آيا سكينه دختر امام حسين(ع) با پسر زبير ازدواج کرد
تبهای اولیه
آيا سكينه دختر امام حسين ـ عليهالسّلام ـ با پسر زبير كه دشمن امام بود ازدواج كرده است؟
[=verdana]با سلام
[=verdana]
[=verdana]بنابر نظر مشهور، تاريخنگارانِ معروف نام ده فرزند را براي امام حسين ـ عليهالسّلام ـ ذکر ميکنند که شش تن آنها پسر و بقيه دختر ميباشند.
دختران حضرت ـ عليهالسّلام ـ عبارت بودند از زينب، سکينه، فاطمه و رقيه. همان نخستين روزي که امريءالقيس بن عدي، رئيس قبيله بکر بن وائل اسلام آورد،(1) اميرالمؤمنين علي ـ عليهالسّلام ـ دو فرزندش حسن و حسين ـ عليهماالسّلام ـ را نزد وي برد و فرمود: «يا عم؛ من علي بن ابيطالب پسر عمو و داماد رسول خدا هستم و اين دو نيز فرزندزادگان اويند.
ما ميل داريم که با تو پيوند خويشاوندي برقرار کنيم.»
[=verdana]امريءالقيس در پاسخ گفت: ياعلي، من سه دختر دارم. نخست «محيات» که او را به تو تزويج ميکنم و ديگر «سلمي» که وي را به نکاح حسن در ميآورم و بعد «رباب» که او را با پيوند با حسين خرسند ميسازم.(2)
[=verdana]از پيوند امام حسين ـ عليهالسّلام ـ با رباب، (آن بانوي جليلالقدر) حضرت سکينه خاتون به دنيا آمد، و نام مادر گرامي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ حضرت آمنه ـ عليهاالسّلام ـ را بر او نهادند.(3)
[=verdana]حضرت سکينه ـ عليها السّلام ـ سيدة النساء عصر خويش بود و روز پنجشنبه، پنجم ماه ربيعالاول سال 117 ه ق در مدينه وفات کرد.(4)
اينک پس از شناخت مختصري از حضرت سکينه ـ عليها السّلام ـ به بررسي شرح احوال مصعب و خاندان او ميپردازيم.
[=verdana]زبير بن عوام بن خويلد بن اسد بن عبدالغري يکي از شخصيتهاي برجسته تاريخ اسلام است، که بعدها دچار انحرافاتي شد.
وي محرم اسرار اهلبيت ـ عليهمالسّلام ـ بود و تحت تعليمات و برکات اين خاندان بود، تا آنکه فرزندش عبدالله به دنيا آمد.
اميرالمؤمنين ـ عليهالسّلام ـ ميفرمايند: «ما زال الزبير يعدّ منا اهلالبيت حتي نشأ ابنه عبدالله.»(5)
[=verdana]برادر کوچکتر عبدالله، مصعب است که به ابا عيسي يا ابا عبدالله ملقب بود. وي به شخصيت امام حسين ـ عليهالسّلام ـ ارادت ويژهاي داشت و همواره او را اسوة خود قرار داده بود اما متأسفانه جاهطلبي او مانع از آن ميشد که به ياري امام ـ عليهالسّلام ـ بشتابد.
وي پيوسته به دنبال کسب خلافت عراق بود. مصعب پس از قتل مختار، مدتي از سوي برادرش عبدالله امير کوفه گرديد بارها با سپاهيان عبدالملک بن مروان جنگيد تا آنکه سرانجام در ذيقعدة 72 ه ق(6) به دست محمد بن مروان برادر و فرماندة لشکر عبدالملک در نبردي ناجوانمردانه به قتل رسيد.(7)
[=verdana]مصعب پيش از نبرد با عبدالملک به مزار اباعبدالله ـ عليهالسّلام ـ آمد و اين بيت را زمزمه ميکرد:
[=verdana]و إن الألي باللطف من آل هاشم
[=verdana]تأسوا فسنوا للکرام التأسيا(8)
[=verdana]شعبي ماجرايي را نقل ميکند که بيان آن خالي از لطف نيست. ميگويد من و عبدالله بن زبير و عبدالملک بن مروان و مصعب بن زبير در برابر کعبه نشسته بوديم و سخن ميگفتيم. پس از پايان سخن قرار شد هريک از ما برخيزد، رکن يماني را بگيرد و حاجتش را بخواهد.
وي سپس مفصل ميگويد که هر کدام چه دعايي کردند و چه حاجتي خواستند و جالب آن که همه به خواستههايشان رسيدند. امّا آنچه مصعب خواسته بود اين بود که خداوندا مرا نميران تا آنکه امير عراق گردم و نيز با سکينه بنتالحسين ـ عليهالسّلام ـ پيوند زناشويي ببندم.(9)
[=verdana]اکنون با آنچه بيان کرديم پاسخ سؤال روشن ميگردد که مصعب دشمن اهلبيت ـ عليهمالسّلام ـ نبود بلکه شخصيتي جاهطلب بود که لغزشهايي بزرگ داشت.
[=verdana]پاسخ ديگري که ميتوان به اين سؤال داد آن است که بگوييم چه بسا اين ازدواج به رضايت حضرت سکينه نبوده است و تنها از روي مصالح سياسي ـ اجتماعي صورت پذيرفته.:Sham:
چنانکه شواهد تاريخي بسياري بر اينگونه ازدواجها وجود دارد مانند بسياري از همسران پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ، امام حسن مجتبي ـ عليهالسّلام ـ و برخي ديگر از ائمه ـ عليهمالسّلام ـ که حتي کمر به قتل آن پيشوايان ميبستند و قطعاً آن پيوندها به رضايت آنان نبوده است.
در اينجا نيز چه بسا حضرت سکينه ـ عليها السّلام ـ به اين پيوند خرسند نبوده است امّا از روي مصلحت تن در داده است.:Sham:
شاهد آنکه وقتي حضرت سکينه ـ عليها السّلام ـ سر از اطاعت ابن زبير برميگيرد و نشوز ميکند، رملة بنتالزبير خواهر مصعب نزد عبدالملک ميرود و ميگويد: «اگر چنين نبود که ما ميخواهيم پوششي بر کارهاي خود بگذاريم، هرگز نسبت به کسي که رغبتي در ما ندارد، رغبتي به او نداشتيم.»(10) با توجّه به اين جمله و تصريحي که در آن وجود دارد، به راحتي ميتوان واقعيت اين پيوند را دريافت و به اهداف پشت پردة آن پي برد.
[=verdana]معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
[=verdana]1. سفينه البحار، شيخ عباس قمي.
[=verdana]2. نفس المهموم، شيخ عباس قمي.
[=verdana]3. تاريخ يعقوبي، يعقوبي.
[=verdana]4. لهوف، سيد بن طاووس.
[=verdana]--------------------------------------------------------------------------------
[=verdana](1) . امريء و القيس از شعرا و اديبان بينظير عصر جاهليت بود که سرودههايش سالها در زمرة معلقات سبعه بر ديوارهاي کعبه آويخته ميشد. وي نصراني بود و در عهد عمر بن خطاب اسلام آورد.
[=verdana](2) . قمي، عباس، نفس المهموم و نفثه المصدور، ص 276.
[=verdana](3) . همان.
[=verdana](4) . محدث قمي، سفينة البحار، ج 4، ص 214.
[=verdana](5) . «زبير پيوسته در زمرة ما اهلبيت بود تا آنکه فرزندش عبدالله به دنيا آمد.» عبدالله از دشمنان کينهتوز اهلبيت ـ عليهمالسّلام ـ بود که عايشه را براي خروج و حضور در جنگ جمل تحريک کرد و صلوات بر اهلبيت و پيامبر را از خطابهاش حذف کرد و... وي در سال 64 ه ق به خلافت رسيد و در زمان عبدالملک بن مروان توسط حجاج بن يوسف به قتل رسيد.
[=verdana](6) . تاريخ يعقوبي، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، ج 2، ص 265.
[=verdana](7) . ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 3، ص 297 (ايضاً نک: ج 20، ص 102، ج 9، ص 324).
[=verdana](8) . ايمان ژرف و عميق در طف و از مردان بنيهاشم است، آنان را اسوه برگزينيد و سنت آن گراميان را به الگو برپا داريد: ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، ج3، ص298.
[=verdana](9) . ابن ابي الحديد، شرح نهجالبلاغه، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج20، ص135.
[=verdana](10) . بلاغات، النساء، ابن طيفور، ص191.
ازدواج اجباري مصعب بن زبير با سكينه بنت الحسين عليهما السلام
سبط بن جوزى در تذكرة الخواص در باره فرزندان امام حسين عليه السلام مىنويسد:
وأما سكينة: فتزوجها مصعب بن الزبير فهلك عنها... وأول من تزوجها مصعب بن الزبير قهراً....
معصب بن زبير با سكينه ازدواج كرد و در حالى كه همسر او بود، از دنيا رفت. نخستين كسى كه با سكينه ازدواج كرد، معصب بود و اين ازدواج با اجبار صورت گرفت.
سبط بن الجوزي الحنفي، شمس الدين أبوالمظفر يوسف بن فرغلي بن عبد الله البغدادي، تذكرة الخواص، ص249 ـ 250، ناشر: مؤسسة أهل البيت ـ بيروت، 1401هـ ـ 1981م.
من که قانع نشدم واز اهل بیت بعید است که دختر خود را اجبارا به نکاح کسی در اورند
در ثانی بی تردید خاندان زبیر به گواهی تاریخ دشمن اهل بیت بودند
در باز شناسی عبدالله فرمایش حضرت علی (ع) کاملا گویاست:
«زبیر همواره با ما اهل بیت بود تا زمانی که پسر نامبارکش، عبدالله پدید آمد»
و نیز خود به عباس گفت:
«من چهل سال است که بغض شما را در سینه پنهان کرده*ام».
من خیلی به دین و مذهبم اعتقاد دارم ولی این ازدواج های سوال بر انگیز همواره برای من جای سوال دارد وهنوز کسی پاسخی درست وقانع کننده به من نداده
من که قانع نشدم واز اهل بیت بعید است که دختر خود را اجبارا به نکاح کسی در اورند در ثانی بی تردید خاندان زبیر به گواهی تاریخ دشمن اهل بیت بودند
سلام بر دوستان عزيز
اگر مي خواهيد قانع شويد بايد خود ر ادر شرايط آن زمان قرار دهيد ، بعد قضاوت کنيد
البته بنده نسبت به ازدواج يا عدم ازدواج حضرت سکينه با مصعب توقف مي کنم ،ولي بر فرض صحت اشکال شما وارد نيست به دليل قراني
وقيتکه قوم لوط به دنبال مهمانان حضرت لوط آمدند واز حضرت لوط تقاضا کردند که مهمانان مذکر خود را در اختيار آنان قرار دهد تا با آنها عمل ناشايست انجام دهند لوط در جواب فرمود
قال يقوم هولاء بناتى هن اطهر لكم فاتقوا اللّه و لا تخزون فى ضيفى اليس منكم رجل رشيد
حال موقعيکه حضرت لوط براي منصرف کردن قوم خود از عمل شنيع لواط حاضر است دختران خود را به عقد گروهي منحرف در آوردکه در قران بر آنان عذاب نازل شده است ،پس اگر شرايطي پيش آيد که اجبار باشد مي شود چنيني کاري کرد
بر فرض صحت داستان ازدواج مصعب با حضرت سکينه ،مصعب برادرش حاکم حجاز بود و برادري که به شهادت تاريخ از آتش زدن دسته جمعي بني هاشم ابايي نداشت ، اگر لازم بود به هر کاري دست مي زد تا به خواسته خود برسد ،
مثلا اگر عبد الله زبير به سکينه گفته باشد تو بايد به عقد برادرم در بيايي و واختياري در اين قضيه نداري الا انکه جواب مثبت دهي وگرنه چنين وچنان مي کنم آنوقت هم اشکال شما به قوت خود باقي است ، سکينه اي که تمام مردان خانواده اش شهيد شدهاند وتنها حضرت سجاد انهم در تنگترين شرايط قرار دارد مي تواند به دژخيمي چون عبدالله بن زبير جواب منفي دهد
پس بايد خودمان رادر شرايط آن زمان بگذاريم بعد قضاوت کنيم
آيا سكينه دختر امام حسين(ع) با پسر زبير ازدواج کرد
اينکه حضرت سکینه بعد از عبدالله بن حسن، با کس دیگری ازدواج کرده یا خیر، اقوال مختلفی وجود دارد؛ ذهبی در تاریخ اسلام میگوید: «پس مصعب با سکینه ازدواج کرد و پیش از این که به هم برسند مصعب کشته شد و بعد از او نیز چند نفر با سکینه ازدواج کردند.» ابی الفرج اصفهانی نیز در کتاب «الاغانی» چنین میگوید:
علی محمد علی دخیل در کتاب «سکینة بنت الحسین» بعد از نقل تمام اقوال از کتب مختلف، چنین نتیجهگیری میکند: «این اسامی و شوهران حضرت سکینه به شکل عجیبی، بلکه به صورت نادر مخلوط شدهاند، تا جایی که یک اسم به دو نیم شده و از هر نیمی به تنهائی شوهری بیرون میآید و برای سکینه دو همسر پیدا میشود.»[1] نیز در جای دیگری میگوید: «این اقوال گوناگون دربارهی همسران حضرت سکینه، از روایات مختلفی که در این زمینه وجود دارد، ناشی شده است که گاه با یکدیگر اختلاف یا تناقض دارند؛ مثلاً در یک صفحه از کتاب «الاغانی» چهار روایت دیده میشود که همه آنها با یکدیگر تناقض دارند؛»[2] باز در چند صفحه بعد، بحث را چنین جمعبندی میکند: «این گونه روایات قابل اعتماد و اطمینان نیست و از جمله اقوال و روایاتی که در این باره وجود دارد، آنچه که نزد شیعه پذیرفتنی است، این است که حضرت سکینه جز با پسر عمویش عبدالله بنالحسن ازدواج نکرد.»[3]
[1]. سکینه دختر امام حسین، ص تا20. علیمحمدعلی دخیل، مترجم دکتر فیروز حریرچی، انتشارات امیرکبیر.
[2]. همان، ص 20 ـ 22.
[3]همان، ص 20 ـ 22.
ازدواجهاى سكينه
اكثر مورخان ازدواجهاى مكرر سكينه را ذكر كردهاند و شوهران وى عبارتند از: 1. عبداللَّه بنحسن كه در كربلا شهيد شد 2. مصعب بنزبير 3. عبداللَّه بنعثمان حزامى 4. زيد بنعمرو بنعثمان بنعفان 5. اصبغ بنعبدالعزيز بنمروان 6. ابراهيم بن عبدالرحمنبن ابىعوف كه دو نفر اخير با وى همبستر نشدند و سخن درباره عبداللَّه بنحسن گذشت.
شايد براى بسيارى جاى اين پرسش باشد كه چگونه ازدواجهاى مكرر رخ داده است پيش از شرح اين ازدواجها توجه به چند نكته لازم است:
1. از زمان پيامبر و در صدر اسلام رسم و سنت بر آن بوده كه زنان، بىشوهر نمىماندند. زنانى كه به هر دليل شوهران خود را از دست مىدادند چه آنان شهيد مىشدند و چه از دنيا مىرفتند و چه شوهرانشان آنها را طلاق مىدادند ازدواج مجدد مىكردند و فرزندان و اقوام زن نسبت به آنان حساس نمىشدند و ازدواج مجدد مردان نيز براى زنان امرى طبيعى بوده است. مثلاً اسماء دختر عميس پس از شهادت جعفر طيار در سال هشتم هجرى با ابوبكر كه ازدواج كرد و محمد بنابوبكر از او متولد شد، پس از مرگ ابوبكر در سال سيزدهم هجرى با على(ع) ازدواج نمود و نتيجه آن فرزندى به نام يحيى بود.(10) با اينكه از امام باقر(ع) نقل شده كه اسماء از زنان بهشتى است.(11) همچنين بسيارى از همسران پيامبر اكرم(ص) زنانى بودند كه شوهر خود را از دست داده بودند و حضرت همسر دوم آنها بود.
2. نسب و موقعيت اجتماعى افرادى مانند سكينه كه داراى كمال و زيبايى نيز بودند باعث مىشد كه برابر فرهنگ حاكم بر آن زمان و سنت پيامبر(ص) عدهاى از آنان خواستگارى كنند به ويژه كه آنان نسب به پيامبر(ص) مىبردند. از اين رو مىبينيم خاندان پيامبر زنان و مردان خود را به ازدواج همسران خويش پس از مرگ توصيه مىكردند و در مواردى افراد خاصى را براى آنان در نظر مى گرفتند. مثلاً فاطمه زهرا(س) به حضرت على(ع) توصيه كرد پس از درگذشت وى با امامه دختر خواهرش زينب، ازدواج نمايد. حضرت على براساس وصيت حضرت فاطمه زهرا(س) نيز پس از شهادت آن بزرگوار(12) با امامه ازدواج كرد.(13)
بعد از شهادت حضرت على(ع) امامه به توصيه آن حضرت با مغيرة بننوفل بنحارث بنعبدالمطلب ازدواج كرد(14) - و اين مطلب در روايت صحيح و منابع معتبر آمده است(15)- چون حضرت مىدانست كه ممكن است معاويه به خواستگارى وى بيايد. گفتهاند اين نكته را حضرت به مغيره هم فرموده است .پس از اتمام عده امامه معاويه از او خواستگارى كرد و در نامهاى كه به مروان نوشت هزار دينار براى وى فرستاد. امامه به مغيره پيام داد كه اگر نيازى به ما دارى اقدام كن وى نيز امامه را از امام حسن(ع) خواستگارى كرد.(16)
3. از گزارشهاى مورخان استفاده مىشود كه دختران امام حسين(ع) پس از درگذشت شوهرانشان از سوى حاكمان بنىاميه خواستگارى شدهاند و چون پاسخ منفى دادهاند مورد اذيت و آزار قرار گرفتهاند اين موضوع را راجع به سكينه و فاطمه نوشتهاند. چند سال پس از درگذشت حسن بنحسن شوهر فاطمه، عبدالرحمان بنضحاك حاكم مدينه از او خواستگارى كرد و فاطمه به وى پاسخ منفى داد حاكم بر نظر خود اصرار مىكرد و مىگفت: اگر خواستگارى مرا رد كنى عبداللَّه پسرت را به اتهام شركت در مجلس شرابخوارى دستگير و در جمع مردم گردن مىزنم و آبروى تو را مىبرم از اين رو فاطمه به خليفه كه در آن زمان يزيد بنعبدالملك بود شكايت كرد و او حاكم مدينه را عزل كرد - عزل وى را در سال 104 دانستهاند -(17) به همين جهت فاطمه پس از حسن بن حسن با عبداللَّه بنعمرو بنعثمان بنعفان ازدواج كرد.(18)
ازدواج دوم سكينه
اينك به بيان ازدواجهاى سكينه مىپردازيم اولين شوهر سكينه عبداللَّه بنحسن پسر عموى آن بزرگوار بود كه در كربلا شهيد شد كه شرح آن گذشت. دومين شوهر سكينه مصعب بنزبير بوده است وى مهريه سكينه را يك ميليون درهم قرار داد و امام سجاد(ع) او را نزد شوهر برد سكينه دخترى از وى به نام فاطمه داشت(19) برخى نام وى را رباب دانستهاند.(20) در سفر حجى همراه مادرش بوده است(21) و در خردسالى از دنيا رفت.
مصعب بنزبير حاكم كوفه بود و همو بود كه با مختار جنگيد و گرفتار جنگ با عبدالملك مروان شد قبل از جنگ كه احساس مىكرد كشته خواهد شد نامهاى به سكينه نوشت.(22) وقتى كه در جنگ كشته شد، مردم كوفه از سكينه خواستند كه در كوفه بماند و بر او درود فرستادند پاسخ داد: خداوند مىداند كه من شما را دشمن دارم شما جدم على و پدرم حسين و برادرم على و همسرم مصعب را كشتيد پس چگونه به ديدار من آمدهايد(23) و گفت:
«لعنكماللَّه يا اهل الكوفه ايتمتمونى صغيرة و ارملتمونى كبيرة؛ اى اهل كوفه خداوند شما را لعنت كند شما مرا در كودكى يتيم و در بزرگسالى بيوه كرديد.»
و حالا از من مىخواهيد در ميان شما باشم.
پس از مدتى عبدالملك مروان از سكينه خواستگارى كرد ولى وى نپذيرفت و اين باعث كينه دستگاه خلافت مروانى با سكينه شد.(24)
مسئلهاى فقهى:
فقها شيعه از اين ازدواجهاى سكينه استفاده فقهى كردهاند چون اين ازدواج سكينه جزو مسلمات تاريخ است و اعتقادات مصعب نيز روشن كه امامت را باور نداشته است. از اين رو گفتهاند: اين نشان مىدهد كه ازدواج زنان شيعه با مردان غير شيعه از مسلمانان جايز است و باطل نمىباشد.
مرحوم خوانسارى در جامعالمدارك مىنويسد:
آيا مىبينى كه ازدواج سكينه دختر امام حسين(ع) با مصعب بنزبير كه حالش معلوم است باطل باشد.(25)
يعنى اشكال در صحت چنين ازدواجهايى نيست بنابراين اگر در زمانى از اين موضوع نهى شده است و به نفى آن فتوا دادهاند به جهت مسائل خاص آن مقطع بوده است.
مرحوم تهرانى هم در كتاب امامشناسى در اين ارتباط مىنويسد:
«ازدواج سكينه بنتالحسين(ع) با مصعب بنزبير از مسلمات تاريخيه است، چرا ما بايد به واسطه انحراف مصعب آن را رد كنيم؟ در حالى كه روى قرائن تاريخيه شايد حال مصعب در آن وقت خراب نبوده است و شايد مسائل جنبى به قدرى قوى بوده است كه ما اينك نتوانيم درست آن را تجزيه و تحليل بنمائيم.»
البته واقعيت اين است كه ازدواج سكينه تا آخرين لحظات زندگى مصعب ادامه داشته است.(26) در كتاب فقهالصادق نيز اين ازدواجها را دليل بر جواز ازدواج زنان شيعه با مردان عامه مىداند.(27)
ازدواجهاى ديگر سكينه
پس از مصعب، سكينه با عبداللَّه بنعثمان بنعبداللَّه بنحكيم بنحزام ازدواج كرد و سه فرزند از وى متولد شد عثمان، كه لقبش قرين بود و فرزندانى از وى باقى ماند و حكيم و ربيحه.(28)
ازدواج بعدى سكينه با اصبغ بنعبدالعزيز بنمروان برادر عمر بنعبدالعزيز(29) و حاكم مصر بود سكينه گفت مصر آب و هواى خوبى ندارد اصبغ، شهركى براى وى ايجاد كرد كه به آن شهر اصبغ مىگفتند ، عبدالملك مروان وقتى متوجه اين ازدواج شد به او دستور داد كه يا مصر را انتخاب كند يا سكينه را او سكينه را طلاق داد و بيست هزار درهم براى وى فرستاد.(30) برابر نقلى سكينه به طرف مصر حركت كرد به دمشق كه رسيد اصبغ از دنيا رفت(31) اصبغ در جوانى در سال 86 درگذشت.(32) شايد دستگاه خلافت در مرگ وى بىتأثير نبوده است.
از منابع تاريخى استفاده مىشود كه دستگاه خلافت نقش مهمى در جدائىهاى سكينه داشته است و كينهتوزانه نمىخواسته وى داراى زندگى آرامى باشد.
با سلام
دوست عزیز لطفا منابع را کامل ارائه دهید
پى نوشتها:
1.مستدرکات علم الرجال، ج8، ص580، شماره 18091.
2. معجم الکبیر، طبرانى، ج3، ص132، ح2899.
3.مجمع البحرین، واژه عرف.
4.ثقات، ج4، ص352.
5.تذکرة الفقهاء، ج8، 215؛ چاپ قدیم، ج1،ص 376؛ منتهى المطلب، ج2، ص 730؛ المغنى، ابن قدامه، ج3، ص 446.
6. عیون الاخبار، ابن قتیبه، ج 1، ص 312، تاریخ مدینه دمشق، ج 69، ص 218.
7.المنتظم، ج7، ص178.
8.الوافى بالوفیات، ج15، ص183؛ اعیان الشیعه، ج3، ص493.
9.الوافى بالوفیات، ج15، ص183؛ اعیان الشیعه، ج3، ص493.
10.ر.ک: سیماى کارگزاران على بن ابى طالب امیرالؤمنین(ع)، ج2، ص247.
11.همان، ص243.
12.بحارالانوار، ج 42، ص92؛ قوت القلوب، ابوطالب مکى، ج1، ص471، دارصادر، بیروت؛ مناقب آل ابى طالب، ج3، ص38.
13.منتهى الآمال، محدث قمى، ج1، ص231؛ منتخب التواریخ، ملاهاشم، ص143.
14.بحارالانوار، ج22، ص166.
15.تهذیب الاحکام، ج 8، ص258، ح169 و ج9، ص241، ح28؛ من لا یحضره الفقیه، ج4، ص198، ح 5455؛ مستدرک الوسائل، ج14، ص126 و ج15، ص474؛ بحارالانوار، ج22، ص200؛ دعائم الاسلام، ج2، ص362.
16.الاصابه، ج 8، ص25؛ انساب الاشراف ،ج2،ص 68؛ الاستیعاب،ج4،ص 1448 و 1789؛ المعارف، ص127.
17.الکامل، ابن اثیر، ج5، ص113.
18.انساب الاشراف، ج2، ص 47 و ج 8، ص245، البدایه و النهایه، ج9، ص256.
19.المنتظم، ابن جوزى، ج7، ص176؛ انساب الاشراف، ج2 ،ص415.
20.اعیان الشیعه، ج3، ص491؛ مستدرکات علم الرجال، ج8، ص580.
21.طرطوسى، سراج الملوک، ص232.
22.شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 3، ص296.
23.اعیان الشیعه، ج3، ص492.
24.انساب الاشراف، ج2، ص 415.
25.جامع المدارک، ج4، ص259
26.امام شناسى، ج15، ص339.
27.فقه الصادق، روحانى، ج21، ص477.
28.جمهرة انساب العرب، ص54.
29.تذکره الخواص، سبط بن جوزى، ج2، ص244.
30.اعلام النساء، ج2، ص221.
31.مختصر تاریخ دمشق، ج1، ص112.
32. الاعلام، ج1، ص333.
شاید بتوان گفت آنچه بلاذری درباره ازدواج سکینه و مصعب بدست می دهد از سخن ابن قتیبه قدیمی تر است. گرچه ابن قتیبه اندکی پیش از بلاذری از دنیا رفته است. اما درباره زندگانی بلاذرى گفته شده است که احتمالا در بغداد، بين سالهاى 170 تا 180، به دنيا آمده و از شاگردان مصعب زبيرى (د 235ق) و از محدثان دربار متوکل عباسی بوده است.[1] این دقت لازم است که این مصعب زبيرى (د 235ق) غیر از آن مصعب معروف (پسر زبیر) است که در حمله عبدالملک به سال 72 هجری کشته شد. اما ابو محمد احمد بن عبد الله بن مسلم دينورى معروف به ابن قتیبه (213-276 ق) ، نويسنده و دانشمند بزرگ عصر عباسى، از زندگى وى، به رغم شهرت عظيمى كه از زمان حيات كسب كرده بود، اطلاعات بسيار اندكى در دست است.
اکنون به گزارشی که دینوری در این باب ارائه نموده است دقت می کنیم: و لما قتل مصعب بن الزبير خرجت سكينة بنت الحسين تريد المدينة فأطاف بها أهل الكوفة فقالوا: أحسن اللّه صحابتك يا بنت رسول اللّه. فقال: و اللّه لقد قتلتم جدّي و أبي و عمّي و زوجي مصعبا، أيتمتموني صغيرة و أرملتموني كبيرة فلا عافاكم اللّه من أهل بلد و لا أحسن عليكم الخلافة.[2] آنگاه که مصعب کشته شد، سکینه همسرش بر آن شد تا از کوفه به مدینه رهسپار شود، که اهل کوفه دور او را گرفتند و از او خواستند که تا در کوفه ماندگار شود که سکینه جواب داد: «به خدا سوگند شما جدم علی بن ابی طالب(ع)، و پدرم حسین بن علی(ع) و عمویم عباس بن علی(ع) و همسرم مصعب را کشتید. آن زمان که من کودک بودم مرا یتیم کردید و اکنون که سنی از من گذشته شوهرم را از من گرفتید. پس خدا از شما نگذرد و خلافت را بر شما مبارک نگرداند».
فراموش نشود، که سکینه متولد سال 48 هجری و درگذشته به سال 117 است.
تا کنون مشخص شد که هم بلاذری و هم ابن قتیبه هیچکدام، سند این گزارش (سکینه در کوفه)را نقل نکرده اند.
[=Calibri][1] - ابن جوزی، المنتظم،ج11،ص:207؛ سمعانی،الأنساب،ج8،ص:165
[=Calibri][2] - دینوری، عيون الأخبار، ج1، ص: 311
نویسنده دیگری که در این باب نگاشته ای نگاشته، ابن عَبْدِ رَبِّه (246- 328 ه 860- 940 م) أحمد بن محمد بن عبد ربه صاحب کتاب العقد الفرید است. وی که 40 سال پیش از ابوالفرج به دنیا آمده است می گوید:«و لما قتل مصعب خرجت سكينة بنت الحسين تريد المدينة، فأطاف بها أهل العراق، و قالوا: أحسن اللّه صحابتك يا أبنة رسول اللّه! فقالت: لا جزاكم اللّه عني خيرا، و لا أخلف عليكم بخير من أهل بلد! قتلتم أبي و جدّي و عمي و زوجي! أيتمتموني صغيرة، و أرملتموني كبيرة!».[1] او نیز بر خلاف چون بلاذری و ابن قتیبه، سلسله سند را نقل نکرده است.
اما ابوالفرج اصفهانی على بن حسين (284- ح 362 ق) ، از نوادگان مروان بن حكم يا هشام بن عبد الملك، سعی می کند متن دقیقتری را بدست دهد و چنین گزارش می کند: «أخبرني أحمد بن عبيد اللّه بن عمار قال: حدّثنا سليمان بن أبي شيخ، عن محمد بن الحكم، عن عوانة، قال: جاء قوم من أهل الكوفة يسلمون على سكينة فقالت لهم: اللّه يعلم أني أبغضكم: قتلتم جدي عليا، و أبي الحسين، و أخي عليا، و زوجي مصعبا، فبأيّ وجه تلقونني، أيتمتموني صغيرة، و أرملتموني كبيرة.[2] این نقل از این باب که سلسله راویان را مشخص نموده است، از دیگر نقلهای پیشین دقیق تر می نماید. اما یک سوال پیش می آید و آن اینکه وی این سند را از کجا آورده است؟
بعدها محمد بن عبد الله قضاعى معروف به ابن الابار (658ق)، نیز در کتابش این سخن را بدون مقدمه خاصی از سکینه نقل می کند، و این عبارت را ذکر می کند که او خطاب به اهل کوفه چنین گفته است: «أيتمتموني صغيرة و أرملتموني كبيرة».[3] دیگر نقلی که به ما رسیده است، از نويسنده: احمد بن جلال الدين شافعى إيجى(د 820 ق) است. که سکینه در کوفه گفت:«أيتمتموني صغيرة و أرملتموني كبيرة».[4]
[1][=B Zar] - ابن عبد ربه، العقد الفريد، ج5، ص 160؛ همان، ج7، ص 278.
[=Calibri][2] - ابوالفرج اصفهانی، الأغاني، ج16، ص: 371
[3][=B Zar] - محمد بن عبد الله قضاعى معروف به ابن الابار (658ق)، درر السمط، ابن الأبار، ص 115.
[4][=B Zar] - فضائل الثقلين، الشافعي الإيجي(د 820ق) ،ص526
پس از نقل گزارشهای رسیده از این داستان، این بار به سراغ مسیر این روایت و به تعبیری راویان این سخن می رویم. یکی از راویان ابوالفرج، أَبُو عَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَمَّارٍ ثَّقَفِيُّ است که در سال 321هجری از او حدیث شنیده شده است.[1] گفتنی است از این راوی احادیث دیگری نیز رسیده است. به این گونه که وی داستانی مسموم کردن امام حسن بدست معاویه را در ضمن حدیثی از مغیره بن شعبه نقل می کند، روایتی که سلسله سند آن را با اینکه دیگران از قلم انداخته اند، ابن ابی الحدید نقل کرده است احمد بن عبیدالله بن عمار عن عیسی بن مهران عن عبید بن صباح خراز عن جریر عن مغیره.[=Calibri][2]
البته این شخص یعنی أبو عبّاس احمد بن عبیدالله ثقفيّ بغداديّ كاتبی بود شیعی که به حمار العزيز مشهور بود.[3] البته به اعتقاد بسیاری او در 314 از دنیا رفته بود.[4]و چندین کتاب با نامهای «الجمل»، «الصفین» « مقاتل الطالبيين» که با نام «المبيّضة في أخبار مقاتل آل أبي طالب» چاپ شده، از او به ثبت رسیده است. گفتنی است ابوالفرج، در همین مقاتل الطالبیین از احمد بن عبیدالله بن عمار، 30 روایت، و در اغانی 199 روایت نقل کرده است.
[=Calibri][1] - طوسی، امالی، ص 463 .
[=Calibri][2] - ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالببین، ص 80؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 49.
[3][=B Zar] - تاريخ الإسلام، ج 23،ص:472
[=B Zar][=Calibri][4][=B Zar] - خطیب بغدادی، تاريخ بغداد، ج5، ص 6 .
[=B Zar][=Calibri][5][=B Zar] - خطیب بغدادی، تاريخ بغداد، ج9، ص 51 .[=B Zar]
از این سلسله روایت یعنی روایت أحمد بن عبيد اللّه بن عمّار از سليمان بن أبى شيخ از محمّد بن حكم، از عوانة، تنها دو روایت ثبت شده است. که هر دو مربوط به دوران مصعب است. یکی همین روایت سکینه که در مرگ مصعب عبارت ایتمتمونی را گفت و دیگری ذکر شعری است در احوالات مصعب بن زبیر، از عایشه دختر طلحه ی معروف است.[2]و این خود نیز می تواند بر شک و تردید ما را در پذیرش این روایت بیافزاید.
[=B Zar][=Calibri][1][=B Zar] - زرکلی، الأعلام،ج5، ص93 .
[=B Zar][=Calibri][2][=B Zar] - ابوالفرج، الأغاني، ج2، ص 588 .
آيا سكينه دختر امام حسين ـ عليهالسّلام ـ با پسر زبير كه دشمن امام بود ازدواج كرده است؟
دوستان پاسخ هاي خوب و علمي دادند و من هم چند جمله در ادامه مي عرض مي كنم و آن اينكه در برخورد با چنين مسائلي جداي از بحث صحت و سقم اين موارد بايد به شرايط زماني و مكاني وقوع چنين اتفاقاتي توجه كرد.
فرزندان زبير با توجه به نام پدر جايگاهي در بين مردم پيدا كرده بودند .
همچنين فرزندان زبير و فرزندان اميرالمونين(ع) داراي نسبت فاميلي بودند.
همچنين احتمال وجود منافع خاصي كه باعث نتايج مفيد باشد از اين ازدواج متصور مي شود.
در كل با توجه به شواهد قطعي تاريخي بر فرض صحت همچين مسئله اي نمي توان از رابطه حسنه و توافق فكري دو خاندان سخن گفت زيرا ازدواج شخصي از يك خاندان با شخص ديگر دليل بر نزديكي واقعي دو خاندان نيست[="].
[/]