این روش اجتهادی درست است یا نادرست ؟!

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
این روش اجتهادی درست است یا نادرست ؟!

با تشکر از پاسخ شما جناب عباس زاده گرامی

عرایض دیگرم در پاسخ به فقرات فرمایشات شما را جهت جلوگیری از اطاله کلام و سر در گمی ، کنار می گذارم و به مبحث اصلی می پردازم .

مهدی عباس زاده;166951 نوشت:
اما ما هم پاسخ داده ایم : 1. همانگونه که در مورد قرآن فهم ما ملاک است در مورد روایات هم فهم ما ملاک است 2. فهم ما از قرآن بر فهم ما از روایات تقدم دارد 3. اگر فهم ما در روایات خلاف فهم ما در قرآن باشد باید فهم خود از روایات را دور بریزیم


این پاسختان ، جواب خوبی برای رسیدن به نتیجه است که حقیر برداشت های منطقی را از پاسختان عرض می کنم :

1- فهم از روایات را علاوه بر فهم از قرآن ملاک می دانید پس معتقدید که برخی از روایات نیز صحیح السند هستند که فهمتان از آن حجت است.

2- همان روایات صحیح السند که یک فهم را به ذهن حضرتعالی می اندازند اگر با فهم شما از یک آیه از قرآن متضاد باشد ، فهم خود از آیه را مقدم می دارید .

نتیجه گزاره های قبلی این است :

فهم شما از آیه قرآن در صورت تضاد ، بر فهم شما از روایات صحیح السند (فرضا صد روایت که همگی یک معنا را افاده می کند) برتری دارد .

خب سئوال اینجاست به چه دلیل شما فهم خود از یک آیه قطعی السند را بر فهم خود از یکصد روایت قطعی السند ترجیح می دهید ؟

به عنوان مثال از یک آیه در سوره نساء می فهمید که ازدواج با عمه رضاعی جایز است اما از صدها روایت قطعی می فهمید که ازدواج با عمه رضاعی حرام است !
چرا فهم خود از آیه را ترجیح می دهید و ازدواج با عمه رضاعی را جایز می شمرید ؟ در حالی که احتمال اینکه شما یک آیه را بد فهمیده باشید خیلی بیشتر از این است که صد روایت صحیح السند را بد بفهمید و مقصود آنها را درک نکرده باشید .


موفق باشید

سجاد;166998 نوشت:

خب سئوال اینجاست به چه دلیل شما فهم خود از یک آیه قطعی السند را بر فهم خود از یکصد روایت قطعی السند ترجیح می دهید ؟

سلام علیکم

برای این که یک آیه در واقع صدها روایت و بلکه هزارها روایت است چرا؟؟ چون این یک آیه بین شیعه و سنی به صورت سینه به سینه و قلم به قلم به همین صورت نقل شده پس در واقع یک آیه نیست بلکه هزارها روایت است از طرق مختلف(گیریم که معجزه بودنش را کنار بگذاریم!!)

کل روایتی هم که در باب حرمت عمه رضاعی هست نهایتش از صد طریق نقل شده است آن وقت کدام ارزشش بیشتر است شما خود بخوان حدیث مفصل را!!

اما اگر معجزه بودن قرآن را در نظر بگیریم و معجزه نبودن روایات را متوجه میشویم که جز قرآن آنان محتمل به دستکاری هستند(هر چقدر هم که بگوییم کم است ولی هست)

اما برداشتتان از سخنان بنده:

سجاد;166998 نوشت:

1- فهم از روایات را علاوه بر فهم از قرآن ملاک می دانید پس معتقدید که برخی از روایات نیز صحیح السند هستند که فهمتان از آن حجت است

شما حرفی بزنید یا علما حرفی بزنند فهم بنده از حرف شما ملاک است نه به این معنا که حرفتان قطعا صحیح است و قابل خدشه نیست بلکه من با فهمی که از الفاظ شما دارم قضاوت میکنم درباره صحت و سقم سخنان شما پس منظور من این نیست که روایاتی که مخالف قرآن هستند قطعا از معصوم صادر شده اند بلکه میگویم در هر دو فهم ما است که موجب صدور حکم میشود پس در هر دو فهم ما ملاک است

سجاد;166998 نوشت:

2- همان روایات صحیح السند که یک فهم را به ذهن حضرتعالی می اندازند اگر با فهم شما از یک آیه از قرآن متضاد باشد ، فهم خود از آیه را مقدم می دارید

اما روایات قطعی السند نیست مگر به پشتوانه محکمی که قرآن باشد

التماس دعا

با عرض سلام و احترام خدمت شما و تشکر از پاسختان

مهدی عباس زاده;167194 نوشت:
سلام علیکم برای این که یک آیه در واقع صدها روایت و بلکه هزارها روایت است چرا؟؟ چون این یک آیه بین شیعه و سنی به صورت سینه به سینه و قلم به قلم به همین صورت نقل شده پس در واقع یک آیه نیست بلکه هزارها روایت است از طرق مختلف(گیریم که معجزه بودنش را کنار بگذاریم!!) کل روایتی هم که در باب حرمت عمه رضاعی هست نهایتش از صد طریق نقل شده است آن وقت کدام ارزشش بیشتر است شما خود بخوان حدیث مفصل را!! اما اگر معجزه بودن قرآن را در نظر بگیریم و معجزه نبودن روایات را متوجه میشویم که جز قرآن آنان محتمل به دستکاری هستند(هر چقدر هم که بگوییم کم است ولی هست)

1- در گذشته هم عرض کردم که قرآن معجزه است نه فهم ما از قرآن ، ما فهمی از قرآن داریم که به هر دلیلی می تواند اشتباه باشد و این مسئله ارتباطی با معجزه بودن قرآن ندارد .

2- اینکه ارزش معنوی یک آیه خیلی زیاد است و برابر با هزاران روایت سخن درستی است اما این مسئله ، ارتباطی با حکم شرعی و عمل ما به آن ندارد و همانطور که عرض کردم این ارزش مال آیه است نه فهم ما از آن که ممکن است اساسا غلط بوده و از هیچ ارزشی برخودار نباشد .

3- تعدد و تکثر روایت یک آیه به صورت سینه به سینه و قلم به قلم ، تأثیری در تقویت فهم از آن و ترجیح فهم شما از آن ندارد . یک عبارت با یک نوع چینش الفاظ ، میلیون ها بار هم که تکرار شود تنها چیزی را که تقویت می کند ، صحت استناد آن به گوینده است که قرآن نیازی به آن ندارد اما فهم شما از آن عبارت با این تکرار ها تقویت نشده و ترجیح نخواهد یافت .

بنابراین شما نمی توانید بخاطر ارزش و اهمیت بالای قرآن یا تکثر و تعدد روایت شدن آن ، فهم خود را از قرآن بر فهم خود از روایات ترجیح دهید و کاملا روشن است این دو فهم به خودی خود و با در نظر گرفتن قطعی السند بودن هر دو ، هیچ ترجیحی بر هم ندارند .

مهدی عباس زاده;167194 نوشت:
شما حرفی بزنید یا علما حرفی بزنند فهم بنده از حرف شما ملاک است نه به این معنا که حرفتان قطعا صحیح است و قابل خدشه نیست بلکه من با فهمی که از الفاظ شما دارم قضاوت میکنم درباره صحت و سقم سخنان شما پس منظور من این نیست که روایاتی که مخالف قرآن هستند قطعا از معصوم صادر شده اند بلکه میگویم در هر دو فهم ما است که موجب صدور حکم میشود پس در هر دو فهم ما ملاک است

لطفا یاری کنید که تغییری در فرض اولیه بحث ایجاد نشود تا بر پایه آن به نتیجه برسیم !

وقتی می فرمایید فهم من از روایاتی ، ملاک است ، فرعِ این است که صحت استناد آن روایات را قبول دارید و گرنه وقتی قبول نکنید که روایاتی از معصوم علیه السلام صادر شده است فهم شما از آنها که نمی تواند موجد حکم شرعی باشد !

حال به فرض مسئله بر می گردیم ، فرض مسئله این بود ، شما قبول دارید که روایات قطعی السندی داریم که استناد آن به معصوم علیه السلام صحیح است حال بین فهم شما از این صد روایت قطعی السند و بین فهم شما از یک آیه اختلافی ایجاد شده و ظاهرا تضادی بر قرار است ، شما کدام را ترجیح می دهید ؟

فرمودید به علت های سه گانه بالا من فهم خود از قرآن را ترجیح می دهم که پاسخ عرض کردم .

لطفا ادامه دهید :

اما اگر بفرمایید که منظورتان این نبود و شما معتقدید : هیچ روایت قطعی السندی صرف نظر از قرآن و محتوای آن ، وجود ندارد که بحث باید در نقطه دیگری انجام گیرد .

سلام علیکم

سجاد;167505 نوشت:
بنابراین شما نمی توانید بخاطر ارزش و اهمیت بالای قرآن یا تکثر و تعدد روایت شدن آن ، فهم خود را از قرآن بر فهم خود از روایات ترجیح دهید و کاملا روشن است این دو فهم به خودی خود و با در نظر گرفتن قطعی السند بودن هر دو ، هیچ ترجیحی بر هم ندارند .

قطعی السند بودن هردو یی وجود ندارد همانگونه که گفتم در اینجا و خود ائمه هم فهم ما را ملاک دانستند برای عرضه روایات بر آن و الا عرضه بر غیر مفهوم معنا ندارد

سجاد;167505 نوشت:
لطفا یاری کنید که تغییری در فرض اولیه بحث ایجاد نشود تا بر پایه آن به نتیجه برسیم !

شما فرضی رو مد نظر گرفتید بنده قبول نکردم اگر قطع برام بود که ائمه گفتن که دیگر عرضه اصلا معنا نداشت چون خیالم راحت بود که ائمه گفتن
در روایات هم اگر دقت کنید میفرماید آنچه خالف القرآن ما نگفتیم پس قطعی نیست که عرضه صورت میگیرد
سجاد;167505 نوشت:
وقتی می فرمایید فهم من از روایاتی ، ملاک است ، فرعِ این است که صحت استناد آن روایات را قبول دارید و گرنه وقتی قبول نکنید که روایاتی از معصوم علیه السلام صادر شده است فهم شما از آنها که نمی تواند موجد حکم شرعی باشد !

وقتی میگویم فهم من از روایاتی ملاک است فرع بر این است که ادعای استناد به ائمه پشت آن سخن است نه فرع بر این که قطعی است که ائمه صادر کرده اند که اگر مخالف فهم قرآنی بود آن وقت آن روایت از ائمه صادر نشده است
سجاد;167505 نوشت:
حال به فرض مسئله بر می گردیم ، فرض مسئله این بود ، شما قبول دارید که روایات قطعی السندی داریم که استناد آن به معصوم علیه السلام صحیح است حال بین فهم شما از این صد روایت قطعی السند و بین فهم شما از یک آیه اختلافی ایجاد شده و ظاهرا تضادی بر قرار است ، شما کدام را ترجیح می دهید ؟

بنده فرض رو نکردم همانگونه که توضیح دادم
سجاد;167505 نوشت:
اما اگر بفرمایید که منظورتان این نبود و شما معتقدید : هیچ روایت قطعی السندی صرف نظر از قرآن و محتوای آن ، وجود ندارد که بحث باید در نقطه دیگری انجام گیرد

پس در نقطه دیگری انجام بدهید

با عرض سلام مجدد خدمت دوست گرامی و تشکر از پاسختان

مهدی عباس زاده;167870 نوشت:
وقتی میگویم فهم من از روایاتی ملاک است فرع بر این است که ادعای استناد به ائمه پشت آن سخن است نه فرع بر این که قطعی است که ائمه صادر کرده اند که اگر مخالف فهم قرآنی بود آن وقت آن روایت از ائمه صادر نشده است


هر چند این فرمایشتان را قابل قبول نمی دانم و معتقدم که وقتی فهم من از یک روایت ملاک و حجت شرعی باشد ، بدین معناست که خود روایت هم از حیث سند ، استناد صحیحی به معصوم علیه السلام دارد اما فعلا این بحث را کنار می گذاریم چرا که بیان نمودید چنین فرضی مد نظرتان نبود.

بهتر است یک بار دیگر باز خوانی کنم ، ببینم آیا درست متوجه اعتقاد شما شده ام یا خیر ؟

اعتقاد شما این است که ما فی نفسه هیچ روایت قطعی الصدوری نداریم ، هر روایتی را که داریم ابتدا باید با قرآن بسنجیم تا صحت و سقم آن مشخص شود ، اگر مخالف قرآن نبود ، قطعی الصدور است و به حکم آن عمل می کنیم و گرنه آنرا به کناری می گذاریم .

درست است ؟

سلام علیکم

سجاد;167965 نوشت:
اعتقاد شما این است که ما فی نفسه هیچ روایت قطعی الصدوری نداریم ، هر روایتی را که داریم ابتدا باید با قرآن بسنجیم تا صحت و سقم آن مشخص شود ، اگر مخالف قرآن نبود ، قطعی الصدور است و به حکم آن عمل می کنیم و گرنه آنرا به کناری می گذاریم .

خیر اگر مخالف قرآن نبود(مثل ازدواج با زناکار که اینجا مطرح کردیم) و مخالف عقل هم نبود(مثل دیه زن که 4 انگشت آن را مساوی با 2 انگشت فرمودید و 4>3 است عقلا و این امکان ندارد که در اینجا مطرح کردیم) آن وقت اگر با حدیثی دیگر معارض نبود(مثل روایتی که حرف از 18 رکعت بودن نماز صبح میزد که در اینجا مطرح کردیم) آنگاه باز حرف از تواتر یا خبر واحد یا اجماع یا شهرت مطرح است که وارد آن نمیشویم

با تشکر از اظهار نظر شما جناب عباس زاده گرامی

مهدی عباس زاده;168126 نوشت:
خیر اگر مخالف قرآن نبود(مثل ازدواج با زناکار که اینجا مطرح کردیم) و مخالف عقل هم نبود(مثل دیه زن که 4 انگشت آن را مساوی با 2 انگشت فرمودید و 4>3 است عقلا و این امکان ندارد که در اینجا مطرح کردیم) آن وقت اگر با حدیثی دیگر معارض نبود(مثل روایتی که حرف از 18 رکعت بودن نماز صبح میزد که در اینجا مطرح کردیم) آنگاه باز حرف از تواتر یا خبر واحد یا اجماع یا شهرت مطرح است که وارد آن نمیشویم

پس طبق اعتقاد شما ، معیار و ملاک اصلی حجیت روایات و قطعی بودن یا نبودن آن ، قرآن است و در جایی که روایتی ، مخالف قرآن و عقل نباشد و اسباب حجیت روایت اعم از تواتر و ... فراهم بوده و استناد آن به معصوم علیه السلام قطعی باشد آنرا قبول می کنید .

حال به بحث بر می گردیم:

فرض کنید روایتی دارید که صرف نظر از قرآن استناد آن به معصوم علیه السلام قطعی است یعنی اگر مخالف قرآن نبود شما بر اساس استناد آن به معصوم بر اساس محتوای آن حکم می دادید و آنرا حکم شرعی می دانستید . اما حال که مخالف قرآن است باید طبق مبنای شما آنرا کنار گذاشت و نباید بر اساس حکم آن عمل کرد.

در تحلیل این مبنا باید عرض کنیم که شما در حقیقت برای کنار گذاشتن روایتی که قطعی الصدور می دانستید به فهم خود از یک آیه قرآن متمسک شدید و این فهم را بر فهم خود از روایت ترجیح دادید در حالی که این ترجیح به دلائل زیر نادرست است و قطعا در این موارد ، فهم ما از روایت بر فهم ما از آیه قرآن ترجیح دارد :

الف- قرآن ظنی الدلالة است یعنی در فهم ما از معنای یک آیه خاص همیشه احتمال اشتباه هست چرا که:
1. قرآن به تصریح خودش حاوی محکم و متشابه (عباراتی که احتمال چند معنا دارد) است و قیدی هم ندارد که متشابهات آن فقط در غیر آیات الاحکام و یا فقط در حروف مقطعه و امثال آن است و نیز ما نمی دانیم این آیه خاص ، محکم است یا متشابه بنابراین فهمی که از این آیه داشتیم ، قطعی نیست .
2. قرآن در مقام بیان تفصیلی احکام شرعی نیست و به صورت کلی و اجمالی آنها را بیان می کند و تبصره ها و موارد استثناء را که هر قانونی معمولا دارای آن است ، نیاورده است.
3. در آیات متعدد تصریح کرده است که نیاز به بیان دارد و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را متکفل بیان و توضیح معنای آن دانسته است .

4. قرآن کلام خالق است و احتمال دور بودن فهم ما و اشتباه برداشت ما از کلام خالق بیش از کلام مخلوق است .
ب- روایت مانند قرآن ظنی الدلالة نیست یعنی دلالت آن از قرآن قوی تر است و احتمال اشتباه ما در فهم از آن کمتر ، چرا که
1. روایات کلام بشری هستند و احتمال فهم یقینی ما از آنها و قرابت ما به آن ، بیش از کلام خالق و قرآن است .
2. روایات در مقام بیان تفصیلی احکام شرعی هستند و متکفل بیان موارد جزئی و استثناء ها و ...
و همچنین در معرض پرسش و پاسخ روات برای فهم دقیق تر و درست تر از کلمات معصوم علیه السلام
3. وجود مطهر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام عهده دار توضیح آیات و تفسیر آن هستند .
4. روایاتی که قطعا مخالف قرآن است ، قابل جعل نیستند مثل سکه ده هزار تومانی که بخاطر عدم وجود آن قابل جعل نیست و روشن است که روایت مورد نظر با فهم ما از آیه ، مخالف است نه با معنای اصلی و واقعی آیه و گرنه جعل شدن آن بی معنا و غیر منطقی است .
5. فرض بحث ما در جایی است که روایت بدون در نظر گرفتن قرآن قطعی السند و الدلالة باشد. یعنی اگر همین روایت به زعم ما مخالف قرآن نبود حکم شرعی که از آن می فهمیم ، لازم الاجراء بود .

در نتیجه و بنابر مسائلی که ذکر شد و آنچه در گذشته آمد که ارزش و اعتبار و معجزه بودن و تکثر و تعدد روایت شدن آیه ای از قرآن ارتباطی با فهم ما از آن ندارد و نمی تواند ملاکی برای برتری این فهم باشد ، باید طبق مثالی که در گذشته روی آن بحث کردیم ، عرض کنیم:

اگر از آیه ای از قرآن بفهمیم که ازدواج با عمه رضاعی جایز است و از روایت قطعی السندی بفهمیم که ازدواج با عمه رضاعی جایز نیست قطعا آنچه از روایت فهمیده ایم مقدم است حال آنکه در این مسئله یک روایت نه ، بلکه چندین روایت که به تواتر نقل شده است ، داریم که از همه آنها حرمت ازدواج با به عنوان مثال عمه رضاعی را می فهمیم .

به تعبیر روشن تر یا روایات را معصوم علیه السلام فرموده است یا خیر ؟ حال که معتقدیم در مثالی که داریم بخاطر روایات متعدد و متواتر ، معصوم فرموده است ،ازدواج با عمه رضاعی جایز نیست ، چه اتفاقی افتاده است ؟! که همه آنها را بخاطر معنایی که از آیه ای می فهمیم کنار بگذاریم ، فهم ما از آیه با همه ارزش و اهمیتی که قرآن دارد ، فهم ماست و محتمل اشتباه و توانایی تقدم یافتن بر مدلول روایات مورد بحث را ، طبق دلائلی که گذشت ، ندارد .

موفق و پیروز باشید

سلام علیکم

سجاد;168204 نوشت:
پس طبق اعتقاد شما ، معیار و ملاک اصلی حجیت روایات و قطعی بودن یا نبودن آن ، قرآن است و در جایی که روایتی ، مخالف قرآن و عقل نباشد و اسباب حجیت روایت اعم از تواتر و ... فراهم بوده و استناد آن به معصوم علیه السلام قطعی باشد آنرا قبول می کنید .

آیا شما خبر واحد را استنادش را به معصوم قطعی میدانید؟ بنده که قطعی نمیدانم
اما همین خبر واحد که ظنی است اگر مخالف قرآن نباشد و راوی هم ظنا عادل باشد خبرش مورد قبول است

پس این سخن شما از همینجا اشکال دارد چون بنده عرض نکردم که خبر باید قطعی باشد اما نباید قطع بر خلافش برای ما ثابت شود

سجاد;168204 نوشت:

فرض کنید روایتی دارید که صرف نظر از قرآن استناد آن به معصوم علیه السلام قطعی است

به نظر ما همچنین روایتی وجود ندارد
سجاد;168204 نوشت:

یعنی اگر مخالف قرآن نبود شما بر اساس استناد آن به معصوم بر اساس محتوای آن حکم می دادید و آنرا حکم شرعی می دانستید . اما حال که مخالف قرآن است باید طبق مبنای شما آنرا کنار گذاشت و نباید بر اساس حکم آن عمل کرد

این یعنی خلاف قطعی بودن است یعنی یعنی شما یعنی نیست بلکه با آنچیزی که معنا کردید فرق دارد

بگذارید برایتان توضیح دهم شاید روشن شود

فرض کنید ما روایتی را دیدیم خوب صرف نظر از بررسی قرآن میبینیم که 70% احتمال صحت روایت وجود دارد و 30% احتمال خلاف وجود دارد
اما وقتی قرآن را بما هو قرآن بررسی میکنیم و مفاهیم قرآن را با آن مقایسه میکنیم این احتمال از 30 % به 100% تبدیل میشه اگر مخالف مفاهیم قرآن باشه و اگر مخالف نباشه که همان 70% باقی میمونه یا شاید کمی افزایش پیدا کنه مثلا بشه 90% اما اگر موافق باشه میشه 100% صحت و این به این معنا نیست که ما صدور آن را از ابتدا قطعی میدانستیم

با این که مبنای شما بر این حرف چیده شده است باز هم به باقی سخنانتون جواب میدم:

سجاد;168204 نوشت:

در تحلیل این مبنا باید عرض کنیم که شما در حقیقت برای کنار گذاشتن روایتی که قطعی الصدور می دانستید به فهم خود از یک آیه قرآن متمسک شدید و این فهم را بر فهم خود از روایت ترجیح دادید در حالی که این ترجیح به دلائل زیر نادرست است و قطعا در این موارد ، فهم ما از روایت بر فهم ما از آیه قرآن ترجیح دارد :

تحلیلتان از سخنان بنده اشتباه بود همانگونه که عرض کردم

سجاد;168204 نوشت:

1. قرآن به تصریح خودش حاوی محکم و متشابه (عباراتی که احتمال چند معنا دارد) است و قیدی هم ندارد که متشابهات آن فقط در غیر آیات الاحکام و یا فقط در حروف مقطعه و امثال آن است و نیز ما نمی دانیم این آیه خاص ، محکم است یا متشابه بنابراین فهمی که از این آیه داشتیم ، قطعی نیست .

اولا آیا خودتان نمیفرمایید احکام؟ احکام از ماده حکم است و محکم هم از ماده حکم به نظر شما نباید احکام محکم باشند؟
دوما آیا خدا احکام را متشابه فرستاده تا مردم را گمراه کند؟
سوما آیا پیامبر این را نمیدانسته که دستور عرض احادیث به قران را داده و شما میدانید؟؟
سجاد;168204 نوشت:

2. قرآن در مقام بیان تفصیلی احکام شرعی نیست و به صورت کلی و اجمالی آنها را بیان می کند و تبصره ها و موارد استثناء را که هر قانونی معمولا دارای آن است ، نیاورده است

این را خدا فرموده؟ یا شما از جانب خود سخن میگویید؟ حال آن که ما میبینیم که خدا بسیاری از استثناء ها را آورده است مثل تعدد ازدواج نبی و وجوب نماز شب بر نبی و حرمت ازدواج با زوجات نبی و ......
درست است که تمام احکام در آن به صورت تفصیلی بیان نشده است اما آیا آنچه بیان کرد ه است در این قاعده قرار نمیگیرد!!
سجاد;168204 نوشت:

3. در آیات متعدد تصریح کرده است که نیاز به بیان دارد و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را متکفل بیان و توضیح معنای آن دانسته است

این یعنی خودش روشن نیست؟ پس چگونه هدایت است و خودش میفرماید بیان است و .....
اینها با آیات قران تناقض دارد آنجا هم که میفرماید پیامبر بیان نماید برای جایی است که بیان نشده است نه آنجا که بیان شده است بیان شده بیان کردن ندارد!! مثل چگونگی نماز که در قرآن بیان نشده است اما وجوبش بیان شده است

سجاد;168204 نوشت:

4.قرآن کلام خالق است و احتمال دور بودن فهم ما و اشتباه برداشت ما از کلام خالق بیش از کلام مخلوق است

پس قرآن فصیح نیست چون فصیح چیزی است که قابل فهم است و این که قرآن در اوج بلاغت و فصاحت قرار دارد خود نشان بطلان حرف شما ست و برتر از این معجزه بودن قران به فصاحت و بلاغتش وابسته است اگر بگوییم که قرآن در آنچه بیان کرده مفهم نیست باید بگوییم قرآن معجزه نیست

سجاد;168204 نوشت:

1.روایات کلام بشری هستند و احتمال فهم یقینی ما از آنها و قرابت ما به آن ، بیش از کلام خالق و قرآن است

ببخشید قرآن به عربی سخن فرموده ائمه و نبی اکرم صلوات الله علیهم اجمعین هم به عربی سخن گفته اند چگونه است که شما از حرام در قرآن یک چیز میفهمید و از حرام در روایت یه چیز دیگر؟؟ حرام حرام است دیگر عربی هم عربی است سخن هم سخن است حال یکی فصاحتش بیشتر است و جوانب بیشتری را شامل میشود ولی یکی نه
سجاد;168204 نوشت:

2. روایات در مقام بیان تفصیلی احکام شرعی هستند و متکفل بیان موارد جزئی و استثناء ها و ...
و همچنین در معرض پرسش و پاسخ روات برای فهم دقیق تر و درست تر از کلمات معصوم علیه السلام
3. وجود مطهر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام عهده دار توضیح آیات و تفسیر آن هستند

بله در مواردی که قران بیانی نداشته مثل کیفیت نماز
سجاد;168204 نوشت:

4.روایاتی که قطعا مخالف قرآن است ، قابل جعل نیستند مثل سکه ده هزار تومانی که بخاطر عدم وجود آن قابل جعل نیست و روشن است که روایت مورد نظر با فهم ما از آیه ، مخالف است نه با معنای اصلی و واقعی آیه و گرنه جعل شدن آن بی معنا و غیر منطقی است .

پس ائمه چیزی که قابلیت انجامش وجود ندارد را چرا دستور عرضه به قرآن داده اند؟؟ گویا ائمه این را نمیدانستند که قابل جعل نیست نه؟
سجاد;168204 نوشت:

5. فرض بحث ما در جایی است که روایت بدون در نظر گرفتن قرآن قطعی السند و الدلالة باشد. یعنی اگر همین روایت به زعم ما مخالف قرآن نبود حکم شرعی که از آن می فهمیم ، لازم الاجراء بود

این سخنان را بالا پاسخ گفتم

اما یک پاسخ کلی به حرف جناب صدرا:
اگر قران ظنی الدلاله است دستور عرضه روایات به قران از معصوم نباید صادر میشد در حالی که طبق اعتراف خودتان و علمای اسلام این احادیث از معصومان صادر شده است پس انسان موجود قطعی را به موجود ظنی عرضه نمیکند حتی موجود ظنی را به موجود ظنی عرضه کردن ارزش علمی ندارد چون هر دو محتمل الخلاف اند پس عرضه معنا ندارد

سجاد;168204 نوشت:

اگر از آیه ای از قرآن بفهمیم که ازدواج با عمه رضاعی جایز است و از روایت قطعی السندی بفهمیم که ازدواج با عمه رضاعی جایز نیست قطعا آنچه از روایت فهمیده ایم مقدم است حال آنکه در این مسئله یک روایت نه ، بلکه چندین روایت که به تواتر نقل شده است ، داریم که از همه آنها حرمت ازدواج با به عنوان مثال عمه رضاعی را می فهمیم

اما مثال بنده در پست قبلی روی حرمت ازدواج با زناکار بود که خلاف نص صریح قرآن حرمت را به مرجوحیت(مکروه بودن) تاویل میبرید
گذشته از این این عمل شما خلاف نص صریح روایات عرض است شما فهم خودتان از روایت را مقدم کردید بر فهم خودتان از آیه و این صحیح نیست

بنده هم عرض کردم شما که دست به تاویلتان خوب است بیایید روایت یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب را تاویل ببرید که هر چه از نسب حرام میشود از رضاع مرجوح میشود(چون طبق نظر شما یحرم دلالت بر مرجوحیت هم میتواند داشته باشد دیگر همانگونه ک در ازدواج با زناکار اینگونه است) تازه این که کلی بیان کرده است نه جزئی باید قرآن بر آن مقدم شود زیرا قرآن جزئی بیان کرده

سجاد;168204 نوشت:

به تعبیر روشن تر یا روایات را معصوم علیه السلام فرموده است یا خیر ؟ حال که معتقدیم در مثالی که داریم بخاطر روایات متعدد و متواتر ، معصوم فرموده است ،ازدواج با عمه رضاعی جایز نیست ، چه اتفاقی افتاده است ؟! که همه آنها را بخاطر معنایی که از آیه ای می فهمیم کنار بگذاریم ، فهم ما از آیه با همه ارزش و اهمیتی که قرآن دارد ، فهم ماست و محتمل اشتباه و توانایی تقدم یافتن بر مدلول روایات مورد بحث را ، طبق دلائلی که گذشت ، ندارد

به تعبیر روشنتر فهم شما از روایت باز فهم شماست به چه حقی فهم خود از روایت را مقدم بر فهم خود از آیه مینمایید؟ با آن که هر دو فهم شماست و محتمل خطا!! آیا فهم از قرآن که خود معصوم است بالاتر است یا فهم از روایت که ادعای نقل از معصوم پشت آن است نه آن که خودش قطعا و بی احتمال خلاف معصوم باشد!

التماس دعا

با عرض سلام و ادب خدمت جناب عباس زاده گرامی و تشکر از پاسختان

مهدی عباس زاده;168475 نوشت:
آیا شما خبر واحد را استنادش را به معصوم قطعی میدانید؟ بنده که قطعی نمیدانم اما همین خبر واحد که ظنی است اگر مخالف قرآن نباشد و راوی هم ظنا عادل باشد خبرش مورد قبول است پس این سخن شما از همینجا اشکال دارد چون بنده عرض نکردم که خبر باید قطعی باشد اما نباید قطع بر خلافش برای ما ثابت شود

مهدی عباس زاده;168475 نوشت:
این یعنی خلاف قطعی بودن است یعنی یعنی شما یعنی نیست بلکه با آنچیزی که معنا کردید فرق دارد بگذارید برایتان توضیح دهم شاید روشن شود فرض کنید ما روایتی را دیدیم خوب صرف نظر از بررسی قرآن میبینیم که 70% احتمال صحت روایت وجود دارد و 30% احتمال خلاف وجود دارد اما وقتی قرآن را بما هو قرآن بررسی میکنیم و مفاهیم قرآن را با آن مقایسه میکنیم این احتمال از 30 % به 100% تبدیل میشه اگر مخالف مفاهیم قرآن باشه و اگر مخالف نباشه که همان 70% باقی میمونه یا شاید کمی افزایش پیدا کنه مثلا بشه 90% اما اگر موافق باشه میشه 100% صحت و این به این معنا نیست که ما صدور آن را از ابتدا قطعی میدانستیم با این که مبنای شما بر این حرف چیده شده است باز هم به باقی سخنانتون جواب میدم:

ما خبر واحد را حجت می دانیم که در جای خود باید تقریر شود .

منظور حقیر هم از قطعی بودن استناد در این بحث ، حجت بودن است و دعوای لفظی نداریم ، می فرمایید روایت قطعی السند نداریم با آنکه مخالف چنین اعتقادی هستم اما فعلا مطابق فرموده شما جلو می رویم .

اگر روایتی که به فرمایش شما 70 در صد صحیح السند است را صرف نظر از قرآن ، موجد حکم شرعی ندانید این یعنی هیچ حکم شرعی از روایات صرف نظر از قرآن قابل استخراج نیست که قطعا چنین نظری ندارید و اگر روایت را موجب حکم شرعی بدانید در فرض بحث ما خللی ایجاد نمی کند همین روایت را که حجت شرعی و موجد حکم شرعی می دانید در فرض قبلی بجای روایت قطعی السندی که قبول نداشتید ، قرار دهید و بحث را از این مصداق دنبال نمایید .
......

سلام علیکم

خوب همین روایت که 70% درصد احتمال صحت دارد را هرگز ما حق نداریم قبل عرضه به قرآن مورد پذیرش و یا رد قرار دهیم

یادمان باشد که این روایت صرف نظر از تطابق با قرآن که ما به آن ماموریم به دست آمده یعنی احتمال دارد که کلا از معصوم صادر نشده باشد یعنی آن 30% محقق باشد

پس طبق دستور ائمه و دلایل دیگر باید روایت را با قرآن تطبیق دهیم که بحثش شد

و تا با قرآن تطبیق ندادیم قابل تصمیم گیری نیست چون ملاک اصلی اولی را عملی نساخته ایم

التماس دعا

نقل نوشته اصلی توسط : مهدی عباس زادهدوست عزیز اولا هر دو از این جهت که مخالف جزئی از آیات قرآن هستند فقط مردود اند و به یک عبارت نسخ جزئی به حساب می آیند

با سلام و عرض ادب
با اجازه بعضی پستها باقی مانده بود لذا آنها را دوباره مطرح می کنم
الف) آنچه در تعریف نسخ بیان نمودید سخن درستی نیست. در تعریف نسخ تعاریفی گفته شده که تقریبا مضامین آنها قریب به هم می باشد یک تعریف آن چنین است:

نسخ عبارت است از «رفع حكم سابق، كه بر حسب ظاهر اقتضاى دوام داشته، به تشريع حكم لاحق، به گونه‏اى كه جاى‏گزين آن گردد و امكان جمع ميان هر دو نباشد». در اين تعريف نكته‏هايى رعايت شده كه بايد مورد توجّه قرار گيرد:

1. مقصود از حكم- چه منسوخ و چه ناسخ- حكم شرعى اعم از تكليفى و وضعى است لذا هرگونه تغيير و تبديلى كه در امور خارج از محدوده احكام شرعى انجام گيرد، از موضوع بحث خارج است.

2. مقصود از اقتضاى دوام كه بر حسب ظاهر حكم سابق است، همان اطلاق ازمانى است كه بر حسب تفاهم عرفى استفاده مى‏شود، زيرا هرگونه تكليف يا دستورى سه گونه گسترش و شمول دارد: شمول افرادى، شمول احوالى و شمول ازمانى؛ يعنى فرمان صادر شامل همه افراد مورد خطاب يا مورد تكليف مى‏شود، و نيز شامل همه احوال هر فرد مى‏گردد تا هر فرد در هر شرايطى كه باشد بايد امتثال تكليف نمايد، به علاوه شامل همه زمان‏ها مى‏گردد و در طول زمان بايد اين فرمان انجام گيرد. پس همه مكلّفين، در هر شرايطى و در طول زمان بايد تكليف صادر را امتثال كنند. البته شمول افرادى را اصطلاحا عموم وضعى مى‏نامند.[1] ولى شمول احوالى و ازمانى را اطلاق مى‏گوييم كه بر پايه دليل عقلى‏[2] (مقدمات حكمت) استوار است. در نتيجه هر تكليفى بر حسب دلالت ظاهر كلام، اقتضاى تداوم دارد.

3. مقصود از عدم امكان جمع، وجود تضاد و تنافى ميان حكم سابق و لاحق است، كه اصطلاحا «تباين كلّى» گفته مى‏شود. ولى اگر دو حكم به گونه‏اى باشند كه امكان وجود هم‏زمان داشته باشند، در اين صورت پديده نسخ صورت نگرفته است؛ مانند آن كه حكم سابق عام يا مطلق باشد و حكم لاحق خاص يا مقيّد، كه در اين صورت حكم لاحق مخصّص يا مقيّد حكم سابق است نه ناسخ. يعنى‏ شعاع حكم سابق را كوتاه مى‏كند ولى به كلى آن را برنمى‏دارد. اين خود يك‏گونه جمع عرفى است كه متداول و متعارف است و از دايره نسخ بيرون مى‏باشد.

بنابراين فرق ميان نسخ و تخصيص در آن است كه نسخ، رفع حكم سابق از تمامى افراد موضوع است و تخصيص، رفع حكم از بعض افراد است در حالى كه حكم سابق درباره بعض ديگر هم‏چنان جارى است.

با توجه به مطالب فوق در می یابیم که نسخ‏، تنها در حيطه‏ اختيار رسول خدا- صلّى اللّه عليه و آله- بوده و پس از او و انقطاع وحى، هيچ كس حق «نسخ» نداشته و هرگونه ادعايى از هر كس باشد، مردود وباطل است وبعد از رسول خدا- صلّى اللّه عليه و آله- هيچ حكمى نسخ‏ نگرديده، تغييرى در احكام‏ واقع نشده است.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman]. بدين معنا كه دلالت عموم وضعى، مستند به لفظ و مرتبط به اصل وضع لغوى آن است.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman]. كه اين دو گونه اطلاق از دليل عقلى و نظر به مقام حكمت متكلم استفاده شده است، زيرا اگر مخصوص حالت خاص يا دوران خاصى بود بايستى اعلام مى‏كرد.

نقل نوشته اصلی توسط : مهدی عباس زادهاولا قرار دادن الله کنار رسول و مقدم کردن آن بر رسول(به ادعای خود شما) خودش دلالت دارد که سخن الله مقدم است بر سخن رسول و در این آیات اصلا حرفی از تخصیص و تقیید زده نشده است که شما بخواهید از ان درست بودن تخصیص نصوص قرآنی که بر عام نص است استفاده کنید یعنی در این مورد در مقام بیان نیست
دوما لتبین للناس ما نزّل الیهم خودش دلالت دارد که چیزایی که بیان نشده است را پیامبر تبیین کند و الا چیزهای تبیین شده نیاز به تبیین پیامبر ندارد!! پس به مسائلی چون الم و ... که بیانی در بر ندارد اشاره دارد نه آنچه که بیان شده است

دراین آیات سخن از وجوب تبعیت از قول پیامبر صلی الله علیه و آله به طور مطلق است. نکند در نظر شما «ما اتاکم» و «ما نهاکم» اطلاق ندارند؟ واطاعت از رسول مقید به این است که رسول خدا صلی الله علیه وآله هیچ گونه تقییدی به مطلقات نمی توانند بزنند و تنها مجاز به بیان مطالبی اند که قرآن متذکر آنها نشده؟راستی این قول به حاشیه، نص یا ظاهر کدام آیه است؟ آیا خود این سخن مخالف با قرآن نیست؟[1]

همچنین لتبین بیان تبیین است آنهم در مورد«ما نزّل الیک» نه در خصوص متشابهات قرآن آنهم در مورد «الم»؟!!!!!!!!!!!!! یعنی پیامبر «صلی الله علیه وآله» در مدت بیش از بیست سال مشغول تبیین «الم» بودند و هیچگاه هم نگفتند که ای مردم این سخن را از دل«الم» درآوردم؟ علاوه بر اینکه اگر سخن پیامبر صلی الله علیه و آله از دل همین آیات متشابه است بنابراین فرقی بین سنت و قرآن وجود ندارد چون هر دو از یک منبع اندو همچنان که در آیات قرآن عام وخاص داریم سنت نیز می تواند مقید و مخصص مطلقات و عمومات قرآنی قرار گیرد.

راستی اگر ما این سخن را می گفتیم شما به ما خرده نمی گرفتید؟!«روایات قطعی برگرفته از حروف مقطعه و رمزی آیات قرآن است».

[1].ایشان خبر واحد و سنت قطعیه را هم که مقیّد و یامخصص مطلقات و عمومات باشد را رد می نمایند و آنها را حجت نمی دانند ؟!

نقل نوشته اصلی توسط : مهدی عباس زادهآیه دلالت دارد که اختلاف کثیر در آن نیست نه ان که اختلافی نیست اصلا! پس نمیتوانید از این آیه به عدم اختلاف ادعا کنید بلکه میتوانید به عدم وجود اختلاف کثیر استفاده کنید

شما خواستید ابرو را اصلاح نمائید اما چشم بی گناه را هم کور نمودید. لابد قرآن که می فرماید:«أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيد» که در پنج مورد آمده اثبات ظلم قلیل برای خداوند می کند؟

بنابراین طبق این سخن در قرآن اختلاف و مخالفت وجود دارد وبا این فرض وجود سنت مخالف قرآن مادامی که به مخالفت کثیر نرسیده باشد اشکالی نخواهد داشت.

نقل نوشته اصلی توسط : مهدی عباس زادهاما در مورد حجیت خبر واحد نزد این عالم بزرگوار باید بگویم که ایشان از ابتدا در بسیاری از فتاواشون از خبر واحد استفاده کردند و از ابتدا منظورشون از خبر واحدی که رد میکردند خبر واحدی بود که مخصص نصوص عموم قرآن باشد و .... بود نه این که کلا خبر واحد را قبول نداشته باشند
اما در بیان ایشان در اصول اشتباها همیشه خبر واحد را به طور مطلق رد میکردند بعد از این که متوجه این اشتباه شدند نظرشون رو همانگونه که بود در اعلامیه ای 4 سال پیش از وفاتشان بیان کردند و دستور به اصلاح اصولشون رو به یکی از شاگردانشون صادر کردند اما متاسفانه این شاگرد بزرگوار نتوانستند پیش از وفاتشان این کتاب ارزش مند را اصلاح بکنند و فرزندان ایشان هم از چاپ اصول اصلاح شده بعد از سه ماه از وفات حضرت استاد تحویل فرزندانشان شد سر باز میزنند و .... برای مشاهده اعلامیه ایشان و شرح بیانیه به اینجا و اینجا مراجعه کنید
در کل لااقل استاد ما 4 سال قبل از وفاتشان پی به اشتباهشان بردند

ایشان که در کتاب اصول استنباط (که البته اصول نیست و بیشتر قواعد فقهی است) در بحث خبر واحد مطلقا خبر واحد را مطلقا فاقد ارزش می دانند و کتابی نیز که در دست بنده است گمان نمی کنم زمان زیادی از چاپ آن گذشته باشد ودر تعریف آن نیزایشان التفات داشته اند؛ همچنان که می نویسند«نعنی من «الخبر الواحد» غیر مقطوع الصدور فی اصله و وجهه حتی لو کان متواترا فی مصطلح فن الحدیث».
وادله ای که در نفی حجیت خبر واحد آورده اند خود گواه محکمی است که مراد مطلق الخبر بوده.

در بحث اجماع و شهرت نیز مطلق اجماع و شهرت را زیر سوال برده اند و آنها را فاقد ارزش و حجیت می دانند.
البته در عین حال ایشان در کتب فقهی اشان استناد به خبر واحد و اجماع می کنند که این خود تناقض اصول ایشان با فقهشان را نشان می دهد. وجالب این است که در کتاب تبصرة(ص:9)مقبوله عمر بن حنظله را تنها مربوط به بحث قضا می دانند «دون سائر الفتوی»ولی در اطلاعیه خود در مورد تعارض اخبار به همین مقبوله استناد نموده اند؟! البته ایشان در جایی دیگرارزشی برای علم رجال قائل نمی شوند و معتقدند نیازی به رجال نیست چون اگر خبرمخالف بود طرد می شود و اگر موافق بود اخذ می شود؟ حال اگر مجموعه ای از اخبار بود که مخالف هم بودند «همچون روایات غسل جمعه» چگونه گروهی را اخذ می کنند و گروه دیگر را طرد نمی دانم؟!

ویا بالاتر در مورد نکاح معاطات که مخالف نص قرآن و سنت قطعیه بین مسلمین«شیعه وسنی» است چگونه قائل به تحقق نکاح به صورت معاطات اند.
اینکه ایشان پی به اشتباهشان برده باشند و با این حال فتاوای خود را اصلاح نکرده باشند جای بسی تامل است؟! وتعجب از شما که با این حال این همه اصرار بر تبعیت از آراء ایشان را دارید.
واینکه فرزندشان از اصلاح آثار ایشان اجتناب می کنند باز جای بسی تاسف است؟!

نقل نوشته اصلی توسط : مهدی عباس زادهولی امثال سید مرتضی و 4 یا 5 نفر دیگر از فقها که فقط خبر واحد را رد کردند و بر اساس آن فتوا هم بسیار داده اند.
اگر ایرادتان به ایشان برای این اشتباه است خوب در حد اشتباه مورد قبول است اما اگر برای این ایشان را در ردیف عمر قرار میدهید باید سید عزیز مرتضی(و باقی علما که این اشتباه را کرده اند) را هم قرار دهید!!

اینکه سید مرتضی و افراد هم عصر او را قیاس به ایشان نمودید باید عرض شود«حفظت شیئا و غاب عنک اشیاء»اصطلاح متقدمین در تقسیم و تعریف خبر با متاخرین متفاوت است و اینکه سید مخالف خبر بوده نه این خبری است که ایشان رد می نمودند.[1] ایشان اگر می خواهند خود را با سید مقایسه کنند باید برگردند به هزار سال قبل که نزدیک عصر ائمه است بعد این اصطلاحات را بیان نمایند.

--------------------------------------------

[=Times New Roman][1][=Times New Roman]. والتحقيق في هذا المقام ان يقال إن للخبر الواحد عندهم اصطلاحين أحدهما الخبر الغير القطعي وما لا يكون محفوفا بالقرينة القطعية أو ما بحكمها وهو الذي ذهب ابن إدريس ( قده ) إلى عدم حجيته وذهب جماعة من القدماء والمتأخرين إلى حجيته إذا كان الراوي له موثوقا به بل ادعى الشيخ ( قده ) وجماعة أخرى الاجماع على حجيته.
( الثاني ) الخبر الذي لا يكون متعمدا عليه ويكون راويه غير ثقة وكثير من القدماء كانوا يعبرون عن الخبر الضعيف بأنه خبر واحد ولذا ترى ان الشيخ قدس سره بعد ما يذكر الاخبار التي يفتي بها في كتاب التهذيب يذكر الخبر المعارض له ثم يرده بان أول مافيه انه خبر واحد مع أن الشيخ هو الذي ادعى الاجماع على حجية الخبر الواحد.
فالاختلاف بين الاصطلاحين هو الموجب لاسناد المنع إلى الشيخ أيضا فظهر ان الخبر الواحد بالمعنى الأول الذي هو محل الكلام لا يحتمل فيه انعقاد الاجماع على عدم حجيته فضلا عن الظن به وما هو معقد الاجماع أجنبي عنه بالكلية.( أجود التقريرات، تقرير بحث النائيني ، للسيد الخوئي، ج2ص103).

با عرض سلام مجدد خدمت جناب عباس زاده گرامی و تشکر از ادامه بحث

مهدی عباس زاده;168475 نوشت:
اولا آیا خودتان نمیفرمایید احکام؟ احکام از ماده حکم است و محکم هم از ماده حکم به نظر شما نباید احکام محکم باشند؟ دوما آیا خدا احکام را متشابه فرستاده تا مردم را گمراه کند؟ سوما آیا پیامبر این را نمیدانسته که دستور عرض احادیث به قران را داده و شما میدانید؟؟


1- این استدلال از شما بعید بود آیا از یک ماده بودن دو مشتق ، دلیل خوبی برای داشتن یک معناست ! تفاوت معنای افراط و تفریط چقدر است ؟!

2- من این سئوال شما را با این سئوال پاسخ می دهم که آیا نعوذ بالله خداوند در قرآن متشابه فرستاده تا مردم را گمراه کند ؟!
3- خیلی روشن است که عرض احادیث باید بر آیات محکم باشد نه متشابه .
به تصریح قرآن آیات متشابه داریم که چند معنا دارد آنوقت اگر حضرت هم دستور عرضه احادیث بر همین آیات را بدهند به نظر شما صحیح است و حضرت فراموش کرده اند که قرآن آیات متشابه هم دارد ؟

بنابراین دلیلی برای محکم بودن آیات الاحکام قرآن وجود ندارد و این آیات هم مشمول حکم کلی قرآن یعنی وجود متشابه در میان آنهاست .

مهدی عباس زاده;168475 نوشت:
این را خدا فرموده؟ یا شما از جانب خود سخن میگویید؟ حال آن که ما میبینیم که خدا بسیاری از استثناء ها را آورده است مثل تعدد ازدواج نبی و وجوب نماز شب بر نبی و حرمت ازدواج با زوجات نبی و ...... درست است که تمام احکام در آن به صورت تفصیلی بیان نشده است اما آیا آنچه بیان کرد ه است در این قاعده قرار نمیگیرد!!

ظاهرا دقت نفرمودید ، بنده عرض کردم قرآن در مقام بیان موارد تفصیلی نیست نه اینکه اصلا هیچ مورد جزئی را نیاورده است و در این مورد نیازی نیست از جانب خودمان صحبت کنیم هر کس قرآن را مطالعه کند متوجه این نکته می شود که قرآن در صدد بیان مفصل نیست .
بنابراین در هر آیه ای این احتمال هست که خداوند متعال بیان مفصل و جزئی مسائل را به اهل بیت علیهم السلام واگذار کرده باشد.

مهدی عباس زاده;168475 نوشت:
پس قرآن فصیح نیست چون فصیح چیزی است که قابل فهم است و این که قرآن در اوج بلاغت و فصاحت قرار دارد خود نشان بطلان حرف شما ست و برتر از این معجزه بودن قران به فصاحت و بلاغتش وابسته است اگر بگوییم که قرآن در آنچه بیان کرده مفهم نیست باید بگوییم قرآن معجزه نیست

چون با دقت می نویسم ، انتظار دارم حضرتعالی هم با دقت مطالعه بفرمایید .

1- عرض کردم احتمال دور بودن فهم ما از قرآن و برداشت اشتباه می رود نه اینکه اصلا قابل فهم نیست !
2- احتمال برداشت اشتباه ما از قرآن ارتباطی با فصاحت قرآن هم ندارد چرا که اگر اینطور باشد آیات متشابه قرآن که به تصریح قرآن چند معنا دارد ، نباید فصیح باشد !
3- این نکته را هم جهت تکمیل باید متعرض شوم که فصاحت و بلاغتی که در علوم بلاغی معنا شده است ، اموری نسبی هستند و هیچ عالمی ، فصاحت را اینگونه تعریف نکرده است که آن کلامی فصیح است که احدی در جهان در مورد آن ابهامی نداشته باشد! بنابراین نیازی نیست که قرآن برای همه افراد قابل فهم باشد تا فصیح به شمار آید شاهد آن هم این است که بسیاری از اعراب امروزی که زبان مادرشان مانند قرآن عربی است برای فهم درست معنای برخی آیات ساده آن نیاز به توضیح امثال حقیر دارند.

مهدی عباس زاده;168475 نوشت:
ببخشید قرآن به عربی سخن فرموده ائمه و نبی اکرم صلوات الله علیهم اجمعین هم به عربی سخن گفته اند چگونه است که شما از حرام در قرآن یک چیز میفهمید و از حرام در روایت یه چیز دیگر؟؟ حرام حرام است دیگر عربی هم عربی است سخن هم سخن است حال یکی فصاحتش بیشتر است و جوانب بیشتری را شامل میشود ولی یکی نه

اگر همین دو کلمه حرام در قرآن و روایت می آمد که مشکلی نبود :ok:
سخن در جایی است که فهم ما از روایت با فهم ما از قرآن تعارض دارد .
فصاحت هم بدین معنا نیست که کلام فصیح جوانب بیشتری را شامل شود !
اگر سراغ دارید عالم بلاغی ، فصاحت را بدین معنا دانسته باشد ممنون می شوم که متذکر شوید .

مهدی عباس زاده;168475 نوشت:
له در مواردی که قران بیانی نداشته مثل کیفیت نماز

بیان تفصیلی احکام توسط اهل بیت علیهم السلام فقط منحصر به مورد فوق نیست و دلیلی برای چنین انحصاری نداریم و اصل اطلاق است از این رو حتی در جایی هم که قرآن بیان دارد اما بیان آن آبی از تخصیص و تقیید نیست ، روایات می توانند مخصص و مقید بیان کلی و اجمالی قرآن باشند و جزئیات بیشتری از حکم را در اختیار ما قرار دهند .
...

مهدی عباس زاده;168475 نوشت:
پس ائمه چیزی که قابلیت انجامش وجود ندارد را چرا دستور عرضه به قرآن داده اند؟؟ گویا ائمه این را نمیدانستند که قابل جعل نیست نه؟

عرض کردم احادیثی که مخالف قرآن بودن آن ، قطعی و برای همه افراد روشن باشد به مثالی که زدم توجه بفرمایید مثل اینکه کسی حدیث جعل کند که هر ازدواجی ، حرام است ! روشن است که چنین حدیثی قابل پذیرش نیست تا قابل جعل باشد .
در همین مثال ما ، اگر آیه به صورتی که ما فکر می کنیم نص در این بود که ازدواج با عمه رضاعی حلال است نباید حدیثی با این حکم واضح قرآن مخالفت می کرد و چنین حدیثی قابلیت پذیرش و جعل نداشت . حال که چنین احادیثی داریم که ازدواج با عمه رضاعی را حرام بدانند ، نشان می دهد برداشت ما از آیه و حلیت ازدواج با عمه رضاعی چندان که ما فکر می کنیم نص نیست و همه چنین در مورد آیه نمی اندیشند.
نکته آخری را هم که باید یادآوری کنم این است که در روایات عرض هم آمده است که " ما خالف قول ربنا لم نقله " یعنی ما مخالف با سخن پروردگار حرفی نزدیم نه اینکه مخالف با ظواهر آیات و آنچه شما از آیه می فهمید هم سخنی از ما صادر نشده باشد .

مهدی عباس زاده;168475 نوشت:
بنده هم عرض کردم شما که دست به تاویلتان خوب است بیایید روایت یحرم من الرضاع ما یحرم من النسب را تاویل ببرید که هر چه از نسب حرام میشود از رضاع مرجوح میشود(چون طبق نظر شما یحرم دلالت بر مرجوحیت هم میتواند داشته باشد دیگر همانگونه ک در ازدواج با زناکار اینگونه است) تازه این که کلی بیان کرده است نه جزئی باید قرآن بر آن مقدم شود زیرا قرآن جزئی بیان کرده

عجیب است شما منطوق روایت را با مفهوم آیه ، تخصیص می زنید مفهومی که حجت نیست چگونه می تواند مخصص باشد !

این ترجیح کاملا نابجاست ، به دلایلی که عرض کردم از جمله اینکه روایات متکفل بیان تفصیلی احکام هستند ، اگر یک روایت متواتر مانند روایتی که بیان کردید ، تخصیص یا تعمیمی در حکم قرآن داده است ، حجت است و باید به آن عمل کرد چه برسد به اینجا که منطوق روایت مخالف مفهوم آیه باشد که در اینجا قطعا منطوق بر مفهوم مقدم است.

قرآن ظاهرا فقط دو مورد از ازدواج های رضاعی حرام را بیان کرده و روایت متواتر هم با یک حکم کلی موارد دیگر را اضافه نموده است که این به ما می فهماند قرآن هم تمام ازدواج های رضاعی متناظر با نسبی را حرام می دانسته و فهم ظاهری ما از آیه ، خلاف واقع بوده است .

همیشه موفق باشید

مهدی عباس زاده;168641 نوشت:
خوب همین روایت که 70% درصد احتمال صحت دارد را هرگز ما حق نداریم قبل عرضه به قرآن مورد پذیرش و یا رد قرار دهیم یادمان باشد که این روایت صرف نظر از تطابق با قرآن که ما به آن ماموریم به دست آمده یعنی احتمال دارد که کلا از معصوم صادر نشده باشد یعنی آن 30% محقق باشد پس طبق دستور ائمه و دلایل دیگر باید روایت را با قرآن تطبیق دهیم که بحثش شد و تا با قرآن تطبیق ندادیم قابل تصمیم گیری نیست چون ملاک اصلی اولی را عملی نساخته ایم التماس دعا

همین روایت 70 درصدی وقتی مخالفتی با فهم ما از قرآن ندارد ،حجت است و شما حکم شرعی مثلا دو رکعت بودن نماز را از آن استنباط می کنید و به آن عمل می کنید اما همین روایت اگر با فهم شما از آیه ای مخالفت داشت ، آنرا کنار می گذارید !!
این همان ترجیح فهم شما از آیه بر روایتی است که از آن حکم شرعی استنباط می کردید که چنین ترجیحی به دلایلی که عرض کردیم ، وجه منطقی ندارد و حکم روایت بر فهم ما از آیه ترجیح دارد خصوصا که روایات متواتری مانند روایات حرمت ازدواج با بستگان رضاعی مانند نسبی ، باشد که قطعا بر فهم ما از آیه در مورد حلیت ازدواج با عمه رضاعی ، مقدم است .

[=times new roman][=&quot]بسم الله الرحمن الرحیم[/][/]


[=times new roman][=&quot]سلام علیکم[/][/]


[=times new roman]
[=&quot نوشت:
صدرا;168733]رفع حكم سابق، كه بر حسب ظاهر اقتضاى دوام داشته، به تشريع حكم لاحق، به گونه‏اى كه جاى‏گزين آن گردد و امكان جمع ميان هر دو نباشد[/]
[/]


[=times new roman][=&quot]مسئله واضح است بنده هم مخالف این را نگفتم در آن مورد قابل جمع نیست مثلا در تورات آمده النفس بالنفس در قرآن آمده الحر بالحر و العبد بالعبد و الانثی بالانثی پس بعض را خارج کرده یعنی در واقع بعض حکم سابق را نسخ کرده الآن در مورد زن میتونیم بگیم حکم قبلی که برابری با مرد بود نسخ شده در حالی که در مورد مرد با مرد نسخ نشده[/][/]


[=times new roman][=&quot]پس نسخ جزئی است این نه کلی و امثالهم[/][/]


[=times new roman]
[=&quot نوشت:
صدرا;168733]بنابراين فرق ميان نسخ و تخصيص در آن است كه نسخ، رفع حكم سابق از تمامى افراد موضوع است و تخصيص، رفع حكم از بعض افراد است در حالى كه حكم سابق درباره بعض ديگر هم‏چنان جارى است[/]
[/]


[=times new roman][=&quot]اصلا معنای نسخ اونی که شما اینجا بیان کردید نیست مثلا حکم در مورد عمه رضائی آیا حرام و حلال بودن ازدواج با او یکجا قابل جمع است؟؟ یا حرام یا حلال است[/][/]


[=times new roman]
[=&quot نوشت:
صدرا;168733]با توجه به مطالب فوق در می یابیم که نسخ‏، تنها در حيطه‏ اختيار رسول خدا- صلّى اللّه عليه و آله- بوده و پس از او و انقطاع وحى، هيچ كس حق «نسخ» نداشته و هرگونه ادعايى از هر كس باشد، مردود وباطل است وبعد از رسول خدا- صلّى اللّه عليه و آله- هيچ حكمى نسخ‏ نگرديده، تغييرى در احكام‏ واقع نشده است[/]
[/]


[=times new roman][=&quot]زمان خود پیامبر هم قرآن جز با قرآن قابل نسخ نبوده(یکی از دلایل آن این که قرآن خود پناه پیامبراست قطعا پیامبر نمیتواند پناه خود را از بین ببرد)[/] [/]


[=times new roman]
[=&quot نوشت:
صدرا;168735]دراین آیات سخن از وجوب تبعیت از قول پیامبر صلی الله علیه و آله به طور مطلق است. نکند در نظر شما «ما اتاکم» و «ما نهاکم» اطلاق ندارند؟ واطاعت از رسول مقید به این است که رسول خدا صلی الله علیه وآله هیچ گونه تقییدی به مطلقات نمی توانند بزنند و تنها مجاز به بیان مطالبی اند که قرآن متذکر آنها نشده؟راستی این قول به حاشیه، نص یا ظاهر کدام آیه است؟ آیا خود این سخن مخالف با قرآن نیست؟[/]
[/]


[=times new roman][=&quot]شما رسول بیاورید ما مطلق ازش تبعیت میکنیم!! اما میدانیم که او هرگز سخنی خلاف قرآن نمیگوید به قرینه ان که روایات متواتر از ایشون دلالت بر این مطلب میکند[/][/]


[=times new roman]
[=&quot نوشت:
صدرا;168735]همچنین لتبین بیان تبیین است آنهم در مورد«ما نزّل[/] [="red"][=&quot]الیک[/][/]» [=&quot]نه در خصوص متشابهات قرآن آنهم در مورد «الم»؟[/]
[/]


[=times new roman][=&quot]النحل : 44 بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[/] [/]


[=times new roman][=&quot]در مرحله اول لتبین للناس ما نزل الیهم است[/][/]


[=times new roman][=&quot]ثانیا مقدمه اش را هم دقت کنید انزلنا الیک الذکر یعنی ما به سوی تو انزال کردیم ذکر را این مقدمه است که بیان کنی برای مردم آنچه را که به تدریج برایشان نازل شد و شاید که تفکر کنند[/][/]
[=times new roman][=&quot]
[/]
[/]
[=times new roman][=&quot]پس آیه فوق را باید در کنار بیان للناس تعبیر کرد و دید یعنی چی؟! پس قرآن یه بیانی دارد و یه چیزهایی دارد که بیان للناس نشده است که پیامبر واسطه میشود برای بیان آنها و تبیین پیامبر در مورد بیانهای قرآن معنای حقیقی ای نمیتواند داشته باشد مگر تذکر و تنبه به بیان قرآن.[/][/]

[=times new roman][=&quot][/][/]

صدرا;168735 نوشت:
یعنی پیامبر «صلی الله علیه وآله» در مدت بیش از بیست سال مشغول تبیین «الم» بودند و هیچگاه هم نگفتند که ای مردم این سخن را از دل«الم» درآوردم؟

ما ادعا نکردیم که تمام سخن پیامبر بر الم بوده است به روایت زیر توجه کنید:

بحارالأنوار 89 103 باب 8- أن للقرآن ظهرا و بطنا
81- الدُّرَّةُ الْبَاهِرَةُ، قَالَ الصَّادِقُ ع كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ عَلَى الْعِبَارَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِقِ فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِّ وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِيَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِيَاءِ

عوالي‏اللآلي 4 105 الجملة الثانية في الأحاديث المتعلقة
155- و روي عن علي ع أنه قال إن كتاب الله على أربعة أشياء على العبارة و الإشارة و اللطائف و الحقائق فالعبارة للعوام و الإشارة للخواص و اللطائف للأولياء و الحقائق للأنبياء

بحارالأنوار 89 20 باب 1- فضل القرآن و إعجازه
قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ عَلَى الْعِبَارَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِقِ فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِّ وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِيَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِيَاءِ

این روایت قرآن را بر چهار شیء میداند: عبارت(معانی) اشاره لطائف و حقائق

عبارت را برای عوام میداند و اشاره را برای خواص و لطائف را برای اولیاء و حقایق را برای انبیاء

خب ما مدعی هستیم که پیامبر حقایق قرآن را(که در قرآن هست مثل الم و کهیعص و حروف دیگر قرآن مثل باء و سین و میم در بسم و الف و لام و لام و ها در الله و الف و لام و راء و حا و میم (و الف) و نون در الرحمن و .....) میفهمیدن و بیان میکردند و هیچ کدام از این طبقات نافی برای دیگری و ناسخ برای دیگری نیست و نخواهد بود چرا؟ برای ان که عبارت حکم طبقه اول را دارد و اشاره و لطائف و حقائق حکم سه طبقه که بر طبقه اول بنا شده را دارد اگر طبقه اول نابود شود سه طبقه دیگر هم نابود خواهد شد

به همین دلیل پیامبر و ائمه انقدر دستور اکید عرضه احادیث را به عبارت قرآن داده اند

صدرا;168735 نوشت:
علاوه بر اینکه اگر سخن پیامبر صلی الله علیه و آله از دل همین آیات متشابه است بنابراین فرقی بین سنت و قرآن وجود ندارد چون هر دو از یک منبع اندو همچنان که در آیات قرآن عام وخاص داریم سنت نیز می تواند مقید و مخصص مطلقات و عمومات قرآنی قرار گیرد.

طبق عرض بالا و طبق روایات و عموم روایات(ما یخالف بدون هیچ تخصیصی) هرگز ممکن نیست

صدرا;168735 نوشت:
راستی اگر ما این سخن را می گفتیم شما به ما خرده نمی گرفتید؟!«روایات قطعی برگرفته از حروف مقطعه و رمزی آیات قرآن است»

نه اگر مخالف قرآن نباشد حرفتان درست است

صدرا;168737 نوشت:
شما خواستید ابرو را اصلاح نمائید اما چشم بی گناه را هم کور نمودید. لابد قرآن که می فرماید:«أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيد» که در پنج مورد آمده اثبات ظلم قلیل برای خداوند می کند؟

اولا بنده عرض نکردم که اثبات اختلاف از آیه فوق میشود بلکه عرض کردم قابل استفاده به این شکل که شما میفرمایید نیست اگر دلیلی دارید که در قرآن اختلاف قلیل هم نیست باید با دلیل بیان کنید

ثانیا(خودم استدلال میارم) کثرت و قلت امر نسبی است ونه مطلق (یعنی یه چیز ممکن است نزد من کم و نزد شما زیاد باشد در عرف شهر ما کم و در عرف شهر شما زیاد باشد) پس باید دید به نسبت خدا چه اختلافی ازش انتظار نمیره(آیا از خدا حتی ذره ای اختلاف انتظار میرود و قابل قبول است؟) پس در قرآن ذره ای اختلاف نیست و نسخ برای قرآن نسبت به قرآن هیچ اختلافی محسوب نمیشود چرا که هر دو آیه در یک سطح قرار دارند و یا دومی برتر از اولی است نه ان که ضعیفتر باشد!!(ماننسخ من آیة او ننسها نات بخیر منها او مثلها)
اما سنت نسبت به قرآن ضعیفتر است چرا که در مورد قرآن(الحجر : 9 إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ) آمده است ولی در مورد سنت ما همچنین چیزی نداریم!! و قابل تحریف است پس نمیتواند ناسخ قرآن باشد گذشته از آن که قرآن خود پناهگاه رسول است و....

صدرا;168737 نوشت:
بنابراین طبق این سخن در قرآن اختلاف و مخالفت وجود دارد وبا این فرض وجود سنت مخالف قرآن مادامی که به مخالفت کثیر نرسیده باشد اشکالی نخواهد داشت

بر فرض سخن شما باز هم حرف شما نقض میشود چرا که احادیث این باب نص در عمومیت دارند بدون هیچ استثناء

صدرا;168738 نوشت:
ایشان که در کتاب اصول استنباط (که البته اصول نیست و بیشتر قواعد فقهی است) در بحث خبر واحد مطلقا خبر واحد را مطلقا فاقد ارزش می دانند و کتابی نیز که در دست بنده است گمان نمی کنم زمان زیادی از چاپ آن گذشته باشد ودر تعریف آن نیزایشان التفات داشته اند؛ همچنان که می نویسند«نعنی من «الخبر الواحد» غیر مقطوع الصدور فی اصله و وجهه حتی لو کان متواترا فی مصطلح فن الحدیث». وادله ای که در نفی حجیت خبر واحد آورده اند خود گواه محکمی است که مراد مطلق الخبر بوده.

اگر هم بوده است تغییر کرده اما عملا نبوده است(شاید بشود گفت که لفظا این اشتباه فاحش رو مرتکب شده اند ولی مطمئنا اشتباه ایشون فاحشتر از اشتباه علما در اخذ اخبار مخالف قرآن نیست)

صدرا;168738 نوشت:
ایشان در جایی دیگرارزشی برای علم رجال قائل نمی شوند و معتقدند نیازی به رجال نیست چون اگر خبرمخالف بود طرد می شود و اگر موافق بود اخذ می شود؟

نخیر ارزش قائل هستند ولی میفرمودند(بلا واسطه نقل میکنم) کارآیی رجال در حد ظن است نه یقین(به همین دلیل هر خبری را به قرآن باید عرضه کرد) حال همین ایشون در مورد خبر واحد که نه مخالف قرآن و نه مخالف سنت باشد می فرمایند اگر ثقه بود باید قبول کرد(عقل هم که سر جای خودش)

صدرا;168738 نوشت:
ویا بالاتر در مورد نکاح معاطات که مخالف نص قرآن و سنت قطعیه بین مسلمین«شیعه وسنی» است چگونه قائل به تحقق نکاح به صورت معاطات اند.

شما اگر میشود نص قرآن را بیاورید بعد برویم سراغ سنت قطعیه بعد هم ایشون میفرمایند که باید مهر و مدت هماهنگ شود ولی لزومی ندارد به لفظ عربی باشد به هر وسیله ای این هماهنگی انجام شود کافی است حال شما از نص قرآن بر خلاف این حرف بیاورید(اگر منظور وَ لا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّكاحِ حَتَّى يَبْلُغَ الْكِتابُ أَجَلَهُ است که مشخص است با فتوای ایشون مغایرتی ندارد زیرا عزم به وسیله لفظ فقط حاصل نمیشود و گره هم فقط به وسیله لفظ نیست بلکه هر گونه تعهدی چه با لفظ یا با نوشته یا با .... باشد خودش کافی است برای صدق عقدة حال شما بفرمایید از کدام نص خلاف قران بودن این فتوا رو متوجه شدید؟)

صدرا;168738 نوشت:
اینکه ایشان پی به اشتباهشان برده باشند و با این حال فتاوای خود را اصلاح نکرده باشند جای بسی تامل است؟! وتعجب از شما که با این حال این همه اصرار بر تبعیت از آراء ایشان را دارید.

کدام فتوا؟ بنده عرض میکنم عملا داشتند به خبر واحد عمل میکردند ولی لفظا ان اشتباه رو مرتکب شدند باز شما میگویید .....

صدرا;168743 نوشت:
اینکه سید مرتضی و افراد هم عصر او را قیاس به ایشان نمودید باید عرض شود«حفظت شیئا و غاب عنک اشیاء»اصطلاح متقدمین در تقسیم و تعریف خبر با متاخرین متفاوت است و اینکه سید مخالف خبر بوده نه این خبری است که ایشان رد می نمودند.[1] ایشان اگر می خواهند خود را با سید مقایسه کنند باید برگردند به هزار سال قبل که نزدیک عصر ائمه است بعد این اصطلاحات را بیان نمایند. -------------------------------------------- [1]. والتحقيق في هذا المقام ان يقال إن للخبر الواحد عندهم اصطلاحين أحدهما الخبر الغير القطعي وما لا يكون محفوفا بالقرينة القطعية أو ما بحكمها وهو الذي ذهب ابن إدريس ( قده ) إلى عدم حجيته وذهب جماعة من القدماء والمتأخرين إلى حجيته إذا كان الراوي له موثوقا به بل ادعى الشيخ ( قده ) وجماعة أخرى الاجماع على حجيته. ( الثاني ) الخبر الذي لا يكون متعمدا عليه ويكون راويه غير ثقة وكثير من القدماء كانوا يعبرون عن الخبر الضعيف بأنه خبر واحد ولذا ترى ان الشيخ قدس سره بعد ما يذكر الاخبار التي يفتي بها في كتاب التهذيب يذكر الخبر المعارض له ثم يرده بان أول مافيه انه خبر واحد مع أن الشيخ هو الذي ادعى الاجماع على حجية الخبر الواحد. فالاختلاف بين الاصطلاحين هو الموجب لاسناد المنع إلى الشيخ أيضا فظهر ان الخبر الواحد بالمعنى الأول الذي هو محل الكلام لا يحتمل فيه انعقاد الاجماع على عدم حجيته فضلا عن الظن به وما هو معقد الاجماع أجنبي عنه بالكلية.( أجود التقريرات، تقرير بحث النائيني ، للسيد الخوئي، ج2ص103).

بله برای توجیه نظرات سید این حرفها هم زده شده است حال بحثی نداریم سر عنب و انگور نمیخواهیم بحث کنیم گیریم که هیچ سابقه ای هم نداشته چه چیزی ثابت میشود؟ هیچی!

التماس دعا

(لطفا فعلا جواب ندید تا پست جناب سجاد هم پاسخش بیاد)

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

خب یه جمع بندی کوچولو بکنم که توش بعضی جوابهای آقای سجاد هم نهفته است و این آخرین پست این تاپیک است.

[=&quot]حامد :[=&quot] [=&quot]و آخر اینکه اگر قرار بر کنار گذاشتن اصل قرآنی یا روایت مخالف آن باشد ( به فرض قبول فهم شما از روایت[=&quot] ) [=&quot]ما روایت را کنار می گذاریم [=&quot]نه آیه را چه اینکه آیات قرآن قطعی الصدورند و روایات ظنی الصدور[=&quot]

که اینجا فرمودند

و

[=&quot]مجید : [=&quot]پیامبر و معصومین به ما فرموده اند روایات را عرضه بر قرآن کنید اگر مخالف قرآن بود آن را به دیوار بزنید ( زیرا آن روایت جعلی است[=&quot] )[=&quot]

که اینجا فرمودند
و روایات عرض خودشان کاملا متواتر اند و پر واضح است تا قرآن محکم و قابل استناد نباشد عرض احادیث به قرآن در هیچ موردی معنا نمیابد.

اما آیه مورد استدلال که: در قرآن آیاتی مشابه است و .... پس قرآن نمیتواند برای ما پشتیبانی محکم باشد و عرض به آنها صحیح نیست.

1. خود ائمه میدانستند که آیات قرآن متشابه و محکم دارد و طبق این بیان باید آیات محکم و متشابه قرآن مشخص باشد قبل از رجوع به روایات و الا عرض روایات به آنها معنا نمیابد.
2. طبق خود قرآن آیات محکم ام کتاب هستند که فرزند از روی مادر شناخته میشود حتی اگر ولد زنا باشد(البته قصد بی احترامی به قرآن نیست این مسئله فقط برای روشن شدن موضوع است). پس اگر مادر آیات متشابه را بشناسیم میتوانیم خود آنها را هم بشناسیم.

در کل تمام استدلال شما به نظر بنده در این مطلب خلاصه میشد و مطالبی از این دست که همه با تواتر روایات عرض و حکم عقل رد است.(چون تا مفاهیم قران مشخص نباشد که عرض به آن معنا نمیابد.)

همونطور که عرض کردم این آخرین پستم بود انشاء الله
متشکر و
التماس دعا

موضوع قفل شده است