سقای ادب و معرفت

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سقای ادب و معرفت

دستانش را در آب فرو کرد ، چه قدر خنک ، چه دل رباست این آب ، اما حسین و فرزندانش تشنه اند .
سقا دست به آب برد اما نه برای نوشیدن، آری ، چون تا سوار آب ننوشد اسب نیز آب نمیخورد ، بنوش ای اسب تو
مرکب خوبی برای عباس بوده ای ، اما عباس هرگز نخواهد نوشید ، اگر تو نبودی دستش هم به خنکای آب ، خنک نمی شد .

صبر ! آری صبر را تا به حال چشیده ای ، می گویند تلخ است ، تلخ ... عباس مامور به صبر بود و چه زیبا صبرنمود
... کودک بود که قصه چادر خاکی فاطمه را برایش گفتند ، خواست بجوشد گفتند صبر کن تا کربلا ، نوجوان بود که فرق
شکافته علی را دید خواست بگرید گفتند صبر کن تا کربلا ،تازه جوانی بود که بدن برادرش حسن را تیر باران کردند
خواست ببارد گفتند صبر کن تا کربلا ، و اینک این سرزمین موعود کربلاست اما از بد عهدی ایام او باید باز هم در
دفاع از خیام صبر کند ، تا او ایستاده است دشمن نیز در جای خود خواهد ایستاد ، دلش برای ادب کردن دشمن به تنگ
آمده اما چه می شود کرد مولایش حسین فرموده و عباس مطیع خدا و رسول و مولاست ...

صدای حرکت دشمن از پشت نخل ها افکارش را به هم ریخت ، پس از سالها صبر کردن ، امروز وقت آن است که
عباس برای سیراب کردن فرزندان حسین ، بجوشد ، بگرید و ببارد...

سقا جوشید و گریید و بارید اما تقدیر چیز دیگری بود ، صبر ، باز هم صبر ، آن هم کنار دریا ، تا روز موعود
وسقای ادب چه زیبا ادب نمود گفته فاطمه را ، وقتی فرمودند : ولدی عباس ... سقا به احترام مادر برای اولین بار
حسین را برادر صدا زد ...یا اخا أدرک أخا...:geryeh:
خداوندا در فرج موعودت به حق عمویشان عباس تعجیل فرما
پس برخیز و حرکت کن و بدان فرزند حسین علیه السلام در افق طلائی این عصر منتظر انتخاب من و تو است.
اکنون گاه یاری اوست !

تنهای تنها ارتش حسینی

زندگی نامه قمر بنی هاشم کاشف الکرب الحسین

حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام در روز چهارم شعبان سال ۲۶ ه . ق (۱) در مدینه منوره دیده به جهان گشود .
پدر بزرگوارش على بن ابى طالب قنداقه او را در بغل گرفت و پس از خواندن اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ، نام او را عباس گذارد .
مادر بافضیلتش فاطمه معروف به «ام‏البنین‏» دختر حزام بن خالد کلابى بود . (۲)
واژه «عباس‏» از نظر لغوى به معناى «بسیار ترش‏رو» است . و یا به معناى شیرى که شیران دیگر از او فرار کنند . (۳) انتخاب این نام نشان دهنده توان، قدرت، شجاعت و صلابت آن بزرگوار است . لذا مورخان نوشته‏اند «سماه امیرالمومنین علیه السلام بالعباس لعلمه بشجاعته وسطوته و صولته وعبوسته فى قتال الاعداء وفى مقابله الخصماء; على علیه السلام او را به این خاطر عباس نامید که به شجاعت، قدرت، صلابت و شهامت او در جنگ با دشمنان و در رویارویى با جنگجویان آگاهى داشت .» (۴)
گاهى هم حضرت امیر علیه السلام قنداقه عباس را مى‏گرفت، آستین او را بالا مى‏زد و بازوانش را مى‏بوسید و گریه مى‏کرد و مى‏فرمود: «دستهاى او در راه یارى برادرش حسین قطع مى‏شود .» (۵)
حضرت عباس القاب مختلفى دارد که هر یک بیانگر بخشى از مقام، عظمت و سجایاى اخلاقى اوست . «ممقانى‏» شانزده لقب براى او برشمرده است; مانند:

۱ . ابوالفضل; یعنى پدر فضایل (و یا او پسرى به نام فضل داشت) ;
۲ . ابوالقربه; که سقا و آبرسان بود;
۳ . قمر بنى هاشم; چون داراى چهره‏اى زیبا بود . صاحب مقاتل الطالبین مى‏نویسد:
«عباس، زیبا و نیک منظر بود، وقتى بر اسبى درشت هیکل سوار مى‏شد، پاهایش به زمین کشیده مى‏شد و به او قمر بنى هاشم مى‏گفتند!» (۶)

استاد مرتضى مطهرى مى‏گوید:

«عباس اندامى بسیار بلند و قامتى رشید و زیبا داشته که امام حسین علیه السلام از نگاه کردن به او لذت مى‏برد .» (۷)
۴ . عبد صالح (بنده شایسته) ;
۵ . المواسى (ایثارگر) ;
۶ . الفادى (فداکار) ;
۷ . الحامى (حمایت کننده) ;
۸ . الواقى (نگهبان و محافظ) ;
۹ . الساعى (تلاشگر) ;
۱۰ . باب الحوائج (وسیله برآمدن حاجات) ;
۱۱ . حامل اللواء (پرچمدار) ;
و ...
عباس با لبابه دختر عبید الله بن عباس (پسر عموى پدرش امام على علیه السلام) ازدواج کرد و از او دو فرزند به نام عبیدالله و فضل (۸) داشت .

الف) طاعت و بندگى

آنچه بیشتر از چهره حضرت عباس در ذهنها به تصویر کشیده شده و زبانها گویاى آن است‏شجاعت اوست و حال آنکه قبل از همه چیز آن حضرت یک بنده سراپا تسلیم الهى است، و تمام عظمتها و ارزشهاى او زیر سایه همین بندگى و اطاعت محض الهى قرار دارد که به نمونه‏هایى اشاره مى‏کنیم:

۱ . بنده صالح خدا:
امام صادق علیه السلام این لقب گران سنگ را به او داد; چنان که در زیارتنامه آن حضرت مى‏خوانیم:
«السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله ... ; سلام بر تو اى بنده صالح و فرمان‏بر خدا .» (۹)

۲ . آثار سجده بر پیشانى:
قرآن یکى از نشانه‏هاى بندگان مخلص خدا را آثار سجده در پیشانى آنها مى‏داند:
«سیماهم فى وجوههم من اثر السجود» ; (۱۰) «نشانه‏هاى آنها در صورتهایشان بر اثر سجده‏هاى زیاد [در پیشگاه الهى نمایان] است .»

و حضرت عباس این گونه بود; در تاریخ مى‏خوانیم:
«وبین عینیه اثر السجود; [در پیشانى] و بین چشمان او اثر سجده [نمایان] بود .» (۱۱)
نقل شده که روى قاتل عباس که از طایفه «بنى دارم‏» بود، سیاه شده بود . علت را از او پرسیدند . گفت: «من مردى را که در وسط پیشانى او اثر سجده بود کشتم که نامش عباس بود .» (۱۲)
و جعفر نقدى درباره او چنین مى‏گوید: «وهو من عظماء اهل البیت علما وورعا ونسکا وعباده; او از بزرگان اهل بیت است از نظر دانش و پارسایى و نیایش و عبادت .» (۱۳)
این ویژگى عباس براى تمامى شیعیان درس بزرگى است تا بندگى خدا را در راس همه کارهاى خود قرار دهند و راز و نیاز و عبادتهاى شبانه و سجده‏هاى طولانى براى خدا را در زندگى خویش هرگز فراموش نکنند .

ولایت مدارى و امام‏شناسى:

از ویژگیهاى مهم حضرت عباس امام‏شناسى و اطاعت مطلق از امامان خویش بود .

پس از شهادت پدر بزرگوارش امام على علیه السلام ودایع امامت و مقام ولایت تامه به امام حسن مجتبى علیه السلام سپرده شد . عباس با جان و دل، فرمان بردار و مطیع بى‏چون و چراى برادر و امام خود بود . وقتى امام حسن علیه السلام مجبور شد با معاویه صلح کند و مورد طعن و شماتت «یا مذل المؤمنین; اى خوارکننده مؤمنان‏» قرار گیرد، حضرت عباس بیش از پیش همراه و در رکاب امام خویش بود، و با شمشیر برهنه مانند یک سرباز جانباز از برادر و امام خویش محافظت مى‏کرد . در مراسم تشییع آن حضرت که جنازه را تیرباران کردند، بر حضرت عباس خیلى گران آمد و اگر دستور امام و برادرش حضرت حسین علیه السلام نبود، از یکایک آنان انتقام مى‏گرفت .
بعد از شهادت امام حسن علیه السلام همواره در خدمت امامش، حضرت حسین بن على علیهما السلام بود .

در مورد ولایت مدارى و امام‏شناسى حضرت عباس به نمونه هایى اشاره مى‏شود:

۱ . در زیارتنامه آن حضرت که از سخنان امام صادق علیه السلام است چنین مى‏خوانیم:
«... المطیع لله ولرسوله ولامیرالمؤمنین والحسن والحسین صلى الله علیهم; [سلام بر تو اى بنده صالح و] مطیع خدا و رسولش و پیرو امیرمؤمنان و حسن و حسین که درود خدا بر آنان باد .» (۱۴)

۲ . هنگام خروج از مدینه امام حسین علیه السلام ندا داد:
«این اخى - این قمر بنى هاشم فاجابه العباس لبیک لبیک یا سیدى فقال له الامام علیه السلام: قدم لى یا اخى جوادى فاتى العباس بالجواد الیه; کجاست‏برادرم ... کجاست ماه بنى‏هاشم؟ پس عباس جواب داد: بله بله اى آقاى من! آنگاه امام حسین علیه السلام فرمود: اى برادر، اسبم راحاضر کن، پس عباس اسب حضرت را حاضر نمود .» (۱۵)

۳ . در عصر تاسوعا شمر با چهار هزار نفر وارد کربلا شد :
یکى از نقشه‏هاى او براى کاستن از یاران امام حسین علیه السلام امان دادن به عباس و برادران او بود . وقتى جناب عباس شنید که شمر امان نامه آورده اصلا به او اعتنا نکرد و جواب او را نداد، تا اینکه امامش به او فرمان داد که جواب شمر را بگوید، عباس فرمود: «چه مى‏گویى؟» عرض کرد: «شما و برادرانت در امانید .» عباس غیرتمند سراسر وجودش آتش گرفت و فریاد او بلند شد:
«تبت‏یداک و لعن ما جئت‏به من امانک یا عدو الله اتامرنا ان نترک اخانا وسیدنا الحسین بن فاطمه وندخل فى طاعه اللعناء واولاد اللعناء اتومننا وابن رسول الله لا امان له; دستهایت‏بریده باد و لعنت [خدا] بر آنچه که از امان نامه آورده‏اى . اى دشمن خدا! آیا دستور مى‏دهى که ما برادرمان و آقایمان حسین علیه السلام پسر فاطمه علیها السلام را رها کنیم و داخل اطاعت لعنت‏شدگان و فرزندان لعنت‏شدگان شویم؟ [عجبا] آیا به ما امان مى‏دهى در حالى که فرزند رسول خدا [حسین بن على] در امان نیست .» (۱۶)

این جملات حاکى از معرفت و عشق عمیق حضرت عباس به امام خویش حسین بن على علیه السلام است . به این جهت است که مورخان نوشته‏اند; عباس در کربلا به خاطر تعصبات قبیله‏اى و خانوادگى با دشمن نمى‏جنگید:
«... بل کان یعرف ان دین الله قائم بالحسین وهو عمود الدین، مجاهد عن دین الله وعن شریعه المصطفى وحامى عن ابن رسول الله وعن بنات الزهراء کما قال انى احامى ابدا عن دینى وعن امام صادق الیقین نجل النبى الطاهر الامین; بلکه همواره مى‏شناخت که دین خدا به حسین علیه السلام پاینده است و او ستون دین است و براى دین خدا و شریعت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله جهاد [و مبارزه] مى‏کند و [بدین جهت، حضرت عباس با جان و دل] از فرزند رسول خدا و از دختران زهرا حمایت و پشتیبانى کرد; چنان که خود فرمود:
«به خدا اگر دست راستم را قطع کردید براستى [همچنان] از دینم حمایت مى‏کنم و از امامى که یقین راستین دارد [دفاع مى‏کنم; آن امامى که] پسر دختر پیامبر پاک و امین مى‏باشد .» (۱۷)
از این جا به ویژگى سومى در وجود حضرت عباس پى مى‏بریم و آن شناخت و معرفت آن جناب است .

بصیرت ژرف:

بیشتر منحرفان از امامت و ولایت، ظاهر بین و ساده اندیشند . قرآن کریم درباره دنیاپرستان مى‏فرماید: «یعلمون ظاهرا من الحیاه الدنیا وهم عن الآخره هم غافلون‏» ; «آنان تنها ظاهرى از زندگى دنیا را مى‏دانند و از آخرت غافلند .» (۱۸) ولایت مداران باید ژرف اندیش و ژرف نگر باشند .
از امتیازات ویژه حضرت عباس، بصیرت نافذ و ژرف اندیشى خاصى بود که تمام خطوط جامعه و رگه‏هاى کفر و نفاق را به خوبى مى‏شناخت، و ولایت مداران را نیز دقیقا شناسایى کرده بود . امام صادق علیه السلام درباره عمویش عباس مى‏فرماید:
«کان عمنا العباس نافذ البصیره; عموى ما عباس داراى بصیرت ژرف بود .» (۱۹)
در مقابل، یکى از کاستیهاى عمر سعد که به دام یزید و ابن زیاد افتاد، نداشتن تیزبینى و بصیرت بود . ابن زیاد با بهره بردارى از این کمبود فکرى، فردى فرومایه و هزار چهره یعنى «شبث ربعى‏» را با او همراه ساخت تا او را توجیه کند . شبث کوشید به عمر سعد القا کند که حسین، کافر حربى است که قتلش واجب مى‏شود و به همین جهت، قتل او در ماه حرام اشکالى ندارد . (۲۰)
ولایت مدارى و ژرف اندیشى، از نیازهاى شدید زمان ما براى تمام طبقات است; چرا که بصیرت ژرف و عمیق اندیشى باعث مى‏شود خطوط فکرى و سیاسى را بخوبى بشناسند و در موضع گیریها دقیقا بر خط صحیح و مستقیم امامت و ولایت‏سیر نمایند .

شجاعت:

از صفات بارز و برجسته حضرت عباس که همگان حتى غیرمسلمانان با آن آشنایى دارند، شجاعت و دلیرى ایشان است . از آغاز امیرالمؤمنین علیه السلام براى این موضوع سرمایه گذارى نموده بود، آنجا که به برادرش عقیل - که اطلاعات وسیعى از نسب قبایل عرب و تاریخ گذشته آن روز داشت - سفارش فرمود که از اقوام اصیل و شجاع عرب، همسرى براى من انتخاب کن که زاده شجاعان و وارث دلاورى و شهامت‏باشد; زیرا مى‏خواهم از این ازدواج، فرزند شجاع و دلیرى به دنیا بیاید . عقیل پس از بررسى و جستجو «ام البنین کلابیه‏» را پیشنهاد کرد، که حضرت با او ازدواج کند; چرا که در جامعه [آن روز] شجاع‏تر و دلیرتر از اجداد و پدران او نبود . (۲۱)

از «حضرت ام البنین‏» چهار پسر رشید و قهرمان به نام عباس، عبدالله، عثمان و جعفر به دنیا آمدند، که بزرگ‏ترین و شجاع‏ترین آنها حضرت عباس بود .

استاد شهید مطهرى مى‏گوید:

«آرزوى على علیه السلام در ازدواج با ام البنین در وجود مقدس حضرت ابوالفضل علیه السلام تحقق یافت .» (۲۲)
به نمونه‏هایى که شجاعت آن حضرت را مى‏رساند اشاره مى‏کنیم:

۱ . درباره ویژگیهاى حضرت عباس در تاریخ مى‏خوانیم:

«کالجبل العظیم وقلبه کالطود الجسیم لانه کان فارسا هماما وبطلا ضرغاما وکان جسورا على الطعن والضرب فى میدان الکفار والحرب; [عباس] مانند کوهى بزرگ، و قلبش بسان کوهى خشن [و استوار] بود; چرا که او جنگ آورى بلند همت و سلحشورى شیرگون بود و در [وارد کردن] نیزه و ضربات [بر دشمن] در میدان نبرد با کفار جسور [و بى‏باک] بود .»

۲ . در معالى السبطین چنین بیان شده است:

«ولا یقاس بشجاعته الا شجاعه ابیه واخیه; شجاعت عباس با شجاعت پدرش [على علیه السلام] و برادرش [امام حسین علیه السلام] مقایسه مى‏شود .» (۲۳)
و در ادامه مى‏گوید: «در شجاعت عباس همین بس که وقتى دشمنان صداى او را مى‏شنیدند رگهاى بدنشان مى‏لرزید و از ترس صولت و قدرت او، قلبهایشان از وحشت مى‏تپید و پوست‏بدنشان جمع مى‏شد . با توجه به این شجاعت و شهامت‏بود که ابن زیاد براى او امان نامه فرستاد و به خیال خام خود مى‏خواست که او را از حسین علیه السلام بگیرد .» (۲۴)
همین شجاعت و قدرت او بود که پشتوانه محکمى براى امام حسین علیه السلام بود; هرچند تکیه امام حسین علیه السلام بر خداوند بود، اما وجود حضرت عباس که یک بنده خالص شجاع و توانمند خداوند بود در واقع یارى خدا از طریق اسباب طبیعى بود; لذا شهادت حضرت عباس سخت‏بر امام حسین علیه السلام اثر گذاشت و صریحا آنگاه که کنار بدن برادر آمد فرمود:
«الآن انکسر ظهرى وقلت‏حیلتى; اکنون کمرم شکست و راه چاره‏ام کم شد .» (۲۵)
این سخنان از زبان معصومى صادر مى‏شود که تعارف و زیادگویى و خلاف واقع در کلام و مرامشان راه ندارد . و وقتى که عباس اجازه میدان خواست امام حسین علیه السلام فرمود:
«اذا مضیت تفرق عسکرى; هرگاه [از دستم] بروى سپاهم از هم مى‏باشد .»

تاریخ نویسان نوشته‏اند:
«لم یبق الحسین بعد ابى الفضل الا هیکلا شاخصا معرى عن لوازم الحیاه; از امام حسین بعد از [مرگ] ابى الفضل جز هیکلى [و مشتى استخوان] خالى از لوازم حیات و زندگى باقى نماند .» (۲۶)
دشمنان هم سخت از مرگ عباس شاد شدند و جرات و جسارت پیدا کردند، و بر اصحاب و خیمه‏هاى امام حسین علیه السلام حمله‏ور شدند . در تاریخ مى‏خوانیم:
«لما قتل العباس تدافعت الرجال على اصحاب الحسین; (۲۷) هنگامى که عباس کشته شد، مردان [دشمن از هر سو] بر اصحاب امام حسین حمله‏ور شدند .»


تا تو بودى خیمه‏ها آرام بود *** دشمنم در کربلا ناکام بود
تا تو بودى من پناهى داشتم *** با وجود تو سپاهى داشتم
تا تو بودى خیمه‏ها غارت نشد *** بعد تو کس حافظ یارت نشد
تا تو بودى چهره نیلى نبود *** دستها آماده سیلى نبود
تا تو بودى دست زینب باز بود *** بودنت‏بهر حرم اعجاز بود
تا که مشکت پاره و بى‏آب شد *** دشمن پر کینه‏ات شاداب شد

وفا و فداکارى عباس:

یادم ز وفاى اشجع الناس آید *** وز چشم ترم سوده الماس آید
آید به جهان اگر حسین دگرى *** هیهات برادرى چو عباس آید

وفا از بارزترین صفات مردان تاریخ و نشانه قوت دین و قدرت امانت دارى است . وفا دژ مستحکمى است که انسان را تا پایان خط در مسیر راه نگه مى‏دارد .» (۲۸)
در وفا و فداکارى نیز حضرت عباس سرآمد روزگار و الگوى پاکان وفادار، و فداکاران ایثارگر است . در این بخش پایانى، به نمونه هایى از وفا و فداکارى حضرت عباس اشاره مى‏کنیم:

۱ . رد امان نامه:
رد امان نامه ابن زیاد و شمر - که قبلا به آن اشاره شد - نشانه وفاى عباس است .

۲ . اعلان وفادارى در شب عاشورا:
در شب عاشورا امام حسین علیه السلام در خطبه معروف خود فرمود: «من به همه شما رخصت رفتن دادم; پس همه آزادید بروید و بیعتى که از جانب من به گردن شما بود برداشتم و این شب که شما را فرا گرفته فرصتى است، آن را شتر رهوار خود کنید و به هر سو که مى‏خواهید بروید .» آنگاه چراغ را خاموش کرد و فرصت‏خوبى براى رفتن بود .

اولین کسى که وفاى کامل خود را ابراز داشت، حضرت عباس وفادار بود: «فبدا القول العباس بن على علیه السلام فقال له: لم نفعل ذلک؟ النبقى بعدک؟ لا ارانا الله ذلک ابدا; آنگاه عباس، فرزند على آغاز به سخن نمود، پس به امام حسین علیه السلام عرض کرد: براى چه این کار را انجام دهیم؟ آیا براى آنکه بعد از شما باقى باشیم؟ نه، خدا این را [یعنى جدایى از شما را] هرگز به ما نشان ندهد .» (۲۹)


شاها من ار به عرش رسانم سریر فضل *** مملوک این جنابم و محتاج این درم
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر *** این مهر برکه افکنم و این دل کجا برم


۴ . اوج وفا در شط فرات:
حضرت عباس علیه السلام بعد از شهادت على اکبر مى‏خواست‏به میدان برود، اما برادر به او اجازه میدان رفتن نداد، بعد از اصرار زیاد فرمود: مقدارى آب براى کودکان بیاور .
پیشانى حسینش را بوسید و به سوى فرات حرکت کرد، مشک را پر از آب کرد، خود نیز تشنه بود، مى‏خواست آب بنوشد: «فذکر عطش الحسین ومن معه فرقى الماء; (۳۰) سپس به یاد تشنگى حسین و همراهان [و کودکان] افتاد، پس آب را [روى آب] ریخت .» و بر خود خطاب کرد:

یا نفس من بعد الحسین هونى *** وبعده لا کنت ان تکونى
هذا الحسین وارد المنون *** و تشربین بارد المعین


تالله ما هذا فعال دینى (۳۱)
«اى نفس! بعد از حسین خوارى و ذلت‏بر تو باد و بعد از او [حسین علیه السلام] تو نباید باشى تا زنده بمانى، حسین در آستانه مرگ قرار گرفته و تو آب خنک و گوارا مى‏نوشى؟ به خدا قسم این کار دین [و آیین] من نیست .»
آنگاه فریاد برآورد: «والله لا اذوق الماء وسیدى الحسین عطشانا; (۳۲) به خدا قسم آب نمى‏نوشم در حالى که آقاى من حسین تشنه است .»
عباس بى‏وفا تو نبودى کنون چه شد *** نوشى تو آب مانده حسینت در انتظار


اعتراف دشمن به وفاى عباس

هنگامى که وسایل غارت شده کربلا را به شام نزد یزید بردند، در میان آنها پرچم بزرگى بود . یزید و حاضران در مجلس دیدند همه پرچم سوراخ و صدمه دیده، ولى دستگیره آن سالم است . یزید پرسید: «این پرچم را چه کسى حمل مى‏کرد؟» گفته شد: «عباس بن على‏» . یزید از روى تعجب و تجلیل از آن
پرچم سه بار برخاست و نشست و گفت:
«انظروا الى هذا العلم فانه لم یسلم من الطعن والضرب الا مقبض الید التى تحمله; به این پرچم بنگرید، [که بر اثر صدمات] نیزه و زدن [شمشیر] جایى از آن سالم نمانده جز دستگیره آن که [پرچمدار] آن را با دست‏حمل مى‏کرده است .»
سالم ماندن دستگیره پرچم، نشان از آن دارد که پرچمدار تمام ضربات نیزه و شمشیر را که بر دستش وارد مى‏شده تحمل مى‏کرده ولى پرچم را رها نساخته است .
آنگاه یزید گفت: «ابیت اللعن یا عباس، هکذا یکون وفاء الاخ لاخیه; لعن [و ناسزا] را از خودت دور ساختى اى عباس! [و ناسزا زیبنده تو نیست ]. این چنین است [رسم و معناى] وفادارى برادر نسبت‏به برادرش .» (۳۳)

آرى، وفاى حضرت عباس آن قدر فراوان و در حد اعلاست که پلیدترین دشمنان او هم نمى‏توانند آن را انکار کنند .
پنج امامى که ترا دیده‏اند *** دست علم گیر تو بوسیده‏اند
چشم خداوند چو دست تو دید *** بوسه زد و اشک زچشمش چکید


وفا و فداکارى عباس در سخنان معصومین علیهم السلام

۱ . امام سجاد علیه السلام فرمود:
«رحم الله عمى العباس فلقد آثر وابلى وفدى اخاه بنفسه حتى قطعت‏یداه; خداوند رحمت کند عمویم عباس را که حقیقتا ایثار و جانبازى نمود و جانش را فداى برادر نمود تا آنجا که دستهایش قطع شد .» (۳۴)
۲ . امام صادق علیه السلام فرمود:
«اشهد لقد نصحت لله ولرسوله ولاخیک فنعم الاخ المواسى; شهادت مى‏دهم که تو براى خدا و رسولش و برادرت خیرخواهى نمودى، پس تو چه نیکو برادر فداکار بودى .» (۳۵)
۳ . امام زمان علیه السلام در زیارت ناحیه مقدسه خطاب به عمویش عباس مى‏فرماید:
«السلام على ابى الفضل العباس المواسى اخاه بنفسه; سلام بر ابوالفضل العباس که با جان خویش با برادر همدردى [و براى او فداکارى] نمود .»

منابع :
1) مفاتیح الجنان، زیارتنامه حضرت عباس علیه السلام .
۲) منتهى الامال، ج‏۱، ص‏۱۳۶ .
۳) معارف و معاریف، ج‏۷، ص‏۲۰۶ .
۴) جعفر نقدى، زینب کبرى، ص‏۱۲ .
۵) معالى السبطین، ج‏۱، ص‏۲۶ .
۶) تنقیح المقال، ج‏۲، ص‏۱۲۸ .
۷) علامه مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج‏۲، ص‏۱۱۸ .
۸) منتهى الامال، ج‏۱، ص‏۱۳۷ - ۱۳۸ . برخى نوشته‏اند که او دو فرزند دیگر به نام محمد و قاسم داشت که در کربلا به شهادت رسیدند . ر . ک: الوقایع و الحوادث، ملبوبى، ج‏۳، ص‏۳۰ .
۹) مفاتیح الجنان، زیارتنامه حضرت عباس، ص‏۷۱۵ .
۱۰) فتح/۲۸ .
۱۱) ذریعه، ص‏۱۲۲ .
۱۲) الوقایع والحوادث، ج‏۲، ص‏۳۰; سوگنامه آل محمد صلى الله علیه و آله، ص‏۲۹۳ .
۱۳) زینب کبرى علیها السلام، ص‏۱۲ .
۱۴) مفاتیح الجنان، ص‏۷۱۵ .
۱۵) موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، ص‏۲۹۸ .
۱۶) وقایع الایام، ویژه محرم، ص‏۲۶۴ .
۱۷) معالى السبطین، ج‏۱، ص‏۲۷۰; نفس المهموم، شیخ عباس قمى، ص‏۱۷۷ .
۱۸) روم/۷ .
۱۹) نفس المهموم، ص‏۱۷۶; ر . ک: اعیان الشیعه، ج‏۷، ص‏۴۳۰ .
۲۰) جام عبرت، سید حسین اسحاقى، ج‏۲، ص‏۱۰۴ .
۲۱) منتهى الامال، ص‏۱۳۶; ر . ک: تنقیح المقال، ج‏۲، ص‏۱۲۸ .
۲۲) حماسه حسینى، ج‏۱، ص‏۵۹ .
۲۳) معالى السبطین، ج‏۱، ص‏۲۶۷ .
۲۴) همان .
۲۵) مقتل خوارزمى، ج‏۲، ص‏۳۰ .
۲۶) مقتل مقرم، ص‏۲۶۹ .
۲۷) ذریعه، ص‏۱۲۴ .
۲۸) عناوین برگرفته از روایات است . ر . ک: منتخب میزان الحکمه، محمدى رى شهرى، ص‏۵۴۲ .
۲۹) همان، ص‏۴۰۰ .
۳۰) کبریت الاحمر، ص‏۱۵۹; منتخب التواریخ، ص‏۲۵۸ .
۳۱) ر . ک: ناسخ التواریخ، ج‏۲، ص‏۳۴۵ .
۳۲) بحارالانوار، ج‏۴۵، ص‏۴۱; ترجمه مقتل ابى مخنف، ص‏۹۷ .
۳۳) دین و تمدن، ج‏۱، ص‏۲۸۸ و ر . ک: سوگنامه آل محمد صلى الله علیه و آله، ص‏۳۰۰ .
۳۴) بحارالانوار، ج‏۴۴، ص‏۲۹۸; تنقیح المقال، ج‏۲، ص‏۱۲۸ .

هنگامى که حضرت عباس علیه‌السلام شهید شدند امام حسین علیه‌السلام فرمود:
«الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری وَقَلَّتْ حِیلَتی»: اینک کمرم شکست و راه چاره بر من محدود شد

عمو عباس اگر آب به خیمه نرسید فدای سرت

موضوع قفل شده است