عوامل عدم حرکت سپاه اسامه

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عوامل عدم حرکت سپاه اسامه

چه کسانی نگذاشتند سپاه اسامه حرکت کند؟چرابه دستورپیامبربی اعتنایی کردند ؟

با سلام

رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در بيمارى خود، اسامة را فرمانده سپاهى نمود كه بيشتر مهاجرين و انصار، از آن جمله ابوبكر و عمر و ابوعبيدة بن الجراح ، و عبدالرحمن بن عوف ، و طلحة و زبير، در آن شركت داشتند و به او دستور داد به سوى مؤ تة جايى كه پدر اسامة كشته شد، برود، و اسامة در اجراى فرمان درنگ نمود، و همراهان او نيز با او درنگ نمودند، و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در بيمارى خود كه شدت پيدا مى كرد و و گاهى تخفيف پيدا مى كرد، در اجراى فرمان تاءكيد مى نمود، حتى اسامة به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عرضه داشت : پدر و مادرم فدايت باد، آيا اجازه مى دهيد چند روزى درنگ نمايم تا اين كه خداوند تو را شفا عنايت فرمايد،
فرمود: حركت كن و درنگ منما.
عرض كرد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم اگر من حركت كنم ، و جناب تو در اين حال باشند، قلبم جريحه دار خواهد بود؟
فرمود: حركت كن به سلامتى و پيروزى .
عرض كرد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دوست ندارم حال تو را از مسافرين جويا شوم ،
فرمود: فرمان مرا اجرا كن .
سپس آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بيهوش گرديد، و اسامة مهياى حركت شد، و چون پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بهوش آمد، از اسامة و سپاه سؤ ال نمود؟
به او گزارش دادند، خود را آماده حركت مى كنند.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شروع به گفتن اين جمله نمود: سپاه را بفرستيد، خداوند لعنت كند، آنكه را در سپاه شركت ننمايد، و اين جمله را مكرر بر زبان جارى ساخت .
پس اسامة خارج شد در حالى كه پرچم بر فراز سر او بر افراشته بود، و اصحاب در پيشاپيش او در حركت بودند، تا اين كه در پايگاه (جرف ) فرود آمد، در حالى كه ابوبكر و عمر و بيشتر مهاجرين به همراه او بودند، و از انصار سيد بن خضير، و بشير بن سعد، و ديگر چهره هاى سرشناس ، در اين حال فرستاده ام ايمن آمد، و به اسامة گفت : به مدينه بيائيد، زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وفات يافت . اسامة بى درنگ برخاست در حالى كه پرچم را به همراه داشت ، و آن را در خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گذارد، و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در همان ساعت وفات يافته بود.

گويد: بسيارى از راويان حديث كه از آن جمله ابن ابى الحديد معتزلى است ، اين حديث را روايت كرده اند.(1)

2 - چون رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از آن نماز كه در حال بيمارى به مسجد آمده فراغت جست ، و به منزل آمد، ابابكر و عمر را و گروهى را كه در مسجد حضور داشتند فرا خواند، و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از اين جهت كه اين گروه در سپاه اسامه شركت نجسته اند بسيار دلتنگ و خشمگين بود.
به آنان فرمود: مگر من به شما دستور ندادم ، سپاه اسامة را اعزام داشته و در سپاه شركت نمائيد؟
در پاسخ گفتند: چرا اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم . فرمود: چرا دستور مرا اجراء ننموديد؟

ابوبكر پاسخ داد: من آمدم تا ديدارى تازه كنم .

عمر نيز گفت : من نرفتم ، زيرا دوست نداشتم از مسافرين جوياى حال شما بشوم .

پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: سپاه اسامة را حركت دهيد، حضرت سه بار اين جمله را تكرار نمود، و آنگاه بر اثر رنج فراوان و آزارى كه بر اثر عدم اجراى فرمان متوجه حضرت شده بود، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مدهوش گرديد.(2)

2- پس اسامة خارج شد، و پايگاه خود را در جرف قرار داد، و سپاهيان در آن جا حضور داشتند، بيمارى پيامبر اكرم شدت نمود، و سپاهيان حركت ننمودند، و به يكديگر نگاه مى كردند، تا اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رحلت نمود.(3)

3- حركت اسامة به خاطر بيمارى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به تاءخير افتاد، اسامة پايگاه خود را در (جرف ) برقرار نمود، بيمارى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شدت يافت ، وليكن تاءثيرى در برنامه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نداشت ، و او همچنان در فكر اجراى برنامه هاى خود برد.

4- اسامة گويد:
چون بيمارى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شدت يافت ، من و ديگر همراهان به نزد پيامبر آمديم ، و پيامبر سخن نمى گفت ، او دست خود را به طرف آسمان دراز كرده و سپس دست خود را به روى من گذارد، من متوجه شدم او مرا دعا مى كند.(4)

ابن ابى الحديد اضافه مى كند: اين حركت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به بازگشت اسامة ، و اجراى فرمان در مورد سپاه اعزامى به شام بود.(5)

5- اسامة و همراهانش در جرف رحل اقامت افكندند و مراقب بودند كه خداوند چه تصميمى را در مورد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به اجراء خواهد گذارد.(6)

6- اسامة پايگاه خود را در جرف مستقر نمود، و سپاهيان در اين انتظار بودند كه بالاخره خداوند در مورد پيامبرش ، چه فرمانى را اجراء كند.(7)

1- شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 6، ص 52 به بعد، دارالكتب بيروت + ملل و نحل شهرستانى ، ج 1، ص 23، به نقل سيد عبد الحسين شرف الدين : اجتهاد و نص ، ص 19.
2- سيرة المصطفى ، هاشم معروف ، ص 714.
3- تاريخ طبرى ج 2، ص 225، دارالكتب بيروت .
4- تاريخ ابن اثير، ج 2، ص 321.
5- شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص 160.
6- سيره ابن هشام ، ج 4، ص 300.
7- طبقات ابن سعد، ج 2، ق 2، ص 41، چاپ ليدن .


ابن اثير نيز همانند ابن سعد در طبقات روايت سپاه اسامة را ذكر كرده به گونه اى كوتاهتر و ضمن شرح حال و بيمارى رسول خدا (صلى الله عليه و آله )، ابن اثير نيز از حضور ابى بكر و عمر در سپاه اسامة و تاءخير سپاه در انجام ماءموريت خود سخن به ميان آورده و نيز در هنگام حضور اسامة بار دوم ، از اسامة نقل مى كند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) ساكت بوده و سخنى نمى گفت .(1)

ابوجعفر محمد بن جرير طبرى نيز به همين ترتيب متعرض داستان اسامة شده به گونه اى مختصر و گويد: كسانى كه در اوائل هجرت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به مدينة آمده بودند در ضمن سپاه اسامة حضور داشتند.(2)

روض الانف بعد از ذكر داستان سپاه اسامة ابن زيد، از اعتراض اصحاب به فرماندهى اسامة ياد مى كند، او نيز همانند ديگران اعتراض اصحاب را بيان مى كند، ولكن اشاره اى دارد كه ابوبكر و عمر نيز ضمن اين گروه بوده اند.(3)

و ابن كثير گويد: و عمر نيز در ميان آنان بود، و مى گويند ابابكر نيز حضور داشت وليكن پيامبر (صلى الله عليه و آله ) او را به خاطر اقامه نماز در مسجد از صف جنگجويان بيرون كشيد.

ابن كثير گويد:
خيلى از مهاجرين صدر اسلام و انصار در سپاه اسامه شركت داشتند، و عمر نيز از بزرگترين آنان بود، و آن كه گويد: ابابكر در ميان آنان بوده ، اشتباه كرده ، زيرا بيمارى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) شدت يافت و لشگر اسامة در (جرف ) مستقر گرديد، و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) به ابى بكر دستور داد تا با مردم نماز بخواند چگونه ممكن است امام مسلمين در ضمن سپاه باشد، و اگر فرض شود شركت داشته است ، پيامبر (صلى الله عليه و آله ) او را به خاطر نماز استثناء نموده .(4)

سيد مرتضى گويد: ابوبكر در ضمن گروهى بوده است كه در سپاه اسامة شركت داشته اند، و اين مطلبى است كه ، تاريخ ‌نويسان آن را ذكر نموده اند، از آن جمله بلاذرى است كه در تاريخ خود آن را بيان داشته ، و او معروف است به اين كه مورد اطمينان و ثقة است ، و مسايل را با دقت مورد نظر قرار مى دهد، و او كسى است كه هرگز به او نسبت جانبدارى از شيعه داده نمى شود، او گويد: ابوبكر و عمر هر دو در ضمن سپاه اسامه بودند.(5)

در اينجا اين سؤ ال مطرح است كه اگر واقعا ابوبكر استثناء شده بود و از حضور در سپاه معاف بود، تاريخ ‌نويسان به صراحت استثناء شدن او را مطرح مى كردند، چنانچه استثناء شدن عمر را بعد از رحلت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) به درخواست ابوبكر از اسامة مطح نموده اند.

ابن ابى الحديد در اين مورد مى گويد: برخى از تواريخ حضور او را تاءييد، و برخى آن را تاءييد ننموده اند.(6) و گويد: ابوجعفر محمد بن جرير طبرى نگفته است كه ابوبكر در ضمن سپاه اسامة بوده ، و او فقط از حضور عمر ياد نموده است .(7)

و ما چند نمونه از گفته هاى مورخين را ذكر نموديم كه از حضور ابى بكر در سپاه اسامة ياد نموده اند، و اما طبرى با اين جمله (فرمان پيامبر همه مهاجران اوليه را شامل و همه آنان در سپاه اسامة حضور داشتند جاى ترديد نمى گذارد).

و من از ابن ابى الحديد در شگفتم كه چگونه دچار ترديد شده است و مى گويد: برخى از تواريخ گفته اند كه ابوبكر در سپاه اسامة حضور نداشته است ، و كتاب مغازى واقدى را به عنوان نمونه ذكر نموده است ، و اينك متن گفته واقدى : (( و لم يبق اءحد من المهاجرين الاولين الا انتدب فى تلك الغزوة )) : كسى از مهاجرين اوليه نماند مگر اينكه به سپاه اسامة پيوست .(8)

و سپس واقدى اسامى چند تن از مهاجرين را ذكر مى كند و ابى بكر يادى نمى كند. و آيا اين جمله واقدى به اين معناست كه او گفته است : (ابوبكر حضور نداشت ) چنانچه ابن ابى الحديد گويد.(9) و آيا گفته واقدى : كسى از مهاجرين اوليه باقى نماند مگر آنكه به سپاه اسامة پيوست . ثابت نمى كند: شركت ابابكر را در سپاه اسامة و آيا او از اولين مهاجرين نبوده است ؟

به خصوص اين كه ابن ابى الحديد خود گويد: بسيارى از راويان حديث گويند ابوبكر در ضمن سپاه اسامة بوده ، و او فقط گفته واقدى و طبرى را كه از حضور ابى بكر به نام تصريح ننموده اند، براى عدم حضور ابى بكر مورد استناد قرار داده .(10)

و در جاى ديگر گويد: كسى از چهره هاى سرشناس مهاجر و انصار نماند، مگر اينكه در سپاه اسامة شركت داشت و از آن جمله ابوبكر و عمر بودند.(11)

و در جاى ديگر گويد: واقدى گفته است : ابوبكر بر پيامبر (صلى الله عليه و آله ) وارد شده ، در حالى كه حال پيامبر (صلى الله عليه و آله ) خوب بود و از او اجازه خواست و گفت امروز روز دختر خارجة است ، و پيامبر به او اجازه داد و او به منزل خود در (سنح ) رفت .(12)

و ابن ابى الحديد از اين داستان چنين نتيجه مى گيرد كه او جزء سپاه نبوده است .(13)

تاريخ ‌نويسان در اين مسئله اتفاق نظر دارند، حضور ابى بكر و عمر را و در ميان مسلمين اوائل نيز حضور ابوبكر و عمر در سپاه اسامة معروف بوده است ، داستان لطيفى ذكر مى كند، و ما ترجمه آن را از نظر خوانندگان مى گذرانيم . در اين داستان از حضور ابى بكر در سپاه اسامة ياد مى كند:

خليفه المهدى عباسى وارد بصره شد، مشاهده نمود اياس بن معاوية را كه در ذكاوت مشهور و مورد ضرب المثل بود، در حالى كه نوجوان و كودكى بيش نبود، چهارصد نفر از علماء و شخصيات پشت سر او قرار دارند.
مهدى عباسى در شگفت مانده كه چگونه كودكى را جلو انداخته اند، گفت : اف باد بر اين ريش ها، آيا بزرگمردى در ميان آنان وجود نداشت كه اين نوجوان را جلو انداخته اند، سپس به جوان روى كرده گفت : چند سال داريد؟
نوجوان پاسخ داد: خداوند عمر امير را طولانى گرداند، من هم سال اسامة بن زيد بن حارثه (رض ) هستم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را فرمانده سپاهى نمود كه ابوبكر و عمر نيز در ميان آنان حضور داشتند. خليفه به حاضر جوابى و سرعت انتقال نوجوان آفرين گفت ، در آن موقع اياس بن معاوية هفده سال داشت .(14

1- تاريخ ابن اثير، ج 2، ص 321 - 317.
2- تاريخ طبرى ، ج 2، ص 224، چاپ بيروت .
3- حياة محمد، ص 467.
4- البداية و النهاية ، ابن كثير، ج 5، ص 222.
5- شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد، ج 17، ص 177.
6- طبقات ابن سعد، ج 2، ص 191.
7- شرح نهج ابن ابى الحديد، ج 17، ص 182 - 183.
8- كتاب المغازى ، ج 3، ص 1118، چاپ اعلمى ، بيروت .
9- شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد، ج 17، ص 182.
10- همان مدرك ، ص 183.
11- شرح نهج البلاغه ، بن ابى الحديد، ج 1، ص 159، چاپ كتب العلمية بيروت .
12- مغازى واقدى ، ج 3، ص 1120.
13- شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 17، ص 182.
14- سيره حلبية ، ج 3، ص 207، چاپ بيروت تراث العربى .)

موضوع قفل شده است