عصمت حضرت آدم از دید تشیع و اهل تسنن

تب‌های اولیه

154 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عصمت حضرت آدم از دید تشیع و اهل تسنن

آیا درست است که اهل تشیع معتقد هستند که پیامبر عصمت مطلق داشته اندو در کل خطا و نسیان و گناه نداشته اند

عصمت پیامبران را قدم به قدم از آدم تا خاتم بررسی میکنیم خداوند به حضرت آدم می فرماید از آن درخت ممنوعه نخورد آیا نافرمانی از امر خداوند طاعت است یا عصیان

شاید بعضی از دوستان بگویند این بحث تکراری است و همچنین بحثی انجام شده است
اما بنده می گویم حرف شما درست است اما به چند دلیل این را مطرح کردم
1- یکی از دوستان شیعه دوست داشت در این زمینه با من بحث کند
2- هیچ کدام از بحث ها قدم به قدم این مسئله از آدم تا خاتم بررسی نکرده اند
3- بحث ها دینی موضوعهای مشخص است اگر بگوییم دیگر دراین زمینه بحث نشود خودبخود باید این انجمن را بست چون آنرا محدود کرده ایم و مجال بحث را برای دیگر دوستان نداده ایم
4- بحث ها با یک شخص مشخص نبوده است

به نام الله

با سلام به همه دوستان

بنده حاضرم با جناب طالب حق اگر واقعا طالب حق هستند مباحثه كنم .

به نام الله

با سلام به همه دوستان

جناب anti310
اول اين كه :
وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَا بِغَيرِْ عِلْمٍ كَذَالِكَ زَيَّنَّا لِكلُ‏ِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلىَ‏ رَبهِِّم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كاَنُواْ يَعْمَلُون‏
و آنهايى را كه جز خدا مى‏خوانند دشنام مدهيد كه آنان از روى دشمنى [و] به نادانى، خدا را دشنام خواهند داد. اين گونه براى هر امتى كردارشان را آراستيم. آن گاه بازگشت آنان به سوى پروردگارشان خواهد بود، و ايشان را از آنچه انجام مى‏دادند آگاه خواهد ساخت.
پس خواهش مي كنم با كمال احترام سخنتان را بيان كنيد . ان شاء الله خداوند همه را مورد لطف خودش قرار دهد .
دوم اين كه :
[=Times New Roman]عیب است بزرگ برکشیدن خود را [=Times New Roman] وز جمله خلق برگزید ن خودرا
[=Times New Roman]از مردمک دیده بباید آموخت [=Times New Roman] دیدن همه کس را و ندیدن خود را
سوم اين كه :
عبارت آسك دين ( ask din ) يعني پرسش ديني صحيح است نه آكس دين !

طالب علم;167396 نوشت:

بسیار ممنونم از جناب طالب علم به خاطر این سوالشون چون این یکی از سوالاتی هست که من هم میخواهم جوابش را بدانم چون وقتی با یک ناصبی مناظره میکردم و سخن از ائمه معصوم به میان آمد او گفت که اصلا معصوم وجود ندارد و معصوم فقط خداست و من به او گفتم مگر حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم معصوم نبود او گفت نه بنده هم گفتم شما یک اشتباه ایشان را برای من بگو تا من حرف شما را قبول کنم و او آیه ای از قرآن گفت که الان آنرا به یاد ندارم ولی گویا آیه ای بود مبنی بر ملامت حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم . حال این سوالی شده که ذهن مرا درگیر خود کرده و خیلی دوست دارم بدانم حضرت ختمی مرتبت حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم معصوم بوده اند یا نه؟ اگر آری به چه دلیل و اگر هم نه باز به چه ذلیل؟

با عرض سلام
به نظر میاد بحث جالبی بشه
امیدوارم برادر عزیزمون "طالب علم" و کسانی که می خواهند با ایشان بحث کنند رعایت ادب و احترام طرفینی را کرده و جناب طالب علم نیز مطلبشون رو مطرح کنند
راستی برخی از تاپیک هایی که در آن بحث عصمت شده عبارتند از:

http://www.askdin.com/archive/index.php/t-946.html

عصمت پیامبران و امامان (ع)، جبری یا اختیاری؟ (http://www.askdin.com/showthread.php?t=3194)

عصمت از ديدگاه وهابيت (http://www.askdin.com/showthread.php?t=7612)

آیا پیامبراکرم(ص)ازهمان ابتدای تولدشان از عصمت تکوینی برخوردار بودند؟ (http://www.askdin.com/showthread.php?t=10010)

احادیثی از پیامبر در مورد رسالت و عصمت خود ش در نهج الفصاحه (http://www.askdin.com/showthread.php?t=6825&page=3)

مناظره ای برای آخرین بار در مورد عصمت (http://www.askdin.com/showthread.php?t=7013)

دین اجداد پیامبر اسلام(ص) چه بوده است؟ (http://www.askdin.com/showthread.php?t=12674)

و ...

اولین سوال :

وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ
‏ و گفتيم : اي آدم ! تو با همسرت در بهشت سكونت كن و از ( نعمتهاي فراوان و گواراي ) آن ، هرچه و هر كجا كه مي‌خواهيد ، خوش و آسوده بخوريد وليكن نزديك اين درخت نشويد و از آن نخوريد . چه ( اگر چنين كنيد ) از ستمگران خواهيد شد . ‏
خداوند به سیدنا ادم امر می کند که به آن درخت نزدیک نشود آیا خداوند نعوذبالله برای شوخی این نهی را میکند و آیا باخوردن میوه ان درخت عملا سیدنا ادم مرتکب نافرمانی نشده است
آیا نافرمانی از امر خدا با عصمت مطلق در تضاد نیست ؟

به نام الله

با سلام

با عرض پوزش از بقيه دوستان
من فكر مي كنم هر مباحثه يا مناظره اي بايد بر يك شالوده و پايه اي استوار باشد منابعي مشترك مطرح شود و بنده هر وقت اين مقدمات ارائه شد چند سؤال نيز دارم و سپس وارد اصل بحث مي شويم . و ترجيحاً اگه اشكال نداشته باشد از پيامبر بزرگوار اسلام بحث عصمت را شروع كنيم .
اما در خصوص منابع مورد بحث ، اين حقير قرآن و سنت و به ضميمه آن عقل ، را مأخذ رجوع قرار مي دهم . ضمن اين كه عقل كه در هرجايي ساري و جاري است كنار نگذاريم . چون برخي دوستان كه قبلاً هم با هم بحث كرديم عقل را به عنوان حجت قبول ندارند !!! ( كه در حقيقت اين يعني خط بطلان كشيدن روي دو منبع ديگر )
وه با اين فرض ديگر جاي هيچ مباحثه اي نيست .
با كمال تشكر

با سلام وعرض ادب

عصمت پیامبران دارای ابعاد گوناگونی است؛ برخی از آنها مورد اتفاق متکلمان شیعه و سنی، و برخی دیگر مورد اختلاف آنان است.

1- عصمت از شرک و کفر:
دراین باره مذاهب و متکلمان اسلامی اختلافی ندارند؛ از دیدگاه آنان، پیامبران قبل و بعد از نبوت از شرک و کفر معصوم بوده اند.

2-عصمت در تلقی، حفظ و ابلاغ وحی:
عصمت از این ناحیه نیز مورد اتفاق است؛ این مرتبه از عصمت، چنانکه متکلمان گفته اند مقتضای معجزه است؛ زیرا مقتضای معجزه این است که پیامبر در این مدعا که از جانب خداوند به پیامبری برگزیده شده است تا احکام الهی را به بشر ابلاغ نماید، راستگو است، بنابراین هر گونه احتمال خطای سهوی و عمدی در این باره منتفی است.

3-عصمت از گناه پس از نبوت:
در باره عصمت از گناه کبیره، به صورت عمدی، پس از نبوت اختلافی وجود ندارد، مگر آنچه به «حشویه» نسبت داده شده است.
اما دربارۀ عصمت پیامبران از گناهان کبیره به صورت سهوی، پس از نبوت، اقوال و آراء مختلفی است. متکلمان امامیه و محققان از معتزله و اشاعره، عصمت از گناهان صغیره را خواه سهوی باشد و خواه عمدی، پس از نبوت لازم می دانند. ولی اکثریت معتزله و اشاعره، گناه صغیره سهوی را بدون قید و شرط جایز دانسته اند و گناهان صغیره عمدی را نیز اگر بر دنائت مقام دلالت نکند، روا شمرده اند.
گروهی از محققان از فقها و متکلمان اهل سنت عصمت از صغایر را نیز همانند عصمت از کبائر، بدون قید و شرط لازم دانسته اند؛ زیرا اولا: در حقیقت گناه صغیره و کبیره اختلاف است، و ثانیا: سلف به تمام اعمال پیامبر صلی الله علیه و آله اقتدا می کردند.

4-عصمت از گناه قبل از نبوت:
در این باره نیز اقوال مذاهب و متکلمان اسلامی متفاوت است.«شیعه امامیه» عصمت از گناه در این مرحله را نیز، به طور مطلق لازم می داند؛ امااکثریت«اشاعره» و گروهی از «معتزله» عصمت از گناه در این مرحله را، خواه عمدی باشد یا سهوی ،کبیره باشد یا صغیره، لازم ندانسته اند.
اکثر معتزله و برخی از اشاعره، معتقدند که عصمت از گناهان کبیره قبل از نبوت واجب است. عده ای از آنان میان کبیره و صغیره تفکیک قائل نشده اند؛ به اعتقاد آنان: پیامبران از هر چیزی که نفرت آور باشد، معصومند حتی اگر از افعال آنان نباشد؛ بلکه از قبیل تبهکاری پدر و مادر باشد.

5- عصمت از موارد دیگر
علاوه بر موارد یاد شده امور دیگری در باب عصمت انبیاء قابل بحث است که عبارتند از:

الف) عصمت در تشخیص موضوعات احکام شرعی.
ب) عصمت در تشخیص مصالح و مفاسد امور مربوط به زندگی اجتماعی.
ج)عصمت در مسائل مربوط به زندگی شخصی و عادی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله.

تمام موارد یاد شده در حقیقت به عصمت علمی(عصمت از سهو و خطا) باز می گردد ولی با توجه به اقوال متکلمان در موارد پیشین، و نیز با توجه به دلایل عقلی و نقلی عصمت، می توان حکم موارد یاد شده و موضع متکلمان را دربارۀ آنها بدست آورد.

نکته ای که حائز اهمیت است سخن گفتن از روی مبنا و اصول است. متاسفانه بسیاری از دوستان اهل سنت که مبحثی را طرح می کنند از مبانی متکلمین اهل سنت مطلع نیستند؛ لذا سخنانی را بیان می دارند که ممکن است با مبانی خودشان هم در تضاد باشد.

موفق باشید

jostojo;167447 نوشت:
جناب anti310 اول اين كه : وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَا بِغَيرِْ عِلْمٍ كَذَالِكَ زَيَّنَّا لِكلُ‏ِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلىَ‏ رَبهِِّم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كاَنُواْ يَعْمَلُون‏ و آنهايى را كه جز خدا مى‏خوانند دشنام مدهيد كه آنان از روى دشمنى [و] به نادانى، خدا را دشنام خواهند داد. اين گونه براى هر امتى كردارشان را آراستيم. آن گاه بازگشت آنان به سوى پروردگارشان خواهد بود، و ايشان را از آنچه انجام مى‏دادند آگاه خواهد ساخت. پس خواهش مي كنم با كمال احترام سخنتان را بيان كنيد . ان شاء الله خداوند همه را مورد لطف خودش قرار دهد . دوم اين كه : عیب است بزرگ برکشیدن خود را وز جمله خلق برگزید ن خودرا از مردمک دیده بباید آموخت دیدن همه کس را و ندیدن خود را سوم اين كه : عبارت آسك دين ( ask din ) يعني پرسش ديني صحيح است نه آكس دين !

یاعلی حیدر مددی
آیه شریفه ای را که آوردید هیچ ربطی به موضوع ندارد . امیدوارم در جستجو های آینده تان به ان برسید.
در باره آسک دین هم تشکر . زیاد سخت نگیرد انشاءالله عادت می کنید.

طالب علم;167501 نوشت:
ظاهرا شما گفتمان دینی را با گفتمان اراذل و اوباش اشتباه گرفته اید بنده جوانی هستم که دنبال حقیقت هستم و دوست دارم هر روز به علمم اضافه شود همچنان منتظر اجازه مدیران هستم اگر اجازه دهندتا بحث بین بنده و جناب جستجو شروع شو

یاعلی حیدر مددی
آقا جان نکند جماعت عمریه مدال شجاعت گرفتن را بد می دانند . خوب ببخشید آن مدال تقدیم به همه نوکران حیدر کرار
امیدوارم شما هم همانند علمای تان حقیت را وقتی پیدا کردید . قدرش را بدانید و از عقاید باطل قبلیتان عدول کنید.
یاعلی.

به نام حق

با سلام و احترام

بسيار متشكر از مطالب ارزنده جناب صدرا . روشنگر بود .

و اما جناب anti310 بنده قصد جسارت نداشتم . فقط خواستم گوشزد كنم كه در سخنانمان احترام طرف مقابل را داشته باشيم .
ان شاء الله خداوند توفيق دهد .

jostojo;167705 نوشت:
به نام الله

با سلام

با عرض پوزش از بقيه دوستان
من فكر مي كنم هر مباحثه يا مناظره اي بايد بر يك شالوده و پايه اي استوار باشد منابعي مشترك مطرح شود و بنده هر وقت اين مقدمات ارائه شد چند سؤال نيز دارم و سپس وارد اصل بحث مي شويم

نقل قول:

سلام برشما
آنچه که مشخص است منابع مشترک فقط قران و سنت صحیح است البته سنت صحیح هم در مشترکات شامل آن احادیث و روایاتی است که هردو آنرا قبول دارند
اگر چه شما می توانید به مقبولات اهل سنت احنجاج کنید و همچنین بنده به مقبولات اهل تشیع

نقل قول:
. و ترجيحاً اگه اشكال نداشته باشد از پيامبر بزرگوار اسلام بحث عصمت را شروع كنيم .

بنده فعلا در مورد رسول اکرم صلی الله علیه و سلم سوالی به ذهنم نمی رسد و معمولا سوالات از ایرادهای ملموس تر شروع می شود پس بنده از سیدنا آدم شروع میکنم گمان نکنم لازم باشد شما برای من مشخص کنید که چگونه سوال بپرسم
نقل قول:
اما در خصوص منابع مورد بحث ، اين حقير قرآن و سنت و به ضميمه آن عقل ، را مأخذ رجوع قرار مي دهم . ضمن اين كه عقل كه در هرجايي ساري و جاري است كنار نگذاريم . چون برخي دوستان كه قبلاً هم با هم بحث كرديم عقل را به عنوان حجت قبول ندارند !!! ( كه در حقيقت اين يعني خط بطلان كشيدن روي دو منبع ديگر )
وه با اين فرض ديگر جاي هيچ مباحثه اي نيست .
با كمال تشكر

آنچه مشخص است همه عقل را قبول دارند اما منظور شما از عقل چیست باید روشن شود
و آیا این عقل جزء مشترکات اهل سنت و اهل تشیع است اگر نیست شما نمی توانید آنرا برمن تحمیل کنید
حال بررسی عقل
اگر منظور قوه تعقل و تفکراست که بنده و شما براین اساس داریم باهم بحث می کنیم
اگر منظور آن برداشتی است که شما از دین دارید که این نمی تواند برای من حجت باشد
اگر منظور قوه قضاوت است که باید کاربران دیگر قضاوت کنند
اگر منظورآن است که اکثریت مسلمانان قبول دارند که اکثریت مسلمانان اهل سنت هستند
اگر منظور آنچه است که اکثریت مردم قبول دارند که اکثریت اصلا دین را قبول ندارند
وَأَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ
بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ
وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ
و...................
حتی این عقل به نسبت اشخاص و افراد و زمان و مکان ممکن است تغییر کند
پس لطفا مشخص کنید منظور از حجیت عقل چیست وآیا این چیزی است که علمایان ما وشما در مناظرات از آن استفاده میکنند واز آن به عنوان مشترکات و حجت استفاده می کنند یا تنها چیزی است که شما به ان رسیده اید

با سلام و عرض ادب

جناب آقای طالب علم
دوست بزرگوار اگر طالب بحث هستید در یکی از محور های عصمت که خاطر نشان نمودیم وارد بحث شوید و در آن چارچوب هر شبهه ای داشتید بیان بفرمائید ان شاءالله در خدمت پاسخ هستیم.
موفق باشید.

به نام الله

با سلام به همه دوستان

اما جناب طالب علم

با سلام

با عرض پوزش از بقيه دوستان
من فكر مي كنم هر مباحثه يا مناظره اي بايد بر يك شالوده و پايه اي استوار باشد منابعي مشترك مطرح شود و بنده هر وقت اين مقدمات ارائه شد چند سؤال نيز دارم و سپس وارد اصل بحث مي شويم

نقل قول:

سلام برشما
آنچه که مشخص است منابع مشترک فقط قران و سنت صحیح است البته سنت صحیح هم در مشترکات شامل آن احادیث و روایاتی است که هردو آنرا قبول دارند
اگر چه شما می توانید به مقبولات اهل سنت احنجاج کنید و همچنین بنده به مقبولات اهل تشیع

با عرض معذرت لطف بفرماييد به سؤال زير قبل از بحث پاسخ دهيد .
سؤال :
1- آيا احتجاج شما به قرآن به صرف ظاهر آيه است ؟ ( چون قبلاً دوستانتان گفتند قرآن بدون تأويل و تفسير )

نقل. و ترجيحاً اگه اشكال نداشته باشد از پيامبر بزرگوار اسلام بحث عصمت را شروع كنيم .

بنده فعلا در مورد رسول اکرم صلی الله علیه و سلم سوالی به ذهنم نمی رسد و معمولا سوالات از ایرادهای ملموس تر شروع می شود پس بنده از سیدنا آدم شروع میکنم گمان نکنم لازم باشد شما برای من مشخص کنید که چگونه سوال بپرسم

البته كه به ذهنتان مي رسد ! ولي اشكال ندارد . هرطور مي خواهي سؤال بپرس . فقط يك پيشنهاد بود كه ظاهراً از آن واهمه داشتيد !

نقلاما در خصوص منابع مورد بحث ، اين حقير قرآن و سنت و به ضميمه آن عقل ، را مأخذ رجوع قرار مي دهم . ضمن اين كه عقل كه در هرجايي ساري و جاري است كنار نگذاريم . چون برخي دوستان كه قبلاً هم با هم بحث كرديم عقل را به عنوان حجت قبول ندارند !!! ( كه در حقيقت اين يعني خط بطلان كشيدن روي دو منبع ديگر )
وه با اين فرض ديگر جاي هيچ مباحثه اي نيست .
با كمال تشكر

آنچه مشخص است همه عقل را قبول دارند اما منظور شما از عقل چیست باید روشن شود
و آیا این عقل جزء مشترکات اهل سنت و اهل تشیع است اگر نیست شما نمی توانید آنرا برمن تحمیل کنید
" عقل بر كسي تحميل كردني نيست . منظور من از عقل همان قوه تعقلي است كه خداوند در قرآن بارها با آن حجت را بر مردم زمان تمام كرده است . همان كه شما در چند سطر پايين تر آن را آورده اي . همان كه خداوند متعال بارها مردم را به استفاده از آن توصيه كرده است . همان كه قوه تشخيص و ادراك و وادار كننده انسان به نيكي و صلاح و بازدارنده از شر و فساد مي باشد . همان است كه خداوند به وسيله آن پرستش مي شود . و نهايتاً همان است كه اگر به آن عمل بشود ساختار و بنيان عقايد پوچ برخي فرو مي ريزد .
حال بررسی عقل
اگر منظور قوه تعقل و تفکراست که بنده و شما براین اساس داریم باهم بحث می کنیم
اگر منظور آن برداشتی است که شما از دین دارید که این نمی تواند برای من حجت باشد
اگر منظور قوه قضاوت است که باید کاربران دیگر قضاوت کنند
اگر منظورآن است که اکثریت مسلمانان قبول دارند که اکثریت مسلمانان اهل سنت هستند جواب اين عبارت خود را در عبارات بعد به خوبي داده ايد !!! پس هميشه اكثريت ملاك حق و حقيقت نيست !!!
اگر منظور آنچه است که اکثریت مردم قبول دارند که اکثریت اصلا دین را قبول ندارند
وَأَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْقِلُونَ
بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ
وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ
و...................
حتی این عقل به نسبت اشخاص و افراد و زمان و مکان ممکن است تغییر کند
پس لطفا مشخص کنید منظور از حجیت عقل چیست وآیا این چیزی است که علمایان ما وشما در مناظرات از آن استفاده میکنند واز آن به عنوان مشترکات و حجت استفاده می کنند یا تنها چیزی است که شما به ان رسیده اید

و در آخر دقت كن :
وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدين‏
چرا با آن كه يقين داشتند انكار كردند ؟
آيا عقل نداشتند ؟ كه داشتند . آيا كفار و مشركين عقل نداشتند ؟ كه داشتند .
اگر نداشتند كه خداوند امر به تعقل نمي كرد . پس از عقل خود استفاده نمي كردند . منظور من همان قوه اي است كه عده اي پا روي آن گذاشته و حقايق را انكار كرده و يا پنهان مي كنند . حال شما هر چه مي خواهي آن را نام گذاري كن!

و اما نكته آخر :
جناب صدرا مطالب زيبايي ارائه فرمودند . بنده هم معتقدم جهت پيشگيري از اتلاف وقت و رسيدن به نتيجه بهتر جنابعالي ابتدا مرزبندي خود را در عصمت بفرماييد تا از آنجا پيرامون موضوع بحث شود .
والسلام عليكم

صدرا;168094 نوشت:
با سلام و عرض ادب

جناب آقای طالب علم
دوست بزرگوار اگر طالب بحث هستید در یکی از محور های عصمت که خاطر نشان نمودیم وارد بحث شوید و در آن چارچوب هر شبهه ای داشتید بیان بفرمائید ان شاءالله در خدمت پاسخ هستیم.
موفق باشید.


با سلام به شما جناب صدرا گرامی
ممنون که دارید وقت می گذاریدکه جواب بنده را بدهید
اما همانطور که در اول هم گفتم بهتر است با یکی از شما سوالاتم را مطرح کنم
حال به احترام به جناب جستجو که در اول اعلام آمادگی کردند سوالاتم را از ایشان می کنم
اما اگر خودشان یا شما به این نتیجه رسیدید که ایشان قادر به پاسخگویی در این زمینه نیستند در اینجا اعلام کنید تا بنده سوالاتم را متوجه شما کنم

[=&quot] مسائل مرتبط با عصمت را به دو امر زير تقسيم مي کنيم:[/]
[=&quot]
- عصمت در تبليغ دين[/]

[=&quot]- عصمت در خطاهاي بشري[/]

[=&quot]مورد اول، يعني در تبليغ انبياء همگي معصومند.الله تعالي مي فرمايند: " ولو تقول علينا بعض الأقاويل * لأخذنا منه باليمين * ثم لقطعنا منه الوتين * فما منكم من أحد عنه حاجزين " الحاقة /47 – 44[/]

[=&quot]يعني: و اگر [او] پاره‏اى گفته‏ها بر ما بسته بود دست راستش را سخت مى‏گرفتيم سپس رگ قلبش را پاره مى‏كرديم و هيچ يك از شما مانع از [عذاب] او نمى‏شد.[/]

[=&quot]شيخ عبد العزيز بن باز – رحمه الله – در ( فتاوى ابن باز ج6/371 ) مي گويد: " قاطبه مسلمانان اجماع دارند که پيامبران عليهم الصلاة و السلام و از جمله محمد صلي الله عليه وآله وسلم در آنچه که مربوط به خطاي تبليغ در دين است معصومند ،
الله تعالي مي فرمايند: " والنجم إذا هوى * ما ضل صاحبكم وما غوى * وما ينطق عن الهوى * إن هو إلا وحي يوحى * علمه شديد القوى " النجم /1-5 )[/]


[=&quot]يعني: سوگند به اختر چون فرود مى‏آيد [كه] يار شما نه گمراه شده و نه در نادانى مانده و از سر هوس سخن نمى‏گويد اين سخن بجز وحيى كه وحى مى‏شود نيست آن را [فرشته] شديدالقوى به او فرا آموخت.[/]

[=&quot]پس پيامبر ما محمد صلي الله عليه وآله وسلم در تمام آنچه که مربوط به تبليغ دين الله از قول و فعل و تقرير است،معصوم مي باشد و در اين مسئله بين اهل علم اختلافي نيست."[/]
[=&quot]
اما در خصوص مورد دوم يعني معصوم بودن در خطاهاي بشري:اين مسئله به دو بخش تقسيم مي شود:[/]


[=&quot]1- عدم خطاي انبياء مربوط به گناهان کبيره،که آنها عليهم السلام از گناهان کبيره معصومند چنانکه شيخ الاسلام ابن تيميه رحمه الله در مجموع الفتاوى : ج4 / 319 بر آن تاکييد داشته[/]

[=&quot]2- گناهان صغيره،گاهي يعضي از انبياء مرتکب گناهان صغيره شده اند و لذا اکثر اهل علم معتقدند که انبياء در گناهان صغيره معصوم نيستند.و اگر يکي از انبياء مرتکب چنين گناهي شده باشد الله تعالي به وي تذکر داده و او نيز مبادرت به توبه نموده است.
[/]
[=&quot][/]
[=&quot]ادامه دارد
[/]

طالب علم;168286 نوشت:
با سلام به شما جناب صدرا گرامی
ممنون که دارید وقت می گذاریدکه جواب بنده را بدهید
اما همانطور که در اول هم گفتم بهتر است با یکی از شما سوالاتم را مطرح کنم
حال به احترام به جناب جستجو که در اول اعلام آمادگی کردند سوالاتم را از ایشان می کنم
اما اگر خودشان یا شما به این نتیجه رسیدید که ایشان قادر به پاسخگویی در این زمینه نیستند در اینجا اعلام کنید تا بنده سوالاتم را متوجه شما کنم
سلام

جناب طالب علم!
اینطوری نمیشه که شما یه نفر رو انتخاب کنید و به بحث بپردازید. اعضای سایت به میل خود در این تاپیک شرکت خواهند کرد ، و جناب استاد صدرا و دیگر کارشناسان کلام با آیدی های به رنگ سبز و آبی ، بحث رو علمی پیش خواهند برد و نقاط ضعف و اشتباه بحث رو تصحیح خواهند کرد.

موفق باشید

:Gol:

[=&quot]
[/]
[=&quot]کسانيکه مي گويند: آدم عليه السلام معصيت كرد و توسط شيطان دچار لغزش گرديد و جهت اثبات آن به فرموده خداوند متعال استناد مي جويند:

{فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى}[طه121] «از آن درخت خوردند آنگاه شرمگاهايشان آشكار گرديد و شروع به پوشاندن خويش به وسيله برگ درختان بهشت كردند و آدم پروردگارش را نافرماني كرد بنابراين اغوا شد يعني راه را گم كرد.» و در سوره بقره آيه 36 مي فرمايد:{فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا} «شيطان آن دو را از آنجا دچار لغزش كرد.»[/]
[=&quot]
جواب اين است كه: آنچه در مورد آدم عليه السلام در اينجا روي داده قبل از نبوت بوده است بنابراين درست نيست كه آن را وسيله طعنه زدن به او قرار داد. امام ابوبكر بن فورك گويد: اين جريان مربوط به قبل از نبوت آدم بوده است و دليل آن فرموده پروردگار است كه مي فرمايد:{ ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَيْهِ وَهَدَى}[طه122] «سپس پروردگارش او را برگزيد، توبه اش را قبول كرد و او را هدايت نمود.» و آنگاه مي گويد كه برگزيدن و هدايت آدم بعد از عصيان و نافرماني بوده است و اگر قبل از آن بود دليل جواز گناه به صورت واحد در مورد آنها بود و همچنين قبل از نبوت شريعتي براي پيامبران وجود ندارد كه بر ما تصديق آن واجب باشد و اما زماني كه از طرف پروردگار به سوي مردم مبعوث شدند، امين و معصوم در رساندن پيام پروردگارند و گناه گذشته به آن ضرري نمي رساند.[/]

[=&quot]
اگر گفته شود چگونه وقايع روي داده را به قبل از نبوت آدم مرتبط مي داريد مگر نبوت همان وحي كردن از جانب پروردگار نيست؟ در حاليكه آيات و احاديث ناطق به آنند كه خداوند با آدم قبل از خروج از بهشت سخن گفته است.[/]

[=&quot]
جواب اينست که: نبوت در اينجا منتفي است زيرا آن تنها وحي نيست بلكه وحي كردن به شخص نبي براي يك شريعت جديد و يا تجديد شريعت قبلي است و اين چيزي است كه دلايل موجود آن را در مورد آدم نمي رساند كه در بهشت همراه همسرش به او شريعتي داده شده باشد. بنابراين صحيح ترين سخن در اين مورد اين است كه آنچه در مورد آدم روي داده قبل از نبوتش بوده است. تنها چيزي كه احتمال داشتن شريعتي را براي آدم عليه السلام قبل از آن نافرماني ممكن مي سازد توبه اي است كه بعد از ارتكاب نافرماني اقدام به آن كرد ولي اين كار نه به واسطه شريعت بلكه تنها به خاطر صفا و پاكي نفس و شناخت مقام و منزلت پروردگار از جانب آدم عليه السلام تحقق يافت. خداوند متعال مي فرمايد:{ فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ}[بقره 37] «آدم از پروردگارش كلماتي را دريافت نمود آنگاه خداوند توبه اش را پذيرفت كه او توبه پذير مهربان است.»[/]

از جمله مثالهايي كه مخالفان باز در اين زمينه بيان داشته اند و به خاطرش مي خواهند قرآن را زير سؤال ببرند آن هم موردي است كه قبل از نبوت در مورد موسي عليه السلام روي داده و آن ارتكاب جرم قتل است و براي آن به قرآن استناد مي جويند:

{وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ}[قصص15] «هنگامي كه مردم شهر در بي خبري بودند موسي به شهر درآمد؛ دو نفر را ديد كه با همديگر مي جنگند يكي از آن دو از قوم موسي و ديگري از طايفه دشمنان او بود. آنگاه شخصي كه از طايفه موسي بود او را به كمك طلبيد، موسي به كمكش شتافت و با يك مشت آن مرد را از پاي درآورد و گفت: اين كار از شيطان است هر آينه شيطان دشمن گمراه كننده آشكاري است.»

سپس مي گويند كه موسي عليه السلام از ارتكاب آن پشيمان شد و همين ندامت باعث شد كه در حضور پروردگار در شفاعت پيش قدم نشود چنانكه در حديث شفاعت كه طولاني است بيان گرديده

**فَيَأْتُونَ مُوسَى فَيَقُولُونَ يَا مُوسَى أَنْتَ رَسُولُ اللَّهِ فَضَّلَكَ اللَّهُ بِرِسَالَتِهِ وَبِكَلَامِهِ عَلَى النَّاسِ اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ أَلَا تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِيهِ فَيَقُولُ إِنَّ رَبِّي قَدْ غَضِبَ الْيَوْمَ غَضَبًا لَمْ يَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ وَلَنْ يَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ وَإِنِّي قَدْ قَتَلْتُ نَفْسًا لَمْ أُومَرْ بِقَتْلِهَا نَفْسِي نَفْسِي نَفْسِي**[بخاري]

(در روز قيامت مردم پيش موسي مي آيند و مي گويند: اي موسي تو رسول خدا هستي و خداوند به واسطه رسالت و سخن گفتن با شما، تو را برتري داده است. پيش پروردگارت براي ما شفاعت كن. مگر نمي بيني ما در چه وضع و حالي هستيم؟ در جواب مي گويد: پروردگارم امروز چنان خشمگين است كه نه در گذشته و نه در آينده بدين صورت خشمگين نخواهد شد من كسي را بدون اينكه مأمور به كشتن او باشم، كشتم. من هم اكنون در فكر خود مي باشم. خودم، خودم، خودم.)

در اين باره نيز مي گوييم: آنچه كه مخالفان در حق موسي عليه السلام بيان كرده اند مربوط به قبل از نبوتش بوده است
چنانكه خداوند متعال مي فرمايد:
{قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ*وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ*قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ*فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ}[شعرا 18- 21]

«گفت: اي موسي آيا تو را در ميان اهل خويش در دوران بچگي نپروراندم؟ و سالها عمر خويش را در ميان ما گذراندي و انجام دادي آنچه را مي خواستي و از جمله ناسپاسان بودي. گفت: من آن كار را كرده و از جمله گمراهان بودم سپس گريخته و از عقوبت شما ترسيدم آنگاه پروردگارم مرا دانش آموخت و از جمله پيامبران قرار داد.» موسي قصد كشتن او را نداشت بلكه هدفش دفاع از برادرش بود بنابراين مرتكب قتل عمد نشد و به خاطر اين كار موسي از خداوند درخواست بخشش نمود و خداوند نيز او را بخشد

چنانكه مي فرمايد:{قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ}[قصص 16]

«گفت: پروردگارا به درستي كه به نفس خويش ظلم كردم، مرا ببخش، آنگاه پروردگار او را بخشيد كه به راستي او صاحب بخشش و رحمت است.»

و ايرادهايي را به پيامبران نسبت مي دهند كه در حقيقت امر خلاف اولي است يعني انجام ندادنش بهتر بود.
از جمله اين امورات اين است كه مي گويند: سليمان عليه السلام روزي كه به سركشي اسبانش رفت چنان مسرور و خوشحال شد كه وقت نمازش سپري گذشت و هنگامي كه به سبب اين كار دچار تنگي در وقت نماز شد اقدام به سر بريدن آنها نمود كه اين كار به هدر دادن و اتلاف مال است و كشتن اسبان به ناحق است و باعث به تأخير افتادن بيشتر نماز است و مي گويند اين آيه ما را به آن دلالت مي كند
:

{وَوَهَبْنَا لِدَاوُدَ سُلَيْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ*إِذْ عُرِضَ عَلَيْهِ بِالْعَشِيِّ الصَّافِنَاتُ الْجِيَادُ*فَقَالَ إِنِّي أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَيْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّي حَتَّى تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ*رُدُّوهَا عَلَيَّ فَطَفِقَ مَسْحًا بِالسُّوقِ وَالْأَعْنَاقِ}[ص 30 -33]
«سليمان را به داود عطا كرديم بنده اي نيكو و رجوع كننده به خدا بود. ياد كن هنگامي كه شامگاهان اسبان تيزرو را بر او عرضه داشتند. آنگاه گفت: من اين اسبان را چون رغبت به مال دوست داشتم و مرا از ذكر پروردگارم باز داشتند چنانچه آفتاب در پرده پنهان شد(نماز عصر فوت شد) دستور داد اين اسبها را بر من باز گردانيد پس شروع به دست رسانيدن به ساقها و گردنها كرد و اين را كنايه از بريدن سرها و ساقها دانسته اند.»

در جواب مي گوييم: در آيات به صورت صريح بيان نشده كه سليمان نماز واجب را ضايع كرده است بلكه آنچه در آيات تصريح شده اين است كه او را از ذكر خداوند به خود مشغول داشته اند و احتمال دارد كه مقصود از ذكر خدا نماز واجب باشد

و شايد هم نماز نافله و يا ذكر باشد ولي به هر صورت در آيه ذكر نشده كه او عمداً ذكر خداوند را ترك كرده است بلكه در آيه بيان شده كه به واسطه مشغول شدن به كار اسبها ذكر خدا را فراموش كرد.

و همچنين در آيه به صراحت سربريدن و كشتن اسبها و به صورت بيهوده دور انداختنشان را بيان ننموده است بلكه تنها در آن به دست كشيدن به ساقها و گردنها تصريح و بعضي از مفسران نيز گفته اند به خاطر دوست داشتنشان غبار را از گردن و ساقهايشان دور نموده و هركس مقصود از آن را هم ذبح و سر بريدن دانسته، دور انداختن گوشت اسبان را بيان نكرده است و ظن غالب در مورد ايشان اين است كه هنگام ذبح، گوشتشان را صدقه دهد چون در ذبح و صدقه دادنشان رضايت پروردگار سبحان وجود دارد.

گويا سليمان به پروردگارش مي گويد: چيزي كه باعث مشغول شدنم شد تا ذكر تو را فراموش كنم هم اكنون سر بريده و در راهت صدقه ميدهم. و با اين توضيح روشن مي شود كه مشغول شدن سليمان عليه السلام به واسطه اسبهايش از ذكر خداوند تنها يك ترك اولي و رها كردن يك امر شايسته بود و جزو معصيت و گناه محسوب نمي شود و چه بسا جزو فراموشي هايي باشد كه انسان به خاطر آن مؤاخذه نمي شود

jostojo;168117 نوشت:

با عرض معذرت لطف بفرماييد به سؤال زير قبل از بحث پاسخ دهيد .
سؤال :
1- آيا احتجاج شما به قرآن به صرف ظاهر آيه است ؟ ( چون قبلاً دوستانتان گفتند قرآن بدون تأويل و تفسير )


دوست عزیز مثل اینکه با بنده دارید بحث می کنید من کاری به حرفهای دوستانم ندارم
بله احتجاج بنده با ظاهر آیات همراه با تاویل و تفسیر مفسران اهل سنت است
شما چی ظاهر ایات را مخالف قران می دانید ؟



نقل قول:
" عقل بر كسي تحميل كردني نيست . منظور من از عقل همان قوه تعقلي است كه خداوند در قرآن بارها با آن حجت را بر مردم زمان تمام كرده است . همان كه شما در چند سطر پايين تر آن را آورده اي . همان كه خداوند متعال بارها مردم را به استفاده از آن توصيه كرده است . همان كه قوه تشخيص و ادراك و وادار كننده انسان به نيكي و صلاح و بازدارنده از شر و فساد مي باشد . همان است كه خداوند به وسيله آن پرستش مي شود .

دوست عزیز میشه بگید چرا بنده اهل سنت هستم و شما اهل تشیع آیا بدون تعقل میتوان مکتبی را انتخاب کرد
حال هر کس از ما می تواند دیگری را متهم کند پس لطفا این بچه بازیها را تمام کند و برا اساس مشترکات به سوالات جواب دهید

نقل قول:
و نهايتاً همان است كه اگر به آن عمل بشود ساختار و بنيان عقايد پوچ برخي فرو مي ريزد .

شایسته نیست برای کسی که دو پست قبلی به دیگران تذکر میدهد خود اینگونه صحبت کند
گمان نکنم لازم باشد نوشته های شما که در جواب کاربر آنتی310 نوشتید اینجا کپی کنم
خیلی از علما اهل تشیع سنی شدند چون باور داشتند عقاید قبلیشان پوچ بوده و برعکس آن کسانی که سنی بودند و شیعه شدند حتی مسیحی یا یهودی یا به فرق دیگر گرویده اند
پس دست از اتهام بردارید


نقل قول:
و در آخر دقت كن :
وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدين‏
چرا با آن كه يقين داشتند انكار كردند ؟
آيا عقل نداشتند ؟ كه داشتند . آيا كفار و مشركين عقل نداشتند ؟ كه داشتند .
اگر نداشتند كه خداوند امر به تعقل نمي كرد . پس از عقل خود استفاده نمي كردند . منظور من همان قوه اي است كه عده اي پا روي آن گذاشته و حقايق را انكار كرده و يا پنهان مي كنند . حال شما هر چه مي خواهي آن را نام گذاري كن!

شما حتی معنی درست این آیه را هم نمی دانید اگر چه اینها ربطی به بحث عصمت ندارد اما برایتان کمی توضیح می دهم
میشه بفرمایید انها یقین را چگونه بدست آورده اند قطعا از عقل و قوه تفکر استفاده کرده اند اما اگر بقیه آیه را نگاه کنید آنچه باعث گمراهی انها شده بود خدوند ظلم و علو و استکبار معرفی می کند
اگر آیات قران را در این زمینه نگاه کنید خداوند علتهای زیادی را برای ایمان نهاوردن کفار معرفی می کند از جمله اینکه باید از مقام و منصب و لذایذ دنیوی دست بکشند و.......

نقل قول:
و اما نكته آخر :
جناب صدرا مطالب زيبايي ارائه فرمودند . بنده هم معتقدم جهت پيشگيري از اتلاف وقت و رسيدن به نتيجه بهتر جنابعالي ابتدا مرزبندي خود را در عصمت بفرماييد تا از آنجا پيرامون موضوع بحث شود .
والسلام عليكم

بنده معتقدم پیامبران قبل از بعثت ممکن است مرتکب گناه و نسیان و اشتباه شوند ولی بعد از بعثت پیامبران معصوم از گناه هستند اما باز ممکن است مرتکب خطا و نسیان شوند

با سلام به شما جناب صدرا گرامی
ممنون که دارید وقت می گذاریدکه جواب بنده را بدهید
اما همانطور که در اول هم گفتم بهتر است با یکی از شما سوالاتم را مطرح کنم
حال به احترام به جناب جستجو که در اول اعلام آمادگی کردند سوالاتم را از ایشان می کنم
اما اگر خودشان یا شما به این نتیجه رسیدید که ایشان قادر به پاسخگویی در این زمینه نیستند در اینجا اعلام کنید تا بنده سوالاتم را متوجه شما کنم

با سلام و عرض ادب
هیچ اشکالی ندارد دوستان دیگر هم نظر بدهند اما مطالب باید بر اساس اصول و قواعد کلامی و مستند باشد تا از طرح مباحث به صورت جنگلی پرهیز شود.لذا نظارت کارشناس امری ضروری است.
از شما می خواهم سوال خود را براساس یکی از محورهایی که بیان شد(پست شمارۀ دوازده؛ که در کتب کلامی شیعه و سنی آمده است)طرح نمائید.
از دوستان دیگر هم خواهش می کنم قبل از بیان مطلب، مطالب قبل را ملاحظه بفرمایند که اصلا عنوان بحث چیست؟ سوال کننده اصلا سوال خود را مطرح نموده یا خیر؟ درغیر این صورت پستهایی که مربوط به بحث نیست حذف خواهند شد.
موفق باشید.

به نام الله

با سلام و احترام

جناب طالب علم

اين حقير سررشته بحث رو به جناب صدرا و جنابعالي مي سپارم . سعي مي كنم در بحث شما خللي ايجاد نكنم . البته سعي مي كنم پيگيري كنم . و اگر مشكلي در بحث شما پيش نمي آيد شايد گاهي نظري نيز دادم و اگر هم موافق نيستيد مزاحم مباحثه شما نمي شود . از بقيه دوستان هم خواهش مي كنم تا جايي كه ممكنه روند مباحثه اين بزرگواران را به هم نريزند .
با كمال تشكر

اما يك نكته راجع موضوع ذيل عرض مي كنم :

و در آخر دقت كن :
وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدين‏
چرا با آن كه يقين داشتند انكار كردند ؟
آيا عقل نداشتند ؟ كه داشتند . آيا كفار و مشركين عقل نداشتند ؟ كه داشتند .
اگر نداشتند كه خداوند امر به تعقل نمي كرد . پس از عقل خود استفاده نمي كردند . منظور من همان قوه اي است كه عده اي پا روي آن گذاشته و حقايق را انكار كرده و يا پنهان مي كنند . حال شما هر چه مي خواهي آن را نام گذاري كن!

شما حتی معنی درست این آیه را هم نمی دانید اگر چه اینها ربطی به بحث عصمت ندارد اما برایتان کمی توضیح می دهم
میشه بفرمایید انها یقین را چگونه بدست آورده اند قطعا از عقل و قوه تفکر استفاده کرده اند اما اگر بقیه آیه را نگاه کنید آنچه باعث گمراهی انها شده بود خدوند ظلم و علو و استکبار معرفی می کند
اگر آیات قران را در این زمینه نگاه کنید خداوند علتهای زیادی را برای ایمان نهاوردن کفار معرفی می کند از جمله اینکه باید از مقام و منصب و لذایذ دنیوی دست بکشند و.......

بله جناب طالب علم منظور بنده نيز همين است . آنها كه گمراه شدند و در حقيقت حق را زير پا گذاشتند از بي عقليشان نبوده اما مطامع دنيوي و خود بيني ها و منصب طلبي ها و ... باعث شده ضمن اين كه حقيقت بر آنها مكشوف بوده آن را انكار كنند . بنده هم اين آيه رو به عنوان اثبات عصمت نياورده ام بلكه به عنوان رويگرداني و انكار حق با توجه معقول بودن آن برايشان آوردم

اولین سوال :
خداوندبه سیدنا ادم می فرماید به ان درخت نزدیک نشود
می بینیم که سیدنا آدم از فرمان خداوند سرپیچی و نافرمانی می کند
حال از دوستان می خواهم بپرسم
مگر می شودکسی که عصمت مطلق دارد بنا براعتقاد اهل تشیع یعنی نه گناه می کند و نه خطا و نه فراموشی از فرمان خدا سرپیچی کند ؟
از دوستانی که جواب می دهند خواهشمندم از کپی پیست کردن مطالب دوری گزینند ببینند سوال بنده در چه موردی است آنرا جواب دهند
و اگر خود توانایی ندارند و تنها کپی پیست را بلدند تنهاآن قسمت که به جواب بنده مربوط است را بدهند وجوابها مختصرومفید باشد

طالب علم;168611 نوشت:
اولین سوال :
خداوندبه سیدنا ادم می فرماید به ان درخت نزدیک نشود
می بینیم که سیدنا آدم از فرمان خداوند سرپیچی و نافرمانی می کند
حال از دوستان می خواهم بپرسم
مگر می شودکسی که عصمت مطلق دارد بنا براعتقاد اهل تشیع یعنی نه گناه می کند و نه خطا و نه فراموشی از فرمان خدا سرپیچی کند ؟
از دوستانی که جواب می دهند خواهشمندم از کپی پیست کردن مطالب دوری گزینند ببینند سوال بنده در چه موردی است آنرا جواب دهند
و اگر خود توانایی ندارند و تنها کپی پیست را بلدند تنهاآن قسمت که به جواب بنده مربوط است را بدهند وجوابها مختصرومفید باشد

با سلام و عرض ادب
جناب طالب علم
اگر به یاد داشته باشید عرض کردیم:
عصمت دارای ابعاد گوناگونی است؛ برخی از آنها مورد اتفاق متکلمان شیعه و سنی، و برخی دیگر مورد اختلاف آنان است.

1- عصمت از شرک و کفر:
دراین باره مذاهب و متکلمان اسلامی اختلافی ندارند؛ از دیدگاه آنان، پیامبران قبل و بعد از نبوت از شرک و کفر معصوم بوده اند.

2-عصمت در تلقی، حفظ و ابلاغ وحی:
عصمت از این ناحیه نیز مورد اتفاق است؛ این مرتبه از عصمت، چنانکه متکلمان گفته اند مقتضای معجزه است؛ زیرا مقتضای معجزه این است که پیامبر در این مدعا که از جانب خداوند به پیامبری برگزیده شده است تا احکام الهی را به بشر ابلاغ نماید، راستگو است، بنابراین هر گونه احتمال خطای سهوی و عمدی در این باره منتفی است.

3-عصمت از گناه پس از نبوت:
در باره عصمت از گناه کبیره، به صورت عمدی، پس از نبوت اختلافی وجود ندارد، مگر آنچه به «حشویه» نسبت داده شده است.
اما دربارۀ عصمت پیامبران از گناهان کبیره به صورت سهوی، پس از نبوت، اقوال و آراء مختلفی است. متکلمان امامیه و محققان از معتزله و اشاعره، عصمت از گناهان صغیره را خواه سهوی باشد و خواه عمدی، پس از نبوت لازم می دانند. ولی اکثریت معتزله و اشاعره، گناه صغیره سهوی را بدون قید و شرط جایز دانسته اند و گناهان صغیره عمدی را نیز اگر بر دنائت مقام دلالت نکند، روا شمرده اند.
گروهی از محققان از فقها و متکلمان اهل سنت عصمت از صغایر را نیز همانند عصمت از کبائر، بدون قید و شرط لازم دانسته اند؛ زیرا اولا: در حقیقت گناه صغیره و کبیرهاختلاف است، و ثانیا: سلف به تمام اعمال پیامبر صلی الله علیه و آله اقتدا می کردند.

4-عصمت از گناه قبل از نبوت:
در این باره نیز اقوال مذاهب و متکلمان اسلامی متفاوت است.«شیعه امامیه» عصمت از گناه در این مرحله را نیز، به طور مطلق لازم می داند؛ امااکثریت«اشاعره» و گروهی از «معتزله» عصمت از گناه در این مرحله را، خواه عمدی باشد یا سهوی ،کبیره باشد یا صغیره، لازم ندانسته اند.
اکثر معتزله و برخی از اشاعره، معتقدند که عصمت از گناهان کبیره قبل از نبوت واجب است. عده ای از آنان میان کبیره و صغیره تفکیک قائل نشده اند؛ به اعتقاد آنان: پیامبران از هر چیزی که نفرت آور باشد، معصومند حتی اگر از افعال آنان نباشد؛ بلکه از قبیل تبهکاری پدر و مادر باشد.

5- عصمت از موارد دیگر
علاوه بر موارد یاد شده امور دیگری در باب عصمت انبیاء قابل بحث است که عبارتند از:
الف) عصمت در تشخیص موضوعات احکام شرعی.
ب) عصمت در تشخیص مصالح و مفاسد امور مربوط به زندگی اجتماعی.
ج)عصمت در مسائل مربوط به زندگی شخصی و عادی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله.
تمام موارد یاد شده در حقیقت به عصمت علمی(عصمت از سهو و خطا) باز می گردد ولی با توجه به اقوال متکلمان در موارد پیشین، و نیز با توجه به دلایل عقلی و نقلی عصمت، می توان حکم موارد یاد شده و موضع متکلمان را دربارۀ آنها بدست آورد.

--------------------------------------

اما در مورد حضرت آدم علی نبینا و علیه السلام عرض می شود
بحث ایشان بامسامحه در قسم چهارم قرار میگیرد(البته فی الواقع داخل در این قسم هم نیست چون داستان ایشان قبل از ورود به دنیا بوده است) که در این قسم میان اهل سنت هم اختلاف است؛ یعنی شیعه تنها نیست که عصمت قبل از نبوت را واجب می داند بلکه در میان خود اهل سنت هم قائل دارد. اما نکتۀ قابل توجه این است که
نافرمانی از اوامر الهی درصورتی صادق است که شخص مکلف به تکلیف باشد حال سوال این است : حضرت آدم هنگامی که از آن میوه خوردند در دار تکلیف بودند؟ یانه دربهشت برزخی؟

صدرا;168750 نوشت:

اما در مورد حضرت آدم علی نبینا و علیه السلام عرض می شود
بحث ایشان بامسامحه در قسم چهارم قرار میگیرد(البته فی الواقع داخل در این قسم هم نیست چون داستان ایشان قبل از ورود به دنیا بوده است) که در این قسم میان اهل سنت هم اختلاف است؛ یعنی شیعه تنها نیست که عصمت قبل از نبوت را واجب می داند بلکه در میان خود اهل سنت هم قائل دارد. اما نکتۀ قابل توجه این است که
نافرمانی از اوامر الهی درصورتی صادق است که شخص مکلف به تکلیف باشد حال سوال این است : حضرت آدم هنگامی که از آن میوه خوردند در دار تکلیف بودند؟ یانه دربهشت برزخی؟


لطفا اول بگویید تکلیف چگونه بوجود می آید ؟
بعدا بگویید آیا شیطان هنگامی که از امر خدا سرپیچی کردند در دارتکلیف بودند ؟یانه در بهشت برزخی ؟
وآیا شیطان مکلف به تکلیف بود ؟
دوست عزیز لطفا اگر جوابی را میدهید سعی کنید مستدل باشد
ممنون

طالب علم;168879 نوشت:
لطفا اول بگویید تکلیف چگونه بوجود می آید ؟
بعدا بگویید آیا شیطان هنگامی که از امر خدا سرپیچی کردند در دارتکلیف بودند ؟یانه در بهشت برزخی ؟
وآیا شیطان مکلف به تکلیف بود ؟
دوست عزیز لطفا اگر جوابی را میدهید سعی کنید مستدل باشد
ممنون

با سلام و عرض ادب

عالم تکلیف ملائکه با عالم تکلیف انسان متفاوت است همچنان که نحوۀ وجودی آنها متفاوت است. عالم تکلیف انسان، عالم دنیا است؛ همچنان که خداوند متعال می فرماید:«انی جاعل فی الارض خلیفة» یعنی محل رشد و کمال انسان در دنیا خواهد بود. و تحقق تکلیف نیز بعد از امر لازم الاتباع است امری که تخلف از آن مستلزم مؤاخذه خواهد بود.
خداوند متعال پس از خلق انسان به ملائکه دستور سجده بر آدم را داد که در این مرحله ابلیس نیز در جمع ملائکه حاضر بود ولی به خاطر استکبار، بر آدم سجده نکرد و در زمرۀ کافرین قرار گرفت. که در این مرحله همۀ مخاطبین مامور به سجده بر آدم بودند.
بعد از خلقت انسان و داستان سجده بر او و سؤال ملائکه و تعلیم اسماء به آدم، خداوند متعال آدم و همسرش را در بهشت برزخی ساکن نمود: به آدم گفتيم تو و همسرت در بهشت ساكن شويد و هر چه مى‏خواهيد از نعمت‏هاى آن گوارا بخوريد«وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما». که این بهشت دار تکلیف نبوده است همچنان که مجازاتی هم که متفرع بر عمل آدم بود نشانگر این امر است که نهی مذکور نهی ارشادی بوده است.

با عرض سلام به استاد عزیز جناب صدرا گرامی و دیگر دوستان
دوست عزیز کمی دیر جواب دادید احساس کردم مشکلی پیش امده یاتایپک را فراموش کردید
الحمدلله که بحث ادامه پیدا کرد
اما شما متاسفانه به سوالات بنده دقت نکردید و جوابی را از شما ندیدم پس به اجبار خود جواب خود را داده
اولا شما نوشتید

صدرا نوشت:
نافرمانی از اوامر الهی درصورتی صادق است که شخص مکلف به تکلیف باشد

پس اول لازم است معنی تکلیف را بدانیم
تَکْلیف، اصطلاحی با خاستگاه قرآنی ناظر به وا داشتن انسان از سوی خداوند به انجام دادن کاری یا پرهیز از کاری در چارچوب امر و نهی
حال که معنی تکلیف را دانستیم ببینیم آیا لفظ خداوند برای آدم شامل تکلیف می شود یا نه
وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ
وليكن نزديك اين درخت نشويد و از آن نخوريد . چه ( اگر چنين كنيد ) از ستمگران خواهيد شد
حتی خداوند نمی فرماید ازمیوه آن درخت نخورد از لفظی استفاده می کند برای نشان دادن سنگینی آن عمل وآن لفظ تقربا

مثلا
وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى
خداوندحتی از کارهای که ممکن است منجر به زنا شود ما را منع می کند چه رسد به خود زنا واین نشان دهنده سنگینی خود زناو نهایت احتیاط در مورد آن است
بعد خداوند می فرماید اگر به ان درخت نزدیک شوید از ستمگران خواهید بود
که در مورد لفظ ظالم کلمه منفور برای لقب عمل منکر از طرف خداست
پس مشخص است خداوند با نهی از ان عمل تکلیف را برای آدم مشخص می کند
ودانستن تکلیف به امر و نهی خداوند ربط دارد

نقل قول:
حضرت آدم هنگامی که از آن میوه خوردند در دار تکلیف بودند؟ یانه دربهشت برزخی؟
در اینجا طوری صحبت می کنید که انگار به قول شما بهشت برزخی جای نیست که خداوند از بندگانش عملی بخواهد و تنها دنیا جای تکلیف و امر و نهی خداوند است
اما همانطور که قبلا هم اشاره کردم جای برای تکلیف را خداوند با امر و نهی خود مشخص می کند

وبا سوالم در مورد شیطان خواستم اینرا به شما بگویم
که اگر با تعریف شما پیش برویم شیطان هم مکلف به امر خدا نبودپس چرا باید از رحمت خداوند رانده شود
شیطان از جن بود و جن هم مانند انسان تکلیف اصلی را در دنیا شروع کرد
پس خداوند به ملائکه و جن که شامل شیطان و انسان امر و نهی می کند
حتی جالبتر انکه این توهین به خداست وقتی که هنوز خدا نمی داند نباید در بهشت برزخی از انسان نهی کند

صدرا;169314 نوشت:
عالم تکلیف ملائکه با عالم تکلیف انسان متفاوت است همچنان که نحوۀ وجودی آنها متفاوت است

سخن بنده در مورد شیطان بود و شیطان جزءجنیان است نه ملائکه
با اختلاف نحوه وجود ی نوع تکلیف فرق می کند هانطور که برای ملائکه و حضرت ادم و ابلیس نوع تکلیف فرق می کرد نه انکار تکلیف

نقل قول:
عالم تکلیف انسان، عالم دنیا است؛
همچنان که خداوند متعال می فرماید:«انی جاعل فی الارض خلیفة» یعنی محل رشد و کمال انسان در دنیا خواهد بود. و تحقق تکلیف نیز بعد از امر لازم الاتباع است امری که تخلف از آن مستلزم مؤاخذه خواهد بود.

خداوند متعال پس از خلق انسان به ملائکه دستور سجده بر آدم را داد که در این مرحله ابلیس نیز در جمع ملائکه حاضر بود ولی به خاطر استکبار، بر آدم سجده نکرد و در زمرۀ کافرین قرار گرفت. که در این مرحله همۀ مخاطبین مامور به سجده بر آدم بودند.
بعد از خلقت انسان و داستان سجده بر او و سؤال ملائکه و تعلیم اسماء به آدم، خداوند متعال آدم و همسرش را در بهشت برزخی ساکن نمود: به آدم گفتيم تو و همسرت در بهشت ساكن شويد و هر چه مى‏خواهيد از نعمت‏هاى آن گوارا بخوريد«وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما». که این بهشت دار تکلیف نبوده است همچنان که مجازاتی هم که متفرع بر عمل آدم بود نشانگر این امر است که نهی مذکور نهی ارشادی بوده است.
دوست عزیز جواب این سخنان را دادم سخن بنده در مورد نافرمانی از امر خداست که محرز است و با وجود نافرمانی پایه های عصمت مطلق فرو میریزد مدتی که آدم در آنجا بود خداوند قوانینی را برایش قرار می دهد آیا معصوم از فرمان خداوند سرپیچی می کند
شما هر کاری بکنید نمی توانید اصل نافرمانی را انکار کنید شاید بتوان بگفتن نهی ارشادی درجه نافرمانی را پایین اورد اما اصل نافرمانی باز و وجود دارد
مگر انکه شما نافرمانی را اشتباه ندانید
که در اینصورت همه ما معصوم هستیم

طالب علم;169417 نوشت:

پس اول لازم است معنی تکلیف را بدانیم
تَکْلیف، اصطلاحی با خاستگاه قرآنی ناظر به وا داشتن انسان از سوی خداوند به انجام دادن کاری یا پرهیز از کاری در چارچوب امر و نهی
حال که معنی تکلیف را دانستیم ببینیم آیا لفظ خداوند برای آدم شامل تکلیف می شود یا نه
وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ
وليكن نزديك اين درخت نشويد و از آن نخوريد . چه ( اگر چنين كنيد ) از ستمگران خواهيد شد
حتی خداوند نمی فرماید ازمیوه آن درخت نخورد از لفظی استفاده می کند برای نشان دادن سنگینی آن عمل وآن لفظ تقربا
مثلا
وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى
خداوندحتی از کارهای که ممکن است منجر به زنا شود ما را منع می کند چه رسد به خود زنا واین نشان دهنده سنگینی خود زناو نهایت احتیاط در مورد آن است
بعد خداوند می فرماید اگر به ان درخت نزدیک شوید از ستمگران خواهید بود
که در مورد لفظ ظالم کلمه منفور برای لقب عمل منکر از طرف خداست
پس مشخص است خداوند با نهی از ان عمل تکلیف را برای آدم مشخص می کند
ودانستن تکلیف به امر و نهی خداوند ربط دارد

با سلام و عرض ادب
در خصوص بحث تکلیف عرض می شود:
غایت نهی از خوردن در خصوص حضرت آدم علیه السلام چه بوده است؟ آیا به واسطۀ مفسده ای بوده که در نفس خوردن میوۀ شجره وجود داشته، یعنی خورد میوۀ آن مبغوض خداوند متعال بوده همچنان که زنا مبغوض خداوند متعال است :« وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِيلاً»؛ و نزديك زنا نشويد، كه كار بسيار زشت، و بد راهى است -همچنان که به این آیه تمسک جستید- یا خیر امر دیگری بوده است؟

طالب علم;169417 نوشت:

در اینجا طوری صحبت می کنید که انگار به قول شما بهشت برزخی جای نیست که خداوند از بندگانش عملی بخواهد و تنها دنیا جای تکلیف و امر و نهی خداوند است
اما همانطور که قبلا هم اشاره کردم جای برای تکلیف را خداوند با امر و نهی خود مشخص می کند
وبا سوالم در مورد شیطان خواستم اینرا به شما بگویم
که اگر با تعریف شما پیش برویم شیطان هم مکلف به امر خدا نبودپس چرا باید از رحمت خداوند رانده شود
شیطان از جن بود و جن هم مانند انسان تکلیف اصلی را در دنیا شروع کرد
پس خداوند به ملائکه و جن که شامل شیطان و انسان امر و نهی می کند
حتی جالبتر انکه این توهین به خداست وقتی که هنوز خدا نمی داند نباید در بهشت برزخی از انسان نهی کند
سخن بنده در مورد شیطان بود و شیطان جزءجنیان است نه ملائکه
با اختلاف نحوه وجود ی نوع تکلیف فرق می کند هانطور که برای ملائکه و حضرت ادم و ابلیس نوع تکلیف فرق می کرد نه انکار تکلیف

اما در مورد شیطان و مخالفت او عرض می شود:
از آيه" وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ"[1] استفاده مى‏شود كه ابلیس و همه فرشتگان در مقامى قرار داشتند كه مى‏توان آن را مقام" قدس" ناميد، و امر به سجده هم متوجه اين مقام بوده نه به يك يك افرادى كه در اين مقام قرار داشته‏اند، هم چنان كه جمله" فَاهْبِطْ مِنْها فَما يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيها" نيز اشاره به اين معنادارد.
بنا بر اين، معلوم مى‏شود ابليس قبل از تمردش فرقى با ملائكه نداشته، و پس از تمرد حسابش از آنان جدا شده، ملائكه به آنچه مقام و منزلتشان اقتضا مى‏كرده باقى ماندند و خضوع بندگى را از دست ندادند، و ليكن ابليس بدبخت از آن مقام ساقط گرديد، هم چنان كه فرموده:" كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ" چون از جنس جن بود نسبت به امر پروردگارش فسق ورزيد"، و" فسق" به معناى بيرون شدن خرما از پوسته است، ابليس هم با اين تمردش در حقيقت از پوست خود بيرون گشت و زندگاني اى را اختيار كرد كه جز خروج از كرامت الهى و اطاعت بندگى چيز ديگرى نبود

بنابراین مقامی که شیطان در آن مقام تمرد نمود مقام قدس بوده و امر به سجده نیز امری لازم الاجرا بوده که مخالفت با آن تمرد و سرکشی آشکار با دستور خداوند متعال بوده است و سیاق بحث امر به سجده و مخالفت با آن و تبعات آن کجا و نهی ای که در داستان حضرت آدم علیه السلام است کجا؟
در بهشت برزخ نزولی، تکلیف یا وعد و یا وعید تشریعی نیست. از این رو امر و نهی و ارتکاب و امتثال و ظلم و خسران و درخواست مغفرت و رحمت در آن نشاه، همگی به معنایی است که موافق و متناسب با همان جا ؛ نه به معنایی که آن را در زمین و جهان تکلیف می فهمیم و اصطلاح می گذاریم.

[1]. و چون پروردگارت به فرشتگان فرمود من مى‏خواهم در زمين خليفه‏اى قرار دهم گفتند:مى‏خواهى در زمين كسى را قرار دهى كه فسادها برانگيزد و خون‏ها بريزد با اينكه ما به حمد تو تسبيح كرده و تو را تقديس مى‏كنيم. سوره بقره آيه 30.

صدرا;169564 نوشت:
با سلام و عرض ادب
در خصوص بحث تکلیف عرض می شود:
غایت نهی از خوردن در خصوص حضرت آدم علیه السلام چه بوده است؟ آیا به واسطۀ مفسده ای بوده که در نفس خوردن میوۀ شجره وجود داشته، یعنی خورد میوۀ آن مبغوض خداوند متعال بوده همچنان که زنا مبغوض خداوند متعال است :« وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‏ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبِيلاً»؛و نزديك زنا نشويد، كه كار بسيار زشت، و بد راهى است -همچنان که به این آیه تمسک جستید- یا خیر امر دیگری بوده است؟

جنب صدرا خسته نباشید
اینکه واقعا آن میوه چه بوده است الله اعلم سخن صریحی دراین مورد وجود ندارد
شما فرض کنید میوه ی بوده که مخصوص جنیان یا مخلوقات دیگر بوده ویا برعکس مثل خوک نجس بوده و یا .....میشه بفرمایید چرا به اصل نافرمانی نمی پردازید

اما همانطور که گفتم خداوند به تاکید از ادم می خواهد نزدیک ان نشود میشه بگید چرا حضرت آدم از فرمان خدا سرپیچی کرد ؟آیا معصوم از فرمان خدا سرپیچی می کند ؟
صدرا;169564 نوشت:
بنابراین مقامی که شیطان در آن مقام تمرد نمود مقام قدس بوده و امر به سجده نیز امری لازم الاجرا بوده که مخالفت با آن تمرد و سرکشی آشکار با دستور خداوند متعال بوده است و سیاق بحث امر به سجده و مخالفت با آن و تبعات آن کجا و نهی ای که در داستان حضرت آدم علیه السلام است کجا؟
در بهشت برزخ نزولی، تکلیف یا وعد و یا وعید تشریعی نیست. از این رو امر و نهی و ارتکاب و امتثال و ظلم و خسران و درخواست مغفرت و رحمت در آن نشاه، همگی به معنایی است که موافق و متناسب با همان جا ؛ نه به معنایی که آن را در زمین و جهان تکلیف می فهمیم و اصطلاح می گذاریم.

دوست عزیز به نظر خودتان این سخنان شما می تواند جوابگو باشد
در نظر بگیرید یک اهل تشیع درجواب اهل سنت در اینکه حضرت ادم چرا نافرمانی کرد از شما دلیل بخواهد آیا به نظر شما آن اهل تشیع چه بگوید ؟
معنای نافرمانی مشخص است شما چطور برای شیطان اینقدر دقیق آنرا می فهمید اما وقتی که به حضرت ادم می رسد می گویید ما نمی فهمیم ومعنای دیگر دارد ؟آیا این را علمای شما می گویند یا نظر شخصی شماست ؟

حال یک سوال در نظر بگیرید به جای حضرت ادم حضرت علی بود و خداوند از حضرت علی می خواهد از میوه ان درخت نخورد به نظر شما حضرت علی چکار می کرد ؟

طالب علم;169764 نوشت:

اینکه واقعا آن میوه چه بوده است الله اعلم سخن صریحی دراین مورد وجود ندارد
شما فرض کنید میوه ی بوده که مخصوص جنیان یا مخلوقات دیگر بوده ویا برعکس مثل خوک نجس بوده و یا .....میشه بفرمایید چرا به اصل نافرمانی نمی پردازید
اما همانطور که گفتم خداوند به تاکید از ادم می خواهد نزدیک ان نشود میشه بگید چرا حضرت آدم از فرمان خدا سرپیچی کرد ؟آیا معصوم از فرمان خدا سرپیچی می کند ؟

باسلام و عرض ادب
اولا:اینکه شما دو آیه را به واسطه اشتراک در لفظ با هم مقایسه نمودید امری اشتباه است؛ چون تاکید در نواهی تنها در اوامر مولوی دال بر مبغوضیت منهی عنه است نه در اوامر ارشادی که ارشاد به تبعات منهی عنه است.
ثانیا: بايد دانست آنچه لازمه عصمت است انجام واجبات و ترک محرمات است و از طرفي بايد دانست كه نهي بر دو گونه است :
الف)نهي مولوي : فرمان و دستوري كه خداوند به عنوان يك وظيفه براي بنده خود صادر مي كند و لذا مخالفت با آن و ناديده گرفتن چنان دستوری در حكم معصيت به شمار رفته و مستوجب عقاب خواهد بود .

ب)نهي ارشادي : فرماني نيست كه خداوند به عنوان يك وظيفه براي بنده خود معين نموده باشد که سرپيچي از آن عواقب اخروي را در برداشته باشد بلكه منظور از نهي ارشادي تنها راهنمايي به مصالح و منافع موجود در مورد حكم است و لذا عمل نكردن به آن هر چند زيانهايي به دنبال دارد ولي مسئوليت آخروي به همراه ندارد .

از اين دو قسم نهي تنها قسم اول است كه دال بر حرمت بوده و مخالفت با آن منافات با عصمت دارد و با توجه به اين مطالب هيچ دليل قاطع و روشني در دست نيست كه نهي اي كه در مورد خوردن از شجره ممنوعه خطاب به حضرت آدم علیه السلام رسيده بود نهي مولوي بوده است بلكه با توجه به آيات روشن می شود كه اين نهي جنبه ارشادي داشته است چراكه تعليل اين نهي هرگز ناظر به عقاب و عذاب نيست .در‌آيات سورۀ (طه 122،تا 117) چنين مي خوانيم : «فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى‏ (117) إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى‏ (118) وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى‏ (119)فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‏ (120) فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏ (121) ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى‏»؛پس گفتيم: «اى آدم! اين (ابليس) دشمن تو و (دشمن) همسر توست! مبادا شما را از بهشت بيرون كند كه به زحمت و رنج خواهى افتاد! ؛ (امّا تو در بهشت راحت هستى! و مزيّتش) براى تو اين است كه در آن گرسنه و برهنه نخواهى شد ؛ و در آن تشنه نمى‏شوى، و حرارت آفتاب آزارت نمى‏دهد!» ؛ ولى شيطان او را وسوسه كرد و گفت: «اى آدم! آيا مى‏خواهى تو را به درخت زندگى جاويد، و ملكى بى‏زوال راهنمايى كنم؟!»؛ سرانجام هر دو از آن خوردند، (و لباس بهشتيشان فرو ريخت،) و عورتشان آشكار گشت و براى پوشاندن خود، از برگهاى (درختان) بهشتى جامه دوختند! (آرى) آدم پروردگارش را نافرمانى كرد، و از پاداش او محروم شد!؛ سپس پروردگارش او را برگزيد، و توبه‏اش را پذيرفت، و هدايتش نمود.


مفاد آيات فوق اين است كه به آدم علیه السلام خطاب شد كه اگر از خوردن از شجره ممنوعه پرهيز كنيد هرگز گرفتار مشقت و سختي مثل گرسنگي و تشنگي و... نمي شويد نه اينكه از عذاب و عقاب الهي رهايي پيدا مي كنيد و روشن است كه اين بيان و اين تعليل براي پرهيز از آن درخت خود حاكي از اين است كه نهي ازخوردن جنبه تحريمي نداشته بلكه آنچه باعث بر نهي مزبور شده است اجتنابي از امور بوده است.
علاوه بر اينها چنانچه نهي مزبور يك نهي مولوي بود لازم بود كه حضرت آدم پس از توبه دوباره به بهشت بازگردد زيرا توبه كه حقيقت آن بازگشت از مخالفت است هنگاميكه مورد قبول واقع شود معصيت بكلي بخشوده شده و آن بنده توبه كار به مقام اوليه خود بازگردانده مي شود در حاليكه آدم علیه اسلام پس از توبه به بهشت بازگشت نكرد .
بنابراین خروج از بهشت بر اثر تناول از درخت مزبور يك اثر ضروري و تكويني بوده نظير تاثير سم و آتش در كشتن و سوزاندن همچنان كه تمام موارد تكاليف ارشادي نيز از همين قبيل است و هرگز شبيه مجازاتهاييكه در موارد تكاليف مولوي به فرد تعلق مي گيرد نمي باشد . بنابراين مخالفت آدم علیه السلام با آن نهي ارشادي با مقام عصمت اومنافات ندارد.

پاسخ ديگر اینکه: محور بحث در عصمت، مخالفت با تشريع الهى است؛ يعنى آن‏جا كه محيط، محيط تكليف باشد و تشريع الهى به وسيله پيامبران اعلام شود، در چنين صورتى، مسئله عصمت براى پيامبران و اوليا مطرح مى‏گردد(همچنان که در پست حیطۀ عصمت انبیاء متذکر شدیم)، ولى محيطى كه آدم و حوا در آن‏جا زندگى مى‏كردند، هرگز محيط تكليف به صورت ياد شده نبود؛ نه پيامبرى آمده و نه شريعتى تصويب شده بود و نه افرادى زير بار تكليف رفته بودند،
بلكه فقط خطابى متوجه فردى شده بود كه نتايج اطاعت و مخالفت تكليف را لمس نكرده و كاملًا با آن آشنا نشده بود، بنابراين، از مخالفت حضرت آدم با فرمان خداوند، خلاف عصمت استنباط نمى‏شود.
قرآن كريم در اين‏باره مى‏فرمايد: قُلنَا اهبِطوا مِنها جَميعًا فَامّا يَأتِيَنَّكُم مِنّى هُدًى فَمَن تَبِعَ هُداىَ فَلا خَوفٌ عَلَيهِم ولاهُم يَحزَنون؛[1] گفتيم: همه از آن [بهشت‏] فرو شويد، پس اگر رهنمودى از من به سوى شما بيايد، آنان كه از راهنمايى من پيروى كنند، نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين شوند. همين معنا با اندك تفاوت در سوره طه آيه 123 آمده است.
بنابراين، دين و شريعت پس از خروج آدم از بهشت آمده است و پيش از آن، شريعت و احكامى نبوده، تا مسئله مخالفت با آن و گناه مطرح شود.

[1] . بقره، آيه 38.

طالب علم;169764 نوشت:
دوست عزیز به نظر خودتان این سخنان شما می تواند جوابگو باشد
در نظر بگیرید یک اهل تشیع درجواب اهل سنت در اینکه حضرت ادم چرا نافرمانی کرد از شما دلیل بخواهد آیا به نظر شما آن اهل تشیع چه بگوید ؟
معنای نافرمانی مشخص است شما چطور برای شیطان اینقدر دقیق آنرا می فهمید اما وقتی که به حضرت ادم می رسد می گویید ما نمی فهمیم ومعنای دیگر دارد ؟آیا این را علمای شما می گویند یا نظر شخصی شماست ؟
حال یک سوال در نظر بگیرید به جای حضرت ادم حضرت علی بود و خداوند از حضرت علی می خواهد از میوه ان درخت نخورد به نظر شما حضرت علی چکار می کرد ؟

الف) ما جوابی را که صحیح می دانیم بیان می کنیم و قضاوت نیز با خوانندگان گرامی خواهد بود.
ب) معنای نافرمانی حضرت آدم علیه السلام از سیاق آیات مشخص است علاوه بر اینکه مقتضای جمع بین آیات نیز همین خواهد بود.
ج) اما اینکه حضرت امیر علیه السلام بجای حضرت آدم علیه السلام بود چه می کرد؛ حضرت امیر علیه السلام به واسطه اینکه نفس پیامبر صلی الله علیه و آله است همان کاری را می کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله بر فرض قرار گرفتن در جایگاه حضرت آدم انجام می داد.
د) ما از طرف خود حرف نمی زنیم هر چه هست کلام بزرگان است. اما اگر مایل باشید کلام علمای اهل سنت را نیز متذکر شویم.

اما در مورد مراتب عصمت انبیاء نکاتی قابل توجه است:

1- عصمت، مقول به تشکیک است؛ زیرا هم از جهت تقسیم به عصمت علمی و عملی، قابل تفکیک است و هم از جهت تقسیم به مراتب و درجات، قابل توزیع است؛ لذا ثبوت برخی از مراتب آن ، مستلزم ثبوت مراتب دیگر نیست و نیز سلب بعضی از مراتب آن ، موجب نفی بعض دیگر از مراتب آن نیست.
2- حداقل عصمت، برای درجۀ نازل نبوت و رسالت معتبر است، و حد متوسط آن برای مرتبه میانگین از نبوت و رسالت لازم است و مرحله والای عصمت، برای مرتبه برین و اعلای نبوت و رسالت نیاز است.
3- نصاب لازم از عصمت برای نیل به مقام شامخ نبوت، همان است که پیامبر علاوه بر عصمت از گناه در محدودۀ اخذ شریعت و تبلیغ و تبیین احکام و اجرای آن نیز معصوم بوده باشد .

سلام

با اجازه حالا که بحث عصمت است

منم نظرم را بگم ببینم درسته یا نه؟!!

به نظر من عصمت پیامبران و امامان وقتی مربوط به ذاتشان نست(چون خدا تنها در ذات اش عصمت وجود دارد)

پس هر وقت که خدا اراده کند خطایی در پیامبر که به ظاهر خطا ولی در باطن خطا محسوب نمی شود

رخ می دهد

یعنی بستگی به هدف خدا دارد

ما می دانیم که پیامبر هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید
می دانیم انچه می گوید چیزی است که به او وحی شده است!!!

پس این اعمال از روی هوای نفس نیست که خطا محسوب شود!!!

گرچه ظاهر امر خطا باشد

و یا اینکه ان گفته ها واقعا خطا باشد

اما قبل از اهدای عصمت از طرف خدا!!

یعنی پیامبر از بدو تولد معصوم نبوده

نظر کارشناسان چیست؟:Gig:

harfe hagh;167524 نوشت:
. حال این سوالی شده که ذهن مرا درگیر خود کرده و خیلی دوست دارم بدانم حضرت ختمی مرتبت حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم معصوم بوده اند یا نه؟ اگر آری به چه دلیل و اگر هم نه باز به چه ذلیل؟

سلام

دوست من

تا جایی که من فکر می کنم

ملامت بر دو نوع باید باشد

ملامت مزموم
و ممدوح

مزموم در مقابل کار بد است

یعنی مثلا بنده دروغ می گویم

شما که اگاه به احکام خدایید می گویی چرا اینکار را کردی؟

چرا؟

اما ممدوح چیست؟

ممدوح (منظور بنده) ان است که مثلا من کاری را انجام دهم که خطا نیست!!!

اما نباید انجام می دادم یا بهتر بود انجام ندهم

پس شما به من می گویید چرا اینکار را کردی ؟ بهتر نبود نکنی؟

این دو هر دو ملامت است غیر از این است؟

حال بررسی پاسخ بنده با کارشناسان

آیا این تعریف بنده درست است؟
یا خیر؟:Gol:

صدرا;169967 نوشت:
باسلام و عرض ادب
اولا:اینکه شما دو آیه را به واسطه اشتراک در لفظ با هم مقایسه نمودید امری اشتباه است؛

سلام به استاد صدرا عزیز ودیگر دوستان

شناختن گناه تنها در نوع دستور و نوع نهی ایشان معلوم می شود
اصل در شناختن گناه آنست که الزام به ترک شود یا نهی شدید از آن عمل شود و شما یک عمل نهی ارشادی را به من نشان دهید که الزام به ترک یا نهی شدید در آنجام دادن ان عمل شده باشد وذم فاعل دران بکا رفته باشد
یکی از کلماتی که الزام به ترک و نهی شدید را می رساند کلمه لاتقربا است همانطور که قبلا مثال اوردم
ببینید وقتی که خداوند بخواهد نشان دهد انجام دادن عملی گناه است ازکلماتی مشخص استفاده می کند که وجود هریک می توانددلیلی برای نشان دادن گناه بودن آن عمل است
از آن جمله
1- الزام به ترک
2- ذم فاعل ان عمل
3- احتیاج به توبه
4- عمل را منتصب به شیطان کردن
5- عقاب دنیوی یا اخروی
6- شخص با ارتکاب آن مرتکب خسران شود
7- استفاده کردن از کلمه عصی
8- استفاده کردن از کلمه غوی

اما مهمترین مشخصه گزینه اول و دوم هست
و جالب انکه همه این توصیفات برای گناه بودن عمل حضرت ادم بکار رفته است وگمان نکنم هیچ عملی اینطور مشخص خداوند گناه بودن آن را برای ما مشخص کرده باشد
حال بررسی آیه و تطبق این علائم
1-
الزام به ترک
وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ
نزديك اين درخت نشويد و از آن نخوريد
در اینجا از کلمه و لاتقربااستفاده شده که نهی شدید را می رساند مثال های برای آن
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! در حالي كه مست هستيد به نماز نايستيد تا آن گاه كه مي‌دانيد چه مي‌گوئيد
لاَ تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ
و به گناهان كبيره ( از جمله زنا ) نزديك نشويد ، خواه ( آنها در وقت انجام براي مردم ) آشكار باشد و خواه پنهان
‏ وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاء سَبِيلاً ‏
و ( با انجام عوامل و انگيزه‌هاي زنا ) به زنا نزديك نشويد كه زنا گناه بسيار زشت و بدترين راه و شيوه است .
حال بررسی ذم فاعل آن عمل :
وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ
وليكن نزديك اين درخت نشويد و از آن نخوريد . چه ( اگر چنين كنيد ) از ستمگران خواهيد شد .
2- ذم فاعل
حال بررسی ظلم در آیات
وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ
و با آنان پيكار كنيد تا فتنه‌اي باقي نماند ( و نيروئي نداشته باشند كه با آن بتوانند شما را از دينتان برگردانند ) و دين ( خالصانه ) از آن خدا گردد ( و مؤمنان جز از خدا نترسند و آزادانه به دستور آئين خويش زيست كنند ) . پس اگر ( از روش نادرست خود ) دست برداشتند ( و اسلام را پذيرفتند ، دست از آنان بداريد . زيرا حمله بردن و ) تجاوز كردن جز بر ستمكاران ( به خويشتن به سبب كفر و شرك ، روا ) نيست .
تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ
و هركس از حدود و مرزهاي ( اوامر و نواهي ) الهي تجاوز كند ( ستمگر بوده و ) بي‌گمان اين چنين كساني ستمگرند ( و به خود و به جامعه‌اي كه در آن زندگي مي‌كنند ستم مي‌نمايند ) .
و آیات زیاد دیگری

3- احتیاج به توبه
فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
سپس آدم از پروردگار خود كلماتي را دريافت داشت ( و با گفتن آنها توبه كرد ) و خداوند توبه او را پذيرفت . خداوند بسيار توبه‌پذير و مهربان است

وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنَّكُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَكُمْ بِاتِّخَاذِكُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ عِندَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
و ( به ياد آوريد ) آن گاه را كه موسي به قوم خود گفت : اي قوم من ! شما با پرستيدن گوساله ، بر خود ستم كرده‌ايد ، پس به سوي آفريدگار خويش برگرديد و توبه كنيد . بدين گونه كه نفس ( سركش ) خود را بكشيد ( و جان تازه و پاكي را به كالبد خويش بدميد ) و اين در پيشگاه آفريدگارتان براي شما بهتر است . ( و چون چنين كرديد ، لطف خدا شما را در برگرفت ) و توبه شما را پذيرفت . چه او بسيار توبه‌پذير و مهربان است .
إِلاَّ الَّذِينَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَبَيَّنُواْ فَأُوْلَئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
مگر كساني كه توبه كنند ( از كتمان حق ) و به اصلاح ( حال خود و جبران مافات ) بپردازند و ( آنچه را كه از اوصاف پيغمبر و اسلام و ديگر حقائق مي‌دانستند و پنهان مي‌كردند ) آشكار سازند . چه توبه چنين كساني را مي‌پذيرم و من بسي توبه‌پذير و مهربانم
وَاللَّذَانَ يَأْتِيَانِهَا مِنكُمْ فَآذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمَا إِنَّ اللّهَ كَانَ تَوَّاباً رَّحِيماً
و مرد و زني كه از شما زنا مي‌كنند ( و متزوّج نمي‌باشند ) آنان را بيازاريد ( و بعد از شهادت چهار نفر مرد عادل ، توبيخشان نمائيد ) . ولي اگر توبه كردند ( و از كرده خود پشيمان شدند ) و به اصلاح ( حال و تغيير احوال خود ) پرداختند ، دست از آنان بداريد ( و نه با گفتار و نه با كردار ، ايشان را به دنبال عقوبت و شكنجه لازم نيازاريد و گذشته را به يادشان نياريد ؛ چرا كه ) بيگمان خداوند بسيار توبه‌پذير و مهربان است .
وَالَّذِينَ عَمِلُواْ السَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُواْ مِن بَعْدِهَا وَآمَنُواْ إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ
كساني كه كارهاي زشتي ( چون كفر و معاصي ) انجام دهند و سپس توبه كنند و ( از آنها دست بكشند و به سوي خدا برگردند و حقيقه ) ايمان بياورند ، خداي تو بعد از آن ( توبه كه با بودن ايمان پذيرفتني است ، نسبت بدانان ) بس آمرزنده و مهربان است ( و ايشان را به درگاه خود مي‌پذيرد و از اشتباهات و گناهانشان در مي‌گذرد )


4- منتصب کرن آن عمل به شیطان
فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ
امّا شيطان مُوجِب لغزش آنان شد و ايشان را از آنچه در آن بودند ( كه بهشت بود ) خارج ساخت
يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ
اي آدميزادگان ! شيطان شما را نفريبد ، همان گونه كه پدر و مادرتان را ( فريفت و ) از بهشت بيرونشان كرد
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى
سپس شيطان ( به نيرنگ و حيله نشست و ) آدم را وسوسه كرد ( و بدو ) گفت : آيا تو را به درخت جاودانگي و ملك فناناپذير رهنمود كنم‌ ؟ ( اگر از اين درخت ممنوع بخوريد ، ديگر نمي‌ميريد و سرمدي مي‌شويد )
فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى
آن وقت گفتيم : اي آدم ! اين دشمن تو و همسر تو است ، پس ( بپائيد به دام وسوسه خود شما را گرفتار نسازد و ) از بهشت بيرونتان نكند كه به رنج و زحمت خواهي افتاد .
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
اي مؤمنان ! ميخوارگي و قماربازي و بتان ( سنگيي كه در كنار آنها قرباني مي‌كنيد ) و تيرها ( و سنگها و اوراقي كه براي بخت‌آزمائي و غيبگوئي به كار مي‌بريد ، همه و همه از لحاظ معنوي ) پليدند و ( ناشي از تزيين و تلقين ) عمل شيطان مي‌باشند . پس از ( اين كارهاي ) پليد دوري كنيد تا اين كه رستگار شويد

ادامه دارد

5- عقاب( دنیوی یا اخروی)
فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى ‏
آن وقت گفتيم : اي آدم ! اين دشمن تو و همسر تو است ، پس ( بپائيد به دام وسوسه خود شما را گرفتار نسازد و ) از بهشت بيرونتان نكند كه به رنج و زحمت خواهي افتاد .
يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا
اي آدميزادگان ! شيطان شما را نفريبد ، همان گونه كه پدر و مادرتان را ( فريفت و ) از بهشت بيرونشان كرد و لباسشان را از ( تن ) ايشان بيرون ساخت تا عوراتشان را بديشان نمايد
بررسی عقاب در آیات

وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ
گر مردمان اين شهرها و آباديها ( به خدا و انبياء ) ايمان مي‌آوردند و ( از كفر و معاصي ) پرهيز مي‌كردند ، ( درگاه خيرات و ) بركات آسمان و زمين را بر روي آنان مي‌گشوديم ( و از بلايا و آفات به دورشان مي‌داشتيم ) ولي آنان به تكذيب ( پيغمبران و انكار حقائق ) پرداختند و ما هم ايشان را به كيفر اعمالشان گرفتار و مجازات نموديم ( و عبرت جهانيانشان كرديم )
فَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ
امّا كافران را در دنيا ( با مسلّط كردن ملّتها بر آنان ) و در آخرت ( با جاودانگي در آتش دوزخ ) به عذاب سختي گرفتار و مجازات خواهم كرد ، و هيچ گونه ياوراني نخواهند داشت ( كه ايشان را از عذاب خدا برهانند )
‏ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسَاجِدَ اللّهِ أَن يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَسَعَى فِي خَرَابِهَا أُوْلَئِكَ مَا كَانَ لَهُمْ أَن يَدْخُلُوهَا إِلاَّ خَآئِفِينَ لهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي الآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ ‏
‏ ( از جمله دشمني ايشان نسبت به يكديگر ، و نسبت به مسلمانان اين است كه بعضي از قبيله‌ها معابد قبيله‌هاي ديگر را خراب نمودند و مسلمانان را از ورود به مسجدالحرام باز داشتند ) و چه كسي ستمگرتر از كساني است كه نگذارند در مساجد و اماكن عبادت خدا ، نام خدا برده شود ، و در ويراني آنها بكوشند ؟ شايسته اينان نبود كه چنين ( گناه بزرگي را مرتكب شوند و اين كارها را ) بكنند ، بلكه مي‌بايست ( حرمت معابد را نگهدارند و ) جز خاشعانه وارد آنها نشوند . بهره آنان در دنيا زبوني و رسوائي ، و در آخرت عذاب بزرگي است . ‏
وَلَوْلَا أَن كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمُ الْجَلَاء لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابُ النَّارِ
اگر خداوند ترك ديار را بر آنان مقرر نمي‌كرد ، در دنيا ايشان را به عذاب ( سخت‌تر از اخراج ) گرفتار مي‌نمود . ( بدا به حالشان ! گذشته از اين خفت اخراج دنيوي ) آنان در آخرت عذاب آتش دوزخ دارند .
6-شخص با ارتکاب آن مرتکب خسران شود
قَالاَ رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ
( آدم و همسرش ، دست دعا به سوي خدا برداشتند و ) گفتند : پروردگارا ! ما ( با نافرماني از تو ) بر خويشتن ستم كرده‌ايم و اگر ما را نبخشي و بر ما رحم نكني از زيانكاران خواهيم بود
مثال در قران
وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ
و كسي كه غير از ( آئين و شريعت ) اسلام ، آئيني برگزيند ، از او پذيرفته نمي‌شود ، و او در آخرت از زمره زيانكاران خواهد بود
‏ فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ ‏
پس نفس ( سركش ) او تدريجاً كشتن برادرش را در نظرش آراست و او را مصمم به كشتن كرد ، و ( عاقبت به نداي وجدان گوش فرا نداد و ) او را كشت ! و از زيانكاران شد ( و هم ايمان خود را و هم برادرش را از دست داد
‏ وَلَمَّا سُقِطَ فَي أَيْدِيهِمْ وَرَأَوْاْ أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّواْ قَالُواْ لَئِن لَّمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ ‏
هنگامي كه پشيمان و سرگردان شدند و دانستند كه گمراه گشته‌اند ، گفتند : اگر پروردگارمان بر ما رحم نكند و ما را نيامرزد ، بيگمان از زيانكاران خواهيم بود
7- بکار رفتن کلمه عصی
فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى
سرانجام هر دو نفر از آن خوردند ( و جامه‌هاي بهشتي از بدنشان فرو ريخت ) و شرمگاهشان برايشان نمايان شد ( كه تا آن زمان از ايشان پنهان بود ) و شروع كردند به اين كه برگهاي درختان بهشت را بر خود بپيچند و بچسبانند . بدين نحو آدم از فرمان پروردگارش سرپيچي كرد و گمراه شد ( و اين واقعه پيش از نبوّت او بود )
بررسی کلمه عصی در آیات
فَعَصَى فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْنَاهُ أَخْذاً وَبِيلاً
‏ فرعون با آن پيغمبر به مخالفت برخاست ، و ما هم او را به سختي فرو گرفتيم ( و به مجازات شديدي گرفتار ساختيم ) . ‏
‏ فَكَذَّبَ وَعَصَى ‏
امّا فرعون ، موسي را دروغگو ناميد و ( نبوّت او را نپذيرفت ، و از چيزي كه از جانب خدا با خود آورده بود ) سرپيچي كرد

8- استفاده کردن از کلمه غوی
وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى
بدين نحو آدم از فرمان پروردگارش سرپيچي كرد و گمراه شد
غوی در قران
‏ قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ‏
گفت : به عزّت و عظمتت سوگند كه ( در پرتو عمر جاويدان و تلاش بي‌امان ) همه آنان را گمراه خواهم كرد
مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى
يار شما ( محمد ) گمراه و منحرف نشده است ، و راه خطا نپوئيده است و به كژراهه نرفته است

پس در کلمات بکار رفته برای حضرت آدم به وضوح روشن است که ایشان مرتکب گناه شدند
ادمه دارد

صدرا;169967 نوشت:
چون تاکید در نواهی تنها در اوامر مولوی دال بر مبغوضیت منهی عنه است نه در اوامر ارشادی که ارشاد به تبعات منهی عنه است.

همچنان که گفتم مبغوضیت خداوند را با الزام به ترک و ذم فاعل می توان شناخت اما اگر منظور مبغوضیت ما از ان عمل باشد نمی تواند ملاک تشخیص باشد
همچنانکه در ادیان گذشته انجام دادن فعلی ممکن است حرام باشد اما در دین ما آن فعل حرام نباشد
حال کدام عمل مبغوض خداست آن که در دین ما حلال شده یا آنکه در ادیان گذشته حرام بوده
مشخص است تنها شرع خدا آنرا مشخص می کند

صدرا;169967 نوشت:
]ما از طرف خود حرف نمی زنیم هر چه هست کلام بزرگان است. اما اگر مایل باشید کلام علمای اهل سنت را نیز متذکر شویم.

صدرا;169967 نوشت:
بايد دانست آنچه لازمه عصمت است انجام واجبات و ترک محرمات است

يقول محمد باقر المجلسى فى بحار الانوار 211/25 ، مرآة العقول 4/352 :
اعلم ان الإمامية قد اتفقوا علي عصمة الأئمة من الذنوب صغيرها وكبيرها فلا يقع منهم ذنب اصلا لا عمدا ولا نسيانا ولا لخطأ في التأويل ولا للإسهاء من الله سبحانه .
و يقول فى نفس المصدر 25/351
قد مضى القول في المجلد السادس في عصمتهم (ع) عن السهو والنسيان ، وجملة القول فيه :
أنّ أصحابنا الإمامية أجمعوا على عصمة الأنبياء والأئمة صلوات الله عليهم من الذنوب الصغيرة والكبيرة ، عمداً وخطأً ونسياناً قبل النبوة والإمامة وبعدهما ، بل من وقت ولادتهم إلى أن يلقوا الله تعالى

و يقول محمد رضا المظفر فى عقائد الامامية ص 91:
ونعتقد أن الامام كالنبي يجب أن يكون معصوما من جميع الرذائل والفواحش ما ظهر منها وما بطن من سن الطفولة إلى الموت عمدا وسهوا،كما يجب أن يكون معصوما من السهو والخطأ والنسيان لأن الائمة حفظة الشرع،القوامون عليه، حالهم في ذلك حال النبي والدليل الذي اقتضانا أن نعتقد بعصمة الأنبياء هو نفسه يقتضينا أن نعتقد بعصمة الائمة بلا فرق.......
قول شما مخالف قول بزرگان شماست
بزرگان شما معتقدند که معصوم نه گناه می کند و نه خطاونه اشتباه و نه نسیان

صدرا;169967 نوشت:
و از طرفي بايد دانست كه نهي بر دو گونه است :
الف)نهي مولوي : فرمان و دستوري كه خداوند به عنوان يك وظيفه براي بنده خود صادر مي كند و لذا مخالفت با آن و ناديده گرفتن چنان دستوری در حكم معصيت به شمار رفته و مستوجب عقاب خواهد بود .

ب)نهي ارشادي :فرماني نيست كه خداوند به عنوان يك وظيفه براي بنده خود معين نموده باشد که سرپيچي از آن عواقب اخروي را در برداشته باشد بلكه منظور از نهي ارشادي تنها راهنمايي به مصالح و منافع موجود در مورد حكم است و لذا عمل نكردن به آن هر چند زيانهايي به دنبال دارد ولي مسئوليت آخروي به همراه ندارد

.
گمان نکنم لازم باشد اصول ابتدایی مباحثه را به شما استاد گرامی گوشزد کنم
آنچه که مشخص است کتب اهل سنت عاری از این تقسیم بندی نهی ارشادی و نهی مولوی است
حتی بررسی تالیفات اصولی و کلامی علمای شیعه نشان می دهد که در میان متقدمین و متوسطین و متاخرین حتی نامی از امر مولوی و امر ارشادی وجود نداشته واولین کسی که این تقسیم بندی را به آن منتسب می کنند علامه شیخ مرتضی انصاری است
پس وقتی اصل تقسیم بندی مورد اتفاق اهل سنت واهل تشیع نیست شما چطور به اثبات نهی ارشادی عمل حضرت آدم مشغول هستید
اگرچه بنده تازه با این تقسیم بندی آشنا می شوم اما
احساس میکنم حتی تعریف علمای شما برای نهی مولوی اشتباه است و بیشتر برای تعریف امر مولوی مطابقت دارد
همیشه در نهی باید گفته شود امر به انجام ندادن کاری یا نهی از عملی
ببینید این تعریف شما را در امر به خواندن نماز که امری مولوی است تطبیق می دهیم
خوب امر به نماز، فرمان و دستوری است که خداوند به عنوان وظیفه برای بنده خود صادر کرده است ومخالفت با ان معصیت و مستوجب عذاب است
اما نسبت به نهی ارشادی باید گفت
در کل همه اوامر و نواهی خداوند ارشاد بندگانش است واینکه آنها دچار زیان و ضرر چه در دنیا و چه در آخرت نشوند
حتی ممنون میشم اگر یک نهی ارشادی را باآن صفات مشخص در عمل حضرت آدم به من معرفی کنید

ادامه دارد

طالب علم;170453 نوشت:
. گمان نکنم لازم باشد اصول ابتدایی مباحثه را به شما استاد گرامی گوشزد کنم آنچه که مشخص است کتب اهل سنت عاری از این تقسیم بندی نهی ارشادی و نهی مولوی است

سلام

یه سوال

در مذهب اهل سنت آیا حرام و حلال و مکروه وجود ندارد؟!

صدرا;169970 نوشت:
پاسخ ديگر اینکه: محور بحث در عصمت، مخالفت با تشريع الهى است؛

محوریت بحث در عصمت به اعتقاد اهل تشیع
گناه - خطا و اشتباه و نسیان است

صدرا;169970 نوشت:
يعنى آن‏جا كه محيط، محيط تكليف باشد و تشريع الهى به وسيله پيامبران اعلام شود، در چنين صورتى، مسئله عصمت براى پيامبران و اوليا مطرح مى‏گردد(همچنان که در پست حیطۀ عصمت انبیاء متذکر شدیم

معنی تکلیف را قبلا متذکر شدم که ربط به امر و نهی خدا دارد و تشریع درست است به صورت ما نبوده اما تشریع شامل احکام ازطرف خداست حال چه یک فرمان باشد چه هزار فرمان [=&quot]لازم نمی کند حتما کتابی باشد تنها چند پیامبر کتاب داشتن[/]
اینکه خدا تنها از آدمی که مستقیم به خدا ارتباط دارد و به او علم داده شده است تشریع و تکلیف برای او دوری کردن از یک میوه درخت باشد امری غیر معقول است
آیا خداوند این را نمی دانسته
اما اینکه شما گفتید باید به وسیله دیگر پیامبران اعلام شود این دیگه از او حرف ها بود
پس با این تعریف شما اصلا نباید پیامبری بوجود میامد
چون باید خواناخواه از یک پیامبر شروع شود که قبل از او پیامبری نبوده باشد پس همیشه پیامبر اول نمی توانست معصوم باشد که حتی اثبات این حرف هم عصمت حضرت آدم رانفی می کند

صدرا;169970 نوشت:
ولى محيطى كه آدم و حوا در آن‏جا زندگى مى‏كردند، هرگز محيط تكليف به صورت ياد شده نبود؛

همه محیط ها کم و بیش با هم اختلاف دارند اینها موا نع تکلیف نیستند

نقل قول:
بلكه فقط خطابى متوجه فردى شده بود كه نتايج اطاعت و مخالفت تكليف را لمس نكرده و كاملًا با آن آشنا نشده بود، بنابراين، از مخالفت حضرت آدم با فرمان خداوند، خلاف عصمت استنباط نمى‏شود.
چطور میگویید نتایج اطاعت و مخالفت را درک نکرده مگر مخالفت شیطان و نتایج آن راندید مگر نتایج اطاعت ملائک را ندید
این دلایل شما بدرد شیطان پرستان می خورد
خوب شیطان هم نتایج مخالفت را درک نکرده جای تکلیف نبوه - تشریع نبوده - در اخر م حتما بخاطر بزرگی خدا برای غیر خدا سجده نکرده

صدرا;169970 نوشت:
قرآن كريم در اين‏باره مى‏فرمايد: قُلنَا اهبِطوا مِنها جَميعًا فَامّا يَأتِيَنَّكُم مِنّى هُدًى فَمَن تَبِعَ هُداىَ فَلا خَوفٌ عَلَيهِم ولاهُم يَحزَنون؛[1] گفتيم: همه از آن [بهشت‏] فرو شويد، پس اگر رهنمودى از من به سوى شما بيايد، آنان كه از راهنمايى من پيروى كنند، نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين شوند. همين معنا با اندك تفاوت در سوره طه آيه 123 آمده است.
بنابراين، دين و شريعت پس از خروج آدم از بهشت آمده است و پيش از آن، شريعت و احكامى نبوده، تا مسئله مخالفت با آن و گناه مطرح شود.

[1]. بقره، آيه 38.


اینکه خدا می فرماید اگر رهنمود و تشریعی آمد نفی بودن رهنمود و فرمانهای قبلی نیست
چون امر قبلی خدا با آیات مشهود است پس با اثبات این لازم به نفی آن نیستیم
وقتی از یک محیط زندگی به محیطی دیگر می روند لازم می کند فرمانی مخصوص آن محیط داده شود
وفرمان قبلی خدا در بهشت با فرمانهای خدا در زمین متفاوت است
نقل قول:
اما اینکه حضرت امیر علیه السلام بجای حضرت آدم علیه السلام بود چه می کرد؛ حضرت امیر علیه السلام به واسطه اینکه نفس پیامبر صلی الله علیه و آله است همان کاری را می کرد که پیامبر صلی الله علیه و آله بر فرض قرار گرفتن در جایگاه حضرت آدم انجام می داد.

بنده این سوال را کردم گفتم ببینم آیا امامان هم همان کار پیامبران را می کنند
اما اینکه شما گفتیدنفس پیامبر هستند یعنی ایشان هم پیامبر بود ؟
پس لطف بگید امام علی در مقام امامت اگر به جای حضرت آدم بودند از آن میوه می خوردند یا نه ؟چرا ؟

طالب علم;170403 نوشت:

سلام به استاد صدرا عزیز ودیگر دوستان
شناختن گناه تنها در نوع دستور و نوع نهی ایشان معلوم می شود
اصل در شناختن گناه آنست که الزام به ترک شود یا نهی شدید از آن عمل شود و شما یک عمل نهی ارشادی را به من نشان دهید که الزام به ترک یا نهی شدید در آنجام دادن ان عمل شده باشد وذم فاعل دران بکا رفته باشد
یکی از کلماتی که الزام به ترک و نهی شدید را می رساند کلمه لاتقربا است همانطور که قبلا مثال اوردم
ببینید وقتی که خداوند بخواهد نشان دهد انجام دادن عملی گناه است ازکلماتی مشخص استفاده می کند که وجود هریک می توانددلیلی برای نشان دادن گناه بودن آن عمل است
از آن جمله
1- الزام به ترک
2- ذم فاعل ان عمل
3- احتیاج به توبه
4- عمل را منتصب به شیطان کردن
5- عقاب دنیوی یا اخروی
6- شخص با ارتکاب آن مرتکب خسران شود
7- استفاده کردن از کلمه عصی
8- استفاده کردن از کلمه غوی
اما مهمترین مشخصه گزینه اول و دوم هست
و جالب انکه همه این توصیفات برای گناه بودن عمل حضرت ادم بکار رفته است وگمان نکنم هیچ عملی اینطور مشخص خداوند گناه بودن آن را برای ما مشخص کرده باشد
حال بررسی آیه و تطبق این علائم
1-
الزام به ترک
وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ
نزديك اين درخت نشويد و از آن نخوريد
در اینجا از کلمه و لاتقربااستفاده شده که نهی شدید را می رساند مثال های برای آن
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَقْرَبُواْ الصَّلاَةَ وَأَنتُمْ سُكَارَى حَتَّىَ تَعْلَمُواْ مَا تَقُولُونَ
اي كساني كه ايمان آورده‌ايد ! در حالي كه مست هستيد به نماز نايستيد تا آن گاه كه مي‌دانيد چه مي‌گوئيد
لاَ تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ
و به گناهان كبيره ( از جمله زنا ) نزديك نشويد ، خواه ( آنها در وقت انجام براي مردم ) آشكار باشد و خواه پنهان
‏ وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاء سَبِيلاً ‏
و ( با انجام عوامل و انگيزه‌هاي زنا ) به زنا نزديك نشويد كه زنا گناه بسيار زشت و بدترين راه و شيوه است .
حال بررسی ذم فاعل آن عمل :
وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ
وليكن نزديك اين درخت نشويد و از آن نخوريد . چه ( اگر چنين كنيد ) از ستمگران خواهيد شد .

با سلام و عرض ادب

همواره نهی شدید دلالت برمبغوضیت عمل نمی کند؛ بلکه در صورتی دلالت بر مبغوضیت دارد که عقوبت آن نیز دوری از رحمت خدا باشد. در امور روزمره دنیوی هم همین امر و نهی های ارشادی رواج دارد؛ شماهنگامی که خطر بزرگی را بخواهید گوش زد کنید با نهی شدید از آن یاد می کنید؛ همچون علائمی که بر روی شیشۀ سموم نقش بسته است «خطر مرگ»آیا این امور جز ارشاد به تبعات عمل چیز دیگری به همراه دارند؟
در مثالهایی که زدید دقت نفرمودید که متعلق «لاتقربوا» چیست؟آیا متعلق نهی نسبت به حضرت آدم با نزدیک شدن به شراب و فحشاء در منظر شما یکسان است؟

ارشادى بودن نهى در داستان حضرت آدم علیه السلام از اموری فهمیده می شود:
1. از اين‏كه جمله «فتشقى‏» در آيه «فَقُلنا يادَمُ انَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ ولِزَوجِكَ فَلا يُخرِجَنَّكُما مِنَ الجَنَّةِ فَتَشقى‏* انَّ لَكَ الّا تَجوعَ فيها ولا تَعرى‏* وانَّكَ لا تَظمَؤُا فيها ولا تَضحى‏»[1] با فاى نتيجه آمده است، بهترينِ گواه بر اين است كه نتيجه مخالفت آن‏ نهى، اين بود كه آدم و همسر وى «شقاوت» پيدا نكنند؛ سپس آيه بعد: انَّ لَكَ الّا تَجوعَ فيها ولا تَعرى‏ بيانگر اين شقاوت است و اين‏كه تفاوت خوردن و نخوردن از ميوه اين درخت اين است كه در صورت نخوردن، برهنگى، تشنگى و گرسنگى نيست، درحالى‏كه در صورت مخالفت، همه اين‏ها هست و هرگز در صدد بيان مؤاخذه نيست، بلكه در صدد بيان عكس‏العمل طبيعى اين عمل است كه همان محروم شدن از نعمت‏ها مى‏باشد.

2. وقتى آدم و حوا نتيجه مخالفت خود را با ديدگان خود ديدند كه لباس‏هايشان ريخت و با ندامت مخصوص، «عورت» خود را به‏وسيله برگ‏ها پوشاندند، ناگهان ندايى شنيدند كه مى‏گويد: آيا من شما را از اين درخت نهى نكردم و به شما نگفتم كه شيطان براى شما دشمن آشكارى است؟[2]
اين جمله، همانند گفتار ناصحى مشفق و مهربان است كه وقتى طرف مقابل، از اندرز او سرپيچى كرد، به ملامت او برمى‏خيزد و هيچ‏گونه مؤاخذه‏اى را آن‏گونه كه در اوامر مولوى است مقصودش نيست.

3. اگر نهى خدا مولوى بود، بايد تبعات و لوازم آن، به وسيله توبه از بين برود؛ در صورتى كه مى‏بينيم آدم و حوا توبه كردند و توبه آنها قبول شد، ولى تبعات آن (خروج از بهشت و ...) از بين نرفت. با توجه به اين مطالب، جواب از آياتى كه موهم صدور گناه از حضرت آدم هستند، روشن مى‏شود.
بنابراين، پاسخ آيه فأزلّهما الشيطن اين است كه لغزش، هيچ‏گاه ملازم با «ذنب» و «گناه» نيست. آن‏جا كه انسان به سخن ناصح مشفق گوش فرا ندهد و دچار مشقت و زحمت در زندگى شود نيز «لغزش» صدق مى‏كند. هم‏چنين لغزش در زندگى، منحصر به مخالفت با اوامر مولوى نيست، بلكه آن‏جا كه دستور بزرگ‏تر را كه جنبه ارشادى و عنوان پند و اندرز دارد، گوش ندهد و با ضررهايى روبه‏رو گردد نيز لفظ لغزش صدق مى‏كند.

[=Times New Roman][1][=Times New Roman]. طه، آيه 117- 119.

[=Times New Roman][2][=Times New Roman]. اعراف، آيه 23.

طالب علم;170413 نوشت:
7- بکار رفتن کلمه عصی
فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى
سرانجام هر دو نفر از آن خوردند ( و جامه‌هاي بهشتي از بدنشان فرو ريخت ) و شرمگاهشان برايشان نمايان شد ( كه تا آن زمان از ايشان پنهان بود ) و شروع كردند به اين كه برگهاي درختان بهشت را بر خود بپيچند و بچسبانند . بدين نحو آدم از فرمان پروردگارش سرپيچي كرد و گمراه شد ( و اين واقعه پيش از نبوّت او بود )
بررسی کلمه عصی در آیات
فَعَصَى فِرْعَوْنُ الرَّسُولَ فَأَخَذْنَاهُ أَخْذاً وَبِيلاً
‏ فرعون با آن پيغمبر به مخالفت برخاست ، و ما هم او را به سختي فرو گرفتيم ( و به مجازات شديدي گرفتار ساختيم ) . ‏
‏ فَكَذَّبَ وَعَصَى ‏
امّا فرعون ، موسي را دروغگو ناميد و ( نبوّت او را نپذيرفت ، و از چيزي كه از جانب خدا با خود آورده بود ) سرپيچي كرد

8- استفاده کردن از کلمه غوی
وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى
بدين نحو آدم از فرمان پروردگارش سرپيچي كرد و گمراه شد
غوی در قران
‏ قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ‏
گفت : به عزّت و عظمتت سوگند كه ( در پرتو عمر جاويدان و تلاش بي‌امان ) همه آنان را گمراه خواهم كرد
مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى
يار شما ( محمد ) گمراه و منحرف نشده است ، و راه خطا نپوئيده است و به كژراهه نرفته است

پاسخ آيه و عصى ءَادمُ ربَّه فغوى چنين است:
عصى در لغت، معناى خلاف اطاعت است. اگر كسى از سخن كسى پيروى كند، مى‏گويند: «اطاع» و اگر مخالفت كند، مى‏گويند: «عصى» و روشن است كه هر نوع مخالفت و پيروى نكردن، عصيان اصطلاحى نيست، بلكه آن‏گاه جرم و گناه حساب مى‏شود كه با امر مولوى مخالفت ورزد، نه با امر ارشادى و حضرت آدم، تنها با اوامر ارشادى مخالفت كرد كه اين، با صدور جرم و گناه از ايشان ملازم نيست.

«غَوى‏» در لغت، به معناى گمراهى و حرمان است كه بر طبق هر دو معنا، صدور گناه و معصيت از حضرت آدم لازم نمى‏آيد، چون اگر به معناى حرمان و محروم شدن باشد، از آن‏جا كه حضرت آدم از فوايد و ثمرات بهشتى خود را محروم ساخت، نسبت «غى» به او داده شده است و اگر به معناى گمراهى بگيريم، هر گمراهى دليل بر گناه‏كارى نيست. فردى هم كه سخن ناصح را در مسير زندگى، چه از نظر تحصيل يا داشتن زندگى سعادتمند و ... گوش نكند و سرانجام با مشكلات روبه‏رو شود، گمراه شمرده مى‏شود، ولى هرگز در اين موارد، مسئله معصيت خدا مطرح نيست. بنابراين، آيه با توجه به قراين ديگر اين را مى‏فهماند كه حضرت آدم، با امر ارشادى مخالفت كرده است و ادله عصمت، انبيا را از مخالفت چنين اوامر و نواهى منزه نمى‏داند.

طالب علم;170403 نوشت:

2- ذم فاعل
حال بررسی ظلم در آیات
وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِينَ
و با آنان پيكار كنيد تا فتنه‌اي باقي نماند ( و نيروئي نداشته باشند كه با آن بتوانند شما را از دينتان برگردانند ) و دين ( خالصانه ) از آن خدا گردد ( و مؤمنان جز از خدا نترسند و آزادانه به دستور آئين خويش زيست كنند ) . پس اگر ( از روش نادرست خود ) دست برداشتند ( و اسلام را پذيرفتند ، دست از آنان بداريد . زيرا حمله بردن و ) تجاوز كردن جز بر ستمكاران ( به خويشتن به سبب كفر و شرك ، روا ) نيست .
تِلْكَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ
و هركس از حدود و مرزهاي ( اوامر و نواهي ) الهي تجاوز كند ( ستمگر بوده و ) بي‌گمان اين چنين كساني ستمگرند ( و به خود و به جامعه‌اي كه در آن زندگي مي‌كنند ستم مي‌نمايند ) .
و آیات زیاد دیگری

مشکل دوست بزرگوارمان این است که ظلم در همه موارد را به یک معنا گرفته اند خوب اگر اینگونه است برخی از آیات دیگر را هم اضافه بفرمائید:
«انی کنت من الظالمین»انبیاء/87.
«وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدا»ضحی/7.
البته ما نمی دانیم چگونه خداوند متعال در آیه ای در بارۀ رسیدن امر امامت به فرزندان حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید:«وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين»البقره/124.
برای شما عجیب نیست در جایی خداوند نفی می نماید رسیدن ظالمین را به این مقام و بین اینکه ادم و برخی از انبیای عظام علیهم السلام ظالم بوده باشند.

طالب علم;170453 نوشت:

گمان نکنم لازم باشد اصول ابتدایی مباحثه را به شما استاد گرامی گوشزد کنم
آنچه که مشخص است کتب اهل سنت عاری از این تقسیم بندی نهی ارشادی و نهی مولوی است
حتی بررسی تالیفات اصولی و کلامی علمای شیعه نشان می دهد که در میان متقدمین و متوسطین و متاخرین حتی نامی از امر مولوی و امر ارشادی وجود نداشته واولین کسی که این تقسیم بندی را به آن منتسب می کنند علامه شیخ مرتضی انصاری است
پس وقتی اصل تقسیم بندی مورد اتفاق اهل سنت واهل تشیع نیست شما چطور به اثبات نهی ارشادی عمل حضرت آدم مشغول هستید

با سلام
اولا: مطالب خود را یکجا نگذارید زیرا این روش بحث به جایی نمی رسد وما هم فرصت پاسخ به همه مطالب را پیدا نمی کنیم.
ثانیا: اگر نگاهی به اصول و مطالب آن بیندازید متوجه خواهید شد که مباحث اصول واصطلاحات آن، با این تفاصیل در قرون اولیه موجود نبوده و به تدریج احداث شده است همانند مباحث الفاظ و... چه در بین شیعه و چه در بین عامه، بنابراین نبود اصطلاح خدشه ای به بحث وارد نمی سازد.
ثالثا :ظاهرا خیلی مطمئن هستید که چنین اصطلاحی در بین عامه وجود ندارد، اما این اصلاح در بین عامه هم رواج دارد که برای نمونه به چند مورد اشاره می شود.
«والقرينة الحالية غير المقالية كما إذا كان سياق الأمر للإرشاد الطبي أو نحوه، كبعض الأوامر التي تأتي ويقصد بها الإرشاد، ويفهم من ذلك عدم الوجوب، أن النبي صلى الله عليه وسلم ما قصد وجوب ذلك الفعل المأمور به، والإرشاد: قد يفهم من القرينة المقالية أيضاً، مثل قوله: ( فزوروها فإنها تذكركم الآخرة ) زوروها: هذا أمر بزيارة القبور، ولكنه ليس على سبيل الوجوب، بل على سبيل الإرشاد؛ لأنه قال: (فإنها تذكركم الآخرة) فبين العلة وهي قرينة مقالية تدل على عدم إرادة الوجوب».[1]
«ورود صيغة النهي بغير التحريم
1- ترد للكراهية كالنهي عن الشرب من فم القربة.
2- وترد للدعاء إن كان من أدنى لأعلى مثل: ربنا لا تؤاخذنا إن نسينا أو أخطأنا.
3- وترد للإرشاد مثل قوله تعالى: {لا تسألوا عن أشياء أن تبد لكم تسؤكم}».[2]
«فدل على أن الامر للارشاد أو للندب».[3]
«أنت إذا تأملت كثيرًا من الأوامر وجدت أنها ليست للوجوب، إما في الإجماع وإما في قول أكثر العلماء؛ ولهذا فصل بعضهم فقال: ما كان من الآداب فهو للإرشاد وليس للوجوب».[4]
در بین شیعه هم این امر از شیخ انصاری (ره) اغاز نشده بلکه این اصلاح قبل از ایشان نیز رواج داشته که اگر خواستید بیان شود.

[1] . شرح الورقات في أصول الفقه المؤلف : محمد الحسن الددو الشنقيطي.

[2] . مُذَكِرَةُ أُصُولِ اَلْفِقْهِ، المؤلف : الجامعة الإسلامية بالمدينة النبوية.

[3] .فتح الباری،ج1ص323.

[4] . القواعد والأصول المؤلف : العلامة محمد بن صالح العثيمين،ص168.

بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته...
اولین پست بنده در این سایت هست. بحث هم سر عصمت هست. البته اونطور که از شروع پست پیداست، بحث بر سر عصمت مطلق هست که تا حالا که پنج صفحه ازبحث گذشته، هیچ کدام از طرفین مباحثه، به این موضوع نپرداختن.
دوست گرامی ما جناب صدرا من حس میکنم شما فقط دارید بوسیله ی کلام، مبحث رو می پیچونید. بحث اونگونه که بنده تا الان خوندم سر این هست که حضرت آدم علی نبینا و علیه الصلاة والسلام با خوردن درخت ممنوعه نافرمانی کرد. این مخالف عصمت مطلق هست. بقیه ی بحثهایی که شما آوردید که مثلا ارشاد مولوی و غیره، همه شاخ و برگ دادن به موضوع هست برای اینکه به اصل بحث پرداخته نشه. چیزی که در داستان ملموس هست این هست که حضرت آدم علیه السلام نافرمانی کرده و معصوم مطلق این کار رو نمیکنه.
اصل محور بحث همینه و طرفین دارید خارج از محور بحث میکنید با همدیگه. به اصل بپردازید.

باسلام به جناب صدرا ودیگر دوستان

صدرا;170936 نوشت:
همواره نهی شدید دلالت برمبغوضیت عمل نمی کند؛ بلکه در صورتی دلالت بر مبغوضیت دارد که عقوبت آن نیز دوری از رحمت خدا باشد.

[=&quot] شما می گویید نهی شدید برای تحریم نیست باید شما با مثال شرعی آنرا ثابت کنید
بنده برای شناختن گناه و فعل حرام دو مشخصه را گفتم
1- نهی شدید
2- ذم فاعل
که هر دو در عمل حضرت آدم بکار رفته
اما اینکه گفتید عقوبت دوری از رحمت باشد تنها ملعون از رحمت خدا دور است

[=&quot]پس به استنادبه سخن شما خیلی از گناهان ثابت از درجه گناه می افتند و تنهاکافر است برای همیشه از رحمت خدا دور است

صدرا;170936 نوشت:
در امور روزمره دنیوی هم همین امر و نهی های ارشادی رواج دارد؛ شماهنگامی که خطر بزرگی را بخواهید گوش زد کنید با نهی شدید از آن یاد می کنید؛ همچون علائمی که بر روی شیشۀ سموم نقش بسته است «خطر مرگ»آیا این امور جز ارشاد به تبعات عمل چیز دیگری به همراه دارند؟

[=&quot]جالبه شما نمی توانید دلیلی شرعی برای اثبات سخنانتان بیاورید آمدید دلیل فعل ما را برای خدا ثابت می کنید اگر چه باز در این مثالها هم دقت نکردید واین هم رد بر سخنان شماست [=&quot]
[=&quot]اینکه امر و نهی ما ارشادی باشد دلیل برآن نیست که خود انجام دادن فعل هم گناه نیست[=&quot]
[=&quot]مثلا بنده کتابی به شما امانت می دهم و به شما می گویم انرا خراب نکنید [=&quot]
[=&quot]خوب وقتی که شما آنرا خراب کنید در امانت خیانت کرده اید و بطبع مرتکب گناه شده اید [=&quot]
[=&quot]اما در مورد علائم روی شیشه سموم هم اگر شخصی به ان توجه نکند وانرا عمدا بخورد مرتکب قتل نفس شده است

صدرا;170936 نوشت:
در مثالهایی که زدید دقت نفرمودید که متعلق «لاتقربوا» چیست؟آیا متعلق نهی نسبت به حضرت آدم با نزدیک شدن به شراب و فحشاء در منظر شما یکسان است؟

[=&quot]گمان نکنم فهمیدن این چیز سختی باشد لازم نمی کند تنها به شراب و فحشا نهی شدید شود هرچیزی که انجام دادن آن درست نباشد میتواند اینگونه باشد [=&quot]
[=&quot]و اینکه گناهان درجات مختلفی دارند

صدرا;170936 نوشت:
ارشادى بودن نهى در داستان حضرت آدم علیه السلام از اموری فهمیده می شود:
1. از اين‏كه جمله «فتشقى‏» در آيه «فَقُلنا يادَمُ انَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ ولِزَوجِكَ فَلا يُخرِجَنَّكُما مِنَ الجَنَّةِ فَتَشقى‏* انَّ لَكَ الّا تَجوعَ فيها ولا تَعرى‏* وانَّكَ لا تَظمَؤُا فيها ولا تَضحى‏»[1] با فاى نتيجه آمده است، بهترينِ گواه بر اين است كه نتيجه مخالفت آن‏ نهى، اين بود كه آدم و همسر وى «شقاوت» پيدا نكنند؛ سپس آيه بعد: انَّ لَكَ الّا تَجوعَ فيها ولا تَعرى‏ بيانگر اين شقاوت است و اين‏كه تفاوت خوردن و نخوردن از ميوه اين درخت اين است كه در صورت نخوردن، برهنگى، تشنگى و گرسنگى نيست، درحالى‏كه در صورت مخالفت، همه اين‏ها هست و هرگز در صدد بيان مؤاخذه نيست، بلكه در صدد بيان عكس‏العمل طبيعى اين عمل است كه همان محروم شدن از نعمت‏ها مى‏باشد.

[=&quot]فَقُلنا يادَمُ انَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ ولِزَوجِكَ


[=&quot]خداوند به ادم گوشزد میکند که شیطان دشمن توست ووخداوندنتیجه اطاعت از شیطان را به او نشان می دهد

[=&quot]بیشتر گناهان دو جنبه در آن وجود دارد یک عقاب دنیوی دو عقاب اخروی

[=&quot]خداوند می فرماید

[=&quot]وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ

[=&quot]‏ اگر مردمان اين شهرها و آباديها ( به خدا و انبياء ) ايمان مي‌آوردند و ( از كفر و معاصي ) پرهيز مي‌كردند ، ( درگاه خيرات و ) بركات آسمان و زمين را بر روي آنان مي‌گشوديم ( و از بلايا و آفات به دورشان مي‌داشتيم ) ولي آنان به تكذيب ( پيغمبران و انكار حقائق ) پرداختند و ما هم ايشان را به كيفر اعمالشان گرفتار و مجازات نموديم ( و عبرت جهانيانشان كرديم ) . ‏

[=&quot]خداوندبه آنها می گوید نتیجه گناه هم بی برکتی و بی رزقی و بوجود آمدن مشکلات است

[=&quot]وهر گناه دیگری مثلی کسی که در امامت خیانت می کند اینکار باعث می شود در دنیا از امانت مردم محروم و مورد اعتماد مردم نیاشد و هر گناه را شما در نظر بگیرید خود باعث بوجود آمدن مشکلات دنیوی می شود قبل از اخروی

صدرا;170936 نوشت:
وقتى آدم و حوا نتيجه مخالفت خود را با ديدگان خود ديدند كه لباس‏هايشان ريخت و با ندامت مخصوص، «عورت» خود را به‏وسيله برگ‏ها پوشاندند، ناگهان ندايى شنيدند كه مى‏گويد: آيا من شما را از اين درخت نهى نكردم و به شما نگفتم كه شيطان براى شما دشمن آشكارى است؟[2]
اين جمله، همانند گفتار ناصحى مشفق و مهربان است كه وقتى طرف مقابل، از اندرز او سرپيچى كرد، به ملامت او برمى‏خيزد و هيچ‏گونه مؤاخذه‏اى را آن‏گونه كه در اوامر مولوى است مقصودش نيست.

[=&quot]همین که خودتان هم گفتید آیا در نهی ارشادی لازم به ملامت دارد آیا طاعت از شیطان با عصمت مطلق در تضاد نیست

نقل قول:
3. اگر نهى خدا مولوى بود، بايد تبعات و لوازم آن، به وسيله توبه از بين برود؛ در صورتى كه مى‏بينيم آدم و حوا توبه كردند و توبه آنها قبول شد، ولى تبعات آن (خروج از بهشت و ...) از بين نرفت.
[=&quot]در اکثر گناهان تبعات گناه با توبه کردن از بین نمی رود
[=&quot]مثلا کسی که در اثر شراب خوردن مرتکب قتل شخصی می شود حال اگر چه پیش خدا توبه کند و مقبول هم شود اما کسی انتظار ندارد با توبه مرده هم زنده شود
[=&quot]یا کسی الکل می نوشد و چشم خود را از دست میدهد بعد پشیمان می شود و توبه می کند آیا باید با توبه چشم هم بینا شود
[=&quot]حضرت ادم با خوردن آن میوه تبدیل به موجود زمینی شد وچنین شخص دیگر نمی تواند در آن بهشت برزخی زندگی کند

ادامه دارد

طالب علم;167396 نوشت:
آیا درست است که اهل تشیع معتقد هستند که پیامبر عصمت مطلق داشته اندو در کل خطا و نسیان و گناه نداشته اند

  1. باسلام خدمت همه عزیزان در بحث عصمت ابتدا باید دید قبل از نقل آیا عقل در اینزمینه میتواند اظهار نظر کند یا خیر؟ اگر عقل ساکت بود باید به نقل معتبر رجوع کنیم که قرآن کریم در راس آنها است .
  2. در بحث عصمت ابتدا باید معنای عصمت روشن شود تا محل نزاع مشخص شود ؛ متکلمین شیعه از دیرباز به این بحث پرداخته اند و مکرر آنرا در کتب کلامی خود طرح کرده و در رابطه با آن سخن گفته اند0، لذا اصلا سوال جدیدی نیست که مطرح شده باشد .
  3. عصمت در دیدگاه شیعه : "ملکه نفسانی است که آدمی را از گناه و معصیت و اشتباه و خطا باز میدارد" 1 یعنی در انسان نیرویی به وجود می آید که با استفاده از آن هیچ گناهی و یا خطا یی از آدمی سر نمیزند ، در رابطه با منشأ این ملکه نفسانی هم گفته شده که منشأ آن علم پیامبر به گناه و آثار گناه است ؛ لذا این عصمت کاملا اختیاری است و از نوع بینش آنها ناشی میشود .
  4. همه متکلمین شیعه معتقداند پیامبر ، چه قبل از پیامبری و چه بعد آن باید معصوم باشد حتی در زمان کودکی .
  5. استدلال متکلمین بزرگی مثل خواجه نصیرالدین طوسی و شاگردش علامه حلی در کتاب "کشف المراد " مقصد ثالث بحث نبوت و عصمت انبیاء این است : مردم باید به این پیامبر اعتماد کامل داشته باشند لذا برای حصول این اعتماد و اطمینان باید از این پیامبر هیچ گناهی را ولو در دوران قبل از نبوتش و حتی در کودکی ندیده باشند ؛ چرا که مردم با دیدن هر گناهی از پیامبر ولو کوچک هم باشد به او شک خواهند کرد و هرگز اطمینان صددرصدی به وی نخواهند داشت . عامه مردم خواهند گفت این که در دوران قبل مثل ما عمل میکرد و آلوده به گناه بود چطور شده که در این زمان ادعای نبوت وشریعت جدید می کند ؛ لذا هرگز به او اعتماد کامل نخواهند کرد ، حتی اگر راجع به شخصی احتمال گناه یا خطا و اشتباه دهند باز هرگز به وی اعتماد کامل نخواهند کرد ؛ پس حکمت الهی اقتضا می کند برای جلب اطمینان مردم پیامبر او در دوران قبل از نبوت و بعد از نبوت معصوم از گناه و معصیت باشد تا مردم به وی اعتماد کامل داشته باشند و به سمت او گرایش پیدا کنند و غرض الهی از نبوت حاصل شود .
  6. واین "عصمت" همانطور که گفته شد حاصل نوع بینش پیامبرانان است یعنی خداوند حکیم با توجه به این دلیلی که ذکر شد به آنان علمی میدهد که تمام گناهان را میشناسند و عاقبت آنها نیز میدانند ، لذا هرگز داعی و انگیزه ای برای انجام گناه ندارند نه این که مجبور باشند و بر اثر جبری از جانب خداوند معصوم شده باشند ؛ به عبارت ساده تر پیامبران و امامان معصوم ( علیهمالسلام) چون عاقبت گناه را میدانند هرگز فکر گناه را هم نمی کنند همچنان که آدم عاقل هرگز فکر خوردن سم را نمی کند.
1- علامه طباطبایی ، المیزان ،ج2،ص134، موسسه الاعلمی ، بیروت ، 1393ق

نکته دومی که در بحث عصمت باید تذکر داد این است : حال که عقل به این صراحت حکم می کند جمیع انبیاء باید دارای ملکه عصمت باشند و معصوم از گناه و اشتباه (حداقل نازل ترین مراتب آن ، همان طور که جناب صدرا توضیح دادند ) و چون حکم عقل هرگز تخصیص بردار نیست و اگر جایی تخصیص بخورد در واقع حکم عقل نبوده است ؛ لذا هر گاه نقلی را مخالف این حکم صریح و محکم خود دید ، عقل حکم می کند آن نقل را نپذیریم و اگر مثل قرآن قطعی الصدور باشد ناچاریم آنها را توجیه کنیم و بر خلاف ظاهر آنها حمل کنیم .
در رابطه با آیات قرآن باید گفت درست است ظاهر بعضی آیات بر این مطلب دلالت دارد که انبیاء عظام مرتکب گناه ومعصیت شده اند ، ولی باید توجه داشت این آیات ظهور در این مطلب دارند نه اینکه نص در مطلب باشند ، لذا از آیآت متشابه محسوب می شوند وباید آیات محکم برگردند و تفسیر آنها را به اهل آن واگذار کنیم .
در خود قرآن آیات بسیاری وجود دارد که نص در این مطلب هستند که انبیاء الهی معصوم هستند و حضرت آیت الله جوادی آملی آنها را در تفسیر موضوعی خود جمع آوری کرده و آنها را تفیسر نموده است که می توانید به اصل این کتاب مراجعه کنید . لذا این آیات که دال بر گناه انبیاء هستند اولا : با خود قرآن سازگاری ندارند و با آیات دال بر عصمت انبیاء در تعارض هستند . ثانیا: با حکم صریح عقل در تضاد است .
این مطلبی را که بیان کردیم باعث شده حتی برخی از علمای طراز اول اهل سنت نیز مانند سعد الدین تفتازانی در کتاب شرح مقاصد خود به توجیه این آیات بپردازند و از ظاهد آنها عدول کنند .لذا ما نیز می پذیریم که ظاهر کلام الهی در قرآن خطاب به بعضی از انبیاء ظهور در نهی و گناه و معصیت دارد ولی معتقدیم چون با صراحت آیات دیگر سازگاری ندارد همچنین با حکم صریح عقل نیز سازگاری ندارد باید از ظاهر آن دست بر داشت و معتقد شویم حتما چیز دیگری مد نظر الهی بوده است ،که در این مورد جناب صدرا به خوبی پاسخ شما را در رابطه با آیاتی که دال بر گناه حضرت آدم بود را دادند .
انشاء الله در پست های بعدی عین مطالب آنها و آیاتی را که دال بر عصمت هستند و نظرات علمای اهل سنت در باره عصمت را نقل خواهیم کرد به یاری خداوند . و انشاء الله که باعث زدوده شدن شبهات این بحث شود . شما نیز اگر به این دلیل عقلی اشکال دارید بیان بفرمایید .

صدرا;170940 نوشت:
پاسخ آيه و عصى ءَادمُ ربَّه فغوى چنين است:
عصى در لغت، معناى خلاف اطاعت است. اگر كسى از سخن كسى پيروى كند، مى‏گويند: «اطاع» و اگر مخالفت كند، مى‏گويند: «عصى» و روشن است كه هر نوع مخالفت و پيروى نكردن، عصيان اصطلاحى نيست، بلكه آن‏گاه جرم و گناه حساب مى‏شود كه با امر مولوى مخالفت ورزد، نه با امر ارشادى و حضرت آدم، تنها با اوامر ارشادى مخالفت كرد كه اين، با صدور جرم و گناه از ايشان ملازم نيست.

اولا براي امر ارشادي لفظ عصي بکار نمي رود اگر امر ارشادي بود لازم نمي کرد خداوند از کلمه عصي استفاده کند
وهميشه عصي در برابر گناه قرار دارد
حال به فرض بگيريم به معناي خطا باشد باز
[=&quot]با نافرماني اصل عصمت مطلق فرو مي ريزد [/]

صدرا;170940 نوشت:
«غَوى‏» در لغت، به معناى گمراهى و حرمان است كه بر طبق هر دو معنا، صدور گناه و معصيت از حضرت آدم لازم نمى‏آيد، چون اگر به معناى حرمان و محروم شدن باشد، از آن‏جا كه حضرت آدم از فوايد و ثمرات بهشتى خود را محروم ساخت، نسبت «غى» به او داده شده است و اگر به معناى گمراهى بگيريم، هر گمراهى دليل بر گناه‏كارى نيست. فردى هم كه سخن ناصح را در مسير زندگى، چه از نظر تحصيل يا داشتن زندگى سعادتمند و ... گوش نكند و سرانجام با مشكلات روبه‏رو شود، گمراه شمرده مى‏شود، ولى هرگز در اين موارد، مسئله معصيت خدا مطرح نيست. بنابراين، آيه با توجه به قراين ديگر اين را مى‏فهماند كه حضرت آدم، با امر ارشادى مخالفت كرده است و ادله عصمت، انبيا را از مخالفت چنين اوامر و نواهى منزه نمى‏داند.

روش جواب دادن شما خيلي جالب است معمولا بايد از مقدمه نتيجه گرفت نه طبق عقیده خود مصادره به مطلوب کرد

کل مقدمات مخالف اين نتيجه شماست اما چون خود اين اعتقاد را داريد مي گوييد اين الفاظ نمي تواند به معناي گناه بکار رود
چه معنای لغوی بگیریم چه اصطلاحی مخالف عقیده عصمت مطلق است

[=&quot]هيچگاه براي امرارشادي لفظ غوي بکار نمي رود [/]

نقل قول:
مشکل دوست بزرگوارمان اين است که ظلم در همه موارد را به يک معنا گرفته اند خوب اگر اينگونه است برخي از آيات ديگر را هم اضافه بفرمائيد:
«اني کنت من الظالمين»انبياء/87.
«وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدا»ضحي/7.
البته ما نمي دانيم چگونه خداوند متعال در آيه اي در بار? رسيدن امر امامت به فرزندان حضرت ابراهيم عليه السلام مي فرمايد:«وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين»البقره/124.
براي شما عجيب نيست در جايي خداوند نفي مي نمايد رسيدن ظالمين را به اين مقام و بين اينکه ادم و برخي از انبياي عظام عليهم السلام ظالم بوده باشن
[=&quot][/]

هر شخصي که توبه کند و خداوند توبه آن شخص را قبول کند شخص ديگرگناهکار نيست
نقل قول:
ظاهرا خيلي مطمئن هستيد که چنين اصطلاحي در بين عامه وجود ندارد، اما اين اصلاح در بين عامه هم رواج دارد که براي نمونه به چند مورد اشاره مي شود.
«والقرينة الحالية غير المقالية كما إذا كان سياق الأمر للإرشاد الطبي أو نحوه، كبعض الأوامر التي تأتي ويقصد بها الإرشاد، ويفهم من ذلك عدم الوجوب، أن النبي صلى الله عليه وسلم ما قصد وجوب ذلك الفعل المأمور به، والإرشاد: قد يفهم من القرينة المقالية أيضاً، مثل قوله: ( فزوروها فإنها تذكركم الآخرة ) زوروها: هذا أمر بزيارة القبور، ولكنه ليس على سبيل الوجوب، بل على سبيل الإرشاد؛ لأنه قال: (فإنها تذكركم الآخرة) فبين العلة وهي قرينة مقالية تدل على عدم إرادة الوجوب».[1]
«ورود صيغة النهي بغير التحريم
1- ترد للكراهية كالنهي عن الشرب من فم القربة.
2- وترد للدعاء إن كان من أدنى لأعلى مثل: ربنا لا تؤاخذنا إن نسينا أو أخطأنا.
3- وترد للإرشاد مثل قوله تعالى: {لا تسألوا عن أشياء أن تبد لكم تسؤكم}».[2]
«فدل على أن الامر للارشاد أو للندب».[3]
«أنت إذا تأملت كثيرًا من الأوامر وجدت أنها ليست للوجوب، إما في الإجماع وإما في قول أكثر العلماء؛ ولهذا فصل بعضهم فقال: ما كان من الآداب فهو للإرشاد وليس للوجوب».[4]
سخن بنده اين بود
کتب اهل سنت عاري از اين تقسيم بندي نهي ارشادي و نهي مولوي است
وقتي اصل تقسيم بندي مورد اتفاق اهل سنت واهل تشيع نيست شما چطور به اثبات نهي ارشادي عمل حضرت آدم مشغول هستيد
گمان نکنم شما معني تقسيم بندي را ندانيد

اينکه مي توان امريا نهي ارشادي باشد چيز ديگري است
مثال شما مانند کسی است که ادعا می کند تنها دو رنگ در دنیا وجود دارد ورنگها تقسیم می شوند به 1- رنگ سفید 2 رنگ سیاه
و می گوید این تقسیم بندی مورد اتفاق است وقتی دلیلش را می خواهیم می گوید در همه جا آمده که یکی از رنگها ،رنگ سیاه است
حال به نظر شما چطور می توان اشتباه چنین شخصی را به او متذکر شد
موضوع قفل شده است