نبوت سومین اساس از پنج اساس شناخت قدرت الهی است

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نبوت سومین اساس از پنج اساس شناخت قدرت الهی است

رسول نماینده سیاسی خداوند است. واژه رسول در دیپلماسی به معنای مطلق فرستاده سیاسی است. وظیفه رسول ، انجام رسالت به هر شکل ممکن است.[=&quot][1][/] خداوند او را برای هدایت و تربیت جامعه بشری فرستاده [=&quot][2][/] و فرمانبرداری از اوامر و نواهی او بر مردم واجب است.[=&quot][3][/] قرآن به تمام و کمال بر او فرو فرستاده شده. او نبی است؛ از طریق وحی با خداوند در ارتباط است و آن را بی کم و کاست از خداوند فرا می گیرد. و به مردم ابلاغ می کند. دارای عصمت است؛ از تمام رذیلت های ظاهری و باطنی پاک و به دور است.
ابلاغ پیام وظیفه اصلی انبیا و رسولان الهی است. اما تنها پیامبر اسلام توانست ابلاغ پیام را با تأسیس دولت دینی و حکومت دینی قرین سازد. به خاطر ماهیت سیاسی اسلام و اندماج دین و دولت در اسلام و نیز شرایط و وضعیت اجتماعی - سیاسی شبه جزیره عربی، پیامبر در آن به رسالت مبعوث گردید.
حضرت موسی (ع) تنها یک جنبش سیاسی علیه فرعون تأسیس کرد و حضرت عیسی (ع)، حتی به تأسیس یک جنبش سیاسی نیز دست نزد. مسیحیت تا قرن چهارم هنگامی که کنستانتین آن را در امپراطوری روم شرقی به رسمیت شناخت، به سمت سیاست گرایید و به صورت یک ایمان دینی غیر سیاسی باقی ماند.[=&quot][4][/]

معرفی نبوت

نبوت سومین اساس از پنج اساس شناخت قدرت الهی است، نبوت یعنی رسالت و پیغمبری، یعنی 124000نفر پیغمبر حق بوده و از طرف خداوند انتخاب شده باشد و حق رسالت را بر دوش دارد و هیچ گونه اعتراضی به کار پیامبر نباید کرد.
پیغمبر یا پیغامبر و یا پیامبر هیچ گونه تفاوتی با هم ندارد و هر کدام معنی یک دیگر را می دهد. پیامبر یعنی کسی که پیام یک نفر را به یک یا چند نفر می رساند. پیامبر در این جا معنی رسول الله را می دهد که پیام خدا را به همه گان یا به مردم می رساند و آنها را به خدا پرستی و دست کشیدن از عبادت غیر خدا دعوت می کند. در زمان و بعد از پیغمبر بعضی از مردم فریب دهنده ادعای پیغمبری می کردند و خود را پیغمبر می نامیدند (که حالا هم چنین است ،حتی مردمی گستاخ پیدا می شود که ادعای امامت و خدایی می کنند و الله اعلم) . یکی از آنها به نام لا خود را معرفی کرد و گفت پیغمبر اسلام مرا بعد خود جانشین خود قرار داد. او همچنین حدیثی از پیامبر را خواند و این چنین گفت که پیغمبر فرموده است: لا نبی بعدی (لا بعد از من پیغمبر است.[=&quot][5][/]) الله اعلم.
در حالی که پیامبر ختم رسولان بودند.[=&quot][6][/] این مسئله در همه ی احادیث ائمه که به پیامبر مربوط می شود، قابل ملاحظه است.

حضرت رسول الله کسی بوده است که عدالت اسلامی ،قوانین اسلامی، و مسائلی که مربوط به اسلام بوده است را اجرا کرده و اولین کسی بوده که حد الهی را اجرا کرده و این نشانه ی عادل بودن حضرت و اجرا کردن قوانین الهی را نشان می دهد.
[=&quot]حضرت پیامبر محمد (ص) کسی بوده است که خاتم انبیا و بهترین آنها بود[/]
[=&quot][1][/] لسان العرب، ماده سفر، ج4ص370.

[=&quot][2][/] حج /2

[=&quot][3][/] نساء/59.

[=&quot][4][/] شجاعی علیرضا، مشروعیت دینی دولت و اقتدار سیاسی دین ص135-134. به نقل از اندیشه سیاسی از افلاطون تا ناتو، ص 48-47.

[=&quot][5][/] نهج الفصاحة مجموعه كلمات قصار حضرت رسول ص 57 مقدمه چاپ دوم.

[=&quot][6][/] محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نيست. او رسول خدا و خاتم پيامبران است. ..(ما كانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَ لكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيِّين‏)...

ضرورت و لزوم بعثت انبياء از نگاه درون ديني (قرآن)و برون ديني چيست؟

مسائل و مباحث كلامي و اعتقادي از جهت روش شناسي يكسان نيستند. پاره اي از آنها فقط با استدلال عقلي، و برخي ديگر فقط با دلايل نقلي، و دسته ي سوم، با براهين عقلي و دلايل نقلي اثبات پذيرند.
مسئله ي ضرورت بعثت انبيا تنها با برهان عقلي اثبات مي شود. اگر با آيات و روايات و دلايل نقلي به اثبات آن بپردازيم، مشكل دور لازم مي آيد, زيرا در اين صورت اثبات ضرورت بعثت انبيا بر آيات و روايات توقف دارد و اثبات حجّيت آيات و روايات نيز به ضرورت بعثت انبيا متوقف است.
اين مطلب مورد اتفاق متكلمان شيعه و معتزله است, ولي اشاعره كه منكر حسن و قبح عقلي اند به استدلال عقلي در اين مسئله توجه نكردند, زيرا لازمه ي اين استدلال قبول حسن و قبح عقلي است.
شايان ذكر است كه تمسك ما به آيات قرآني و روايات پيشوايان دين در مسئله ي ضرورت بعثت انبيا، از باب تعبد و استدلال به دلايل نقلي نيست, بلكه گاه مي توان از اين آيات و روايات براهين عقلي استخراج كرد, به عبارت ديگر، با نگاه بيرون ديني به قرآن، نيازمندي به پيامبر را، به صورت عقلي مي پذيريم, به هر حال، قرآن از زواياي گوناگوني بعثت انبيا را لازم و ضروري شمرده است و مسائلي هم چون: تثبيت و تكميل توحيد، اميدواري به قيامت، رفع اختلاف، فصل خصومت، اجراي عدالت در جامعه ي بشري، اتمام حجت، تزكيه، تعليم كتاب و حكمت و ... را به عنوان فلسفه ي بعثت پيامبران بيان نموده است. به آيات ذيل توجه مي كنيم:
1. بعثت انبيا براي عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت:
وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ(1) ما در هر امتي رسولي برانگيختيم كه خداي يكتا را بپرستيد و از طاغوت اجتناب نماييد.
وَإِلَي عَاد أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِله غَيْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ(2) و به سوي قوم عاد برادرشان، هود را (فرستاديم) گفت: اي قوم من! (تنها) خدا را پرستش كنيد كه جز او معبودي براي شما نيست. آيا پرهيز گاري نمي كنيد؟!
انبيا، علاوه بر تشويق مردم به عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت و بت هاي ساختگي، پرهيز از طاغوت و بت نفس را نيز توصيه مي كردند، كه بدترين بت، بت نفس آدمي است. تبعيت از هوا و هوس و تمايلات نفساني، آدمي را از قرب الهي و صراط مستقيم دور مي سازد و به انحراف و اعوجاج مي كشاند و انسان ها در عصر جديد بيش تر از گذشته گرفتار بت پرستي اند. تاريخ گواهي مي دهد كه هر گاه مردم از انبيا فاصله گرفتند، گرفتار شرك و طاغوت شدند.
2. حكومت و داوري به حق ميان مردم و مخالفت با هواي نفساني:
يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَي فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ(3) اي داود! ما تو را خليفه (و نماينده ي خود) در زمين قرار داديم، پس ميان مردم به حق داوري كن و از هواي نفس پيروي مكن كه تو را از راه خدا منحرف سازد, كساني كه از راه خدا گمراه شوند، عذاب شديدي به خاطر فراموش كردن روز حساب دارند.
چه بسيار احكامي كه اگر انسان بخواهد از طريق تجربه، به حسن و قبح و بايستي و نبايستي آن پي ببرد، گرفتار ضرر جبران ناپذير بشود, حقايقي كه، به يك معنا، تجربه ناپذيرند و با تجربه ي آنها گوهر آدمي متلاشي مي شود, مثل، روابط جنسي كه در اسلام حكم به محدوديت آن آمده است، اگر حكمش به دست تجربه ي بشري نهاده شود، ارزش ذات و گوهر انساني را تنزل مي دهد و بعد از كشف ضررهاي آزادي جنسي، توان جبرانش از بشر گرفته مي شود.
3. ايجاد عدالت اجتماعي توسط مردم:
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْميزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ(4) ما رسولان خود را به دلايل روشن فرستاديم، و با آنها كتاب (آسماني) و ميزان نازل كرديم تا مردم به عدالت قيام كنند.
4. تعليم كتاب و دستورهاي الهي و حكمت و آنچه آدميان نمي دانند:
كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ(5) همان گونه كه رسولي از خودتان در ميان شما فرستاديم، تا آيات ما را بر شما بخواند و شما را پاك كند و به شما كتاب و حكمت بياموزد و آنچه را نمي دانستيد به شما ياد دهد.
5. خروج مردم از ظلمت به نور:
كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَي صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَميدِ(6) كتابي است كه بر تو نازل كرديم، تا مردم را از تاريكي ها به سمت روشنايي، به فرمان پروردگارشان در آوري، به سوي راه خداوند توانا و ستوده.
6. اتمام حجت بر مردم:
رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللّهُ عَزِيزاً حَكِيماً(7) پيامبراني كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتي براي مردم بر خدا باقي نماند, و خداوند توانا و حكيم است.
7. احيا و زنده كردن آدميان:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ(8) اي كساني كه ايمان آورده ايد, خدا و پيامبرش را اطاعت كنيد، هنگامي كه شما را به سوي چيزي مي خواند كه شما را حيات مي بخشد.
8. امر به معروف و نهي از منكر و بيان احكام و حلال و حرام الهي و رها كردن زنجيرهاي اسارت:
الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُوْلئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(9) همان ها كه از فرستاده ي خدا، پيامبر امّي، پيروي مي كنند, پيامبري كه صفاتش را، در تورات و انجيلي كه نزدشان است، مي يابند, آنها را به معروف دستور مي دهد و از منكر باز مي دارد, اشياي پاكيزه را براي آنها حلال مي شمرد و ناپاكي ها را تحريم مي كند و بارهاي سنگين و زنجيرهايي را كه بر آنها بود، بر مي دارد, پس كساني كه به او ايمان آوردند و حمايت و ياري اش كردند و از نوري كه با او نازل شده پيروي نمودند، آنان رستگاران اند.
9. رفع اختلاف ها:
كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيَما اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَي اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَي صِرَاط مُسْتَقِيم(10)مردم، قبل از بعثت انبيا، يك امت بودند. خداوند به جهت اختلافي كه در ميان آنان پديد آمد، انبيايي به بشارت و انذار برگزيد و با آنان كتاب را به حق نازل فرمود، تا طبق آن در ميان مردم و در آنچه اختلاف كرده اند حكم كنند، اين بار در خود دين و كتاب اختلاف كردند و اين اختلاف پديدار نشد، مگر از ناحيه ي كساني كه انگيزه ي حسادت داشتند. در اين هنگام بود كه خدا كساني را كه ايمان آوردند، در مسائل مورد اختلاف، به سوي حق رهنمون شد و خدا هر كه را بخواهد به صراط مستقيم هدايت مي كند.
مرحوم علامه طباطبائي، در تفسير الميزان، جلد دوم، ذيل اين آيه مي فرمايد: انسان به حسب فطرتش اجتماعي و تعاوني است و در آغاز اجتماعش يك امت بود, اما همان فطرت وادارشان كرد تا براي جذب منافع خود با يكديگر اختلاف نمايند. در اين جا براي برطرف كردن اختلاف ها به وضع قوانين نيازمند شدند. اين قوانين لباس دين به خود پوشاند و مستلزم بشارت و انذار و ثواب و عقاب گرديد، تا مردم از آن طريق مهذّب گردند, و به همين سبب، پيامبران مبعوث شدند, و رفته رفته، در دين نيز اختلاف پديدار شد، شعبه ها و حزب ها پيدا شد, ولي اين اختلاف ها بعد از تشريع دين، به جز دشمني و ظلم و طغيان، منشأ ديگري ندارد, پس اختلاف ها دو قسم است: نخست، اختلاف در دين، كه سرمنشأ آن ستمگري و طغيان است، و دوم، اختلافي كه منشأش فطرت و غريزه ي بشري است. اختلاف دوم كه همان اختلاف در امر دنياست، باعث تشريع دين شد, و خدا به وسيله ي دين خود، عده اي را به سوي حق هدايت كرد و حق را روشن ساخت, پس دين الهي تنها وسيله ي سعادت براي نوع بشر است و حيات بشري را اصلاح مي نمايد.
علامه طباطبائي در توضيح اختلاف دوم مي فرمايد: هر انساني داراي قريحه اي است كه مي خواهد انسان هاي ديگر را استخدام، و از آنها بهره كشي كند, و بر اين اساس، اختلاف، و سرانجام هرج و مرج ظاهر مي گردد و انسانيتِ انسان را به هلاكت مي كشاند, پس انسان ها در عين اين كه در جهتي اتحاد دارند، از جهت ديگر اختلاف دارند. اختلاف در احساسات و ادراكات باعث مي شود كه هدف ها و آرزوها هم مختلف گردند و در نتيجه، اختلاف در افعال و اختلال در نظام اجتماعي پديدار شود, در اين جا ضرورت تشريع قوانين كليه اي كه عمل به آنها باعث رفع اختلاف شود و صاحب حق را به حقش برساند، آشكار مي گردد.

ضرورت بعثت انبيا در كلام ائمه ي اطهار
مرحوم كليني(11) پنج حديث در باب لزوم بعثت انبيا و حجت هاي الهي بيان كرده است، يكي از آنها حديث هشام بن حكم است كه مي گويد:
امام صادق(عليه السلام) به زنديقي كه پرسيد: پيغمبران و رسولان را از چه راهي ثابت مي كني؟ فرمود: چون ثابت كرديم كه ما آفريننده و صانعي داريم كه از ما و تمام مخلوقات، برتر و با حكمت و رفعت است و روا نباشد كه خلقش او را ببيند ولمس كند و بي واسطه با يكديگر برخورد و مباحثه كنند، ثابت شد كه براي او سفيراني در ميان خلقش باشند كه خواست او را براي مخلوقات و بندگانش بيان كنند و ايشان را به مصالح و منافع و موجبات تباه و فنايشان رهبري نمايند، پس وجود امر و نهي كنندگان از طرف خداي حكيم دانا در ميان خلقش ثابت گشت و ايشان همان پيغمبران و برگزيده هاي خلق او باشند. حكيماني هستند كه به حكمت، تربيت شده و مبعوث گشته اند, با آن كه در خلقت و اندام با مردم شريك اند، در احوال و اخلاق شريك ايشان نباشند, و از جانب خداي حكيم دانا به حكمت مؤيد باشند. سپس آمدن پيامبران در هر عصري به سبب دلايل و براهيني كه آورده اند ثابت شود، تا زمين خدا از حجتي كه بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه ي الهي دارد خالي نماند.
نتيجه آن كه، تحقق هدف آفرينش انسان، كه معرفت مبدأ، معاد و ساير مجهولات است، بدون بعثت انبيا محقق نمي گردد. خداوند سبحان بر اساس حكمت خود و قابليت هاي انسان در پذيرش دعوت، پيامبران را مبعوث ساخت، تا توحيد و يكتاپرستي و اميدواري به آخرت را به انسان ها بياموزند و اختلاف ها و خصومت هاي مردم را رفع سازند و با تبشير و انذار مردم و تشكيل حكومت ديني و آموزش كتاب و حكمت، بربندگان اتمام حجت نمايند.

ضرورت بعثت انبيا از ديدگاه متكلمان و حكمامتكلمان اسلامي بر اساس اصل حسن و قبح عقلي و قاعده ي لطف، به اثبات مسئله ي ضرورت بعثت پيامبران پرداخته اند. آنان مي گويند:
بعثت انبيا، به جهت بيان زشتي و زيبايي افعال و احوال قيامت، لطف است و لطف (احساني كه بندگان را، با حفظ اختيار، به طاعت خدا نزديك و از معصيت او دور مي سازد) حسن عقلي دارد و آنچه عقلا حسن و نيكو باشد، بر خداوند واجب است.(12)
استاد مصباح در كتاب راهنماشناسي، براي اثبات ضرورت بعثت انبيا، از برهاني استفاده مي كند كه از سه مقدمه تشكيل شده است:
1. هدف آفرينش انسان، تكامل اختياري است,
2. تكامل اختياري انسان، در گرو افعال اختياري است,
3. شناخت هاي عقلي و حسي انسان براي تشخيص راه كمال و سعادت كافي نيست,
4. پس خداوند مي بايست راه ديگري غير از حس و عقل را براي رساندن انسان به كمال نشان دهد.(13)
فيلسوفان اسلامي، هم چون ابن سينا، با ذكر مقدماتي كه ناظر بر جنبه ي اجتماعي انسان است، بر لزوم بعثت انبيا استدلال كرده اند:
1. انسان به زندگي اجتماعي تمايل دارد, انسان به لحاظ فطري و طبيعي و شايد به دليل مدني بالطبع يا مستخدم بالطبع بودن، متمايل به زندگي اجتماعي است, و يا اين كه انسان كمال جو مي باشد و تكامل و ترقي انسان با زندگي اجتماعي امكان پذير است,
2. زندگي اجتماعي و دسته جمعي به قوانين اجتماعي نيازمند است, زيرا هر انساني به مقتضاي غريزه ي سودجويي، تلاش مي كند تا منافع را براي خود جذب كند و همين امر سبب تعدي به حقوق هم نوعان، و در نهايت، منشأ تزاحم در منافع مي گردد و براي رفع و تعديل اختلاف ها و تزاحم ها بايد قوانين اجتماعي وضع شوند,
3. تنها قوانيني مي توانند سعادت و كمال انسان ها را تضمين و اختلاف هاي آنها را بر طرف كنند كه نيازهاي واقعي و طبيعي بشر را در همه ي جنبه هاي معنوي و مادي، دنيوي و اخروي، و فردي و اجتماعي مورد توجه قرار دهند و منافع و سعادت همه ي انسان ها را در نظر داشته باشند,
4. تنها حق تعالي قادر به وضع چنين قانوني است, زيرا لازمه ي آن، آگاهي به تمام ساختمان وجودي انسان واسرار و رموز آفرينش اوست و جز خداوند كسي توان كسب اين علم و معرفت را ندارد,
5. قانون گذار بايد با مردم سخن بگويد، تا آنها از وضع قوانين اطلاع يابند,(14) و چون همه ي انسان ها صلاحيت دريافت سخن و وحي الهي را ندارند، پيامبراني از بين آنان براي ابلاغ وحي مبعوث شدند.

شبهات منكران لزوم بعثت انبياگروهي به نام براهمه و برخي ديگر، بعثت انبيا را محال و يا بي فايده و لغو دانسته اند, پاره اي از شبهات آنها به شرح ذيل است:
1. دستاوردهاي انبيا از دو حال بيرون نيست: يا با داوري هاي عقل موافق است، كه در اين صورت، بعثت انبيا كاري لغو و بيهوده است، و يا مخالف با عقل مي باشد كه در اين مورد نيز دستورهاي پيامبران قابل پذيرش نيست.
پاسخ اين است كه دستاوردهاي انبيا بر دو نوع اند, نخست، دستورهايي كه كاملا مطابق عقل اند و عقل نيز به همان ها حكم مي كند، مانند حسن عدالت و قبح ظلم, دوم، دستوري كه عقل نسبت به آنها نفياً و اثباتاً ساكت است و در آن وادي قدم برنمي دارد. خداوند نيز مي فرمايد: وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ(15)يعني بخشي از تعليمات انبيا، اموري است كه خارج از آموزه هاي عادي بشري است.(16)
2. اگر هدف خداوند از بعثت انبيا هدايت همه ي مردم است، پس چرا پيامبران در برخي از مناطق مبعوث نشدند و عموماً در خاورميانه حضور داشتند؟
پاسخ اين اشكال در قرآن به صراحت آمده است. آن جا كه مي فرمايد: إِن مِنْ أُمَّة إِلاَّ خَلاَ فِيهَا نَذِيرٌ(17) و وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ(18)يعني هر امتي پيغمبري داشته است.(19)
3. اگر هدف بعثت انبيا تكامل انسان هاست، پس چرا خداوند جلوي فسادها را نگرفت تا اكثر مردم به صلاح برسند و غرض الهي بهتر تحقق يابد و چرا پيامبران را به گونه اي ارسال نكرد كه جذابيت بيش تري داشته باشد؟
پاسخ بخش اول شبهه: خداوند متعال اراده كرده است كه آدميان با انتخاب و اختيار خود به كمال برسند، نه با جبر, به تعبير قرآن
لَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَهَدَي النَّاسَ جَمِيعاً(20) اگر خدا بخواهد، همه ي مردم را (جبراً) هدايت مي كند.
پاسخ بخش دوم شبهه: اين سخن كافران را خداوند چنين نقل كرده است:
وَقَالُوا مَا لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ لَوْلاَ أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً أَوْ يُلْقَي إِلَيْهِ كَنزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْهَا وَقَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَّسْحُوراً كافران گفتند: چيست اين پيامبر را كه غذا مي خورد و در بازارها راه مي رود؟ چرا به سوي او فرشته اي فرستاده نشده و با او انذار كننده اي نيست؟ يا اين كه چرا به سوي او گنجي انداخته نمي شود؟ يا اين كه چرا براي او باغي نيست، تا از آن باغ بخورد؟
و نيز در آيه ي ديگر مي فرمايد:
فَلَوْلاَ أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِن ذَهَب أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلاَئِكَةُ مُقْتَرِنِينَ(21) چرا طوق طلا بر دست او نيست و يا چرا به همراه او فرشتگان نيامدند؟
حضرت امير مؤمنان علي(عليه السلام) در خطبه ي قاصعه، جواب اين شبهه را چنين فرموده است:(22)
موسي پسر عمران با برادرش هارون بر فرعون وارد شدند، در حالي كه جامه هاي پشمين بر تن و عصايي در دست داشتند. آن دو با فرعون عهد بستند كه اگر اسلام آورد، پادشاهي او بقا، و عزتش دوام يابد. فرعون گفت: «آيا شما تعجب نمي كنيد از اين دو نفر كه با من شرط دوام عزت و بقاي پادشاهي مي بندند، در حالي كه مي بينيد در چه حالتي از فقر و ذلت هستند؟ چرا بر اين دو دست بندهاي طلا آويخته نيست؟» به خاطر اين كه طلا و جمع آوري آن را بزرگ مي داشت و پشم و پوشيدن آن را كوچك مي انگاشت. اگر خدا مي خواست زماني كه پيامبران را مبعوث مي كرد، براي آنان گنج هاي طلا و معدن ها و باغ هاي پردرخت را قرار مي داد و پرندگان آسمان و جانوران زمين را با ايشان همراه مي ساخت, ولي اگر چنين مي كرد، آزمايشْ ساقط و پاداشْ باطل مي شد و خبرها (مربوط به قيامت و ...) از بين مي رفت و براي قبول كنندگان مزدهاي آزمايش شدگان لازم نبود و مؤمنان مستحق ثواب نيكوكاران نبودند.(23)
آيات مربوط به امتحان الهي نيز مؤيد اين پاسخ اند. قرآن در بيان امتحان انسان ها مي فرمايد:
وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّام وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَي الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَلَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِينٌ(24) او كسي است كه آسمان ها و زمين را در شش روز ]= شش دوران[ آفريد, و عرشِ (حكومتِ) او، بر آب قرار داشت, (به خاطر اين آفريد) تا شما را بيازمايد كه كدام يك عملتان بهتر است. و اگر (به آنها) بگويي: «شما بعد از مرگ، برانگيخته مي شويد»، مسلماً كافران مي گويند: «اين سحري آشكار است!»
الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ(25) آن كس كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما بهتر عمل مي كنيد، و او شكست ناپذير و بخشنده است.
كُلُّ نَفْس ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوَكُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ(26) طعم مرگ را مي چشد. و شما را با بدي ها و خوبي ها آزمايش مي كنيم, و سرانجام به سوي ما بازگردانده مي شويد.

پاورقی:
1. نحل: 36.
2. اعراف: 65.
3. ص: 26.
4. حديد: 25.
5. بقره: 151.
6. ابراهيم: 1.
7. نساء: 165.
8. انفال: 24.
9. اعراف: 157.
10. بقره: 213.
11. اصول كافى جلد، ج 1، كتاب الحجة، باب الاضطرار.
12. كشف المراد فى شرح تجريد الاعتقاد، ص 353 ـ 254.
13. راهنماشناسى، ص 44ـ52.
14. الهيات شفا، ص 441ـ444 و النجاة، ص 303ـ 308.
15. بقره: 151.
16. ر.ك: شهرستانى، ملل و نحل، ج 1، ص 258ـ 259.
17. فاطر: 24.
18. نحل: 36.
19. راهنماشناسى، ص 65.
20. رعد: 31.
21. زخرف: 53.
22. نهج البلاغه، خطبه ى 192.
23. راهنماشناسى، ص 71ـ74.
24. هود: 7.
25. الملك: 2.
26. انبياء: 35.

عصاره وچکیده هدف بعثت انبیارامیتوان دردعوت به توحید دانست چراکه راه کمال انسان دوری ازخواسته های زود گذر مادی ودل سپردن به برنامهالهی زندگی است:
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحي‏ إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُون(25انبيا)
ما پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم، جز آنكه به او وحى كرديم كه جز من خدايى نيست. پس مرا بپرستد

موضوع قفل شده است