\ احساسی که سرد شده /

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
\ احساسی که سرد شده /

سلام از گفتن این موضوع شرم دارم ولی واقعا کسی نیست که کمکم کنه
چندی پیش با یه پسری محترم و اقاو ورزشکار و...و و و (هر چه کمالاته خوبه) اشنا شدم
روز به روز بیشتر به هم علاقمند شدیم.رابطه ی بسیار پاکی داشتیم رابطه ای که کمتر کسی تجربه میکنه تا مرز دیوانگی رفتیم و اون بهم گفت که امسال با هم ازدواج میکنیم .من روز به روز بیشتر عاشق شدم دیوانه تر شدم..ولی اون کم کم سرد شدم انقد که حالا سنگ شده و من 1 هفته هست ازش خبری ندارم میگم چته میگه وقتی اومدم سردشت با هم حرف میزنیم.(اون سنندجه واسه دانشگاه منم شهرمون) خیلی غمگینم دارم افسردگی میگیرم کمکم کنید هر شب تا نصفه گریه میکنم دعا میکنم ولی خدا جوابمو نمیده.شرایط خانواده هم بهم ریخته کسی نیست راهنماییم کنه:Ghamgin: بگید چکار کنم

رکسانا;161476 نوشت:
سلام از گفتن این موضوع شرم دارم ولی واقعا کسی نیست که کمکم کنه
چندی پیش با یه پسری محترم و اقاو ورزشکار و...و و و (هر چه کمالاته خوبه) اشنا شدم
روز به روز بیشتر به هم علاقمند شدیم.رابطه ی بسیار پاکی داشتیم رابطه ای که کمتر کسی تجربه میکنه تا مرز دیوانگی رفتیم و اون بهم گفت که امسال با هم ازدواج میکنیم .من روز به روز بیشتر عاشق شدم دیوانه تر شدم..ولی اون کم کم سرد شدم انقد که حالا سنگ شده و من 1 هفته هست ازش خبری ندارم میگم چته میگه وقتی اومدم سردشت با هم حرف میزنیم.(اون سنندجه واسه دانشگاه منم شهرمون) خیلی غمگینم دارم افسردگی میگیرم کمکم کنید هر شب تا نصفه گریه میکنم دعا میکنم ولی خدا جوابمو نمیده.شرایط خانواده هم بهم ریخته کسی نیست راهنماییم کنه:Ghamgin: بگید چکار کنم

**********************************************************
دوست عزیز سلام
چنین مشکلی شاید برای خیلی از دخترها به وجود بیاد که دخترها در این موضوع تقصیر کمتری دارند زیرا بعضیها هستند که از بزرگترین نقطه ضعف دخترها یعنی عاطفی بودن آنها سو استفاده می کنند و نتیجه ای جز این برای دخترها ندارد اما حالا دیگر کار از کار گذشته و نیاز به نصیحت نیست خواهر گرامی در میان صحبت هایت گفتی که خدا جوابمو نمیده ، این رو بهت بگم که اصلا اینطور نیست خدا در نزدیکترین حالت به ماست و خدا خودش در قرآن فرموده مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم پس خدا دروغگو نیست مشکل از ماست که نمیدانم چه کردیم که ما صدای خدا را نمی شنویم پس اینو مطمئن باش که بهترین دوستت در حال حاضر خداست وسپس مادرت.
چندتا سوال ازت میپرسم انشاا... که بتونم برای حل مشکلت بهت کمک کنم؟
1- خودت چند سال داری؟
2- چه مدت هست که با این پسر رابطه داری؟
3- رابطه شما تا چه اندازه بوده است؟
4- پدر و مادرت چه کاره هستند؟
5- از لحاظ اعتقادات مذهبی خود و خانوداه و اون پسر چگونه هستید؟
6- در حال حاضر پسر چه کاره است؟
7- از چه راهی با پسر آشنا شدی؟

امیدوارم هرچه زودتر مشکلت حل شودمنتظرم................................:Sham:

سلام دوست عزیز .از پیام های قبل که دادی متوجه شدم که داخل خانوادت مشکل داری .ولی بدون پر کردن این خلا و رها شدن از این مشکلات در خارج خانواده اصلا راه درستی نیست....بیشتر به بن بست میرسی سعی کن از خدا دور نشی بهترین دوست خداست امتحان کن فقط یک بار..........
ادما همش به فکر خودشونن اگه عاشقت بود این کار باهات نمی کرد اون دنبال مناففع خودشه تو خودت ضربه می خوری ........

رکسانا;161476 نوشت:
سلام از گفتن این موضوع شرم دارم ولی واقعا کسی نیست که کمکم کنه
چندی پیش با یه پسری محترم و اقاو ورزشکار و...و و و (هر چه کمالاته خوبه) اشنا شدم
روز به روز بیشتر به هم علاقمند شدیم.رابطه ی بسیار پاکی داشتیم رابطه ای که کمتر کسی تجربه میکنه تا مرز دیوانگی رفتیم و اون بهم گفت که امسال با هم ازدواج میکنیم .من روز به روز بیشتر عاشق شدم دیوانه تر شدم..ولی اون کم کم سرد شدم انقد که حالا سنگ شده و من 1 هفته هست ازش خبری ندارم میگم چته میگه وقتی اومدم سردشت با هم حرف میزنیم.(اون سنندجه واسه دانشگاه منم شهرمون) خیلی غمگینم دارم افسردگی میگیرم کمکم کنید هر شب تا نصفه گریه میکنم دعا میکنم ولی خدا جوابمو نمیده.شرایط خانواده هم بهم ریخته کسی نیست راهنماییم کنه:ghamgin: بگید چکار کنم

سلام دوست عزیز به اسک دین خوش آمدید
شاید این نظر شخصی من باشه چون بخوبی لمسش کردم
به قسمت اعتقاد و به خدا اعتماد داشته باش

رکسانا;161476 نوشت:
سلام از گفتن این موضوع شرم دارم ولی واقعا کسی نیست که کمکم کنه
چندی پیش با یه پسری محترم و اقاو ورزشکار و...و و و (هر چه کمالاته خوبه) اشنا شدم
روز به روز بیشتر به هم علاقمند شدیم.رابطه ی بسیار پاکی داشتیم رابطه ای که کمتر کسی تجربه میکنه تا مرز دیوانگی رفتیم و اون بهم گفت که امسال با هم ازدواج میکنیم .من روز به روز بیشتر عاشق شدم دیوانه تر شدم..ولی اون کم کم سرد شدم انقد که حالا سنگ شده و من 1 هفته هست ازش خبری ندارم میگم چته میگه وقتی اومدم سردشت با هم حرف میزنیم.(اون سنندجه واسه دانشگاه منم شهرمون) خیلی غمگینم دارم افسردگی میگیرم کمکم کنید هر شب تا نصفه گریه میکنم دعا میکنم ولی خدا جوابمو نمیده.شرایط خانواده هم بهم ریخته کسی نیست راهنماییم کنه:ghamgin: بگید چکار کنم

با سلام خدمت شما خانم محترم. از اينکه روزهای ناشادی را تجربه می کنيد متأثريم .آنچه مسلم است زندگي انسان فراز و نشيب هاي زيادي دارد و اين فراز و نشيب ها همراه با پيروزيها و شكست ها, ناكامي ها و موفقيت هاست و تقريبا" همه ي انسان ها با يك چنين فرآيندي درگير هستند و اين حوادث تلخ و شيرين را در گستره زندگي خود تجربه مي كنند اما چرا واكنش افراد نسبت به اين حوادث متفاوت است ؟ چرا بعضي با يك بار مواجه شدن با تجربه تلخ مستاصل و درمانده مي شوند و در مقابل, عده اي بارها ناكامي ها را تجريه مي كنند اما اميدوارانه به جنگ با مشكلات مي روند و پيروزي خودشان را در تسليم نشدن در مقابل مشكلات و سختي ها مي دانند. چرا بعضي خوشبختي را در اين مي دانند كه هيچ گاه با ناكامي مواجه نشوند و بعضي مواجه شدن با ناكامي را لازمه ي زندگي طبيعي خودشان مي دانند؟ پاسخ به همه ي اين چراها در اين سخن نهفته است كه انسانها هر كدام درك متفاوتي از زندگي دارند چه اينكه ممكن است دو نفر در يك شرايط همسان زندگي مي كنند اما يكي از شرايط زندگي ناراضي , ناراحت و نگران است و دائما" با منفي بافيها خود را در تله ي افسردگي گرفتار و ديگري در همان شرايط اما راضي , بدون نگراني و پذيراي واقعيت هاي زندگي و بفكر اصلاح و تغيير شرايط موجود مي باشد اگر كمي دقت كنيم اين موضع گيري متفاوت و بعضا" متعارض ناشي از درك و شناخت افراد از واقعيت هاي زندگي است بنابراين بهترين راه حل براي مقابله با شكست ها و بهترين پيشنهاد براي استفاده از فرصتهايي كه در زندگي براي انسان پيش مي آيد اين است كه ما شناخت و درك خودمان را از اوضاع و شرايط زندگي تصحيح كنيم آنگاه حوادثي كه در زندگي براي ما رخ مي دهد بهتر مورد تجزيه و تحليل ما قرار مي گيرند و تجزيه و تحليل درست از مسائل , ما را در گزينش راههاي صحيح كمك مي كند.
پس وجود شکست در زندگی دنيایی قطعی است.مهم اين است که ما با شکست های زندگی چگونه روبرو می شويم و بی دليل «رخداد ها » را به «بحران» تبديل نکنيم؟!. مسلما هر چقدر بااين رخداد عقلانی تر رفتار کنيد تحمل آنها برايتان آسان تر وراههای بعدی روشن تر خواهد شد و هر چقدر به اين شکست, رنگ و لعاب عاطفی بدهيد روانتان آزرده ترومسير آينده را تاريکتر خواهيد ديد.
حال از خودتان سوالات زير را بپرسيد و بعد دقيق بر روی آنها تأمل فرمایید:
· آيا من اولين و تنهاترين کسی هستم که دچار شکست عاطفی شده است؟ اگر جواب منفی است چگونه دیگران با چنين رخداد هايی عاقلانه کنار می آيند؟
· آياکسی مرا مجبور کرده که« با جواب رد پسری, بقيه زندگی خودم را تيره و تار ببينم» یا خودم با اختيار خودم این کار را دارم انجام می دهم؟ پس اگر با اختيار خودم است , چرا فکر می کنم« بهترين موقعيت هايم را از دست داده ام »؟
· آیا عشق و محبت «فقط» و «بايد» در مورد یک نفر و یک بار در زندگی تکرار شود وآيا عشق تکرار شدنی نيست؟
· اگر بعد از ازدواجم متوجه می شدم که تمام اظهار علاقه های طرف مقابل, بی اساس بوده ,چگونه می خواستم بقيه عمرم را با او زندگی کنم؟
در ضمن در مورد آن آقا مشخص نیست براساس چه احساس درونی عاشق شما شده و بر اساس چه احساسی دچار افسردگی و سرد شدن شده خیلی از افراد از زخم های پنهان درونی رنج می برند و احساسات خود را نمی شناسند پس صرف ابراز علاقه و عشق نمی تواند باعث دلگرمی و دلخوشی شما باشد ابراز علاقه در این سطحی که شما و ایشان تجربه کرده اید بسیار غیر عادی بوده و جنبه پاتولوژیک دارد که در طرف مقابل این وضعیت غیر عادی به راحتی نمایان شده است و ممکن است در دوره دیگری دوباره آن احساس شور و شعف نمایان شود پس شما نباید وارد این نوسانات خلقی طرف مقابلتان شوید و سعی کنید با یک ازدواج عاشقانه البته عاشقانه ای که مورد تأیید عقل و منطق هم باشد زندگی مشترکتان را شروع کنید موفق باشید.


موضوع قفل شده است