعا به صحت نزدیکتر.تشخیص صحت ادعا هم باز به عهده معصوم است.یا ازطریق روایات یا اگر روایتی نبود فقط امام زمان.در زمان غیبت هم ما چاره ای جز همان روایات و تخصص علما نداریم.
اما اینکه چرا امام زمان ما را تنها گذاشته اند(در همه امور نه فقط تفسیر قرآن) این برمی گردد به فلسفه غیبت.عصر غیبت عصر آزمون اسقلال ورشد بشر است.چه در علوم دینی چه غیر دینی.مثل پدری که در برهه ای از تربیت فرزند اورا رها می کند واز دور نظارت می کند که یواش یواش روی پای خودش بایستد.بشر در این دوران دارد تمرین استقلال و به کار گرفتن آموزه های خود را بدون حضور مستقیم پیامبر وامام می گذراند.چه در رهبری جامعه چه در علوم فقهی وحلال وحرام وچه در تفسیر و برداشت از قرآن.ما باید تحت نظر غیر مستقیم امام یاد بگیریم تفکر کنیم تعقل کنیم نظریه پردازی کنیم وبر اساس اینها حرکت کنیم.اگر جرات تفکر وتعقل نداشته باشیم اگر هر امری را منوط به حضور معصوم کنیم که حضور هم ندارد! پس چی یاد میگیریم؟
اصلا چگونه زندگیمان را در عصر غیبت پیش ببریم؟ نه قرآن را معنا کنیم نه جامعه را اداره کنیم نه احکام فقهی جدید را جرات بررسی داشته باشیم ! پس تکلیف زندگیمان چه می شود؟ آیا روایات ائمه که در جزئیات امور مال هزار وچهارصد سال پیش است الان همه اش مشکلات کنونی عصر ما را حل می کند؟ بلی اصول کلی را فرموده اند.چهار چوبها را مشخص کرده اند.اما فعلا ما را مدتی آزاد گذاشته اند که ببیند آن اصول را خوب یاد گرفته ایم ؟ می توانیم مستقلا به کار ببندیم؟باور بفرمایید این لازمه یک روش تربیتی درست است. من وشما توافق دایم .اصلا اختلافی نداریم.فقط شما می فرمایید تفسیر وبرداشت از قرآن حد ما نیست .من می گویم تحت شرایط خاصی هست.ببخشید که طولانی شد.

.

جوادی;175411 نوشت:
tuba;175013 نوشت:
جوادی;174899 نوشت:
tuba;173246 نوشت:

در هر حال خلاصه حرف بنده این است که قرآن را می توانند همین افراد عادی وغیر معصوم اما متخصص تفسیر کنند.البته این تفسیر نسبت به معصوم معلوم است که ناقص است.معلوم است که همه حقایق و اسرارش نزد معصوم است اما خود قرآن ومعصومین دستور داده اند که در قرآن تدبر وتعقل کنیم (همه ما وحتی اختصاص به مفسر ندارد) هر کس می تواند درباره مفهوم ومعنای یک آیه (نه فقط ترجمه)
نظریه وتئوری بدهد.دقت فرمایید.می گویم تئوری نه حقیقت.تئوری یعنی یک امر اثبات نشده.همانطور که عرض کردم مثل تز تحقیقاتی یک دانشجو.ولی نمی تواند ادعا کند : این است وجز این نیست. نمی تواند ادعا کند آنچه من ازاین آیه فهمیدم تمام مطلب است وصد در صد درست است.فقط می تواند در حد تئوری ادعا کند.هر چه تخصص بیشتر ادعا به صحت نزدیکتر.تشخیص صحت ادعا هم باز به عهده معصوم است.یا ازطریق روایات یا اگر روایتی نبود فقط امام زمان.در زمان غیبت هم ما چاره ای جز همان روایات و تخصص علما نداریم.

جناب جوادي عزيز،

در نوشته ي قبلي هم بيان كردم و گفتم كه ما اگر درباره ي دين صحبت مي كنيم، بايد با ابزار آن و با توجه به آنچه كه در دين بيان شده است، حرف بزنيم و استدلال كنيم. نمي توان بر حسب آنچه كه خودمان مي خواهيم و يا مي فهيم، سخن بگوييم و در نهايت آن را نظر ديني و مورد قبول و يا در حد يك تئوري ديني نيز بدانيم.
اگر اينگونه باشد، ديوار محكمي نخواهد بود. چرا كه هر كسي با نظر خودش عمل خواهد كرد.

نگاهي به روايات و احاديث همان ابزاري است كه به ما دستور داده اند با توجه به آنها و رجوع به كساني كه خبره ي در آن هستند (در عصر غيبت) صحيح و غلط را از هم تشخيص بدهيد.

نگاهي به خطبه ي غدير، گوشه هايي از مسئله ي تفسير را براي ما حل خواهد كرد كه اميدوارم مطالعه كرده باشيد و يا اينكه مطالعه كنيد و با دقت سخنان پيامبر را بخوانيد.
پيامبر در آنجا مي فرمايد :

«اي مردم، قرآن را تدبر نماييد و آيات آن را بفهميد و در محكمات آن نظر كنيد و به دنبال متشابه آن نرويد. به خدا قسم، باطن آن را براي شما بيان نمي كند و تفسيرش را برايتان روشن نمي كند مگر اين شخصي كه دست او را مي گيرم و او را به سوي خود بالا مي برم و بازوي او را مي گيرم و .... (كه اشاره به مولاي علي عليه السلام دارد)»

در چند پاراگراف بعد، پيامبر مجددا مي فرمايد:

«اي مردم، اين علي است برادر من و وصي من و جامع علم من، و جانشين من در امتم بر آنان كه به من ايمان آورده اند، و جانشين من در تفسير كتاب خداوند عزوجل و دعوت به آن، ...»

از سوي ديگر، نيز فرموده است:

«اي مردم، علي و پاكان از فرزندانم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اكبر است. هر يك از اين دو از ديگري خبر مي دهد و با آن موافق است. آنها از يكديگر جدا نمي شوند تا بر سر حوض كوثر بر من وارد شوند.»

صراحت بيان پيامبر بر رجوع به اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام در امر قرآن كاملا واضح است. تنها شبهه اي كه در اينجا است، در همان پاراگراف اول است كه رجوع به محكمات چيست؟ تدبر در قرآن به چه منظور است؟

شايد در بعد كلي مسئله، همان باشد كه شما مي فرماييد كه كه هر كسي مي تواند در قرآن نظر كند و هر آنچه را كه مي تواند بفهمد، بفهمد. اما سوال من از شما اينجاست:

پيامبر در روز غدير به مردم آن روزگار محكم و متشابه را فهمانده بود؟

مردمي كه مخاطب پيامبر بودند، مي دانستند و مي فهميدند كه منظور پيامبر از اينكه محكم آن را نظر كنيد و متشابه را رها كنيد و به مفسر آن رجوع كنيد، چيست؟!

در اينجا كساني مانند آقايان جوادي آملي و يا علامه عسگري و ... نظر مي دهند كه در كتب تفسيريشان موجود است كه پيامبر در طول زندگي شريفشان دسته اي از آيات را براي مردم بيان كردند و تفسيرشان را گفتند. مانند بيان آيات صلاه و زكوه و حج و ... ، حتي براي مردم محكم و متشابه را بيان كرده اند كه اين آيه محكم است و آن آيه متشابه. و حتي علامه عسگري بيان «العشر و العشر» را دارد كه مي گويد پيامبر «ده تا ده تا» آيات را براي مردم بيان مي كرد و تاويل آن و تفسير آن و حد و حدود احكام را و چگونگي نحوه ي اجراي آن و .... را بيان مي كردند و مي نوشتند. اما بعد از رحلت آن بزرگوار، به دستور خليفه ي غاصب تمامي اين نوشتجات معدوم و سوزانده شد. و خيلي از كتاب نيز در جنگ ها كشته شدند و آن آثاري كه بايد امروز مشكل گشا مي شد، در دسترس نيست.

لذا امروزه به علت ماجراهايي كه در طول تاريخ 1400 ساله اتفاق افتاده است، براي ما كاملا مشخص نيست، چرا كه اگر مردم منظور از محكم و متشابه را نمي دانستند، پيامبر در روز غدير مردم را به نظر به محكم و عدم تبعيت از متشابهات امر نمي فرمود. چرا كه براي مردم نامفهوم مي بود. اما مردم مي دانستند كدام محكم است و كدام متشابه.

اما دسته اي از آيات را تنها و تنها براي اميرمومنان بيان كردند و مردم را رجوع دادند به آن بزرگوار. كه خود پيامبر در همين خطبه ي غدير آن را به گونه اي بيان كرده اند:

«هيچ علمي نيست مگر آنكه خداوند آن را در من جمع كرده است، و هر علمي را كه آموخته ام در امام المتقين جمع نموده ام، و هيچ علمي نيست مگر آنكه آن را به علي آموخته ام.»

لذا پيامبر صريح و روشن براي مردم امر ولايت و امامت دين را مشخص كرده و در آخر فرمودند كه قرآن و عترت هيچگاه از هم جداشدني نيستند و هر كدام امر به ديگري مي كند.

پيامبر در همين خطبه ي غدير مي فرمايد:

«هيچ آيه ي رضايتي در قرآن نازل نشده مگر درباره ي او، و هيچگاه خداوند مومنين را مورد خطاب قرار نداده مگر آنكه او ابتدا مخاطب بوده است. و هيچ آيه ي مدحي در قرآن نيست مگر درباره ي او، و خدا در سوره ي «هل اتي» شهادت به بهشت نداده مگر براي او. و اين سوره را درباره غير او نازل نكرده و با اين سوره جز او را مدح نكرده است»

اينجاست كه فهميده مي شود كه روايات مي فرمايند «من خوطب به» منظور چه كساني بايد باشند. مخاطب قرآن پيامبر و اهل بيت عصمت و طهارتند.

اينكه شما از يك جمله ي عربي چه متوجه مي شويد امري جداي از آنچيزيست كه در قرآن بيان شده و تفسير كتاب خدا عنوان نمي شود. تنها مي تواند بياني براي يك جمله ي عربي باشد. همين و بس.

آنجا كه قرآن مي فرمايد: «فسئلوا اهل الذكر ان كنتم لاتعلمون» روايات مكرر در مكرر مقصود آيه را بيان كرده اند كه آنچه را كه نمي دانيد از اهل ذكر (پيامبر و ائمه عليهم السلام) بپرسيد.

يكي از آنچيز هايي كه ما نمي دانيم همانا تفسير آيات الهيست كه بايد به امر خود قرآن از اهل آن، كه پيامبر و خلفاي بعد از او هستند، بپرسيم و لاغير. وگرنه خلاف امر قرآن عمل كرده ايم.

جوادی;175411 نوشت:
tuba;175013 نوشت:
جوادی;174899 نوشت:
tuba;173246 نوشت:

اما اینکه چرا امام زمان ما را تنها گذاشته اند(در همه امور نه فقط تفسیر قرآن) این برمی گردد به فلسفه غیبت. عصر غیبت عصر آزمون اسقلال و رشد بشر است.چه در علوم دینی چه غیر دینی.مثل پدری که در برهه ای از تربیت فرزند اورا رها می کند واز دور نظارت می کند که یواش یواش روی پای خودش بایستد.بشر در این دوران دارد تمرین استقلال و به کار گرفتن آموزه های خود را بدون حضور مستقیم پیامبر وامام می گذراند.چه در رهبری جامعه چه در علوم فقهی وحلال وحرام وچه در تفسیر و برداشت از قرآن.ما باید تحت نظر غیر مستقیم امام یاد بگیریم تفکر کنیم تعقل کنیم نظریه پردازی کنیم وبر اساس اینها حرکت کنیم.اگر جرات تفکر وتعقل نداشته باشیم اگر هر امری را منوط به حضور معصوم کنیم که حضور هم ندارد! پس چی یاد میگیریم؟
اصلا چگونه زندگیمان را در عصر غیبت پیش ببریم؟ نه قرآن را معنا کنیم نه جامعه را اداره کنیم نه احکام فقهی جدید را جرات بررسی داشته باشیم ! پس تکلیف زندگیمان چه می شود؟ آیا روایات ائمه که در جزئیات امور مال هزار وچهارصد سال پیش است الان همه اش مشکلات کنونی عصر ما را حل می کند؟ بلی اصول کلی را فرموده اند.چهار چوبها را مشخص کرده اند.اما فعلا ما را مدتی آزاد گذاشته اند که ببیند آن اصول را خوب یاد گرفته ایم ؟ می توانیم مستقلا به کار ببندیم؟باور بفرمایید این لازمه یک روش تربیتی درست است. من وشما توافق دایم .اصلا اختلافی نداریم.فقط شما می فرمایید تفسیر وبرداشت از قرآن حد ما نیست .من می گویم تحت شرایط خاصی هست.ببخشید که طولانی شد.

جناب جوادي عزيز،

من تعجب مي كنم از ديدن اين بيانات.

شما كه معتقد به ائمه عليهم السلام هستيد و حضور امام را محترم و لازم مي دانيد، چرا اينگونه نوشته ايد؟
بر اساس كدام ادله و بياني اينگونه نتيجه گرفته ايد كه امام عليه السلام در پس پرده ي غيبت به سر مي برند تا ما بتوانيم خودمان روي پاي خود بايستيم؟!!!!:Gig::Moteajeb!::Moteajeb!:

اينهمه روايت درباره ي شأن و جايگاه امام و لزوم وجود امام به عنوان راهبر و هدايت كننده در ميان امت وجود دارد. با اين همه ادله شما باز هم نوشته ايد كه امام رفته است تا ما خودمان يادبگيريم؟!!!

«مصباح الهدي و سفينه النجاه» به چه معناست؟!! اگر امام عليه السلام نباشد تا دستگيري كنند، هدايت به كدام مسير را مي خواهيم ياد بگيريم؟!!!

من به جد از شما مي خواهم كه خطبه ي غدير را يك بار به دقت مطالعه كنيد. پيامبر به صراحت مي فرمايد من هستم آن صراط مستقيم. پيامبر مي فرمايد:


«اي مردم، نور از جانب خداوند عزوجل در من نهاده شده و سپس در علي بن ابيطالب و بعد در نسل او تا مهدي قائم ...»


نور خداوندي در وجود امام متجليست.
امامست كه ما را به سوي خداي احد و واحد هدايتگر است. اگر امام نباشد كه ما متوسل به كدام ريسمان محكم الهي شويم تا نجات يابيم؟

اصولا بدون امام به كجا مي خواهيم برسيم؟

به خدا؟

ما هر روز از خدا مي خواهيم ما را به راه راست هدايت كند. پيامبر مي فرمايد من همان صراط مستقيمم.

بزرگترين هدايت بشر، هدايت به ولايت پيامبر و ائمه عليهم السلام است. آنجا كه رسيدي هدايت يافته اي. حال بايد درجات عبوديت را در اطاعت از آن بزرگواران طي كني.

مگر اصحاب عاشورا چه كردند؟

چرا آنها به اين مقامي رسيده اند كه 1400 سال است كه همه بر آنها درود مي فرستند. سلام خدا بر آنهاست. سلام تمام انبيا و اوصيا. سلام تمام ملائك و فرشتگان. سلام امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف و سلام تمام ما شيعيان. چرا اين همه سلام نثار آنها بايد بشود؟

اين نيست مگر اينكه در اطاعت و دفاع از امامشان سنگ تمام گذاشتند. آنگونه كردند كه امام حسين عليه السلام كه كلامي جز كلام خدا بر زبان جاري نمي كند، مي فرمايد اصحابي باوفاتر از شما نمي يابم. يعني نه در قبل از شما وجود داشته و نه در بعد از شما همچين كساني به دنيا نخواهد آمد. اينان هدايت شدگان هستند. كساني كه پا در ركاب امام ايستادند و دفاع كردند. وگرنه مي توانستند در خانه بنشيند و مراحل تكامل و تعالي را به گونه ي ديگري طي كنند.

يعني بشر امروز مي خواهد و يا مي تواند بالاتر از اصحاب امام حسين عليهم السلام بشود؟!!!

امام عليه السلام مي فرمايد اصحابي باوفاتر از شما نسبت به امامشان نمي يابم.

پس بشر امروز تا تمام تكنولوژي اي كه مدعي است، در مسير هدايت هيچ هم به حساب نمي آيد چه برسد به اينكه مدعي باشد.

به وجود آن بزرگواران است كه هدايت صورت مي پذيرد. وگرنه هميني مي شود كه امروز بشر دچار آن شده است و هزار سال ديگر نيز بر اين امر بگذرد ، بد از بدتر خواهد شد كه بهتر نمي شود. يك روز كمونيسم، روز ديگر ليبراليسم، يك روز فمينيسم و روز ديگر ....

اين همه انسان كشته شده اند، اين همه آواره شده اند، اين همه كودك يتيم شده است، اين همه زن بيوه شده است، اين همه بيماري هاي لاعلاج دامنگير بشر شده است.

يعني بشر بايد حالا حالا ها خسارت ببيند تا اينكه روزي روزگاري شايد راه را بيابد؟!!!

اين دور از حكمت و عدالت الهيست.

خداي عزوجل از روز اول حجتش را همراه خلقش قرار داد و تا روز آخر حجت همراه خلق بايد باشد تا امر الهي و مسير هدايت را به او نشان بدهد.

به قول مرحوم ايت ا... بهجت، امام هر جا باشد، خضراء همانجاست.


امام در پس پرده ي غيبت به سر برد، تاريكي تمام دنيا را در برگرفته است. هر روز يك تفسير و يك بيان از دين مي شود. گروهي گروه ديگر را متهم مي كنند و تكفير. گروهي گروه ديگر را كافر مي دانند و واجب القتل. و اين ادامه دارد تا زماني كه بشر بفهمد عدول از مسير خدا چه تاوان سنگيني در بردارد.

«اللهم عجل في فرج مولانا صاحب العصر و الزمان»


tuba;175542 نوشت:
«اي مردم، قرآن را تدبر نماييد و آيات آن را بفهميد و در محكمات آن نظر كنيد و به دنبال متشابه آن نرويد. به خدا قسم، باطن آن را براي شما بيان نمي كند و تفسيرش را برايتان روشن نمي كند مگر اين شخصي كه دست او را مي گيرم و او را به سوي خود بالا مي برم و بازوي او را مي گيرم و .... (كه اشاره به مولاي علي عليه السلام دارد)»

ببینید دوستان مثل اینکه اشکال از بنده است که نمی توانم مقصودم را تبیین کنم.عرض من این است که ولایت وتسلط کامل وبی تردید همه مفاهیم دین از آن ائمه است.اینکه تردیدی نیست.اما این به این معنا نیست که شاگردان حق تحقیق وتفحص ندارند. نه تنها حق دارند بلکه وظیفه هم دارند! پیامبر فرمودند این شخص استاد است اما نفرمودند چون راهنما ورهبر هست شما دیگر کاری ندارید. همه سوالات را (هلو تو گلو) بپرسید ودر تدبر و تحقیق را ببندید!
در امور علمی تقلید صرف دیگر جایی برای یادگیری نمی گذارد.البته که وقتی تحقیق باشد اشتباه هم هست.اما اشتباهات را استاد باید تذکر بدهد. یا ازطریق روایات و وقتی غایب است از طریق تبادل نظر وبحث واجماع .
شما خودتان بفرمایید.آیا همه زوایا وبواطن قرآن در این 2400 سال باز شده؟
چرا نشده؟همه چیز را که نسوزانده اند.چون امامان می خواهند ما خودمان هم یک مقداری فکر کنیم.همه اش که تقلید نمی شود.ما انسانیم.فرشته که نیستیم همه چیز را به ما القا کنندوما فقط به اجبار سر تکان بدهیم.پس جایگاه فکر واندیشه چه می شود.در احکام فقهی هم عقل یکی از منابع است.همینطور هم اجماع.همه اش که روایت نیست. اما ....البته نباید هیچکدام از احکام یا نظریه ها با روایات در تضاد باشد. با اصول کلی که معصوم فرموده نباید تضاد داشته باشد. این را می شود فهمید.تا زمانی که امام زمان تشریف نیاورند اصول کلی از روایات استخراج می شود وجزییات منوط به نظر فقیه وعالم متخصص است.این نظر خود امامان است! خودشان این اجازه را داده اند.صحت صد در صد تئوریها هم فقط بعد از ظهور معلوم خواهد شد.
شما یک روایت بیاورید که علما وفقها در زمان غیبت حق برداشت و تحقیق وتفهیم قرآن بر اساس روایات را ندارند.یک روایت بیاورید که تمام قرآن قبل از امام زمان تفسیرش در دسترس هست ودیگران حق اضافه کردن ندارند.
علمادرطول ائمه هستند نه درعرض آنها وتا مادامیکه درطول آنها هستندحق اظهارنظردارند.


tuba;175559 نوشت:
اينهمه روايت درباره ي شأن و جايگاه امام و لزوم وجود امام به عنوان راهبر و هدايت كننده در ميان امت وجود دارد. با اين همه ادله شما باز هم نوشته ايد كه امام رفته است تا ما خودمان يادبگيريم؟!!!

من ادعا نمی کنم امام فقط به این یک دلیل غایب است.اما این هم یکی از دلایل است. روایت معروف امام صادق که می فرماید: واما کان من الفقها (صفات فقیه را یک به یک بیان می کنند) فللعوام ان یقلدوه. این در کل به چه معنا است؟آیا غیر از
جواز خود ائمه وحتی تکلیف علما برای هدایت ورهبری مردم به دست غیر معصوم است؟من طرفدار نظریه ولایت فقیه هستم. وبرای این مسئله هم فقط دلایل نقلی
وجود ندارد بلکه دلایل عقلی هم هست .وعقل هم یکی از منابع فقه ماست.
شما بفرمایید تکلیف مردم در زمان غیبت در همه امورچه می شود؟
1-رهبری جامعه
2-مسائل فقهی جدید ی که 2400 سال پیش نبوده
3-کشف مسائل جدید از قرآن که در گذشته هنوز دانش بشری به آن نرسیده بوده واکنون یک به یک آشکار می شود
با اینهمه گرفتاری بفرمایید اولا ما امام معصوم از کجا بیاوریم؟! ثانیا چرا وبه چه دلیل
امام معصوم ما را به حال خودمان رها کرده ونایب خاص نگذاشته؟ آیا این کار واقعا انسانی است؟آیا عقلانی است؟
ثالثا اگر خطر انحراف پیش آمد چه کنیم وبه چه کسی رجوع کنیم؟
مثلا انحراف در تفسیر روایات؟!!! خود روایات را هم می شود به انحاء متفاوت تعبیر کرد.
آیا خطر انحراف ما با بودن فقیه وعالم بیشتر است یا با نبودنش؟
مگر کار امام هدایت نیست؟ خوب عقل وتجربه و روایات می گویند دوره غیبت لازم است.یکی از موارد لزومش هم ادامه پروسه هدایت است .این کجایش غیر عادی است؟
ما با استفاده از چراغ راهنما باید به سوی رشد وکمال حرکت کنیم.یکیش هم تفسیر قرآن .

من اصلا نمی فهمم چرا شما دوستان اصرار دارید عقل بشر را تعطیل کنید وهمه امور جزیی وکلی قدیم وجدید را منوط به نه تنها دستور بلکه حتی عقل امام معصوم کنید.
در همه امور غیر از اما م معصوم کسی حق ندارد حتی نظریه بدهد! حق ندارد حکم فقهی بدهد.حق ندارد برای رهبری جامعه تکلیفی تعیین کند.این دیگر بشر نیست که.
این مودبانه اش فرشته است وغیر مودبا نه اش.....!
بابا خود ائمه خواسته اند ما فکر کنیم.مگر یک استاد از دانشجویش نمی خواهد مسائل را خودش حل کند؟مگر پروسه دانشجویی فقط جزوه نویسی است؟
فقط تکرار طوطی وار جزوه هاست؟
بلی یک مدتی اینطوری است ولی آخرهای کار دانشجو باید تز بدهدوگرنه فارغ التحصیل نمی شود.به همین سادگی
تازه همان امام علی که فرمودید مگر نه این است که دانشجوی پیامبر بودوبه این مقامات رسید؟
خوب علمای ما هم دانشجوی امامان هستند. (با این تفاوت که استادشان غایب است .حالا به مقام استاد نمی رسند اما به نایبیت که می رسند.) آقاهم که ظهور کنند می شوند وزیر و وکیل! یک مدتی نواب خاص بودند حالا هم نواب عام.این چه عیبی دارد؟

ببینید دوستان مثل اینکه اشکال از بنده است که نمی توانم مقصودم را تبیین کنم.عرض من این است که ولایت وتسلط کامل وبی تردید همه مفاهیم دین از آن ائمه است.اینکه تردیدی نیست.اما این به این معنا نیست که شاگردان حق تحقیق وتفحص ندارند. نه تنها حق دارند بلکه وظیفه هم دارند! پیامبر فرمودند این شخص استاد است اما نفرمودند چون راهنما ورهبر هست شما دیگر کاری ندارید. همه سوالات را (هلو تو گلو) بپرسید ودر تدبر و تحقیق را ببندید!
در امور علمی تقلید صرف دیگر جایی برای یادگیری نمی گذارد.البته که وقتی تحقیق باشد اشتباه هم هست.اما اشتباهات را استاد باید تذکر بدهد. یا ازطریق روایات و وقتی غایب است از طریق تبادل نظر وبحث واجماع .
شما خودتان بفرمایید.آیا همه زوایا وبواطن قرآن در این 2400 سال باز شده؟
چرا نشده؟همه چیز را که نسوزانده اند.چون امامان می خواهند ما خودمان هم یک مقداری فکر کنیم.همه اش که تقلید نمی شود.ما انسانیم.فرشته که نیستیم همه چیز را به ما القا کنندوما فقط به اجبار سر تکان بدهیم.پس جایگاه فکر واندیشه چه می شود.در احکام فقهی هم عقل یکی از منابع است.همینطور هم اجماع.همه اش که روایت نیست. اما ....البته نباید هیچکدام از احکام یا نظریه ها با روایات در تضاد باشد. با اصول کلی که معصوم فرموده نباید تضاد داشته باشد. این را می شود فهمید.تا زمانی که امام زمان تشریف نیاورند اصول کلی از روایات استخراج می شود وجزییات منوط به نظر فقیه وعالم متخصص است.این نظر خود امامان است! خودشان این اجازه را داده اند.صحت صد در صد تئوریها هم فقط بعد از ظهور معلوم خواهد شد.
شما یک روایت بیاورید که علما وفقها در زمان غیبت حق برداشت و تحقیق وتفهیم قرآن بر اساس روایات را ندارند.یک روایت بیاورید که تمام قرآن قبل از امام زمان تفسیرش در دسترس هست ودیگران حق اضافه کردن ندارند.
علمادرطول ائمه هستند نه درعرض آنها وتا مادامیکه درطول آنها هستندحق اظهارنظردارند.

با سلام مجدد؛

از اينكه سعي در شفاف كردن توضيحاتتان داريد، بسيار سپاسگزارم.

در نوشته هاي قبلي هيچگاه سعي بر تخطئه ي قوه ي تعقل و ادراك نداشته ام. اما آن چيزي كه بايستي ابتدا به ساكن براي ما بررسي شود اينست كه در چه چهارچوب و حوزه اي انديشه مي كنيم. و به كجا بايد برسيم؟

تمام اين مباحث ما چون در عصر غيبت به سر مي بريم مطرح مي شود. چرا كه در روايات هم مشهور است و وارد شده است كه بين صحابي بحثي مي افتاد، نهايتا به محضر امام عليه السلام مشرف مي شدند و سوال را مطرح و جواب را دريافت مي كردند. چرا كه آن حضرت علم مطلق بودند و فصل الخطاب. بين مسيحيان و يهوديان نيز فصل الخطاب بودند چه برسد به مسلمان ها.

تعقل جايگاهي بس متعالي دارد. از همين روست كه بابي از ابواب اصول كافي كه جزو كتب اربعه ي شيعه عنوان مي شود، «باب العقل» نامگذاري شده است.

اما سوال:

چرا در روايات داريم كه در كنه ذات خدا تامل و فكر نكنيد كه به كفر مي رسيد؟!

طبق همان بحث عقلي كه همه قبول داريم، دو دو تا عقلي بايد سازگار باشد. همواره مافوق بر زيردستان مسلط است. شما به ساختار يك ليوان مي توانيد اشراف داشته باشيد. چرا؟ چون سازنده ي آن انسان است. انسان است كه با استفاده از روابط فيزيكي موجود در طبيعت اين محصول را ارائه كرده است.
اما آيا يك ليوان نيز مي تواند بر انسان مسلط باشد؟!

اندازه و درك ما از ذوات مقدسه ي ائمه عليهم السلام در همان حدي است كه خود آن بزرگواران خودشان براي ما معرفي كرده اند.

چون در روايات به گفته اند امام چه شان و جايگاهي دارد، امروز ما مي توانيم سخن از امامت و ولايت نماييم.

باب امامت و ولايت همانطور كه در روايات است از مشهورترين و مورد تاكيدقرار گرفته ترين ابواب است، چرا كه اصول و ستون دين مي باشد.

به همين نحو ادراك ما بر ذات احديت، در همان اندازه ايست كه در احاديث و ادعيه بيان شده است. حال با تفاصيل و مقارنات آن مي توان به فهم بيشتر آن كمك كرد.

قرآن كه عِدل امام است و ثقل اكبر است و امام ثقل اصغر و به بيان پيامبر كه همان بيان خداي عزوجل است، هميشه همراه با هم هستند و از هم جدايي ناپذيرند، مافوق فهم بشر است. مافوق قوه ي ادراك بشريست.

امام عليه السلام فرمود:

«انما يعرف القرآن من خوطب به»
قرآن را تنها كسي مي شناسد كه با آن، مورد خطاب [خداوند] واقع شده است»


تا آنجا مي توان از آن برداشت كرد و سيراب شد كه براي ما بيان شده باشد.
هيچ منافاتي با عقل و فهم ندارد. اما چرا بر نهي تفسير كتاب خدا امر شده است؟!
چرا فرمودند «من فسر كتاب الله برأيه، فهو كافر»، چرا در روايات مكرر در مكرر تفسير كتاب خدا از شئون و مقامات امام عليه السلام بيان شده است كه نمونه هايي از بيانات پيامبر در خطبه ي غدير را در نوشته ي قبلي بيان كردم.

هارون بن حمزه مي گويد:

«شنيدم امام صادق عليه السلام پس از تلاوت آيه‌ي: «بل هو آيات بينات في صدور الذين اوتوا العلم» (عنكبوت/49) «بلكه او (قرآن) آيات روشني است در سينه‌ي كساني كه به آنان علم داده شد.»، فرمود: آنان، اختصاصا پيشوايان معصوم عليهم السلام هستند.» (بصائر الدرجات، ص 255، ح5)

در جاي ديگر، عبدالله بن عجلان روايت كرده است:

امام محمدباقر عليه السلام درباره‌ي فرمايش خداوند متعال:

«بل هو آيات بينات في صدور الذين اوتوا العلم» (عنكبوت/49): «منظور [از «كساني كه به آنان علم داده شده و آيات بينات در سينه‌ي آنان است] اختصاصا ما پيشوايان هستيم. «و ما يعقلها الا العالمون» و كسي آن را درك نمي‌‌كند مگر دانايان.» راوي مي گويد: منظور امام از اين «و ما يعقلها الا العالمون» اين بود: كساني كه نسبت به امام و آيات، معرفت و شناخت دارند، اين مساله را مي دانند.»

با اين بيانات روشن ائمه عليهم السلام، كاملا مشخص است كه تفسير كتاب خدا در انحصار آنان است و بس. اينكه شما از يك جمله‌ي عربي چه فهمي پيدا مي كنيد، همانطور كه در قبل گفتم امري كاملا مجزا از تفسير كتاب خداست. همان كاري كه امروز امثال محمد علي انصاري و قرائتي و ... انجام مي دهند و كتاب ها و سي دي ها منتشر كرده اند.

حضرت باقر عليه السلام پس از آنكه قتاده [كه خود را مفسر قرآن مي دانست] چند پرسش قرآني فرمود و او در پاسخ آنها درماند، خطاب به وي فرمود:

«... واي بر تو اين قتاده، اگر قرآن را از پيش خود تفسير كرده‌اي، همانا هلاك [ و گمراه] شده‌اي و [ديگران را نيز [هلاك و [گمراه] كرده اي. و اگر تفسير قرآن را از ديگران گرفته‌اي، همانا هلاك گشته و [مردم] را هلاك كرده‌اي ... واي بر تو قتاده، قرآن را تنها كسي مي داند ، كه با آن مورد خطاب قرار گرفته است. [يعني پيامبر و امام]. (بحارالانوار، ج 24، ص 237، ح 6)

سوال من اينست كه چرا حضرت آن روز به قتاده نفرمود: « بيشتر سعي كن تا بهتر بفهمي و يا مطالعه ي بيشتري انجام بده تا بتواني جواب سوالات را بدهي. اجرت با خدا اي قتاده»!!!!
چرا فرمودند: «ويحك يا قتاده»؟!!

دوست عزيز،

به هيچ وجه به دنبال تخطئه‌ي عقل و فهم و انديشه نيستم. اما بايد بدانيم كه در چه حوزه‌اي انديشه مي كنيم.
فهم اقايان مفسر در اين روزگار، از ايات قرآن صرفا تلقي آنهاست از يك جمله ي عربي و لاغير.

اميرالمومنين علي عليه السلام فرمود:

«اين[قرآن]، كتاب صامت خداست و من كتاب ناطق خدايم» (وسائل الشيعه، ج 27، ص 34، ح 12)


از همين روست كه امير دو عالم در نهج البلاغه صراحتا فرمود:

«اين قرآن است، به نطق بياورديدش. ولي هرگز با شما سخن نمي گويد. از من بپرسيد تا از آن آگاهتان كنم.»

«لن يستنطق لكم ... فلوسالتموني فيعلمكم ...»

باز هم نياز به تامل و دقت بيشتر دارد....

[=12]

tuba;175875 نوشت:

دوست عزيز،

به هيچ وجه به دنبال تخطئه‌ي عقل و فهم و انديشه نيستم. اما بايد بدانيم كه در چه حوزه‌اي انديشه مي كنيم.
فهم اقايان مفسر در اين روزگار، از ايات قرآن صرفا تلقي آنهاست از يك جمله ي عربي و لاغير.
[/COLOR][/COLOR][/COLOR][/B][/COLOR]

سلام.

دوست عزیز شما اخباری هستید!چون اخباریان هستند که جایگاه تعقل را برخلاف ایات قران تعطیل کردند وحکم تعبد را بر ان لجام زدند،اگر اینطوری باشد باید اصلا قران قابل فهم نباشد،مگر می شود چیزی که قابل فهم بشر نیست را به او فهماند ،...

از جهتی حجیت نبوت رسول اکرم از طریق معجزه او که قران است اثبات می گردد ،وحجیت معصومین نیز در امور از طریق قران وبا بیان رسول اکرم،حال اگر حجيت ظواهر قرآن كريم نيز وابسته به روايات باشد و قرآن كريم حتى در سطح تفسير و دلالت بر معانى ظواهر الفاظ خود متوقف بر روايات باشد، مستلزم دور ( توقف شى ء بر خود ) خواهد بود كه استحاله آن بديهى است...

دوست عزیز اگر کسانی جز معصومین قران را نمی فهمیدند انوقت دلالت و برهان انها بر این کتاب در برابر دیگران اصلا ارزشی نداشت......در فدک حضرت صدیقه طاهره(س) با قران اعضای سقیفه را منکوب کرد،در حالی که اگر قران را جز معصوم نمی فهمید انوقت اصل پذیرش چنین امری اصلا معنا نداشت تا حجتی باشد بر سخن ایشان...

تفصیل و شرح همه موارد در نفسیر تسنیم با بیانات حضرت ایت الله جوادی املی امده است،دوستان می توانند به ادرس زیر رجوع نمایند:

http://www.aviny.com/quran/tasnim/jeld-1/tasnim-02.aspx

------------------------------

tuba;175875 نوشت:
قرآن كه عِدل امام است و ثقل اكبر است و امام ثقل اصغر و به بيان پيامبر كه همان بيان خداي عزوجل است، هميشه همراه با هم هستند و از هم جدايي ناپذيرند، مافوق فهم بشر است. مافوق قوه ي ادراك بشريست.

واقعا متعجب که چه عرض کنم شگفت زده شدم!!!
این چه حرف عجیبی است؟با این حرف شما کل هدف نزول قرآن را واینهمه زحمت پیامبر را شستید وگذاشتید کنار!!! پس با این حساب اصلا چرا نه فقط قرآن بلکه کل کتب آسمانی نازل شده اند؟پس در این دنیا فقط پیامبران وامامان آدم هستند وبقیه
ول معطلیم؟

tuba;175875 نوشت:
اينكه شما از يك جمله‌ي عربي چه فهمي پيدا مي كنيد، همانطور كه در قبل گفتم امري كاملا مجزا از تفسير كتاب خداست. همان ك

پس ما اصلا بر سر معنا ومفهوم تفسیر با هم اختلاف داریم.شما بفرمایید ائمه وقتی قرآن را تفسیر می کردند یعنی دقیقا چه کار می کردند؟

پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايد:

«خداوند عزوجل قرآن را بر من فرو فرستاد. همان قرآني كه اگر كسي با آن مخالفت كند، گمراه شود، و هر كس دانش آن را از غير علي عليه السلام بخواهد، هلاك گردد...» (بحارالانوار، ج 38، ص 94، ح 10)

اميرالمومنين علي عليه السلام مي فرمايد:

«از خدا بترسيد! و به آنچه نمي دانيد به مردم فتوا ندهيد.»
كساني كه نزد آن حضرت حاضر بودند گفتند: «پس با آنچه كه در قرآن به ما خبر داده شده چه كنيم؟»


فرمود: «درباره‌ي آنچه كه در قرآن است، بايد از علماي آل محمد عليهم السلام پرسيده شود.» (وسائل الشيعه، ج 27، ص 186، ح 27)

امام محمدباقر عليه السلام مي فرمايد:

«تفسير قرآن بر هفت وجه است. برخي از آنها رخ داده و برخي رخ نداده است. اين وجوه را امامان عليهم السلام مي دانند.» (وسائل الشيعه، ج 27، ص 197، ح 50)

امام محمد باقر عليه السلام مي فرمايد:

«... در قرآن براي مردم مَثَلهايي زده شده ولي پيامبر صلي الله عليه و آله و ما را مورد خطاب قرار داده است. پس هيچكس غير از ما، آنها را نمي‌داند.» (بحارالانوار، ج 51، ص 49، ح 20)

جوادی;175964 نوشت:
پس ما اصلا بر سر معنا ومفهوم تفسیر با هم اختلاف داریم.شما بفرمایید ائمه وقتی قرآن را تفسیر می کردند یعنی دقیقا چه کار می کردند؟

1. [="black"]پيامبر خدا صلي الله عليه و آله، ابوذر و سلمان و مقداد را فراخواند، و از ايشان پرسيد:

«آيا شرايع اسلام و شروط آنرا مي‌دانيد؟

گفتند: آنچه خدا و پيامبرش به ما آموخته‌اند مي‌دانيم.[/]

[="black"]فرمود: [/]«[="darkred"]...پس هر كس با نياموختن از من، و نشنيدن از من، نسبت به چيزي از دانش قرآن بينشي نداشت، بر او باد كه به [="red"]علي بن ابيطالب عليه السلام[/] مراجعه كند. همانا او هر آنچه را كه من مي دانم مي‌داند. او ظاهر و باطن قرآن، و محكم و متشابهش را مي‌داند.[/] [="black"]و بر تاويل قرآن مي‌‌جنگد همانگونه كه من بر تنزيلش جنگيدم ...»
[/]
[="black"](بحارالانوار، ج 22، ص 315، ح 1)[/]

2. [="black"]امام محمد باقر عليه السلام، در پاسخ مردي كه از او پرسيد: «آيا قرآن براي ايشان [مردم] كافي نيست؟» فرمود: «آري، اگر مفسري برايش بيابند.»

آن مرد پرسيد: «مگر پيامبر آن را تفسير نكرد؟»

حضرت فرمود:[/]

«[="red"]بلي، تفسير كرد ولي فقط براي يك مرد تفسير كرد. و براي امتش، جايگاه آن مرد را بيان فرمود. و آن مرد، علي بن ابيطالب عليه السلام است.[/]» [="black"](وسائل الشيعه، ج 27، ص 177، ح 3)[/]

erfan_alavi;175932 نوشت:

سلام.

دوست عزیز شما اخباری هستید!چون اخباریان هستند که جایگاه تعقل را برخلاف ایات قران تعطیل کردند وحکم تعبد را بر ان لجام زدند،اگر اینطوری باشد باید اصلا قران قابل فهم نباشد،مگر می شود چیزی که قابل فهم بشر نیست را به او فهماند ،...

از جهتی حجیت نبوت رسول اکرم از طریق معجزه او که قران است اثبات می گردد ،وحجیت معصومین نیز در امور از طریق قران وبا بیان رسول اکرم،حال اگر حجيت ظواهر قرآن كريم نيز وابسته به روايات باشد و قرآن كريم حتى در سطح تفسير و دلالت بر معانى ظواهر الفاظ خود متوقف بر روايات باشد، مستلزم دور ( توقف شى ء بر خود ) خواهد بود كه استحاله آن بديهى است...

دوست عزیز اگر کسانی جز معصومین قران را نمی فهمیدند انوقت دلالت و برهان انها بر این کتاب در برابر دیگران اصلا ارزشی نداشت......در فدک حضرت صدیقه طاهره(س) با قران اعضای سقیفه را منکوب کرد،در حالی که اگر قران را جز معصوم نمی فهمید انوقت اصل پذیرش چنین امری اصلا معنا نداشت تا حجتی باشد بر سخن ایشان...

تفصیل و شرح همه موارد در نفسیر تسنیم با بیانات حضرت ایت الله جوادی املی امده است،دوستان می توانند به ادرس زیر رجوع نمایند:

http://www.aviny.com/quran/tasnim/jeld-1/tasnim-02.aspx

------------------------------

دوست عزيز؛

سعي كنيد در بحث، طرف مخالف خود را انگ سياسي و يا مذهبي خاص نزنيد. شايد به ظن شما من اخباري باشم. اما اگر مفهوم و مقصود اصلي از مفاهيم اخباري و اصولي را مي دانستيد اينگونه متهم نمي كرديد.

مطالعه ي تاريخ علماي تشيع و آنچه كه در اين 1000 سال گذشته است، مفهوم اخباري و اصولي را بيشتر و بهتر تبيين مي كند. علماي قديم، كساني كه روايات را جمع آوري كرده اند و نظراتشان امروز در حوزه هاي علميه تدريس مي شود، مانند شيخ مفيد، شيخ صدوق، علامه ي حلي و ... همگي از آثارشان پيداست كه نظراتشان در چه حيطه اي قرار مي گرفته است. با نگاه به روايات و احاديث كتب را جمع آوري كرده و احكام صحيح از غلط را بيان كرده اند. لذا بزرگ عالمان تشيع به ظن شما بايد همگي اخباري باشند و منحرف!!!

اما مهم اينجاست كه آن بزرگواران هيچگاه قصدي بر اجتهاد در برابر نص نداشتند. آنجا كه روايات به دستشان رسيده بود، نظر مي دادند و آنجا كه امري نرسيده بود سكوت مي كردند.

اما در گذر تاريخ و بر حسب آنچه كه مقتضيات زمان ها در پي داشت، مباحث از آن قاعده خارج شد و كساني مانند شيخ انصاري مكتب اصوليون را مطرح كردند اما نه در برابر اخباريون قديم. اينگونه نبوده است كه كسي مانند شيخ انصاري به جنگ شيخ صدوق و يا شيخ مفيد برود.

نظرات كاملا در طول همديگر و در جهت تكميل هم بوده است. شيخ انصاري كسي نبود كه در برابر روايات صريح توجيه بتراشد و مصلحت انديشي كند.

آنچه كه امروز متاسفانه براي منكوب كردن روايات و احاديث باب شده است جرياني است كه بعد از شيخ محمد اخباري رايج شد و امثال شيخ احمد احسايي ها دنباله ي آن را گرفتند و به راه هاي ديگري سر زدند.

اما جريان اصلي فكري كه در تاريخ تشيع مشهور است همان جرياني است كه بين علماي قديم و علماي جديدتر و آن هم در شيوه ي رجوع به روايات مطرح است.

لذا اينگونه نيست كه ما وقتي روايات مشهور و متواتر را داشته باشيم، به صرف واژه ي تعقل و انديشه، نظر خود را در برابر روايات و احاديث ارجح بدانيم و به گونه ي ديگري بخواهيم سخن بگوييم.

آنچه كه در اين پست بحث شده و جهت بررسي بيان شده است، صرفا روايات متواتر از سوي راويان معتبرست.

بنده نيز خود را دسته بندي خاص قرار نمي دهم. اما آنجا كه روايت معتبري رسيده باشد، هيچگاه جبهه ي مخالف نمي گيرم. وقتي صراحت روايات را در باب تفسير قرآن كه شان ائمه عليهم السلام است، مي بينم، دنباله روي از موج جامعه نمي كنم. هزاران هزار امثال قرائتي ها و محمد علي انصاري ها بيايند و تفسير كنند و كتاب چاپ كنند و برنامه ي تلويزيوني پر كنند. اگر حق همراه ائمه عليهم السلام است، جانب حق را بايستي گرفت.

به صرف فهم آقاي x و يا y هيچگاه به دين نظر نخواهم كرد. چرا كه اگر باب اينگونه مباحث باز باشد، ترجيح مي دهم ابتدا به ساكن نظر خودم را ارجح بدانم تا شخصي ديگر.

شما نيز سعي كنيد به شيوه ي همان اصوليون كه خود را پيرو آنها مي دانيد، بحث كنيد و نه اينكه با صرف متهم كردن و انگ زدن، بخواهيد نظرتان را غالب نماييد.

موفق باشيد....

tuba;175875 نوشت:
«لن يستنطق لكم ... فلوسالتموني فيعلمكم ...»

باسمه تعالی، سلام برشما

بنده از شما تقاضا دارم، در ضمن احادیثی که مطرح نموده اید، احادیث دیگری هم که در این خصوص آمده است مد نظر قرار بدهید، برای نمونه، اتفاقا در مسأله چگونگی نطق قرآن، خود حضرت امیر علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند:

ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض، برخی از آن به کمک برخی دیگر به نطق در می آید و پاره ای بر پاره دیگر، گواهی می دهد.(نهج البلاغه خطبه 133)

حضرت در بخشی می فرمایند، لن یستنطق لکم، اما اینجا می فرماید، ینطق،:Moteajeb!:اصلا خطاب لن یستنطق لکم به چه کسانی است؟

خطاب لکم به همه افراد است یا کسانی که گرفتار هوای نفس خویشند؟ یا کسانی که می خواهند جری و تطبیق بنمایند؟ یا کسانی که می خواهند به نفع خودشان از قرآن طلب نطق کنند؟ یا کسانی که می خواهند احکام تشریعی حلال و حرام را از آیات به نفع خود، استخراج کنند یا...؟

tuba;176319 نوشت:
دوست عزيز؛
اما جريان اصلي فكري كه در تاريخ تشيع مشهور است همان جرياني است كه بين علماي قديم و علماي جديدتر و آن هم در شيوه ي رجوع به روايات مطرح است.

قرآن كه عِدل امام است و ثقل اكبر است و امام ثقل اصغر و به بيان پيامبر كه همان بيان خداي عزوجل است، هميشه همراه با هم هستند و از هم جدايي ناپذيرند، مافوق فهم بشر است. مافوق قوه ي ادراك بشريست.

سلام.

دوست عزیز،کسی که عقل را در فهم وحی تخطئه نماید،چیزی جز انچه اخباریان هم صدا فریاد می زدند مگر چیزی بالاتر دارد،مطالب حضرت عالی همین است دیگر ،یعنی تعقل کن ولی با روایات وخارج از منطوق روایات چیزی به ان عقل نیفزا،بالاخره روایات با عقل حجیت خود را اثبات می کنند یا عقل با روایات،اگر روایات ظنی هستند پس برای حجیت خود نیاز به حجیتی قطعی دارند نه دوباره ظنی ،انوقت قطعیت را یا باید دوباره به ظن برگرداند یا به عقل در حالی که ظن با ظن قطع نمی گردد تا پا را از دایره منطوق حدیث خارج نگذاریم.....

اگر اندیشدن در حیطه احادیث هیچ اختلافی نداشت امکان نداشت که شیخ مفید ،شیخ صدوق را در اکثر مباحث عقلی با الفاظی بخواند که به اندیشه حدیثی ایشان لطمه حیثی وارد گردد،ویا علامه مجلسی و دیگر علمای قدیم...ویا برخی برخی دیگر را به ضلالت تعبیر نمایند و یکدیگر را تکفیر نمایند....

دوست عزیز در هیچ حوزه اندیشی نیست که اختلاف نباشد،وااین موضوع ربطی به حدیث و روایات ندارد،بلکه فهم افراد را نشانه گرفته است در برداشت از حدیث نه هم سطح گرایی وگرنه یک اختلاف نیز نباید در بین اندیشمندان حدیثی باشد در حالی که همین علمای حدیث چندین گروه شدند ،و با احتساب همین اندیشیدن طبقات حدیثی از موازنه یکسان خارج گردید،و اخبار را احاد ومتواتر کردن و اخبار احاد را دوباره مقسم قرار دادند به صحیح و ضعیف و موثق و غیره........

در هر حال اخباری گری چیزی جز جمود فکری و مسدود کردن تفکر چیزی برای شیعه به ارمغان نیاورد،جوری که اگر علمایی مانند وحید نبودند الان معلوم نبود کار ما به کجا کشیده شده بود،..

این سخن استاد مطهری است که:

[="red"]گفتند: قرآن اعتبار ندارد. البته نگفتند: قرآن را نخوانید, نه, گفتند قرآن را بخوانید, قرآن را ببوسید, اما قرآن را نفهمید. این یک ضربه بزرگی به عالم اسلام بالأخص به عالم تشیع زد, به طوری که بعدها اساساً مفسرین شیعه رعبشان برداشت که قرآن را تفسیر بکنند, از تفسیر کردن ترسیدند. جریان اخباری گری, این تعصب افراطی احمقانه ای که راجع به اخبار پیدا کردند که صحیح و ضعیف را با هم یکی دانستند, یکی از آن جریانهای فکری خطرناکی است که در دنیای اسلام پیدا شد و اثرش هم جمود فکری است, همان چیزی که الآن ما به آن مبتلا هستیم. اینها سرایت می کنند به عالم تشیع....[/]

اندیشیدن ،یکی از ارکان شیعه است و بدون این امر حتی به مقدمه فهم اصل حجیت نبوت رسول اکرم و به تبع ان ولایت و امامت نخواهیم رسید،در حالی اصل امامت از قران و عقل به دست می اید نه از روایات ظنی......مورد دیگر هم اینکه نص در روایات کم داریم،بلکه نص ان است که قطعیت ان از منطوقش روشن باشد،مثل اینکه در قران هست محمد(ص) اخرین پیامبر خداست این نص است،وگرنه انچه مفزوض است یا عام است یا مطلق و یا مقید و یا خاص واخص و غیرهم........

اندیشیدن و تعقل و تفکر در پیرامون احادیث و ایات قران از بطن وحی برخواسته است نه از بطن اندیشه اشخاص ......روایات و سخنان معصومین همه دارای قراین است در انطباق مفاهیم انها به مصادیقش ولی انچه مشکل است همین فهم مصداق صحیح است و اختلاف نیز بر سر همین است وگرنه برای فهم و استنباط یک حکم مانند نماز جمعه اینهمه اراء مختلف ایجاد نمی شد،وبر خی به دلیل این همه اختلاف انچنان الفاظی را برای یکدیگر به کار نمی بردند.....دوست عزیز سطح روایات و عقول و فهم یکسان نیست تا همه یک جور برداشت از سخنان وحی داشته باشند......

یاحق

جناب توبا
جواب سوال من داده نشد.عرض کردم بفرمایید تفسیر از نظر شما دقیقا یعنی چی؟ مثال بزنید که ائمه مثلا فلان آیه را که تفسیر کرده اند چه چیزهایی گفته اند؟ این روایاتی که نوشته اید را که قبلا هم فرموده بودید.بنده هم که استدلال کردم اینها منافاتی با تحقیق ومطالعه سایر افراد بشر ندارد.وبحث کل به جزو واستاد وشاگرد است. خودتان هم که روایت آورده اید حضرت علی شاگرد پیامبر بوده اند.پس ایشان هم شاگردان دیگری داشته اند وعلوم را فقط در سینه خودشان نگه نمی داشته اند.در نهج البلاغه مرتب تاکید می کنند :
از من بیاموزید قبل از اینکه مرا از دست بدهید.(به کمیل وافراد غیر معصوم هم می فرمایند) دیگر نیازی به تکرار مطالب گذشته نمی بینم.مطلب جدید بیاورید.

هشام;176323 نوشت:
باسمه تعالی، سلام برشما

بنده از شما تقاضا دارم، در ضمن احادیثی که مطرح نموده اید، احادیث دیگری هم که در این خصوص آمده است مد نظر قرار بدهید، برای نمونه، اتفاقا در مسأله چگونگی نطق قرآن، خود حضرت امیر علیه السلام در نهج البلاغه می فرمایند:

ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض، برخی از آن به کمک برخی دیگر به نطق در می آید و پاره ای بر پاره دیگر، گواهی می دهد.(نهج البلاغه خطبه 133)

حضرت در بخشی می فرمایند، لن یستنطق لکم، اما اینجا می فرماید، ینطق،:moteajeb!:اصلا خطاب لن یستنطق لکم به چه کسانی است؟

خطاب لکم به همه افراد است یا کسانی که گرفتار هوای نفس خویشند؟ یا کسانی که می خواهند جری و تطبیق بنمایند؟ یا کسانی که می خواهند به نفع خودشان از قرآن طلب نطق کنند؟ یا کسانی که می خواهند احکام تشریعی حلال و حرام را از آیات به نفع خود، استخراج کنند یا...؟

با سلام خدمت كارشناس محترم؛

شما در ابتدا سوال كرده ايد و در انتهاي مطلبتان جواب خودتان را داده ايد.

آنجا كه حضرت مي فرمايد «ينطق» مخاطب را عموم فرض كرده ايد و آنجا كه مي‌فرمايد «لن يستنطق» گروه خاصي را مفروض داشته اند؟!!!!

اينكه امام عليه السلام قرآن را توضيح مي دهند و از آن و پيچيدگي هاي آن و چگونگي رازهاي نهفته در آن براي اطرافيان بيان داشته اند، دليلي بر اين نيست كه شما بتوانيد به ظن خود توسط برخي آيات، آيات ديگري را تفسير كنيد و توضيح دهيد و بگوييد اين شد تفسير قرآن.

امام عليه السلام كه اينهمه حرف دارد و اين همه سخن و بيان شيوا و شيرين و ....، چرا صاف و پوست كنده نگفتند دور هم بنشينيد و آيات را بخوانيد و به اندازه ي درك و شعور و فهم ديني تان كتاب خدا را تفسير كنيد؟!!!!

ديگه جاي اين همه بحث و جار و جنجال نبود. مگر آنها نيامده اند براي هدايت، اينكه همه اش شده اختلاف و ضلالت!!!!

سخن حضرت امير را بيان كرده ايد كه حضرت در وصف قرآن و پيچيدگي هاي آن سخناني را فرموده اند، آنگاه نتيجه گرفته ايد كه حضرت به ما آموزش تفسير مي‌دهند؟!!!!

جوادی;175961 نوشت:
واقعا متعجب که چه عرض کنم شگفت زده شدم!!!
این چه حرف عجیبی است؟با این حرف شما کل هدف نزول قرآن را واینهمه زحمت پیامبر را شستید وگذاشتید کنار!!! پس با این حساب اصلا چرا نه فقط قرآن بلکه کل کتب آسمانی نازل شده اند؟پس در این دنیا فقط پیامبران وامامان آدم هستند وبقیه
ول معطلیم؟

با سلام خدمت جناب جوادي عزيز؛

به شما پيشنهاد مي كنم كه كمي مطالعات دينيتان را جهت ببخشيد و از خدا بخواهيد كه معرفت واقعي را در دل شما قرار دهد.

اينكه شما فكر مي كنيد اگر خدا تفسير كتابش را تنها در حيطه ي يك عده ي خاص قرار داده و عموميت نبخشيده، معادل با ول معطلي مابقي بشر است، تنها از چهارچوب فكري شما برمي آيد. وگرنه، در دين اين مقصود بيان نشده است و هدف از آفرينش و نزول انبيا و اوصيا امري غير از اين مطلب است.

لازم مي دانم مجددا چند روايت ديگر درباره ي امر تفسير نقل كنم تا دوستان كمي محتاط تر در اين باره سخن بگويند. مواظب باشيم اجتهاد در برابر نص نكنيم.

خود علما نيز عقل را آنجايي در اجتهادشان لازم مي دانند كه نصي بر امري وارد نشده باشد. آنجا كه روايات صريح و متواتر داريم، جاي هيچ شك و شبهه اي نخواهد بود.

در روايتي كه از امام صادق عليه السلام در كتاب وسائل الشيعه نقل شده است، كاملا هدف از گفته هاي من در نوشته هاي قبلي بيان شده است و امام عليه السلام از اينكه مردم در تفسير كتاب خدا ناتوان انگاشته شده اند را، امري كاملا هدف دار و از روي حكمت مي خواند:

«... اينكه خداوند، همه خلائق را در تفسير قرآن متحير ساخته به خاطر اين است كه مردم به "باب الله" و "صراط الله" مراجعه كنند. خدا را بپرستند ولي در رابطه با كلام او، از قيّمهاي كتابش، و از ناطقين به امرش، اطاعت كنند، و در اين رابطه، هر چه نياز دارند، از آنان بگيرند نه از پيش خود....» (وسائل الشيعه، ج 27، ص 109)

امام عليه السلام به اين صراحت و به اين شيوايي بيان كرده اند كه راهي جز رفتن در خانه‌ي اهل بيت و امامان عليهم السلام براي فهم قرآن نيست. اما متاسفانه امروزه شعار كفرآميز و شرك آلود «حسبنا كتاب الله» در جامعه ي ما تسري يافته و هر كسي به نوعي در ترويج اين شعار مي كوشد.

در نوشته ي قبلي بيان داشتم كه امر شناخت امام دور از عقول بشر است و قرآن نيز چون عِدل امام است و به فرموده ي پيامبر هيچگاه از امام جدايي ناپذير است، محققا دور از عقل بشر و درك وي مي باشد.

اما جناب جوادي به حال من تاسف خورد كه اين چه استدلالي است!!! اما بهتر است بگويم كه عين اين استدلال در بيانات خود معصومين عليهم السلام وارد شده است. مكرر در مكرر.

در همان روايت نقل شده در بالا، در ابتداي روايت امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد:

«... قرآن امثالي است براي كساني كه مي‌دانند - يعني معصومان - نه غير آنان. و براي قومي است كه آن را آنگونه كه بايد، تلاوت مي‌كنند. و آنان كساني هستند كه به آن ايمان دارند و آن را مي شناسند. اما غير ايشان، چقدر مشكلاتش بر آنان شديد و سخت است ! و چقدر از مسير قلبشان دور است! به همين جهت است كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: "هيچ چيز بيشتر از تفسير قرآن، از قلوب مردم دور نيست"...» (وسائل الشيعه، ج 27، ص 109)

در روايت ديگري از امام محمدباقر عليه السلام همين مقصود بيان شده است:

جابر جعفي مي‌گويد:

«از امام محمدباقر عليه السلام درباره ي تفسير از قرآن پرسيدم. جوابم داد. سپس - در وقت ديگر - دوباره از او پرسيدم. جواب ديگري به من داد! عرض كردم: فدايت شوم، درباره ي اين مساله پيش از اين جواب ديگري به من دادي غير از جواب امروز! آن حضرت فرمود: اي جابر، همانا قرآن داراي باطني است كه باطن آن نيز باطني دارد و داراي ظاهري است كه ظاهر آن نيز ظاهري دارد، اي جابر هيچ چيز از تفسير قرآن به عقل‌هاي مردم دورتر نيست. اول آيه‌اي درباره‌ي چيزي است و آخرش درباره ي چيز ديگر. و قرآن كلامي متصل است كه به صورت‌هاي مختلف مي‌چرخد.» (بحارالانوار، ج 89، ص 60، ح 6)

روايات در اين باب بسيار است. باز هم در آينده نمونه هايي از اين سخنان ائمه عليهم السلام كه متاسفانه امروز به اسم تعقل و انديشه و فلسفه و عرفان و .... مهجور واقع شده و به مانند وجودشان كه مظلوم هستند، سخنانشان نيز از اين مظلوميت بي‌بهره نمانده، بيان خواهد شد....

و من الله التوفيق

جوادی;176466 نوشت:
جناب توبا
جواب سوال من داده نشد.عرض کردم بفرمایید تفسیر از نظر شما دقیقا یعنی چی؟ مثال بزنید که ائمه مثلا فلان آیه را که تفسیر کرده اند چه چیزهایی گفته اند؟ این روایاتی که نوشته اید را که قبلا هم فرموده بودید.بنده هم که استدلال کردم اینها منافاتی با تحقیق ومطالعه سایر افراد بشر ندارد....

به گمانم، بارها و بارها خواندن اين دست از روايات لازم و ضروري مي باشد و تكرار مطالب گذشته مورد نياز است.

1. در خطبه‌ي غدير پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمودند:

«اي مردم، اين علي است برادر من و وصي من و جامع علم من، و جانشين من در امتم بر آنان كه به من ايمان آورده‌اند، و جانشين من در تفسير كتاب خداوند عزوجل و دعوت به آن، ...»


2. در روايتي از امام محمدباقر عليه السلام نقل شده است:

علي بن ابراهيم، عن ابيه، عن محمد بن عيسي، عن يونس، عن حماد، عن عبدالله بن سنان، عن ابي الجارود قال: قال ابوجعفر عليه السلام: اذا حدّثتكم بشيء فاسألوني من كتاب الله ....» (اصول من الكافي، ج 1، كتاب فضل العلم، ص 60، ح 5)

امام باقر عليه السلام فرمودند: «هنگامي كه براي شما چيزي را بيان كردم، از من بپرسيد از كجاي كتاب خدا بيان شده است ...»


از اين دو، نتيجه مي شود:

1. تمامي روايات و احاديث تفسير كتاب خداست.
2. نهج البلاغه تفسير و شرح آيات الهيست.
3. صحيفه‌ي سجاديه تفسير كتاب خداست.
4. ...

تمامي آنچه كه از لسان پيامبر و ائمه عليهم السلام نقل شده است و به آن امر و نهي شده ايم، هر روايتي كه در دسته بندي هاي مختلف در كتب روايي بيان شده است، چه در باب علم و عقل، چه در باب عصمت، چه در باب توحيد، چه در نبوت و ....، همگي تفسير آيات كتاب الله مي باشد كه به صورت حديث و روايت از آن بزرگواران به دست ما رسيده است. اين مي شود تفسير كتاب الله.

حال جناب جوادي عزيز؛ شما از من مي پرسيد بگويم ائمه چگونه قرآن را تفسير كرده اند؟!!!

در همان مطالب گذشته نيز براي شما نوشتم كه كساني كه مدعي تعقل و انديشه در قرآن هستند، محبت كنند در جهت بيان احكام الهي كه از متن قرآن استخراج شده است، تفسيري گويا بيان كنند.

با توجه به روايت نقل شده از امام محمد باقر عليه السلام، حضرت فرمودند «هر آنچه» كه براي شما نقل مي كنم، ماخذش را از قرآن از من بخواهيد.

عمده اي از روايات ما كه بحث احكام است، تفسير آيات كتاب الله مي باشد كه به شكل احكام بيان شده است. در قرآن فقط امر به «صلاه» و «زكوه» بيان شده است. اما حدود آن و شرايط آن در روايات آمده است. روايات مي شود تفسير كتاب خدا.

براي هر كدام از آنها نيز مأخذ و مستندي در كتاب الله وجود دارد.

حال علماي اسلام و مفسران قرآن كريم، بيايند و احكام نماز را كه در رساله‌ي عمليه وجود دارد، از كتاب خدا استخراج كنند. مگر نمي گويند بعضي از آيات بعض ديگر را بيان مي كند، مگر نمي گويند قرآن نور است و نور نيازي به مبين ندارد، بسم الله ...

امام عليه السلام فرمودند «هر چيزي». شما چه مي گوييد؟!!!

جوادی;176466 نوشت:
جناب توبا
.... بحث کل به جزو واستاد وشاگرد است. خودتان هم که روایت آورده اید حضرت علی شاگرد پیامبر بوده اند.پس ایشان هم شاگردان دیگری داشته اند وعلوم را فقط در سینه خودشان نگه نمی داشته اند.در نهج البلاغه مرتب تاکید می کنند :
از من بیاموزید قبل از اینکه مرا از دست بدهید.(به کمیل وافراد غیر معصوم هم می فرمایند) ...

بحثي در اينكه علي عليه السلام شاگرداني داشته اند كه بي نظير بوده اند، نيست. جناب سلمان فارسي از آنجا كه شاگرد و عبد محض پيامبر و مولا علي عليه السلام بود، به مقام «سلمان منا اهل البيت» رسيد. جناب كميل، جناب مقداد و ... نيز به سبب شاگردي در مكتب ائمه عليهم السلام به اين مقام و منزلت رسيدند. اين نبوده است كه هر آنچه دلشان مي خواست بگويند و امام عليه السلام نيز نظاره گر باشد. از مقامات جناب سلمان است كه مي گويند زماني كه همراه پيامبر و يا علي عليهما السلام حركت مي كرد، پشت حضرات راه مي افتاد و پايش را در جاي پاي آنان قرار مي داد. «تابع نعل به نعل» كه در بين اهل دين مشهور و معروف است، از اين ماجرا نشات گرفته است.

آن بزرگواران تا اين حد تابع و مطيع محض بودند كه حتي در حركاتشان ذره اي مخالفت و خودرأيي ديده نمي شود.

خدايي كه به پيامبرش كه حبيب درگاه الهيست، مي گويد «اگر كلامي به دروغ به ما نسبت دهي، رگ حياتت را قطع مي كنيم»، مطمئنا حساب ما در نسبت دادن هاي دروغ و خودتفسيري از آيات الهي كاملا مشخص است!!!!

در كجاي روايات و احوال آن بزرگواران ديده ايد كه كلامي از خود و بنا به تفسير و رأي خود به ائمه عليهم السلام نسبت داده اند كه اينگونه فتح باب مي كنيد كه چون شاگرد هستيم پس مي توان؟!!!!

اتفاقا برعكس است. حتي در آموزش ادعيه نيز مي بينيم كه ائمه اجازه ي اضافه كردن هم نمي دادند. يكي از صحابي بعد از دعاي حضرت، عبارتي را خودش اضافه كرد (مانند برحمتك يا ارحم الراحمين) حضرت خطاب كردند كه آنگونه كه به شما ياد مي دهيم، ياد بگيريد. نه بيشتر و نه كمتر. (نقل به مضمون).

tuba;177489 نوشت:
با سلام خدمت كارشناس محترم؛

شما در ابتدا سوال كرده ايد و در انتهاي مطلبتان جواب خودتان را داده ايد.

آنجا كه حضرت مي فرمايد «ينطق» مخاطب را عموم فرض كرده ايد و آنجا كه مي‌فرمايد «لن يستنطق» گروه خاصي را مفروض داشته اند؟!!!!

اينكه امام عليه السلام قرآن را توضيح مي دهند و از آن و پيچيدگي هاي آن و چگونگي رازهاي نهفته در آن براي اطرافيان بيان داشته اند، دليلي بر اين نيست كه شما بتوانيد به ظن خود توسط برخي آيات، آيات ديگري را تفسير كنيد و توضيح دهيد و بگوييد اين شد تفسير قرآن.

امام عليه السلام كه اينهمه حرف دارد و اين همه سخن و بيان شيوا و شيرين و ....، چرا صاف و پوست كنده نگفتند دور هم بنشينيد و آيات را بخوانيد و به اندازه ي درك و شعور و فهم ديني تان كتاب خدا را تفسير كنيد؟!!!!

ديگه جاي اين همه بحث و جار و جنجال نبود. مگر آنها نيامده اند براي هدايت، اينكه همه اش شده اختلاف و ضلالت!!!!

سخن حضرت امير را بيان كرده ايد كه حضرت در وصف قرآن و پيچيدگي هاي آن سخناني را فرموده اند، آنگاه نتيجه گرفته ايد كه حضرت به ما آموزش تفسير مي‌دهند؟!!!!

باسمه تعالی، سلام برشما

بنده حقیقتا متوجه فرمایشات شما نشدم، بنده نه در ابتدا سوال کرده ام و نه در آخر جوابی داده ام، در ابتدا از شما تقاضایی داشته ام که در ضمن احادیث و منصوصاتی (به زعم شما) که ذکر می فرمایید، همه آنها را ذکر بفرمایید، نه بریده بریده، توجه به احادیث دیگر نداشته باشید.

بنده اتفاقا به عنوان مثال خدمت شما عرض کردم، حضرت امیر علیه السلام در خصوص قرآن فرموده اند، لن یستنطق لکم، در بخش دیگر نهج البلاغه فرموده اند:

ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علی بعض،برخی ازآن به کمک برخی دیگر به نطق در می آید و پاره ای بر پاره دیگر، گواهی می دهد.(نهج البلاغه خطبه 133)

بعد درخصوص خطاب یستنطق لکم، چند سوال مطرح کردم.

شما می فرمایید:

اينكه امام عليه السلام قرآن را توضيح مي دهند و از آن وپيچيدگي هاي آن و چگونگي رازهاي نهفته در آن براي اطرافيان بيان داشته اند، دليلي بر اين نيست كه شما بتوانيد به ظن خود توسط برخي آيات، آيات ديگري را تفسير كنيد وتوضيح دهيد و بگوييد اين شد تفسير قرآن.

خوب، حضرت امیر علیه السلام از پیچیدگی های قرآن و رازهای آن فرموده اند، درست.

حال ما از کجای پیچیدگی ها و رازهای قرآن نتیجه گرفته ایم (به ظن و گمان خودمان) که آیات را توسط آیات دیگری تفسیر کنیم؟ ما گفتیم حضرت امیر چنین سخن دیگری هم دارند(و شاید از آن سخن دیگربخواهیم اثبات کنیم که آیات را توسط آیات دیگر تفسیر کنیم).

ما می گوییم معصومین علیهم السلام، که این همه به قول شما سخنان شیوا و شیرین دارند، صاف و پوست کنده این کلمات دیگر هم دارند، مانند همان جمله قبل(ینطق بعضه....) و:

ان علی کل حق حقیقه و علی کل صواب نورا فما وافق کتاب الله فخذوه و ما خالف کتاب الله فدعوه
برای هر حقی، حقیقتی است و برای هر شیوه درستی، نوری است، پس آنچه با کتاب خدا سازگار است بگیرید و آنچه با آن ناسازگار است رها کنید.(الکافی، ج1، ص69)

و همچنین احادیث دیگری که به این مضمون(احادیث عرض) وجود دارد، شیخ محمد حسین اصفهانی بعد از بیان بخشی از احادیث عرض برکتاب می گوید:

از این اخبار چنین به دست می آید که باید اخبار را به کتاب ارجاع داد و میزان به طور مطلق کتاب است....و جای شگفتی است از کسانی که عکس این دستور رفتار کرده و کتاب را اصل قرار نداده بلکه حدیث را میزان کتاب شمرده اند.( مجدالبیان، ص13)

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، می فرمایند:

القرآن ذو وجوه فاحملوه علی احسن الوجوه.
قرآن وجوه مختلفی دارد پس آن را به بهترین وجه حمل کنید.( کنزالعمال ج1، ص551)

امام رضا علیه السلام می فرمایند:

من رد متشابه القرآن الی محکمه هدی الی صراط مستقیم.
هر کس متشابه قرآن را به محکمش برگرداند، راه راست را پیموده است.(عیون اخبارالرضا، ج1، ص290)

حال شما بفرمایید، حضرات معصومین علیهم السلام در این فقرات می خواهند به ما، چه مطلبی بفرمایند.


سلام عليكم

ایات متقنی در قرآن هست که دال بر متنعم شدن انسان هنگام تامل و تدبر در قرآن از رموز و حکمت وجود دارد ولی از آنجائیکه با کسانی طرف حسابیم که آیات قرآن را بواسطه عصمتشان قبول ندارند به روایات رو می آوریم .

امام جعفر صادق (ع) میفرمایند :

و اذا اتّخذ مجلسا خاليا، و اعتزل الخلق بعد ان اتى بالخصلتين الاوّلتين، استانس روحه و سرّه باللَّه عزّ و جلّ، و وجد حلاوة مخاطبات اللَّه عزّ و جلّ عباده الصّالحين، و علم لطفه بهم، و مقام اختصاصه لهم، بفنون كراماته و بدائع اشاراته.
و هر گاه به دست آورد قارى از براى تلاوت قرآن جاى خالى، و بتواند از خلق‏
عالم كناره گرفت و به دو خصلت سابق كه «خشوع دل» و «فراغ بدن» باشد، هم موصوف شد، انس مى‏گيرد نفس او به خداوند عالم، و از غير او متوحّش مى‏شود، و ادراك لذّت تلاوت خواهد كرد. و به حلاوت و مزه مخاطبات الهى كه در قرآن‏ مجيد، به بندگان خود كرده، خواهد رسيد.
و مراتب شفقت و مرحمت الهى به بندگان، به او ظاهر خواهد شد. و فنون كرامتها و انحاء عزّتهاى خود را، به ايشان معلوم خواهد كرد. و به اشارات بديعه و رموزات عجيبه قرآن‏، خواهد رسيد.
مصباح الشريعة / ترجمه و شرح عبد الرزاق گيلان، ص: 115

اینجا نتیجه قرائت را ذکر فرموده یعنی در حقیقت سفارش کرده اند برای قراء.

خب اهل علم جای خود دارد.
و رموز و اسرار الهی را خود او تعئین میکند که چیست.

اگرهم به حکمت آموختن و رموز الهی اعتراض دارید و میگوئید این معارف را هم نباید انسانها از خدا گرفته باشند مشکل از جای دیگری است.

یاحق

پس با این حساب بنده هم مجبورم مطالب تکراری بگویم چون به زعم جنابعالی لازم است!
عرض شد که این روایات منافاتی با تحقیق انسانهای عادی ندارد.ائمه فرموده اند اصل مطلب پیش ماست .معیار درست وغلط پیش ماست نه اینکه شما دنبالش نرویدیا فکرنکنید!نه اینکه شما اصلا چیزی نمی فهمید.ثانیا حرف ما این است که علما حرفی منافی اصول ارائه شده توسط ائمه نمی گویند.هر که گفته کار خلاف کرده! سوال کننده اول گفته بود که ادعای علامه طباطبایی شدنی نیست که نظر ما این بود که شدنی است.چون حرفی خلاف شان قرآن یا دستور ائمه نیست.کشف یک اعجاز ساده قرآنی است.دوباره تکرار می کنم ائمه همه جزییات قرآن را بیان نکرده اند.نه به این دلیل که بلد نبوده اند یا تفسیر قرآن تمام شده! بلکه به این دلیل که ما خودمان هم تلاش کنیم ودر قرآن تفکر وتحقیق نماییم.از اصول کلی بیان شده توسط آنها هم نباید عدول کنیم.هر جا هم تحقیق وتفکر باشد اشتباه واختلاف نظر هم هست.اما اصول کلی ارائه شده با آن مقایسه شده وخطاها معلوم خواهد شد.اختلاف نظر لازمه آموزش ورشداست.مگر بین دانشجویان یک استاد در فهم مطالب یک استاد اختلاف نظر وجود ندارد؟پس به این دلیل باید تحقیق ومطالعه را تعطیل کرد؟شما نمونه بفرمایید از مفسرین جدید که کجا خلاف نظر ائمه نظر داده اند ؟ اگر چنین کسانی بوده اند قطعا مردودند. در ضمن سوال خودم را به خودم برنگردانید. اول شما نمونه بیاورید که تفسر قرآن از نظر ائمه چه بوده وچه کرده اند. تمام روایات تفسیر قرآن است که نشد حرف! پس بنده هم می گم رساله عملیه تفسر قرآن است!معلوم است که ائمه از روی قرآن حرف می زنند.اما اینها تفسیر قرآن نیست. و اما ما که نظرمان روشن است.همین تفسیر علامه طباطبایی نمونه ای از تفسیر است.
پر از روایات تفسیری هم هست.اگر خواستید می توانید برای جواب سوال بنده به این تفسر مراجعه فرمایید! شما می فرمایید اینها تفسیر نیست ! تفسیرائمه غیر از این است.شما می فرمایید این ها دروغ وخلاف نظر ائمه است.بفرمایید کجایش هست ما بفهمیم. در ضمن علی ع چه چیزی به شاگردان خودشان یاد داده اند؟ ما می گوییم همانها که علامه وامثال ایشان گفته اند! هر چه علامه ها بلدند یا می گویند از ائمه است وخلاف آن نیست.اما ائمه همه جزییات را نگفته اند.راه تحقیق و روش آن را یاد داده اند.اما راه انسانهای عادی را نبسته اند.
خود علی ع فرموده اند: روایات ما را به قرآن عرضه بدارید! اگر دیدید خلاف قرآن است بدانید دروغ است.اگر جایی حدیثی گفت عقلتان را تعطیل کنید این خلا ف صریح آیات قرآن است پس دروغ است!

سلام تفسير واقعي را جز خدا كسي نميدونه و معصوميني كه حرفشان همان تاييد حرف خداست همانطور كه در ايات اوليه سوره آل عمران هست خصوصا ايات متشابه. اما من درمورد علامه طباطبايي حس خوبي دارم بنظرم اگه جايي هم اشتباه داشتند نيت كلي ايشان خير بوده :Gol:بنظرم اگه بگيم همه حرفهاي ايشان صددرصد درسته شايد خطا رفتيم چون بالاخره همه انسانيم احتمال خطا وجود دارد

یک سوال دیگر.اصلا ما حقانیت خود رسول وائمه را از کجا می فهمیم؟ از کجا بدانیم قرآن سخن خداست نه محمد ومحمد هم رسول خداست؟
پا سخ این است که از روی قرآن.یعنی ما ابتدا باید اثبات کنیم که قرآن معجزه است
سپس اثبات می شود که محمد پیامبر خداست که قرآن را آورده وسخن خودش نیست.ودر مرحله بعد حقانیت ائمه که باز هم از روی قرآن وسخنان رسول اثبات می شود.خوب حالا معجزه بودن قرآن از کجا اثبات می شود؟ قرآن باید بتواند اصالتا خودش خودش را به ما اثبات کند وگرنه حقانیت رسولش هم ثابت نخواهد شد! قرآن چگونه می تواند خودش را به ما ثابت کند؟ ما چگونه بفهمیم قرآن معجزه است؟ از کجا بفهمیم از طرف خداست؟

fargol;177798 نوشت:
سلام تفسير واقعي را جز خدا كسي نميدونه و معصوميني كه حرفشان همان تاييد حرف خداست همانطور كه در ايات اوليه سوره آل عمران هست خصوصا ايات متشابه. اما من درمورد علامه طباطبايي حس خوبي دارم بنظرم اگه جايي هم اشتباه داشتند نيت كلي ايشان خير بوده :gol:بنظرم اگه بگيم همه حرفهاي ايشان صددرصد درسته شايد خطا رفتيم چون بالاخره همه انسانيم احتمال خطا وجود دارد
دوست عزیز خودتان می گید تفسیر حقیقی(حقیقی درست است نه واقعی).اما بفرمایید این تفسیر حقیقی الان در حال حاضر کجاست؟
وتا این تفسیر حقیقی کاملا روشن نشده ما فقط قرآن را از رو قرائت کنیم یا حق فهمیدن هم داریم؟ و سوال دیگر اینکه آیا روایات رسیده از ائمه تمام سوالات قرآنی ما را پاسخ می دهد وتمام ابهامات جزئی وشبهات را پاسخ داده یا تمام مشکلات در این روایات حل شده وما الان نیازی به هیچ مطلب تفصیلی وجزیی نداریم؟
موضوع قفل شده است